PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ■ مسيو ابراهيم و گل هاي قران ( داستاني بسيار جذاب و خواندني )



irankingworld
06-04-2007, 02:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مسيو ابراهيم و گل هاي قران
نويسنده : امانوئل اشميت
برگردان به پارسي توسط : حسين منصوري

داستان‌"موسيو ابراهيم و گل‌هاي قرآن‌"‌توسط‌"اريك امانوئل اشميت" نويسنده‌ي نامدار فرانسوي به رشته‌يِ تحرير در‌آمده است‌. اين داستان با خوانش مفاهيم دروني جريان تصوف‌، در قالب روايت زندگي نوجواني يازده ساله و تعامل وي با پيرمردي به نام موسيو ابراهيم كه خود يكي از نمونه‌هاي عيني اين تفكر است شكل يافته است‌. نويسنده در اين اثر با گزينش‌ لحن و سبك نوشتاري ساده و همه فهم مخاطب خويش را به زيبايي‌هاي اين جريان انديشه و زندگي جلب مي‌نمايد‌. امكاني كه راوي اول شخصِِ داستان اشميت‌، براي برخورد ساده و نه چندان عميق با دنياي پيرامونش اتخاذ مي‌كند‌، علاوه بر جذابيت‌هايي كه دارد فرصتي را نيز در اختيار نويسنده قرار مي‌دهد تا حيرت‌مندي خويش از تاثيرات توصيه‌هاي صوفي مابانه‌ي موسيو ابراهيم را در زندگي پسر به نمايش بگذارد‌. اشميت در پرداخت هر يك از شخصيت‌ها – پدر‌، مومو و موسيو ابراهيم – به نوعي الگوي روايي حكايت‌گونه بسنده مي‌كند‌. آنها بيش از آن كه در جريان داستان زندگي كنند روايت مي‌شوند‌. در داستان اشميت پدر به عنوان انساني رنج كشيده ، شكست خورده و نا اميد هرگز توانايي ابراز محبت به تنها فرزندش مومو را نمي يابد و در آخر خودكشي مي كند .درست در نقطه ي مقابل وي موسيو ابراهيم قرار دارد كه بر مبناي توصيف هاي پسر ، تداعي گر نوعي سرخوشي عارف مسلكانه است و لحظه اي لبخند از لبانش جدا نمي‌شود. او مهربانانه براي مومو پدري مي كند و همچنان كه او را با روح صوفي‌گرايانه ي قرآن آشنا مي‌كند همچون انساني آزاد انديش زمينه‌هاي تجربه اندوزي و بلوغ جسماني مومو را نيز فراهم مي‌كند‌. موسيو ابراهيم در سراسر داستان اين پيام حقيقي تصوف را بازتاب مي‌دهد : " همگان را دوست بدار و چون به ديگران نيكي كني خود را از ياد ببر". (لاهوري، 1347: 80) او با دعوت مومو به دگرگوني عاطفي – جوهر وجودي تصوف- در برخورد با تمامي انسان‌ها كه به زيبايي در داستان با عمل"خنديدن" بروز نموده است‌، به شكل نامحسوسي مومو را در مسير رشد قرار مي‌دهد‌. راوي نوجوان داستان‌ همچنان كه تحت حمايت و توجه "موسيو ابراهيم" قدم در خيابان paradis مي‌گذارد و مرد‌‌ مي‌شود‌، سفري عيني در سراسر اروپا را به مقصد تركيه تجربه و در راه آن به نوعي دريافت شهودي از تعليمات تصوف مي‌رسد‌. آنچنان كه در هنگام همراهي با رقص عارفانه‌ي موسيو ابراهيم احساس مي‌كند تمامي تنفر و بدي از وجودش پاك شده است‌. كاراكتر مومو در داستان اشميت نوجواني پويا و فاعل است‌. او براي كشف معناي تصوف به دايره المعارف مراجعه مي‌كند‌. جسورانه پشت فرمان مي‌نشيند و پس از مرگ موسيو ابراهيم در پايان داستان رياضت طلبانه به خانه‌اش باز مي‌گردد .
در جايي از داستان موسيو ابراهيم به مومو تاكيد مي‌كند كه به جاي استفاده از اتوبان‌، ماشين را درجاده‌هاي كوچك و قشنگ بياندازد‌:
" مواظب باش مومو از اتوبان نرو‌. اتوبان به درد نمي‌خوره‌. تو اتوبان بايد مثل برق حركت كني‌. از چيز ديدني خبري نيست‌. اتوبان مال احمقاييه كه مي خوان هر چه سريعتر از يك جا برن به جاي ديگه‌..... جاده‌هاي كوچك قشنگ رو پيدا كن كه ديدنيا رو به مسافر نشون مي‌دن ." ‌
در مرام موسيو ابراهيم كه در داستان به نمايندگي از اهل تصوف نمود يافته است‌، سفر وسيله‌اي است كه آدمي مي‌تواند توسط آن به كشف معناي وجود و خويشتن نائل شود‌: ... و عشق مركب حركت است و نه مقصد آن‌. آنچنان كه اهالي نحله ي جمال‌گرا‌ي تصوف اعتقاد دارند‌.
بهره‌مندي نويسنده از چنين ظرفيتهاي ساده اما پرمغزي هر لحظه داستان را در لايه‌هاي زيرينش به جنبش و گفتگو با مخاطب وا مي‌دارد‌. تمام تلاش اشميت در داستان خويش مبتني بر دروني نمودن قابليتها و امكانات تصوف در تارو پود روايت بوده است . اين دروني نمودن بيش از هرچيز در شكل تعامل موسيو ابراهيم‌ و مومو آشكار است‌. محور بازخواني اشميت از تعاليم اهل تصوف متمركز بر عيني نمودن انديشه اين گروه در ساده و پذيراترين شكل آن بوده است‌. او با بازخواني روح تصوف در داستانش محوري بيرون به درون را بر‌مي‌گزيند‌. عمل و رفتار بيروني كاراكتر ريشه در الگوي انديشه و معرفتي خاص دارد . مخاطب بر اساس شكل ساده شده‌ي اعمال و رفتار هريك از شخصيت‌ها و در كانون آنها موسيو ابراهيم با رويكرد نويسنده نسبت به مفاهيم مورد بازخواني شده در داستان آگاهي مي‌يابد‌. اشميت متفكري غربي است‌. پس اهل تصوفي كه او تصوير مي‌كند در برخورد با‌"بريژيت باردو" گل از گل‌اش مي‌شكفد و توصيه‌هايش به مومو براي سركيسه كردن پدر و يا تشويق او براي كسب تجربيات مردانه رفتاري عادي تصور مي‌شود . اين يكي از نكات قوت داستان است‌. نگاه اشميت هيچ گاه به تصوف ماورايي نيست‌‌. او تلاش مي‌كند بروز جوهر اين انديشه را در تفكر غربي به نمايش در آورد و بيش از هرچيز آزادي دروني اين نوع انديشه ورزي را‌.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید