PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : موسیقی اصیل آذربایجانی



Bl@sTeR
21-04-2007, 11:45
جاش خالي بود

يه كم هم راجع به موسيقي بسيار زيباي آذري بحث كنيم
كدوم موسيقي هاي آذري رو به ياد دارين وپسنديدين

Bl@sTeR
24-04-2007, 09:42
كسي تا به حال موسيقي كوچهلره سو سپ ميشم
يا آيريليك رو نشنيده

Babak
24-04-2007, 10:22
وقتی بچه بودم هميشه آهنگ های اصيل آذربايجانی تو خونه پخش ميشد
من با اين آهنگ ها بزرگ شدم
الان هم وقتی آهنگی رو گوش ميدم به خصوص اونها که خاطره دارم ازشون تکون ميخورم
روحم پيوند داره با ترانه هامون
برقصيم با گل گل , گجه لر آي گجه لر

McLarenF1
24-04-2007, 10:34
سلام دوستان ،
اگر ممکنه این قبیل آهنگهای شاد آذری رو هم برای دانلود قرار بدید ... متاسفانه به این مورد خیلی کم پرداخته میشه ...
خواهشمندم ما علاقمندان به این قبیل موسیقی های شاد آذری رو بی بهره نذارید ...
ممنون میشم ...

Asalbanoo
24-04-2007, 10:42
موسیقی آذربایجان در گذر اعصار رشد و صیغل یافته و مسیر تكامل خاص خود را پیموده و به عالی ترین درجه رسیده است .

شوستا كوویچ , آهنگساز بزرگ روس عصر حاضر , مكتب آهنگسازی آذربایجان ( البته جمهوری آذربایجان ) را مكتب عالی موسقی آذربایجان نام برده است . موسیقی آذربایجان مختص قفقاز و آسیای میانه نبوده است بلكه در خاور میانه و خاور نزدیك به طور وسیعی انتشار یافته . البته اصل موسیقی آذربایجان بر موسیقی همان موسیقی آذری است كه در ایران رواج دارد .
موسیقی آذری به گونه های ملی , شفاهی و عاشیقی قابل بخش بندی است و در این مسان هنر عاشیقی دارای ویژگیهای ملی و شفاهی است .

هنر موسقی عاشیقی از نظر مضمون : قهرمانی , رزمی , موضوعات تغزلی و كلاسیك و … و داشتن خصوصیات سنتی از یك طرف آفرینش حرفه ای را تشكیل می دهد ولی از نظر ساختار یك هنر فولكور است .
▪ موسقی آذ‌ری به سه دسته زیر تقسیم می شود :

۱) موسیقی ملی ( ترانه ها و آهنگهای رقص )
۲) ملی – حرفه ای ( همان عاشیقی )
۳) شفاهی حرفه ای ( دستگاههای موقامی , موقامهای دارای فرم كوچكتر , موقامهای ضربی )
یكی از مهمترین راههای حفظ و اشاعه موقامها و همچنین تمامی آثار فولكلوریك نغمه نگاری آنها است .

● موقام :
موقام موسیقی كهن ملی آذربایجان به علت علاقه خاص این ملت به آن و زیبایی عمیقش و همچنین پیوند آن با ادبیات و شعر عاشیقی , تكامل زیادی یافته است . رامز زهاب اف آن را به سه دسته زیر تقسیم می كند :

۱ دستگاههای موقامی
۲) موقامهای دارای فرم كووچكتر
۳۰ موقامهای ضربی

زمان شكل گیری موقامها به درستی معلوم نیست .
در چگونگی و كیفیت موقام نوازنده ها و خواننده ها نقش مهمی را ایفا می كنند و اجرای عالی دستگاههای موقامی به دانش عمیق , توانایی درك , رعایت اصول تناسب,زیبایی شناسی( Esthetiorue )و تجربه و مهارت زیاد نیاز دارد . و برای نیل به این هدف نوازنده باید آموزشهای طولانی مدت (١۰ – ۵ ) سال فقط در زمینه نوازندگی ببیند .

▪ موقام در منابع علمی :
موقامهای آذری , هنر شعری – موسیقایی , كه دارای تاریخی كهن می باشند و به طور وسیع در شرق گسترش یافته است و به دلیل زیبایی خاص خود , نظر محققین را در تمامی اعصار به خود جلب كرده است .
تاریخ آموزش موقام , در آذربایجان شامل دو دوره قدیم و جدید است .

در دوره قدیم رساله ها و منطومه های بسیاری در این باب به چشم می خورد ك ه به زبانهای فارسی و عربی و گاه تركی نوشته شده اند كه بیشتر آنها در قرنهای هشتم و نهم شمسی به رشته تحریر در آمده اند , كه بحث آنها بیشتر برروی لاد ( واژه ای روسی به معنای مقام یا Mode است ولی برای اینكه با موقام آذری اشتباه نشود با همان نام به كار رفته است ) و ریتم است . یكی از نظریه پردازان بزرگ ایران به نام صفی الدین ارموی , نظریه پرداز مشهور آذربایجانی , بود كه بوجود آورنده سیستم جدی مقامهای شرق به شمار می رود .
علم موسیقی با رساله های كوكبی , درویش علی بخارایی و میرزابیك آذربایجانی غنی تر می شود و همه اینها نشاندهنده این است ه موسیقی ایران و بخصوص موسیقی آذری از دیر باز مورد بررسی قرار گرفته است . اما متاسفانه این تحقیقات در اوج خود ناكام ماندند . حتی حكیم ابوخضر فارابی در آثار گرانبهایش به موضوع موقام اشاره كرده است .

لازم به یاد آوری است كه موسیقی آذری حتی با حمله مغولها نیز از بین نرفت و نه تنها از بین نرفت , بلكه در همین زمان موسیقیدانان برجسته ای از جمله صفی الدین ارموی (١٢۹۴ – ١٢٣۰ ) معرف موسیقی آذری در تمام دنیا قرار دارد .

ارموی برای نخستین بار " ١٢ موقام " را به طور سیستماتیك در آورد اگر خود وارد انواع آن را به آوازها و بخش ها – شعبه ها , تقسیم نمود . همچنین او در آثار علمی خود ضمن شرح مسائل فیزیكی , آكوستیكی , قدرت تاثیر گذاری , ملودی , ریتم و وزن موسیقی , قوانین موقامها , توالی اصوات آنها و فونكسیون درجات را نیز توضیح داده است .

از دیگر نظریه پردازان ایرانی – آذری , عبد القادر مراغه ا ی ( ١۴٣۴ – ١٣۵٣ ) است كه در اروپا برای نخستین بار دانشمند آلمانی گیزه وتر Gizze Wetter ( ١۸۵۰ – ١۷۷٣ ) از عبد القادر به عنوان نظریه پرداز موسیقی نام برده است . در نخستین پژوهشهای مراغه ای به موقام به طور آشكارا بر می خوریم .
ثریا آقایوا محقق آثار مراغه ای می نویسد : " … در پژوهشهای مراغه ای برای نخستین بار مفهوم مقام ( لار ) و نظریه مربوط به آن نیز توضیح داده می شود . "

در قرنهای شانزده و هفده از رسابات نجم الدین كوكبی , درویش علی و میرزابیك آذربایجانی می توان اطلاعات جالبی در رابطه با موقامها بدست آورد .

▪ كوكبی ١٢ موقام را به ٢۴ شعبه اصلی , ٦ آواز و سه رنگ جدا شده از ١٢ موقام اصلی تقسیم می كند :
عشاق , نوا , بوسیلك , راست , اصفهان , زیر افكنه ( كه كوچك نیز نامیده می شود ) , بزرگ , زنگوله , نهاوند , رهاوی , حسینی , داق و قسمتها و انواع آن .

میرزا بیك علاوه به موارد بالا نام چند آواز دیگر از جمله بدل ؤ حصارك و حصرك را نیز ذكر می كند .
چنانكه از مقالات میر محسن نواب ( ١۹١۸ – ١۸٣٣ ) بر می آید , در اواخر قرن ١۹ بر تعداد آوازها در آذربایجان افزوده شده بود . و از ٦ الی ١۵ رسده بود . میر محسن نواب شعبه ها و گوشه های ٦ دستگاه را بر می شمرد .
راست , ماهور , شهنازی , رهاوی ( رهاب ) , چهار گاه و نوا .
▪ دستگاه راست :
راست , پنجگاه , ولایتی منصوریه , زمین خارا , راك هندی , آذربایجان , عراق , بیات ترك , بیات قاجار , ماورا النهر , بال كبوتر , حجاز ,‌شهناز , زنگ شتر , كركوكی، راست.
دستگاه ماهور، ماهور، شور، عشیران، دلكش، دوگاه، زنگ شتر، حجاز، ماوراء‌النهر، شهناز، حاجیوئی، سارنج، شوشتر، مثنوی، سوز وگذاز، ماهور.
▪ دستگاه شهناز :
درآمد شهناز، عاشق دشتی، سلمك، مویه، لیلی و مجنون، ابوالچپ، شاه‌ختایی، آذربایجان، وامق، محاز.
▪ دستگاه رهاوی :
رهاب، همایون، تركیب، غزال، بیات ترك، بیات قاجار، زمین خارا، ماوراء‌النهر، بال كبوتر، مجاز، بغدادی، شهناز، آذربایجان، مراج، عشیران، زنگ‌شتر، عثمانی، بیات كرد، بیات شیراز، حاجیونی، سارنج، شوشتر، مثنوی، ثقیل، سوز و گداز.
▪ دستگاه چهارگاه :
چهارگاه، سه‌گاه، زابل، یدّی‌حصار، مخالف، مغلوب، منصوریه، زمین‌خارا، ماورا‌ء‌النهر، مجاز، شهناز آذربایجان، عشیران، زنگ شتر، كركوكی.
▪ دستگاه نوا :
نوا، نیشابور، درآمد‌شهناز، سیلك، حسینی، مسیحی، شهناز، حاجیونی، بیات‌كرد، آذربایجان، عشیران، زنگ شتر، كركوكی، شاه‌ختایی، افشاری (اوشاری)، شكستهٔ عشیران.
اما این تقسیم‌بندی تاحدودی ناقص است، مثلا به دستگاه مهم شور اشاره‌ای نشده ‌است. در موسیقی آذری بیشتر از سه گاه و شور استفاده می‌شود اما راست، شوشتر، چهارگاه و بیات شیراز نیز كم كاربرد ندارند و در این میان همایون از همه كمتر به كار می‌رود.
موقام در منابع ادبی معتبری از قبیل قابوسنامه و خصوصا خمسه نظامی و … بسیار نام برده شده اند كه نشانگر قدمت و اهمیت تاریخی موقامها ی آذری است .
● نغمه نگاری ( Notation ) موقامها
نغمه نگاری یعنی به نت در آوردن آثار. این راه نه تنها باعث حفظ آثار می‌باشد، بلكه نیروی عظیم تحقیق و بررسی را به خود جلب می‌نماید و موجبات باززایی آثار را نیز فراهم می‌آورد.
البته در قرنهای ١۰-۸ نیز این شیوه وجود داشته است. و در زمان فارابی و مراغه‌ای نیز نغمه‌نگاری به شیوهٔ خاصی صورت می‌گرفته است. اما در قرن ٢۰ شیوهٔ نغمه نگاری به سبك اروپایی جایگزین شد.
در عصر حاضر نخستین بار حاجی بیگ نمونه‌های موسیقی شفاحی- حرفه‌ای آذری را به نت درآورد.
▪ توالی ١٢ موقام :
۱) عشاق : دو - ر – می- فا- سل- لا-سی- بل- دو
۲) نوا : دو – ر- می بل- فا- سل- لابل- سی‌بل- دو
۳ ) بوسیلك : دو – ربل- می بل- فا- سل- لا- سی‌بل- دو
۴) راست : دو – ر- می - فا- سل- لا- سی‌بل- دو
۵) عراق : دو – ر- می- فا- سل- سل‌دیز-لا- سی‌- دو
۶) اصفهان : دو – ر- می- فا- سل- لابل- سی‌بل- دو
۷) زیرافكند : دو – ر- می بل- فا- سل- لابل- سی‌بل- دو
۸) مخ ركسا : دو – ر- می - فادیز- سل - لا- سی‌- دو
۹) زنگوله : دو – ر- می- فا-فادیز- سل بل- لا- سی‌بل- دو
۱۰) رهاوی : دو – ربل- می - فا- سل- لابل- سی‌بل- دو
۱۱) حسینی : دو – ربل- می بل- فا- سلبل- لابل- سی‌بل- دو
۱۲) حجاز : دو – ربل- می بل- فا- سل بل- لابل- سی‌بل- دو
● دستگاههای موقامی
دستگاههای موقامی نقطهٔ اوج موسیقی فولكوریك آذری هستند. با استناد به اشعار نظامی معلوم می‌گردد كه موقام به شكل دستگاه در آن زمان به كار‌برده می‌شده است می‌توان به این نتیجه رسید كه دستگاههای موقامی فرم مكمل‌شده و كلاسیك موسیقی شفاهی حرفه‌ای‌اند. این ظرایف یادگارهایی تاریخی- فرهنگی به شمار می‌روند.
▪ دستگاههای موقامی آذربایجان عبارتند از :
۱) راست
این موقام را می‌توان در تمامی سرزمین مسلمانان دید. در موسیقی قرون وسطی، اولین موقام و اساس سایر موقامها به حساب می‌رود و ما در موقامها. راست در موسیقی شفاهی-حرفه‌ای ملل خاور نزدیك یكی از ١٢ موقام اصلی است. از دیرباز تاكنون ماهیت اولیهٔ خود را حفظ كرده‌است. این مایه (Mode) از سل SOL شروع می‌شود.
موقامهای هم‌خانواده راست :
ـ دستگاه ماهور هندی، ماهور در فارسی معنای پرتگاه و درّه می‌دهد. ماهور از دستگاههای قدیمی ایران با قدمت شاید ٣۰۰۰ سال است. و در تاریخ آمده است كه با قبیلهٔ ماهوریای هند مربوط است.

Asalbanoo
24-04-2007, 10:46
شعبه ها و گوشه های این دستگاه در طول تاریخ فرقهای زیادی نموده است و امروزه ۸ شعبه و گوشه است :
برداشت، مایهٔ ماهور، مشتاق، حسینی، ولایتی، شكستهٔ‌فارسی، عراق و قرایی.

ماهور جدای از موسیقی آذری در موسیقی كلاسیك ایران نیز تشكل وسیعی دارد و یكی از هفت دستگاه اصلی موسیقی ایران است كه درجات و پایه (تونیك ) دستگاه منطبق با گام دو ماژور Domajor در موسیقی كلاسیك اروپا است ، ماهور در تركیب واریانت آوازی ٢۰ گوشه دارد و در واریانت سازی شامل ۵۸ گوشه است .

ـ ماهور میانی :
دلیل اینكه به آن ماهور میانی می گویند این است كه این دستگاه در منطقه میانی گستره صوتیتار و خواننده اجرا می شود .

تونیك ( درجه میانی كه گام از آن شروع می شود ) ماهور میانی Fa است . یعنی از ماهور هندی كه تونیك اش Do است چهار درجه بالاتر .

برداشت , مایه ماهور , عشاق , حسینی , ولایتی , شكسته فارس , مبرقعه و عشیران .
فونكسیون گذر در این دستگاه " شكسته فارس " است كه این شعبه ( شكسته فارس ) نوعی رابط است .

ـ بیات قاجار :
از دیگر دستگاههای همخانواده موقام راست , بیات قاجار قاجار است ، لاد این موقام با راست یكی است با این تفاوت كه بیات قاجار در مایه سی بمل Sib می باشد .
حس این دستگاه حسی غمگین است . این دستگاه شامل ۸ گوشه است : بیات قاجار , بیات ترك , قطار , بیاتی , چوپان بیاتی یا بیات چوپان ( كه چوپانان هنگام بردن گوسفندان به چرا می خوانند ), حجاز , گبری و شكسته فارس .

ـ دوگاه :
این دستگاه همخانواده راست است و با مایه سی بمل Sib آغاز می شود .گوشه های دوگاه : دوگاه , روح الارواح , زمین خارا , ناله زنبوری , پهلوی , معنوی , ماورا النهر , حجاز , بغدادی , گبری , شاه خقایی , شیرین , شكر و دوگاه .

۲) شور
در هیچ یك از موسیقی های شفاهی – حرفه ای آسیای میانه , عرب و ترك , به این موقام بر نمی خوریم و این دستگاه حجیم ترین و پیچیده ترین دستگاه در موسیقی ایرانی و آذری است. این دستگاه حجیم ترین و پیچیده ترین دستگاه در موسیقی ایرانی و آذری است .

گوشه های این دستگاه عبارتند از : مایه , در آمد ,‌شور , مویه , بوسیلك , سلمك , زیر كش , مگریز , سیاروح , جدایی , شهر آشوب , نشیب و فراز , خجسته , شكسته فارسی , سمایی , حجاز , بغدادی , حجاز , عربی , راز مجنونی , گبری , گوهری , سارنگ ابو عطا , غم انگیز , مهدی ضرابی , شك شهناز , كردشهناز , شور شهناز , شهناز خارا , دلكش , جوهری و شور .

۳) سه گاه
سه گاه یكی از موقامهای بسیار رایج موسیقی آذری چه در ایران و چه در آذربایجان است و روح الله خالقی – موسیقی دان برجسته ایران – نیز در كتاب نظری به موسیقی خود این امر را گوشزد كرده است . سه گاه در موسیقی آذری – به دلیل علاقه زیاد به خوانندگان و نوازندكان - در كوكهای متنوعی اجرا می شود . پرفسور م . ص . اسماعیل اف سه گاه را به ۵ ثنالیته تقسیم می كند .

▪ مایه سی Si در اكتاو كوچك ( سه گاه خارج )
▪ مایه می Mi در اكتاو اول ( سه گاه میانی ) و مایه می در اكتاو كوچك ( سه گاه زابل )
▪ مایه لا La در اكتاو اول ( سه گاه میرزا حسین )
▪ مایه ر Re در اكتاو اول (‌سه گاهخ یالخین )
▪ مایه سل Sol در اكتاو اول ( سه گاه هاشم ) .

۴) سه گاه زابل
قفدیمی ترین و رایج ترین نوع سخ گاه " سه گاه زابل " است كه سه گاه میانی نیز نامیده می شود . و تونیك آن می Mi است .
گوشه ها : مایه زابل , زابل , مانند مخالف , مخالف , سه گاه , جوهری , سه گاه زابل , مویه , حصارمخالف , منصوریه , روح الارواح , زمین خارا , ناله زنبوری , پهلوی , حجاز , شاه خقایی , نهاوند , سارنج , زابل , سه گاه میرزا حسین .

۵) چهار گاه
چهار گاه جدای از موسیقی آذری , شاخص موسیقی ایران است . ساختمان این دستگاه بسیار كامل است و جالب توجه این كه چهار گاه دارای دو محسوس است یعنی گام در حالت بالا رونده از محسوس به هنگام سه ربع پرده است و هنگام برگشت از رو تینك به تونیك , یعنی هم یك گام بالا رونده است و هم یك گام پایین رونده ! تونیك چهارگاه نت دو Do است .
گوشه ها: چهارگاه , بسته نگار , فیروز , مانند مخالف , موالف , جوهری , مخالف ( یا كریم آبادی ) , حصار , مگریز , زیر كش , روبند , غره , مخالف , مغلوب , منصوریه , عزال , چهار گاه .

۶) شوشتر
این موقام كه از موقامهای اصلی آذری است در شنونده احساس غم و اندوه ایجاد می كند . بسیاری از ترانه ها ؤ رقص ها , رنگ ها و تصنیف های آذری مربوط به این موقام است .
گوشه های شوشتر , در اواخر قرن ١۹ : امیری , شوشتر , شوشترك , شوشتر , سارنج , مثنوی , معنوی , افشاری , حیدری , عثمان , گرایی , قاراكرد , مانی و كشیش اوغلو .
بیات شیراز.

حاجی بیگ اف موسیقیدان آذربایجانی درباره این موقام می نویسد : " از نظر تاثیر هنری و روانی … بیات شیراز در شنونده احساس غم بوجود می آورد " . اما امروزه به عقیده ك . احمد اف , موسیقیدانان و نوازندگان برجسته تار " بیات شیراز " را به عنوان یك موقام غم انگیز نمی گویند . اجرای امروز این موقام , ساختار متنوع و رنگا رنگ ملودی , مخصوصا حالتهای رنگارنگ " برداشت " و " مایه بیات شیراز " و اجرای با شكوه آنها , دوری آن را از غم و غصه نشان می دهد .

گوشه ها : در آمد , بیات اصفهان , بیات شیراز , ابوالجب , جعفریه , بورشتی , آذربایجان , بیات كرد , حاجیونی , گیلی ( به معنای گلایه ) , دشتی , مهدی ضرابی , قطار , بیاتی , عاشق كش , نیریز – داوودی و عزال .

۷) همایون

همایون هفتمین دستگاه موقامی اصلی در موسیقی آذری است . همایون یكی از ٢۴ شعبه موسیقی ملل قدیم خاور نزدیك است .
▪ گوشه ها :

نوا – نیشابور , همایون , بیاتی-فیلی , سوز و گداز , تركیب , بیداد , بختیاری , عزال , نوروزی , گونش (یعنی خورشید ) , راوندی , مثنوی , پهلوی , مولوی , مؤالف , عزال و همایون .

موقامهای كم حجم
موقامهایی هستند كه نسبت به موقامهای دیگر حجم آنها ( از نظر تعداد گوشه ها ) كمتر باشد ، معمولا در این موقامها سه تا پنج گوشه یا شعبه اجرا می شود ، این موقامها نخست به صورت مستقل نبوده اند , بلكه قبلا شعبه ای از یك دستگاه موقامی دیگر بوده اند .

این موقامها عبارتند از : ١. قطار , ٢. رهاب , ٣. شهناز , ۴. بیات كرد , ۵. دشتی .

▪ قطار :
این موقام به دستگاه ماهور هندی نزدیك است چون كه قطار قبلا از شعبه های ماهور هندی بوده است .

ـ شعبه های قطار : ١. قطار , ٢. مایه قطار , ٣. قطار
▪ رهاب :
از " رهاوی " یكی از ١٢ موقام كلاسیك ملل خاور نزدیك نشأت گرفته است ، رهاب از خانواده شور است .

ـ شعبه های رهاب :
١. برداشت , ٢. شكسته فارسی , ٣. عراق , ۴. قرایی , ۵. مسیحی , ٦. آیاق رهاب .
▪ شهناز :
شهناز موقامی كم حجم ولی با طیف وسیع است و در خیلی از دستگاهها هم به صورت شعبه در آمده است .

ـ شعبه های شهناز :
١. شهناز , ٢. دلكش ,٣. زیر شهناز یا شهناز ریز ،

▪ بیات كرد :
از موقامهای كم حجم خانواده شور با مایه Re .
شعبه های بیات كرد : ١ – بیات كرد , ٢ – بیات عجم , ٣ – " آیاق " بیات كرد ( فرود )

▪ دشتی :
دشتی نیز از زیر مجموعه های شور است . این موقام در موسیقی آذری خیلی مورد توجه قرار نگرفته است ،

ـ گوشه ها :
دوبیتی , گیلی , گبری , بیات كرد , نهیب , قرایی , مثنوی نور و شاه ختایی .

● موقامهای ضربی
موقامهای ضربی از گونه بسیار رایج در موسیقی شفاهی – حرفه ای آذر بایجان هستند . موقامهای ضربی دارای ویژگیهای خاص خویش هستند .

دستگاههای این موقامها مشخصأ آثاری آوازی – سازی چند قسمتی كه بی شباهت به سوئیت نیست می باشند . ریتم و متد این موقامها با شعر آذری رابطه ای تنگاتنگ دارد .

۱) حیراتی یك موقام ضربی از خانواده راست می باشد و بر اساس مایه Do لاد – مقام راست استوار است .
موقام ضربی حیراتی دارای بداهه پردازی مشتمل بر برگشتهای ملودی دستگاه موقامی ماهور هندی است و متد آن ۴/٢ است .

۲) آراز بارمی :
این موقام ضربی از خانواده شور است و براساس یكی از ۷ لاد شور استوار است .
متد آن ۴/٣ و تمپوی آن سنگین است . حالت شاعرانه ای دارد و گاهی نیز با گروه كر خوانده می شود .

۳) منصوریه :
موقامی ضربی بر اساس كوك Do مقام – لاد چهار گاه است .
منصوریه مقامی با خصوصیات حماسی و قهرمانی است .

۴) سمایی شمس :
این موقام بر اساس كوك شور استوار است ،‌ این موقام با اینكه موقام مشكلی به حساب می آید , شعبه اوج شور نیز به شمار می رود .
به طور كلی اجرای سمایی شمس در شنونده , خوشی و شوق می آفریند .
از خصوصیات این موقام این است كه بر خلاف موقامهای دیگر با یك تصنیف ملایم خاتمه می یابد .

۵) مانی :
این موقام نیز مبتنی بر كوك و لاد شور است ، موسیقیدانان ملی – حرفه ای این موقام را " عثمانی " نیز می نامند . متد آن ۴/٢ و حالت ریتم مارش وار آن تا آخر موقام ادامه دارد.

۶) اوشاری ( افشاری ) :
بر اساس لاد – مقام شوشتر استوار است و متد آن ۴/٢ آست . این موقام در موسیقی عاشیقی نیز به صورت یك آهنگ سنتی , مشهور است .
ملودی این موقام منعكس كننده شكوه و عظمت است .

۷) حیدری :
این موقام نیز بر مقام – لاد شوشتر استوار است . همچنین متد آن ۴/٢ است . حجم حیدری نسبت به دیگر موقامهای ضربی كمتر است .
در این مموقام موسیقی سازی فعال تر است چونكه پایان آن بوسیله ساز انجام می شود نه با ساز – آواز .

۸) " قارا باغ شكسته سی " و " كسمه شكسته " :
در موسیقی آذری این دو نوع شكسته جایگاه بالایی دارند . این دو شعبه در قرن ١۹ به صورت موقام ضربی تغییر شكل یافتند .
گونه شكسته نخستین بار در موسیقی عاشیقی شكل یافت . قارا باغ شكسته سی اصولا توسط مردان وكسمه شكسته توسط زنان اجرا می شود .
خانه اقوام ایرانی

Bl@sTeR
25-04-2007, 13:52
آخيش بالا خره يه بابايي اومد يه پستي داد داشتم سيگاري ميشدم ها!

Bl@sTeR
25-04-2007, 13:57
من كه فكر ميكنم آهنگهاي آذري آخر دل نشيني است چه موقامي باشه چه ..

دوستان اگه دارن بذارن
خدا رفتگانشون رو بيامرزه همه بگين آمين

Bl@sTeR
25-04-2007, 15:03
مسلماً در هر نوع از موسيقي تعداد معيني ريتم هاي استاندارد شده براي اجراي فرمهاي ريتميك استفاده مي شود و احتمالاً هر كدام آنها هم نام مشخصي دارد مانند نام هاي ريتم هاي موسيقي ايران و ديگر ممالك خاور ميانه كه در كتب قديم به ادوار ايقاعي مشهور بودند. در اين مطلب ريتم هاي اصلي آذربايجان به صورت مختصر ارايه خواهد شد.

۱. لزگي: مشهورترين ريتم آذري لزگي است. اين ريتم كه در رقص هاي آذري استفاده مي شود شش تايي است و معمولاً با تمپوي بالا نواخته مي شود.

۲. ديرينگي: ديرينگي نيز ريتمي شش تايي ولي كندتر از لزگي و براي نوعي ديگر رقص در موسيقي آذري است گرچه به عنوان ريتمي شاد در انواع موسيقي آذري كاربرد دارد. ديرينگي با رنگ در موسيقي ايراني قابل مقايسه است.

۳. يالي: ريتمي مخصوص و چهار تايي است كه هم در موسيقي آوازي و هم در موسيقي سازي كاربرد دارد. ريتم رقص دوپاي كردي و لري با اين ريتم قابل مقايسه است.

۴. ماهني: ماهني در موسيقي آذري با فرم تصنيف در موسيقي ايراني قابل مقايسه است. اكثر ماهني هاي آذري در ريتم شش تايي با تمپوي پايين نواخته مي شوند.
`پيمان ناصح پور

Asalbanoo
25-04-2007, 16:29
تعداد سیم‌ها و نوع نواختن آن با تاری که در تهران نواخته می‌شود، متفاوت است. تار

آذربایجان یظاهرا حدود 150 سال پیش به وسیله‌ی شخصی به نام « صادق جان اسد اوغلی
» در منطقه‌ی قره ‌باغ به وجود آمده و این تار با تغییراتی که در آن داده شده به شکل امروزی
در آمده است. تار آذربایجانی دارای یازده سیم است که به ترتیب خاصی با حفظ فاصله‌ی
چهارم درست کوک می‌شود. از این یازده سیم یک سیم باس و چهار سیم دیگر به نام
جینگره یا سیم زنگ معروف است.
روی تمامی سیم‌ها مضراب زده می‌شود اعم از سیم‌های اصلی، سیم باس و چهار سیم
جینگره.تار آذربایجانی 22 پرده دارد. و وسعت آن در حدود دو اکتاو و نیم است.

درباره موسیقی «عاشقی» نظرات متفاوتی وجود دارد که در مجموع، بهترین مفهوم
آن عاشق به معنی مشتاق لقاء به «حق» است.در قدیم به عاشق‌ها «اوزان» می‌گفتند
و ظاهرا کلمه‌ی عاشق از دوره‌ی صفویه مرسوم شده است. دوره‌ای که رواج عاشقی بوده
و عاشق‌ها از احترام ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند. در روایاتشفاهی، قدیمی‌ترین
عاشق آذربایجان را «دده قرقود» می‌نامند که احتمالا هفت‌صد تا هشت‌صد سال پیش
می‌زیسته است. ( درفرهنگ آذربایجان عاشق به کسی گفته می‌شود که ساز بزند، آواز
بخواند و اشعار را فی‌البداهه بسراید و دارای صفات و خصایل نیکو باشد.) موسیقی اصیل
عاشقی تنها با ساز «قرپوز» قابل اجرا است. این موسیقی دارای سی‌صد نغمه بوده است.
اما در باب ساز عاشق، سازی که عاشق با آن می‌نوازد. این ساز در قدیم دارای نه پرده بوده
که به مرور دارای چهارده، شانزده و بیست پرده شده است. در حالی که بسیاری از عاشق‌های
قدیمی با سازهای نه پرده‌ای می‌نوازند، «عدالت نصیب‌اف» نوازنده‌ی بزرگ ساز عاشقی
با ساز بیست پرده‌ای می‌نوازد.

این ساز دارای نه سیم است که سه تا سه تا کوک می‌شود. برای تغییر کوک فقط سیم‌های
ردیف وسط عوض می‌شود و دو ردیف بیرونی همیشه ثابت هستند. اخیرا از سازهای دوازده
سیمی نیزاستفاده می‌شود. سیم‌های این نوع سازها در سه دسته‌ی چهارتایی تنظیم می‌گردد.

Asalbanoo
25-04-2007, 16:36
رشید بهبودف (Rashid Behbudov) متولد 1915 فرزند مجید یکی
از بزرگترین خوانندگان قرن بیستم در سرزمین های آذری زبان
محسوب میشود. شهرت اصلی او بخاطر اجرای ترانه های عاشقانه
بخصوص آنهایی که توسط توفیق قلیوفTofig Guliev)
تهیه شده است می باشد. شهرت او از زمانی آغاز شد
که نقش یک بازرگان ثروتمند را در نمایش موزیکال معروف آرشین

مال آلان (Arshin Mal Alan) بازی کرد. او به کشورهای زیادی از جمله ایران، انگلیس،

فنلاند، ترکیه، چین، بلغارستان، بلژیک،اتیوپی،هند،عراق، شیلی، آرژانتین و ... سفر کرد
و در هر کشور حداقل ترانه ای به آن زبان خواند بطوری که در مجموعه آثار او حدود 50 ترانه به
زبانی های غیر آذری و از جمله فارسی موجود است. فعالیت او در زمینه موسیقی محلی بقدری بود
که در سراسر ممالک آذری زبان نام رشید بهبودف همواره در کنار موسیقی فولک به میان می آید.
او در شهر تفلیس (گرجستان) بدنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات موسیقی نزد پدر که او نیز خوانند
بزرگی بود، در ایروان (ارمنستان) در یک گروه موسیقی Jazz شروع به فعالیت کرد و در کنار آن در
ارکستر فیلارمونیک ایروان نقش خوانندگی را بعهده داشت. وی همچنین در سالهای 1938 تا 1944
خواننده بی همتای تنور در Opera House ایروان بود. همانند بسیاری دیگر از هنرمندان مردم دوست بود
و برای مصالح عموم کار میکرد. بعد از جنگ جهانی دوم بعنوان نماینده روسیه به مجارستان رفت تا در
کنفرانس دمکراسی جوانان در بوداپست شرکت کند، در آنجا علاوه بر نقش سفیر به اجرای قطعاتی در
ارتباط با موضوع کنفرانس پرداخت و جایزه بزرگ بین المللی نیز دریافت کرد. به این قطعه گوش کنید و
ببینید که چگونه احساس موسیقی Jazz با سبک خواندن خاص و تحریرهای بهبودف تلفیق شده است


بدلیل توانایی های بیش از حد در خوانندگی، دیگر ایروان توانایی پروش چنین
هنرمندی را نداشت این بود که در سال 1945 به آذربایجان رفت و در آنجا
فعالیت هنری خود را ادامه داد. در سالهای 46 تا 56 او سولیست
فیلارمونیک آذربایجان بود و همچنین طی سالهای53 تا 60 در
Azerbaijan State Opera همواره حرف آخر را میزد
. وی همچنین به فعالیت های آموزشی درState Concert Ensemble
بین سالهای 57-59 پرداخت و در سال 1966 مجموعه ای تحت عنوان
State Song Theater تاسیس کرد که امروزه به Behbudov Theater تغییر نام پیدا کرده است.

بهبودف انسان پر کاری بود از 8 صبح تا 8 شب، هر روز کار و تمرین میکرد. جالب هست که بدانید او
ادبیات بسیار قوی هم داشت و هنگام کار با شاعر و آهنگساز اگر احساس میکرد که کلام با موسیقی هم
خوانی نداردبه سلیقه خود پیشنهاد تغییر کلام را میداد که اغلب هم با آن موافقت میشد.
او پا فراتر از این هم میگذاشت و در بسیاری موارد ملودی قطعات را نیز به نظر خود تغییر میداد!
بارها و بارها اتفاق افتاده بود که شبها بدون لحظه ای خوابیدن برای تمرین و ساخت قطعات
اپرای بطور مدام کار کند. او علاقه بسیار زیادی به ترانه های عاشقانه و ترانه هایی داشت که در آن از
مهر و محبت صحبت میشود و به همین خاطر اغلب ترانه هایی که به زبان های خارجی اجرا کرد در این
دسته ازمحتوی بودند.
او علاوه بر اجرای ترانه های محلی کشورهای مختلف به زبان خودشان، بسیاری از کارهای
زیبای خودش را نیز به زبانهایی مانند فارسی، انگلیسی، روسی و ... ترجمه و اجرا کرد. وی همچنین
توانایی این را داشت که به راحتی به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه صحبت کند و بسیاری نیز معتقد
بودند که او ترانه های روسی را بمراتب بهتر از خوانندگان روس اجرا میکند. شاید اگر ترانه Ana (مادر)
او را شنیده باشید با این صحبت ها زودتر هم عقیده شوید.


او در سال 1973 درگذشت و در تمام مدت زندگی صدای خود را
آنچنان پرورش داد و از آن محافظت کرد که گویی همواره
صدایی در حد سن پختگی دارد
. وی چنان بدعتی در شیوه های جدید خوانندگی پاپ و اپرا بجای
گذاشت که امروزه بسیاری از خواننده های آذری زبان سعی در
تقلید از روشهای خوانندگی او میکنند. ترانه های زیبایی مانند لاله ها، مادر، کوچه ها، ریحان و ... که گوش
آشنای بسیار از ایرانی ها هست و به نوعی همواره جز موسیقی محلی آذری زبانان ایران هم محسوب
میشود، هرگز از خاطره ها نمی رود.

Mephisto
26-04-2007, 00:23
سلام به دوستان
asalbanoo عزیز بابت مطالب مفیدی که گذاشتی ممنون .... واقعا صدای رشید بهبودف فوق العادست و استیل خوانندگیش حرف نداره ... ریحان(داقلار قیزی ریحان ...) و کوچه ها(کوچلر ...) و... همش شنیدنیه

Asalbanoo
26-04-2007, 01:17
زیزا فرزند واقیف مصطفی زاده ، نوازنده افسانه ای پیانو و آهنگساز Jazz

در آذربایجان می باشد. Dizzy Gillespie نوازنده توانای ترمپت Jazz در باره

موسیقی واقیف گفته است که موسیقی او از سیاره دیگری آمده است. عزیزا

فراگیری ابتدایی موسیقی را نزد پدر آغاز کرد و سپس به تحصیل رسمی

موسیقی پرداخت و امروز بعنوان یک پیانیست و خواننده Jazz در آذربایجان و

دنیا مطرح می باشد.
پدر و مادر عزیزا نقل می کنند که در ایام نوزادی هرگاه پدر در دستگاه شور
موسیقی اجرا می کرد عزیزا – که نوزادی بیش نبود - شروع به گریه کردن
میکرد و چنانچه موسیقی شادی در ماهور یا راست می نواخت نوزاد کوچک به خنده در می آمد.
او از سن سه سالگی شروع به فراگیری پیانو کرد و در چهارده سالگی اولین کنسرت خود را اجرا کرد.
17 سالگی اولین جایزه رسمی بین المللی را نصیب خود کرد، باور کردنی نبود اما او توانست جایزه بین
المللی Thelonius Monk را در میان ده ها نوازنده توانای غربی Jazz نصیب خود کند. او معتقد است
که "اگر از استعداد و نعمت هایی که خداوند به انسان داده استفاده نکنیم، گناه انجام دادیم".

پدر و مادر عزیزا بزرگترین عامل موفقیت او در صحنه موسیقی بودند. پدر عزیزا پس از اجرای یک کنسرت
در ازبکستان درسال 1979 در سن 39 سالگی بر اثر حمله قلبی در گذشت و دختر 10 ساله اش که چشم
امید به یاری پدر در آینده داشت را تنها گذاشت. با وجود این پس از بزرگ شدن عزیزا و ورود او به عرضه
های هنر بین المللی بوضوح اثر موسیقی و سبک کاری پدر بر کارهای عزیزا کاملا" مشهود می باشد. پس
از مرگ پدر مادرش "الیزا خانم" به تنهایی مسئولیت پرورش اورا بر عهده گرفت و امروز نقش مدیر


او همواره در صحبت های خود اشاره میکند که "من هنوز
انرژی و راهنمایی های پدر را در کنار خود احساس میکنم،
برای من پدر هنوز زنده می باشد و او فقط از این دنیای
مادی بیرون رفته است. گاهی اوقات احساس می کنم که
روح او اطراف من در حال حرکت است، بخصوص هنگامی
که می خواهم کنسرت بدهم، حضور او را حس می کنم، حتی می توانم او را لمس کنم
." پس از مرگ پدر او به همراهمادر به آلمان رفت در آنجا به فعالیت های هنری خود ادامه داد
و توانست جایزه Phono Academy که بزرگترین جایزه موسیقی در آلمان می باشد را نیز نصیب خود کند.
تاثیر موسیقی باخ و شوپن در کارهای Jazz او کاملا" ملموس می باشد. اولین آلبوم کاری او در سال

1991بنام " Aziza Mustafa Zadeh" به بازار آمد. پس از آن خیلی زود دنیای هنر متوجه صدای

زیبا وموسیقی بدیع این هنرمند آذربایجانی شدند. توانایی های او در ترکیب موسیقی آذربایجان

با سبکهای کلاسیک و Jazz انکار ناپذیر بود.
Al Di Meola نوازنده توانای گیتار – بخصوص Jazz – در باره عزیزا اینگونه گفته است :
"او یک نابغه است، هم بعنوان یک آهنگساز و هم یک خواننده
. موسیقی او به مراتب بیشتر از یک موسیقی Jazz معنا دارد،
چیزی که من در موسیقی او پیدا میکنم فرهنگ آذربایجان است".
از دیگر آلبوم های موفق او می توان به Shamans اشاره کرد که در لندن تهیه شده است. نفوذ و تاثیر
عقاید معنوی در این آلبوم کاملا" مشهود است او در رابطه با کارهای خود بخصوص این آلبوم میگوید که :
"برای من زندگی معنوی ارزش بیشتری از زندگی مادی دارد" و اضافه میکند که "Shamnas افرادی
هستند که قدرت شفا دادن دارند."

GetBC(6);

Asalbanoo
26-04-2007, 13:59
اوزیر حاجی بیگوف در سپتامبر 1885 در یکی از روستاهای آذربایجان موسوم به < آقجا بدیع > به دنیا آمد (میگویند عده ای از اقوام او در یکی از دهات اطراف تبریز زندگی میکنند.م). پدر او عبد الحسیم شغل میرزایی (منشی گری) داشت. اوزیر از همان اوان کودکی سخت نحت تاثیر موسیقی مردمی آذربایجان قرار گرفت و همین باعث شد که بعدها با عشق و علاقه ای فراوان نواختن تار را فرا گیرد؛ تا حدی که گوشه ها و دستگاههای بسیار مشکل را مینواخت. او در سال 1889 پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در مکتب دو کلاسه ی <روس-تاتار> ؛ وارد آموزشگاه حرفه ای <گوری> شد.این آموزشگاه برای مدارس معمولی آموزگار تربیت میکرد و ضمن این کار نکاتی درباره ی موسیقی نیز در آنجا تدریس میشد. اوزیر همزمان با فراگیری حرفه ی آموزگاری؛ نواختن ویولون؛ ویولون سل و سازهای بادی و همچنین مقدمات تئوری موسیفی و سولفوژ(نت خوانی) را آموخت و در گروه کر و اورکستر آموزشگاه نیز فعالانه شرکت جست.در همین زمان او ترانه های فولکولور آذربایجان را به نت در آورد و برای اورکستر تنظیم نمود.
او در سال 1904 از آموزشگاه <گوری> فارغ التحصیل شد و به عنوان معلم به دهکده ی <هادروت> رفت و یکسال پس از آن یعنی در سال 1905 به باکو رفت و در محلاتی که کارگران معدن در آن زندگی میکردند به حرفه ی آموزگاری پرداخت. در آن سالها همزمان با آموزگاری؛ نویسندگی نیز میکرد و حتی چندین کتاب از آثار شاعران روسی از جمله پوشکین؛ گوگول؛ لرمانتوف و چخوف را از روسی به ترکی ترجمه و منتشر کرد. او در اثر تماس نزدیکی که با افراد مترقی آن زمان داشت؛ با نوشتن مقالات و بیانیه های فراوان عملا وارد صف مبارزان شد و برای رسیدن به هدفهای روشن و دموکراتیک به پیکار پرداخت. او به خوبی میدانست که فرهنگ فولکولور آدربایجان تا چه حد غنی و پربار است و نیز به خوبی میدانست این فرهنگ وسیع در حال از بین رفتن و فراموش شدن است؛ به همین جهت موسیقی را به عنوان حرفه ی اصلی اش برگزید و به تلاش خستگی ناپذیر پرداخت. او در این کار با مشکلات عظیمی دست به گریبان بود: مردم عادی موسیقی راحرام میپنداشتند؛ در حالی که اوزیر تصمیم داشت موسیقی علمی و مترقی اروپا را به مردم بقبولاند و مکتبی نوین در موسیقی آذربایحان بنا نهد. در آن زمان مردم عادی آذربایجان هیچ تصوری از ارکستر یا و گروه کر یا سازهایی مانند ویولون یا پیانو نداشتند و بنابراین فقط یک راه برای حاجی بیگوف باقی میماند و آن تلفیق موقت موسیقی اروپایی با فرمهای محلی و الات موسیقی ملی بود. با این فکر و با تلاشی فراوان بالاخره در روز دوازدهم ژانویه ی سال 1908 ؛ اولین اوپرای خود <لیلی و مجنون> را به روی صحنه آورد. کاملا روشن است که در آن سالها؛ در اثر کوته فکریها که سالها پس از انقلاب اکتبر نیز در بین مردم ریشه داشت؛ یافتن خواننده ی زنی که بتواند نقش لیلی را ایفا کند امکانپذیر نبود و به همین دلیل در اولین اجرای این اپرا؛ یک خواننده ی مرد نقش لیلی را بازی کرد و در یکی از اجراهای آن (1916) خواننده ی نابغه ی آذربایجان و همکار صمیمی حاجی بیگوف؛ پروفسور <بولبول> (1961- 1897) در نقش لیلی ظاهر شد.
لیبرتوی(متن شعری آثار آوازی) اپرای <لیلی و مجنون> بر اساس اشعار سخنور نامی قرن شانزدهم آذربایجان < محمد فیضولی > نوشته شده بود. انتخاب این موضوع از طرف حاجی بیگوف با خاستهای انسانی و معنوی مردم آن زمان کاملا هماهنگ بود. موسیقی <لیلی و مجنون> براساس دستگاهها و ترانه های فولکولور آذربایجان بنا شده است. هنگام اولین اجرا فقط قطعاتی که حاصل خلاقیت خود حاجی بیگوف بود به نت نوشته شده بود و باقی که به صورت دستگاههای مختلف موسیقی آذربایجان بود به اختیار خواننده گذاشته شده بود تا با اشعاری مشخص به صورت فی البداهه اجرا شود.
ظاهر شدن یک مرد در نقش لیلی برای حاجی بیگوف دردناک و تاثیر انگیز بود.ولی او از پای ننشست و بعدها چندین بار این اثر را به مورد اجرا گذاشت و هر بار چیزهایی بر آن افزود و رفته رفته این اپرا تکامل یافت و بالاخره زنان خواننده ای نیز پیدا شدند که نقش لیلی را ایفا کنند.
اپرای <لیلی و مجنون> از اهمیت ویژا ای برخوردار است: عوامل انسانی؛ محبت و ستایش محبوب تا حد تقدیس به طور شایسته ای در قالب این اثر ریخته شده است و روابط و رسوم خاط دوران فئودالیسم با لحنی قاطع و برا در آن به باد انتقاد گرفته شده اند. این اثر وسیله ای شد برای پایه ریزی اپرای ملی در آذربایجان؛ به پیشرفت و ترقی حرفه ی موسیقی در آذربایجان کمک شایانی نمود و وسیله ای شد برای ارائه ی تئاتر موزیکال آذربایجان.
به دنبال <لیلی و مجنون> حاجی بیگوف اپراهای دیگری به همین سبک (اپرا-مقام) نوشت که عبارتند از: شیخ صنعان (1909)؛ رستم و سهراب (1910)؛ شاه عباس و خورشید بانو (1912)؛ اصلی و کرم (1912)؛ و هارون و لیلا (1915). اینها هر کدام متکاملتر از قبلی بر روی طحنه می آمدند؛ بداهه سرایی در هر کدام کمتر و در مقابل نقش ارکستر بیشتر و مهمتر از قبلی بود. تا اینکه به نقطه ی اوج خود؛ اپرای <اصلی و کرم> رسیدند.در این اپرا علاوه بر کمتر شدن بداهه سرایی و بیشتر شدن موسیقی حاصل از خلاقیت خود حاجی بیگوف و مهمتر شدن نقش ارکستر غقهرمان اصلی یعنی <کرم> با یک لایتموتیف (ملودی یی که به عنوان علامت مشخصه بکار میبرند) مشخص شده است و همچنین از اسلوبهای <آریوزو – دکلاماسیون ) و خصوصیات موسیقی آشیقها (نوازندگان سنتی آذربایجان و همچنین قشقایی ها و ترکمنها) نیز استفاده ی وسیعی شده است.
لیبرتوی اپرای <اصلی و کرم> را خود حاجی بیگوف نوشته و مضمون آن بر اساس داستانی که آشیقهای قرن هفدهم آذربایجان آفریده اند بنا شده است و در این اثر او با بیانی رسا به طور کلی شکست ناپذیر بودن عشق را میرساند.
به موازات اپراها؛ حاجی بیگوف چند کمدی موزیکال نیز نوشته است. در اینجا نیز حاجی بیگوف به مسائل مهم و جدی زمان خود نظیر انتقاد از جهات منفی روابط معیشتی قبل از انقلاب؛ به آزادی رسیدن زن آذربایجانی پرداخت. در سال 1909 <ار آرواد (زن و شوهر)> و در 1910؛ <او اولماسون بو اولسون (آن یکی نشد پس این یکی!)> که به نام <مشهدی عباد> معروف است و در سال 1913 نیز آرشین مال آلان را نوشت. مانند اپراهای لیبرتوی این کمدی موزیکالها نیز توسط حاجی بیگوف - که خود دراماتوگ بزرگی بود- نوشته شده است.
حاجی بیگوف در کمدی موزیکال <او اولماسون بو اولسون> -که از قدرت افشاگرانه ی اجتماعی و رئالیستیک فوق العاده ای برخوردار است- جهالت ناشی از روابط اجتماعی قبل از انقلاب را تحلیل میکند. داستان این اثر بر اساس ماجراهایی که از برخورد <سرور> و <گولناز> -که از روابط و آداب و رسوم آن زمان روی برگردانیده اند – و افراد کهنه پرست به وجود می آید؛ بنا شده است و این تضاد به خوبی در این داستان و موسیقی که روی آن گذاشته شده؛ بیان میگردد.
در سال 1911 حاجی بیگوف برای تکمیل کردن دانش موسیقی خود به مسکو رفت و در کلاسهای خصوصی موسیقی مشغول به تحصیل شد و دو سال بعد نیز وارد کونسرواتوار سن پیترزبورگ گردید. حین تحصیل در این کمسرواتوار بود که او بهترین کمدی موزیکال خود <آرشین مال آلان> را نوشت. او در این اثر عشق و احساسات و عواطف انسانی را تحسین میکندو قواعد و قوانین کهنه و پوسیده ی ازدواج را به باد انتقاد میگیرد. هر چند که در <آرشین مال آلان> نقش منفی وجود ندارد؛ ولی تم برّای این کمدی موزیکال خصلتی اجتماعی به آن میبخشد.نقشهای پیشرفته ای که که قهرمانان داستان در این اثر دارا هستند به واسطه ی موسیقی جان میگیرند و شخصیت آنها با پرنسیپهای های این اپرا مشابهت پیدا میکند.
موسیقی در تجسم صحنه ها نقش اصلی را ایفا میکند. و اثر را دارای خصوصیاتی چالاک و طبیعی میکند.این اثر یکی از بهترین آثار هنری آذربایجان است و قدرت خلاقیت حاجی بیگوف به نخو شایانی در آن متجلی است. این کمدی موزیکال به چندین زبان ترجمه شده و در بسیاری از نقاط دنیا بارها به نمایش گزارده شده است.
مشکلات مالی حاجی بیگوف را مجبور کرد که از تحصیل در کنسرواتوار سن پیترزبورگ دست بکشدو به وطن بازگردد. تشکیل حکومت جدید آذربایجان؛ خلاقیت حاجی بیگوف را در مسیر جدیدی قرار داد و او از اولین روزها در پیشرفت و گسترش موسیقی جمهوری آذربایجان فعالانه شرکت جست. رهبری ارکسترهای تکمیل شده در کلوبهای مختلف و همچنین رهبری ارکستر رادیو را به عهده گرفت و برای تربیت کادرهای ملی در امر موسیقیاولین مدارس موسیقی را پایه ریزی کرد؛ مدیر رشته ی موسیقی اداره ی فرهنگ و معاون اول کنسرواتوار و سپس رئیس کنسرواتوار آذربایحان شد. در سال 1931 اولین ارکستر سازهای ملی (خالق چالقی آلت لر آنسامبلی) را که نوازندگان آن برای اولین بار از نت استفاده میکردند تاسیس نمود و در سال 1936 نیز اولین گروه کر دولتی را تشکیل داد.
او مسائل تحصیل موسیقی حرفه ای و همچنین تئوری استفاده از نت در سازهای ملی را طی چندین مقاله منتشر کرد و به موازات این کارها؛ برای فراگیری اساس کوسیقی فولکولور آذربایجان؛ دست به تحقیقات دامنه داری زد.
جاحیبیگوف این بار استعداد آهنگسازی خود را با تکیه بر شرایط جدید؛ در حهات مختلفو گسترده تری نشان داد. او در این دوره اولین ارکستر مجلسی در آذربایجان را تشکیل داد: <<تریو ی آشیقها>> و فانتزی های <<شور>> و <<چهارگاه>> (برای ارکستر سازهای ملی )و دو کانتات یکی به مناسبت دهمین سالگرد برقراری حکومت جدید آذربایجان و دیگری به مناسبت هزارمین سالگرد تولد فردوسی نوشت و همچنین ملودی های رایج بین مردم را به نت در آورد و برای ارکستر تنظیم نمود.
به این ترتیب حاجی بیگوف مسیر خود را تا رسیدن به قلّه ی خلاقیت خود یعنی اپرای <<کوراوغلو>> پیمود و در سال 1937 نتیحه ی سالها جستجو و تحقیق در موسیقی فولکلوریک و مطالعه ی فرم اپرای معاصر و ارتباط این دو با هم را در قالب اپرای <<کوراوغلو>> بارور ساخت.مضمون این اثر بر اساس داستان مبارزه ی ملی مردم آذربایجان برای کسب آزادی پیریزی شده. لیبرتوی این اثر توسط<<ح.اسماعیل اف>> و <<محمد سعید اردوبادی>> نوشته شده است. کضمون عالیغ اندیشه های انسانی؛ مشخص و درخشان بودن نقشها؛ موسیقی دراماتیک و برّا و استفاده از زمینه های مختلف در این موسیقی؛ <<کوراوغلو>> را در ردیف یکی از بهترین آثار هنر اپرانویسی آذربایجان قرار داده است.
طی سالهای جنگ دوم جهانی؛ حاجی بیگوف به طور خصوصی ولی پیگیر به کار خود ادامه داد و به موازات حرفه ی آموزگاری غ در مضمون قهرمانیها و میهن پرستیها آثار دیگری آفرید که از آن میان کانتانت <<وطن و جبهه>> و ترانه های <<چاغیریش(احضار)>> ؛ <<شفقت باجی سی(پرستار)>> و <<آنانین اوغلونا نصیحتی(نصیحت مادر به پسر خود)>> را میتوان نام برد. در سال 1945حاجی بیگوف به مناسبت پایان جنگ اثر سنفونیک-آوازی خود به نام <<غلبه هیمنی(قصیده ی پیروزی)>> را نوشت و در همان سال گنجینه ی باارزش و محصول 25 سال کوشش و تحقیق او یعنی کتاب <<اساس موسیقی مردم آذربایجان>> منتشر شد. او قصد داشت که بر اساس اشعار نظامی گنجوی رمانس-غزل بسازد ولی از این سلسله فقط توانست رمانس-غزلهای <<سن سیز(بی تو)>> و <<سئوگیلی جانان(محبوب جانان)>> را به پایان برساند. در سالهای آخر عمرش طرح اپرایی به نام <<فیروزه>> را می ریخت ولی این طرح جامه ی عمل به خود نپوشید. او در روز بیست و سوم نوامبر سال 1948 در اثر بیماری شدیدی که ناشی از کار زیاد بود و در حالی که سراسر زندگیش طرف مبارزه برای ترقی فرهنگ و هنر آذربایجان شده بود؛ به درود حیات گفت.
اوزیر حاجی بیگوف؛ آهنگساز بزرگ؛ پایه گذار حرفه ی موسیقی؛ تئوریسین عالیقدر؛ نویسنده؛ شاعر؛ مترجم؛ مبارز راه آزادی و خدمتگذار خلق آذربایجان بود.تاریخ تکوین و گسترش بسیاری از مباحث در موسیقی آذربایجان همراه با نام اوست. آثاری که او برای صحنه آفرید و خدماتی که او برای پیشرفت این رشته از موسیقی کرد؛ عظيم و ستودنی است. او مولف اولین اپرا و اولین کمدی موزیکالهای آذربایحانی است. قدرت خلاقیت او.؛ هم در آذربایجان و هم خیلی دورتر از مرزهای آذربایجان شهرت فراوانی کسب کرده است ومیراث آفرینندگی او تبدیل شده است به عضوی از فرهنگ و مدنیت تمام ملتهای جهان.

ashkan22
26-04-2007, 14:11
البته منو مي بخشيد اگه اينجا مطرخ ميكنم
ولي دنبال آهنگاي اصيل تركي آزري هستم اگه ميشه راهنمائيم كنيد
ممنون از شما

Asalbanoo
26-04-2007, 14:39
البته منو مي بخشيد اگه اينجا مطرخ ميكنم
ولي دنبال آهنگاي اصيل تركي آزري هستم اگه ميشه راهنمائيم كنيد
ممنون از شما


فکر کنم باس تو قسمت درخواست موسیقی مطرح کنید
ممنون

Asalbanoo
27-04-2007, 16:18
وی بزرگترین وکالیست آذری در زمان حاضر میباشد. وی آواز خوانی را در سن8 سالگی در برنامه

کودک آغاز کرد.


و سپس در تلویزیون تبریز قطعاتی را اجرا نمود. سپس در آکادمی هنر تبریز مشغول به تحصیل شد.


وی مدت هفت سال به فرا گیری اپرا و وکال تحت نظر اساتید ایرانی و ایتالیائی و انگلیسی پرداخت .

وی همچنین قطعاتی را به همراهی رشید بهبودف اجرا نمود.

او برای اجرای قطعات اپرا با ارکستر سمفونی ملی آذربایجان همکاری داشته است.

Bl@sTeR
28-04-2007, 10:49
خوب در مورد عاليم قاسم اف
عاليم قاسم اف در سال 1957 در روستاي نابور در منطقه شاماخي در صد كيلومتري شمال غرب باكو متولد شد . پدر وي حمزه كه خود صدايي خوش دارد ومادرش تميلا اصلي ترين مشوقان وي بوده اند واز همان اوايل كودكي استعداد موسيقي را در وي يافتند . از اين رو وي در هفت سالگي وارد مكتب شد، وبه زودي استعداد خود را نشان داد در 14 سالگي در يك كنسرت غير رسمي حضور يافت اما چندان مورد استقبال قرار نگرفت ولي خوشبختانه موسيقي را رها نكرد .
در سال 1978 وارد مدر سه موسيقي آصف زينالي باكو شد .در سال 1983 به دانشگاه موسيقي راه يافت ودر سال 1989 تحصيلات دانشگاهي در موسيقي را با رتبه اول به پايان رسانيد .
اولين اجراي رسمي وي درسن 22 سالگي در تلويزيون آذربايجان بود كه دستگاه چهار گاه را با مشايعت تارزن بزرگ استاد حاجي محمد اف اجرا كرد . بعد از آن موفقيتهايي عظيم در داخل وخارج آز آذربايجان بدست آورد كه موجب شهرت وي و موسيقي آذربايجان در سطح جهان شد .
عاليم قاسم اف در سن 25 سالگي برنده جايزه اول مسابقات موسيقي «‌جبار قاراياق دي اوغلو » شد .در سال 1999در شهر آخن آلمان به عنوان بهترين خواننده آواز ، جايزه سازمان يو نسكو ( معروف به نوبل موسيقي ) كه هر هنرمندي آرزوي دريافت آن را دارد به وي اعطا شد. در آگوست ، سال 1999 در فستيوال جهاني موسيقي در هر برن آلمان استقبال با شكوهي از وي به عمل امد كه از شبكه WDR آلمان به صورت زنده پخش شد CD عاليم قاسم اف برنده جايزه
Deutschen schal platten kritik گشته .آلبومهاي موسيقي عاليم قاسم اف بيش از همه در فرانسه عرضه شده وبخاطر درخشش هنري اش در اين كشور جايزه Grand prix du disque را دريافت كرده است . مجله موسيقي Songlinاورا به عنوان Top of the world ستوده ونشريه معتبر Die zeit آلمان اورا استاد بزرگ زمانه ناميده است . روزنامه فرانسوي لومند صداي عاليم را يكي از باشكوه ترين صداهاي جهان معرفي كرده ونيويورك تايمز از او به عنوان اعجوبه هنري از سرزمين آذربايجان نام ميبرد ، در 11 مارس 2000 از طرف مركز انتخاب صداهاي نادر اروپا صداي عاليم قاسم اف جز صداهاي نادر بشري ثبت شده است . به پاس احيا ومعرفي موسيقي اذربايجان در سطح جهان لوح برترين بهتربنها را از آن خود كرده است .در سپتامبر 2001 در فستيوال جهاني شرق كه از سوي يونسكو در سمرقند برگزار شد عاليم قاسم اف با اجراي قطعاتي از چهرگاه نشان اول فستيوال را دريافت كرد ودر يك كلام ميتوان او را بلبل ترانه شرق ناميد . وي به عنوان بزرگترين خواننده موسيقي مقامي در آذربايجان تاكنون 9 آلبوم را عرضه كرده است وي كنسرتهايي در ايران شامل جشنواره فجر در تهران ، اردبيل ( ديماه 80) وتبريز(3تا 15 مارس 2001) وهمچنين در كشورهاي ديگري چون : فرانسه ، ايالت كينگ دام ، آلمان ، بلژيك، اسپانيا ، برزيل وامريكا اجرا كرده است كه اجراي آهنگ« ساري گلين » كه جزء آهنگهاي ملي آذربايجان ( خالق ماهنسي ) مي باشد احساسات بساري در آلمان وتبريز بر انگيخت .
مهارت عاليم تنها به آواز محدود نمي شود وي همچنين داراي مهارت كافي در تارنوازي وهمچنين بهترين نوازنده قاوال نيز به شمار مي رود . وي در راه رسيدن به اين افتخارات از محضر اساتيد بزرگي چون : سييد خان شوشينسكي،ادي گوزل اف ، حاج بابا حسين اف وآقا خان عبداله يف بهره برده است اكنون وي صاحب دو دختر ويك پسر مي باشد كه دختر بزرگتر او ( فرقانه) آواز را در حد استادي اجرا مي كند.
بي شك بزرگترين افتخار عاليم قاسم اف كسب جايزه سازمان يو نسكو مي باشد .

Asalbanoo
03-05-2007, 23:21
موسیقی Jazz در آذربایجان شوروی، توسط ارکستر ملی State Popular Orchestra که به نام جز ملی (State Jazz) نیز شهرت دارد پایه گذاری شد.
این ارکستر که در سال ۱۹۳۸ توسط توفیق قلی اف (Tofig Guliyev) و نیازی (Niyazi) به وجود آمد، که سازبندی آن شامل یک ترومبون، پنج ساکسوفون، سه ترومپت، یک پیانو، یک گیتار و مجموعه سازهای کوبه ای (درامز و پرکاشن) بود.
گروه Jazz ملی هم به اجرای Jazz کلاسیک میپرداخت و هم به تجربیاتی در بداهه نوازی (Improvisations)، مقام (Mugam) و نیز موسیقی مودال (منظور موسیقی که بر پایه گامهایی غیر از مینور و ماژور معمول باشد) ملی آذربایجانی دست میزدند. بعنوان مثال پرویز رستم بایف (Parviz Rustambayov) نوازنده ساکسوفون، در اولین کنسرت Jazz ملی یک بداهه نوازی در مقام چهارگاه را اجرا کرد.
این نوابغ موسیقی آذربایجانی یک هدف داشتند و آن برقرار کردن مکتب ملی Jazz بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم، رئوف حاجی بایف (Rauf Hajibayov) مدیریت گروه Jazz ملی را به عهده داشت اما در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۵۰، دستگاه تبلیغات کمونیستی ضربه بزرگی به پیشرفت موسیقی Jazz آذربایجان وارد کرد. مقامات شوروی، جاز را به عنوان یک موسیقی اغواگر غربی عنوان کردند و اجرای آنرا ممنوع اعلام کردند.
علیرغم این تحریم، علاقمندان Jazz در خفا دورهم جمع شده و از طریق رادیوهای غربی، به موسیقی گوش میدادند و سعی میکردند تا آنچه را شنیده اند اجرا کنند. در اواخر دهه ۶۰، موسیقی Jazz، با راهنماییها و حمایتهای گارا گارایف (Gara Garayev)، نیازی، توفیق قلی اف و رئوف حاجی اف، زندگی دوباره ای آغاز کرد. این دوران شاهد ظهور گایا (Gaya)، گروه چهارنفری رفیق بابایف و پس از آن گروه واقف مصطفی زاده (Vagif Mustafazade) بود.
گارا گارایف که آهنگساز برجسته سبک کلاسیک بود به ساختن موسیقی Jazz نیز میپرداخت. از جمله آثار او می توان به موسیقی برای The Bold Young Man of Gascony ، سه نوکتورن Nocturnes (قطعه موسیقی محزون ، شاعرانه و شبانه) ، تعداد زیادی پرلود و ... نام برد. پرلود (Prelude) شماره ۲۸ از او قطعات ناب Classsic Jazz l می باشد و یکی از بهترین نوازندگان در این قطعات واقف مصطفی زاده است.
مقام، موسیقی سنتی آذربایجانی در واقع شامل بداهه نوازیهایی است که بر روی تم اصلی این موسیقی انجام میشود و نوازندگان آن هر یک به نوبه خود منحصر به فرد هستند زیرا هر کدام شیوه بداهه نوازی خاص خود را دارند. این بداهه نوازی آزادانه در واقع رابط اصلی بین موسیقی Jazz و مقام است. قابلیت تلفیق عناصر شرقی مقام با موسیقی غربی Jazz به این معنا است که Jazz میتواند در دنیای موسیقی شرق نیز موفق باشد.
واقف مصطفی زاده در اواخر دهه ۶۰ اولین مفسر مقام جز (jazz mugam) به شمار میرود. البته واضح است که قبل از او بسیاری از موسیقی دانان به شباهت بین این دو نوع موسیقی پی برده بودند و بر پایه آن آثاری به وجود آورده بودند.
اما واقف مصطفی زاده اولین موسیقیدانی بود که مقام شرقی را در قالبی قابل درک، یعنی قالب Jazz، به شنوندگان غربی و برعکس، موسیقی Jazz را به شنوندگان آذربایجانی در قالب آشنای مقام معرفی نمود. این پیانیست، که سالها به آموختن ریزه کاریهای مشکل این دو موسیقی مشغول بود، بالاخره شگفتی و تحسین بزرگان موسیقی غرب را برانگیخت و موجب جلب توجه جهانی به موسیقی مقام آذربایجان شد. به گفته ویلیس کانوور (Willis Conover) منتقد مشهور جاز آمریکایی " واقف مصطفی زاده یک نوازنده عالی است. او بهترین نوازنده پیانو تغزلی است که تا کنون به او گوش داده ام."
در سال ۱۹۶۹، با دعوت و اصرار رئوف حاجی اف، واقف از تفلیس به باکو بازگشت. او در ارکستر موسیقی ملی آذربایجان به کار مشغول شد و در کنار آن یک گروه سه نفری Jazz نیز تشکیل داده بود. در همین دوران یکی دیگر از موسیقیدانهای موفق آذربایجان، رفیق بابایف، در زمینه خوانندگی جاز مشغول فعالیت بود و در همین زمان گروه چهارنفری (کوارتت) آوازی گایا، به کار تنظیم و اجرای ترانه های فولکلوریک مشغول بودند.
متاسفانه واقف مصطفی زاده و رفیق بابایف هر دو با مرگی زودرس از جهان رفتند. مصطفی زاده در سال ۷۹ وهنگام اجرای برنامه در اثر حمله قلبی و بابایف در سال ۹۴ در یک آتش سوزی مهیب در مترو باکو درگذشتند. مصطفی زاده ۳۹ سال و بابایف ۵۸ ساله بودند.
جامعه فرهنگی آذربایجان همچنان به این دو نابغه موسیقی مدیون است. سبک موسیقی، تفکر موسیقایی و نوع اجرای آنها در زمان خودشان به طور کامل درک نشد و وقایع سالهای ۸۰ و ۹۰ از جمله فروپاشی شوروی و جنگ بین آذربایجان و ارمنستان بر موسیقی و فرهنگ آذربایجان تاثیرات منفی باقی گذاشت. البته مکتب ملی Jazz که بالاخره توسط توفیق قلی اف، نیازی، گارا گارایف، رئوف حاجی اف و توفیق احمدف به وجود آمد، همچنان برقرار است.
امروزه، نسل جدید نوازندگان Jazz آذربایجانی توانسته اند به انواع مختلف موسیقی مقام جاز را به سراسر دنیا معرفی کنند. عزیزا مصطفی زاده، شاگرد هنرستان ملی جاز و دختر واقف مصطفی زاده، سالها است که جاز آذزبایجان را در سراسر جهان به محبوبیت فراوانی رسانده است.
کاوه رهنما
پایگاه اطلاع‌رسانی گفتگوی هارمونیک

Asalbanoo
30-05-2007, 09:57
قاسیمف مردی است از جمهوری آذربایجان - کاری به این نداریم که آن قسمت از کره خاکی در طول تاریخ هر نامی داشته است بجز آذربایجان و دست سیاست و بازی روزگار اندک زمانی قبل این نام را برآن نهاده است. به هرحال عالیم متعلق به سرزمینی است که امروز به نام جمهوری آذربایجان خوانده می شود.

سرزمینی که نزدیکی فرهنگی اش به ایران موسیقی سنتی آن را برای ما جذابتر از موسیقی سنتی هر کشور دیگری کرده است و به همین دلیل است که هرگاه کنسرتی با حضور بزرگان موسیقی جمهوری آذربایجان برگزار می شود و یا آلبومی با هنرمندی آنان -افرادی چون رامیز قلی اف ، هابیل علی اف و عالیم قاسیمف به بازار می آید همواره با استقبال مردم مواجه می شود.

اما حکایت علیم حکایت دیگری است.

او تنها هنرمند موسیقی آذربایجان است که توانسته است قلل رفیع موسیقی جهان را فتح کند و آوازه اش بیش از سایرین ، ملل جهان را درنوردیده است. عالیم با صدای خود ، با انتخاب اشعار و با لحن و موسیقی خاص خود ، گویی شنونده را جادو می کند و می تواند تا هرگاه که بخواهد تمام حواس شنونده را به خود معطوف کند.
"قاسیمف ضربی ها را بسیار با شور و حرارت اجرا می کند و آواز خود را با دایره ای که خود می نوازد همراه می کند. وی خواننده ای جسور و بی باک است که خلاقیت های خود را با شجاعت معرفی می نماید." (۱)

قاسیمف که اخربن البوم او به نام "هنر موسیقی مقامی" در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و در کشورهائی چون فرانسه ، انگلستان ، آلمان، بلژیک ، اسپانیا، برزیل، ایالات متحده آمریکا و ایران به روی صحنه رفته است.
قاسیمف در سال ۱۹۹۹ جایزه موسیقی یونسکو را از آن خود کرد که برای او بسیار غیر منتظره بود:«من فکر می کنم که این جایزه به خاطر خلوصی که در اجرای موسیقی دارم به من تعلق گرفته است. من هیچگاه فردی را که برای شنیدن موسیقی آمده است را فریب نمی دهم. ممکن است من در زندگی به مردم آسیب رسانده باشم یا دروغ گفته باشم ، اما رفتار من دربرابر هنرم بسیار صادقانه و خالص است.

منظور من از این حرفها آن ست که هیچگاه به شنونده به چشم راهی برای به سود رسیدن نگاه نکرده ام. من همیشه آنطور که احساسم به من می گوید موسیقی اجرا می کنم، آنطور که دلم می خواهد. من می توانم طوری بخوانم که شنونده پسند باشد ولی اینکار را نمی کنم. من همیشه به طور مستقل می خوانم و رفتار می کنم. آنطور که قلبم به من می گوید.فرغانه شاهد است که من همیشه همینطور به اجرای موسیقی می پردازم. چه ۳ نفر شنونده داشته باشم چه هزار نفر.»

فرغانه دختر استاد است که در چند آلبوم با او همکاری داشته است از جمله آلبوم دریای عمیق عشق که در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است.

● جایزه موسیقی یونسکو

جایزه ایست معتبر که در سال ۱۹۷۵ پایه گذاری شد و هرساله به موزیسین ها و موسساتی که در راه غنی سازی و توسعه موسیقی گام برمی دارند اهدا می شود. این جایزه در خدمت صلح، نزدیکی انسانها، همکاری های بین المللی و اهداف دیگر سازمان ملل متحد و سازمان یونسکو است.
این جایزه زمینه های اهدا می شود:
▪ آهنگ سازی :که به آهنگسازان برای مجموعه آثار تولیدی آنان اهدا می شود.
▪ اجرا :که به یک فرد یا گروه در زمینه های موسیقی سنتی ، پاپ ، کلاسیک و جاز ، برای اجراهای زنده آنان تعلق می گیرد.
▪ موسیقی شناسی / خبرنگاری موسیقی : که به موسیقی دانان و منتقدان موسیقی برای تحقیقات و نقدهای می شود.

● مدرسان موسیقی

درک موسیقی مقامی -بخصوص برای آنان که اذری زبان نیستند -آسان نیست. قاسیمف توجه به موارد زیر را برای آنان که تازه در راه آشنائی با موسیقی مقامی گام نهاده اند پیشنهاد می کند:
« قبل از هرچیز باید به صدای دایره ، نوع خوانش خواننده و حرکاتی که او بروی سن انجام می دهد توجه کرد. همچنین باید به بداهه پردازی و وسعت صدای خواننده توجه داشت.»
برای او ارائه موسیقی مقامی به خارجی ها آسان تر است. او می گوید:«هنگامی که در خارج از کشور به اجرای برنامه می پردازم، راحت تر هستم. در آذربایجان چیزی مانع وارد شدن من به دنیای خودم می شود.
در آذربایجان شنونده ۹۰% کاری که قرار است ارائه شوند را می دانند و شنونده حرفه ای موسیقی مقامی هستند و من وظیفه دارم که انتظارات آنها را به طور کامل برآورده کنم. احساس می کنم که باید مراقب تمام حرکاتم باشم.»
عالیم در کودکی وارد دنیای موسیقی مقامی شد، زمانی که تنها برای دل خود می خواند . او در شهر شاماخی در صد کیلومتری شمال غربی باکو رشد کرد.

قاسیمف از دوران کودکی اش به یاد می آورد «هیچگاه فکر نمی کردم که خواننده شوم و هیچکدام از اعضای خاواده ام تاثیری در روند حرفه ای من - حداقل به طور مستقیم - نداشته اند. پدرم صدای خوبی دارد ولی به طور حرفه ای نمی خواند.» پدر عالیم در مجالس عروسی آذربایجان می خواند.

ولی او می پذیرد که تاثیراتی را از والدینش گرفته است:«مادرم بسیار پر انرژی است. پدرم صدای خوبی دارد ولی او تنها برای خودش می خواند. او بسیار ساکت و آرام است. من فکر می کنم که انرژِی ام را از مادرم به ارث برده ام و صدایم را از پدرم و این تقدیر بود که سرنوشتی اینچنین را برای من رقم زد.»

امروز عالیم و همسرش "تامیلا آسلانووا" در خانه ای زندگی می کنند که اتاق هایش با پوسترهائی از اجراهای مختلف عالیم در سراسر جهان پوشیده شده است. آنها سه فرزند دارند، یک پسر به نام قدیر و دو دختر به نامهای فرغانه و دلربا. و فرغانه است که چندسالی است همراه پدر به اجرای موسیقی مقامی می پردازد. «هرگاه فرغانه در کودکی گریه می کرد ، من برای ساکت کردن او به اجرای موسیقی مقامی می پرداختم. هنگامیکه زبان به سخن گشود به او غزل می اموختم و زمانی که آموختن آواز به او را آغاز کردم ، فهمیدم که پتانسیل لازم برای اجرای موسیقی را دارد.»

«گاهی بعضی از دوستان به من می گویند که آرام باشم و برای در هنگام اجرا به خودم زیاد فشار نیاورم; ولی من با نظر آنها موافق نیستم. تا خودتان را به پای هنر قربانی نکنید، هنر برای شما زنده نمی شود.»


رضا حیدری
(۱) برگرفته از بروشور کنسرت
دو هفته نامه فریاد

cuauhtemoc
31-05-2007, 10:25
من حول و حوش 10 ساعت از آهنگ های باکویی رو تو هاردم دارم.
یکی از عزیزانی که اینترنت پرسرعت داره به من یه پیغام خصوصی بزنه تا من این آهنگارو در اختیارش بزارم تا بچه های عاشق موسیقی آذربایجانی فیض ببرن.

Asalbanoo
03-06-2007, 21:44
اشاره :
«قوپوز» همان است كه امروزه به آن «ساز» میگویند و عاشیقهای آذربایجان، این خنیاگران دلسوختۀ روشنایی، آن را ایستاده بر سینه میفشارند و به ترنم نغمههای غنایی و سرودهای حماسی میپردازند.
«عاشیق»ها را در طول تاریخ، ماجرا بر سر گذشته است، اسیر دلدادگیها و گرفتار مبارزات و كشمكشهای سیاسی شدهاند و در نهضتها و خیزابهای اجتماعی و انقلابها و قیامهای مردمی نقش عظیمی ایفا كردهاند.
از عاشیقها سرگذشت نامههای مكتوب بر جای نمانده است. تذكرههای عاشیقی مدون هم وجود ندارد و كمتر سرودههایشان بر «بیاض»ها و «سفینه»ها وارد شده است. آگاهیهای ما دربارۀ آنان نقل شفاهی خود عاشیقها و اطلاعات سینه به سینه و «استادنامه»ها و «منظومه»های منسوب به آنان است كه میتوانیم از این طریق زندگینامه و آثار منظوم این حماسهپردازان پرشور و حال را تدوین سازیم. در این گفتارها خواهیم كوشید این قوپوزنوازان دلسوخته را انشاءاله خداوند یاری كند در هر شماره معرفی كنیم.

.............................................

1
عاشیق قوربانی
عاشیق قوربانی، از عاشیقهای متعهد دربار شاه اسماعیل صفوی بود كه در زمان حیات خود، شهرت قبول و آوازه یافت. و قوپوز بر دست، مبلّغ آرمانهای رستاخیز فرهنگی شاه اسماعیل شد كه خود وی نیز قوپوز مینواخت و «ختائی» تخلّص میكرد.
عاشیق قوربانی در روستای «دیری» نزدیك تبریز به دنیا آمده، در تبریز نشو و نما كرده و در همان شهر به نهضت قزلباشیه پیوسته است و هنر نوازندگی و خوانندگی خود را وقف نشر معارف قزلباشیه و حروفیه كرده است.
روشن است كه در آن عهد، عاشیقها از احترامی تقدّسآمیز برخوردار بودند و قوپوز، مانند طنبور، در خانقاهها و جمخانهها نواخته میشد و عاشیقها برای بیان سخنان حكمتآمیز آئینی، آهنگهای سنگینی بر روی قوپوز ابداع میكردند.
عاشیقهای روزگاران بازپسین در آذربایجان، به یاد وی منظومۀ بلندی زیر نام «دیریلی قوربانی» ساختهاند كه در آن از هنر والای عاشیقی وی، آهنگهای جدیدی كه برای نواختن بر روی قوپوز ابداع كرده و نیز از مبارزات حقطلبانه و دلدادگیهای او سخن به میان آمده است.
گویند كه آهنگ «شاه ختائی» را ـ كه در موسیقی عاشیقی، آهنگی بسیار معروف است ـ او ساخته است و شعر زیر را هم خطاب به شاه اسماعیل بر آن آهنگ خوانده است:

من حق عاشیقیام، حق یولا مایل،
كتابیم قرآن دیر. اولموشام قایل.
مرادیم، مرشدیم، ای شاه اسماعیل،
دردیمین الیندن فریدا گلدیم.1

بسیاری از اشعار عاشیق قوربانی را كه خود وی برای اجرا در آهنگهای بدیع قوپوز سروده است، اغلب مردم آذربایجان ازبردارند.
از جمله شعری كه به آهنگی سوزناك ترنم میشود و باز خطاب به شاه اسماعیل ختائی (شیخ اوغلو) است و در آن از ظلم و ستمی كه «قارا وزیر» بر او رواداشته، فریاد برمیدارد و سخن از درد و مصائب و محن مردمی دارد كه در زیر تضییقات و ظلم و ستم فئودالی زیست میكردند.هم از این جهت است كه این سرودهها، صدها سال است در حافظۀ مردم برجاست و سینه به سینه و نسل به نسل به ما منتقل شده است:

دیری داغلاریندان، اوزاق یوللاردان
البته كه بیر مُرادا گلمیشم.
دُوورون سیتمیندن، چرخین الیندن
بیر شاهیم وار، اونا دادا گلمیشم.2
î î î
بولبول ایدیم، آیری دوشدوم گولومدن
فلك ووردو، جیدا سالدی الیمدن.
«قوربانی»یم، قارا وزیر الیندن
«شیخ اوغلو»نا شكایته گلمیشم3
عاشیق قوربانی آهنگی نیز با نام «مرشد كامل» ساخته است و «دیوانی»های خود را در آن اجرا كرده است. آنچه از روایتهای سنتی عاشیقها برمیآید، این است كه عاشیق قوربانی میتوانسته است ظریفترین و طبیعیترین احساسهای انسانی را بامهارتی استادانه به ساز و سخن وصف كند. شعر مشهورش كه ردیف «بنفشه» دارد، از این نظر حائز اهمیت است. این شعر فزون از اندازه روان، سلیس و سیال، واژهها و تركیب آنها گوشنواز است. غم و حسرتی جانگداز نیز بر این شعر سایه انداخته است و در آهنگ حزنانگیزی اجرا می شود:

تانری سنی خوش جمالا یئتیرمیش
سنی گؤرهن عاشیق، عاغلین ایتیرمیش.
ملكلرمی درمیش، گؤیدن گتیرمیش
حاییف كه دریبلر آز بنفشهنی.4
î î î
قوربانی دئر: «كؤنلوم بوندان سایریدیر.
نه ائتمیشم، یاریم مندن آیریدی؟
آیریلیغمی چكیب بوینو اگریدی،
هئچ یئرده گؤرمهدیم دوز بنفشهنی.»5

اهمیت خلاقیت عاشیق قوربانی در تاریخ موسیقی قوپوزنوازی آذربایجان در آن است كه سنت آهنگسازی و نوازندگی آئینی و مذهبی را هم قوام بخشید و در تبجیل وتسجیل آن كوشید. در این میان، به آهنگهای تند سنگینی كه مناقب و مدایح اهل بیت علیهمالسلام بویژه مولیالموحدین حضرت علیبنابیطالب(ع) در آنها اجرا میشد، میتوان اشاره كرد. مثلاً منقبت زیر و آهنگ سنگین آن را در نظر آوریم:

دامنده قالمیشام، یئتیش دادیما
ئوزونو خیبره یئتیرن، علی(ع)
او دم ذوالفقاری چكن زبانه،
دین سیزلری دینه گتیرن علی(ع)6
î î î
منیم پیریم كوثر أوسته ساغ ایدی،
مؤمنلرین یئری جنّت باغیدی.
«قوربانی»نین بوگون مشكل چاغیدی،
جمیع مشكللری بیتیرن، علی(ع)7
آهنگهای متعددی، اكنون از سوی عاشیقهای آذربایجان، با یاد و نام عاشیق قوربانی نواخته میشود. كهنترین نسخ خطی اشعارش نیز مربوط به اواخر صفویه است و در آنها برخی اشعار فارسی هم به او نسبت داده شده است. از جمله غزلی با ردیف «ماست»:
جگ با خود، صلح با دشمن طریق دین ماست،
كافرو مؤمن، همه یكرنگ در آئین ماست.
از دم سرد سبكمغازان ز جا، كیمیروم؟
تودۀ غبرا غبار دامن تمكین ماست.
بحث هفتاد و دو ملّت حق بود در كیش عشق،
هر كه این فرمود، نور دیدۀ حق بین ماست...

عاشیق قوربانی، علاوه بر منظومههای غنائی و اشعار آئینی و مذهبی و سرودههای پندآموز و اخلاقی خود كه اغلب در آنها از زمانه شكوه میكند و غمها و محنتهای مردمی را كه در اثر مظالم ستمگران روزگار به حیات مشقتبار خود ادامه میدادند، بیان میكند، شعرهای تند سیاسی نیز دارد كه بسیاری از جملات آنها جزو ضربالمثلها و گنجینۀ فولكلور آذربایجان درآمده است.
عاشیق قوربانی تجنیسها و گرایلیهای معروفی نیز دارد. وی صنایع لفظی و بسیاری از آرایههای ادبی را با آفرینش بدیع خود، در شعر خویش به كار برده است.
گرایلیهای او از تغزلی جاندار، طبیعی و سلاست خاص برخوردار است:

آی آقالار، آی قاضیلار،
یار یامان آلاتدی منی.
ال آتدیم یارین الینه
یار كنارا آتدی منی.8

تور قوردوم چشمیم گؤلونه،
ایلیشدی سونان تئلینه.
دوشدوم دیل بیلمز الینه
آلدی ، اوجوز ساتدی منی.9

قوربانی دیر منیم آدیم،
آدم آتادی بنیادیم.
شش آتدیم، چهار اوینادیم
آخر فلك اوتدو منی.10
در تاریخ شعر و موسیقی عاشیقی آذربایجان، عاشیق قوربانی، نامی بسیار والا جای و بلندمرتبه است. او را میتوان یكی از بنیانگذاران هنر عاشیقی رستاخیز فرهنگی عصر شاه اسماعیل ختائی به حساب آورد و یكی از نامهای بلندآوازۀ دورۀ دوم شعر و موسیقی عاشیقهای آذربایجان كه «دورۀ تشیع» نام دارد برشمرد.
در بیرون از مرزهای ایران، پیرامون زندگی و آفرینش بدیع وی چندین تحقیق دانشگاهی صورت گرفته و متون انتقادی آثارش چاپ شده است. اغلب آهنگهای ابداعی او بر قوپوز نیز بازشناسی و تدوین شده است. متأسفانه در ایران، بلحاظ بیاعتنائی به متون ادبی و هنری «غیرفارسی»، بحث پیرامون زندگی و آثار او تاكنون راه به دانشگاهها نیافته است. اما در سالهای اخیر شاهد چاپ آثار وی در تهران، تبریز و اردبیل از سوی علاقهمندان و تركیپژوهان بوده ایم. گذشته از آن اكثر قریب به اتفاق عاشیقهای معاصر اشعار و آهنگهائی از او به یاد دارند كه میتواند بنوازند و اجرا كنند. امید آن كه روزی شاهد تدریس آثار عاشیق قوربانی در دانشكدههای ادبیات و دانشگاههای هنر باشیم.


2
ساری عاشیق،
قوپوزنواز غربت
«ساری عاشیق» در تاریخ شعر و موسیقی عاشیقی ‎آذربایجان، با «بایاتی»ها و آهنگهای سوزناك و حزنانگیز خود معروف شده است.
نام اصلی او را كسی تاكنون نیافته است. این قدر هست كه در اواخردورۀ صفویه زندگی میكرد و به «غریب عاشیق»، «ساری عاشیق» و «حق عاشیقی» معروف بود.
پژوهشها روشن كرده است كه وی در اواخر سدۀ دوازدهم در یكی از دهات شهرستان «اهر» به دنیا آمده، دوران جوانی و باروری خود را در «قاراداغ» به سر آورده و سپس به ایالت «زنگه زور» شمال كوچ كرده و در دهی به نام «قاراداغلی» ساكن شده است. اكنون مزارش نیز در آنجاست و گنبدی به سبك معماری اواخر دوران صفوی دارد.
عاشیقهای بازپسین آذربایجان دربارۀ زندگی او منظومهای با نام «یاخشی و ساری» آفریدهاند كه امروزه اغلب عاشیقها میتوانند این منظومه را در ساز اجرا كنند و آن را از حفظ دارند.
این منظومه، ظاهراً بر اساس ماجرای دلدادگیهای او ساخته شده است كه دل در گرو عشق یك دختر روستائی به نام «یاخشی» میبندد. به نظر میرسد كه وی بایاتیهای زیر را خطاب به او سروده است كه امروزه اغلب عاشیقها آنها را در ساز اجرا میكنند:
من عاشیق ترسینه قوی،
ترتنی تر سینه قوی!
یاخشینین قبیلهسینه،
عاشیقی ترسینه قوی.11
î
عاشیق یامانا گله،
دردین یامانا گله.
یاخشی یاخشیا گئده،
یامان یامان گله12!
î
من عاشیق بو داغ ایلن
گول سینمیش بوداق ایلن
سنه یاخشی دئمزلر،
من ئولسم بوداغ ایلن13
î
عاشیقهای بعدی، در منظومهای كه در این باب سینه به سینه روایت كردهاند، گفتهاند كه گویا یاخشی برادری به اسم «یامان» داشته است كه سد راه این دو دلداده بود.
طبق این روایت، یاخشی، زود مرده است و مرگ او تأثیر عمیقی بر دل عاشیق گذاشته است.
بایاتیهای ساری عاشق ماهیت اخلاقی دارد و اغلب پندآموز است و در سرودن آنها استفادۀ زیادی از ضربالمثلها و تعابیر مردمی میكند:
عاشیقم باغدا دارا،
زولفونو باغدا دارا.
وفالی بیر دوست ایچون،
رومو گز، بغداد آرا.
î
ساری عاشیق در یك بایاتی، خود را با «سیدعمادالدین نسیمی» شاعر عارف قرن نهم مقاییسه میكند. وی شیوههای منصور حلاج را پیشه داشت و به سرنوشت او بمرد:
گوزهللیك سوی ایلندیر،
شاهمار دا سوی ایلان دیر
نسیمی تك بو عاشیق،
یولوندا سویولاندیر.13
بایاتیهای ساری عاشیق اغلب با آهنگهای سوزناك ترنم میشوند.
بایاتیهای او را از نظر موضوع میتوان دو دسته كرد: دستۀ نخست شامل مضامین مذهبی، سیاسی و اجتماعی و دستۀ دوم حاوی ترنم احساسهای پاك و بیآلایش انسانی است و مضامین عاشقانه و غنائی را دربردارد.
ساری عاشیق، دینمدار و خدامحور است و اندیشههای والای روشنی دارد كه با مهارتی خاص آنها را بیان میكند و علیرغم حجم اندك بایاتی، توانسته است در چهار مصراع جهانی معنی بگنجاند: در این اشعار موسیقائی، زیبایی هنری والائی خفته است:
من عاشیقم قانلی گول
قانلی دانیش، قانلی گول
یئمیش بولبول باغرینی
اوندان آچمیش قانلی گول14
î
بو عاشیق اودا یاندی
اود توتدو، اودا یاندی.
یار چكدی، من یئریدیم،
من چكدیم، اودا یاندی.15
ساری عاشیق گذشته از آهنگهای سوزناكی كه بر بایاتیها ساخته است، در ریتمها و آهنگهای سنگین «دیوانی» نیز، اجراهائی ابداع كرده و بر آنها خود شعر نیز ساخته است. از جمله شعر زیر كه مشحون از آرایههای ادبی و تجنیسهای زیبائی است.
گؤزوم گؤرجك سنی ایستر كام آلا،
بُرقعی اوزوندن داغیدیر یاخشی.
فلك قویماز كیمسه یئیتسین كمالا،
باخما بو كج روین داغیدیر یاخشی
عرضٍ حالیم سنه عیاندی، غرض!16
ساری عاشیق از كوچهای بیامان و اجباری حرف زده و در موضوع «غربت» نیز شعر سروده و از مصائب و بلایای غربت سخن به میان آورده است:
عاشیق یوز خسته لیگه،
لقمان یوز خسته لیگه.
غُربته دوشن جانیم،
دوشدو یوز خستهلیگه!
î
من عاشیق قالا قالدی
بُرج قالدی قالا قالدی
غُربته دوشدوم ئولدوم،
جنازهم قالا قالدی. 17
î
ساری عاشیق، عاشیقی تغزلی است و در موضوع عشق داد سخن داده است. بسیاری از بایاتیهای عاشقانه كه ورد زبان مردم آذربایجان است، منسوب به اوست.
تو گفتی بنیانگذار بایاتی تغزلی هم ساری عاشیق بوده است. در جُنگها و سفینههای عاشیقی، بایاتیهای عاشقانۀ فراوانی به نام او ضبط شده است.
وی، هنرمندی دانشور است در بایاتیهایش ویژگیهای ادبی و بدیعی، فراوان است. زبانش روشن و سلیس است. تابلوئی را كه میخواهد با كلام ونت موسیقی تصویر كند، به راحتی به خواننده منتقل میكند. او، استاد مبالغه و تجنیسهای بیمثل و نظیر است. از ویژگیهای شعر تجنیس او آن است كه فرم و مضمون همیشه وحدت تشكیل میدهد و با مضمونی عمیق و موسیقی سرشاری همراه است. عاشیقهای بازپسین بارها برای تجنیسهای او نظیره سرودهاند.
در اواخر دوران صفویه نوع بایاتی حسرتبار و غمگین در شعر و ادب ‎آذری انتشار و گسترش یافته بود و عاشیقها و قوپوزنوازان آذربایجان در این رشته طبعآزمائی میكردند. بایاتیهای ساری عاشیق نشانگر آن است كه او از این بوتۀ آزمایش با سرافرازی بیرون آمده است و نامش در صفحات تاریخ ادبیات عاشیقی آذربایجان میدرخشد.
بر روی آثار ساری عاشیق كارهای علمی و دانشگاهی متعددی، بیرون از ایران انجام پذیرفته است. مرحوم سلمان ممتاز و مرحوم پرفسور محمدحسن تهماسب در این باب بیش از همه كوشش به خرج دادهاند. بعد از انقلاب نیز در ایران اشعار و آهنگهای او در برخی از مجموعههای شعر عاشیقی و كتابهای موسیقی ‎آذربایجان چاپ شد. اما باید گفت كه امروزه نسل جوان منتظر حركت فرهنگی و هنری چشمگیری در ایران برای پژوهش در آفرینش هنری این عاشیق والاایمان است.
پاورقیها:
1ـ من عاشق حقم، مایل به راه حق / قائل به كتاب قرآن / ای مرشدم شاه اسماعیل / از درد و آه به فریاد آمدم
2ـ این همه راه در نوردیدم از كوهستانهای دیری گذشتم / مرادی دارم/ كه آمدم/ از ستم دوران و از دست گردون به تو پناه آوردم.
3ـ بلبلی بودم به هجران افتاده،/ قربانی از دست وزیر/ اینك به فرزند شیخ شكایت میبرد.
4ـ خداوند ترا زیبا آفرید / دلباختگان خرد از دست فروهشتند / فرشتگان تو گفتی از آسمان آمدند همچون بنفشه.
5 ـ قربانی گوید دل بیمار دارم / دلدارم از من جداست/ هجران دیده و گردن خمیده / بنفشه را راست قامت ندیدم.
6 ـ به فریادم برس یا علی(ع) كه به خیر رسیدی، ذوالفقار بركش و منكران را به بیاد
7ـ پیر من بر سر كوثر ایستاده است و بهشت جایگاه حقباوران كرده قربانی گوید كه مشكلها را علی میگشاید.
8 ـ ای سروران دلدار فریبم داد، دست به دست یار نهادم مرا به كناری زد.
9ـ بر چشمه دیدگانم دام بر نهادم و گرفتار زلف وی شدم، مرا چه ارزان فروخت!
10ـ قربانی گوید كه مرا نام از حضرت آدم مانده است و در شب در فلك گرفتار ساخته است.
11ـ من عاشقم، مرا به قبلۀ معشوق دفن كنید/ عاشق كار نیك انجام میدهد / اگر من بیمرم تو بهرهای نمیبری (ترجمه مفهومی)
12ـ برای دوست باوفا تا روم و بغداد هم باید رفت (ترجمه مفهومی)
13ـ این عاشق نیز همانند نسیمی در راه تو پوست از تن جدا میكند. (ترجمه مفهومی)
14ـ من عاشقم و این گل ناز سینه هفتاد بلبل شكافته است! (ترجمه مفهومی)
15ـ این عاشق بر آتش سوخت یار هر جا كشید آدمدم و او خود را نیز سوخت.
16ـ چون دیده بر تو آشنا ساختم كامیابی خواستم/ «یاخشی» روبند از رخسار گشود / فلك جلوگیر كامیابی است / منگركه یاخشی این رویگردانی را برنمیتابد / عرض حالم بر تو عیان است.
17ـ عاشق صد بیماری دارد و این جان غریبناك من گرفتار درد و غم شد / در غربت جان سپردم و جسمم فرو ماند.

Maxis
05-06-2007, 12:28
واقعا مطالب تون عالی هستش ادامه بدین...:11:

Asalbanoo
05-06-2007, 12:54
ساری عاشیق، خنیاگر هجران
نام اصلی ساری عاشیق، عبدالله بوده است. وی پیش از جنگهای ایران و روس در دوره سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار، در یكی از روستاهای «اهر» زاده شده و دوران جوانی و باروری خود را در «قاراداغ» به‌سر آورده است و سپس به ایالت «زنگه‌زور» در شمال كوچ كرده و در روستایی موسوم به «قارداغلی» ساكن شده است. چهل سال پیش، گورش كنار رودخانه «هرگری» در گورستان عمومی روستای «گوله‌بورد» از روستاهای «زنگه زور» كشف شد كه گنبدی به سبك معماری دوران صفوی داشت و بر روی سنگ مزارش تصویر «قوپوز» حك شده بود. در همان سالها یادمانی بر روی مزارش برپا داشته‌اند.

▄ نام وی در هیچ‌یك از تذكره‌های مكتوب كهن ادبیات عاشیقی آذربایجان نیامده است. اما چند بیاض و سفینه از اشعارش در دست است و بیشترین سروده‌ها، منظومه و آهنگهای منسوب به او در صندوق سینه عاشیقها محفوظ است و دیوانش، تدوین شده و بارها انتشار یافته است.
درباره زندگی پرفراز و نشیبش، چیزی از اشعار‌ش دستگیر پژوهشگران نشده است. این‌قدر هست كه در جوانی دختری «یاخشی» نام را دوست می‌داشت و بارها به نام او، در «بایاتی»های خود اشاره كرده است:

من عاشیق، ترسینه قوی،
ترتنی، تر سینه قوی!
یاخشینی قبیله‌سینه،
عاشیقی ترسینه قوی!
]یعنی: من عاشیق هستم، خلاف جهت خاك كن/ تن و سینه باطراوت را بنگر/ یاخشی را به سوی قبله/ و عاشیق را خلاف جهت خاك كنید.[
عاشیقهای بازپسین، درباره ماجرای این دلدادگی، منظومه بلندی ساخته‌اند كه معروف است. طبق این داستان، گویا «یاخشی» برادری به اسم «یامان» داشته كه سدّ راه و مخالف وصال این دو دلداده بود؛ پس از مرگشان، هر دو را كنار هم به خاك سپرده‌اند. این منظومه حاوی وصف ماجراهای دلباختگی و تحمل درد و رنج و عذابهای ساری عاشیق، در این راه است.
برخی از عاشیقهای بازپسین، در سروده‌های خود نیز به این ماجراها اشاره كرده و خود را با «ساری عاشیق» و معشوقه‌شان را با «یاخشی» مقایسه كرده‌اند.
چنانكه «عاشیق محمد» خطاب به «عاشیق پری» گوید:

قارشیدا یاخشی پری،
ترلانین یاخشی پری.
من عاشیقدان یاخشیام،
یاخشیدان یاخشی پری.
]ترجمه: پری زیبا رو در رویم/ پرهای شاهین زیباست / من بهتر از عاشیق/ و تو بهتر از یاخشی هستی![
ساری عاشیق در تاریخ ادبیات عاشیقی آذربایجان با «بایاتی»های خود معروف شده است.
«بایاتی» به‌گونه‌ای از شعر عاشیقی اطلاق می‌شود كه در وزن هفت‌هجایی با تقطیع (4+3) و یا (3+4) در چهار مصراع سروده شود و مصراعهای اول وسوم و چهارم هم‌قافیه باشد و دو مصراع نخست تمهیدی برای گفتن جان كلام در مصراعهای سوم و چهارم به كار گرفته شود.

این نوع شعر، بعد از «قوشما» ـ كه شعری یازده هجایی است ـ شایع‌ترین گونه شعر عاشیقی به‌شمار می‌رود. در فارسی می‌توان دوبیتیهای باباطاهر، فائز دشتستانی، شاطر عباس صبوحی و جز آن را، با تسامح ادبی، «بایاتی‌گونه» به‌حساب آورد كه برخی از ویژگیهای «بایاتی»های آذربایجان را در خود جمع دارند. مثلاً اول آنكه وزن آنها هم گاه بیرون از افاعیل عروضی و یازده هجایی به‌شمار می‌رود و دوم آنكه مضامین حكمت‌آمیزی در دو مصراع سوم و چهارم خود دارند.
در فرهنگ آذربایجان نزدیك ده هزار بایاتی با مضامین مختلف حكمی و فلسفی، اجتماعی، سیاسی،‌ عاشقانه و غنایی و غیره وجود دارد كه سرایندگان آنها معلوم نیست و ورد زبان مردم است. مصراع اول این بایاتیها اغلب با الفاظی نظیر: «من عاشیق»، «عزیزیم»، «آمان آی» و غیره شروع می‌شود. مانند:

من عاشیق، هاراییندان،
ائل یاتماز هاراییندان.
گوئده بیركپریچ دوشور،
عُمرومون ساراییندان.

]یعنی: من عاشیق، آی هرای!/ مردم را از هرای من خواب نیست/ هر روز یك آجر از كاخ روزگار من جدا می‌شود و بر زمین می‌افتد.[
لفظ «بیات» Bayat از دو جزء «بای» در معنای خدا و آفریننده و‌ «آت» در معنای اسم و نام تشكیل شده است و معنای اصلی آن «خدا» است. چنانكه «یوسف خاصی حاجب» شاعر تركی‌سرای قرن چهارم هجری مثنوی گران‌جای خود را چنین آغاز می‌كند:

بایات آدی ایله سؤزه باشلادیم،
تؤره‌دن، یارادان، كؤچورن دیدیم!

]یعنی: با نام خداوند به سخن آغاز كردم، آن مالكی كه ایجاد‌كننده، آفریننده و میراننده است.[
به نظر می‌رسد كه در دوران كهن و ماورای تاریخ، مردم به پیروی از كاهنان خود، در مقابل خدایان به آهنگهای آیینی به اجرای ترانه‌های استغاثه‌آمیز خاصی می‌پرداختند، كه به آنها بعدها‌ «بایاتی»، یعنی سروده‌ها و ترانه‌های منسوب و متعلق به «بایات» نام داده شده است.
به هر تقدیر، بایاتیهای ساری عاشیق را از نظر موضوع، می‌توان دو دسته كرد:
دسته نخست شامل ترنم احساسهای نجیب انسانی و عشق و محبت و دسته دوم حاوی مضامین اجتماعی و مسائل سیاسی عصر و زمان خود اوست كه هر كدام را در ساز، به آهنگهای مناسب حال اجرا می‌كرده است.
در بایاتیهای گروه نخست، عاشیق با دلی پرسوز و گداز، از هیجانات، اضطرابات عشق و هجران و جدایی سخن می‌گوید و حسرت وصال را به شكلی جاندار و طبیعی باز می‌نماید. در این‌گونه بایاتیها از صنایع شعری نظیر تشبیه، جناس، استعاره و مانند آن فراوان استفاده شده است و آرایه‌های شعر عاشیقی مانند آوردن واجهای فرازواكی و فرجام‌واكی نیز كم‌وبیش دیده می‌شود:

من عاشیقام، قانلی گول،
قانلی سئویش، قانلی گول
یئمیش بولبول باغرینی،
چیخمیش آغزی قانلی گول
]ترجمه: من عاشیق هستم، گل سرخ خونین/ دوستی تو خونین، خنده‌ات خونین/ گل سرخ، سینه بلبل را خورده/ چنین خونین‌دهن شده است.[
و یا:
من عاشیق، اودا یاندی،
اود توتدو او دایاندی
یار چكدی من یئریدیم،
من چكدیم او دایاندی.

▄ ]ترجمه: من عاشیق، او هم بسوخت/ آتش گرفت او هم بسوخت/ یارم كشید و من راه افتادم/ من كشیدم، او فراز ایستاد.[
ساری عاشیق در اصل نوازنده و شاعری غنایی و تغزلی است و در موضوع عشق داد سخن داده است. بسیاری از بایاتیهای عاشقانه كه ورد زبان عاشیقهاست و در آهنگها و ریتمهای گوناگون عاشیقی در قوپوز اجرا می‌شود، منسوب به اوست. تو گفتی بنیانگذار بایاتی تغزلی و آهنگهای غنایی اجرای بایاتیها هم ساری عاشیق است. در سفینه‌ها و جُنگهای دست‌نویس شعر عاشیقی نیز كه در مخازن كتابخانه‌های جهان نگهداری می‌شود، بایاتیهای فراوانی به نام او ضبط شده است. در یكی از این بایاتیها، از عماد‌الدین سید‌علی نسیمی شاعر نام‌آور آذربایجان، سراینده مكتب عرفانی حروفیه و طنبورنواز قرن دهم كه در شهر حلب پوست از تنش كندند نیز، نامی آمده است:
گؤزللیك سوی ایلن دیر،
شاهماردا سوی ایلاندیر.
نسیمی تك بو عاشیق،
یولوندا سیولاندیر.

▄ ] ترجمه: زیبایی در ناب بودن است/ شاه‌مار نیز ماری ناب‌تبار است/ این عاشیق همانند نسیمی /در راه تو لخت و عور می‌شود.[
وی در موضوع غربت و غریبی فراوان شعر سروده است. برخی از آهنگهای سوزناك عاشیقی كه مضمون غربت و جدایی از سرزمین و دیار مادری دارد، منسوب به اوست.
پس از كوچهای اجباری به امر شاه‌عباس و به اسارت افتادن مردم در جنگهای دول عثمانی و صفوی، موضوع «غربت» و «غریبی» در ادبیات آذربایجان شیوع خاصی یافت. ساری عاشیق نیز در آن عهد از كوچهای بی‌امان سخن گفته و از بلایا و مصائب غربت حرف زده است:
من عاشیق، قالا ئیرده،
بورج یئرده، قالا یئرده،
قورخورام غربت ائلده،
ئولم جان قالا ئیرده.
]ترجمه: من عاشیق، قلعه بر جای ماند/ برج بر جای و قلعه بر جای ماند / می‌ترسم به غربت بمیرم/ جنازه‌ام بر جای ماند.[

من عاشیقام، یوزخسته،
لقمان تایر یوز خسته.
جانیم غربت اسیری
توتولوبدو یوز خسته.
]یعنی: من عاشق، صد بیماری را / لقمان می‌شناسد صد بیماری را/ جان من كه اسیر غربت شد / گرفتار صد بیماری شده است.[
در بایاتیهای ساری عاشیق، مطالب پندآموز نیز هست. اغلب در این موارد، از ضرب‌المثلها و عبارات حكمت‌آمیز بهره می‌جوید و با استفاده از آنها، بایاتی می‌آفریند:

عاشیقام باغدا دارا،
زولفونو باغدا دارا.
وفالی بیر دوست ایچون،
رومو گز، باغداد آرا.

▄ ] ترجمه: من عاشیق، در باغ شانه زن/ ‌زلف خود در باغ شانه زن/ به خاطر یار وفادار/ به روم و بغداد سفر كن.[
بایاتیهای ساری عاشیق با مضمونی عمیق و موسیقی سرشاری همراه است. تابلویی را كه او می‌خواهد تصویر كند، به‌راحتی و سلامت به خواننده منتقل می‌كند. وی لقب «حق عاشیقی» داشته، به «غریب عاشیق» نیز معروف بوده است.
از نوازندگان باتقوا و فضیلت عصر خود بوده است. مزار او سالها زیارتگاه اهل دل بود. حتی پیروان دین مسیح نیز، به ‌قصد زیارت مزار وی فرسنگها راه می‌پیمودند و چندین شب در جوار مدفن وی بیتوته می‌كردند.
بسیاری از بینوایان شهر و روستا هنوز هم بایاتیهای ساری عاشیق را از حفظ دارند و در مواقع مناسب ترنم می‌كنند. كمتر عاشیقی می‌توان یافت كه با اجرای چند مقام از بایاتیهای ساری عاشیق آشنا نباشد.
علت انتشار وسیع بایاتیهای ساری عاشیق در میان مردم، گذشته از شهرت وی به فضیلت و تقوا و ساده‌زیستی، اعتراض عمیقی است كه در شعرهایش علیه نابرابریها و بی‌‌عدالتیهای جامعه آن روزگار ایران موج می‌زند. بسیاری از بایاتی‌سرایان بازپسین نظیر عزیزی، نیازی، رازی، مددی و نیز شماری از قوپوزنوازان متاخر، از این نظر تحت تأثیر مستقیم آفرینش ادبی وی بودند.
ساری عاشیق گذشته از بایاتی، در گونه‌های دیگر شعر عاشیقی نیز استعداد خود را آزموده است. «قوشما» (Qoshma) و «گؤزل لمه» (Gozallama)های زیبایی از او برجای مانده است:

قارا قاشین اوخده، كیپریگین الماس.
حرامدان اوخلاسان، یارام ساغالماز.
گئدر بوگؤزللیك، سنه‌ده قالماز
اگرچه سرخوش سان، آییل آ یاخشی!

منی سینه عاشیق ائتدی یارادان
سگ رقیبی حق گؤتورسون آرادان.
ایسته ییرسن خبر توتگیل سارادان،
یوللاریدا منم سائل، آ یاخشی!

▄] ترجمه: ابروی سیاهت تیر است و مژگانت الماس/ از هر جایم تیر زنی، شفا نیابد/ این زیبایی به تو نیز نخواهد ماند/ گرچه مستی، بیدار شو، ای یاخشی! آفریننده مرا دل‌باخته‌‌ات كرد/ رقیب سگ را حق از میان بردارد/ اگر خواهی از «سارا» خبر گیر/ در راه تو من سائلم، ای یاخشی![.

تجنیس فصیحی نیز دارد كه هر بند آن 5 مصراع است:
گؤزوم گورجك سنی ایستر كام آلا،
برقعی أوزوندن داغیدیر یاخشی!
فلك قویمازكیمسه یئتسین كمالا،
باخما بو كج روین داغیدیر یاخشی،
عرض حالیم سنه عیاندیر، غرض!

▄ ] ترجمه: هنگامی كه چشمم تو را آشنا می‌شود، می‌خواهد كامیاب شود/ یاخشی، برقع را از روی می‌اندازد/ فلك نمی‌گذارد كسی به كمال رسد/ منگر كه این روش كج را عوض می‌كند/ غرض، كه عرض حالم بر تو عیان است![
هر بند این تجنیس پنج خط است. سه خط اول بندهای دوم و سوم و چهارم، هم قافیه‌دار و هم دارای جناس است. چهارمین مصراع هر بند، هم‌قافیه با مصراع دوم بند اول است. جمله: «عیاندیر، غرض!» كه در مصراع پنجم از بند اول آمده، در پایان همه مصاریع پنجم سه بند دیگر نیز تكرار می‌شود.
در اواخر دوران صفویه، گونه بایاتی حسرت‌بار و غمین در بستر شعر و ادب عاشیقهای آذربایجان انتشار یافت و قوپوزنوازان و تارزنها، آهنگهای بدیعی كه با لفظ «بیات» شروع می‌شد ابداع كردند و خنیاگرانی كه پیشه شاعری نیز داشتند، در این زمینه طبع‌آزمایی كردند. بایاتیهای ساری عاشیق نشانگر آن است كه او از این بوته آزمایش با سرافرازی بیرون آمده است و نامش در صفحات تاریخ شعر و موسیقی عاشیقی می‌درخشد.
در پایان این گفتار از نخستین پژوهشگری كه به گردآوری آثار ساری عاشیق همت گماشت، باید یاد كنم. وی مرحوم سلمان ممتاز است كه در سال 1927 میلادی كتابی با عنوان «عاشیق عبدالله» چاپ كرد، سپس در سال 1935 شرح احوال و آثار او را در مجموعه گرانقدر دو جلدی «ائل شاعرلری» وارد كرد و باب تحقیق در آثار او مفتوح گردید. در ایران نیز، در سال 1351 هجری شمسی، اینجانب برگردان فارسی چند بند از اشعار و شرح احوال و آثارش را در كتاب «عاشیقلار» خود گنجانیدم. در بیرون از ایران، تك‌نگاریهایی چند در تحلیل آثار بدیع شعری و نیز آهنگهای موسیقایی منسوب به او و همچنین متن كامل منظومه «ساری عاشیق و یاخشی» انتشار یافته و چند پایان‌نامه دانشگاهی نیز در شرح زندگی و تحلیل آثار او تهیه شده است

شهرام11
05-06-2007, 13:26
من هم در اردبيل 17سال قارمون وكيبرد زدم وبعد سال قبل گذاشتم كنار
متاسفانه اينترنت پر سرعت ندارم ولي هر آهنگي كه بخواهيد فكر كنم داشته باشم -حداقل 500ساعت mp3و دهها گيگابايت تصويري
باز از مديران اگر خواستند ميتوان در اختيارشان قرار دهم تا دوستان استفاده كنند

Asalbanoo
06-06-2007, 09:38
دكتر حسین محمدزاده صدیق


عاشیق عباس توفارقانلی

آفرینش هنری و موسیقایی عباس توفارقانلی نیز وابستگی عمیقی به ادبیات شفاهی داشت. و هم از این‌رو، او را نیز یكی از نمایندگان شعر و موسیقی عاشیقی به‌شمار می‌آورند.
منظومه نامبردار «عباس وگولگز» كه یكی از زیباترین داستانهای منظوم ادبیات عاشیقی‌ است توسط عاشیقهای همروزگار عاشیق عباس و با الهام از زندگی او ساخته شده است. آفرینندگان این منظومه زیبای عاشقانه، حوادث زندگی عاشیق عباس را اساس قرار داده‌اند و از مسائل اجتماعی و ضروری زمانه سخن به‌میان آورده‌اند.
در منظومه از مبارزه و ستیز عاشیق عباس با شاه عباس صفوی سخن به‌میان می‌آید. عاشیقها در سیمای عاشیق عباس قهرمان این منظومه، سجایای نیك مردم، دفاع از منافع خلق، استقامت و صداقت آنان را جان بخشیده‌اند. گذشته از شاه عباس، نام شخصیتهای تاریخی دیگری نظیر الله‌وردی‌خان، دلی بئجان و جز اینها در منظومه آمده است و نشانگر آن است كه عاشیق عباس با اینان همزمان بوده است. «دوستو شیروانی» از عاشیقهای توانای همروزگار او بود. از مناظره‌ای كه از عاشیق عباس و دوستو شیروانی برجای مانده، روشن می‌شود كه عباس در آن زمان جوان و نورس بوده و تازه به دنیای ادب و موسیقی عاشیقی گام ‌نهاده است. درحالی‌كه دوستو شیروانی عاشیقی دیرسال و نام‌بردار بود. در این مناظره دوستو شیروانی به عباس «آی جوان عاشیق!» و عباس به او «كامیل اوستا» خطاب می‌كند.
عاشیق عباس در سروده‌های خود تخلص «قول عباس» و «شكسته عباس» و «بایات عباس» هم به‌كار می‌گیرد. خود از مردم «توفارقان» (= آذرشهر كنونی) بوده است. چندین جا از زادگاه خود نام برده است. از جمله:

من تو را جان خطاب كردم، تو نیز من را.
بر آتش عشق، چون من گرفتار آی و بسوز.
نامم عاشیق عباس، خود از توفارقان،
گاه بر من بنال و، گاه یاد آر از من.

بنا به روایتی كه در منظومه «عباس و گولگز» آمده است، عاشیق عباس به دختری به نام «گولگزپری» عاشق بود. شاه عباس وقتی از زیبایی «گولگزپری» خبر می‌گیرد، پهلوان خود «دلی بئجان» را مأمور می‌كند و او را به زور به اصفهان و حرمسرای خود می‌كشد.

من عباس هستم و دروغ نمی‌گویم،
مردم من و سرزمین من را چاپیدند.
خواجه دلی بئجان، الله‌وردی‌خان،
آوخ، دلی بئجان دلدارم را هم برد.1

در ادبیات شفاهی، گاهی محبت وطن، مادر و یار یك‌جا وحدت تشكیل می‌دهد. چرا كه مردم همیشه مفاهیم وطن و مادر را مقدس و عزیز داشته‌اند. خود از این‌روست در شعری كه با مردم بستگی دارد، این سه واژه ـ وطن، مادر و جانان ـ كنار هم و در ‎آغوش هم آمده‌اند.
در قرون وسطا بیگانگان سرزمینها را غارت می‌كردند و بخشی از مردم را به اسارت می‌گرفتند. در ادبیات شفاهی به ترانه‌ها و سرودهای بی‌شماری درباره این اسیران برمی‌خوریم. عاشیق عباس نیز به سرنوشت شوم سرزمین مادری‌ خود و بلا و مصایبی كه برسر دلداده‌اش آمده، دل می‌سوزاند و مردم را به اتحاد و همبستگی فرا‌می‌خواند.

عاشیق عباس می‌دید كه در نتیجه محاربات خونین فئودالی، شهرها به ویرانه‌زاری بدل می‌شدند، انسانها گروه‌گروه نفی بلد و تبعید می‌شدند، چپاولهای جنگی و مالیاتهای سنگین، به آتش كشیدن شهرها و روستاها، ربوده‌ شدن دختران و زنان جوان برای حرمسراها فلاكت مردم را دوچندان می‌كرد. این است كه عاشیق می‌خروشید و هموطنان خود را به‌سوی اتحاد و یك‌پارچگی فرا می‌خواند:

عباس این سخنان را به آهستگی می‌سراید،
جوی بیندازید و آب روان سازید.
اگر مردم یكی باشند، كوه را جاكن می‌كنند.
اگر حرف یكی باشد، ضربه‌اش سنگ را می‌شكند.2

عاشیق عباس به‌طور كلی اندیشه‌ها و آرزوهای توده‌های مردم را ترنم‌ كرده است:

در آسمان اختران به‌شمارند،
بیمار صدساله جان گرفته است.
شما را گویم از زمانه‌ای كه
فقرا صورت برپای گاو می‌مالند.3

در این سروده‌ها كه به آهنگهای سوزناكی اجرا می‌شده، محبت عمیقی نسبت به مردم ابراز شده است. به زبان فقرا و در جبهه آنان از منافعشان دفاع می‌كند. از واقعیتهای تلخ‌بار جامعه فئودالی و بی‌ارزش بودن راستی و درستی سخن می‌گوید:

كره‌ها پشت سر مادینه‌ها ره می‌سپرند،
هركس به این جهان پا نهاد، روزی هم خواهد رفت.
اگر دارایان دروغ گویند و فقیران راست گویند،
سخن دارایان را می‌نیوشند.4

در جاهای دیگر، به تكرار از تلخی حیات پر مشقت مردم حرف می‌زند:

پری من!
عباس را به پای چوبه دار بردند،
همچنان كه فقرا را به پای پول ‌می‌برند.
كاش چون حنا بر پای تو می‌لغزیدم.
اكنون بر جوانمردی چون من پوزخند بزن!5

عاشیق عباس گرچه از ماهیت اصلی حدوث فقر و فلاكت در جامعه فئودالی آن عهد آگاهی درست نداشت، ولی تضاد عمیق میان طبقات حاكمه با توده‌های مردم را می‌دید. مسئله دارا و نادار از مسائل اساسی شعر عاشیق عباس است. در اوستادنامه‌ای معروف به «به‌یه‌نمز» ـ (= نمی‌پسندد)، نابرابریهای اجتماعی و تضاد میان دارایان و ناداران را به روشنی تصویر كرده است:

شما را گویم از زمانه‌ای كه
كلاغ سیاه بلبل زیبا را نمی‌پسندد.
پسران پدر، دختران مادر را
و عروسان مادر شوهر را نمی‌پسندند.
كسانی سرگردان كوهساران اند،
كسانی كه آرایه‌شان گلها و نرگسهاست،
كسانی تن‌پوش كرباس هم ندارند،
كسانی كه حریر می‌پوشند و زربفت را نمی‌پسندند.
كسانی اراده می‌كنند و كار زیاده،
كسانی به مراد خود نمی‌رسند،
كسانی به نان جوین محتاج‌اند،
كسانی هم كره می‌خورند و عسل را نمی‌پسندند.6

موضوع اصلی و اساسی شعر عاشیق عباس، احساسهای انسانی و این جهانی و زندگی جان‌دار و واقعی‌ست. در شعر «قشنگ اسمر» (= اسمر زیبا) گوید:

همه می‌دانند از نسل «آدم آتا» هستم،
آسمان را ندانم، هفت لای زمین هستم.
شكسته عباس خراباتی‌ام،
تو ای دل، آبادت ندیدم.7

«خراباتی» در ادبیات آذری، معنایی سوای مفهوم خود در فارسی دارد. در اینجا خراباتی یعنی كسی كه به احكام خرافه‌پرستی گردن نمی‌نهد و به تلذذ معقول از زندگی گرایش دارد و امیال طبیعی و این جهانی در خود می‌پرورد. در گذشته، در شهرهای كهن آذربایجان محله‌هایی به نام «خرابات» بوده است كه در آنجاها رقاصان، نوازندگان، شاعران، هنرمندان و «اهل حال» جمع می‌شد. این گروه اغلب رفاه مادی نیز نداشتند. هم این است كه عاشیق عباس می‌گوید: « تو ای دل! آبادت ندیدم!»
در شعرهای دیگری نیز از زندگی ناخرسندی نشان می‌دهد:

چون پروانه دور سرت می‌گردم،
به حسرت چشم به‌راهم، من را نگر.
از ستم عشق و از دست جور چرخ
رنگ رخسارم زرد شد و چون گل پژمردم، من را نگر.8

این دنیا كه برای برخیها وسیع است، برای او تنگی می‌كند:

عباس می‌گوید روی جوان تن اوست.
دل من سوراخ‌سوراخ است
شما را گویم از چه‌رو
این جهان بزرگ من را تنگ است.9

گاهی كه غم و دردش فزون می‌شود، از بی‌وفایی دنیا و بی‌اعتباری زیبارخان هم شكوه می‌كند:

مه از این كوهها بگذر،
بهار آمد، برف برجا نیست.
این جهان بی‌وفاست،
زیبارخ را اعتبار نیست.10

اما این‌گونه بی‌تابیها در خلاقیت عاشیق عباس، حالت گذرا دارد. او در اصل عاشیقی مثبت‌اندیش است. بیشترین بخش خلاقیت وی به عشق و محبت اختصاص دارد. عشق الهی برای او نیرومندترین حس است كه به زندگی پای‌بندش می‌كند. زیبارخان شعر او حتی زیباتر از حوریان افسانه‌ای و خیالی‌اند:

زیبارخی تیرم زد،
چنین ابرویی ندیده‌ام.
حوریان و فرشتگان هم گرد‌ آیند،
همچو او فرشته نمی‌شوند.11

این زیبارخ، زیبایی معنوی هم دارد و «دردشناس» است:

بگریاند، و سپس خنده بریزد
اشك چشمم را پاك كند،
زیبارخی كه دردشناس باشد.
اشاره چشم و ابرو را نیازی نمی‌شاید.12

عاشیق او را چشم و چراغ خود و نشاط دلش می‌داند:

به هنگام ملالت دل غمینم،
دیدم، یار آمد، یار آمد.
چشم و چراغ دلباخته‌اش،
دیدم یار آمد، یار آمد.13

هجران انتظار و حسرت دوری از وطن نیز از مضامین اساسی شعر عاشیقی اوست:

عارفان، شما را می‌گویم از جبر خونین فلك
از خویش و آشنا و ایل خود جدا شدم.
چون فرهاد قهر شیرین خوردم
و بسان سیم از ساز جدا شدم.14

در جای دیگر می‌گوید:

به فرمان شاه، خان بر خان هجوم برد،
به جای اشك، خون از چشمم سرازیر شد.
دستها از هم گشود، زبان پیچید، جان در رفت،
آخرش بر دار بردند و نیامد.15

عاشیق عباس به ظرایف و دقایق موسیقایی زبان شعر آشناست. زبانش ساده، جان‌دار، شیرین و طبیعی است؛ چنان‌كه نمی‌توان میان آنها با بایاتیها و قوشماها فرق نهاد:

عباس گوید گل سرخ را بچین،
و بر روی سینه‌ام بیفشان.
دو بوسه از صورت سفیدگونت بده
این را سهم همسایگی‌مان بشمار!16

و یا آنكه:

لب و دهانش چون صدف نازك،
تا دلش را به‌دست آرم، دلم خون شد.
مرگ از این زندگی بهتر است،
برای جوانمردی كه از ایل خود جدا شود.17

عباس توفار‌قانلی اوستادنامه‌های زیبایی نیز دارد. در این اوستادنامه‌ها به نصایح اخلاقی و تربیتی برمی‌خیزد، از دورویی، بخالت، خیانت، دزدی، چاپلوسی و غیر اینها انتقاد می‌كند و انسانها را به نیك‌خواهی، گشاددستی، دوستی و برادری فرا می‌خواند:

كوچك‌تر از خود را كار نفرما،
حرفت زمین می‌افتد و بی‌مقدار می‌شوی.
هر كاری داری به دست خود انجام ده
انسان در كار خود خیانت نمی‌كند.
حرمت بزرگ‌تر از خود را نگه‌دار
و در برخورد از احوالش جویا شو.
همسایه‌ات را چون امانت می‌دان،
آن كه نابودی همسایه‌اش را خواهد، خود نابود شود.18

دلنشین‌ترین تشبیهات و استعار‌ه‌ها و مبالغه‌هایی كه برگزیده و در شعر خود به‌كار برده، گاه اعجازآور است:

دلا چون مجنون سر به صحرا بردار،
بر شاخه لاله‌ها بوسه ‌زن.
چون پروانه‌ دور سر دلدار بچرخ
گیسوانش را بگشای و ماهش را بوسه زن19

نوع «گرایلی» نیز در خلاقیت عاشیق عباس جای عمده دارد. زیباییها و مناظر طبیعی در این نوع سروده‌ها وضعی دیگر پیدا می‌كنند:

اینك فصل بهار آمد،
وقت لاله‌های كوهستانهاست.
گل سرخ شكوفان شده
روزگار بلبلان فرارسیده است.20

عاشیق عباس در گرایلیهای خود مضمون شكوه و حسرت و غم نیز می‌پرورد:

دل من، كه دردت را شمار نیست
چه ناله می‌كنی، چرا می‌گریی؟
ای رفیق غم، دل من،
سرانجام تو هم زنار می‌بندی!21

شعر عاشیق عباس سیال و سلیس است: آهنگین و موزون و لطیف است. در سروده‌های دلنشین و صمیمی خود، از ذوق شاعرانه‌اش فراوان سود جسته و با الهام از گنجینه فولكلور و ادبیات بومی سرزمین خویش آن را دارا كرده است.
بسیاری از شعرهای عاشیق عباس جزو گنجینه عظیم فولكلور آذری درآمده و سینه به سینه به نسلهای بازپسین منتقل شده است. در این انتقالات مردم به سبك و سیاق خود تغییرهایی نیز در آنها داده‌اند، دوباره‌سازی و صیقل‌كاری كرده‌اند و بعضیها را حتی تكمیل نموده‌اند:

گام بر راه نهادم، ترسیدم،
از دست درد و غم خواب به چشمم نیامد،
شكارچی خسته‌ای بودم، نتوانستم بگیرم،
شكارم كوه‌های پربرف را پشت سرنهاد.
برده در میان مردم خوشنام است
با اشك چشمم بر در یار آب پاشیدم.
مرغ دل در آسمان بال برهم زد،
بند خود را پاره كرد و در رفت.
من عباسم، دروغ نمی‌گویم.
بلبل ناآشنا را به استخر ما گذار نمی‌افتد.
ترلان به‌دست من نادان افتاد،
نتوانستم شكارش كنم و، در رفت.22

ویژگیهای نیكو و مثبت شعر عاشیق بعدها در تكامل ادبیات عاشیقی نقش بزرگی بازی كرد و تأثیر عمیقی در خلاقیت عاشیقها برجای نهاد و بسیاری از عاشیق از او به‌عنوان «استاد» و با احترام یاد كردند. آهنگهای چندی نیز منسوب به اوست كه امروزه عاشیقها، این قوپوزنوازان دلسوخته در ساز اجرا می‌كنند و یاد او را گرامی می‌دارند.

پی‌نوشت:
1. «عاشیقلار» توپلایان همت علی‌زاده، 1937، بخش 1، ص 50
2. همان جا
3. همان، ص 25
4. منظومه «عباس ـ گولگز»، ص 25
5. «عاشیقلار»، پیشین، ص 9
6. همان، ص 34
7. همان، ص 34
8. همان، ص 45
9. همان، ص 46
10. همان، ص 51
11.همان، ص 40
12. منظومه «عباس و گولگز»، ص 28
13. همان، ص 51
14. «آذ. شفاهی خلق ادبیاتی»، ص 177
15. همان، ص 177
16. همان، ص 21
17. همان، ص 24
18. «آذ. خلق شفاهی ادبیاتی»، پیشین، ص 177
19. همان، ص 178
20. همان‌جا
21. همان‌جا
22.«عاشیقلار»، پیشین، ص

Asalbanoo
07-06-2007, 09:11
اشاره:

خسته قاسیم
خسته قاسیم، عاشیق نامبرداری‌ست كه تقریباً نیم‌قرن پس از ساری عاشیق پیدا شد. در روستای «تیكمه‌داش»، حومه تبریز از مادر زاد. خود در این‌باره می‌گوید:

خسته قاسیم تیكمه‌داشی،

دلش پر از غم، و دیده‌اش پر اشك،

چون قوی سبزینه سر

در آسمان به پرواز آمد.

پیرامون زندگی و تاریخ زاد و مرگش آگاهیهایی به دست نیامده است. آنچه مسلم است اینكه دوران كودكی و جوانی را در زادگاه خود به به سر آورده و هم در آنجا عاشیق نامبرداری شده و سپس به سیر و سیاحت پرداخته است. ازجمله سفری به داغستان كرده است.1 ظاهراً قوشمای زیر را به هنگام این سفر ساخته است:

كبكهای زیبا كه بر بام ایستاده‌اید،

من می‌روم، شما را به كدامین كس واسپارم؟

سرخ و سبز می‌پوشید و شال می‌بندید

و از جامه‌ای به جامه دیگر اندر می‌شوید.


ستیغ سنگ‌تخته‌ها، شكارزار كبكان است،

قاق ـ قاق می‌كنند و دوستان خود را می‌یابند.

اگر گذرگاهشان سخت باشد و شكارچی‌شان ناشی،

تا گذرگاه آسمان فراز می‌شوند.



كبكان زیبا آواز خود در سنگ‌تخته‌ها می‌پیچانند،

قاق ـ قاق می‌كنند و با هم بحث می‌كنند.

ندانم جشن یا عزا می‌گیرند،

سینه خود را به خون آغشته كرده‌اند.



درد خود بر من باز گویید،

نامه‌ای دلنشین بنویسید و بیان سازید.

شما قاسیم را حلال كنید

كه اكنون راهی داغستان است.2



خسته قاسیم در سفر داغستان با چندین عاشیق نامبردار به «دئییشمه»3 پرداخت. ازجمله با «عاشیق لزگی احمد» دئیشمه كرد و بر او پیروز شد. لزگی احمد در این دییشمه او را استاد نامیده است.4
سروده‌های خسته قاسیم روشنگر آن است كه وی اغلب در سفر بوده، در شهرها و روستاها می‌گشته، در مجالس مردم حاضر می‌شده و با عاشیقها به دئییشمه می‌پرداخته است. یكی از پژوهشگران و ادیبان معاصر پیرامون مناظره او با لزگی احمد كه بعدها به دست عاشیقهای دیگر به‌صورت منظومه‌ای شورانگیز درآمده است، چنین می‌گوید:‌«در آن عهد در داغستان عاشیق نام‌آوری لزگی احمد نام زندگی می‌كرد. روزی می‌شنود كه خسته قاسیم ضمن سفر خود به داغستان رسیده است. و از یك مجلس عروسی سراغش را می‌گیرد. سازش را بر دوش می‌گیرد و به آن مجلس می‌رود. در مجلس خطاب به او جمله‌ای عتاب‌آلود می‌گوید، خسته قاسیم نیز پاسخش را می‌دهد. با همدیگر در می‌افتند، و سرانجام قرار می‌گذارند كه به دئییشمه بپردازند. طبق قاعده عاشیقی، ساز بر دوش می‌گیرند و نخست خطاب به هم چند «حربه ـ زوربا» می‌خوانند، سپس «قیفیل‌بند»، «دیوانی» و «تجنیس» می‌سرایند.5 خسته قاسیم همه «باغلاما»های لزگی احمد را باز می‌كند.6 لزگی احمد نیز یكایك «باغلاما»های خسته قاسیم را می‌گشاید. در انجام، خسته قاسیم «قیفیل‌بند» دشواری می‌سراید، لزگی احمد نمی‌تواند آن را بگشاید. و بدین‌گونه خسته قاسیم بر او پیروز می‌شود.»7

آنچه مسلم است، این است كه خسته قاسیم، هنگام سفر داغستان، عاشیقی شناخته شده و استاد بود. لزگی احمد خود در دئییشمه‌اش او را استاد و «دده» لقب داده است:8

از تو می‌پرسم ای دده قاسیم،

آن چی‌ست كه این جهان را می‌گردد؟

كدام كاغذ است كه بی‌مركب نوشته می‌شود،

كدام قلم است كه این دفتر را می‌نویسد؟

طبق سنت عاشیقان، كمتر عاشیقی می‌تواند عنوان «دده» بیابد. چنان‌كه پیش از این هم اشاره رفت، در قرون وسطا این واژه علاوه بر معنای پدر، به معنای استاد نیز به كار می‌رفته است، و به عاشیقهای ماهر، این لقب را می‌داده‌اند. مانند «دده میرزه» كه لقب «عاشیق میرزه» بود و «دده هارطون» عنوان «قول‌هارطون سلماسی» كه بیشترین آثار خود را به آذری سروده است، بود.
در میان آثار آذربایجانی كه به الفبای ارمنی از دو قرن پیش بر جای مانده است، آثار «دده قاسیم» نیز دیده شده است. این نشانگر آن است كه خسته قاسیم در زمان خود از آوازه و شهرتی عظیم برخوردار بوده است. عاشیقهای ارمنی كه به آذری شعر سروده‌اند، بارها از او به احترام یاد كرده‌اند.
خسته قاسیم در شعرهای خود، دو گونه تیپ متضاد آفریده است. تیپ نخست، جوانمرد و شجاع است كه به نان و نمك مردان احترام می‌گذارد. دیگری ناجوانمرد، بدعهد و خاین است كه اگر حتی تاج نیز بر سر نهند، برای بشریت سودی نمی‌رسانند و اصلاح‌پذیر نیستند:

آدم بدطینت به انسان كج نگاه می‌كند،

سخنش از زهر تلخ‌تر است،

نهالی را كه از اول كج از زمین درآمده است،

صدها باغبان نیز نمی‌توانند درست كنند.

اما تیپ جوانمرد را با مهری والا تصویر می‌كند. و انسان كامل كسی را می‌داند كه والایی معنوی داشته باشد. او «در بحر معرفت» طالب مردی‌ست كه چون فرهاد عاشق شود و اسبش، اسب تركمن و شمشیرش، «مصری قلنج» باشد:

فرهاد سنگ‌تخته‌ها را خرد و ریز می‌كند،

صدهزاران عاشیق از عهده‌اش برنمی‌آیند.

كدامین جنگ چون جنگ آن جوانمرد است،

خواه روم، خواه قیصر، خواه فرنگ باشد؟

اما باید گفت كه او اساساً شاعری تغزلی‌ست و شعرهای ربابی زیبا و «گؤزه‌ل لمه»های دل‌انگیزی دارد. در این غنائیات از ساخت اجتماعی فئودالی نیز كه شخصیت انسانی، به‌ویژه زن را مورد تحقیر قرار داده است،‌اظهار نفرت می‌كند.
معشوقه شعر خسته قاسیم، زیبارخ دلربایی‌ست كه انسانی حساس و سخن‌فهم و زباندان است:

دلبری را بستای با اندامی شایسته

كه چون بینی، بیمار می‌شوی.

من دنبال زیبارخی هستم

كه دردمند باشد و اسرار داند.

خود همیشه از دلدارش جدا و بیگانه با اوست و درحسرت دوری می‌سوزد:

سروران من، ای مردم،

برف بر كوه افتاد، برف افتاد.

خود به دست دیار غربت واسپرده شدم،

یارم نصیب بیگانه شد، بیگانه

و یا:

پاییز محنت، زمستان غم، بهار درد

من را از درگاه خود مران.

قلم سیمین بر دست گیر و نامه نویس،

من را با «قاف» و «میم» و «یا» بنویس.

عاشق و دلداده در تغزل شفاهی و ادبیات عاشیقی، تیپی مثبت است كه شاعر به وسیله او، نه‌تنها كسی را كه دوست می‌دارد، بلكه دیدگاههای پیشرو زمان خود را تا اندازه‌ای تصویر می‌كند. قهرمان تغزل شعر خسته قاسیم نیز چنین است، كه از انسانها طالب راستی و صداقت است و در برابر بی‌وفایان خشم می‌گیرد و نفرین می‌بارد:

بخرام زیباروی من، بخرام، تو را نفرین نمی‌كنم،

تا فرجام زندگی گرفتار آه و زار باش.

گیسوی سیاهت بر گردنت

به خود پیچد و به ماری بدل شود.

در میان زیبارویان گریان مانی،

آتش بگیری و بسوزی،

خدای دلداران باوفا گردی،

چون بر آنان نگری شرم كنی.

خسته قاسیم كه گاه از نابرابریهای اجتماعی و بلایا و مصایب زندگی نیز سخن می‌گوید. در قوشماهایش از دارا و نادار فراوان سخن می‌دارد. و در هرجا خود را هواخواه مسكینان می‌شمارد.

در جایی چنین خطاب پند آموزی دارد:

چون به مجلس روی، تبختر مكن،

بر كسی دشنام داده باج بر شیطان مده،

دارا و نیرومند هم باشی بر فقرا ستم مكن،

مگو كه زورورزم، و قوت بازو دارم.

به نظر عاشیق، دارایی و ثروت و زورورزی، ظاهری است. سرو نیز از همه درختان بلندتر است و مثل بیگها راست می‌ایستد. اما چه فایده كه بر شاخه‌اش باری نیست و خیری به بشر نمی‌رساند:

بنگر بر این جهان، ببین چگونه است،

یكی بازرگانان، دیگری خواجه است،

درخت سرو از هر درختی بلندتر است

اما بدذات است و بار بر شاخه ندارد.

بخشی از خلاقیت خسته قاسیم را موضوعهای تربیتی تشكیل می‌دهد. شعرهای پندآموز و نصیحت‌اندوز فراوان دارد. نصایحش بسیار مؤثر است. چراكه تشبیهات، مجازها و استعاره‌های بسیار طبیعی به كار می‌گیرد. در شعرهای حكیمانه‌اش، سادگی و مردمی در تموج است. «اوستادنامه»های او از این جهت نامبردارند.9 خرد و كمال و دوستی و برادری در این اوستادنامه‌ها، ستایش می‌شود. وی انسانها را به‌سوی راستی و دادگری و نیكی فرا می‌خواند. حاكمان و امیران شهرت‌پرست و دارایانی را كه سودی به مردم ندارند، به باد انتقاد می‌گیرد:

اگر به آدم وفاشناس خدمت كنی، تو را ارج می‌نهد،

آدم بدذات پند و اندرز نمی‌پذیرد،

چنان‌كه بید كبود، به وانار نمی‌رساند.



خسته قاسیم داد به كدامین كس برد،

خود در آتش خویشتن بسوزد.

جوانمرد خود را بدنام نمی‌كند،

چراكه مرگ از بدنامی بهتر است.

گاهی در شعرهای تغزلی نیز جبهه نصیحت‌آموزی می‌گیرد:

سروران من، بر شما بیان كنم،

باز آشنایی با دلدار بهتر است.

اگر تو او را دوست داشته باشی، او تو را نخواهد مانند دوستی بلبل و خار خواهد بود.
...خسته قاسیم گوید آن‌كس كه می‌خورد، مست شود. درویش در چهل سالگی صاحب خرقه می‌شود.

دوستی با كسی كه به لقمه دوست می‌شود،

مانند دوستی برف و باران است.

از نظر تسلط در هنروریهای ادبی، خسته قاسیم، عاشیقی توانا و زبردست است. در انواع شعر عاشیقی طبع‌آزمایی كرده است، تجنیسهای زیبا و دل‌انگیزی دارد كه در سرودن آنها استادی به كار گرفته است. دانش ادبی، تاریخی و اساطیری سرشاری داشته است و در شعر خود عبارات فراوان از این دست به كار برده است. در شعری از استاد خود، سازی چنان می‌خواهد كه «چون بلبل شیدا، خوش‌آواز» و صاحب «زبان عمران» باشد كه كنایه از داشتن مهارت نطق و بیان است:

اوستاد من، فدای چشمان تو گردم،

از تو سازی می‌خواهم، چگونه ساز؟

چون زخمه نوازم، زبان عمران به كار گیرد،

و مانند بلبل شیدا خوش‌آواز باشد.

خسته قاسیم در خلاقیت عاشیقهای دوران بعد تأثیری عمیق بر جای نهاد. عاشیقها او را استاد خود شمرده‌اند و بر سروده‌هایش نظیره‌های فراوان ساخته‌اند. مثلاً «عاشیق علی» كه در قرن گذشته می‌زیست، نام او را هم‌ردیف عاشیقهای توانا آورده است:

جانهایی چون «عباس» از این جهان رفتند،

و سخن‌سازانی چون «خسته قاسیم» وداع گفتند.

كو «سایات نووا»، كو «عاشیق قوربان»ها؟10

علی، اكنون عبرت بگیر و منتظر بنشین.

خلاصه آنكه، موضوع اساسی شعر «خسته قاسیم»، غم، درد، حسرت و شكایت از ستم دوران است. انتخاب تخلص «خسته» نیز ظاهراً از همین‌جا ناشی است. بارها از «جان خسته‌ام»، «جسم خسته‌ام»، «دل خسته‌ام» سخن می‌گوید. اینجا «خسته» در معنای تنهایی، بی‌كسی و مسكنت می‌آید. عاشیق در برابر قوانین خشك جامعه فئودالی گذشته، خود را خسته و عاجز می‌شمارد. در گذشته بسیاری از عاشیقها تخلص خود را متناسب با وضع مشقت‌بار و فلاكت‌انگیزشان برمی‌گزیدند. مانند «قول عباس»، «مسكین علی»، «دیلقم»، «قول الله‌ قولی» و جز اینها. خسته قاسیم نیز به همین دلیل خود را «خسته» نامیده است.


پاورقیها:
1ـ همت علی‌زاده، «عاشیقلار»، 1938، ص 115.

2ـ برگهادانها نقل از: ح.م. صدیق، «عاشیقلار»، تهران، آذركتاب، 1353.

3ـ دئییشمه: مناظره شاعرانه.

4ـ همت علی‌زاده، پیشین، ص 120.

5ـ حربه ـ زوربا، قیفیل‌بند، دیوانی و تجنیس از گونه‌های شعر عاشیقی است.

6ـ «باغلاما» گونه‌ای شعر عاشیقی شبیه معما.

7ـ همت علی‌زاده، پیشین، ص 115.

8ـ «دده» معادل خواجه و پیر، لقبی از مراتب عرفانی كه برای پیران و مرشدان می‌دادند.

9ـ گونه فلسفی شعر عاشیقی.

10ـ «سایات نوا» عاشیق سه زبانه گرجی، عاشیقی قوربانی، عاشیق معروف عصر شاه اسماعیل اول

ali reza majidi 14
07-06-2007, 11:25
آقا به نظر من هم بهترین ترانه ها واصیل ترین ترانه ها ترانه های آذربایجانی هستش
من خودم تار آذربایجانی کار می کنم
ولی خداییش خیلی ساز سختیه
نیاز به تمرین زیاد داره
من کلیپ از آهنگها آذربایجانی دارم اگه خواستین بگین تا بزارم

Asalbanoo
10-06-2007, 22:03
اشاره:

عاشیق علسگر خداوند ساز و سخن و برجسته‌ترین سیمای تاریخ عاشیقی در آذربایجان است كه مكتبی خاص در این نوع ادبی به وجود آورد.
پژوهشگران فن، ظن قوی می‌برند كه وی در سال 1821م. در روستای «آغ كیلسه» از روستاهای ولایت «بارسارگئجر» در ارمنستان كنونی متولد شده است. پدرش علی‌محمد هیزم‌شكن بود و طبع شعر هم داشت. وی كه سرپرست عائله‌ای هشت نفری بود، به سبب سختی معیشت علسگر را در 14-13 سالگی پیش شخصی به نام «كربلایی قربان» به نوكری داد.
علسگر كه از كودكی به شعر و ساز عاشیقها علاقه‌مند بود، از 16-15 سالگی آغاز به ساز زدن و شعر سرودن كرد و پیش عاشیق علی نمونه‌های اصیل شعر عاشیقی، هنر عاشیقی و بنیان و اصول سازنوازی را آموخت. و روزی در «دئییشمه»‌ای (= مناظره) كه میان آن دو در یك مجلس جشن اتفاق افتاد، بر استاد خود پیروز شد و آوازه‌ای بزرگ یافت.
پسر عاشیق علسگر، به نام «عاشیق طالب» نیز عاشیقی ماهر بود و عاشیقهایی نظیر عاشیق حسینعلی، عاشیق مصطفا، عاشیق نجف، عاشیق اسد و جز اینان از شاگردان او به شمار می‌روند. عاشیق علسگر خود در یكی از شعرهایش می‌گوید:

نامم علسگر است، ‌مرد مردانه
دوازده شاگرد در هر سو دارم
اگر روباهی، به میدان شیر گام مگذار!

عاشیق علسگر را در زمان حیاتش در همه ولایات می‌شناختند. ساز بر دوش اغلب شهرها و ایلات آذربایجان را می‌گشت، در مجالس جشن و سرور شركت می‌نمود،‌ با عاشیقها مناظره می‌كرد، و همیشه نیز بر آنان غلبه می‌زد.
علسگر در جوانی «صحنه بانو» دختر كربلای قربان را دوست می‌داشت كه «پوللومحرم» برادر كربلای قربان مانع وصال آن دو دلداده شد و صحنه بانو را به پسر خودش مصطفا نامزد كرد.1 هم از این رو، عاشیق تا چهل سالگی تنها ماند و زن نگرفت و در این سن با زنی به نام «آنا خانم» ازدواج كرد، ولی همیشه به یاد عشق نخستین خود بود.
در سالهای 1919- 1918 در آذربایجان شمالی جنگ مهیبی میان ارمنیان و آذربایجانیان رخ داد. در این جنگها كه دامنه آن تا مناطق جنوبی كشیده شد،‌ بیشتر شهرها و ولایات آذربایجان غارت شد. از جمله ولایت «گؤیچه» به یغما رفت و اهالی ولایت به روستاهای اطراف پراكنده شدند. علسگر نیز با خانواده خود به روستای «یانشاق» از ولایت «كلبه جر» كوچ كرد. بی‌گمان شعر زیر محصول این دوران است:

پدرم چی شد، بر سر مادرم چه رفت؟
روزگارم از هم پاشید، قلعه‌ام پریشان شد،
بار و بنه‌ام را بستم و قافله به راه انداختم،
امروز از این سرزمین به دیاری دیگر كوچ می‌كنم.2

علسگر مردی چهارشانه و بسیار تنومند بود. چشمانی سیاه و ابروانی پرپشت داشت. پس از برافتادن حكومت مساوات، دوباره به زادگاه خود آغ كیلسه برگشت و در سال 1926 در 95 سالگی وفات یافت.
مرده‌ریگ عاشیق علسگر بسیار غنی و سرشار است. او بیشترین منظومه‌ها و شعرهای عاشیقی را در زمان حیاتش از حفظ داشت و هفتاد و دو آهنگ عاشیقی بلد بود. از میراث ادبی او اكنون پنج‌هزار خط شعر گردآوری شده است. وی بدیهه‌سرای ماهری بود و سروده‌های بی‌شماری داشت كه بیشتر آنها اكنون در دست نیست. خود نیز در زمان حیاتش موفق به جمع‌آوری آنها نشد.
عاشیق، در سروده‌های خود، به‌مثابه ناظری تیزبین و دقیق و مردم‌دوست جلوه می‌كند كه خود را شریك غم و درد مردم می‌داند.
در جایی می‌گوید كه عاشیق باید:

برای مردم از راستی سخن گوید،
شیطان نفس را در آتش كشد،
پاك‌نظر و پاك‌دامن باشد
و از خود نام خوش برجای گذارد

عاشیق علسگر نیز مانند عاشیقهای قرون وسطا خود را در اجتماع فئودالی تنها حس می‌كند، غمین می‌شود و زبان به شكایت می‌گشاید:

زمانه بدطینت، فلك بی‌مروت،
شام به صبح و صبح به شام می‌پیوندی
در هر لحظه هزار دوز و كلك به كار می‌آوری
پریشان می‌سازی و باز به نظام می‌آوری،

در زمانه او، راستی، انسانیت، جوانمردی، سخاوت، دوستی و مروت افسانه بود. جهان از آن ناجوانمردان بود:

من از ناكسان و بدطینتان
سخن راست و وفای به عهد ندیدم
بسیار با ناجوانمردان مباحثه كردم
ناموس و شرف و شرم در آن ندیدم

در سرتاسر آفرینش عاشیق، حتی در تغزل و آهنگهای او، غم، قهر، فریاد از تنهایی و خون و اندوه سایه دارد. خود را اغلب «قول علسگر»، «بی‌نوایی چون علسگر» و «یازیق علسگر» می‌خواند و تعبیراتی مانند «علسگر، شاد نشدم در دنیا»، «دلم غمین و دردآگین است» و «از ازل سرنوشتم شوم است» فراوان به كار می‌گیرد. در نظر اول این اندوه، اندوه شخصی عاشیق است. اما چنین نیست. علسگر به سبب فقر و فاقه، خودكامگی، حیله‌ورزی، بی‌قانونی و آه و ناله كه در اطراف خود می‌بیند، فغان برمی‌دارد. خود را شریك غم مردم می‌داند، چه كند كه تنها قدرت شعرسرایی و سخن‌سازی و نوازندگی دارد و كمكی دیگر از دستش برنمی‌آید.

علسگر از هر علمی خبر دارد،
این برات مولا و كمال خودم است.
من بار قیل و قال مردم را بر دوش دارم
من بینوا چه كنم آخر؟

متكی به مردم است و به عشق و به اتكاء مردم شعر می‌سازد:

علسگر درمان از مردم خود جوی،
ناكسان و بدطینتان كرم ندارند.
از مجلسی كه خان و بیگ دارد فرار كن
كه بركت از آن مجلس رخت می‌بندد

تحقیر و توهین می‌شنود، اما از مقصد خود بازنمی‌گردد و ستم و حقارت را تحمل می‌كند:

علسگر، عصیانت فزون از حد است
كشته زنبور هم از كندو دست نمی‌شوید
ناكسان و بدطینتان و هرجاییها
چه دشنامی ماند كه به هنروران نگویند

در بسیاری از سروده‌های خود، تابلوهایی جاندار و زنده از روزگار و زمانه خود به دست داده است. مثلاً در قوشماهای باردیه «دلی علی»، «موللالار»، «چیخیبدیر» و جز اینها. در این تابلوهای جاندار و طبیعی، از غارت مردم به دست خانها، بیگها، فئودالها و اربابان و به یغما رفتن ثروت ملی به وسیله مأموران و استثمارگران عم‍ّال حكومتی روس سخن می‌گوید. سروده‌اش با ردیف «چیخیبدیر» چنین است:

سروران من، شما را از زمانه‌ای گویم
كه خیانت جهان‌گیر شده است.
انصاف و مروت افسانه است
قاضیان ریاكار شده‌اند
دزدان و قلدران قطار فشنگ می‌بندند
و به فقرا و ناتوانان چپ چپ نگاه می‌كنند
هر كس را كه دلشان بخواهد، می‌زنند و می‌اندازند
هر زمان مأموران تزار به ده می‌آیند
خانه و كاشانه‌مان را غارت می‌كنند
مردم را به خاطر خراج و بهره‌ به زنجیر می‌كشند
تازیانه بر پشتشان خط می‌اندازد
در سروده‌ای دیگر كه ردیف «موللالار» دارد، می‌گوید:
شمایان! چون بید می‌مانید
قد می‌كشید و بار نمی‌دهید.
به ظاهر دوست و در باطن دشمنید؛
اعتبار و وفای به عهد ندارید
مال فقرا را حلال می‌دانید،
از شیطان لعین مطلب می‌طلبید.
كم حرف می‌زنید و زیاد می‌خندید،
ناموس و غیرت و شرم ندارید.

خلاقیت اصلی عاشیق علسگر از تغزل و موسیقی عاشیقی مایه می‌گیرد. او زیباترین نمونه‌های شعر غنایی را آفریده است. اما به طور كلی آمیزه‌ای از حماسه و سروده‌های قهرمانی نیز دارد كه در آنها به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود توجه كرده است. در سده گذشته روستاییان آذربایجان به سبب ظلم و ستم بی‌انتهای اربابان و دولتیان قاجاریه و تزار چندین بار عصیان كردند و قهرمانانی مانند قاچاق‌نبی، آدی گؤزل، یارعلی، دلی‌علی كه این عصیانها را رهبری می‌كردند، ظهور كردند. عاشیق علسگر بارها از این حادثه‌ها یاد كرده و در تعریف از این قهرمانان آهنگها سروده‌هایی جاودانه ساخته است، مخصوصاً ستایشهای فراوانی از «دلی‌علی» دارد كه در آهنگی حماسی اجرا می‌شود:

نامت چون خورشید جهان را تسخیر كرد،
تو سلطان و خان جوانمردان هستی، دلی‌علی!
مرادت از پیر من شاه مردان گرفته‌ای،
شأن و شوكتت چنین افزوده است، دلی‌علی!
وقتی قامت مردانه‌ات بر پشت اسب قرار می‌گیرد،
فلك خود بر آن احساس فخر می‌كند.
هنگامی كه نعره می‌زنی و به صف «سالدات»3ها نهیب می‌كشی
خون چون سیل روان می‌سازی، دلی‌علی!
نامردان از دست تو حاشا می‌كشند،
جوانمرد غیرتمند هستی، زنده باشی.
گلوله‌ات سنگ را نیز سوراخ می‌كند،
به تنهایی صد تن از دشمنان را فراری می‌دهی، دلی‌علی!
تو درس از علی اعلی گرفته‌ای،
از قلعه‌ای چون خیبر هم نمی‌هراسی.
آن كان كرم، تو را
از هر بلا و مصیبت نگه دارد
من علسگرم، تو جشن عروسی داری،
در گؤیچه كارها رو به راه نیست.
در راه جوانمردی چون تو
جان عاشیق فدا باد؛ دلی علی!

عاشیق علسگر شعرهای اخلاقی و تربیتی هم دارد. توان گفت كه او همیشه به مردم اندرزهای پدرانه می‌دهد. به گفته خودش، این وظیفه مهم هر عاشیق است. در اوستادنامه‌های خود، گذشته از آنكه اندرزهای فراوان دارد، بینش فلسفی و عقاید خود درباره آفرینش كاینات، پیدایش جهان و اسطوره‌های اسلامی را نیز آورده است. و در آهنگهایی كه بر این‌گونه سروده‌ها ساخته، از موسیقی مقامی مایه گرفته است.
در آثار خود همیشه خیرخواهی، دوستی، گشاددستی، وفای به عهد، رفاقت و دیگر سجایای نیك انسانی را تبلیغ، و از صفات زشتی چون خیانت، نامردی، آزمندی، دزدی و غیره انتقاد می‌كند:

جوانمرد آن است كه ناموس شناسد،
تا دم مرگ بر دوست دروغ نگوید.
سری را كه در راه عهد و پیمان نرود،
با هندوانه‌ای می‌توان عوض كرد!

در شعرهای تغزلی عاشیق علسگر پیوسته دو چهره، دو تمثال وجود دارد. تمثال نخست عاشیق و تمثال دیگر معشوق است. دل عاشیق گاه غمین و زمانی شادان است. گاه از معشوق خود گلایه‌مند است، شكوه و وقتی نیز آشتی می‌كند.
آهنگهای ساخته‌شده بر این گونه اشعار، پرنشاط و رقص‌آفرین است:

ای بی‌مروت، در راه تو
آن مایه آه كشیدم، دلم خون شد
قامتم خمیده گشت و رنگم پژمرد
چون گلستان خزان‌زده شدم.

در جای دیگر:

سلطان زیبارخان، شاه فرشتگان،
جانانه سبزینه‌چشم من، از پیشم مرو!
از غم تو بیمارم، آه می‌كشم،
بر بستر مرگ هستم، ایمان من، مرو!

عاشیق علسگر در دشوارترین فرمهای شعر عاشیقی طبع‌آزمایی كرده است. حتی روایت شده كه دشوارترین نوع تجنیس4 یعنی «دوداق ده یمز تجنیس» را عاشیق علسگر اول بار سروده است. در این نوع تجنیسها وی از سویی جناس می‌آفریند و از سوی دیگر از واژه‌هایی سود می‌جوید كه در تلفظ آن لبها به هم نخورد، عاشیق علسگر بی‌گمان با ادبیات مكتوب و رسمی نیز آشنا بود. در یكی از اشعارش از نسیمی5، فضولی6 و حافظ یاد می‌كند:

ساز من پرده و سیم ندارد،
بخوان كه نسیم بر سیم می‌نوازد.
آیه‌هایی كه از فضولی، حافظ و نسیمی بر جای مانده
فرا یاد من هست.

گذشته از اینها، بارها از فرهاد، شیرین، لیلی، مجنون و دیگر تمثالهای ادبی و عرائس و معاشیق مشرق‌زمین نام می‌برد كه دلیل آشنایی او با ادبیات كلاسیك فارسی و عربی است.
عاشیق علسگر در معنای واقعی كلمه، خنیاگر زیباییهاست. در سرتاسر آفرینش ادبی و موسیقایی وی، نمی‌توان آهنگی و سروده‌ای یافت كه در آن از دلبر و دلبری و زیبایی سخن نگفته باشد. نوع «گؤزه للمه»7ها كه همگی در وصف زیبایی است، مخصوصاً شایان دقت است. به نظر عاشیق، گؤزه للمه خود نیز كه در وصف زیبارخان و زیباییها می‌آید، باید زیبا باشد، نمونه زیبایی باشد و سراینده خود نیز از كمال و معرفت بهره‌یاب باشد:

عاشیق كه دیار به دیار می‌گردد،
باید صاحب كمال باشد.
در نشست و برخاست ادب شناسد،
در علم معرفت سرشار باشد.

در هر یك از تابلوهایی كه از زیباییهای طبیعت و یا جمال و دل‌ربایی دلبران ترسیم می‌كند، ابداع هنری به كار رفته است. درآوردن تشبیه، مراعات نظیر، مجاز و مقایسه و غیره از شایستگی و قدرتی بی‌مثل بهره‌مند است. استاد تشبیه است، در شعر خود انواع تشبیه‌ها را به كار برده است. بحث در این موارد زمانی ممكن است كه بتوان متن اصلی را در اختیار خواننده گذاشت8.
هر یك از عاشیقهای معاصر آذربایجان مفتون زیباییهای شعر عاشیق علسگر هستند و مقادیر كثیری از ساخته‌های او را از حفظ دارند و او را استاد عاشیقها و خداوند سخن می‌شناسند. هر عاشیق جوان ناگزیر از مراجعه به شعرهای او و استفاده از صنایع بدیعی به كار رفته در سروده‌هایش است و آهنگهای منسوب به وی را اجرا می‌كنند.

پی‌نوشت:
1ـ دیوان «عاشیق علسگر» چاپ باكو، 1963، ص 445
2ـ نمونه‌های شعری از دیوان عاشیق علسگر چاپ باكو برگزیده شد.
3ـ سالدات: سرباز روسی
4ـ «دوداق ده یمز» گونه‌ای شعر است كه كلماتی با آواكهای غیر لبی در آنها آورده می‌شود و مصراعها گذشته از جناسهای گونه‌گون، دارای قافیه‌های درونی نیز هستند.
5ـ سیدعماد الدین نسیمی شاعر حروفی‌مسلك قرن دهم كه در شهر حلب پوست از تنش باز كردند.
6ـ محمد بن سلیمان فضولی شاعر قرن دهم، صاحب آثار فلسفی نظیر: «مطلع الاعتقاد»
7ـ «گوزه للمه» گونه‌ای آهنگ بسیار شاد عاشیقی است كه ریتمهای پرهیجان دارد.
8ـ طالبان می‌توانند به منابع شعر و موسیقی عاشیقی كه در سالهای اخیر در كشورمان چاپ شده، مراجعه کنند

ali reza majidi 14
11-06-2007, 14:16
کسی آهنگ آذربایجانی نمی خواد

Asalbanoo
14-06-2007, 07:52
عاشیق واله نیز از عاشیقهای نام‌آور سده دوازدهم هجری است، كه با آثار تغزلی و غنایی خود شهرت یافته است. وی شاگرد عاشیق نامبرداری به نام عاشیق صمد قاراباغی بود. خود در این‌باره گوید:

استاد من «صمد» است، ساكن «ابدال»،
تا چشمم بر او می‌افتد، زبانم بند می‌آید.
وقت مناظره به «حافظ» هم مجال نمی‌دهد،
من «واله» به او افتخار می‌كنم، تو به چی؟

آنچه از سروده‌هایش بر می‌آید، این است كه در جوانی به تحصیلات دینی پرداخته بود، و از علم تاریخ و اساطیر نیز سررشته داشت. در سروده‌ای به نام «جهنمه» می‌گوید:

شاهان صاحب جنگ آمدند،
جمشید جم، نوشیروان، هوشنگ،
دقیانوس، هلاكو، چنگیز، تیمور لنگ،
این زمان از آنان اثری كو؟

سپس از فیلسوفان و پهلوانانی مانند رستم زال، ارسطو، افلاطون، لقمان و جز آن سخن می‌گوید. در پایان از استاد خود یاد می‌كند:

ای دنیا، زمانی در تو «عاشیق صمد» بود
نظم و شعرش لعل‌بار و گهربار بود.
گرفتار عشق دلبری زیبا بود،
بحر عمانی مانند او كو؟

او در همین شعر از نمایندگان برجسته شعر كلاسیك نیز یاد می‌كند و از قهرمانان داستانهای شرقی سخن می‌گوید:

خسرو و شیرین، یوسف و زلیخا چه شدند؟
اصلی و كرم، وامق و عذرا چه شدند؟
شیخ صنعان كه به دختر ترسایی دل باخت
این زمان كدام‌یك برجایند؟

حافظ، نوایی، فضولی، جامی،
شیخ سعدی، هلالی، عرفی، نظامی،
ای دنیا همگی در تو سیر كرده‌اند،
ناظم درافشانی چون فردوسی كو؟

ای دنیای بی‌وفا! كو ملاپناه
كه تخلصش واقف بود، كه زبانش درافشان بود؟
او را با خاك یكسان كرده‌ای
كو آن مخزن كمال، كو؟

بر پایه سروده‌های واله، منظومه‌ای نیز به نام «واله و زرنگار» ساخته شده است. این منظومه چاپ شده است. در منظومه برخی حادثه‌های زندگی عاشیق واله به‌صورت حكایات ضمنی ترنم می‌شود. از عاشیق صمد، استاد او نیز یاد می‌شود. بنا به روایت منظومه، در شهر دربند عاشیقی به نام «زرنگار» زندگی می‌كرد كه بسیار حاضرجواب و باسواد بود. هر عاشیق استاد كه به دربند می‌آمد و با او مناظره می‌كرد، مغلوب می‌شد و به مجازات سختی گرفتار می‌آمد. واله از استاد خود عاشیق صمد اجازه گرفت و به مناظره زرنگار رفت. بر او پیروز شد و او را به زادگاه خود آورد. بخش اعظم منظومه را مناظرات این دو عاشیق تشكیل می‌دهد. بیشترین شعرهای واله در این منظومه نگهداری و به ما منتقل شده است.
واله عاشیقی والاهنر بود. شعر تغزلی او هنرورانه، سیال و صمیمی و جالب دقت است. تشبیه‌ها، استعاره‌ها و عباره‌های سرشاری كه از زبان مردم اخذ كرده، رونق خاصی به شعرهایش داده است:

وقتی سلانه سلانه به‌سوی گلزار روان می‌شوی،
سرو از قامت تو خجالت می‌كشد.
لاله از گونه‌ات، نرگس از چشمت،
و غنچه از خنده‌ات شرمسار می‌شود.

نخستین بار «فریدون كؤچرلی» ادیب نام‌آور آذری در سده گذشته چند شعر او را گرد آورد و حتی شعر بلندی از او را كه درباره خلقت كاینات، آفرینش انسان، و معاد و جنت و جهنم سروده، به زبان روسی ترجمه و چاپ كرد.
خاورشناسان روس در سده گذشته مانند «ن. لوپاتینسكی» و «و. گوردلوسكی» درباره این شعر بحث كردند. فریدون كؤچرلی خود در كتاب تاریخ ادبیاتش (ج اول، بخش دوم) آگاهیهایی درباره عاشیق واله داده و نمونه‌هایی از شعرهای او را یاد كرده است. بیشترین شعرهای عاشیق واله، مانند دیگر عاشیقهای آذری گوهر سینه عاشیقهای آذربایجان ایران است، و این‌همه نشانگر آن است كه برای گردآوری آثار او و تدوین دیوان و شرح حالش به كوششی دربایست نیاز است.

Asalbanoo
17-06-2007, 12:24
دکتر ح.م.صدیق

اشاره:

در اوايل قرن گذشته، به هنگام آغاز مبارزات «قاچاق نبي» عليه مظالم تزار روسيه و حكومت قاجار و فئودالهاي محلي، ادبيات عاشيقي نيرويي تازه گرفت. قاچاق نبي كه آتش جنگهاي دهقاني را دامن زده بود، به مثابة قهرمان مردم نامبردار بود. درباره‌اش چندين افسانه، ترانه و نغمه ايجاد شده بود. عاشيقها از سويي اين ترانه‌ها و افسانه‌ها را ميان مردم منتشر مي‌كردند، و از سوي ديگر با الهام از مبارزات پردوام او، منظومه‌هايي تازه مي‌پرداختند و عليه مأموران تزار و خانهاي محلي برمي‌خاستند.
از ميان عاشيقهاي مبارز هم‌روزگار قاچاق نبي، مي‌توان عاشيق محمود، عاشيق محمد باغبان، عاشيق عزيز، عاشيق آيدين، عاشيق احمد، عاشيق چوپان افغان را نام برد كه در سروده‌هاي خود عليه تسلط تزار بر آذربايجان و غارت خانها و فئودالهاي محلي به پا مي‌خاستند و از حقوق دهقانان دفاع مي‌كردند. عاشيق محمود در يكي از ساخته‌هايش، از وضع رقت‌بار روستاييان شكوه مي‌كند و مي‌گويد:

از دست «احمدلي» به كجا پناه بريم،
ما از كار روزگار سردرنياورديم.
از دست چند تن خوش‌گذران،
ما روز به روز به زانو درآمديم.

در جايي ديگر آرزوي نابودي دشمنان مردم را دارد:

آنان كه از راه مردمي كج مي‌شوند،
جشنها را بدل به عزا مي‌كنند،
فرمانها را مي‌نويسند،
از ميان مردم دور گردند.

عاشيق عزيز گويچه‌لي بيشترين سالهاي عمر خود را در مبارزه عليه خانها و بيگها و مأموران تزار روسيه و حكومت قاجار سپري كرد. و چندين بار به زندان افتاد، حتي به دستور دادگاه تزاري از ادامة كار عاشيقي محروم شد. بر سروده‌هاي اين عاشيق شجاعت و تهور سايه افكنده است:

عزيز گويد ساز خود را بر دست گير،
كوران و كودنان قصد جان تو كرده‌اند.
روباهان دست بر تو بلند مي‌كنند،
كه گلوله و تفنگ و زور نداري.

عاشيق آيدين نيز به سبب آنكه با جسارت عليه بيگها و خانها مبارزه مي‌كرد، از طرف دولت روسيه تزاري به سيبري تبعيد شد. سروده‌هاي اين عاشيق مشحون از حسرت جدايي، درد و غم ديار غربت و فغان از بي‌حقوقي و ستمگري‌ست.
عاشيق چوپان افغان نيز در خلاقيت خود به مسائل و موضوعات اجتماعي پرداخته و زمانة خود را «ظلمت» و «دوران خونين» نام داده است:

از آن چرخ فلك شكوه‌ها دارم،
چرا كه آن را داد پيدا نيست.
ما را دست اربابان سپرده است،
ذلتي كه مبتلاي آن هستيم، ديده نمي‌شود.

اين چه روزگاري، اين چه زمانه‌اي‌ست؟
خداوندا، دلها پر خون شده است!
رعيت جان مي‌كند و ارباب عيش مي‌كند
عنايتي به اشك چشم نيست.

چوپان افغان به مأموران دولت اشغالگر روس، خانها و اربابان در سروده‌هاي خود مناسبتي خصمانه دارد، و اين، ويژگي اساسي شعر اوست.
در ادبيات عاشيقي اين دوره، به تصاوير زيباييهاي طبيعي، حوادث عيني زمانه، پند و اندرزهاي استادانه و هجويات و طنزهاي فراوان برمي‌خوريم.
اوستادنامه‌ها كه در گذشته مشحون از آگاهيهاي ديني و موضوعات اساطيري بود، اين‌بار سرشار از موضوعات نصيحت‌آميز و اخلاقي مي‌شود. در آغاز اوستاد‌نامه‌ها همراه اسامي و امامان، نام عاشيقهاي ماهر و استاد مي‌آيد و كلمات قصار آنان نيز ذكر مي‌شود. هر عاشيق منظومه‌ساز، با سخنان حكيمانه خود به حوادث جهان معنا مي‌بخشد و مناسبت خود را به حوادث و وقايع اجتماعي بيان مي‌دارد.
عاشيق علي گؤيچه‌لي نزديك نود سال زيست و هفتاد سال به كار عاشيقي پرداخت. بسياري از عاشيقهاي ولايت گؤيچه كه در سدة گذشته پاي به عرصه نهادند، شاگرد او بودند.
درباره عاشيق علي بعدها منظومه‌هاي فراواني ساخته شد. در منظومه‌‌اي گفته مي‌شود كه او در «دئييشمه» با عاشيقهاي تركيه پيروز شد، و هم از اين رو يكي از پاشاهاي عثماني او را به زندان انداخت.
يكي ديگر از عاشيقهاي اين قرن عاشيق موساست كه وي نيز در ولايت گؤيچه به دنيا آمد و در سال 1840 م. در 45 سالگي جهان را وداع گفت. وي قوشماهاي زيبا و دل‌انگيزي دارد.
تنها عاشيق‌زن تواناي تاريخ ادبيات عاشيقي، عاشيق پري‌ست كه در دهي به نام ماراليان در كنار رود ارس متولد شد.
وي شاعره‌اي سخندان و باسواد، و عاشيقي توانا بود كه به همة نامه‌هاي منظوم و منثور عاشيقها به شايستگي پاسخ مي‌سرود.
در مناظره‌هايي كه با عاشيقهاي تواناي روزگار، از جمله عاشيق ميرزه‌خان محمدبيك و نوا مير‌زا و حسن ميرزا و ديگران كرد پيروز شد. مضمون اساسي شعر او محبت عميق و صميمي‌ست:

از دست عشق تو فرياد برمي‌دارم،
درد من روز‌به‌روز افزون مي‌شود.
هر وقت شيوه رفتارت به يادم مي‌آيد،
بر سر دلم تيغها به رقص مي‌آيند.

داد و فرياد از دست ناشيها،
جگر از آتش عشق سوخت.
من چه گويم كه از دست اشك ديده‌ام

قوها رم مي‌كنند و بركه‌ها مي‌رقصند.
عاشيق پري شعرهاي تنقيدي در افشاي مظالم ح‍ُكام روس هم دارد. در مناظره با يكي از سرايندگان خان‌زاده مي‌گويد:

خان‌زاده‌‌‌اي، سخن از سخنت پيدا مي‌كنم،
دروغ نگو، راست سخن ‌گو،
تو خود از ظلم خودت بي‌خبري،
در هر جا تو را راهبر خطاب مي‌كنند.

آدلف برژه خاورشناس آلماني در مجموعه‌اي كه از اشعار عاشيق پري گرد آورده، نوشته است: «در سال 1829 در روستاي ماراليان ساحل ارس دختر زيباي هيجده‌ساله‌اي پيدا شد كه به كار عاشيقي مي‌پرداخت... اين دختر كه زيبايي وصف‌ناپذيري داشت، اشعار دل‌انگيزي مي‌سرود. با هر شاعر و عاشيق شناخته‌شده مناظره مي‌كرد، غالب مي‌آمد... بسياري از سروده‌هايش در حافظه مردم نگه‌داري مي‌شود».
ديگر از عاشيقهاي تواناي اين زمان، مي‌توان عاشيق محمد و عاشيق يحياد‌يلقم را نام برد. عاشيق محمد تا اواسط سدة نوزدهم زنده بود. وي سرتاسر زندگي خود را در روستاها و كوهستانها به سر آورده است و اشعارش مشحون از اصطلاحات و تشبيهات طبيعي نظير «برف ساوالان»، «باغ»، «گل»، «ميخك»، «بچه آهو» و غيره است. ساخته‌هايش باطراوت و زيباست.
ديگر عاشيق رجب را مي‌توان نام برد كه به «كور عاشيق» مشهور بود. تغزل او نيز صميمي و جاندار است. در سروده‌هاي غنايي خود از دختري به نام «حوري» ياد مي‌كند كه بر او دل‌باخته بود. عاشيق رجب در خلاقيت خود به مسائل اجتماعي نيز جا داده و از نابرابريها و مصايب اجتماعي سخن گفته است.
عاشيق جاواد نيز در همين دوره مي‌‌زيست و گذشته از شعرهاي غنايي، سروده‌هاي حكمت‌آميز و پندآموز هم دارد. و هم با اين واسطه ميان روستاييان نفوذ كلام داشت. برخي از اوستادنامه‌هايش ماهيت انتقادي هم دارد.
در نيمة دوم سدة نوزدهم، ادبيات عاشيقي به اوج سير تكاملي خود رسيد و سه چهرة برجسته پيدا آمد كه عبارتند از: عاشيق حسين شمكيرلي (1891 ـ 1811)، موللا جوما (1919 ـ 1855) و عاشيق علسگر (1926 ـ 1821).
در ميان آنان موللا جوما درس‌خوانده و تحصيل‌كرده بود. با ادبيات كلاسيك و مكتوب آشنا و به زبانهاي فارسي و عربي مسلط بود. خود در اين باره گويد:
درس خوانده، از استاد تحصيل كرده‌ام، عربي، تركي و فارسي را فرا گرفته‌ام.
انديشه‌ام در عرش و كرسي سير مي‌كند،
من معناي ژرف كتابها هستم.
نام اصلي «موللا جوما»، سليمان و نام پدرش صالح بوده، و خود در يكي از روستاهاي قصبة نوخه متولد شده است.
موللا جوما عاشيق توانا و والا‌قدرتي‌ست كه مي‌تواند از گنجينه ادبيات شفاهي به شايستگي بهره گيرد و نغمه‌هايي سيال و جوشان بسازد. و گه‌گاه، به سبب تسلط به زبان ادبي، از كلماتي ثقيل نظير «تقدير قضا» «دلالت»، «تراب» و غيره استفاده مي‌كند، ولي به طور كلي زبان شعري او ساده و روشن است، تشبيهات و استعاره‌هايش نيز طبيعي و جاندار است:

دل مهمان گرامي‌ات را ننواختي
تا دم مرگ داغت از سينه‌ام نمي‌رود،
اي لب زلال من، گريه مكن كه ـ
مي‌ترسم گونه گلگونت بپژ‌مرد.
اين گونه خون مريز، گريه مكن،
حيف است آن چشم خمار كه با اشك پر شود.
اي آهووش من، گريستي و ـ
چون «جوما» غم خود را عيان داشتي.

عاشيق جوما در سرودن تجنيس نيز مهارت داشت و مانند عاشيقهاي برجسته، تجنيسهاي موفق و پرمضموني ساخته است.
عاشيق حسين شمكيرلي در انواع شعر عاشيقي طبع‌‌آزمايي كرده است. خود در اين باره مي‌گويد:

ششصد ديواني و تجنيس دارم،
هفتصد معما، قيفيل‌بند، تخميس،
هشتاد بحر طويل، نازنينم،
اگر مولا يارم باشد، اينك به نخجوان مي‌روم.

از ساخته‌هايش روشن مي‌شود كه به تاريخ كهن و اساطير تسلطي استادانه داشت و داراي جهان‌بيني گسترده‌‌اي بود.
وي اشعار تربيتي و نصيحت‌آميز نيز دارد. در يكي از سروده‌هايش مي‌گويد:

آن كس كه عاشيق است، سخن از سر مي‌سرايد،
از كساني كه سر به زير دارند و دلشان از سنگ است،
و از دوستان بدجنس و بدنظر،
تولة قدرشناسان محترم‌تر است.

عاشيق حسين شمكيرلي در پرورش عاشيقهاي استاد و ماهر نقش بزرگي بازي كرده است. بيشتر عاشيقهاي ماهر سالهاي بازپسين، هنر از او آموخته‌اند. عاشيق ميكيش چارداخلي و فرزند عاشيق چوپان از شاگردان او بودند.
اما برجسته‌ترين نمايندة شعر عاشيقي در اوايل قرن گذشته، و به طور كلي يكي از تواناترين عاشيقهاي تاريخ ادبيات عاشيقي، عاشيق علسگر است كه در فصلي جدا به شرح زندگي و انديشه‌اش پرداخته‌ايم

M O H S E N
28-07-2007, 19:16
خسته نباشین !

این همه پست دادین یه دونه لینک دانلود نزاشتین !

خداوند شما ها را محشور نماید !

Asalbanoo
28-07-2007, 22:10
لینک چی بذارم؟
منبع اگر بخوهید مجله سوره مهر هست
لینک اهنگ هم نمی شه در صفحه اصلی بذارم

bb
02-08-2007, 08:38
ایول تاپیک جالبی بود
دیر متوجه وجودش شدم