مشاهده نسخه کامل
: ایران شناسی
Asalbanoo
03-04-2007, 22:56
کردستان
استان کردستان از شمال به استانهاى آذربايجان غربى و زنجان و از مشرق به استان همدان و بخش ديگرى از استان زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از مغرب به کشور عراق محدود است.
استان کردستان منطقهاى کوهستانى است و بهعلت وجود ارتفاعات، پستى و بلندىهاى و بارندگى مناسب داراى رودهاى فراوان و مناطق سرسبز و حاصلخيز است. استان کردستان با سابقهٔ ديرينه و پيشينهٔ غني، يکى از مناطق مهم کشورمان محسوب مىشود. مرکز اين استان سنندج و از سال ۱۰۴۰ هـ.ق زمانى سليمانخان اردلان اقدام به ساخت دژ و قلعهاى بسيار محکم در مرکز شهر و در بلندترين نقطهٔ آن به نام سنهدژ نمود که بسيارى عقيده دارند که نام سنندج معربشدهٔ همان نام است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منبع همه مطالب سایت آفتاب می باشد
Asalbanoo
03-04-2007, 23:00
طبیعی
انسانی
سیاسی و اقتصادی
استان کردستان با مساحتى حدود ۲۸،۲۳۵ کيلومتر مربع در غرب ايران، در مجاور خاک عراق بين ۳۴ درجه و ۴۴ دقيقه تا ۳۶ درجه و ۳۰ دقيقه عرضى شمالى و ۴۲ درجه و ۳۱ دقيقه تا ۴۸ درجه و ۱۶ دقيقه طول شرقى از نصفالنهار گرينويچ قرار دارد.
مردان کرد لباس مخصوص به خود دارند. اين لباس با شرايط اقليمى و فرهنگى مطابقت دارد و يکى از زيباترين لباس هاى محلي، سنتى ايران اسلامى است. لباس مردان کرد داراى اجزايى مثل کلاه نمدى با دورپيچ رشتي، کپنک با جليقه نمدي، شلوار کردي، پوزه وانه يا ساق بند پشمى و ... مى باشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
درياچه زريوار - مريوان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پوشاک مردان کرد
Asalbanoo
03-04-2007, 23:02
موقعيت و وسعت
استان کردستان با مساحتى حدود ۲۸،۲۳۵ کيلومتر مربع در غرب ايران، در مجاور خاک عراق بين ۳۴ درجه و ۴۴ دقيقه تا ۳۶ درجه و ۳۰ دقيقه عرضى شمالى و ۴۲ درجه و ۳۱ دقيقه تا ۴۸ درجه و ۱۶ دقيقه طول شرقى از نصفالنهار گرينويچ قرار دارد.
استان کردستان از شمال به استانهاى آذربايجان غربى و زنجان و از مشرق به استان همدان و بخش ديگرى از استان زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از مغرب به کشور عراق محدود است.
مرکز استان کردستان شهر سنندج است و از شهرهاى مهم آن مىتوان از سقز، قروه، بيجار، مريوان، بانه، ديواندره و کامياران نام برد.
ناهموارىها
کردستان را مىتوان از نظر جغرافيايى به سه ناحيه مشخص تقسيم نمود که تقريباً به موازات يکديگر و به موازات رانش زاگرس گسترش يافته و در پيدايش ناهموارىهاى استان نقش مؤثرى داشته است:
- ناحيه شرقى و جنوب شرقي : که تمامى منطقه قروه و بيجار را در برگرفته و حد غربى آن را مىتوان محور کرمانشاه، سنندج، ديواندره و دشت اوباتو فرض کرد.
- ناحيه مرکزى و شمالي : که ادامه کوههاى غربى است. حد جنوبى اين ناحيه تقريباً تا محور سنندج-مريوان ادامه دارد و در حقيقت از نظر زمينشناسى دنباله پديدههاى طبيعى حاکم بر شرق ترکيه، آذربايجان غربى و شمال کردستان عراق است.
- ناحيه جنوب و جنوب غربي : به طور کلى منطقه جنوب مريوان را تشکيل داده و تقريباً به موازات محور کامياران-مريوان ادامه دارد و به کوههاى بيستون در کرمانشاه متصل مىشود. اين ناحيه زاگرس شمالى نيز ناميده مىشود.
مهمترين کوههاى رشتهکوه زاگرس در ناحيه کردستان عبارتند از: برنان در شرق، چهل چشمه يا چهل چمه به ارتفاع ۳۱۷۳ متر در غرب ديواندره، قرهداغ به ارتفاع ۳۱۲۰ متر در شمال بيجار، کوه حوله به ارتفاع ۲۶۶۵ متر در بين گاورود و کامياران، پسر محمود به ارتفاع ۲۶۴۲متر در ميان نجفآباد بيجار، گوژه به ارتفاع ۲۶۶۶ متر در بين دهگلان و سنندج، کوه آبيدر به ارتفاع ۲۵۵۰ متر در سنندج، کوه پير به ارتفاع ۳۲۵۰ متر بين قروه و سنقر کليايى و کوه بزرگ شاهو به ارتفاع ۳۳۲۵ متر که بلندترين کوهستان استان است.
استان کردستان از نظر محيط طبيعى سيماى گوناگونى دارد:
کوهها
هم دربرگيرندهٔ چراگاههاى وسيع و هم داراى پوشش جنگلى است. بسيارى از رودخانههاى بزرگ از آنها سرچشمه مىگيرد.
تپهها
حدود ۱۹% استان را تپهها فراگرفته است. اين بخش در گذشته به تمامى زير پوشش مراتع استپى و جنگلهاى بلوط بود و مهمترين مراتع و چراگاههاى استان را تشکيل مىداد.
فلاتها
حدود ۲۱% وسعت استان را به خود اختصاص داده است. اين اراضى در گذشته به عنوان چراگاه مورد استفاده دامداران دهنشين و کوچنشين قرار داشت و در حال حاضر بيشتر آن به زراعت ديم و مقدارى هم به زراعتهاى آبى اختصاص يافته است و گسترش آن در بخش شرقى تا شمالى استان است.
دشتها
کردستان به علت تراکم زياد کوه، فاقد دشتهاى وسيع است و در نواحى مرکزى و غربى دشتهاى کوچک وجود دارد. در برخى نواحى مانند قروه، گروس، کامياران، مريوان و ديواندره دشتهاى بزرگ و قابل توجه وجود دارند. دشتهاى بزرگ و کوچک حدود ۴۵% از سطح استان را فراگرفته است.
Asalbanoo
03-04-2007, 23:04
آب و هوا
کردستان تحت دو عامل بارز خشکى تابستان و سرماى زمستان کوهستانها قرار دارد. بخش وسيعى از استان در شرايط آب و هوايى کوهستانى سرد و مديترانهاى با باران بهاره قرار دارد. آب و هواى کردستان در تجريه خاک، رويش گياه، گسترش علفزار، شرايط مساعد توسعه ديمزار، مناطق مناسب و معيشت شبانى و گلهدارى و گسترش جنگل و باغدارى نقشى تعيين کننده دارد.
ميزان بارندگى در استان کردستان از غرب به شرق کاهش مىيابد. دليل اين امر وجود ديواره کوهستانى ناحيه است که از نفوذ جريانهايى که از غرب به فلات وارد مىشود، جلوگيرى مىکند.
منابع آب
کوههاى کردستان از ديرزمان به عنوان سرچشمه چندين رودخانه بزرگ مورد توجه بوده است و رودخانههاى بزرگ استان مانند سفيدرود، قزلاوزن، زرينهرود، خورخوره، سيروان، رودشور و ... از اين کوهها سرچشمه مىگيرند.
رودخانه سفيدرود
سفيدرود يا سپيدرود از کوههاى سيسر سرچشمه مىگيرد، از آذربايجان عبور مىکند و سپس وارد شمال کشور شده و به درياى مازندران مىريزد.
رودخانه زرينهرود
اين رودخانه را در دوره ايلخانى چغتو مىناميدند و پيش از سال ۱۳۲۰ شمسى به وسيلهٔ فرهنگستان به زرينهرود تغيير نام داد. سرچشمه اين رود از کوههاى چهلچشمه است و پس از پيوند با رودخانههاى خورخوره و ساروق و چند شاخه ديگر به درياچه اروميه مىريزد. در متون جغرافيا آمده است: آب چغتو از کوههاى کردستان به حدود ديه سياهکوه برمىخيزد و از ولايت مراغه گذشته و به آب صانعىرود و آب نغتو در درياى شور مىريزد و طولش بيست فرسنگ است.
رودخانه خورخوره
اين رودخانه از فلات اوباتو و شمال کوه چهلچشمه سرچشمه گرفته و از جنوب به شمال، به موازات حاشيه شرقى رودخانه زرينهرود جارى است. اين رودخانه در آبادى گودرز به زرينهرود مىپيوندد و به درياچه اروميه جارى مىشود. اين رودخانه در دوره ايلخانى نغتو خوانده مىشد.
رودخانه سيروان
اين رودخانه از پيوستن تمامى آبهاى بخش جنوب غربي، غرب و مرکز استان مانند رودقشلاق، گاوهرود و گردلان تشکيل شده و در منطقه اورامان پس از پيوستن آب بل وارد کرمانشاهان مىشود و پس از پيوستن به رودخانه الوند (حلوان) با نام دياله در خاک عراق به دجله مىريزد. رود دياله در سدههاى پيشين نهروان خوانده مىشد. منابع تاريخي، سرچشمه هر دو شاخه اصلى رود نهروان را کوههاى کردستان دانستهاند و ناحيهاى که رود سيروان از آن جارى بوده به نام شيروان خواندهاند.
Asalbanoo
03-04-2007, 23:07
جمعيت
براساس نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسکن سال ۱۳۷۵ جمعيت استان کردستان ۱،۳۴۶،۳۸۳ نفر بوده است که از اين تعداد ۴۲/۵۲% در نقاط شهرى و ۵۸/۴۷% در نقاط روستايى سکونت داشتهاند. از جمعيت فوق ۶۸۵،۱۶۵ نفر مرد و ۶۶۱،۲۱۸ نفر زن بودهاند. از جمعيت استان ۷۶/۴۲% در گروه سنى کمتر از ۱۵ سال و ۶/۵۳% در گروه سنى ۶۴-۱۵ سال و ۱۸/۴% در گروه سنى ۶۵ سال و بيشتر قرار داشتهاند. از جمعيت استان ۹۰/۹۹% مسلمان هستند.
نژاد
کردها يکى از شعبههاى مشهور نژاد آريايى هستند که از حدود دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح به شمال غربى و شرقى درياى اروميه مهاجرت نمودهاند و محققان در آريايى بودن آنها شکى ندارند. بنا به نوشته مينورسکى طوايف کرد از شرق ايران به سوى غرب کردستان کوچ کرده و در آنجا مسکن گزيدهاند و اسم بوميان نخستين را پارهاى کارداکا در حوالى درياچه وان و مجاور طوايف سو دانستهاند و دسته ديگر آنان را کوردويين گفتهاند و در پارهاى از تأليفات کاردو ديده مىشود که همه بر مبناى کارداکا شکل گرفته و فرقى بين دو واژهٔ کورد و کارد نيست.
کردها مردمانى ايرانى تبارند که زبان، فرهنگ و آداب و سنن آنان در ارتباط و پيوند با ديگر مردمان در قلمرو زيست اقوام ايرانى است. در اسناد سومرى و آشورى از بخشى از اقوام ساکن در سرزمين کوهستانى شرق آشور، شمال شرقى و شرق بينالنهرين و سرزمين سومر به نام کرتي يا گودى و کارتى و کارد نام برده شده و در منابع ارمنى واژه کردوخ بر اينان اطلاق شده است
از زمان هخامنشيان تا دورهٔ پس از اسلام، اينان به نام کورد و کرد ناميده شدهاند.
برخى نيز معتقدند که کردها پس از دومين مهاجرت بزرگ آريايىها به سرزمين ايران کنونى دراتحاديه مادها مانند ساير اقوام (ماننايي، لولوبى و ...) شرکت داشتند. اگر واژه گوتي قوم گوتى با کورتى يا کرتى يکى قلمداد شود، بايد سابقه و منشاء نژادى کردها را هزاره سوم پيش از ميلاد بدانيم. برخى معتقدند گوتىها اقوامى متمايز از کردها بودند.
زبان
مردم کردستان به زبان کردى سخن مىگويند. زبان کردى يکى از قديمىترين زبانهاى ايرانى است که تحقيقاتى گسترده درباره آن انجام گرفته است. دياکونوف مستشرق روسى معتقد است، زبان کردى يکى از شاخههاى زبان مادى است که بقاياى آن (زبان مادي) در گويشهاى تاتي، تالشي، آذري، گيلاني، طبري، سمناني، اورامانى و ... محفوظ مانده است.
کردى زبانى است که در ايران، عراق، ترکيه، قفقاز و سوريه به آن صحبت مىکنند و از شاخه گويشهاى غربى زبانهاى ايرانى محسوب مىشود. گويشهاى ايرانى غربى به دو گروه شمالى و جنوبى تقسيم شدهاند که فارسى نوين و پهلوى ساسانى (فارسى ميانه) جزو گروه جنوبى و پهلوى اشکانى و کردى در گروه شمالى آن قرار دارند.
گويشهاى جنوبى را سوراني مىنامند که گويش سقز، مهاباد، نقده، اشنويه، بانه، سردشت، بوکان، سنندج، شهرزور (سليمانيه)، خانقين، حلبچه، کوى سنجق، هولير (اربيل) و قلعهدره است. گويشهاى شمالى را باديناني يا کرمانجي گويند که غرب درياچه اروميه، کوههاى آرارات، شمال سوريه، شمال کردستان قراق و نواحى کردنشين ترکيه و ارمنستان را در بر مىگيرد.
از سرچشمه دجله و فرات تا خليج فارس، قلمرو زبان کردى بوده است و مرکز اين زبان ابتدا آرارات، بعد زاگرس، بعد از آن اسپهان (اصفهان)، سپس نهاوند، بعد همدان (هنگمدان) و زمانى هم تيسفون بود.
گويشهاى کردى شامل آماديهاى در کردستان غربي، اوراماني، باجلاني، بانهاي، پاوهاي، زازا، سليمانيهاي، سنندجي، کرمانشاهي، گندولهاي،بزلانه، گوراني، لکي، مريوانى است.
مذهب
دين کردها چه قبل از اسلام و چه دوره اسلامى با دين ساير اقوام ايرانى مشترک بوده و هست. صرفنظر از اين که بيش از هزار سال است تمام ايران به دين اسلام گرويدهاند و به همين دليل يگانگى تمام حاصل است، قبل از اسلام هم آيين مردم کردستان، دين رسمى ايران بود. چنانکه هنگام حمله عرب، آتشکده پاوه معروفيت به سزايى داشت.
امروزه دين رسمى کردها، اسلام است و بيشتر مردم تابع و پيرو عقيده اجتهاد امام محمد شافعى و بقيه نيز پيرو مذهب شيعه هستند. شمار اندکى نيز مذاهب حنفي، مالکى يا حنبلى را اختيار نمودهاند و برخى ديگر زير پوشش بدعتهاى دينى يا نامهاى اهل حق، يزيدي، صارمي، شبک، بجوران و کاکى و با حفظ آداب و مناسک و معتقدات دين کهن ايران باستان زردشتى همچنان به حيات دينى خود با التقاطى از اسلام ادامه مىدهند.
Asalbanoo
03-04-2007, 23:09
منابع اقتصادی
تقسیمات اداری-سیاسی
-------------
منابع اقتصادى
استان کردستان از نظر کشاورزى از مناطق مورد توجه و از لحاظ دامپرورى يکى از قطبهاى اساسى دامدارى کشور محسوب مىشود. توليدات کشاورزى اين استان را به ترتيب اهميت گندم، جو و حبوبات تشکيل مىدهد. با توجه به شرايط طبيعى متنوع، فعاليتهاى کشاورزى آن به شکل ديمى و آبى انجام مىشود.از ديگر فعاليتهاى اقتصادى استان، پرورش زنبور عسل، از رونق به سزايى برخوردار است.
فعاليتهاى صنعتى استان کردستان در مقايسه با ساير استانهاى کشور بسيار محدود است و از مناطق توسعه نيافته صنعتى کشور به شمار مىرود.
صنايع استان کردستان به دو گروه ماشينى و دستى تقسيم مىشوند:
صنايع ماشينى
صنايع ماشينى استان شامل گروههاى صنايع کانى غير فلزي، شيميايي، سلولزي، نساجى و چرم، غذايي، برقى و الکترونيک است.
صنايع دستى
صنايع دستى کردستان بسيار متنوعاند و قدمتى ديرينه دارند. در حال حاضر در نقاط شهرى و روستايى کردستان عده کثيرى به توليد محصولات گوناگون دستى که هم مصرف خانگى و هم ارزش تجارى دارند مشغول هستند. اهم اين صنايع دستى عبارتند از: فرشبافي، گليمبافي، نساجي، نازککارى چوب، گيوهدوزي، خراطي، سوزندوزي، قلابدوزي، پولکدوزي، منجوقدوزى و زيورآلات محلى که مورد اخير در گذشته از اهميت قابل توجهى برخوردار بوده است.
Asalbanoo
03-04-2007, 23:11
براساس آخرين آمارگيرى و تقسيمات کشوري، استان کردستان داراى هشت شهرستان، دوازده شهر، بيست و سه بخش و هفتاد و نه دهستان است و همچنين داراى ۱۷۶۷ آبادى داراى سکنه و ۱۹۲ آبادى خالى از سکنه است.
بانه
دیواندره
سنندج
کامیاران
بیجار
سقز
قروه
مریوان
بانه
مرکز شهرستان بانه در فاصله ۲۷۰ کيلومترى شمال باخترى سنندج، در ابتداى راه آسفالت بانه-مهاباد قرار گرفته است.
شهرستان بانه داراى چهار شره بانه، آرمرده، بوئين، کانى سور است و جمعيت آن حدود ۱۱۹،۳۳۲ نفر برآورد شده است.
تا اواسط قرن سيزدهم هـ.ق نام اصلى شهر بانه به روژه به معنى آفتابگير بود و اسنادى هم موجود است که در همه آنها، مرکز بانه قصبه به روژه ناميده شده است. وجه تسميه بانه را از کلمه کردى بان به معنى پشتبام، به دليل وجود ارتفاعات اين ناحيه و خود شهر بانه مىدانند. از آب رودخانه بانه که از ميان شهر مىگذرد و چشمههاى دايمى احمدآباد و پير مراد که در حوالى شهر واقع شده جهت آشاميدن استفاده مىشود.
مراکز ديدنى: حمام خدري، کوه آربابا.
بيجار
شهر بيجار مرکز اين شهرستان، در ۱۴۰ کيلومترى شمال شرقى سنندج و در مسير راه آسفالته سنندج-زنجان قرار دارد. رودخانه دايمى قزلاوزن از شمال و شمال باخترى اين شهر مىگذرد.
شهرستان بيجار به جز مرکز آن، داراى شهرهاى ياسوکند و بابارشانى است و جمعيت آن حدود ۱۱۶،۰۷۳ نفر برآورد شده است.
درباره وجه تسميه بيجار اطلاعات دقيق و مشخصى وجود ندارد، ولى آنچه مسلم است اين واژه از ريشه پهلوى است. گروهى معتقدند که بيجار از واژه بيدزار بوده، يعنى محلى که درختان بيد فراوان دارد و چون در زبان کردى به جاى زار ، جار گفته مىشود، بيدجار و بيجار نام گرفته است. قدمت اين شهر به عنوان يک آبادى به صدر اسلام باز مىگردد که در سال ۲۳ هـ.ق فتح شد و آن آبادي، امروزه در وسط شهر کنونى به نام قلعه بانى (قلعه بانو) يا تبرک يا کهنه باقى مانده است.
مراکز ديدنى: برج اشقون بابا، برج اوچ گنبدخان، برجى ينگى ارخ، حمام حسنآباد، بازار بيجار، پل صلواتآباد، پل قجور، امامزاده عقيل، بقعه پيرخضر، مقبره شيخ فاضل گروسي، چنگيزقلعه، قلعه قمچقاي، بافت قديمى شهر حسنآباد ياسوکند. روستاى خسروآباد گروس و مسجد آن، روستاى صلواتآباد.
ديواندره
شهرستان ديواندره از شمال به شهرستان تکاب، از شرق به بيجار، از جنوب به شهرستان سنندج، از غرب به سقز و از جنوب غربى به بخش سرشيو شهرستان مريوان محدود مىشود. شهر ديواندره مرکز شهرستان در فاصله ۹۹ کيلومترى شمال سنندج و در مسير جاده آسفالت سنندج-سقز قرار دارد. شهر ديگر اين شهرستان زرينه است و جمعيت شهرستان طبق برآورد سال ۱۳۷۹، ۸۸،۹۸۳ نفر بوده است.
وجه تسميه ديواندره به دو کلمهٔ ديوان و دره باز مىگردد. ديوان محلى است که مجريان قانون در آنجا سکونت دارند که عدليه نيز ناميده مىشود و ديواندره که در ميان دره و کوه واقع شده، در قديم مقر حکومت و جايگاه قانون و عدالت بود. قدمت اين شهر به حدود ۲۰۰ سال پيش مىرسد.
مراکز ديدنى: غار باستانى کرفتو، کوه چهل چشمه.
سقز
شهر سقز مرکز شهرستانى به همين نام از استان کردستان است که از شمال به شهرستانهاى مهاباد و مراغه از آذربايجان، از شرق به شهرستان ديواندره و از غرب به بانه محدود است. جمعيت اين شهرستان ۲۰۸،۵۹۹ نفر و شهر ديگر آن صاحب است.
سقز در سرزمين اقوام مانايي-مادي، بر سر راه کاروانى همدان به آذربايجان و دياربکر و موصل به زنجان و قزوين و رى قرار داشت و به دليل موقعيت چهارراهي، از مراکز مواصلاتى دنياى قديم بود.
درباره وجه تسميه اين شهر بايد گفت در نخستين اتحاد ماد، اين شهر با نام ايزيرتا، پايتخت مادها مطرح بود. در اين زمان،
سرکردگان ماد در اطراف شهر استحکاماتى براى خود ساختند که از آن جمله زيويه و قپلانتوي کنونى را مىتوان نام برد. پس از آن سکاها به تجديد بناى شهر پرداختند و سقز را به نام اسکيت (ساکز) به عنوان پايتخت خود انتخاب کردند. نام امروز سقز از نام قوم سکا، اسکيت و سکز به يادگار مانده است و سکز احتمالاً همان ساکز است. دو وجه تسميه ديگر نيز در مورد اين شهر نقل شده است.
مراکز ديدنى: بازار سقز، مسجد دو مناره، مسجد شيخ مولاناآباد، مسجد جامع توجان، تپه باستانى زيويه، کاروانسراى سقز، بافت قديمى شهر سقز.
Asalbanoo
04-04-2007, 23:40
سنندج
سنندج مرکز اين شهرستان و استان کردستان است که در فاصله ۵۲۰ کيلومترى جنوب غربى تهران در مسير آسفالته مياندوآب-کرمانشاه و زنجان-کرمانشاه قرار دارد. به دليل کوهستانى بودن منطقه کردستان، شهر سنندج که داراى دشت، قشلاق و رودخانه است، هميشه عامل جذب عشاير کوچروى کرد بوده است.اين شهرستان داراى شهر ديگرى به نام شوشيه است و جمعيت آن طبق برآورد سال ۱۳۷۹، ۳۸۸،۱۳۸ نفر بوده است.
وجه تسميه شهر سنندج (سنه يا سنهدژ) که از شهرهاى کهن و مقدس است به آيين مهر و زردشت در اين بخش ايران باز مىگردد. ارتباط اين شهر و نواحى مجاور آن با اساطير پهلوانى آريايى از اهميت و قدمت اين شهر حکايت مىکند. اين شهر در قدمى روى تپه بزرگى در کنار رودخانه قشلاق به نام پيالکه توش نوذر قرار داشته، قلعه حسنآباد که دژى ساسانى بود، نزديک اين شهر واقع بود و هماره به عنوان پادگانى براى حمايت از اين شهر عمل مىکرد.
شهر کهن سنهدژ احتمالاً در اثر زلزله و هجوم مغول ويران شد و تا زمان صفوى به صورت دهکدهاى به حيات خود ادامه داد. مرکز حکومتى اين شهر پس از ويراني، به قلعه حسنآباد منتقل شد. شهر جديد سنندج در دوره صفوى و در روزگار شاهصفى در سال ۱۰۴۶ هـ.ق توسط سليمان خان اردلان پايهگذارى شد.
سليمان خان مرکز حکومت را از قلعههاى حسنآباد و پلنگان به شهر سنه منتقل و اقدام به آباد ساختن آن نمود. وى قلعه حکومتى را با استحکام تمام دربالاى تپهاى بنا نهاد و عمارات، حمام، مسجد و بازار را در خارج و اطراف قلعه ساخت. او با احداث يک رشته قنات در دشت سرنووي در فاصله هزار قدمى شهر که در سال ۱۳۰۹ هـ.ق در اثر توسعه شهر داخل محدوده شهر شده بود، آب را به داخل شهر و ميان قلعه هدايت کرد.
گسترش شهر مربوط به زمان امانالله خان اردلان است. او قلعه حکومتى را توسعه داد و چندينى تالار و عمارت در آنجا ساخت و در فاصله سالهاى ۳۰-۱۲۲۰ هـ.ق با احداث عمارتها، بازار، کاروانسرا و مسجد از جمله مسجد معروف به دارالاحسان در ميان شهر، به توسعه پرداخت. همچنين در سال ۱۲۲۲ هـ.ق باغ و عمارت خسروآباد را توسعه بخشيد.
گفتنى است سنندج به لحاظ موقعيت جغرافيايى و فعاليتهاى شهرسازى عصر صفوى و قاجار، از بافت شهرى سنتى باارزشى برخوردار است که بناهاى مسکونى و عامالمنفعه متعددى مانند حمام، مساجد، بازار و تکيه در آن باقى مانده است.
مراکز ديدنى: بافت قديمى شهر سنندج، مسجد دارالاحسان، مسجد دارالامان(مسجد والي)، بازار قديمى و بازار سرتپوله، مسجد روستاى نگل، مسجد وزير، مسجد خورشيدلقا خانم، مسجد وکيل، مسجد و تکيله عبداللهبيگ، مسجد ملااحمد قيامتي، مسجد آويهنگ، کليساى سنندج، امامزاده پير عمر، امامزاده هاجر خاتون، امامزاده طاقه گوره، مقبره شرفالملک: بقعه شيخ نجمالدين، پل قشلاق، حمام پاشاخان، حمام خان، حمام دوخزينه، حمام شيشه، حمام صلاحي، حمام عبدالخالق، حمام وکيلالملک، عمارت آصف ديوان، عمارت و باغ آيتالله مردوخ، عمارت امجدالاشراف، عمارت سرهنگ آزموده اردلان، مجموعه عمارت شيخ محمدباقر غياثي، خانه گلهداري، خانه مجتهدي، عمارت مشيرديوان، خانه معمارباشي، عمارت ملالطفالله شيخالاسلام، عمارت ملکالتجار، عمارت وکيلالملک، عمارت خسروآباد، ساختمان شهرداري، باغ اميريه، باغ امانيه، آبيدر، موزه سنندج و موزه تاريخ طبيعي.
Asalbanoo
04-04-2007, 23:45
قروه
قروه يکى از شهرستانهاى استان کردستان است که از شمال به شهرستان بيجار و از شرق و جنوب شرقى به شهرستان همدان، از جنوب به شهرستان سنقر و از غرب به شهرستان سنندج محدود است. مهمترين رودخانه اين شهر، رودشور نام دارد.
شهر قروه، مرکز اين شهرستان، در فاصله ۸۷ کيلومترى شمال شرقى سنندج و در مسير همدان-سنندج قرار گرفته است. عوامل مؤثر در پيدايش اين شهر، چشمه جوشان در شمال آن، رودهاى متعدد و دشت حاصلخيزى است که تا قرنها موجب حيات آن به صورت آبادى کوچکى بود. بعدها قرار گرفتن در مسير راه ارتباطى شرق به غرب، سبب توسعه آن آبادى شد. جمعيت قروه ۲۰۶،۷۹۷ نفر و شهرهاى آن قروه، دهگلان، سريشآباد، دزج، دلبران است.
مراکز ديدنى: پل فرهادآباد، مقبره شيداى نازار، بقعه باباگرگر، حمام قصلان، آثار صخرهاى فرهادتاش، چشمهٔ وينسار و باباگرگر.
کامياران
کامياران از شهرستانهاى تازه تأسيس کردستان است که مرکز آن شهر کامياران، در فاصله ۶۵ کيلومترى جنوب شهر سنندج واقع است. موقعيت مناسب شهر که در مسير جاده کاروانى قديمى شمال غرب به سمت جنوب غربى است، موجب رونق و توسعه شهر کامياران شده است. اين شهرستان از شمال به شهرستان سنندج، از جنوب به کرمانشاه، از شرق به سنقر کليايى و از غرب به پاوه در استان کرمانشاه محدود است. جمعيت اين شهرستان ۱۰۶،۱۰۰ نفر و شهر ديگر آن موچش است.
بخش شرقى و شمال شرقى کامياران کوهستانى است و درههاى زيبا و خوش آب و هوايى دارد و در بخش جنوبى به دشت کرمانشاه متصل است.
مراکز ديدنى: بقعه پيرعکاشه، مقبره شيخ عباس کومايين، روستا و قلعه پالنگان و نقش برجسته اورامان.
مريوان
مريوان مرکز شهرستانى به همين نام است که از شمال به شهرستان سقز، از شرق و جنوب شرقى به شهرستان سنندج، از جنوب به بخش نوسود از شهرستان پاوه و از غرب و شمال غربى به خاک عراق محدود است. شهر مريوان در ۱۲۵ کيلومترى شمال غربى سنندج قرار دارد.
شهرستان مريوان با جمعيتى حدود ۲۱۰،۷۸۷ نفر داراى چهار بخش است و با مساحت ۵/۳۲۲۹ کيلومتر مربع، از نظر وسعت پنجمين شهرستان استان محسوب مىشود. به جز شهر مريوان، شهرهاى سروآباد و چناره در اين شهرستان قرار دارند.
سابقه مريوان به پيش از اسلام باز مىگردد. با توجه به آثار باستانى موجود، احتمالاً در دوره پارت و ساسانى اين شهر از نقاط مهم ايران محسوب مىشد. درياچه زيباى زريوار نيز اين نظر را مستند مىسازد که مريوان سابقه بسيار طولانى در تاريخ ايران دارد.
مريوان را در تاريخ و متون قديم مهروان، متشکل از واژهٔ مهر و وان به معنى جايگاه مهر، ناميدهاند. اين شهر به علت موقعيت ميان راهى بين تيسفون و تختسليمان، مراغه و دينور از مراکز شهرى بسيار کهن کردستان بود. در دوران اسلامى و در قرن سوم هـ.ق، اين شهر به دليل داشتن دو دژ به نامهاى دژان و دزان از شهرت بسيار برخوردار بود. برخى مريوان را منسوب به مروان بن حکم عرب مىدانند.
قدمت فعلى شهر مريوان به حدود يک قرن پيش مىرسد. در آن زمان، يکى از بزرگان قاجار به نام فرهاد ميرزا معتمدالدوله که در اين منطقه حکومت مىکرد به دستور ناصرالدينشاه قاجار در سال ۱۲۸۲ هـ.ق قلعهاى مستحکم در اين شهر ساخت که به شاهآباد (دژ شاهپور) مشهور شد. بعدها در کنار همين قلعه نظامي، روستايى به نام قلعه مريوان نامگذارى شد. شهر مريون تا سال ۱۳۴۴ رسماً دژ شاهپور ناميده مىشد.
مراکز ديدنى: قلعهٔ هلوخان (ايمام) از دوره صفوي، درياچهٔ زريوار، پل گاران، روستاى ديدنى اورامانات تخت، روستاى درکي، آبشار کويله، آبشار بل و مقبره پيرشاليار.
Mohammad amir bazrafshaN
04-04-2007, 23:50
به نام خدا
جالب بود.اين كار رو براي هر استاني ميكنيد؟
Asalbanoo
04-04-2007, 23:52
گذر تاریخ
وجه تسمیه
مفاخر
استان کردستان بخشى از سرزمينى است که تحت حکومت مادها اداره مىشد. حدود تاريخى سرزمينهاى تابع دولت ماد از شمال با اورارتو، از غرب با آشور و از جنوب غربى و جنوب با ايلام و سومر (بابل و آکاد) محدود بود.
کردستان سرزمينى است که در کشور پهناور ايران قرار دارد. کلمه کردستان به طور رسمى نخستين بار در دوره سلجوقيان متداول شد و رسماً آن را در دفاتر ديوانى ثبت کرده و حدود و قلمرو کردستان را ضبط و تعيين نمودند.
Asalbanoo
05-04-2007, 00:00
استان کردستان بخشى از سرزمينى است که تحت حکومت مادها اداره مىشد. حدود تاريخى سرزمينهاى تابع دولت ماد از شمال با اورارتو، از غرب با آشور و از جنوب غربى و جنوب با ايلام و سومر (بابل و آکاد) محدود بود.
با توجه به وضعيت اقليمى و آب و هوايى استان کردستان و براساس متون تاريخى و کاوشهاى باستانشناسي، بسيارى از مورخين معتقدند: نخستين اقامتگاه اقوام آريايى در مناطق شرق و غرب درياچه اروميه بود، گروهى در منطقه شرق مستقر شدند و نام سرزمين آماداي بر آن نهادند و گروهى در غرب درياچه اروميه ساکن شدند و آن سرزمين را پارسوا (پارسوما) ناميدند. گروه نخستين، دولت ماد را پديد آورد و گروه دوم پادشاهى نيرومند هخامنشى را ايجاد کرد.
سرزمين ماد به کشورهاى متعدد تقسيم شده بود که به صورت حکومتهاى کوچک خودمختار و مستقل اداره مىشدند.
ماننا يکى از اين دولتهاى مستقل در جنوب درياچهٔ اروميه تا حوالى سقز امروز بود. اين مردمان، پيش از ورود آريايىهاى صحرانشين هم، داراى فرهنگى عالى و دولتى متکامل بودند.
زاموآ سرزمينى بود که از کنار درياچه اروميه تا بخشهاى علياى رود دياله امتداد داشت. اين سرزمين مياندوآب، بانه، سليمانيه، و سنندج تا زهاب امروزى را در برمىگرفت و محل سکونت لولوبيان بود. محدودهاى در مثلث شهرهاى کنونى سليمانيه، سنندج و زهاب در اواسط قرن نهم پيش از ميلاد يعنى در حدود ۲۹۰۰ سال پيش، پارسوآ و بخش علياى رود کرخه (نزديک کرمانشاه) کشور الپي خوانده مىشد که بعدها الىمائيدا ناميده شد.
ناحيه گامبادن در جنوب دياله در غرب کرمانشاهان قرار داشت و گوتيوم که سرزمين گوتىها يا بزرگترين اقوام سرزمين به شمار مىرفت شامل سرزمين فعلى کردستان و جنوب آذربايجان و بخشى از کرمانشاهان بود.
براساس متون کتيبه داريوش در تختجمشيد و بيستون، شاهنشاهى و دولت ماد در سال ۵۵۰ پيش از ميلاد در قلمرو دولت هخامنشيان قرار داشت و سرزمين ماد يکى از ايالتهاى تابع اين دولت شد. از پادشاهى هخامنشى يعنى در دورهٔ پارتها و ساسانىها، ايالت ماد از جمله ايالات کشور ايران به شمار مىرفت و به نام ماه نيز خوانده مىشد. اين ايالت شامل دو بخش ماهپايين يا مادرازي و ماهبالا يا ماه نهاوند بود.
در روزگار پيش از اسلام سرزمين ماد را کردستان مىناميدند. در متن پهلوى بندهش از باره کوهستانى سخن رفته است که از چيچست در آذربايجان (حدود شمال ماد) تا فارس امتداد داشت. اين کوهستان که اسپروژ يا اسپروچ نام داشت در ايران باستان به اندازهاى معروف بود که تنها به کار بردن نام کوهستان در نوشتهها و اسناد و کتب جغرافيايي، معرف آن بود. فردوسى نيز در شاهنامه از همان اسپروژ نام برده است:
چو با درد و با رنج و غم ديد روژ بيامد دمان تا که اسپروژ
نام کوهستان تا حدود قرن ششم هـ.ق نيز به کار مىرفت و منظور سرزمينى بود که از شمال به ديلمان و آذربايجان، از غرب و جنوب غربى به سواد (عراق) و خوزستان، از جنوب به پارس و کرمان و از مشرق به بيابان خراسان و توس محدود مىشد. از حدود قرن سوم هجرى به بعد ترجمه عربى واژه کوهستان به نام الجبال به متون جغرافياى اسلامى وارد شد. سرزمين جبال يا کوهستان داراى چندين کوره يا ناحيه بود که ماه کوفه (دينور)، ماه بصره (نهاوند)، همدان، ايفازين، قم، ماسبذان، مهر جانقدق و ... از آن دسته بودند.
سرزمين کوهستان بخشى از سرزمين بزرگتر بود که به نام بلاد پهلو يا پهلويان خوانده مىشد. بلادپهلويان يا سرزمين پهلو شامل ري، اسپهان، همدان، دينور، نهاوند، مهر جانقدق، ماسبذان، قزوين، زنجان، ببروصليلسان (تالشان) و ديلم (يلستان) بود.
ايالت ماد يا ماه در بخشى از سرزمين پهله در ناحيه کوهستانى (قهستان يا جبال) واقع و شامل دو کوره بود: ماه نهاوند که در قرن چهارم داراى دو حاکمنشين قصبه نهاوند و قصبه بروجرد بود، و ماه دينور يا کوره دينور که در اين قرن داراى دو شهر عمده مرکزى بود؛ شهر دينور که مرکز بخشها يا رستاقهاى بالايى بود حاکمنشين کوره نيز به شمار مىرفت و کرمانشاهان مرکز بخشهاى پايينى محسوب مىشد. اين دو ناحيه را ماهين يا ماهات هم مىگفتند.
کوره دينور يا ماه دينور در قرون اوليه اسلامى از شمال به آذربايجان و رستاق جوذمه از کوره برزه و رستاق سلق (سهراه) در جنوب کوره نريز محدود بود و تقريباً تمامى سرزمينهاى فعلى شمالى استان کردستان با آذربايجان، شمال تکاب و شاهين تا حدود سرشت و مکرى از مشرق به اسدآباد و از ولايت همدان از جنوب به ولايت ماسبذان از مغرب به ولايت همدان و ولايت شهر زور محدود مىشد.
در قرنهاى سوم و چهارم هـ.ق ولايت سيسر کوره يا استان دينور از شمال به آذربايجان و از شمال شرق به سيسر، محدود بود. بدين ترتيب بخشهاى بزرگى از استانهاى فعلى کردستان و کرمانشاهان در محدوده و قلمرو استان دينور قرار داشت.
Asalbanoo
05-04-2007, 23:28
در تقسيمات عصر سلجوقى و به ويژه در عهد حکومت طغرل بيگ تمامى ناحيه جبال کوهستان به عراق عجم نامگذارى شد، زيرا خليفه عباسى القايمبالله طى منشورى در سال ۴۳۷ هـ.ق، از او به عنوان طغرل بيگ سلجوقي و ملوکالعراقين نام برد.
ابن حوقل در صورهالارض محدودههاى ناحيه جبال را تابستانگاه و زمستانگاه کردان معرفى مىکند. در زمان سلطان سنجر سلجوقى نيز از کردستان نام برده شد. عطاملک جويني در بيان نبرد هلاکوخان مغول با فرقه اسماعيليه در قزوين و محاصره قلعه ميمون دژ و حمل مايحتاج سپاهيان هولاکو از ولايت تابعه، از ولايت اکراد نام مىبرد و مىنويسد: ... چون نقل علوفهها از طرف ارمن تا يزد و از ولايت اکراد و تا جرجان بود ....
به نظر مىرسد که در دوره ايلخانان مغول، کردستان از عراق عجم جدا شده باشد. در اوايل قرن هفتم هجرى که سليمان شاه پسر پرچم ايواني از ترکمانان ايوه بر آن حکومت يافت نام کردستان در مکتوبات و تواريخ ديده مىشود.
حمدالله مستوفي در ذکر شهر و قصبههاى کردستان به جاهايى مانند الاني، اليشتر، بهار، خفتيان، دربند تاج خاتون، دربند زنگي، دزبيل، دينور، سلطانآباد چمچال، شهر زور و کرمانشاهان، کرندو خوشان، کنگور، مايدشت، هرسين، وسطام (طاق بستان) و ... اشاره مىکند و در توصيف بهار مىنويسد که قلعهاى است و در زمان سليمان شاه دارالملک بوده است.
شرفالدين بدليسي حدود کردستان را در روزگار صفوى با اضافه نمودن حدود ولايت لرستان يک جا ذکر مىکند و در شرفنامه، سرزمين لرستان و قوم لر را با کردها و کردستان يکى مىشمارد. اوليا چلپيدر سياحتنامه از ۹ ايالت نام مىبرد که کردستان را تشکيل مىدادند. اين ايالات عبارت بودند از: ارضروم، وان، هکاري، دياربکر، جزيره، هماديه، موصل، شهر زور، اردلان و مىنويسد که عبور از اين ولايات هفده روز وقت لازم دارد.
در تقسيمات کشورى روزگار صفويه، کردستان ولايتى است که از ولايت کرمانشاهان جدا و شامل چهار حاکم نشين: خورخوره، جوانرود، اورامان و الکاء بانه بود. در اين زمان ولايت گروس الکاء زرينکمر، طغامين و کلهر در شمار سازمانهاى ادارى ايالت عراق عجم محسوب مىشد.
با توجه به بررسىهاى تاريخي، احتمالاً از اواخر دوره آققويونلو و ابتداى دوره صفوى تقسيمبندى جديدى که حاکى از اطلاق نام ايلات و طوايف مسلط بر مناطق به سرزمينها و قلمروى تحت استقرار آنها، معمول و متداول شد. کردستان از اين نظر به سه ولايت يا حاکمنشين تقسيم مىشد: ولايت اردلان به مرکزيت سنه (سنندج)، ولايت مکرى به مرکزيت و ساوجبلاغ (مهاباد) و ولايت بابان به مرکزيت سليمانيه.
هر يک از اين ولايات به حوزههاى حاکمنشين کوچکترى که تابع حکومت مرکزى ولايت بودند تقسيم مىشد. ولايت اردلان يا کردستان اردلان در تقسيمات کشورى دوران قاجارى (روزگار ناصرالدينشاه) در شمار ولايات مستقل ايران منظور شده بود.
پس از انقلاب مشروطيت، براساس قانون مصوب ۱۴ ذيقعده ۱۳۲۵ هـ.ق در مجلس شوراى ملى بر طبق قانون تشکيل ايالات و ولايات و دستورالعمل آن، چهار ايالت آذربايجان، کرمان و بلوچستان، فارس و خراسان و نيز ۲۳ ولايت در تقسيمات جديد تنفيذ شد.
کردستان اردلان، به دليل حکومت خاندان اردلان بر آن، به اين نام خوانده شد. طول آن از بوکان مکرى تا سرحد گرمسير زهاب، چهال و هفت فرسنگ و عرض آن از گريوه چقان متصل به شهر زور تا کوه آلمهقلاغي همدان، چهل و دو فرسنگ بود. در اين محدوده تقريباً هزار و سيصد دهکده، يک شهر و يک قصبه وجود داشت.
محدوده فعلى استان کردستان در روزگار صفويان مشتمل بر نه حاکمنشين سنه، گروس، الکا، زرينکمر و طغامين، خورخوره، جوانرود، اورامان، الکاء بانه، قلعه زلم و پلنگان بود. براى ايلهاى بزرگ، حاکمى جداگانه تعيين مىشد.
در دوره حکومت ناصرالدينشاه قاجار، ايران از نظر تقسيمات به چهار ايالت و هشت ولايت تقسيم شد. براساس شيوهاى که براى اداره قلمروى هر يک از ايالات و ولايات از ديرزمان جارى بود، قلمرو هر يک از آنها به اجزاى کوچکترى تقسيم و در رأس هر کدام نمايندهاى از طرف حکومت با عنوانهاى مختلف گماشته شد که به تمشيت امور حوزه حکمرانى خود مىپرداخت.
در اولين تصميمگيرى درباره تقسيمات جديد کشوري، به موجب تصويبنامه شماره ۱۲۷۵ مورخ ۹/۹/۱۳۱۶، ايران به شش استان تقسيم شد؛ استان غرب مشتمل بر شهرستانهاى کردستان، کرمانشاهان، گروس، باوندپور (کلهر)، پشتکوه، لرستان، بروجرد، همدان، ملاير، خرمشهر و آباده، خوزستان و کهکيلويه بود.
به فاصله چند ماه، قانون تقسيمبندى کشور اصلاح شد و ايران به ۱۰ استان و ۴۶ شهرستان تقسيم شد. کردستان کنونى استان پنجم کشور محسوب مىشد و شامل شهرهاى همدان، کرمانشاه، سنندج، مهاباد، بيجار، ملاير و ... بود.
در سال ۱۳۳۷ براساس مصوبه هيأت وزيران، استان کردستان از استان پنجم مجزا و به استان کردستان تبديل شد. شهرستانهاى استان در اين دوره شامل سنندج، گروس، سقز و قروه بود.
Asalbanoo
05-04-2007, 23:29
کردستان ترکيبى از واژه کرد و پسوند ستان به معنى محل است. کردستان محل و سرزمين کردها است. سرزمينى است که در کشور پهناور ايران قرار دارد. کلمه کردستان به طور رسمى نخستين بار در دوره سلجوقيان متداول شد و رسماً آن را در دفاتر ديوانى ثبت کرده و حدود و قلمرو کردستان را ضبط و تعيين نمودند. حمدالله مستوفى حدود کردستان را ولايت عراق عرب، خوزستان، عراق عجم، آذربايجان و ديار بکر دانسته و شانزده ولايت را جزو آن شمرده است.
Asalbanoo
05-04-2007, 23:31
کردستان محل پرورش مفاخر ارزشمند و گرانمايهاى بوده است که در ايران نقش مهم و مؤثرى داشتهاند، به ويژه برخى از آنها در دنياى اسلام از مقام ارجمندى برخوردار بودهاند. بنا به اسناد، کتابها و مدارک تاريخى مقر ظهور زردشت را در اين ناحيه مىدانند. شيخ شهابالدين سهروردى را منسوب به اين منطقه از ايران مىشمارند. صلاحالدين ايوبى که از سرداران و فاتحان بزرگ جنگهاى صليبى بود از کردان نامآور است. از شاعران برجسته، مولوى کرد، نالي، مستوره اردلان، اميرنظام گروس، فاضل گروسي، آيتالله شيخ محمد مردوخ و همچنين از نويسندگان، هژار، استاد هيمن، محمد قاضي، عبدالکريم مدرسى و ... را مىتون نام برد.
Behroooz
06-04-2007, 12:19
تاپیک بسیار زیبایی است . ادامه بده
Asalbanoo
06-04-2007, 22:17
جشنها و اعیاد
موسیقی
خوراک
سوغات
تصوف و طریقههای آن
مراکز فرهنگی
ادبیات
پوشاک
گاهشماری
عشایر
هنرهای سنتی
کردستان سرزمين ترانهها و آهنگهاست و در هر منطقهٔ آن صدها آهنگ، ترانه، بيت و لالايى وجود دارد. اين ترانهها با رنگهاى شاد و گوناگون نوازشگر اهل دل است. کردستان را بايد مهد موسيقى ايرانى قلمداد کرد، زيرا موسيقى کردى با موسيقىهاى باستانى ايران نسبتى تمام و کمال دارد.مردم کردستان به دليل شيوه معيشت مبتنى بر دامداري، زراعت، باغدارى و زنبورداري، از گياهان طبيعى خوراکى مانند قارچ، کرفس، کنگر، ريواس، خوژه و ... به هر دو صورت تازه و خشک کرده، بسيار استفاده مىکنند.
Asalbanoo
09-04-2007, 10:38
جشنها و آيينهايى که در ميان کردان مرسوم است، در برگيرندهٔ جشنهاى مذهبي، قومى و باستانى است که ريشه در باورهاى کهن مردم دارد و اغلب تاريخى و پارهاى اسطورهاى است.
جشن نوروز
مراسم میر میرین یا امیر بهاری
مراسم پیرشالیار
میر نوروزی و مراسم کوسهگردی
جشنهای مذهبی
جشن نوروز
يکى از مراسم سنتى و باستانى کردستان، جشن نوروز است. در اين مراسم جشنها و نمايشها جايگاه ويژهاى دارد.
مير نوروزى و مراسم کوسهگردى
مير نوروزى و مراسم کوسهگردى از جمله بازىها و نمايشهايى بود که تا دو دهه پيش به عنوان مقدمه نوروز در استان کردستان برگزار مىشد. مراسم کوسهگردى توسط دو نفر به اجرا در مىآمد. يکى را کوسه و ديگرى را زن کوسه مىناميدند. کوسه لباس مضحک و گشاد و کوتاهى مىپوشيد و ريش و سبيل انبوهى از پشم گوسفند مىگذاشت و با گذاشتن کلاه بلند و شاخ بر سر و آويزان کردن زنگولهاى به دور گردن خود، به همراه زن کوسه که او نيز لباس زنانه مىپوشيد و به نحو مضحکى آرايش مىکرد. در کوچهها و معابر به راه مىافتاد و موجب خنده و شادى اهالى مىشد.
مراسم مير ميرين يا امير بهارى
يکى ديگر از مراسم که از ديرباز در ميان کردها رواج داشت و هر سال به مناسبت فرا رسيدن نوروز با تشريفات و شکوه خاصى برگزار مىشد، ميرميرين يا امير بهاري است. در گذشته اين مراسم سنتى از جايگاه ويژهاى برخوردار بود. در اين مراسم ضمن تفريح و سرگرمي، انتقاد از برخى حکام زورگوى محلى رايج بود و تمثيلهاى فکاهى از فرمانرواى مستبد به صورت کمدى و نشاطانگيز به کار مىرفت.
جشنهاى مذهبى
جشنهاى مذهبى عبارتند از عيد فطر و عيد قربان که با نماز مخصوص آن روز و پوشيدن لباس نو و ديد و بازديد همراه است و نيز جشن مولودى يا عيد تولد پيامبر (ص) که از شکوه ويژهاى برخوردار است. اين جشن در ماه تولد پيامبر (ص) که سراسر سرور و شادى است برگزار مىشود. مراسم توأم با پخت غذاهاى نذرى و آش مخصوص و تقسيم آن در ميان مردم است و همراه با آن مراسم ذکر دراويش و نواختن دف و خواندن اذکار مخصوص شامل مولودىخواني، حمد و ستايش حضرت محمد (ص) و نيايش به درگاه خداوند نيز اجرا مىشود. البته مولودىخوانى در ماههاى ديگر سال، به جز ماههاى محرم و صفر، نيز برگزار مىشود.
مراسم پيرشاليار
مراسم و جشنهاى سنتى ديگرى نيز در ميان کردان ديده مىشود که ريشه در باورهاى اساطيرى و اديان باستانى ايشان دارد. برگزارى جشن عروسى پيرشاليار از آن جمله است.
جشن عروسى پيرشاليار (شهريار) مراسمى بسيار کهن است. اگرچه اين مراسم در طول زمان با تغييرات بسيار مواجه بوده، ولى ريشههاى کهن اساطيرى خود را به خوبى حفظ کرده است. در منابع مکتوب تاريخى آمده است: پير روحانى از مغان زرتشت به نام پيرشاليار نزد مردم اورامان بسيار محترم است و کتابش را به بيگانگان نشان نمىدهند و کلماتش به جاى ضربالمثل به کار مىرود. جشن بزرگ مردم اورامان در بهمن ماه که سال روز ازدواج اوست برگزار مىشود.
اين مراسم هر سال در بهمن ماه، در آغاز چله کوچک، در سه مرحله و طى سه هفته انجام مىشود.
در اولين هفته بهمن ماه، گردوهايى که از باغ پيرشاليار چيده شده، براى اهالى ارسال مىشود و به اين ترتيب اهالى از شروع مراسم باخبر مىشوند.
در دومين مرحله مراسم، که شب چهارشنبه بعد آغاز مىشود، بچههاى روستا پيش از طلوع آفتاب به پشتبام مىروند و با خواندن اشعار و گرفتن هدايايى از اهالي، خبر از برآمدن خورشيد و آغاز مراسم قربانى مىدهند. با طلوع اولين اشعه آفتاب، نوبت ذبح گوسفندان و گاوهاى قربانى که نذر مردم است فرا مىرسد. پس از تقسيم گوشتهاى قربانى در بين اهالي، شب هنگام همه مردان در خانه پير جمع شده، گروه گروه در جايگاه مخصوص طايفه خود مىنشينند و براى تبرک رشته تسبيح چوبين دانهدرشت و تخت گيوه به جاى مانده از پير را مىبوسند. سپس مراسم نواختن دف و گفتن ذکر آغاز مىشود.
در سومين جمعه بهمن ماه، مردان نانهايى را که به شکل قرصهاى طلايى رنگ از آرد گندم و مغز بادام کوبيده تهيه شده و با گياهان خشک چون ريحان و سياهدانه تزيين شده است، بر سر مزار پيرشاليار مىبرند و پس از جمع شدن بر سر مزار پير، نانها را روى هم مىريزند و آنها را خرد کرده، با ماست بين حاضران تقسيم مىکنند.
هر سال در دومين هفته ارديبهشت، اهالى اورامان و روستاهاى مجاور به رسم تبرک و براى شفاى بيماران قطعهاى از تختهسنگ کنار مزار پيرشاليار را مىکنند و با خود مىبرند و بر اين باورند که کرامت پيرشاليار باعث تبرک اين سنگ شده و هر سال دوباره سبز خواهد شد.
به نظر مىرسد اين مراسم که همزمان با جشن سده بر پا مىشود يادگار روزگار پرستش مهر در اين سامان است. مراسمى که در آن ايزدمهر برکت بخشنده را در چهلمين روز زايشش، در آن هنگام که زمين آغاز به دم زدن مىکند و گوسفندان بار بر زمين مىنهند، مىستايد و با ريختن خون قربانى ياد ايزد حامى دهقانان و توليدکنندگان را که با کشتن گاو باعث برکت کشت و دام و روييدن رستنى و گياهان سودمند و خرمى و شادى ما در زمين مىگردد، گرامى مىدارد و پيروان او در مهرابههاى باستانى بقاياى متبرک را که در شمعدان سنگى است بر سکوهاى چوبى پاس مىدارند و جانشين او پيرى است با کراماتى شبيه او.
Asalbanoo
09-04-2007, 10:40
موسیقی مقامی
موسیقی مذهبی
موسیقی سوارکاران
موسیقی آوازی
موسیقی حماسی
سازهای محلی
کردستان را بايد مهد موسيقى ايرانى قلمداد کرد، زيرا موسيقى کردى با موسيقىهاى باستانى ايران نسبتى تمام و کمال دارد. در ميان انواع بىنظير موسيقى کردي، هوره و شمشال از همه قديمىترند. قدمت برخى از انواع موسيقي، به بيش از هزار سال و حتى به پيش از ظهور اسلام مىرسد. موسيقى کردى را از لحاظ قدمت شايد بتوان به دو گروه تقسيم کرد:
موسيقى باستانى که با عناوينى چون هوره، موره، لوره و سياچمانه (سياه چشمان)، چوپى و نغمههاى سماعي-سنتى شناخته مىشود و عموماً بدون کلمات اضافى بر اشعار ده هجايى استوار است. نوع آيينى اين موسيقي، مرثيهگون و وصف حال آن را حقيقى و نوع غنايى آن را مجاز مىدانند.
گروه دوم در برگيرندهٔ نغماتى چون صمد لچکي، مقام اللهويسي، مقام کوچهباغي، صمد مسگرى و ترانههاى ملوديک است که بر اشعار مجازى و گاه عروضى استوارند.
در کردستان نوع ديگرى از موسيقى وجود دارد که به آن بيتخواني مىگويند که احتمالاً مترادف گاتاخواني يا گاساخواني است. بيتخوانى مبتنى بر نغمهاى کاملاً ساده و بدون رعايت وزن و قافيه نظم است که در بيان جنگ سرداران و بزرگان دينى و آيينى و ملى اجرا مىشود.
موسيقى مقامى
مقامهاى کردى عبارتند از الاويسي، هيران و قطار. در اين مقامها نوازندگان شمارى از گوشههاى موسيقى ملى ايران را که در دستگاهها و مقامهاى موسيقى ملى تجلى يافته، به سبک ويژهاى مىنوازند.
بخشى از گوشههاى موسيقى مقامى کهن ايران در اين سرزمين حفظ شده است. مقامهاى موسيقى کردى از نظر پيوستگى فرهنگى کردها با ساير اقوام ايرانى و نيز دارا بودن جلوههاى کهن موسيقى ايراني، از ارزش بسيار برخوردار است.
موسيقى آوازى
اين موسيقى در دو سبک و شيوه به نامهاى هوره و سياچمانه اجرا مىشود. به نظر مىرسد که واژه هوره از اهورا يا اهوره گرفته شده باشد. هوره از آوازهاى کهن است که در بعضى از انواع آن، روايتهاى مربوط به اديان باستانى ايرانى و تقدس آگر (آتش) يافت مىشود. اشعار آن مجازى است و از اين لحاظ شباهت با اوستا دارد.
در گذشته اوستا را با لحنى آهنگين مىخواندند. به اين ترتيب شايد بتوان گفت هورهخواني همان اهوراخواني بوده که در وصف سرور دانايان خوانده مىشد.
موسيقى مذهبى
موسيقى مذهبى به دو صورت اجرا مىشود:
موسيقى عزا
که چمرى نيز ناميده مىشود، مراسمى است که در سوگ بزرگي، پهلوانى و يا رئيسى اجرا مىشود. شيوه اجراى مراسم و عظمت آن يادآور سوگ سياوش است.
نواى ماه رمضان (سحرى و بيدار باش)
نواى ويژه ماه رمضان که در زمان سحر و مغرب براى آگاهى مردم اجرا مىشود، داراى دو نوا و ريتم است.
Asalbanoo
09-04-2007, 10:41
موسيقى حماسى
اين موسيقى به نام ههلپهرکي يا ههلپهرين شهرت دارد و به معنى حمله کردن است. اين رقص قدمتى بسيار کهن دارد و از روزگار پرستش خدايان در دوران مهرپرستى که در مهرابهها اجرا مىشد، به يادگار مانده است.
مراسم ههلپهرکي عبارت از هفت ريتم اصلى است که به ترتيب با ساز و همراهى اجراکنندگان انجام مىشود. ريتم آن از کند و آرام و گريان شروع مىشود و به ريتم هيجانى (سجار) پايان مىيابد. در ميان آن ريتمهاى ديگرى مانند سىپا، فتاحى و پشتپا، زنگى و خانوميري، فتاح پاشايي، گهريان، شهلان، چهپي، سقزي، کرماشاهى و مريوانى نيز با دوزله و ضرب اجرا مىشود.
ريتمهاى ههلپهرکي شامل ريتمهاى گريان، چپ و راست. لبلان، خان اميري، سجار، شلان و آروغان است. از اين ميان ريتم چپ و راست (فتاحى و پشت پا) در همه مناطق عشاير ايران اجرا مىشود.
ريتم گريان در منطقه سنندج و اطراف آن تا مرزهاى سقز در شمال و همدان و کرمانشاه در جنوب اجرا مىشود. در مريوان ريتم سهپا معروف به راستا و ههل گردن اجرا مىشود.
مراسم ذکر در تکيههاى دراويش قدرى با نواختن دف و نى در جمخانههاى اهل حق در کرمانشاهان و اورامانات با نواختن دف و تنبودر اجرا مىشود.رقص سونه يا رقص مرغابى با آهنگ لبلان اجرا مىشود.
موسيقى سوارکاران
مراسم اسبدوانى در سراسر روستاها و دشتهاى استان کردستان با آيين و مراسم خاص، در جشنها و آيينهاى ملى مردم انجام مىشود.
اين مراسم با نواى سواران که از ريتم تندى برخوردار است، همراه مىشود. در مراسم عروسى -چون در روستاها عروس را با است به خانه داماد مىبرند- نواى سواران با ريتمى آرام و ملايم اجرا مىشود.
سازهاى محلى
شمشال
از قدمىترين و رايجترين سازهاى کردستان، شمشال است که در واقع همان نى چوپان است و از لوله فلزى ساخته شده و در مراسم عروسى و شادى همراه با آواز به صورت تکنوازى به کار مىرود. اين ساز در عزا نيز کاربرد دارد.
دف
يکى از سازهاى سنتى خانقاه است که در مراسم ذکر نواخته مىشود و گاهى با طاس همراه است.
طاس
سازى کوبهاى است که کاسه آن از جنس مس است و روى آن پوست مىکشند و با چوب، تسمه چرمى يا لاستيکى بر آن مىکوبند. استفاده از طاس در مرحله ذکر و قيام صورت مىگيرد.
از ديگر سازهاى محلى مىتوان از سورنا، دوزله و نرمناى نام برد که با آنها همه نوع آهنگى نواخته مىشود. اين سازها به ويژه در آهنگهاى رقص که با دهل، دايره يا تمبک همراهى مىشود، کاربرد دارد. توسط اين ساز نغماتى با عناوين حيران، گريان، فتاح پاشايي، لبلان، زنگي، سهجار و شلان اجرا مىشود.
Asalbanoo
09-04-2007, 10:42
مردم کردستان به دليل شيوه معيشت مبتنى بر دامداري، زراعت، باغدارى و زنبورداري، از گياهان طبيعى خوراکى مانند قارچ، کرفس، کنگر، ريواس، خوژه و ... به هر دو صورت تازه و خشک کرده، بسيار استفاده مىکنند. الگوهاى غذايى و مواد تشکيلدهندهٔ آن در ميان کردها بسيار ساده و از موادى تشکيل مىشود که در دسترس خانوارها قرار دارد.
از پنير ممتاز کوهستانهاى کردستان، شير، عسل، درختان گردو و انجير آنجا و اشتغال مردمان به نگهدارى گوسفند اصطخري در قرن چهارم هـ.ق سخن گفته است.
عمدهترين خوراک در ميان کردان عبارت است از:
- پلو که به صورت کته يا شلهبرنج با گوشت پخته مىشود.
- دوغهوا يا آش دوغ (دوغبا) که در آن کوفته ريزه هم مىريزند و از نخود، کمى سبزى خشک شده با برنج و بلغور تشکيل مىشود.
- ساوار، که از گندم جوشانده و خشک و آرد شده با افزودن کره مىپزند.
- گردول، خوراکى است که از برنج يا ارزن پخته شده در دوغ، با افزودن مغز گردو و گياهان معطر درست مىشود.
- ترخينه، عبارت از برنج يا گندم پخته همراه با ادويه و ترشى است.
- شله گنيم، با گندم خرد شده (مرهکه) و گوشت قورمه و کره مىپزند.
- دوغين يا آش گزنه، که از گندم و جو پخته شده در دوغ (هيزان) همراه با گياهان معطر مانند پونه، کاکوتي، از گزنه و برگه شلغم تهيه مىشود.
- هتيمچه با گوشت گوسفند، حبوبات و سبزى درست مىشود.
- شل کينه، ترکيبى از آرد، شير، تخممرغ و شکر است.
- شوروا، غذايى مخصوص تهيدستان و فقرا است و از برنج، ارزن يا عدس آبپز تهيه مىشود.
- گرماو، اين خوارک نيز مخصوص خانوادههاى فقير و عبارت از بلغور (مرهکه) آبپز است.
- رشتهپلو، پلويى است آميخته با رشتهاى از خمير گندم که قبلاً سرخ شده و در مشک نگهدارى مىشود. اين پلو بدون خورش خورده مىشود.
- رشتهرون يا رشته روغن که عبارت از رشته سرخ و پخته شده در دوغ است.
- يک آبه که از برنج و قورمه و پياز داغ تهيه مىشود.
- آش کردى يا پرشتين که با گندم خيساندهاى که خشک و بلغور شده تهيه مىشود.
- شلغم ترش يا شلغم باغى که از نخود، لوبيا، گردو و برگه زردآلو تهيه مىشود.
- کلانه، که ترکيبى از نان و پيازچه با کره محلى است.
- فرآوردههاى لبنى که غالباً خوراک عشاير کوچنشين است و شامل پنير، ماست، زازى (دوغ جوشانده)، لور (شير جوشانده و بريده)، سهرتو (خانه و سرشير) و کشک است.
- بريان يا کباب کردي، که در جشنها و يا براى پذيرايى از ميهمانان به کار مىرود. اين خوارک به ويژه در ميان دامداران، عشاير و شکارچيان رواج دارد. براى تهيهٔ آن بره يا بزغاله چند ماهه (کهره) ذبح شده را پوست مىکنند، در چند قطعه بزرگ به سيخ دراز آهنى يا چوبى مىکشند و روى آتش، سرخ و کباب مىکنند. اين کباب از گوشت شکار، کبک، تيهو و ساير پرندگان شکارى نيز تهيه مىشود.
مرغ، کبک و تيهوى سرخ شده در روغن همراه پلو، کباب قارچ کوهي، خورش کرفس، کنگر کوهى و کنگر ماست و دلمه کوفته شور (کوفته برنجي) از ديگر غذاهاى محلى کردى است.
Asalbanoo
09-04-2007, 10:43
بيشتر توليدات هنرهاى سنتى و به ويژه صنايع دستى استان، شامل فرش، گليم، سجاده، نمد و نازککارى و زيورآلات کردى به عنوان سوغات اين استان محسوب مىشود. شايد بتوان گفت بعد از فرش، مهمترين سوغات استان تخته نرد و صفحه شطرنج است که توسط هنرمندان حرفهاى اين ديار ساخته و روانهٔ بازار مىشود.
Asalbanoo
11-04-2007, 12:00
کردستان سرزمين ترانهها و آهنگهاست و در هر منطقهٔ آن صدها آهنگ، ترانه، بيت و لالايى وجود دارد. اين ترانهها با رنگهاى شاد و گوناگون نوازشگر اهل دل است.
ترانههای مذهبی
ترانههای خانقاهی
نوای عزاداری
ترانههای محلی و اشعار مذهبی
ترانههای کار
مولودیخوانی
لالایی
ضربالمثلها
ترانههاى مذهبى
سرچشمه ترانه به مذاهب اوليه انسان يعنى به دوره ميتراييسم مىرسد و ترانههاى مذهبى بر کار و کشاورزى مقدم است. از اين رو دو مقام مشهور موسيقى کردها يعنى حيران و لاووک به دورههاى پيش از اسلام نسبت داده مىشود.
ترانههاى کار
اين ترانهها نيز از قدمت ديرين برخوردارند. اين ترانهها از آرزوهاى انسانها، زندگى و آينده، شادىها و رنجها و بالاخره اميد، تلاش و پويندگى سخن مىگويد. در فولکور کردى ترانههاى عروسي، رقص، مشکزني، خرمنکوبى و دوشيدن گاو وجود دارد. اشعار اين ترانهها و واژههاى آن از زبان سادهترين انسانها گرفته شده و تصويرى طبيعى از احساسات دلدادگان جوان را بيان مىکند.
ترانههاى خانقاهى
از بخشهاى اساسى آوازهاى کردي، ترانههاى خانقاهى است. دراويش کرد آنگاه که از شقاوت بىامان روزگار و تبعيضهاى ناروا به ستوه مىآيند براى رهايى از نامردىها و زرق و برق دنياى مادي، سر بر آستان خانقاه مىسايند، موهاى بلند را رها مىکنند و هماهنگ با ذکر لاالهالاالله و نواى پرطنين دف و نى و خواندن اشعار عرفاني، به خلسه فرو مىروند، به تزکيه روح خود مىپردازند و از پير و مرشد خويش طلب يارى مىجويند.
مولودىخوانى
مولودىخوانى نيز از مراسم عرفانى و پرشکوه کردها در روزها و شبهاى ربيعالاول است. در اين شبها در مساجد، خانقاهها و منازل، ميلاد حضرت محمد (ص) جشن گرفته مىشود. دراويش گورانى آهنگ مخصوص مولودى را با گروه دفزن سر مىدهند.
نواى عزادارى
زنان ميانسال هنگام عزادارى آهنگى به نام لاونوره را براى بازماندگان فرد رفته، سر مىدهند.
لالايى
مادران براى خواباندن کودکان خود لالايى مىخوانند. اين لالايىها از بىوفايىها مىگويد اما مفهوم لغوى ترانهها سرشار از عشق مادر به کودک و آرزوهايى خوش براى فرداى اوست. مادر در حين خواباندن کودک آموزش روح فرزند خود را مدنظر دارد و او را با ريتم و وزن که اساس زندگى آينده او بر آن استوار است، آشنا مىسازد. در قالب اين لالايىها اشکال مختلف ادبيات بومى بيان مىشود. در حقيقت لالايىها آينهٔ تمامنماى فرهنگ قوم کرد است.
لالايى در لهجهٔ کردى لاي،لاي يا لاوه به معنى برو کنار از مصدر لاوندن. در لالايى پايگاه و نظام اجتماعى مادر، و از طريق آن درد و رنجى که منتقل مىشود، داراى نقش اساسى است. در هر حال لالايى برپايهٔ اعتقادات محکم مذهبى بنا شده و مادر براى سلامت فرزندش از خداوند و گاه از امامزادهٔ ولايت خود کمک مىگيرد. مادر اين احساسات را در قالب شعر ادا مىکند:
الله بوبکم توخوا āllā bu bekam to xuwā
باروله کوسه هجيج نگادارتبى bārula lisy hajij negādāret be
الله لاى کورپه لاى روله لاى āllā lāy kurpa lāy rula lāy
يعنى: براى تو اى فرزندم تا کوسه هجيج نگهدارت باشد. کوسه هجيج زيارتگاه پيرى است که به اعتقاد اهالي، برادر امام رضا (ع) و صاحب کرامت بسيار است.
در بعضى از نقاط کردنشين لالايىهايى با مضمونهاى خاص براى فرزندان خوانده مىشود تا کودک از درون گهواره براى جدال با زندگى آمادگى يابد. از آنجا که انسان روستايى وابسته به زمين است و زمين پشتوانهٔ عظيم مادى و معنوى او محسوب مىشود که به نيروى کار انسانى مىتوان از آن بهره گرفت، اين نيروى کار در خانواده در واژهٔ کور يا پسر خلاصه مىشود.
۲ ۱
Asalbanoo
11-04-2007, 12:03
ترانههاى محلى و اشعار مذهبى
بخش مهمى از فولکلور کردى در ترانههاى بومى و محلى تجلى مىيابد که مانند داستانهاى غنايي، ريشه در فرهنگ اقوام دارد. سابقهٔ تاريخى ترانهها حتى به نخستين روزهاى زندگى قبيلهاى و غارنشينى مىرسد. تصاوير اين اشعار از بافت زندگى اجتماعى و توليدى در چهارچوب نظام شبانى و دامدارى الهام مىگيرد.
نمونهاى ازاين ترانهها که توسط زنان خوانده و منتقل مىشود، ترانهاى است که در هنگام مشکزنى خوانده مىشود:
هاى ماله بابم مه شکه hay māle bābem maka
مه شکه م مه شکه م مانگايه maskam makam māngāya
دخه ى ژينى ئه وره عنايه day zing aw ranāya
وه که پاله وانى وايه wak pākawāny wāya
هه ى ماله بابم مه شکه hay māle bābem maka
نه وه نه و رو به هاوه āwa aw bru bahāra
مه شکه م رونى به باره makam rony bā bāra
چه نده جوانه چه نده له باره canda jwāna canda la bāra
يعنى: خانه پدرىام داراى مشک است / مشک من مشک ماده گاو است / آن را به هم مىزند آن دختر زيبا / به مانند پهلوانى مىماند / خانه پدرىام داراى مشک است / بنگر امروز بهار است / و بار مشک من روغن است / وه که زيبا و با طراوت است.
زنان کرد وقت بافتن قالى و گليم اشعارى مىخوانند که به آن بهرتهونانه (bartawnāna) مىگويند. اين اشعار سرشار از مفهوم احساسى خواننده است که از روزگار خود شکايت دارد. اين اشعار را مىتوان رنجنامهاى دانست که عروسها در خانهٔ شوهر سر مىدهند.
از ديگر اشعار رايج که توسط زنان خوانده مىشود، ترانهٔ لون هواران است. اين ترانه نيز حکايت از رنج و فراق زنان دارد و ضمن توصيف زيبايىهاى منطقه، بر ارزشها و هنجارها تأکيد مىکند. اين ترانه را زنان وقت دوشيدن شير، يا در حالى که مشک بر پشت راه مىروند و يا نخ مىريسند، مىخوانند.
ضربالمثلها
زمانت ره مه ت بى سهرت سلامه ته
يعنى: زبانت آرام بگيرد، سرت سلامت است.
که ته که وته زاريک ده که ويته شاريک
يعنى: وقتى حرف به دهان افتاد، در يک شهر نيز رايج مىشود.
له ناليشى ده وله بز ياريج
يعنى: يکى به نعل بزن يکى به ميخ
گوشتى رانى خوم ئه خوهم و منتى قهساب ناکشيم
يعنى: گوشت ران خودم را مىخورم ولى منت قصاب را نمىکشم.
گاوه سن له چاوى خوى دانابينى ده رزى له چاوى خه لکائه بينى
يعنى: گاوآهن را در چشم خود نمىبيند سوزن را در ديگران مىبيند.
له ههر لاييکو باى بيت شهن ئه کات
يعنى: از هر طرف که باد بوزد او خرمن را باد مىدهد
وه ک کاسهى چاور هيچ ناگريته خوس
يعنى: کاسهٔ چرب هيچ چيز به خودش نمىگيرد.
خوا نجار نيه تخت تاشي
يعنى: خداوند نجار نيست اما تختهتراش است.
Asalbanoo
11-04-2007, 12:11
قوم ماد در مناطق مختلف ايران، به ويژه در منطقه غرب پراکنده بود. گستردگى قلمرو سکونت اين قوم و تنوع اقليم آن سبب شد که مورخين براى تنظيم اقتصاد، معيشت و تطبيق فعاليتهاى خود با آن، چند نوع تقويم را پديد آورند. در نواحى مرتفع شمالى تقويم شبانى بر مبناى محاسبات خورشيدى و در نواحى پستتر جنوبى تقويم زراعتى بر مبناى گردش ماه و طلوع ستاره سهيل به وجود آمد، عشاير کوچرو، ييلاق و قشلاق خود را براساس فصل خورشيدى تنظيم مىکردند.
نزد عشاير کوچرو جنوب، بهار کردى از ۱۵ بهمنماه و زمستان کردى از ۱۵ آبانماه آغاز مىشود، آثار اين نوع تقسيمبندى و تقويم برگرفته از سرشت طبيعت را هنوز مىتوان با وجود گذشت قرون متمادي، در رفتارهاى زبانى اقوام ساکن زاگرس و پيرامون آن مشاهده کرد.
فصول مختلف سال در کردستان شامل بههار (بهار)، هاوين (تابستان)، پائيز (پاييز) و جستادين يا زستان (زمستان) است. برخى از طوايف کرد مانند شکرىها، شروع سال را اول پاييز مىدانند و از اول پاييز تا پاييز سال بعد را يک سالورز مىگويند که يک سال کشاورزى است.
ماههاى کردى در طوايف مختلف، نامهاى گوناگوى دارد که در هر حال توصيفى از فصول سال و با الهام از زندگى گياهان، جانوران و آداب کشاورزى و گلهدارى است.
فروردين ماه را جژنانه مىگويند و ماه جشن است. از اين ماه در برخى از نقاط کردنشين با عنوان خاکهليوه نيز ياد مىشود.
ارديبهشت ماه را گولان (ماه وسط بهار) يا بانهمزه مىگويند که به معناى رفتن گوسفندان به ييلاق است. اين ماه را شيست باران که همان شست باران است، نيز مىنامند. بارهبران به معناى پرش قوچ و تارا نيز از ديگر نامهاى اين ماه است. برخى معتقدند در اين ماه انسان دچار تنبلى مىشود و به خواب تمايل بيشترى پيدا مىکند و اگر بخوابد تا آخر سال تنبل و بيکار خواهد بود. اين ماه را در برخى از روستاها، بختهباران نيز مىگويند و معتقدند که بارش باران در اين ماه قطعى نيست.
خرداد را زردان يا ئاخر مانگ باهار (ماه آخر بهار) مىنامند. زردان به معنى زردىها و نشانه زرد شدن گياه، به ويژه جو است. از همين رو اين ماه جوزردان نيز ناميده مىشود. در بعضى روستاها به اين ماه ئالف دروين به معنى ماه جمع کردن علف، نيز مىگويند.
تير ماه را پوشير يا ئهول مانگ هاوين (ماه اول تابستان) مىگويند. در اين ماه، کار جدا کردن کاه از دانه گندم انجام مىشود. اهالى معتقدند در اين ماه گاو و گوسفندان زيادى دچار مرگ و مير مىشوند و از اين رو نام ديگر اين ماه در بين مردم مندار مانگ يا مردار مانگ است.
مرداد ماه را گهلاويژ يا ناروراسى مانگ هاوين (ماه وسط تابستان) نيز مىگويند. گهلاويژ به معنى توده محصول و نيز نام ستارهاى است که يک بار در اين ماه و بار ديگر ۴۵ روز پس از شروع زمستان در آسمان پديدار مىشود.
شهريور ماه را نوخشان يا ئاخر مانگ هاوين (ماه آخر تابستان) مىگويند. نوخشان به معنى بهرهمند شدن است و مقصود بهرهورى از زراعت و دام است. برخى به آن نوخشان به معنى بهرهورى نو لقب دادهاند. نام ديگر اين ماه خرامان به معنى خرمنها است که بساط خرمنکوبى در آن فراهم مىشود.
مهرماه را بران مىگويند. بر به دو معنى بهره و قوچ است. نام ديگر اين ماه رزهبر به معنى بر و ميوه، با توجه به مراسم انگورچينى است.
آبان را خهرزان که همان خزان است مىنامند. نامهاى ديگر اين ماه خزلور به معنى برگ زرد و باور به معنى ماهى که در آن برگ ريزان مىشود، است. شکارچيان اين ماه را کوييوار مىنامند که به معناى زمانى است که کبک به نواحى گرمسير کوچ مىکند.
آذر ماه ساران ناميده مىشود. ساران به معنى سردىها است. به اين سه ماه سهرماوز به معنى وزيدن و آغاز سرما نيز مىگويند.
دى ماه را بفران يا ئاول مانگ زستان نيز مىگويند. نام ديگر اين ماه بفرانبار يا بفرامبار به معنى انبار برف است. بفراوان به معنى برف زياد و هول به معنى اول زمستان است.
اسفندماه را برخى رهشهمه و ئاخر مانگ زستان نيز مىگويند و معتقدند که در اين ماه سياهى از دل برف سر بر مىآورد. اين ماه را در برخى از مناطق کردستان نوروز ماه ناميدهاند، از اين رو مقدمات کشاورزى و خانه تکانى در اين ماه انجام مىشود.
در نقاط کردنشين دامداران تاريخ و سن خود را بر مبناى قشلاق و ييلاق تعيين مىکنند. و واحد شمارش زمان براى آنها ييلاق و قشلاق است. بيشتر محاسبات و روزشمار کردها، خورشيدى است و حساب قمرى جز براى محاسبه ماه رمضان، عيدهاى فطر، قربان و ميلاد مسعود حضرت رسول اکرم (ص) چندان کاربردى ندارد. بخشى از حساب روزشمار آنها بر مبناى رومى است.
somayeh_63
11-04-2007, 12:32
عسل جان اينجا فقط مختص استان کردستان هست يا ميشه ماهم استان خودمونو معرفي کنيم؟
Asalbanoo
12-04-2007, 01:17
عسل جان اينجا فقط مختص استان کردستان هست يا ميشه ماهم استان خودمونو معرفي کنيم؟
سلام عزیز
ویرایش کردم چون اشتباه شده بود..
عزیز البته می شه گذاشت....
فقط اگر لطف کنی. اجازه بدی کردستان تمام بشه
Asalbanoo
13-04-2007, 13:32
در ترکيب جمعيت استان کردستان، جامعه عشايرى جايگاه ويژهاى دارد. عشاير اين استان از طوايف قديمى کرد هستند که با زبان کردى سخن مىگويند و بيشتر آنها اسکان يافتهاند و عمدتاً به دامپرورى مىپردازند. عشاير استان بيشتر در مناطق بانه، سقز، مريوان، ديواندره، سنندج و اورامانات که کوهستانهاى بلند و درههاى عميق دارد به سر مىبرند. کوچ اين طوايف، کوتاه و محدود است و غالباً در کوهپايههاى محل زندگى خود رمهگردانى مىکنند. مهمترين ايلات کردستان عبارتند از: شيخ اسماعيلي، دراجي، سورسوري، لک، کوماسي، گلباغي، منمى و قالقالي.
Asalbanoo
13-04-2007, 13:40
هنرهاى سنتى از ديرباز در ميان کردها رواج داشته و با توجه به شرايط خاص جغرافيايى از تنوع برخوردار بوده است. توليد اين آثار هم مصرف محلى دارد و هم از نظر اقتصادى در بهبود زندگى مردم منطقه مؤثر است.
مهمترين هنرهاى سنتى کردستان عبارتند از: دستبافتها، قالي، گليم، سجادهبافى (موج، جاجيم) شالبافى و تهيه پارچههاى پشمي، گيوهدوزي، نازککاري، منبتکاري، معرق، سفالگري، نمدمالي، زيورآلات محلي، سوزندوزي، قرقرهبافي، قلاببافي، گلدوزي، پولک و منجوقدوزي، حصير و سبد، بافت سياهچادر، فلزکاري، ساخت آلات موسيقى و ...
وجود آب و هواى سرد در شش ماه از سال در بيشتر مناطق اين استان، موجب رويکرد بيشتر مردم به اين توليدات شده و بافتههاى زيبا و متنوع را به وجود مىآورد.
موجبافی
نمدبافی
قوارهبری (اروسیسازی ، سرکله سازی)
گیوهکشی
جانماز یا سجاده
آجرتراشی
نازککاری
قالی و گلیم
موجبافى
موج يا رختخوابپيچ بيشتر در مناطق روستايى و کمابيش در مناطق شهرى مورد استفاده است. از موج در ماههاى سرد سال به عنوان روانداز استفاده مىشود. اين پارچه براى پوشش تزيينى کرسى نيز به کار مىرود و گاه آن را به عنوان پرده به درگاه مىآويزند و به اين وسيله از ورود سرما به داخل اتاق جلوگيرى مىکنند.
ماده اصلى موج پشم است. طول يک موج معمولاً ۲۵/۲ متر است و عرض آن را چهار تخته باريک تشکيل مىدهد. اين چهار تخته به عرض ۵/۹ متر، يکجا به دستگاه موجبافى بسته مىشود.
نقوش تزيينى موج داراى ويژگىهاى مشابهى است و در محدوده خاصى سير مىکند. طرحهاى موج که از اصالت و خصوصيات محلى برخوردار است عبارتند از: کشکولي، پر طاووسي، چهارخانه، سياه و سفيد، تخت قرمز، شمشيري، دو لتي، حوض، دعا، محراو، چخماق، گل، کله کبکي، شانه، گنجشک، انگور (گل گله)، پروانه، بزکوهي، پرنده، قيچي، درخت و ماهي، ترنجدار، گنبدي، برگ بيدي، چشم بلبلى (چشم خروسي)، بازوبند، دو کلکانه و خربزهاى (سيخىباف).
صنعت موجبافى در اورامانات ساقه قابل توجهى دارد و موجبافان اغلب يا خود اورامى هستند يا استادکاران اورامى داشتهاند. به همين دليل يکى از نقشهاى معروف موج، نقش اورامى است.
جانماز يا سجاده
جانماز يا سجاده توليد ديگر کارگاه موجبافى است. اين بافته چنان که از نام آن برمىآيد، زيراندازى براى اداى نماز است که هميشه پاک و منزه نگه داشته مىشود و پس از انجام نماز جمع مىشود.
قطع جانماز کوچک و حدود ۱۵۰٭۱۰۰ سانتىمتر است و از دو تخته تشکيل مىشود. رنگآميزى و نقشبردارى جانماز متأثر از جنبه معنوى کاربرد آن است و برخلاف موج که داراى رنگهاى شاد و متنوع است، ترکيب رنگى آن از دو رنگ سياه و سفيد يا قهوهاى و سفيد تشکيل مىشود. در طرحهاى جانماز -حتى در نمونههاى قديمى آن- بهندرت نگارههاى حيوانى ديده مىشود.
نمدبافى
نمدبافى در کردستان با سابقه طولانى کردها در امر دامدارى ارتباط تنگاتنگ دارد. مزاياى نمد به عنوان عايقى در برابر رطوبت، گرما و سرما و نيز استحکام قابل توجه اين فرآورده، آن را به وسيله مناسبى براى زندگى در کوهستان و مناطق سردى چون کردستان بدل ساخته است.
از سوى ديگر ابزار کار براى ساخت نمد، ساده، محدود، ارزان و مواد اوليه آن همواره در دسترس بوده است. دو کاربرد عمده نمد در اين نواحي، يکى به عنوان تنپوش مردان (کولهبال و کهپهنک) و ديگرى به عنوان زيرانداز است. گاه از نمد به عنوان زيرهٔ اسب و خورجين استفاده شده است.
Asalbanoo
14-04-2007, 09:42
در ترکيب جمعيت استان کردستان، جامعه عشايرى جايگاه ويژهاى دارد. عشاير اين استان از طوايف قديمى کرد هستند که با زبان کردى سخن مىگويند و بيشتر آنها اسکان يافتهاند و عمدتاً به دامپرورى مىپردازند. عشاير استان بيشتر در مناطق بانه، سقز، مريوان، ديواندره، سنندج و اورامانات که کوهستانهاى بلند و درههاى عميق دارد به سر مىبرند. کوچ اين طوايف، کوتاه و محدود است و غالباً در کوهپايههاى محل زندگى خود رمهگردانى مىکنند. مهمترين ايلات کردستان عبارتند از: شيخ اسماعيلي، دراجي، سورسوري، لک، کوماسي، گلباغي، منمى و قالقالي.
Asalbanoo
14-04-2007, 09:45
طریقه قادری
طریقه نقشبندیه
نعمتالهی و خاکساریه
به نقل از مورخين پس از سرکوبى خرمدينان، به ويژه در منطقه کردستان و غرب، تصوف بر بستر اعتقادى کردان به قول و فعل مشايخ و بزرگان خود در ميان آنها راه يافت و اکراداز سده سوم هجرى با تصوف آشنا شدند.
صوفيان دينور از شهرت به سزايى در سرزمينهاى اسلامى برخوردار بودند و از مشايخ معروف آنها در سده سوم هجرى ممشاد دينوري را مىتوان نام برد. طريقت سهرورديه و سپس نوربخشيه نيز هر کدام ساليان دراز در کردستان رواج داشتند. مؤسس طريقه سهرورديه، شيخ شهابالدين سهروردي و مؤسس طريقت نوربخشيه، سيد محمد نوربخش است. امروزه در کردستان دو طريقت رواج دارد که مرکزشان در اورامان،مکري، سليمانيه، شمدينان، فرپوت و ... است.
طريقه قادرى
دراويش قادرى از قديمىترين سلسلههاى طريقت به شمار مىروند. مؤسس اين طريقت شيخ عبدالقادر گيلاني (۴۷۰-۵۶۱ هـ.ق) ملقب به قطب اعظم، غوث اعظم و مشهور به غوث گيلاني از مشايخ بزرگ است. رواج اين طريقت در کردستان به وسيله بابا رسول برزنجي از سادات برزنجه در ناحيه شهر زور انجام گرفت.
پيروان اين طريقت درک حقيقت و روشنى روح و وصول به حق را در قيل و قال و سماع مىدانند و معتقدند که لذت جسم موجب شادمانى روح مىشود. آنها در مجالس ذکر خود با حضور مرشد دف مىزنند و به روش خاص سر و گردن خود را ابتدا آهسته و به تدريج سريعتر حرکت مىدهند و تا آخرين قدرت و توانايى خود، اين کار را ادامه مىدهند، به عالم جذبه مىروند و آنقدر به ذکر ادامه مىدهند تا به خلسه برسند و از خود بىخود شوند. در اين حالت آنها دست به اعمالى مىزنند که هر بينندهاى را شگفتزده مىنمايد؛ آتش مىخورند، بر آتش راه مىروند، ساخ سرخ شده بر سينه مىزنند، سيخ و خنجر در زبان و گونه، گلو و شکم و کتف خود فرو مىکنند، شيشه و لامپ روشن مىجوند، اشياى بزرگ را مىبلعند و با اتصال شيشه و لامپ به بدن خود آن را روشن مىکنند.
ذکر دراويش قادرى بر دو نوع، يکى ذکر نشسته به نام تهليل و ديگر ذکر ايستاده به نام هره است. در ذکر نخست، حلقهوار مىنشينند و شيخ يا خليفه رهبرى ذکر را بر عهده مىگيرد. او در حلقه مريدان قرار مىگيرد و در حالى که تسبيحى در دست دارد به رهبرى ذکر دراويش مىپردازد. براى ذکر ايستاده هره دراويش به ايستاده حلقهاى تشکيل مىدهند و خليفه در وسط ايستاده و رهبرى ذکر را به عهده مىگيرد. اين ذکر با آهنگ طبل (طاس)، دف و شمشال همراه است. دراويش اين فرقه هر شب سهشنبه و يا شب جمعه در تکيه به گرد پير جمع شده و مراسمى در برابر او برگزار مىکنند.
طريقه نقشبنديه
مؤسس اين طريقه خواجه بزرگ مولانا بهاءالدين محمد نقشبند بخارايي است که در محرم ۷۱۷ هـ.ق در ديه قصر عارفان يا قصر مندوان در يک فرسنگى بخارا به دنيا آمد. برخى از منابع او را از سادات حسينى شمردهاند.
در وجه تسميه نقشبند و معنى نقشبند -لقب خواجه بهاءالدين - نظرات مختلفى وجود دارد؛ گروهى نقشبند را در معناى مجازى گرفتهاند و برخى در معنى حقيقي. آنان که معنى مجازى را در نظر دارند چنين نوشتهاند که بهاءالدين از کثرت ذکر به درجهاى رسيد که لفظ جلاله (الله) در درونش نقش بسته است.
اى برادر در طريق نقشبند ذکر حق را در دل خود نقش بند
اما معنى حقيقى کلمه نقشبند صفت مرکب فاعلى است از مصدر نقش بستن به معنى تصوير کردن، نقاشى کردن، صورتگرى و نقشبند به معنى نقاشى و مصور صورتگر است. نقاشان برجستهاى در اين زمينه در قرون هشتم تا دهم وجود داشتند و احتمال نزديک به يقين بهاءالدين قبل از ورود به طريقه خواجگان، نقشبند بود، شايد اين حرفه پدرانش هم بوده است.
مروج اين طريقت در کردستان مولانا خالد نقشبند است که منسوب به تيره ميکاييلى از طايفه جاف شهر زور است. مولانا خالد در اواخر قرن دوازدهم هـ.ق در قراداغ در ناحيه شهر زور متولد شد، پس از تعليمات نزد پدر و استادانى چون سيد عبدالکريم برزنجي و ... به سنندج رفت و نزد رئيسالعلماى آنجا شيخ محمد قسيم مشغول تحصيل شد. بعد به سليمانيه بازگشت و در آنجا به تدريس اشتغال ورزيد.
پيروان اين طريقت عرفان و وصول به حق را تفکر و سکوت مىدانند و برخلاف پيروان قادريه از قيل و قال و سماع پرهيز مىکنند، در جمع بر گرد مراد خويش حلقه مىزنند و در حالى که چشمها را بستهاند مدتى در خود فرو مىروند تا بتوانند با مراد رابطه برقرار کنند. اين حالت را رابطه گويند. سپس مراد، مريد نيازمند را ارشاد و انتخاب کرده، دو زانو در مقابلش مىنشيند و با نگاه مستقيم به چشمان مريد تعليمات روحى لازم را به او مىدهد. اين مرحله را توجه گويند. در اين مرحله هرقدر مريد مستعدتر باشد توجه مراد مؤثرتر است تا به حدى که منجر به نعره کشيدن او مىشود، اين وضع را جذبه خوانند، حالت جذبه آنقدر ادامه داده مىشود تا مريد از توجه به نياز گذشته و به صفاى باطن برسد.
نعمتالهى و خاکساريه
دو طريقه ديگر نيز در کردستان رواج دارد که بيشتر در منطقه کرمانشاه فعاليت مىکنند: بنيانگذار طريقت نعمتالهى که شاه نعمتاللهولي است و مقبره او در ماهان کرمان قرار دارد، و بنيانگذار طريقه خاکساريه که سيد جلالالدين حيدر به نام سلسله جلالى خاکسار و فرقهاى منسوب به او هستند.
Asalbanoo
14-04-2007, 09:48
موزه سنندج
موزه تاریخ طبیعی
موزه سنندج
موزه سنندج در قسمت بيرونى يکى از بناهاى دوره قاجاريه داير شده است. اين بنا به منزل سالار سعيد معروف است و مقارن با سلطنت ناصرالدينشاه قاجار در حدود ۱۵۰ سال پيش توسط يکى از علماى بنام اهل سنت ملالطفالله شيخالاسلام قاضىالقضاة منطقه کردستان، در دو قسمت حياط و ساختمان بيرونى و حياط و ساختمان اندرونى بنا شد.
عمارت بيرونى شامل يک حياط بزرگ و ساختمان دو طبقه با تالار تشريفات مزين و همچنين زيرزمين و حوضخانه زيبا و انبار است که قبلاً در تملک عبدالحميدخان سنندجي (سالار سعيد) بود. اين بنا در سال ۱۳۵۴ شمسى به موزه تبديل شد.موزه سنندج از دو بخش مجزا تشکيل شده است:
بخش تاريخ و باستانشناسى
اين بخش در طبقات اول و دوم قرار دارد؛ طبقه اول که شامل تالار شاهنشين با گچبرىهاى زيبا و اروسى هفتلنگه و آيينهکارى هنرمندانه و با شکوه است و اتاقهاى کنار آن، به نمايش آثار تاريخى ايران از پيش از تاريخ تا اواخر دوره ساسانى اختصاص دارد. اين آثار شامل آثار ۳۰۰۰ سال پيش، دوره ماد و ماننايى و دوران تاريخى قبل از اسلام است.
شاخصترين آثار اين بخش، اشياى مربوط به نقاط مختلف استان و به ويژه آثار سفالي، مفرغي، عاج و استخوانهاى يافت شده از تپه زيويه و غار کرفتو است که در سالهاى اخير در حفارىهاى علمى به دست آمده است.
ساير آثارى که در اين بخش به نمايش درآمده است. دربرگيرندهٔ آثارى از دورههاى اشکانى و ساسانى و هزاره اول قبل از ميلاد است. اين اشيا از سفالينه و آبگينه و همچنين سکههاى مختلف دوران تاريخى تشکيل شده است.
طبقه دوم که شامل اتاقهاى بزرگ و ايوان مزين عمارت است، به آثار دورههاى مختلف اسلامى از اوايل اسلام تا دوره قاجاريه اختصاص يافته است. زيباترين آثار اين بخش سفالينههاى مختلف از قرون ۶ و ۷ اسلامى است که از نقاط مختلف ايران مثل کردستان، رى و نيشابور و ... کشف شدهاند.
در اين بخش علاوه بر سفالينهها، آثار ديگرى مانند اشياى مفرغي، مس و نقره و همچنين سکهها و مهرهاى دوره اسلامى در معرض ديد قرار دارد.
بخش مردمشناسى
اين قسمت از موزه زيرزمين و حوضخانه زيباى بنا داير است. اين بخش از نظر معمارى بسيار زيباست و داراى سقف گنبدى و گچبرى و آيينهکارى درخشانى است. در بخش مردمشناسى کليه اشيا، ابزار و وسايلى که از ديرباز مورد استفاده مردم منطقه بوده، به نمايش درآمده و از اين طريق مىتوان با بسيارى از اشيا و زندگى فرهنگى مردم مواجه شد.
موزه تاريخ طبيعى
اين موزه در خيابان فلسطين سنندج واقع شده و وابسته به سازمان آموزش و پرورش استان کردستان است. موزه دربرگيرندهٔ پيکره جانوران گوناگون منطقه کردستان است که به صورت علمى تاکسيدرمى شده و در ويترينهاى مخصوص به نمايش درآمدهاند.
Boye_Gan2m
14-04-2007, 15:52
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] موقعیت جغرافیایی استان خوزستان
استان خوزستان با مساحتی حدود 64236 کیلومتر مربع ، بین چهل و هفت درجه و چهل یک دقیقه تا پنجاه درجه و سی و نه دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ و بیست و نه درجه و پنجاه و هشت دقیقه تا سیوسه درجه و چهار دقیقه عرض شمالی از خط استوا ، در جنوب غربی ایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) واقع شده است. این استان از شمال غربی با استان ایلام، از شمال با استان لرستان، از شمال شرقی و شرق با استانهای چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد؛ از جنوب با خلیج فارس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] A7%D8%B1%D8%B3) و از غرب با کشور عراق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) هم مرز است. بر اساس تقسیمات کشوری سال 1357، این استان دارای پانزده شهرستان، سیو پنج بخش، سیزده دهستان و 4496 آبادی دارای سکنه میباشد. مرکز استان خوزستان شهر اهواز و سایر شهرستانهای آن عبارتند از: آبادان، اندیمشک، اهواز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، ایذه، باغملک ، بندرماهشهر، بهبهان، خرمشهر، دزفول، دشت آزادگان، رامهرمز، شادگان، شوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6+%D8%B4%D9%88%D8%B4)،شوشتر ومسجد سلیمان.
شمال و شرق خوزستان را سلسله جبال زاگرس فراگرفته است که ارتفاعات آن در جهت جنوب غربی کاهش مییابد، به طوری که در نواحی جنوبتر به صورت تپه ماهورهایی نمایان میشود. استان خوزستان را از نظر پستی و بلندی میتوان به دو منطقه کوهستانی و جلگهای تقسیم کرد. منطقه کوهستانی در شمال و شرق استان قرار گرفته و منطقه جلگهای آن از جنوب دزفول، مسجدسلیمان، رامهرمز و بهبهان آغاز شده و تا کرانه های خلیج فارس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] A7%D8%B1%D8%B3) و اروند رود ادامه میباد. استان خوزستان دارای آب و هوای مختلف است: آب و هوایی نیمه بیابانی که شهرهای آبادان ، خرمشهر ، ماهشهر ، هندیجان ، دشتآزادگان و نواحی دزفول، بهبهان، رامهرمز، شوشتر و نواحی شمال اهواز را در بر میگیرد.آب وهوای استپ گرم که نواحی شمال دزفول، بهبهان، رامهرمز، شوشتر و شمال اهواز را دربرمیگیرد. استان خوزستان تحت تأثیر سهنوع باد قرار دارد: اولین باد، جریان سرد نواحی کوهستانی و دومین باد (شرجی)، جریان گرم و رطوبی از خلیج فارس است که به سوی جلگه میوزد. سومینباد یا باد سوم از عربستان میوزد و همیشه مقداری شن و خاک و رطوبت همراه دارد. بر اساس دادههای ایستگاههای سینوپتیک استان خوزستان در سال 1375، حداقل مطلق درجه حرارت منفی دو دهم درجه سانتیگراد و حداکثر مطلق درجه حرارت با چهل پنجاه درجه سانتیگراد در اهواز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) گزارش شده است.
Boye_Gan2m
14-04-2007, 15:57
جغرافیای تاریخی خوزستان
استان خوزستان یکی از کهنترین سرزمینهای تمدن بشری است. این تمدن در شش هزار سال پیش در شوش پدید آمد، هزار سال بعد دولت مقتدر عیلام در شوش پایه گذاری شد و سه هزار سال پیش از میلاد، دولت عیلام توسط آشوریان منقرض گردید. در سال ششصد و چل قبل از میلاد شوش به دست آشوریها تسخیر و به دو بخش تقسیم شد. قسمت شمالی عینی انزان به دست پارسها افتاد و قسمت جنوبی آن به تصرف آشور درآمد. در تابستان سال پانصد و سی و هشت قبل از میلاد کورورش هخامنشی به بابل لشکر کشید و با شکست بابل کلیه خاک علیلام جزء متصرفات هخامنشی گردید و شهر شوش به عنوان یکی ازپایتختهای هخامنشی برگزیده شد.داریوش هخامنشی درحدودسال پانصدوبیست ویک قبل از میلاد شوش را به مرکز شاهنشاهی خودتبدیل کردودرآن کاخ باشکوهی ازسنگ بنام هدیش احداث کرد. در زمان خشایار شاه پایتختهای ایران از جمله شوش به اوج عظمت و رونق رسیدند. با حمله اسکندر دوران اوج و شکوه سلطنت خیرهکننده هخامنشیان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4%DB%8C%D8%A7%D9%86) به پایان رسید. در سال سیصد و سی و سه قبل از میلاد اسکند بر هخامنشیان پیروز شد و شهر بابل و شوش را با ذخایر بسیار ارزشمند طلا و نقره تصرف کرد. پس از فوت اسکندر در بابل جانشیان او در ایران دولت سلوکیان را تشکیل دادند. در سال صد و هشتاد و هفت قبل از میلاد در اثر ضعف دولت سلوکی پارس و خوزستان متحد شدند و از دولت سلوکی جدا شدند.مهرداد اول اشکانی (صد و چهل تا صد و شصت و چهار) نیز «دقریوس» شاه سلوکی را در جنگی شکست داد و شخصی به نام کامثاسکیر را که از خاندان اشکانی بود به حکومت خوزستان منصوب کرد. با قدرت گرفتن ساسانیان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C%D8%A7%D9%86) این ناحیه رو به عمران و آبادی گذاشت. شهر جندی شاهپور با دانشکده بسیار معروف نیز از شهرهایی است که در این دوران از رونق و شکوفایی چشمگیری برخوردار بوده است. پس از شکست یزدگرد سوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] F+%D8%B3%D9%88%D9%85) در جنگ معروف نهاوند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] F) ، ایرانیان به مرور به دین اسلام گرویدند. از سال هفده هجری قمری در عهد خلافت عمر که کشورگشایی مسلمانان به پیروزی تازهای دست یافته بود، بصره به عنوان یکی از حاکمنشینها و نایبالحکومه انتخاب شد. مهمترین و خونین ترین واقعه نخستین قرن اسلام در خوزستان قیام تودههای بدوی و روستائیان عرب و ایرانی بود که زیر لوای خوارج یا ارزقیان سر به شورش برداشتند. حجاج بن یوسف در سال هفتاد و هشت هجری قمری این قیام را با بیرحمی و سنگدلی سرکوب کرد. قیام دیگری نیز در سالهای دویست و چهل و نه هجری قمری به رهبری صاحبآلزنج خوزستان را فراگرفت. در اواسط سده سوم هجری قمری دولت عباسیان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86) رو به انحطاط گذاشت و زمینه رشد قیام ایرانیان فراهم شد. یعقوب لیث از سیستان علم استقلال برافراشت و در شوال سال 261 هجری قمری فارس را تسخیر و به سرعت حمله به بغداد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را (مقر خلافت عباسیان) آغاز کرد، ولی بلافاصله به شوش و شوشتر عقبنشینی کرد. در سال 288 هجری قمری عمر و لیث جانشین یعقوب در خوزستان به قتل رسید. در سال 326 هجری قمری معزالدوله دیلمی، کرمان و خوزستان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86) را تصرف کرد. با روی کار آمدن سلجوقیان ابوکالیجاد دیلمی به حکومت خوزستان منصوب شد و در سال 434 هجری و قمری با همین سمت درگذشت. از این سال تا سال 845 هجری قمری به ترتیب خوارزمشاهیان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 5%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%86) ، خاندان شلمه افشار، اتابکان فارس ، آل مظفری ، آل جلایر، تیموریان بر تمام یا قسمتی از خوزستان حکم راندند. در سال 845 جنبش مذهبی دیگری به عنوان مشعشعیان در این نواحی شکل گرفت. رهبر این جنبش سیدمحمد مشعشع ادعای مهدویت داشت و از این زمان خوزستان به دو ناحیه عربنشین و غیرعربنشین تقسیم شد. در سال 872 هجری قمری سلسله ایلخانان به دستآققویونلوها منقرض شد و سیدمحسن فرزند سیدمحمد مشعشع از اوضاع آشفته ناشی از آن استفاده کرد و بر سراسر خوزستان مسلط شد. پادشاهان صفوی چندین بار برای سرکوب مشعشعیان و افشار به خوزستان لشگر کشیدند هر بار پس از سرکوب آنها مشعشعیان را بر حکومت نواحی تحت تسلط آنها ابقا کردند. با انقراض صفویان به دست محمود افغان خوزستان همچنان به تهماسب میرزا جانشین پادشاه شکست خورده صفوی وابسته باقی ماند و محمود افغان برای دست یافتن به این ناحیه در سال 1136 هجری قمری لشگری به این ناحیه گسیل داشت ولی نتیجهای نگرفت. نادر شاه، افغانها را از اصفهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6) بیرون راند و در بهار سال هزار و صد و چهل و دو هجری قمری از راه فارس و کهگیلویه روانه خوزستان شد.
پس از قتل نادر ، خاندان مشعشعی بار دیگر به ریاست موسی مطلب هویزه را به تصرف درآوردند. مشعشعها پس از استقرار در هویزه به سوی شوشتر ، دزفول و شوش روی آوردند و با طایفه آلکثیر جنگیدند و نواحی مزبور را تصرف کردند. در همین دوران کریمخان زند پس از ده سال کشمکش و جدال قدرت را به دست گرفت. پس از درگذشت کریمخان زند بار دیگر خوزستان دچار هرج ومرج شد. درزمان فتحعلی شاه قاجارخوزستان به دوبخش تقسیم شد. بخش شمالی، شامل شوشتر، دزفول، هویزه جزء کرمانشاهان، به محمدعلی میرزای دولت شاه سپرده شد و بخش جنوبی آن شامل رامهرمز، فلاحیه و هندیجان جزء فارس به حسینعلی میرزا پسر دیگر فتحعلی شاه واگذار شد.دولت شاه شاهزاده مقتدر قاجاری دوباره برای سرکوب مخالفین به خوزستان لشگر کشید. در زمان همین شاهزاده بند معروف میزان در شوشتر بازسازی شد و آب به شاخه شطیط و نهرداران جریان یافت. در سال هزار و دویست و شصت و هفت هجری قمری قوای انگلیس از طریق خرمشهر وارد خوزستان شد و تا اهواز پیش آمد و به آنش هر دست یافت. پس از سال هزار و دویست و هفتاد سه هجری قمری که جنگ انگلیس با ایران روی داد تا پایان حکومت ناصرالدینشاه که چهل سال طول کشید در خوزستان جنگی روی نداد. در این زمان عشایر عرب به چند بخش تقسیم شده و هر بخش شیخی جداگانه داشت که حاج جبار خان نامآورتر از دیگران بود و پس از جنگ انگلیس فداکاریهایی از خود نشان داده بود، توسط ناصرالدین شاه به رتبه سرتیپ اولی ارتقاء یافت. پس از او پسرش شیخ خزعل جانشین پدر شد و با کشتن برادر زمام امور را به دست گرفت. این مرد که با حمایت انگلیس سراسر استان خوزستان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86) را به چنگ آورده بود. انگلیسها عثمانیها را از خوزستان بیرون کردند و رشته اختیار سراسر خوزستان را به دست گرفتند. در خرمشهر ، اهواز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و شوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6+%D8%B4%D9%88%D8%B4) سپاه مستقر ساختند و در هر یک از شهرهای شوشتر و دزفول اداره سیاسی یا کنسولگری و عدلیه دایر کردند و در همه جا ادارههای پست و تلگراف را به دست گرفته و سرپرستی آنها را به مأموران خود واگذار کردند. از سال 1332 تا 1339 هجری قمری این وضع پایدار بود و شیخ خزعل نیز خود را امیر خوزستان (عربستان) میخواند. در دوران رئیس الوزرایی رضاشاه سپاهی از شیراز به بهبهان، سپاهی از اصفهان و سپاه سومی از بروجرد عازم سرکوب شیخ خزعل در خوزستان شد. پس از جنگی کوتاه شیخ خزعل شکست خورد و با فرستادن پیامی به رئیس الوزرا امان خواست و بدین وسیله عمر یکی دیگر از حکام محلی به سود قدرت یافتن دولت مرکزی به پایان رسید.
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:03
بناهای یادبود تاریخی:
1-قلعه آکروپل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4) ( شوش ) ، شوش
2-معبد چغازنبیل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8%DB%8C%D9%84) (زیگورات ) ، شوش
3-آرامگاه شاه عبدالقاسم ، دزفول
4-کاخ شاوور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) یاشائور( اردشیر ) ، شوش
5-آسیابهای سیکا ، شوشتر
بناهای یادبود مذهبی
1-آرامگاه دانیال نبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4+%D9%86%D8%A8%DB%8C)، شوش
2-مسجد جامع دزفول ، دزفول
مسجد جامع شوشتر ، شوشتر
جاذبه های طبیعی :
1-سواحل رودخانه کارون ، خوزستان
2-دریاچه سد دز ، دزفول
فرهنگ و هنر:
1-صنایع دستی
2-موزه شوش ، شوش
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:09
صنایع دستی روستایی :
وفاداری روستاییان به سنت ها از عوامل مهم تولید محصولاتی است که با همت آنان با مواد اولیه موجود تولید می شود این محصولات علاوه بر رفع مایحتاج شخصی تولید کنندگان به بازار عرضه می شود که می تواند ممر در آمدی در کنار کار اصلی آنها محسوب شود.
روستاییان استان خوزستان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86) محصولاتی گوناگون که حاصل دسترنج آنها است تولید می کنند که عمده ترین آنها شامل : حصیر ، گلیم ، قالی ، پارچه عبایی و ... است .
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:12
صنایع دستی شهری :
اگر چه صنایع دستی شهری امروزه رونق گذشته را ندارند معهذا هنوز صنعتگرانی هستند که به امر تولید ابزار و لوازم دست ساز اشتغال دارند. اموری همچون : بافت انواع پارچه، گلیم، قالی، تهیه گیوه، خراطی، میناکاری و ساخت وسایل فلزی و قلمزنی از جمله این صنایع است .
مجموعه صنایع دستی عشایری ، روستایی و شهری استان خوزستان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86) بر حسب نوع مواد اولیه که در تولید به کار می رود به چند گروه تقسیم می شود:
- بافته هایی که برای تولید آنها از دار استفاده می شود، شامل قالی و گلیم. این بافته ها که به بافته های داری موسوم هستند در شهر های مسجد سلیمان، هفتگل، دزفول و مناطق روستایی وعشایری تولید می شوند.
- بافندگی شامل: احرامی، عبا، سیاه چادر، چوقا، پشتی، خورجین ( هورژین ) که در مناطق عشایری، روستایی و شهری مانند: شوشتر ، دزفول ، بهبهان ، سوسنگرد ، 0و ... انجام می گیرد.
محصولات پوستی که عشایر و روستائیان مناطق مختلف استان خوزستان تولید کننده آن هستند:
- نمد مالی که در میان روستائیان و به مقداری اندک در میان عشایر تولید می شود. در شهرهای بهبهان و دزفول نیز تولید می شود.
- صنایع دستی حصیری و چوبی شامل: حصیر بافی، سبد بافی و همچنین خراطی در دزفول، آبادان و ...
- فلزکاری و میناسازی شامل: قلمزنی فلزات، قفل سازی و زیور آلات در شهر های اهواز، سوسنگرد و هویزه .
بافته های داری:
همانطور که گفته شد بافته هایی است که از دار برای تولید آنها استفاده می شود که دارها یا عمودی و یا افقی است. بعضی از این بافته ها گره دار هستند مانند قالی و گبه و برخی مانند گلیم و زیلو پود باف بوده و بعضی مانند ورنی و شیرکی پیچ پودپیچ هستند.
در استان خوزستان بافته های داری به شیوه گره زنی یا پود گذاری بافته می شود و شامل قالی، قالیچه و گلیم است و بافندگان اصلی آنها زنان ایلی و روستایی هستند که بر روی دار افقی که بر روی زمین قرار می گیرد کار بافتن را انجام می دهند. نقشه ها اکثراً ذهنی و طرح ها هندسی است و رنگهای قرمز، مشکی، سبز، نارنجی، سفید، سرمه ای در بیشتر بافته ها کاربرد دارد.
زنان و دختران عشایر عرب نیز به صورت محدود به کار بافت قالی اشتغال دارند و قالی هایی با نقش هندسی و با استفاده از رنگهای قرمز، نارنجی، صورتی، مشکی، زرد کدر، سرمه ای و سفید می بافند.
گلیم :
در استان خوزستان بافته دیگری که بیشتر به صورت دارهای افقی و بعضاً به صورت عمودی بافته می شود گلیم است. که بافندگان آن عشایر بختیاری (که در مبحث استان چهار محال و بختیاری توضیح داده شد.) و عشایر عرب هستند، گلیم هایی نیز در هفتگل بافته می شودکه نقوش آنها شباهت به بافته های عشایر قشقایی فارس دارد.
از مناطق اصلی گلیم بافی در خوزستان روستای عرب نشین غزی است که گلیم های آن غالباً دارای تار پنبه ای و پود پشمی است و به رنگهای قرمز، صورتی، سبز، نارنجی، آبی، سرمه ای و سفید است . نقوش گلیم های غزی هندسی و ذهنی است و بافتی ساده دارد.
گلیم پارچه ای :
زنان عشایر بختیاری و روستائیان مناطق بختیاری نشین خوزستان در نواحی هفتگل و مسجد سلیمان با استفاده از لباسهای مندرس خود گلیم های را ه راه و محکمی می بافند که برای فرش کردن کف اتاق یا سیاه چادر از آنها استفاده می کنند : ابتدا پیراهن و دامن های پرچین از کار افتاده را بصورت نوارهای رشته رشته و باریک به پهنای یک انگشت پاره می کنند و این رشته ها را بوسیله پره می تابانند. سپس ریسمانهای بوجود آمده را بصورت گلیم می بافند.
محصول بدست آمده در صورت انتخاب رنگهای مناسب در کنا ر یکدیگر زیبا، محکم و مقرون به صرفه است .
پشتی:
از دیگر صنایع دستی استان خوزستان می توان از پشتی هایی نام برد که در بهبهان تولید می شوند و معمولا دارای تار پنبه ای و پود پشمی رنگین و به ابعاد 70 × 110 سانتی متر است.
نقش این پشتی ها مرکب از راه های پهن و باریک افقی به رنگهای : سبز، زرد، قرمز، قهوه ای، سرمه ای، سفید، نارنجی و آبی نفتی است. قسمت ابتدا و انتهای هر پشتی معمولا سرمه ای رنگ است.
موج:
بافت موج در استان خوزستان و خصوصاً در شهر بهبهان رایج است و برای بافت آن از دستگاه های نساجی سنتی استفاده می کنند. نوعی پارچه دستباف است که اندازه های متفاوت دارد. در واقع موج همان دستبافی است که در سایر نقاط ایران به رختخواب پیچ یا چادر شب نیز معروف است. کردها نیز به آن موج می گویند و لرها آن را ماشته می نامند.
مقنعه :
پارچه ای است ساده بافت و بدون نقش و یک رنگ که مردان بعضی مناطق برای عمامه و شال کمر از آن استفاده می کنند . زنان دو یا سه قطعه آن را بهم دوخته و پارچه عریضی بدست می آورند که برای روسری و مقنعه مورد استفاده قرار می گیرد.
احرامی:
از محصولاتی است که در شوشتر بافته می شود. احرامی پارچه ای است با تار پنبه ای و پود پشمی به رنگهای سرمه ای، زرد، سبز، سفید، نارنجی، قرمز و ...
ابریشم بافی:
بافت این نوع پارچه در دزفول رایج است . در تهیه این محصول از نخ ابریشم مصنوعی (ویسکوز) استفاده می شود. به دلیل ظرافت خاصی که دارد به مصرف شله ( روسری عربی ) می رسد، طول این پارچه 20 متر و عرض آنها 40 سانتیمتر است . پس از بافت آن را به قطعات 4 متری در آورده وبرای روسری مورد استفاده قرارداده عده ای نیز قطعه 4 متری را به دو قسمت تقسیم کرده و از وسط آنها را کنار یکدیگر قرار داده و به صورت تور دوزی بهم می دوزند. شله ای که از این طریق به دست می آید 2 متر درازا و 80 سانتی متر پهنا دارد.
عبا بافی:
بافت عبا در خوزستان سابقه ای دیرینه دارد به طوریکه می گویند پیشینه اش به بیش از پانصد سال می رسد. در گذشته عبابافی در این استان در شهرهای دزفول، شوش، و سوسنگرد و بهبهان رواج داشته است . هم اکنون تولید آن بیشتر در شهرهای سوسنگرد و بهبهان انجام می شود.
این عباها معمولا به رنگهای خرمایی، مشکی، خاکستری و شیری است که توسط بافندگان رنگرزی می شود. دو نوع پارچه عبایی در خوزستان بافته می شود:
1- نوعی که برای بافتن آن از نخ های نازک استفاده می شود که به :" هله " شهرت دارد و مناسب هوای گرم تابستان است.
2- نوعی که تراکم تار و پودش بیشتر است و " چانچه " نامیده می شود و زمستان از آن استفاده می شود.
نمد مالی:
نمد مالی از جمله صنایعی است که در استان خوزستان به دلیل حضور عشایر که مصرف کنندگان اصلی تولیدات نمدی هستند رواج دارد. دو شهر دزفول و بهبهان از مراکز مهم تولید نمد در این منطقه محسوب می شوند. تولیدات نمدی این شهر : زیر انداز، کپنک، و کلاه نمدی است.
کلاه نمدی :
برای تهیه کلاه نمدی به جای پشم از کرک به عنوان ماده اولیه استفاده می شود.
گیوه بافی و گیوه دوزی :
از جمله صنایعی که در استان خوزستان قدمت دیرینه دارد گیوه بافی و گیوه دوزی است که حدود 200 سال در این منطقه رواج دارد. از مراکز اصلی این صنعت در خوزستان دو شهر دزفول و بهبهان را می توان نام برد.
گیوه انواع مختلف دارد:
1- گیوه های تخت چرمی که به چتری معروف هستند.
2- گیوه تخت لته ای که از پارچه های فرسوده و روده گوسفند تهیه می شود.
3- گیوه تخت لاستیکی
صنایع دستی چوبی:
در خوزستان از چوب و سایر فرآورده های گیاهی برای تولید انواعی از صنایع دستی استفاده می شود که مهمترین آنها به این شرح است .
خراطی :
خراطی چوب از هنرها و صنایعی است که بیشتر در دو شهر دزفول و بهبهان رواج دارد.
ابزار کارخراطان بسیار ساده است، شامل اره، انواع مته، شفره، دستگاه یا چرخ خراطی و ... برای تهیه چوب نیز از درختهای توسکا و سپیدار استفاده می شود. در دزفول محصولاتی مانند پایه میز و صندلی و مبل، چوب لباسی، بدنه قلیان، زیر قلیان، میل زورخانه، پایه آباژر، گلدان، نمکدان و... ساخته می شود. در بهبهان نیز کارگاههای خراطی وجود دارد که محصولات آنها گهواره پایه مبل است که از چوب سپیدار تراشیده می شود.
حصیر بافی:
در استان خوزستان در بیشتر مناطق روستایی و عشایری به واسطه وجود درختان خرما حصیربافی وجود دارد. از نی های باتلاقی نیز برای بافتن حصیر استفاده می کنند.
این نوع حصیر در شهر ها برای آویختن در جلوی پنجره مورد استفاده قرار می گیرد. عشایر نیز برای حصار پشت چادرهایشان و همچنین ساختن لانه مرغ و خروس، بره، بزغاله و ... از آن استفاده می کنند.
بوریا (حصیر زیر انداز) :
بوریا یا حصیر زیر انداز از محصولات استان خوزستان با الیاف برگ درختان خرما ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بافته می شوداین حصیر از نی مردابی که در این منطقه به وفور یافت می شود نیز تولید می گردد. این نوع حصیر برای زیر انداز و همچنین پوشش سقف منازل کاربرد دارد. آن را روی تیرهای سقف ساختمان قرار داده و رویش را با مصالح ساختمانی می پوشانند. بوریابافی کاری است که فقط توسط مردان انجام می شود.
کپوبافی:
کپوبافی که در سالهای اخیر در استان خوزستان رونق فراوان یافته بیشتر در دهستان شهیون دزفول و روستاهای اطراف آن انجام می شود . مواد اولیه مصرفی در بافت کپو برگهای خشک نخل که در اصطلاح محلی " کرتک " نام دارد و ساقه های نازک گندم که " هلفه " گفته می شود تشکیل می دهد.
سبد بافی:
استان خوزستان که از مراکز مهم پرورش نخل در ایران است صنعتگران از برگ درختان خرما سبدهایی درست می کنند که مصارف مختلف دارد و به آن زنبیل می گویند همچنین عشایر بختیاری خوزستان و عده ای از روستاییان اطراف دزفول از شاخه های نازک و ترکه های درختان مختلف سبدهایی می بافند که معروفترین آنها سبدی است که "سله " نامیده می شود و برای آبکش کردن برنج از آن استفاده می شود.
در اندیمشک نیز عده ای از هموطنان ترک نژاد با استفاده از ترکه های درخت بید سبدهایی با اندازه و شکل های متفاوت تولید می کنندکه مصارف گوناگون دارد. عشایر و روستاییان استان خوزستان نوعی سبد که " کوروک " نامیده می شود برای جابجایی ماکیان تولید می کنند.
فلزکاری:
در استان خوزستان ساخت وسایل فلزی در شهرهای دزفول، اهواز، مسجد سلیمان، بهبهان، رواج دارد که تولیدات مختلفی از قبیل داس، تیشه، قیچی، قند شکن و ... از محصولات آنان است.
آهنگران خوزستان ابتدا فلز را به اندازه و شکل دلخواه بریده و در کوره قرار می دهند پس از گداخته شدن و انعطاف پذیری با چکش زدن به شکل مورد نظر در می آورند. در آخر با استفاده از سوهان آن را صیقل می دهند.
ورشوسازی:
در خوزستان این صنعت درزمانی نه چندان دور فعالیت چشمگیری داشت.عمده فعالیت های مربوط به ورشوکاری توسط مردان و درشهر دزفول انجام می گرفت . هم اکنون نیز در شهر دزفول تعداد ی صنعتگر به این حرفه مشغول هستند که کار عمده آنها تولید قلیان است . قلیان های ورشوی کار دزفول بسیار زیبا و نفیس است.
میناکاری و قلمزنی :
از جمله فعالیت هایی که از گذشته های دور در خوزستان رواج داشته مینا کاری بر روی طلا و نقره و قلمز نی بر روی مس و برنج است که در شهرهای آبادان، خرمشهر و اهواز انجام می شود که در سالهای اخیر بیشتر فعالین این حرفه در اهواز به کار خود ادامه می دهند.
تولیدات مینایی توسط " صبی ها" -که پیروان حضرت یحیی می باشند- برروی طلا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و نقره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])و دیگر فلزات و بیشتر بصورت زینتی و زنانه عرضه می شود. این تولیدات که نقوش معمول و متداول آنها عبارت از : شتر و ساربان، نخل، پل معلق ( پل رودخانه کارون ) و گنبد وقایق، برروی گردن بند، دستبند، گوشواره، انگشتر، النگو، و همچنین قندان، سینی، گیره استکان و ... کاربرد دارند.
قلمزنی :
قلمزنی بر روی فلزات نیز توسط صبی ها انجام می شود. روش قلمزنی بر فلزات به این صورت است که ابتدا نقش مورد نظر را بر روی ظرف طراحی نموده و سپس درون ظرف را از محلول قیر مذاب آمیخته با خاکستر یا خاک اره پر کرده و بعد با استفاده از قلم و چکش به نقوش حالتی فرورفته می دهند . سپس قسمت های فرو رفته را با خمیر مینا که از اکسید فلزات مختلف تهیه می شود آرایش داده و ظرف مورد نظر را در کوره گذاشته و 350 درجه سانتیگراد حرارت می دهند. به این ترتیب لایه لعابی رنگین و شفافی برروی قسمتهایی از ظرف فلزی قلمزنی شده به وجود می آید.
تولید محصولات پوستی :
استان خوزستان به علت وجود عشایر بختیاری که بخش هایی از این منطقه را قشلاق خود قرار داده اند. و همچنین اسکان بسیاری از آنان در این خطه، از نظر تولید پوست موقعیت خاصی را دارا می باشد. در این استان بدلیل وجود عشایر بختیاری که کار اصلی شان دامداری است، پوست به وفور یافت می شود. با این حال صنایع چرم و پوست چندان رواج نداشته و فقط عده کمی از عشایر آنهم برای رفع نیاز خودشان و برای ساختن لوازم مورد استفاده زندگی مانند مشک و همیان از آن استفاده می کنند. گاهی نیز از پوست برای دهل که از سازهای محلی است استفاده می کنند.
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:21
سمنان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] موقعیت جغرافیایی استان سمنان
استان سمنان با وسعتی برابر 98515 کیلومتر مربع 8/5 درصد مساحت کل کشور است. این استان از نظر مساحت ششمین استان کشور است. و وسعت آن حدود چهار برابر تهران می باشد.
این استان در حال حاضر دارای 4 شهرستان 14 شهر 10 بخش و 28 دهستان است. شهر های آن عبارتند از سمنان، شاهرود، دامغان و گرمسار. شهرهای تابعه استان نیز عبارتند از سمنان، مهدی شهر، شهمیرزاد، سرخه، شاهرود، بسطام، تجن، کلاته، خیج، میامی، بیارجند، دامغان، گرمسار، ایوانکی و آرادان.
استان سمنان در دوران باستان بخشی از چهاردهمین ایالت تاریخی ورن (ورنه) از تقسیمات شانزده گانه اوستایی بود. برخی از دانشمندان این ایالت را گیلان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86) فعلی می دانند ولی قدر مسلم این که ورن یا ورنه متشکل از صفحات جنوبی البرز و خوار شمال سمنان, دامغان, خوار, دماوند, فیروزکوه, شهمیرزاد, لاسگرد, ده نمک و آهوان, قوشه, ویمه و نقاط کوهستانی مازندران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 1%D8%A7%D9%86) بوده است.
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:27
بناهای یادبود تاریخی :
1-کاروانسرای آهوان شاه سلینمانی ، سمنان
2-عمارت و چشمه علی ، دامغان
3-دروازه ارگ ،سمنان
4-آرامگاه بایزید بسطامی ، شاهرود
5-برج چهل دختر ، سمنان
6-آرامگاه ابن یمین فرومدی ، شاهرود
7-حمام حضرت ، سمنان
8-تپه ناصار(نوحصار)، سمنان
9-برج پیرعلمدار ، دامغان
10-کاروانسرای شاه عباسی ، سمنان
11-آرامگاه شیخ الوالحسن خرقانی ، شاهرود
بناهای یادبود مذهبی:
1-مسجد جامع دامغان ، دامغان
2-آرامگاه حضرت علی ابن جعفر ، سمنان
3-مسجد جامع سمنان ، سمنان
4-مسجد تاریخانه ، دامغان
جاذبه های طبیعی :
1-جنگلها و بیابانها
Boye_Gan2m
14-04-2007, 16:30
صنایع دستی
استان سمنان از مراکز قابل توجه صنایع دستی کشور است. در این استان انواع صنایع دستی نظیر قالیبافی، گلیم بافی، نمد مالی، سرامیک و سفالسازی و... وجود دارد که هر یک از آن ها سوغاتی گرانقدری برای بازدیدکنندگان از استان محسوب می شوند. مهم ترین صنایع دستی استان عبارت اند از :
قالیبافی:
قالیبافی و تولید قالی و قالیچه از دیرباز یکی از تولیدات مهم استان سمنان به شمار می رفته است. این منطقه که در دوران قبل، دارای استادان زبردست قالیباف و طراح نقش قالی بود و قالی ها و قالیچه های نفیسی از دارهای آنان به عمل می آمد. به دلیل ورود فرشهای ماشینی به بازار و نداشتن صرفه اقتصادی و همچنین نبود پشتوانه نیروی کاری و طراح قالی و نیز به دلیل کهولت تدریجی استادان و کارگران قالیباف، این رشته دچار رکود فاحش شده است. امروز قالیبافان استان از نقش و طرح سایر مناطق مانند تبریز ، مشهد ، اصفهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6) ، نائین ، کاشان ، یزد و کرمان استفاده می کنند. در زمینه بعضی از قالی ها گل های اسلیمی، شکوفه ها، غنچه ها و برگ های گوناگون با شاخه های ظریف دیده می شود و در بعضی از طرح های شاه عباسی، افشان، ترنجی، خوشه، برگ فرنگی، درختی، شکارگاه و... مورد استفاده قرار می گیرد یا ترکیبی از این طرح ها هستند.
بخش مهدی شهر و شهرستان شاهرود از مراکز مهم تولید قالی و قالیچه در استان سمنان به شمار می روند.
گلیم بافی :
گلیم به عنوان نخستین زیرانداز بشر، دارای سابقه تولیدی بسیار طولانی است. بافت گلیم اگر چه به گونه بسیار ساده آغاز شده ، اما در طول سالیانی که از عمر آن می گذرد، هنرمندان ایرانی در تکمیل ان نقش فوق الاده چشمگیر ایفا کرده اند و توانسته اند آن را به عنوان محصولی برخوردار از ارزشهای هنری و مصرفی توامان حتی روانه بازارهای خارجی کنند. گلیم که در مقایسه با قالی دارای شیوه بافتی آسانتر است و به همان نسبت قیمت ارزانتری دارد، هنری در انحصار روستا نشینان و عشایر به حساب می آید. روستاهای شهرستان گرمسار ، سمنان و روستاهای کندو، خیج و رضاآباد شاهرود از مراکز تولید اصلی گلیم در استان سمنان هستند.
نمد مالی:
یکی دیگر از صنایع دستی که قدمتی دیرینه در استان سمنان دارد، نمد مالی است. وضعیت فعلی تولید نمد در استان سمنان از نظر کمی و کیفی بسیار مطلوب است و مراکز تولید نمد در استان، شهرستان سمنان، دامغان و روستای ابرسیج شاهرود است.
مواد اولیه مصرف شده در نمد مالی پشم است که در اندازه های مختلف تهیه می شود. آنچه در نمد مالی می توان مشاهده کرد، ذوق و هنر، به همراه تحرک تولید کننده است. تولیدات این زحمات کشان علاوه بر استفاده شخصی به روستاهای شمالی استان و شهرستان مازندران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 1%D8%A7%D9%86) ارسال می شود.
چاپ قلمکار:
چاپ قلمکار، گونه ای از چاپ سنتی روی پارچه بافته شده است. برای نخستین بار، قلم کار سازان ایرانی برای دسترسی به تولید بیشتر و ایجاد هماهنگی و یکنواختی نقش ها، استفاده از مهره های چوبی را جایگزین استفاده از قلمو ساخته اند. برای فراهم آوردن امکاناتی به منظور استفاده مردم، قلم کار را که در گذشته فقط برای روی پارچه های پشمی و ابریشمی انجام پذیر بود بر انواع پارچه از قبیل متقال، کتان، چلوار و کرباس و... انجام دادند. در حال حاضر چاپ قلم کار به وسیله قالب های چوبینی که دارای نقوش برجسته است انجام می شود. در حقیقت رکن اصلی قلمکار سازی را قالب سازی تشکیل می دهد که معمولاً توسط افرادی که حرفه و تخصصشان قالب تراشی است به تفکیک رنگ و حداکثر در چهاررنگ روی چوب های گلابی و زالزالک تراشیده می شود گروهی از هنرمندان در رشته هایی چون ریشه تابی که پارچه زیر ساخت قلمکار را آماده می سازد یا صحرا کاری که کارهای رنگ رزی، سفید گری، بخار و شستشوی پارچه های قلمکار را به عهده دارد به فعالیت مشغولند مهمترین مرکز این صنعت در استان در شهرستان دامغان قرار دارد که ماهانه مقادیر هنگفتی انواع رومیزی پرده و سفره و سایر محصولات قلمکار تولید و برای صدور به خارج از کشور آماده می کند.
سفالگری و سرامیک :
سفالگری از مهمترین و قدیمی ترین دست ساخته های بشر است. آثار سفالی برخلاف آثار یافته شده فلزی، چوبین و... در زیر خاک فاسد نمی شود و به خاطر این حالت استثنائی، به اطلاعات گویا درباره آن می توان پی برد. صنعت سفالگری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 1%DB%8C) در استان سمنان از پیشینه معتبر برخوردار است. به طوری که دکتر اریک اشمید هنگام حفاری در اطراف دامغان امیدوار به کشف شهر افسانه ای هکاتوم پلیس یا شهر صد دروازه بود، اگرچه موفق به کشف بقایای شهر مورد نظرش نشد، ولی به مجموعه ای از بهترین فراورده های صنعتگران دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دست یافت این فراورده ها شامل کوزه های بزرگ به اشکال هندسی و دارای لعاب قهوه ای روشن و کرم بودند. از آنجا که زمینه های لازم برای صنعت سفالگری در اکثر نقاط استان فراهم بوده، این صنعت با وجود فراز و نشیبهای تاریخی، به حیات خویش ادامه داده است. در سالهای اخیر، راه اندازی واحدهای آموزش سفالگری و سرامیک در شهر های سمنان و شاهرود موجب احیا و رشد بیشتر این صنعت در استان شد و هم اکنون ضمن تولید و ارسال مقادیر بسیاری از تولیدات این رشته به استانهای دیگر، زمینه های تولید کالاهایی برای بخش صادرات خارجی نیز فراهم شده است. در حال حاضر سفالگران استان سمنان در کارگاههای سفالگری و سفال سازی در سطح استان به ساختن گونه هایی ارزشمند سفال مشغولند. در این میان، کارگاه سفال گری و سفال سازی قان بیگی در شاهرود از اهمیتی ویژه برخوردار است.
دستباف ها:
در زمانی نه چندان دور، مردمان همین سرزمین پارچه های مورد نیاز خویش را با دست های هنر آفرین خود تهیه می کردند که از نظر تنوع رنگ، نقش، طرح و شیوه های بافت شگفت انگیز بود. هر چند زندگی ماشینی و گرایش به سوی تجدد باعث شد لطمه هایی جبران ناپذیر بر این صنعت وارد آید، هم اکنون نیز در گوشه و کنار استان سمنان، صنایع دستباف رایجند.
دستبافی شامل تولید پرده های سنتی و هنری و حوله و شال گردن و پارچه های متقال زیر ساخت قلمکار است که در استان رایج است. علاوه برآن جاجیم، چادر شب، پلاس و چوفا (چوخا) که عمدتاً توسط روستائیان و عشایر تولید می شود، از دیگر صنایع دست باف مردم استان است. ماهانه مقادیر قابل توجه ای از این تولیدات به استان های دیگر و مراکز ارسال می شود. شهرستان سمنان به ویژه سرخه، مهدی شهر، فولاد محله و روستاهای شهرستان دامغان و روستاهای بسطام از مراکز تولید ات جاجیمچه و دستباف استان به شمار می روند.
Asalbanoo
14-04-2007, 16:55
کیمیا جان ممنون از لطفت.. اما اگر اجازه می دادی استان کردستان تمام بشه ممنون می شدم
چون الان بی نظمی می شه..
ممنون از توجهت
Asalbanoo
16-04-2007, 16:59
مساجد
امامزادهها
کلیسا
بقعه ها و مقبره ها
دين کردها چه قبل از اسلام و چه دوره اسلامى با دين ساير اقوام ايرانى مشترک بوده و هست. صرفنظر از اين که بيش از هزار سال است تمام ايران به دين اسلام گرويدهاند و به همين دليل يگانگى تمام حاصل است، قبل از اسلام هم آيين مردم کردستان، دين رسمى ايران بود. چنانکه هنگام حمله عرب، آتشکده پاوه معروفيت به سزايى داشت.
Asalbanoo
16-04-2007, 17:02
مسجد آویهنگ
مسجد خسروآباد گروس
مسجد دارالاحسان (جامع)
مسجد دومناره
مسجد و تکیهٔ عبداللهبیگ
مسجد ملااحمد قیامتی
مسجد و قرآن نِگِل
مسجد وکیل
مسجد جامع تورجان
مسجد خورشیدلقاخانم
مسجد دارالامان (مسجد والی)
مسجد رشیدقلعه بیگی
مسجد قوله
مسجد میرزا فرجالله
مسجد وزیر
مسجد آويهنگ
اين مسجد در مرکز روستاى آويهنگ در دهستان ژاوهرود غربى از بخش کلاترزان شهرستان سنندج واقع شده است.
پلان مسجد آويهنگ شبستانى است که در دو طبقه شکل گرفته است و تنها از نظر تعداد ستونهاى چوبى با مسجد رشيد قلعهبيگى و ميرزا فرجالله تفاوت دارد. درِ هر شبستان در پشت بام قرار گرفته است.
مسجد داراى دو بخش است: يک بخش قديمى و بخش ديگر الحاقى است. بخش قديمى يا همان طبقه نخست، شامل يک شبستان با پلان مستطيل شکل، حوضخانه و يک اتاق ورودى است. بخش الحاقى در طبقهٔ بالا، افزون بر يک شبستان مشابه طبقه همکف، داراى غسالخانه و يک اتاق است.
ويژگى بارز تزيينات بنا، استفاده از قوسهاى نيمدايره متداول عصر قاجاريه است. سرستونهاى چوبى با آيات قرآني، تاريخ ساخت و نام خلفاى مذهب اهل تسنن زينت يافته است.
مسجد جامع تورجان
تورجان يکى از روستاهاى شهرستان سقز و مرکز دهستان تورجان است که در ۲۰ کيلومترى غرب مسير سقز-بوکان قرار دارد. مسجد قديمى در داخل روستاى تورجان قرار دارد و از نظر معمارى در زمره مساجد سبک بومى منطقه کردستان است.
بناى اين مسجد داراى يک شبستان اصلى با شش ستون در دو رديف سهتايى است.
در ضلع غربى شبستان محوطهاى وجود دارد، که ايوانى ستوندار روى به سمت جنوب در آن مشاهده مىشود. در ضلع جنوبى شبستان سه ستون چوبى تعبيه شده است. مسجد روى يک صفه سنگچين شده، ساخته شده است. در مقابل ايوان جنوبي، بقاياى حوض آبى وجود دارد که تمامى از سنگ تراشيده شده است. عمده مصالح اين مسجد از سنگ، خشت و آجر است. در سقف نيز تيرهاى چوبى به کار رفته است. در ورودى اصلى و قديمى مسجد با دخل و تصرفهاى جديد در بنا مسدود و اين امر موجب شد تا ورودى ديگرى در ضلع غربى ايجاد شود. در بالاى اين ورودى سنگنبشتهاى ديده مىشود که زمان ساخت مسجد را در تاريخ ۱۲۵۸ هـ.ق نشان مىدهد. روى اين کتيبه سنگى افزون بر تاريخ ساخت و مرمت مسجد، ابياتى نيز حک شده است.
معمارى اين مسجد و سابقه تاريخى و فرهنگى روستاى تورجان از اهميت خاصى برخوردار است.
مسجد خسروآباد گروس
اين بنا در روستاى خسروآباد، در ۴۵ کيلومترى شرق بيجار واقع است. بناى مسجد به دوران قاجار تعلق دارد و با توجه به نام مسجد، احتمال دارد توسط خسروخان اردلان ساخته شده باشد.
اين مسجد داراى پلان شبستانى است که با شش ستون مدور قطور آجرى و پانزده گنبد کلنبه مسقف شده است. اين بنا شامل مصلاى تابستانى در ضلع شمالي، ايوان جنوبى و حجرههايى براى استراحت طلاب و خادمين است. از عمده تزيينات مسجد مىتوان به آجرکارى و طرحهاى گوناگون در بخشهاى داخلى و خارجى آن اشاره کرد. چشمهٔ جوشان و پرآبى که نزديک مسجد وجود دارد از گذشتههاى دور در آبنماى حياط مسجد جريان داشته است.
اين مسجد نيز به سبک مساجد خاص کردستان ساخته شده و ويژگى آن يک ايوان جنوبي، شبستان ستوندار در پشت آن و يک حياط مقابل آن است. اين مسجد که متأثر از معمارى مسجد جامع سنندج است، از بناهاى ارزشمند استان به شمار مىرود.
مسجد خورشيدلقاخانم
اين مسجد که در مجاور عمارت مشير ديوان سنندج قرار دارد، به سبک مسجدهاى شبستانى منطقه کردستان است؛ يعنى داراى يک حياط با آبنما در ضلع جنوبى است که ايوان ستوندار و شبستانى با چهار ستون چوبى در ضلع شمالى آن قرار دارد. بنا در يک طبقه ساخته شده و در طرفين شبستان اصلي، راهرو با قوسهاى نيمدايره و راهپله مشاهده مىشود.
از ويژگىهاى بازر ساختمان، وجود درهاى چوبى با کتيبه چوبى اسليمى در مدخلهاى ورودى آن است. در ضلع جنوبى تعدادى حجره قرار دارد که به سمت کوچه مشير باز مىشد و در گذشته به عنوان مغازه مورد استفاده بود.
وجه تسميه اين مسجد به نام بانى آن يعنى خورشيدلقاخانم باز مىگردد، که دستور ساخت آن را داد. از آنجا که در گذشته خانمها کمتر امکان مشرف شدن به مکه معظمه را داشتند، هزينه سفر خانه خدا را صرف ساختن مساجد مىکردند.
Asalbanoo
16-04-2007, 17:04
مسجد دارالاحسان (جامع)
اين مسجد در ضلع شمالى خيابان امام خميني سنندج قرار دارد. براساس کتيبههيا موجود، بناى مسجد در سال ۱۲۲۷ هـ.ق توسط امامالله خان اردلان والى کردستان ساخته شد. اين بنا شامل دو ايوان شرقى و جنوبي، گلدستههاى بالاى ايوان شرقي، صحن مرکزي، ۱۲ حجره در اطراف، شبستان ستوندار با ۲۴ ستون سنگى مارپيچ و ... است. اين مسجد را مىتوان مسجد-مدرسه دانست، زيرا بخشى از آن به حجرههاى طلاب علوم دينى اختصاص دارد و بخش جنوبى آن صحن اصلى مسجد است. اين بنا داراى تزيينات کاشىکارى هفت رنگ مينايى فوقالعاده پرکار و ظريف، ازارههاى مرمرين، آجرکارى لعابدار و معقلي، حوض سنگى و فوارههاى زيبا و همچنين ستونهايى با تزيينات طنابى است.
از عمده تزيينات بنا، نگارش آيات قرآنى در قسمتهاى گوناگون مسجد است؛ چنان که دو ثلث قرآن مجيد در اين بنا نگارش شده است. اين مسجد در گذشته يکى از مهمترين دارلعلمهاى دينى بوده و بسيارى از علما در اين دارالعلم به کسب علوم مختلف پرداختهاند. مسجد دارالاحسان، يکى از ارزشمندترين مساجد استان کردستان از نظر معمارى و تزيينات معمارى است.
مسجد دارالامان (مسجد والى)
مسجد دارالامان در خيابان فردوسى شهر سنندج قرار دارد. اين مسجد در دوران حکومت قاجار و توسط غلامشاه خان فرزند امانالله خان اردلان در ضلع شرقى قلعه حکومتى شهر ساخته شد. مسجد داراى صحنى زيبا و ايوان بزرگى است که در پشت آن شبستان وسيعى قرار دارد و از نظر معمارى با مسجد دارالاحسان سنندج قابل مقايسه است. اين بنا هم ابتدا به صورت مسجد-مدرسه بود، که با احداث خيابان فردوسى بخش مدرسه آن از بين رفت. مسجد دارالامان يک ايوانى است و سبک معمارى دوره قاجاريه در ساخت آن کاملاً رعايت شده است.
مسجد دومناره
اين مسجد در خيابان امام خميني، در بافت قديمى سقز واقع است. تاريخ دقيق ساخت مسجد مشخص نيست، ولى از آنجا که اهالى محل ساخت آن را به شيخ حسن مولانا آباد نسبت مىدهند، احتمال دارد در اواخر دوره افشاريه و اوايل زنديه ساخته شده باشد.
مسجد داراى شبستانى با چهار ستون قطور چوبى به نشانه چهار خليفه اهل سنت است. در ضلع جنوب غربي، ايوان ستوندار (مصلاى تابستاني) ساخته شده که فرم مخصوص مساجد منطقه کردستان را تداعى مىکند. بالاى مسجد، دو مناره رفيع و بلند قرار دارد و به همين دليل به مسجد دومناره شهرت دارد. مصالح به کار رفته در بناى اين مسجد شامل خشت خام، ملات گل، سنگهاى لاشه، چوب و ... است. در تزيينات مناره از کاشىها و آجرکارىهاى معقلى استفاده شده است. احتمالاً حوضخانه مسجد که گنبدى برفراز آن قرار دارد و محل وضوى نمازگزاران است، قديمىتر از مسجد کنونى و متعلق به دوران صفويه است.
Asalbanoo
16-04-2007, 17:06
مسجد قوله
اين مسجد در محله قطارچيان سنندج، در ضلع جنوبى بلوار کردستان واقع است. بناى آن بر مبناى معمارى بومى کردستان از ستونهاى چوبى قطور با پلان شبستانى تشکيل شده است. آبنماى گود، سرداب و زيرزمين در اين مسجد به خوبى ترکيب شده است.
اين مسجد در محل گودى قرار دارد و از اين رو به مسجد قوله معروف شده است. احتمالاً قدمت آن مربوط به اوايل دوره زنديه است و در اوايل دوره پهلوى نيز تغييرات و مرمتهايى در آن صورت گرفته است. آب جارى مسجد از قناتهاى شهر تأمين مىشود و اکنون نيز فعال است.
مسجد ملااحمد قيامتى
اين مسجد در ضلع غربى بازار سنندج، کنار ورودى غربى بازار قرار گرفته است. بناى مسجد به سبک شبستانى و در يک طبقه ساخته شده و داراى يک ايوان ستوندار و شبستان با چهار ستون چوبى است. مسجد در ضلع جنوبى داراى يک حياط با آبنما است که از آب قنات بهره مىجويد. مصالح عمده به کار رفته در آن سنگ، آجر، خشت و چوب است و در طرفين ايوان و شبستان اصلى دو راهرو تعبيه شده است. يکى از ويژگىهاى مسجد، وجود کتيبههايى به خط ثلث از يکى خطاطان مشهور به نام ملاحسن حزين کردستاني است که در ديوار شبستان و ايوان نصب شده است.اين مسجد به دوران قاجاريه تعلق دارد.
مسجد ميرزا فرجالله
اين مسجد در ضلع شمالى خيابان ۱۷ شهريور (سهراهى شيخان) سنندج قرار دارد. پلان بنا شامل شبستان ستوندار با چهار ستون چوبى است که ايوان ستوندار چوبى در مقابل آن قرار دارد. در اطراف ايوان راهروهايى در دو طبقه ساخته شده است.
معمارى اين مسجد با اصول و شيوههاى معمارى ايران و متأثر از بناى مسجد دارالاحسان اجرا شده است و تمامى مصالح به کار رفته در آن محلى است. از عمده تزيينات مسجد مىتوان به پنجرههاى مشبک با گرهچينى و دو ايوان ستوندار در اضلاع شرقى و جنوبى اشاره نمود.
اين مسجد به دوران قاجاريه تعلق دارد و بانى آن، ميرزا فرجالله وزير از افراد صاحب منصب اين عصر در کردستان به شمار مىرفت.
مسجد و قرآن نِگِل
نگل مرکز دهستانى به همين نام از توابع بخش کلاترزان سنندج است که در ۶۵ کيلومترى غرب سنندج و در مسير جاده سنندج-مريوان قرار دارد.
در کتابهاى تاريخى حديقه ناصريه و تحفه ناصريه مطالبى به اين شرح آمده است: در يکى از دهات اين بلوک که نگل اسم دارد ... مسير قديمى که به مسجد عبدالله عمر يا عبدالله عمران مشهور است و قرآنى در اين مسجد هست خيلى بزرگبه خط کوفى نوشته شده.
در داخل مسجد روستاى نگل، قرآن خطى از دوران گذشته وجود دارد که بنا به اعتقادات و باورهاى مردم يکى از چهار قرآنى خطى است که در زمان خليفه سوم عثمان بن عفاوان به رشته تحرير درآمده و به چهار اقليم دنيا فرستاده شده است. به همين دليل، مردم اعتقاد زيادى به اين کلانم الهى دارند و در حل مشکلات و گرفتارىهاى زندگى خود از آن يارى مىجويند و قسم دروغ به آن را گناهى بزرگ و نابخشودنى مىدانند. چگونگى انتقال اين قرآن به روستاى نگل روشن نيست، اما با توجه به گفتهها و حکايات عامه، اين قرآن در دوران صفويه از دل خاک بيرون آورده شد و از آن زمان در مسجد قديمى روستا به منظور زيارت اهالى منطقه نگهدارى مىشود. مسجد در چند سال اخير به طور کامل بازسازى شدهاست.
قطع قرآن، رحلى بزرگ، جلد آن چرمى و رنگ آن قهوهاى تيره است. صفحات قرآن ضخيم و به علت تشابهى که با پوست دارد، در بين مردم به پوست آهو شهرت يافته است. خط قرآن کوفى و داراى نقطه و اعراب و در قسمت سر سورهها و شمارههاى آيات مطلا و مزين به نقوش گياهى است.
براساس شواهد موجود، شيوه نگارش و اعرابگذارى آن، احتمالاً اين قرآن در سدههاى چهارم يا پنجم هـ.ق نگاشته شده است.
مسجد وزير
اين مسجد در خيابان شهدا در ضلع غربى پارک شهدا قرار دارد. پلان مسجد شبستانى و قابل مقايسه با مساجدى چون ميرزا فرجالله و رشيد قلعهبيگي است. شبستان اصلى مسجد داراى چهار ستون چوبى با تزيينات و سرستون چوبى و نيز سقف مسجد چوبى است. در ضلع غربى مسجد محوطهاى قرار دارد که به روش طاق و تويزه مسقف شده و محل دفن خانوادههاى مشيروزيري و معتمد هاشمي است. روى سنگهاى قبر نام صاحبان قبر و نيز اشعارى به خط نستعليق بسيار زيبا و همچنين نقوش گل و گياه حجارى شده است. حياط مسجد در ضلع جنوبى قرار دارد و داراى آبنمايى است که آب قنات در آن جارى است.اين مسجد که به دوران قاجاريه تعلق دارد از بناهاى زيباى شهر سنندج است.
مسجد وکيل
يکى از مساجد قديمى شهر سنندج مسجد وکيل است که در محله قطارچيان و مجاور عمارت وکيلالملک، قرار دارد. اين مسجد توسط خانواده وکيل ساخته شده و داراى يک شبستان ستوندار و همچنين حياط و اتاقهايى براى دفن اجساد اين خانواده است. اين مسجد در اواخر دوره قاجار، در سال ۱۳۲۸ هـ.ق ساخته و سبک معمارى مساجد کردستان در آن رعايت شده است. تزيينات معمارى آن شامل آجرکارى خفته و راسته در نماى ساختمان است.
Asalbanoo
19-04-2007, 22:10
امامزاده سید جلالالدین (بقعه باباگرگر)
امامزاده پیرمحمد
امامزاده عقیل
امامزاده پیر عمر
امامزاده طاقهگوره
امامزاده هاجره خاتون
امامزاده سيد جلالالدين (بقعه باباگرگر)
اين بقعه در روستايى به نام باباگرگر و در شهرستان قروه واقع شده است. اين بقعه به امامزاده سيد جلالالدين بن موسىالرضا (ع) و باوهگرگرنيز مشهور است.
بناى مقبره روى صخرهٔ سنگى حاصل از آبها و گازهاى معدنى ساخته شده است. ورودى بنا به صورت ديوارچينى از خشت و قلوه است و پوشش چوبى دارد و اتاق مقبره داراى گنبدى شلجمى است. در ساخت گنبد از سنگهاى لاشهاى محلى روى پايههاى خشتى و سنگى استفاده شده است. اين بقعه داراى تزيينات خاصى نيست.
در اين محل چشمههاى آهکساز فراوان، برجستگى هايى را به وجود آورده که مشهورترين آنها اژدها نام دارد. اين پديده حدود ۳۰۰ متر طول، ۵ متر ارتفاع و پهنايى بين ۴ تا ۷ متر دارد. مردم منطقه به اين بقعه شريفه اعتقاد وافرى دارند و در مورد اين سنگ که به شکل اژدهاست، نقل قولهاى مختلف شده است.
تاريخ دقيق ساخت بقعه مشخص نيست، ولى به نظر مىرسد که پيش از دوره قاجار توسط معماران محلى ساخته شده باشد.
امامزاده پير عمر
اين بقعه در ضلع جنوبى خيابان امام خمينى سنندج، مجاور قلعه حکومتى سنه دژ قديم قرار گرفته است. اين مجموعه شامل مقبره، مسجد، فضاهاى مجاور و آرامگاه خانوادههاى مشاهير و بزرگان سنندجى است. بناى اصلى مقبره در زمان سليمان خان اردلان در سال ۱۰۴۶ هـ.ق ساخته شد و در دورههاى بعد، در زمان خان پاشاى بابان، ميرزا صادقخان مستوفىباشى کردستان پسر مرحوم ميرزا رضاى وزير، محمد ابراهيم خان نورى نظامالدوله و ... توسعه يافت.
بناى امامزاده از سه فضاى گنبددار تشکيل شده و دو قسمت آن به عنوان زيارتگاه و قسمت ديگر به عنوان مسجد مورد استفاده است. اين بنا شامل تزيينات آجري، گچبري، آينهکارى و اروسىهاى زيبا و نيز خط بنايى در حاشيه گنبد است.
اين امامزاده را پسر بلافصل حضرت على (ع) مىدانند و نام ايشان را سيد عبدالصمد ذکر نمودهاند که چون در بلاد اهل تسنن درگذشت، او را پير عمرىها (پير عمر) خواندهاند.
امامزاده پيرمحمد
اين بقعه در ميدان نبوت شهر سنندج، بالاى تپه، در گورستان قديمى پير محمد واقع شده است. اين بنا محل دفن امامزاده محمد بن يحيي مشهور به پير محمد فرزند پيرعمر است. او از اولين ساداتى است که در اين منطقه سکونت اختيار نمودند.
امامزاده طاقهگوره
اين مجموعه در خيابان شهداى محله جورآباد سنندج قرار دارد و شامل دو بخش امامزاده با دو گنبد عرقچين مسقف شده است. در طرفين بناى مسجد، دو رديف پله مارپيچى که به حجرههاى کوچکى منتهى مىگردد، تعبيه شده است. از عوامل تزيينى بنا مىتوان به طاقنماهاى آجرى با قوسهاى نيمدايره، نعل اسبي، خفته و راسته و ... اشاره کرد. با توجه به نوع معمارى موجود، احتمالاً اين بنا در دوره قاجار ساخته شده است. مسجد اين مجموعه داراى شبستانى با چهار ستون چوبى به سبک مساجد کردستان است.
امامزاده عقيل
اين امامزاده در شهر حسنآباد ياسوکند، از توابع بيجار قرار دارد. يناى امامزاده عقيل يکى از قديمىترين آثار معمارى کردستان در دوره اسلامى است و احتمالاً به دوره سلجوقى تعلق دارد.
بناى امامزاده در يک محوطه قديمى وسيع قرار گرفته و آثار سفالينههاى آن از دوره سلجوقى و ايلخانى به جاى مانده است.
پلان اين بنا مربع شکل و ابعاد فضاى داخلى آن ۶٭۵/۶ متر است. در هر يک از اضلاع بنا، طاقنما و در گوشهها فيلپاهايى به شکل دايره تعبيه شده است. از مشخصات بارز معمارى اين بنا، آجرکارى پرکار با طرحها و نوشتههاى مختلف است و عبارت بسمله آن خوانده شده است.
در داخل ساختمان تزيينات گچبرى جالب و کتيبههايى به خط کوفى است. کتيبهها حاوى آيات قرآنى و احتمالاً زمان ساخت بنا است. گنبد بنا تخريب شده است. نوع معمارى و تزيينات به کار رفته در بنا، تاريخ احداث آن را به دوره سلجوقيان نسبت داده و تداوم استفاده از آن را در زمان ايلخانان نشان مىدهد.
ساختمان امامزاده قابل مقايسه با امامزاده باکندي و بقعه پيرو در تاکستان است و به ويژه، از نظر نمادهاى تزيينى با بقعه پير در تاکستان شباهت بسيار دارد. اين بنا را مىتوان در شمار مهمترين بناهاى دوره سلجوقى در ايران به حساب آورد.
امامزاده هاجره خاتون
اين امامزاده در خيابان صلاحالدين ايوبي، در محله قديمى سرتپوله شهر سنندج واقع است. اين امامزاده به صورت مجموعه شامل سه حياط با فضاهاى مجاور، مقبره، مسجد و آرامگاه مشايخ و بزرگان سنندج است. مقابر مشايخ با گچبرىهاى زيبا و نقوش گل و گياه، کار استادان و هنرمندان بزرگ تزيين شده است. اين قسمت از مهمترين ويژگىهاى اين بنا به شمار مىرود. استفاده از معمارى سبک کردستان در ايجاد ايوان ستوندار در سمت جنوب از ديگر ويژگىهاى اين بنا است. در اين مجموعه در کنار مسجد، حجرههايى براى آموزش علوم دينى به طلاب ساخته شده است.
براساس روايات موجود، اين امامزادهٔ شريفه، خواهر امام رضا (ع) است که در سفر آن بزرگوار به خراسان در کردستان فوت نمود و در اين مکان به خاک سپرده شد.
در کتابهاى تاريخ آمده است: الله يعقوب به آبادانى و ايجاد فضاهاى بيشتر در مقبره هاجره خاتون همت گماشت و مسجدى به نام ايشان درکنار مقبره وى بنياد نهاد. بعدها، مرحوم عارف شيخ شکرالله شهبازي مشهور به شهباز سنه دژ به بازسازى و توسعه امامزاده اقدام نمود و موقوفاتى را براى اين مجموعه در نظر گرفت.
از امامزادههاى ديگر استان مىتوان به بقعه پير عکاشه در شهرستان کامياران، مقبره پير شاليار در هوارامان (اورامان)، مقبره شيخ فاضل گروسي در بيجار و شيخ عباس کومايين در کامياران نام برد که هر يک از آنها زوار خاصى دارند.
Asalbanoo
19-04-2007, 22:11
کليساى سنندج در ضلع غربى خيابان نمکى و در محله قديمى آقازمان که محلهاى مسيحىنشين است قرار دارد. اواخر صفويه در زمان حکومت شاهعباس دوم هنگامى که ارامنه توسط دولت عثمانى به ايران تبعيد شدند، گروهى از آنها در شهر سنندج ساکن و احتمالاً درهمان زمان به ساخت کليسا اقدام نمودند.
شيوه ساخت و نوع معمارى کليساى سنندج تحت تأثير معمارى سبک اصفهانى است و تلفيقى از نماسازى سبک بومى مانند طاقنما و ستوننماى آجرى در آن به کار رفته که به فرم مشعل در بخش فوقانى به صورت سهترکى آجرکارى شده است. خطوط عمودى در نمى بيرونى ساختمان تأکيد بر ارتفاع کليساست
در گلدسته ناقوس کليسا کاشىهاى معقلى و گرهچينى قابل ملاحظه است. حجارى سنگهاى سردر ورودى که داراى نقش گل لوتوس و ترنج است، کار استادان سنندجى است. اين کليسا داراى قناتى فعال است و آبنماى زيبايى نيز در داخل حياط آن در ضلع جنوبى ديده مىشود.
Asalbanoo
19-04-2007, 22:14
بقعه پیر خضر
بقعه شیخ نجمالدین
مقبره شرفالملک
مقبره شیخ محمدباقر غیاثی
مقبره شیدای نازار
بقعه پير خضر
در روستاى پير خضر در دو کيلومترى بيجار بقعهاى به همين نام وجود دارد. اين بنا داراى پلان چهار ضلعى با گنبدى شلجمى است که با سنگ لاشه و آجر خشت و سنگهاى حجارى شده بنا شده و مدفن يکى از عرفا و سادات منطقه، معروف به پير خضر است. تاريخ سنگنبشتهٔ قديمى روى مزار مشخص نيست، اما نوع خط، قدمت ساختمان را به دوره صفوى مىرساند. اين بقعه در سال ۱۳۷۸ به وسيله ميراث فرهنگى کردستان به طور کامل مرمت شد.
بقعه شيخ نجمالدين
بقعه شيخ نجمالدين نقشبندي در روستاى امروله از شهرستان سنندج، به يکى از مشايخ طريقت تعلق دارد. اين بنا داراى يک فضاى مربع با ايوان ستوندار چوبى است که با سنگ و آجر ساخته شده و از دورهٔ قاجار به جاى مانده است.
مقبره شرفالملک
اين بنا درانتهاى خيابان کشاورز سنندج واقع شده است. روى تپه شرفالملک که گورستان است، دو ساختمان قديمى جدا از هم قرار دارد که يکى از آنها به على اکبرخان شرفالملک پسر مرحوم محمدصادق خان پسر امانالله خان بزرگ، از واليان کردستان تعلق دارد. بنا به صورت مکعب ساده با گنبدى بر فراز آن است. در اين مقبره که به مقبرهٔ شيخ محمود نودشهاي نيز معروف است، برخى از اعضاى خانوادهٔ اردلان نيز دفن شدهاند. اين مقبره فقط روزهاى جمعه براى ذکر دعا و قرائت قرآن باز است.
مقبره شيخ محمدباقر غياثى
اين مقبره که حدود ۵۰ سال پيش روى تپهٔ شرفالملک سنندج ساخته شد، به يکى از عرفاى اواخر عصر قاجار، شيخ محمدباقر غياثي تعلق دارد. بنا دارى پلان مربع شکل با سقف گنبدى است که از داخل به روش بسيار زيباى آينهکارى شده است. در اين مکان روزهاى پنجشنبه و جمعه دعاخوانى و قرائت قرآن برگزار مىشود.
مقبره شيداى نازار
اين بنا در بلندترين نقطه کوه شيدا در شمال شرقى روستاى ظفرآباد از توابع قروه قرار دارد و از هر قابل رويت است.
اين بنا با پلان مربع شکل، حدود ۹ متر ارتفاع دارد. بنا از آجرهاى قرمز به ابعاد ۵٭۲۲٭۲۲ سانت با قوسهاى سلجوقي-ايلخانى ساخته شده و زمان احداث آن به طور دقيق مشخص نيست. در داخل طاقچههايى در اطراف، با قوسهاى پاتو و شبدري، گچکارى و گچزبره ديده مىشود که حاصل ابتکار استادکاران آن دوره است. در کتاب تحفه ناصري آمده: در اين بنا سبحانوردى خان جد امانالله خان بزرگ، والى کردستان، معاصر نادر افشار مدفون است. شيدا را شيداى نازار هم مىگويند. اين بنا يادآور بناهاى پيش از اسلام و به صورت چهارطاقى است و مرمت آن احتمالاً سال ۱۱۶۷ هـ.ق همزمان با دفن سبحان وردى خان در آن است.
Asalbanoo
24-04-2007, 09:57
بازار ها
پلها
بافتهای قدیمی شهری و روستایی
معماری سردر خانهها
قلعهها
تپه ها
نقشبرجسته ها
کاروانسراها
حمامها
برجها
خانههای تاریخی
بناهای حکومتی
باغها
غارها
مطالعات باستانشناختی
بررسىها، پژوهشها و کاوشهاى باستانشناسى در کردستان نشان مىدهد که اين استان از نظر باستانشناختى از اهميت بهسزايى برخوردار است. بررسىهاى اخير در غار کرفتو و غار کانىمکاييل شهرستان ديواندره، سکونت انسانهاى اوليه را به اثبات رسانده است.
Asalbanoo
24-04-2007, 09:58
بازار قدیمی سنندج
بازار سر تپوله سنندج
بازار بیجار
بازار قدیمی سقز
بازار قديمى سنندج
شهر سنندج داراى دو بازار بزرگ و عمده است که يکى از آنها به بازار قديمى شهرت دارد. پلان اين بازار به شکل يک مستطيل بزرگ است و با بيشتر بازارهاى ايرانى که به صورت خطى شکل گرفتهاند، تفاوت دارد. اين بازار با الهام از بازار پيرامون ميدان نقش جهان اصفهان ساخته شده است.
در وسط اين بازار سراهاى مختلفى قرار داشت که در اثر خيابانکشى در اوايل حکومت پهلوى از بين رفت و بازار به دو بخش تقسيم شد. بخش شمالى خيابان را بازار سنندجى و قسمت جنوبى را بازار آصف مىنامند. از چهار دروازه قديمى بازار سنندج، اکنون سه دروازه در مدخل ورودى قديمى باقى مانده است.
تاريخ ساخت بازار سنندج به زمان سليمان خان اردلان در سال ۱۰۴۶ هـ.ق باز مىگردد. در اين تاريخ سليمان خان از طرف شاهان صفوى به عنوان والى کردستان منسوب و سنندج به عنوان مرکز ايالت کردستان انتخاب شده بود. اين بازار و قلعه حکومتى (دژ سنه) همزمان ساخته شدهاند.
سقف راسته بازار به صورت طاق و تويزه و طاق و گنبد ساخته شده و سقف حجرهها نيز به صورت طاق و تويزه اجرا شده است. مصالح به کار رفته در بازار بيشتر سنگ، خشت و آجر است.
بازار سر تپوله سنندج
يکى از بازارهاى شهر سنندج به نام بازار سرتپوله در محلهاى به همين نام واقع است. اين بازار از خيابان شهدا آغاز و به ابتداى بازار مستطيل شکل قديمى متصل مىشود. بازار سرتپوله در مسير راه قديمى مريوان و سقز به کردستان عراق که هنوز بقاياى آن موجود است، شکل گرفته و در گذشته در مسير راه کاروانرو براى رسيدن به بازار اصلى سنندج قرار داشت. گذر اصلى بازار فاقد سقف و داراى حجرهها و مغازههايى از حرفههاى مختلف است. اگرچه امروزه اين بازار از رونق گذشته برخوردار نيست، ولى همچنان به حيات خود ادامه مىدهد.
بازار بيجار
بازار بيجار در مرکز اين شهر واقع شده و از بقاياى بافت قديمى شهر بيجار به حساب مىآيد. اين بازار شامل يک راسته طولانى شمالي-جنوبي، تيمچهاى به نام حاج شهباز و سرايى به نام سراى امير تومان است. امروزه تنها شانزده باب حجره از معمارى قديم بازار در دو طرف راسته اصلى باقى مانده و بقيهٔ حجرهها و راستهها تغيير کرده است. در پوشش مغازهها از طاق و تويزه استفاده شده است.
موقعيت جغرافيايى بيجار که بر سر راه کردستان و آذربايجان قرار دارد، موجب وسعت و گستردگى خاص اين بازار شده است. در گذشته نيز اين بازار به دليل قرار گرفتن در مسير کاروانهاى تجارى از رونق در خور توجهى برخوردار بود.
تاريخ دقيق ساخت بازار بيجار مشخص نيست ولى با توجه به نوع معمارى و بقاياى وضعيت موجود آن، به نظر مىرسد که احتمالاً در دوره قاجار ساخته شده باشد.
تيمچه حاج شهباز
در ضلع شرقى راسته بازار بزرگ بيجار، تيمچهاى زيبا قرار دارد که به نام تيمچه حاج شهباز معروف است. اين تيمچه داراى يک فضاى سرپوشيده مرکزى است که حجرههايى در پيرامون آن شکل گرفته است.
ويژگى معمارى اين تيمچه در نوع قوسها و کاربندىهايى است که در سقف آن اجرا شده است. همچنين نورگيرهاى آن در سقف و در ترکيب با کاربندىها، تصويرى زيبا پديد آورده که نشانگر تفکر و ذوق بالا و قابل توجه است.
سراى امير تومان
در ضلع غربى بازار بيجار سرايى قديمى وجود دارد که در زبان محلى به تيمچه امير تومان معروف است. اين سرا به علت مجاورت با پارکى کوچک، از موقعيت مناسبى در شهر بيجار برخوردار است.
سراى اميرتومان داراى يک حياط مرکزى با حجرههايى در پيرامون آن است. پلان آن به شکل هشت و نيم هشت است و در يک طبقه با مصالح خشت، آجر و سنگ ساخته شده و به عنوان مکان تجارى قابل توجهى در کنار بازار قديمى بيجار مطرح بود. اين بنا هم احتمالاً در دوره قاجار ساخته شده است.
بازار قديمى سقز
از بازار اصلى و قديمى شهر سقز آثار زيادى بر جاى نمانده است و تنها آثار به جاى مانده شامل بقاياى راستههاى آن است که در طى چند دهه گذشته به کلى از نظر معمارى دگرگون شده است. با توجه به آثار به جاى مانده از کاروانسراى تاجوانشير در کنار اين بازار، مىتوان به اهميت بازار سقز در گذشته پى برد.
Asalbanoo
24-04-2007, 10:00
حمام پاشاخان
حمام خان (ظهیری)
حمام شجاع لشکر
حمام صلاحی
حمام عمارت آصف
حمام عمارت ملالطفالله شیخالاسلام
حمام قصلان
حمام وکیلالملک
حمام حسنآباد
حمام خدری
حمام شیشه
حمام عبدالخالق
حمام عمارت مشیر دیوان
حمام عمارت وکیل
حمام منزل معمارباشی
حمام پاشاخان
اين حمام در محله قطارچيان شهر سنندج قرار دارد و يکى از قديمىترين حمامهاى شهر سنندج است. حمام پاشاخان داراى هشتي، رختکن، گرمخانه، خزينه، خلوتي، سرويسهاى بهداشتى و ... است. اين بنا متأثر از سبک معمارى اصفهانى و با مصالح محلى ساخته شده و در دورههاى متعدد مورد استفاده قرار گرفته است.
حمام حسنآباد
در داخل شهر حسنآباد ياسوکند، حمامى قديمى وجود دارد که از لحاظ معمارى حائز اهميت است. اين حمام داراى ورودي، هشتي، حمام گرم و سرد، تون، خزينه، اتاق تقسيم آب و ... است. تمام فضاها با روش طاق و تويزه و کاربندى و گنبد با سنگ لاشهاى مسقف شده که از ويژگىهاى بارز بنا است.
در اين بنا از ملات آبى به خوبى استفاده شده است و نشان مىدهد با وجود اين که معمار حمام محلى بود، از اصول معمارى و طرحها و عناصر مکمل آن آگاهى کامل داشت. اين حمام احتمالاً در دورهٔ زنديه ساخته شده است.
حمام خان (ظهيرى)
اين حمام در ضلع شمالى بازار سرپوشيده سنندج، پايينتر از مسجد داروغه واقع است. حمام داراى بخشهاى مختلفى از جمله سردر ورودي، سربينه، حمام گرم، خزينه و ... است. بر طبق کتيبه سنگى موجود در سردر ورودي، حمام در سال ۱۲۲۰ هـ.ق به دستور امانالله خان اردلان ساخته شد و بعدها به سبب تملک آن توسط امينالتجار در سال ۱۲۹۶ هـ.ق (دوران حکومت فرهاد ميرزاى معتمدالدوله، عموى ناصرالدين شاه) مورد مرمت و بازسازى عمده قرار گرفت. کتيبه موجود نيز گوياى اين امر است.
تزيينات معمارى مسجد شامل آهکبرىهاى پرکار با نقوش گل و گياه و حيواني، کاشىکارىهاى هفت رنگ با نقشمايههاى بومى و محلى و نيز سنگ فرش مرمرين است.
اين حمام قابل مقايسه با حمام قصلان در روستاى قصلان شهرستان قروه است و يکى از بزرگترين حمامهاى کردستان به شمار مىآيد. احتمالاً اين حمام به پيش از دورهٔ قاجار تعلق دارد و شايد در دورهٔ صفويه، همزمان به قلعه و بازار ساخته شده باشد. تاريخ موجود در کتيبه نيز احتمالاً مربوط به زمان مرمت آن است.
حمام خدرى
در کنار پاساژهاى متعدد شهر بانه که با نام خدري معروف است، حمامى قديمى وجود دارد که داراى فضاهاى مختلفى است که مشابه آن در بيشتر حمامهاى قديمى استان کردستان ديده مىشود. اين حمام فاقد تزيينات است، ولى فعلاً قديمىترين اثر معمارى موجود در شهر است و بايد مورد مرمت کامل قرار گيرد.
حمام شجاع لشکر
اين حمام قديمى در کوچه يمين لشکر از محله سرتپوله، مجاور منزل شجاع لشکر واقع شده و به نظر مىرسد که متعلق به همين شخص بوده است. اين حمام که کوچکتر از حمامهاى شهرى است داراى ورودي، حمام سرد، گرمخانه، ميان دو خزينه، تون حمام و ... است. تزيينات حمام کمتر قابل مشاهده است، چون در سالهاى اخير روى آن به طور کامل پوشيده شده است. ساخت حمام به دوره قاجاريه باز مىگردد.
حمام شيشه
حمام شيشه در ضلع شمالى بلوار کردستان و مجاور پل و مسجد ملاويسي قرار دارد و از بناهاى عمومى و قديمى شهر سنندج به شمار مىرود. اين حمام داراى فضاهاى ورودي، هشتي، سربينه و حمام گرم با ستونهاى سنگى است. سکوها، آبنماى گرم و سرد، خزينه و خلوتى بنا داراى خصوصيات ويژهاى است. درِ حمام زنانه در کوچهٔ مجاور قرار دارد.
از در و پنجرهها و شيشههاى رنگي، که وجه تسميه حمام به آن باز مىگردد، آثار زيادى باقى نمانده است. از ديگر ويژگىهاى اين بنا، تزيينات آهکبرى است که شامل نقشهاى مختلف گياهى و حيوانى است. به احتمال قريب به يقين اين حمام در دوره قاجار بنا شده است. حمام شيشه تا چند سال پيش مورد استفاده بود.
حمام صلاحى
در ضلع شرى خيابان فردوسى و مجاور بازار قديمى سنندج، در زير مغازههاى پيرامون، حمامى قرار دارد که به گرمابه ممتاز (صلاحي) مشهور است. اين حمام در سطح پايينترى از حمامهاى قديمى شهر سنندج قرار دارد. اين امر احتمالاً براى بهرهگيرى بهتر از قناتهاى قديمى شهر بوده است.
حمام داراى بخشهاى مختلف شامل سردر ورودي، هشتي، حمام سرد، خلوتي، گرمخانه، خزينه و ... است. ويژگى انحصارى بنا، قرارگيرى در سطح پايين و نوع قوسهاى معمارى و نيز چهار فضاى گنبددار است که هر يک عملکرد خاصى داشتهاند. به نظر مىرسد همزمان با ساخت بازار و قلعه سنندج، اين حمام ايجاد شده باشد. مجاورت حمام با بازار و کار همزمان با آن مؤيد اين مدعا است.
حمام عبدالخالق
اين حمام در ضلع شرقى راسته بازار سنندج قرار دارد. تاريخ ساخت آن دقيقاً مشخص نيست و احتمالاً به دوره قاجاريه تعلق دارد. حمام داراى فضاهاى مختلفى است کهدر بيشتر حمامهاى استان نيز ديده مىشود. آب لازم براى اين حمام از آب جارى قناتهاى شهر تأمين مىشود.
ارتفاع سقف اين حمام نسبتاً بلند است و ستونهاى چهارگوش سنگي، آبنما، حجرهها، رختکن، گرمخانه، خلوتىها، سرويس و خزينه آن تابع اسلوب حمامهاى ايرانى در دورهٔ صفوى است. تزيينات معمارى اين بنا مشخص نيست، زيرا سلح ديوار آن با سيمان و کاشى جديد اندود شده است، ولى گفته مىشود اين حمام داراى تزيينات آهکبرى که در شهر سنندج بسيار رواج داشت، بود.
اين بنا با حمام وکيلالملک در شهر سنندج قابل مقايسه است و اکنون در تملک ميراث فرهنگى استان کردستان قرار دارد.
Asalbanoo
25-04-2007, 13:27
حمام عمارت آصف
در داخل مجموعه عمارت آصف وزيري حمام کوچکى وجود دارد که يکى از زيباترين حمامهاى غرب کشور است. اين بنا به سبک معمارى اصفهانى و مانند ساير حمامهاى استان اما در مقياس کوچکتر ساخته شده و داراى ورودي، محل انتظار، حمام سرد، رختکن، مياندر، حمام گرم، خزينه خلوتي، تون، سرويس بهداشتى و فضاى اضافى براى منبع آب است.
اين بنا داراى شش ستون سنگى با تزيينات طنابى است و از تزيينات آهکبرى پرکار، کاشىهاى خشتى آبى رنگ، حجارى روى سرستونها و ستونهاى سنگى برخوردار است. تزيينات طنابى ستونها و سرستونهاى اين حمام، از ويژگىهاى منحصر به فرد آن است. اين حمام فقط مورد استفاده اختصاصى خانواده آصف بود.
حمام عمارت مشير ديوان
در داخل عمارت مشير ديوان حمامى به سبک حمامهاى قديمى اما در مقياس کوچکتر ساخته شده که داراى ويژگىهاى خاص و بخشهاى مختلفى است. در داخل حمام سرد تزيينات کاشىکارى يکرنگ و آهکبرى با نقوش گياهى و هندسى کار شده است. حمام گرم آن نيز آهکبرىهاى پرکارى دارد و در کفها از سنگ مرمر صيقل يافته قصلان استفاده شده و تمام فضاهاى حمام با گنبدهاى آجرى مسقف شدهاند. زمان ساخت حمام به طور دقيق مشخص نيست؛ اما احتمالاً در دوره ساخته شده است. اين حمام به طور اختصاصى در اختيار خانواده مشير ديوان بود.
حمام عمارت ملالطفالله شيخالاسلام
در مجموعه عمارت ملالطفالله شيخالاسلام سنندجي که هماکنون اداره کل ميراث فرهنگى استان کردستان از آن بهره مىگيرد، حمامى قديمى وجود دارد که در بخش اندرونى و در ضلع غربى منطقهٔ زيرزمين عمارت قرار گرفته است. اين حمام داراى تزيينات آهکىبرى و کاشىکارى يک رنگ است و طرحهاى هندسي-اسليمى و حيوانى از مهمترين نقوش آن به شمار مىآيد.
اين حمام داراى ورودي، حمام سرد، حمام گرم، تون، خزينه و خلوتى است و در کفسازى آن از سنگ مرمر استفاده شده است. اين بنا همزمان با کل مجموعهٔ عمارت در دورهٔ قاجار ساخته شد.
حمام عمارت وکيل
در مجموعه عمارت وکيلالملک و متصل به پارک سپيدار، حمامى قديمى قرار دارد که احتمالاً فقط مورد استفاده افراد خانواده وکيل بود. اين حمام داراى فضاهايى است که در تمام حمامهاى منطقه ديده مىشود. به نظر مىرسد اين حمام همزمان با احداث مجموعه عمارت وکيل که به دوره زنديه باز مىگردد، ساخته شده باشد. استفاده از آهکبرى در سطح وسيع بر ديوارها و در فضاهاى گرم و سرد حمام به چشم مىخورد و نقشهاى به کار رفته براى تزيين حمام شامل اشکال هندسي، گياهى و حيوانى است که از نقش طاووس بيشتر استفاده شده است.
حمام قصلان
روستاى قصلان در مسير دينور-زنجان، در ۵ کيلومترى شمال شهر قروه قرار دارد. سرچشمه رودخانه شور و تپه بزرگ باستانى آن از عملکرد وسيع شهرى قصلان در دورههاى تاريخى حکايت دارد.
حمام زيبا و بزرگ قصلان و برج آن در سال ۱۲۵۵ هـ.ق در روزگار آصف اعظم تعمير شد. تاريخ ساخت حمام احتمالاً مربوط به اواخر عهد زنديه و در زمانى است که خسرو خان اول به عنوان والى کردستان حکومت داشت.
ين بنا داراى بخشهاى مختلفى مانند هشتي، حمام سرد، هشتى و مياندر، حمام گرم، خلوتىهاى خصوصى و عمومي، خزينه و تون است و تزيينات منحصر به فرد آهکبرى با طرحهاى گياهي، هندسي، انسانى و حيوانى در آن مشاهده مىشود که در نوع خود بااهميت و قابل مقايسه با حمام خان در شهر سنندج است.
حمام منزل معمارباشى
در داخل منزل بزرگ معمارباشي که به استاد الله مراد اقليدس اشتهار داشت، حمامى در مقياس کوچک، با سبک معمارى حمامهاى قديمى ساخته شده که از نظر معمارى به ويژه تزيينات آهکبرى حائز اهميت است. طرحهاى هندسي، گياهى و حيوانى اين حمام در نوع خود منحصر به فرد و نشان اهميت اين فضا در شهر سنندج است. تاريخ دقيق ساخت حمام مشخص نيست؛ ولى با توجه به ساخت عمارت در اواخر دوره قاجار، احتمال دارد اين حمام مربوط به اوايل عصر پهلوى باشد.
حمام وکيلالملک
اين حمام کنار عمارت وکيل و مجاور بازارچه قديمى وکيل در شهر سنندج واقع شده است. زمان ساخت دقيق آن مشخص نيست؛ اما براساس شواهد، نوع معمارى و تزيينات وابسته به آن، چنين استنباط مىشود که احداث آن مربوط به دوران افشاريه و ادامه سبک صفوى باشد. اين مهم به ويژه در عناصرى مانند ورودي، حجره انتظار، رختکن، حمام گرم، هشتي، خزينه، آبانبار، تون و ... به خوبى قابل مشاهده است.
حمام داراى تزيينات آهکبرى است که طى چند سال گذشته با سيمان روى آنها اندود شده است. حمام بسيار بزرگ و کفسازىهاى آن سنگى است و افزون بر آن، از آجر، سنگ و ملات آهک استفاده شده است. ستونهاى سنگى قطورى در داخل حمام سرد و گرم ديده مىشود. در مجموع ترکيب و قرارگيرى فضا نشانگر ذوق و سليقه بالاى معمار است.
Asalbanoo
25-04-2007, 13:56
پل شیخ (قلیچیان)
پل فرهادآباد (پل امیر)
پل قشلاق
پل صلواتآباد
پل قجور
پل گاران
پل شيخ (قليچيان)
پل شيخ در دو کيلومترى شمال شهر سنندج و در مسير جاده آسفالته روستاى بابارريز و قليچيان، روى رودخانه قشلاق احداث شده است. اين پل در مسير ارتباطى سنندج به بيجار و زنجان قرار دارد.
تاريخ دقيق ساخت پل و نام بانى آن مشخص نيست، اما با توجه به فرم ساخت و شيوه اجراى معمارى طاقها و پايهها، گمان مىرود که اين پل در دوره قاجاريه ساخته و بهتدريج در دورههاى بعد، مرمت شده است. در دوران حکومت پهلوى اول، سه دهانه از شش دهانه پل که به صورت جناقى (پنج و هفت) بود، بازسازى شد. اکنون، قوسهاى پل از نوع رومى و جناقى است.
پهناى پل شيخ ۳/۵ و ارتفاع آن از کف رودخانه ۷/۶ متر است. اين پل داراى شش دهانه است. از اين ميان چهار دهانهٔ ميانى بزرگتر از دو دهانه کنارى است.
از آنجا که اين پل به وسيله يکى از افراد عارف و با نفوذ استان به نام حاج شيخ شکرالله شهبازي مرمت شد، به پل شيخ شهرت يافته است.
پل صلواتآباد
اين پل در ۱۵ کيلومترى جاده آسفالته بيجار-تکاب در روستاى صلواتآباد، روى رودخانه قزلاوزن احداث شده است. پل در مسير ارتباطى سلطانيه و زنجان با ديگر شهرهاى غرب کشور از جمله بهار همدان، کرمانشاه و سنندج قرار دارد.
در ساخت اين پل از قوسها ى تيزهدار و سکوهاى متعدد با رعايت کامل اصول پلسازى در معمارى ايران استفاده شده است. پل صلواتآباد داراى ۹ چشمه با دهانههاى متفاوت است. طول پل ۱۳۰ متر و ارتفاع آن به نسبت موقعيت و توپوگرافى محل، بين ۴/۸ تا ۱۲ متر متفاوت است.
بر اثر سيلابهاى سال ۱۳۷۵ شمسي، پل دچار تخريب و ويرانى بيش از حد شد. عمليات مرمتى و تعميراتى در اين پل از سوى ميراث فرهنگى استان به تازگى پايان يافته است.
پل فرهادآباد (پل امير)
اين پل در ۱۵ کيلومترى شمال غربى شهرستان قروه، در روستاى فرهادآباد قرار دارد و در مسير جاده قديمى بيجار، روى رودخانه بايتمر احداث شده است.
پل فرهادآباد داراى ۸ دهانه و ۸۰ متر طول است. چشمههاى وسط اين پل بزرگتر از ديگر چشمهها است. نوع قوسهاى به کار رفته در اين پل عموماً جناقى است.
تاريخ ساخت پل به طور دقيق مشخص نيست و با توجه به شيوه معمارى پل، به نظر مىرسد که به احتمال قوى از پلهاى دوران صوفيه باشد. اين پل در زمان حکومت خسروخان اول مقارن با حکومت زنديه تعمير و بازسازى شد و فرهاد ميرزاى معتمدالدوله زمانى که حاکم کردستان بود آن را مرمت کرد؛ از اين رو آن را پل فرهادآباد مىنامند. از آنجا که اين پل توسط امير علايى به دست تعمير سپرده شد، به نام پل امير نيز مشهور است.
تخريب و ويرانى پل در اثر سيلابهاى بهارى در سال ۱۳۶۹ موجب شد که ميراث فرهنگى استان، احيا و مرمت کامل پل را به انجام برساند. روستايى به نام ويس مريد از موقوفات اين پل است.
پل قجور
اين پل که روى رودخانه قزلاوزن نزديک روستاى قجور از شهرستان بيجار و در مسير جاده کاروانرو زنجان-بيجار واقع شده، در ۵۰ کيلومترى شهر بيجار قرار دارد.
طول پل با احتساب دو انتهاى آن ۱۰۴ و حداکثر ارتفاع آن ۱۲ و طول گذرگاه آن ۵/۶ متر است. اين پل داراى چهار دهانه نسبتاً بزرگ با قوسهاى جناقى است و با استفاده از سنگ و ملات ساروج و آجر و گچ ساخته شده است.
پل قجور داراى چشمههاى کوچکترى در دو طبقه است و در ساخت پايههاى آن سنگهاى حجارى شده به کار رفته است. در سالهاى اخير، بر اثر شدت جريان آب رودخانه، همه چشمههاى اين پل به جز يکى خراب شده است. با توجه به نوع معمارى آن احتمالاً مربوط به دوره ايلخانى است.
پل قشلاق
اين پل در شرق شهر سنندج، نرسيده به پايانه مسافربرى واقع و درکنار راه آسفالته و روى رودخانه قشلاق احداث شده است.
تاريخ دقيق ساخت پل مشخص نيست، اما به نظر مىرسد بناى اصلى پل در زمان امانالله خان اردلان تعمير و مرمت کامل شد و بعد به دليل خرابى و ويرانى بيش از حد، در سال ۱۲۶۸ هـ.ق، ميرزا رضا وزير کردستاني پل را بازسازى کرد. وجود يک سنگ نبشته بر سينه کوه مجاور پل با تاريخ سال ۱۲۸۴ هـ.ق، حکايت از تعمير و مرمت پل در زمان ناظمالاياله ميرزا غلامحسين خان دارد. پل قشلاق به پهناى ۶ و طول ۸ متر، داراى ۶ دهانه است. ميانگين ارتفاع اين پل حدود ۱۱ متر از سطح رودخانه است.
پل گاران
پل گاران روى رودخانه دايمى گاران (چم گاران) که از ارتفاعات بلند و برفگير منطقه سرشيو مريوان سرچشمه مىگيرد، ساخته شده است. اين پل ارتباط بين دو منطقه جانوره و گاران در مريوان را فراهم مىسازد. پل در فاصله ۱۲ کيلومترى شرق شهر مريوان و در ۹۰۰ مترى کارخانه آسفالت شهردارى واقع شده است.
احداث پل با بسترسازى آغاز و سپس پايههاى آن ايجاد شده و در ساخت آن ملات سنگ، ساروج و آجر به کار رفته است. براى ساخت پايههاى پل از سنگهاى تراشيده استفاده شده است.
پل داراى دو پايه شش ضلعى در ميان رودخانه و دو پايه متصل به ارتفاعات طرفين رودخانه است و سه دهانه (چشمه) دارد. طول پل ۴۲، عرض آن ۵/۹ و ارتفاع آن ۶ متر است.
از آنجا که اين پل ارتباط مريوان-سنندج را ميسر مىساخت، احتمالاً در دوره واليان اردلان در زمان صفويه مرمت شده است. پل گاران در زمان ساسانيان ساخته شد و تا سال ۱۳۲۰ شمسى مورد استفاده بود.
Asalbanoo
27-04-2007, 12:43
برج اشقون بابا
برج اوج گنبدخان
برج ینگی ارخ
برج اشقون بابا
برج اشقون بابا نزديک شهر حسنآباد ياسوکند شهرستان بيجار واقع شده است. اين بنا از سنگ و آجر ساخته شده، داراى پلانى دايره شکل است. اين برج احتمالاً از اقامتگاههاى (کوخ) بين راهى بود.
قدمت برج اشقون بابا را برخى به دوره ايلخانى نسبت دادهاند، اما از آنجا که آثار و بقاياى مرمت دوره صفوى روى آن مشخص است، به نظر مىرسد در دوره صفوى ساخته شده باشد.
برج اوج گنبدخان
در فاصله ۷۵ کيلومترى شمال غرب شهر بيجار، در روستايى به نام اوج گنبدخان برجى سنگى وجود دارد که به برج اوج گنبد معروف است. دليل اين که چرا برخى اين گنبد را اوچ (سه) مىنامند، به طور دقيق مشخص نيست.
ساختمان برج داراى پلان با دايرهاى از سنگ و ساروج ساخته شده و سقف آن نيز با گنبد شلجمى از سنگ لاشهاى ساخته شده است. ابعاد داخلى برج ۳۰/۴ متر و ورودى آن ۳۰/۱ متر ارتفاع دارد. عرض ديوارههاى سنگى ۹۰ سانتىمتر و ارتفاع برج ۶ متر است.
از آنجا که اين برج نيز در مسير کاروانها قرار داشت، به نظر مىرسد که به عنوان اقامتگاه بينراهى در عصر صفويه ساخته شده و مورد استفاده بود.
برج ينگى ارخ
اين برج در روستايى به همين نام در ۶۳ کيلومترى شمال شهر بيجار قرار دارد و داراى پلانى دايرهشکل است. مدخل برج ينگى ارخ در ضلع جنوبى بنا و در کنار جادهاى در مسير رودخانه قم چقاي واقع است. اين برج از سنگ لاشه، ملات و ساروج ساخته شده و احتمالاً يک اقامتگاه بين راهى بود که در دوره صفوى مورد استفاده مسافرين قرار مىگرفت
اين برج داراى گنبدى بود که تخريب شده، اما بقاياى کاربندىهاى گچى آن موجود است. بنا در مسير جاده زنجان-آذربايجان-کردستان واقع است و نشان از رونق تجارى و اهميت اين منطقه دارد.
Asalbanoo
27-04-2007, 12:48
بافت قدیمی شهر سقز
بافت قدیمی شهر حسنآباد یاسوکند
پالنگان
روستای درکی
روستای نگل
بافت قدیمی شهر سنندج
اورامان
روستای خسروآباد گروس
روستای صلواتآباد
بافت قديمى شهر سقز
شهر سقز نيز داراى بافت قديمى ارزشمندى با خانهها و مساجد قديمى است. هرچند بافت سقز دچار دگرگونى و تغييرات بسيار شده ولى معمارى خانهها و قرارگيرى آنها همچنان بر مبناى اسلوب معمارى بومى منطقه انجام مىشود. قدمت بناهاى باارزش در بافت قديمي، به دوره زنديه و قاجار و اوايل پهلوى باز مىگردد.
بافت قديمى شهر سنندج
شهر سنندج، بخشى از بافت تاريخى خود را که بيش از ۳۵۰ منزل مسکونى قديمي، بازار، مسجد، حمام و ساير بناهاى شهرى را شامل مىشود، حفظ کرده است. اين بافت ارزشمند تاريخى ريشه در عصر صفوي، قاجار و اوايل پهلوى دارد.
در اين شهر، بناهاى مسکونى از نظر معمارى ارزش قابل توجهى دارند. فيزيک شهر نيز ويژگىهاى منحصر به فردى دارد و بخشى از شهر با معمارى پلکانى احداث شده و داراى کوچهها و گذرهاى قديمى ارزشمندى است. هرچند بخش عظيمى از بافت تاريخى شهر از بين رفته ولى هنوز برخى از محلات قديمى به حيات خود ادامه مىدهند، که در خور مطالعه است. برخى از اين محلات که در جريان جنگ جهانى وجود داشته، از محلات اوليه و هستههاى نخستين گسترش شهر سنندج در دوران قاجار به شمار مىروند، عبارتند از: محله چهارباغ که در سال ۱۱۷۹ هـ.ق به وسيله خسروخان اردلان ساخته شد، محله جلو باغ ملي، محله کرمانجها (ناوکرماجهکان)، محله يهودىها، محله گورکان (گبرها) يا محله مسيحىها، محله کانى دو شمع، محله ميان قلعه، محله قطارچيان، محله بالايخچال در قطارچيان، محله کلکهجار، محله چهار دالان، محله پيرمحمد، محله دباغخانه، محله آقازمان، محله مسجد و چشمه ملاويسي، محله مسجدقوله (مسجد ملامؤمن)، محله جلوخانه وکيل، محله بالا خندق، محله سرتپوله، محله جورآباد.
بافت قديمى شهر حسنآباد ياسوکند
حسنآباد ياسوکند در ۷۵ کيلومترى شهر بيجار قرار دارد. حسنآباد که از روستاهاى قديمى و بزرگ بود، طى چند سال گذشته توسعه و گسترش قابل توجهى يافته و تبديل به شهر شده است. اين شهر داراى بافت ارزشمندى از معمارى بومى منطقه است؛ خانهها عموماً داراى تراسبندى يا ايوان ستوندار چوبى هستند و در پشت ايوان، با تقسيم مناسب فضا، اتاقها و راهروهاى مختلفى در فاصله اتاقها تعبيه شده است. خانههاى بافت قديمى شهر با دو اشکوب و عموماً داراى ايوانهاى ستوندار، با سرستونهاى چوبى ساخته شده است. استفاده از سرستون در منطقه غرب و شمال غرب ايران، سابقه چهار هزار ساله دارد.
حسنآباد در کنار محوطهاى قديمى به نام امامزاده عقيل ايجاد شده و به نظر مىرسد پس از ويرانى در عصر ايلخاني، در محل کنونى ساخته شده باشد. تاريخ ساخت و سوابق خانهها و حمام قديمى حسنآباد به دورهٔ زنديه، قاجار و اوايل پهلوى باز مىگردد.
اورامان
واژه اورامان يا هورامان از دو بخش هورا به معنى اهورا و مان به معنى خانه، جايگاه و سرزمين تشکيل شده است. بنابراين اورامان به معنى سرزمين اهورايي و جايگاه اهورامزدا است. هور در اوستا به معنى خورشيد آمده و هورامان جايگاه خورشيد نيز معنى مىدهد.
روستاى اورامانات تخت
اين روستا مرکز دهستان اورامانات در جنوب شرقى شهر مريوان قرار دارد و جادهاى به طول ۷۵ کيلومتر آن را به شهر مريوان متصل مىنمايد. حدود ۳۰ کيلومتر اين راه آسفالت و بقيه خاکى است. جاده در دامنه کوههايى قرار گرفته که از زيبايى فوقالعادهاى برخوردار است. اين روستا در درهاى شرقي-غربى و در شيب تندى روبهروى يال شمال کوه تخت واقع شده است.
خانههاى روستا به طور کلى از سنگ و اغلب به صورت خشکهچين و به صورت پلکانى ساخته شده است. اين روستا در بين اهالى روستاهاى منطقه به شهر اورامان معروف است و مراسم پيرشاليار در آن برگزار مىشود. بنا به اعتقاد مردم منطقه، اين روستات زمانى شهرى بزرگ بود و مرکزيت خاص داشت و به همين خاطر از آن به عنوان تخت يا مرکز (حکومت) ناحيه اورامان ياد مىکردند. وضعيت خاص روستا از نظر معماري، موقعيت چشمههاى پرآب، همچنين مراسم خاص و آداب و رسوم و وجود مقبره و مسجد پير شاليار و به ويژه جمعيت و تعداد سکنه قابل توجه آن، نشانگر اهميت آن در زمان ساسانى است. قبل از دوره ساسانى نيز در متون سومرى به هورم اشاره شده است.
پالنگان
پالنگان يکى از روستاهاى استان است که بافت معمارى پلکانى آن در استان کردستان داراى ارزش ويژهاى است. اين روستا که در دهستان ژاورود از شهرستان کامياران واقع شده، در حدود ۴۷ کيلومترى شمال غربى شهر کامياران قرار دارد.
روستا در دامنهٔ کوه و در دو طرف دره قرار دارد. خانههاى روستا با سنگ و عموماً به صورت خشکهچين، به صورت پلکانى ساخته شده و پشتبام منزل پايين به منزلهٔ حياط منزل بالا است.
اين روستا علاوه بر داشتن معمارى زيبا، داراى چشمهها، آبشارها و طبيعتى سرشار از زيبايى منحصر به فرد در استان کردستان است و در کنار رودخانهاى قرار گرفته که به سيروان مىپيوندد.
اين ناحيه يکى از مراکز مهم کردستان از دوره سلجوقى به بعد بود و قلعه پلنگان که مجاور روستا و در بالاى کوه قرار گرفته، مؤيد اين امر است. با توجه به بقاياى آسيابها، مساجد و منازل قديمى و باغهاى زيباى اين روستا، بعيد به نظر نمىرسد که شالوده اصلى آن به دوره ساسانى بازگردد.
Behroooz
27-04-2007, 23:37
درباره شخصيتهاي معاصر كردستان مطلب داري؟
Asalbanoo
27-04-2007, 23:38
درباره شخصيتهاي معاصر كردستان مطلب داري؟
سلام شرمنده ندارم.....
Asalbanoo
29-04-2007, 08:56
روستاى خسروآباد گروس
اين روستا در فاصله ۴۵ کيلومترى شرق شهر بيجار واقع شده و از نظر تقسيمات سياسى جزو شهرستان بيجار است. روستا در مسير شهر قروه-بيجار و به عبارتى در مسير راه قديمى آذربايجان-دينور قرار دارد. اين روستا داراى بافتى ارزشمند است و وجه تسميه آن نيز به اين جهت است که خسروخان اردلان والى کردستان در توسعه و آبادانى روستا و ايجاد ساختمانهاى عامالمنفعه و قلعهٔ آن نقش داشته است.
روستاى خسروآباد داراى يک قلعه بود که فقط بخشهايى از آن در ضلع شمالى باقى مانده است. بر مبناى نقل قولهاى قديمي، از مقابل مدخل ورودى قلعه به سمت مشرق يک خيابان مشجر تا روستاى حاجىآباد وجود داشت که اکنون از بين رفته است.
از ديگر بناهاى باارزش روستا مقبرهاى بسيار زيبا به فرم چهارطاقى با گنبدى زيبا است و به حاج اللهيار خان اميرعلايي و خانواده وى تعلق دارد. اميرعلايى در دورهٔ قاجار در توسعه و عمران روستا نقش بسيار مؤثرى داشت.
تمام ساختمانهاى اين روستا از خشت و آجر است و مسجد و مقبرهٔ آن تمامى از آجر ساخته شده است.
از ديگر بناهاى شهر، بقاياى يک منزل قديمى متعلق به اميرعلايى است که از آن تنها سردر و هشتى و چند اتاق در حياط باقى مانده است. سردر باشکوه اين ساختمان نشانگر عظمت معمارى و اهميت روستا است.
در اين روستا بقاياى مدرسهاى قديمى نيز در کنار مقبره مادر اميرعلايى به جاى مانده است. اين مدرسه ظاهراً در سال ۱۳۰۲ شمسى تأسيس شد و بعد از مدرسه بيجار دومين مدرسه اين شهرستان بود.
اين روستا در زمان حکومت ناصرالدينشاه جزيى از دارالملک گروس به شمار مىرفت و اميرنظام گروسي در قلعه آن اتراق داشت.
روستاى درکى
روستاى درکي در فاصله ۴۲ کيلومترى شرق مريوان، در منطقهاى پاىکوهى بنا شده و کوه تختاورامان در جنوب و جنوب شرقي، کوه مهدي در شمال و کوه دالاغي در شمال غربى آن و دره حکم در شمال شرق و دره درزه در غرب آن قرار دارد. اين دو دره از مناطق زيباى طبيعى منطقه به شمار مىآيند. اين روستا با معمارى پلکانى سنگي، مىتواند به نقطهاى قابل توجه تبديل گردد.
روستاى صلواتآباد
روستاى صلواتآباد يا سلماتآباد در پانزده کيلومترى غرب بيجار و در کنار رودخانه قزلاوزن، نزديک پلى قديمى صلواتآباد قرار دارد.
اين روستا داراى يک قلعه قديمى با برج و باروهاى محکم که از خشت و گل ساخته شده، است. در داخل اين قلعه تعدادى خانه قديمى وجود دارد. يکى از اين خانهها که به مالک روستا تعلق داشت، از نظر معمارى و تزيينات داراى ويژگىهاى منحصر به فردى است. در اين بنا اروسىهاى زيبا و تزيينات گچبرى قابل توجهاى وجود دارد. ترکيب فضاها، سهدرىها، پنجدرىها، پستو و ... بيانگر ذوق و سليقه معماران آن است.
در کنار قلعه و بيرون از آن بقاياى يک حمام قديمى وجود دارد که بخشهايى از گنبدهاى آن تخريب شده و داراى فضاهايى از جمله ورودي، حمام سرد، حمام گرم، خزينه، خلوتي، تون و ... است و آب آن نيز به روش خاصى از رودخانه تأمين مىشده است.
روستاى نگل
روستاى زيباى نگل در ۶۰ کيلومترى غرب شهر سنندج و در کنار راه سنندج-مريوان واقع شده است.
معمارى روستا داراى ويژگىهاى معمارى اورامان است. با اين تفاوت که در معمارى پلکانى نگل علاوه بر اين که از سنگ استفاده شده، عموماً نماى منازل را با کاهگل اندود نمودهاند. اين روستا در گذشته داراى مسجدى قديمى بود که اخيراً آن را تخريب و نوسازى کردهاند. اهميت و اشتهار اين روستا به علت وجود قرآن خطى قديمى آن است.
از ديگر روستاهايى که از بافتى باارزش برخوردارند، مىتوان به روستاهاى کماله و بل، در منطقه اورامانات و همچنين روستاى قم چقاي در بيجار و روستاى قصلان و دلبران در شهرستان قروه اشاره کرد.
Asalbanoo
29-04-2007, 08:59
عمارت آصف دیوان
خانه آیتالله شیخ محمد مردوخ کردستانی
عمارت امجدالاشراف
مجموعه عمارت شیخ محمدباقر غیاثی
خانه مجتهدی
خانه معمارباشی
عمارت ملکالتجار
عمارت و باغ آیتالله مردوخ
عمارت احمدزاده
عمارت سرهنگ آزموده اردلان
خانه گلهداری
عمارت مشیر دیوان
عمارت ملالطفالله شیخالاسلام
عمارت وکیلالملک
عمارت آصف ديوان
اين بنا در ضلع شمالى خيابان امام خمينى در شهر سنندج واقع شده است.سردر ورودى بنا با نماى آجري، به شکل نيم هشتى و متأثر از سبک باروک است. تالار تشريفات بنا داراى ايوان ستوندار با اروسى پرکار است و از بخشهاى بسيار زيباى بنا محسوب مىشود. در بخش غربى نيز اروسىهاى زيبايى تعبيه شده است. در اين عمارت تزيينات معمارى مانند گچبري، آينهکارى و کار چوب به استادى به کار رفته است.
اين ساختمان داراى چهار حياط است که به ترتيب عبارتند از: بيروني، اندروني، حياط مطبخ و اصطبل. يکى از اين حياطها تخريب شده است. اين عمارت داراى يک رشته قنات است که آب حوض بزرگ آبنماى مقابل تالار و دو حياط ديگر از آن تأمين مىشود.
در ضلع جنوب غربى عمارت، حمام خصوصى با سبک و اسلوب معمارى حمامهاى ايرانى ساخته شده است که داراى نقشهاى آهکبرى و ستونهاى سنگى بسيار زيبا است.
براساس نقل قولهاى مختلف احداث بناى اصلى عمارت آصف که به تالار تشريفات معروف است، احتمالاً مربوط به دوران صفويه است که در دورههاى بعدى به ويژه در دوران قاجار و پهلوى بهتدريج بخشهايى به آن افزوده شده است. عمارت آصف در نوع خود از نظر معمارى منحصر به فرد است.
عمارت و باغ آيتالله مردوخ
روستاى نوره در ۱۸ کيلومترى جنوب غربى شهر سنندج واقع شده و بيش از سه هزار نفر جمعيت دارد. نوره روستايى با معمارى بومى منطقه کردستان است که در معمارى آن از مصالح محلي، به ويژه سنگهاى منطقه استفاده شده است.
بناى آيتالله مردوخ در دامنه يکى از تپهماهورهاى غرب کوه آبيدر و به فاصله ۷۰۰ مترى روستاى نوره قرار دارد. اين اثر قابل توجه، در جنوب روستا واقع و از موقعيت خاصى برخوردار است. نوع معمارى آن قلعهاى و داراى چشماندازى زيباست و اشراف کامل به محيط پيرامون و روستا دارد. اين بنا در زمينى به مساحت ۶۰۰ متر مربع (اعيان ۵۰۰ متر مربع و عرضه ۵۵۰ متر مربع) از مصالح محلى و در دو طبقه ساخته شده و در طرفين گوشههاى شمالى و جنوبى داراى برج ديدهبانى است. حياط آن در ضلع غربى قرار دارد. طراحى و اجراى اين بنا و باغ به وسيله آيتالله مردوخ انجام شده و توسط استادکاران بومى به ويژه استاد عنايتالله و استاد على محمد بنا در سال ۱۳۲۲ شمسى ساخته شده است.
خانه آيتالله شيخ محمد مردوخ کردستانى
بناى آيتالله مردوخ در محله قطارچيان و ضلع شرقى خيابان مردوخ شهر سنندج واقع شده و اکنون در تملک خانواده ديگرى است. اين ساختمان در دو طبقه و زيرزمين، به شيوه معمارى اصفهانى در دوره قاجاريه ساخته شد.
اين منزل داراى دالان ورودى طولاني، اتاق سرايدار، حياط چهارگوش و راه پله ورودى از دو سمت تالار شاهنشين بود. در ساختمان از آب جارى و روش دفع سنتى فاضلاب استفاده مىشد. در حياط آن که داراى آبنما و فضاى سبز است، حريم خصوصى و عمومى کاملاً رعايت شده است. بر اثر کم توجهى مالکين فعلى در ساختمان تغييراتى حاصل شده است.
عمارت احمدزاده
اين عمارت در ضلع شمالى بلوار نمکى شهر سنندج واقع شده و زمان ساخت آن به دوران حکومت پهلوى اول برمىگردد.
بنا داراى يک حياط چهارگوش کوچک است و ساختمان آن در چهار طبقه با نماى جنوبى و تزيينات آجرتراش بسيار زيبا و پرکار در قسمت نماى اصلي، ساخته شده است.
عمارت احمدزاده نسبت به ساير بناهاى مسکونى استان، از شيوه اجرايى و تزيينات منحصر به فرد برخوردار و نوع معمارى آن برونگرا است. از اين رو با وجود يک حياط در ضلع جنوبي، مىتوان گفت سبک معمارى کردستانى که ويژگى بارز آن ايوانهاى ستوندار است، در اين عمارت به بهترين وجهى رعايت شده است.
عمارت امجدالاشراف
عمارت امجدالاشراف در خيابان صلاحالدين ايوبى شهر سنندج قرار دارد. اين بنا به سفارش مير ابوطالب که از تجار اصفهان بود، با چيرهدستى و مهارت معماران و استادکاران اصفهانى در سال ۱۲۱۷ هـ.ق ساخته شد.
اين عمارت در اصل شامل تالار تشريفات که در ايام محرم محل عزادارى سالار شهيدان بود و نيز بناهاى مسکونى مجاور بود که بعدها دچار تغييرات و دگرگونىهايى به ويژه در قسمت جنوبى شد.
فضاها و اطاقهاى سهدرى و پنجدرى در دو طبقه، گچبرىهاى پرکار با نقوش اسليمى و در جوار آن نقاشىهايى متأثر از نقاشى غربي، قاببندىهاى سقف حسينيه با نقاشىهاى زيباى منحصر به فرد در شهر سنندج، پنجرهها با شيشههاى رنگى و ساير عناصر تزيينى به کار رفته در بخشهاى مختلف اين عمارت، از جمله خصوصيات شاخص و منحصر به فرد اين بنا است و آن را روزمره يکى از مهمترين بناهاى استان از نظر معماري، به ويژه تزيينات معمارى قرار داده است. در نماى بنا، تزيينات آجرکارى خفته و راسته به خوبى کار شده است. اين ساختمان داراى حياط با حوض مستطيل شکل و سنگفرش تختهپوش سنندجى است.
عمارت سرهنگ آزموده اردلان
اين عمارت در بافت قديمى محله قطارچيان سنندج، در کوچه خسروى نزديک عمارت وکيلالملک واقع است. اين بناى قديمى که مالک اوليهٔ آن فردى از خانواده اردلان بود، اکنون در تملک ميراث فرهنگى کردستان قرار دارد.
اين عمارت داراى بخشهاى مختلفى است؛ سردر ورودى به فرم نيمهشتى و سکوهاى قرينه سنگى با قوسهاى متداخل نيمدايره آجرى و گرهچينى است. حياط چهار ضلعى مرکزى ساختمان با آبنما و باغچه، يادآور معمارى درونگراى ايرانى است. فضاهاى ديگر شامل سهدرىها، دودرى و پنجدري، تالار، غلامگردش بسيار زيبا با ستونهاى چوبى و اروسى زيبا و بديع در هر يک از مدخلهاى ورودى فضاها، بسيار حساب شده و زيبا است. تمام فضا در پيرامون حياط مرکزى و در دو طبقه ساخته شده است. تزيينات آن ترکيبى از اروسي، گچبرى رنگي، حجارى روى سنگ، آجرکارى به صورت خفته و راسته و استفاده از نردههاى فلزى است. تاريخ ساخت دقيق منزل مشخص نيست، اما با توجه به نوع و ويژگى معمارى بنا، به نظر مىرسد که در دوره قاجار ساخته شده باشد.
Asalbanoo
30-04-2007, 19:39
مجموعه عمارت شيخ محمدباقر غياثى
اين ساختمان کنار عمارت وکيلالملک، در ضلع شمالى خيابان کشاورز و در محله قطارچيان سنندج واقع است. اين منزل که از خانههاى بزرگ شهر سنندج محسوب مىشود، داراى بخشهاى مختلف است که طى چند دوره ساخته شده است.
سردر ورودي، مهمترين بخش ساختمان، از نظر نوع معمارى داراى ويژگىهاى منحصر به فرد است. بخش ديگر ساختمانى سه طبقه است، که در اوايل دوره پهلوي، در داخل حياط اصلى و در کنار قنات ساخته شده است.
براى رسيدن به داخل ساختمان بايد سلسله مراتب خاصى را طى کرد؛ ابتدا بايد از سردر، هشتي، حياط بيرونى و سپس از حياط اصلى و محلى که شيخ در آن ساکن بود، عبور کرد. فضاهاى مختلف اين مجموعه شامل پنجدرىها، سهدرىها، انبار، زيرزمين، هشتي، تراس، راهروها، هفتدرى و مسجد است که زمانى محل بست بود. تزيينات معمارى اين ساختمان شامل اروسىسازى که در نوع خود داراى طرحهاى اسليمى قابل توجهى است، قاببندي، گچبري، حجارى روى سنگ و همچنين تزيينات آجرکارى است.
امروزه بخشهايى از ساختمان تخريب شده ولى قنات آن به خوبى باقى مانده است. اين بنا متعلق به شيخ محمد باقر غياثي از عارفان برجسته سنندج بود و هنوز وراث آن مرحوم در آن زندگى مىکنند. معمار بنا استاد ابراهيم مختار پوريان بود.
خانه گلهدارى
اين بنا در محله قطارچيان، مجاور عمارت وکيل و منزل سرهنگ آزموده اردلان واقع شده است. ساختمان در دو طبقه با کاربرى مسکونى ساخته شده و داراى دو بخش است. نوع معمارى اين بنا با معمارى ديگر بناهاى قديمى مسکونى متفاوت است و در آن حياط در مقابل ساختمان ساخته شده است. در طبقه همکف، يک اتاق سهدرى بزرگ که در طرفين آندو راهرو با پله تعبيه شده، وجود دارد و در طبقه بالا، دو اتاق گوشوار، يک سالن بزرگ با اروسى زيبا، گچبرىها و قاببندىهاى زيبا ساخته شده است.
تزيينات عمده اين ساختمان شامل حجاري، درها، اروسىها و آجر خفته و راسته و به ويژه اروسىسازى آن است که از ويژگىهاى بارز بنا محسوب مىشود.
خانه مجتهدى
ساختمان مجتهدى که امروزه در ضلع شرقى بلوار جديدالاحداث کردستان قرار دارد، قبلاً در کنار رودخانه و در بافت قديمى قطارچيان از خيابانهاى اصلى شهر سنندج، واقع بود.
اين بنا يک حياط مرکزى در ضلع شمالى دارد و بخشهاى اعيانى آن دو طبقه است که بر روى سکويى بلند و مشرف به بلوار ايجاد شده است. سکوى آن با مصالح بومى و از سنگهاى لاشهاى ساخته شده است. ساختمان داراى يک سالن اصلى با اروسى بسيار زياد است و در طرفين آن اتاقهايى در دو طبقه تعبيه شده است.
اين بنا از نظر پلان تو نما شباهت بسيار به موزه نيست. در دو طرف تالار اصلي، اتاقها و راهپلههايى به صورت ساخته شده که يکى از آنها براى عبور زنان و ديگرى براى مردان بود.
در اين بناى ارزشمند، علاوه بر اروسى بزرگ نماى اصلى و داخلى حياط، اروسىهاى ديگرى نيز در ضلع غربى سالن وجود دارد که از آثار باارزش چوبى دوره قاجار محسوب مىشود. روى ازاره سنگى داخل ساختمان نيز نقشهايى حجارى شده است. تاريخ دقيق ساخت اين مشخص نيست، اما احتمال دارد که در دوره قاجار ساخته شده باشد.
عمارت مشير ديوان
عمارت مشير ديوان در محله قديمى سرتپوله سنندج، در خيابان شهدا قرار دارد و مجموعهاى از فضاها متعدد است. اين ساختمان با شيوه و اسلوب معمارى ايران به ويژه پلان يک ايوانى در دوره قاجاريه توسط ميرزا يوسف مشير ايوان فرزند يکى از رجال سياسى به نام ميرزا رضاى وزير کردستاني ساخته شد. اين عمارت هفت حياط دارد که هر يک از آنها داراى آبنمايى جداگانه با طرح متفاوت و در عين حال مرتبط با ديگر آبنماها است.
سردر ورودى بنا با پلان نيمهشتى و تزيينات آجري، سقف شيرواني، تالار تشريفات و ايوان ستوندار جلوى آن با طرح کلاهفرنگي، گچبرى و مقرنسهاى گچي، کاربندىهاى زيبا و اروسىهايى با طرحهاى اسليمي، از جمله خصوصيات بارز اين بنا است. حجارى روى سنگ ازاره و ستونهايى با تزيينات گچبرى طنابى و مقرنسکارى از جمله تزيينات بسيار شاخص عمارت است.
پلان عمارت و طراحى و ساخت تمام بخشهاى آن در يک زمان، با رعايت تمامى اصول معمارى ايراني، ويژگى منحصر به فردى به عمارت مشير ديوان بخشيده است.
خانه معمارباشى
اين بنا در جنوب خيابان شهدا و در کنار پارک شهداى شهر سنندج واقع شده است. ساختمان در دو طبقه ساخته شده و داراى فضاهاى مختلف است. اين بنا نيز مانند منزل احمدزاده، تحول مرحله انتقالى معمارى دوره قاجار به پهلوى را در فضاسازي، نماها و حتى تقسيم فضاها، نوع قوسها و تزيينات آجرکارى مشخص مىسازد.
خانه معمارباشى از اولين نمونههاى ساختمانى شهر سنندج است که در آن تزيينات خاص آجرتراشى و الماسبُر به کار رفته است. اکنون ساختمان به دو پلاک تقسيم شده و حياط آن داراى يک آبنماى بزرگ سنگى است.
نکته قابل توجه در اين ساختمان، تنوع تزيينات در نماسازى و نوع قوس پنجرهها و بازشوها به صورت برجسته است. بقيه دوردىها در طبقه بالا در قابهاى مستطيل شکل تعبيه شدهاند. اين بنا يک حمام خصوصى هم دارد.
اين ساختمان به استاد اللهمراد اقليدس تعلق داشت. او که مرمت گلدستههاى مسجد جامع سنندج را انجام داده بود. طبق حکم حکومتى اوايل پهلوي، عنوان معمارباشي را کسب نمود. تاريخ ساخت بنا احتمالاً اواخر دوره قاجار و اوايل دوره پهلوى است.
Asalbanoo
30-04-2007, 19:40
عمارت ملالطفالله شيخالاسلام
اين بنا حدود ۱۵۰ سال پيش مقارن سلطنت ناصرالدينشاه قاجار، توسط يکى از علماى اهل سنت به نام ملالطفالله شيخالاسلام قاضىالقضات منطقه کردستان، در سه بخش ساخته شد. اکنون از اين عمارت، تالار تشريفات، زيرزمين يا حوضخانه و فضاهاى جنبى آن و بخش اندرونى باقى مانده است.
بخش اندرونى شامل ساختمان شمالى دو طبقه و ساختمان غربى با دو فضاى وسيع شرقي-غربى سردرها است. از ويژگىهاى عمده اين بخش، وجود اتاق پنجدرى با گچبري، آينهکارى و نقاشىهاى ديوارى زيباست که به عنوان اتاق شاهنشين اندرونى معروف بود. بخش اندرونى بعدها به تملک خانواده حبيبي درآمد و اکنون به عنوان ساختمان ادارى ميراث فرهنگى استان مورد استفاده است.
اروسى هفت لنگه زيبا و تزيينات گچبرى و آينهکارى در اتاق دو درى که به نارنجستان نيز معروف بود از عمده ويژگىهاى شاخص بخش بيرونى بناست. اين بنا بعدها به تملک عبدالحميد خان سنندجي (سالار سعيد) درآمد و اکنون موزه سنندج است.
عمارت ملکالتجار
عمارت ملکالتجار در خيابان امام خمينى شهر سنندج قرار دارد. اين بناى ارزشمند در دوران قاجاريه، نزديک مرکز دارالحکومه کردستان ساخته شد.
عمارت داراى حياط مرکزى است. در ضلع شمالى حياط وسيع، بناى ايوانى باشکوه با ستونهاى آجرى قرار دارد که در دو طرف آن، فضاهاى مختلف در دو طبقه ساخته شده است. در حدفاصل فضاهاى سهدرى و پنجدري، راهروهايى وجود دارد که آنها را از ساير بخشها متمايز مىسازد.
به طور کلي، اين عمارت داراى تزيينات ويژهاى است که در نوع خود شايان توجه است؛ به عنوان نمونه، در تزيين سنگهاى به کار رفته در ازاره بنا، از طرحهاى ترنج و نقوش حيوانى استفاده شده است.
عظمت معمارى ايرانى در اين بنا، با ايجاد يک ايوان ستوندار که رو به جنوب و حياط دارد، به خوبى قابل مشاهده است. اين ستونها داراى روکش آجرى زيبايى هستند که در نوع خود حائز اهميت است.
عمارت وکيلالملک
اين عمارت در خيابان کشاورز (وکيل سابق) سنندج واقع شده است. اين بنا ملک موروثى و شخصى خانواده وکيل و مجموعهاى بزرگ شامل يک بخش اصلى در وسط و قسمتهاى ديگر در پيرامون آن است.
قسمت اصلى مجموعه در اواخر دوران زنديه توسط حاج محمد رشيد بيگ وکيل ساخته و ساير بخشهاى آن در دورههاى بعد ايجاد شد. ساختمان قديمى به علل مختلف قبل از انقلاب تخريب شد، اما با سعى و تلاش مالک آن به سبک قديم بازسازى شده است.
فضاهاى الحاقى شامل چندين حياط و فضاهاى مربوط به آن، بازارچه، حمام و ... با کاربرىهاى تشريفاتي، مسکوني، تجارى و بهداشتى است که در تمامى آنها علاوه بر رعايت اصول معمارى ايراني، تزيينات به کار رفته است. ستونهاى سنگى با تزيينات طنابى در جلوى ايوانهاى اصلى که رو به باغ دارند، قرار گرفته و روى آنها سقف شيروانى با طرح کلاهفرنگى کار شده است. اروسىهاى پرکار و آجرکارىهاى زيبا در اين عمارت، از ويژگىهاى بارز اين مجموعه است.
حمام خصوصى بزرگ داخل مجموعه، مورد استفاده خانواده قرار مىگرفت. بازارى در کنار مجموعه وجود دارد که به بازار وکيل معروف است.
Asalbanoo
01-05-2007, 10:12
عمارت خسروآباد
ساختمان شهرداری سنندج
------------------
عمارت خسروآباد
عمارت خسروآباد در بلوار شبلى (خسروآباد سابق) شهر سنندج قرار دارد. تاريخ بناى اوليه عمارت و باغ به طور دقيق مشخص نيست، ولى پارهاى از منابع تاريخي، زمان ساخت اوليه آن را به زمان خسرو خان اول اردلان و همزمان با حکومت کريمخان نسبت مىدهند.
در سال ۱۲۲۳ هـ.ق اماناله خان اردلان حکمران مقتدر کردستان، براى فرزندش خسرو خان ناکام بخشهاى ديگرى از جمله عمارت سردر را به اين بنا اضافه نمود.
مجموعه عمارت و باغ خسروآباد افزون بر دو بخش اصلى يعنى قصر سلطنتى با ورودى ستوندار در بخش غربى و ساختمان شرقى با غلامگردشها و ايوان ستوندار مشرف بر صحن عمارت و فضاى بيرونى بنا، داراى فضاهاى ديگرى چون حمام، اتاق قاپچيان و خدمتکاران است.
تزيينات معمارى اين بنا شامل گچبري، آجرکاري، اروسىهاى زيبا همراه با پنجرههاى رنگى و حوض چليپا شکل داخل حياط عمارت است که در کنار فضاى سبز قديمى و کهنسال آن، از ويژگىهاى شاخص عمارت خسروآباد به شمار مىرود. عمارت خسروآباد شاخصترين بناى استان کردستان است که به عنوان مقر حکومت واليان اردلان مورد استفاده قرار مىگرفت.
ساختمان شهردارى سنندج
ساختمان شهردارى در ضلع جنوب خيابان امام خمينى کمى پايينتراز مسجد جامع سنندج قرار دارد. اين بنا که اولين ساختمان شهردارى در شهر سنندج است، در سه طبقه ساخته شده و از فضاهاى مختلفى برخوردار است.
نماى اين ساختمان از سمت خيابان امام خميني، سنگى حجارى شده است و در نماى داخلى آن در ضلع جنوبي، ترکيبى از سنگ و آجر به کار رفته است. استفاده از سنگ و آجر در نماهاى ساختمان و همچنين استفاده از پيچ و مهره براى اتصال تيرآهنهاى سقف، از ويژگىهاى اين ساختمان است.
اين ساختمان در زمان دولت مصدق و توسط استاد ابراهيم مختار پوريان معمار قديمى و سرشناس سنندجى ساخته شده است.
Asalbanoo
01-05-2007, 10:14
قلعه پالنگان
قلعه حسنآباد
قلعه قمچقای
چنگیز قلعه
قلعه سنندج (دژ سنه)
قلعه مریوان (قلعه هلوخان)
-----------------------
قلعه پالنگان
روستاى پالنگان در ۱۵ کيلومترى شهر کامياران و ابتداى منطقه اورامان قرار دارد. در ۸۰۰ مترى روستا در دره زيبا تنگيور و در محل چشمههاى پر آب شيخ علاءالدين، شيخ خاتون و شيخ عمر، قلعه پالنگان وجود داشت که اکنون بقاياى اتاقها، آتشکدهها و پلهاى قديمى آن پابرجاست. آثار به دست آمده از قلعه مانند کى دروازهٔ سنگى بزرگ و بقاياى پلهاى ساخته شده بر روى رودخانه، قدمت آن را به دورهٔ پيش از اسلام مىرساند.
نويسندهٔ کتاب تحفهٔ ناصري قلعه را مدتها محل سکونت امراى کلهر دانسته و مىنويسد: خسرو خان اردلان در سال ۵۶۴ هـ.ق قلعه را متصرف و جزو قلمرو خود در آورد و از آنجا که آب و هواى قلعه زلم در شهر زورآباد مناسب نبود، مرکز فرمانروايى خود را به پالنگان انتقال داد. مدارک حاصل از کاوشهاى باستانشناسى مرتبط با اين دوره و نزديک بودن قلعه به کتيبهٔ تنگيور، انتقال از قلعه زلم به پالنگان را محرز مىسازد.
قلعه تا بعد از انتقال مرکز حکومت خاندان اردلان از پالنگان به حسنآباد يعنى در حدود قرن دهم هـ.ق، آباد بود.
چنگيز قلعه
نزديک شهر بيجار و در ۲۰ کيلومترى شهر، بر بالاى کوهى در جاده بيجار-سنندج بقاياى قلعهاى وجود دارد که به چنگيز قلعه معروف است. اين قلعه که فقط بقاياى ديوارها و آبانبارهاى آن باقى مانده، در گذشته داراى تأسيساتى مهم در منطقه بود.
ساختمان اين قلعه از سنگ ساخته شده و از ملات ساروج نيز در آن بهره گرفتهاند. تاريخ ساخت دقيق قلعه مشخص نيست، ليکن بقاياى معمارى و سفالهاى موجود، آثار دوره تاريخى احتمالاً ساسانى و دوره اسلامى را نشان مىدهد.
قلعه حسنآباد
در گذشتههاى بسيار دور جاده قديم سنندج-کرمانشاه از روستاى حسنآباد که در ۵ کيلومترى سنندج واقع بود، مىگذشت. در سال ۷۴۶ هـ.ق اميرحسنخان اردلان، بر بلنداى کوهى در جنوب روستا، قلعه مستحکمى براى مرکز حکومت خود بنا کرد. در اويل قرن دهم هـ.ق هلوخان اردلان والى وقت کردستان، آنجا را مقر حکومت قرار داد. احتمالاً آبادى و قلعه حسنآباد قبل از تأسيس شهر سنهدژ (سنندج) مرکز ولايت کردستان بود و از سال ۱۰۴۶ هـ.ق پس از انهدام قلعه حسنآباد، سنندج مرکز ولايت کردستان گرديد. آثار و بقاياى تأسيسات قلعه حسنآباد، هنوز بر جاى است.
قلعه سنندج (دژ سنه)
يکى از قلعههاى قديمى کردستان قلعه سنندج بود. هنگامى که سليمان خان اردلان از طرف شاه صفي به عنوان والى کردستان منسوب شد، مرکز ايالت کردستان را از حسنآباد به سنندج انتقال داد و قلعهاى ساخت که به دژ سنه معروف شد. اين قلعه بعدها با گسترش شهر در داخل محلهاى قرار گرفت که به محله ميانقلعه معروف بود. سنه دژ بالاى تپهاى در کمال استحکام بنا شد و در برخى کتب توصيف جالبى ازفضاها و تزيينات معمارى آن آمده است. از جمله: برگرد محله ميان قلعه که دارالحکومه و سراى خسرو خان و اماناله خان بود، ديوارى کشيدهاند، مشتمل بر چهار دروازه ... اول دروازه قلعه چوالان که روبه مغرب دارد. دوم دروازهٔ تپوله، سوم دروازهٔ بازار که روبه مشرق است. به اين ترتيب، مشخص مىشود که قلعه سنندج هسته مرکزى يا ارک حکومتى (کهندژ) بود.
اين قلعه تا سال ۱۸۵۱ ميلادى که روسها براى اولين بار از شهر سنندج نقشهبردارى کردند، نيز به حيات خود ادامه مىداد. امروزه ام جز نام قلعه، اثرى از آن باقى نمانده است.
قلعه قمچقاى
اين قلعه در ۴۵ کيلومترى بيجار و روى يکى از کوههاى بلند منطقه قرار دارد. موقعيت جغرافيايى اين قلعه به دو دليل ازت هيبت و عظمت خاص برخوردار است؛ نخست آن که از يک سو به درهاى مشرف است که در قديم به دره شاهان شهرت داشت و تيغههاى بلند و هولناک اين کوه با پرتگاههاى مخوف و بلند، بالا رفتن از آن و رسيدن به دژ را بسيار دشوار مىکند. از سوى ديگر از جنوب غربي، جنوب شرقى و شرق نيز به پرتگاهى ديگر مشرف است. از اين رو، ايجاد استحکامات براى اين قلعه لازم نبود. اما در سمت شمال که پشته از ارتفاع کمترى برخوردار است، بقاياى ديوارى عريض و محکم از سنگ لاشه با ملات و برجهاى نيماستوانه موجود است. دروازه قلعه در اين سمت قرار دارد. بقاياى اين حصار يادآور ديوارهاى تختسليمان و احتمالاً به دورهٔ ساسانى تعلق دارد.
در پاى پشتهٔ سنگي، حصارهاى ديگرى از قرون وسطي، عمود بر بستر رودخانه کشيده شده است. استحکام قلعه و نشانههاى ساختارى بنا از جمله پىهاى خانههايى که مشهود است نيز اين گمان را تقويت مىکند که اين قلعه ساسانى باشد. در سطح نيز سفالهاى دوره اسلامى (قرن ۶ و ۷ هـ.ق) به چشم مىخورد. #1582;ارج قلعه در سمت شمال غربي، روى پشته پستتر، بقايايى از ديوارهها و تراسبندىها ديده مىشود. اين پشته از طريق پلکانى که از سنگ کوه تراشيده شده با اراضى مرتفع شمالى مرتبط بود.
آبانبارى که به ارتفاع ۴۰/۱ متر در کوه ساخته شده، تونل با ۴۲ پله و راهرويى که آن را هم در دل کوه حفر کردهاند، نشانههاى ديگرى از اهميت ويژه اين قلعه و آبانبار آن است.
سنگهاى تراشخوردهٔ قمچقاي داراى مشخصاتى نيست که بر مبناى آن بتوان زمان ساخت بناى قلعه را به دقت تعيين کرد، با اين حال به احتمال قوى مىتوان آن را متعلق به دورههاى پيش از ميلاد مسيح، مثلاً دورهٔ مانايى و ماد دانست که تا دورههاى ساسانى و اسلامى نيز مورد استفاده بود.
منبعهاى ذخيره آب که توسط تونل پلهدارى به پايين راه مىيابد، تا حدودى به آبانبارى که در زندان سليمان وجود دارد شبيه است و نشانهٔ ديگرى از قدمت قلعه تا دوره مانايى است.
قلعه مريوان (قلعه هلوخان)
در روزگار حکمران سرخاببيگ اردلان، حدود سال ۹۴۵هـ.ق، در سه کيلومترى جنوب شرقى شهر فعلى مريوان، قلعهاى روى کوه ساخته شد که به قلعه هلوخان يا قلعه ايمام شهرت يافت.
اين قلعه از آجر بود و آثار پله و آبانبار آن که از سنگ تراشيده شده، به عنوان شالوده آخرين بناى قلعه، هنوز بر جاى مانده است.
قلعه مريوان تا روزگار سليمان خان اردلان، يکى از چهار مرکز حکمرانى خاندان اردلان در کردستان و در روزگار سرخاببيگ مرکز و مقر حکومت کردستان بود. سرخاببيگ اين قلعه رفيع را دارالملک خود ساخت. اين قلعه همچنان مرکز حکمرانى کردستان به شمار مىرفت، تا اين که هلوخان به رغم تعمير و پديد آوردن ابنيهاى تازه مثل مسجد و افزودن استحکامات جديد بر قلعه، مرکز حکمرانى خود را به قلعه پالنگان منتقل کرد.
ساير قلاع استان کردستان که بقاياى اندکى از آنها بر جاى مانده و نياز به بررسى بيشتر دارد عبارتند از قلعه کهنه و قزقلعه در شهرستان بيجار، قلعههاى سياومه، نمشير بروژه، کيوهرو، شوي، آرمرده در شهرستان بانه و قلعه قپلانتو در شهرستان سقز.
Asalbanoo
03-05-2007, 11:37
باغسازى نزد ايرانيان سابقهٔ ديرينهاى دارد. باغ در فرهنگ ايرانى همانند کشتى نوح که موجودات زنده را حفظ کرد، داراى اهميت است. در اين ميان چهار باغ به خاطر چهار عنصر مقدس و گردونه زندگي، از اهميت خاصى برخوردار بود.
باغسازى در کردستان به دليل علاقهمندى واليان کردستان به سبک معمارى ايرانى و باغسازى ايران، رونق و گسترش يافت. از چندين چهار باغ، اکنون فقط نام برخى از آنها در کردستان باقى مانده است.
باغ اميريه
يکى از باغهاى قديمى شهر سنندج که در دامنه کوه آبيدر قرار دارد باغ اميريه است. اين باغ که از باغهاى شاخص استان کردستان محسوب مىشود، توسط اميرنظام گروسي که مدتى نماينده دولت در کردستان بود، ساخته شد.
باغ امانيه
از ديگر باغهاى دامنه آبيدر، باغ امانيه است که به وسيله امانالله خان اردلان ايجاد شد. هر چند شکل و فرم اين باغها با تغييرات فراوان مواجه بوده، اما هنوز به نامهاى قديمى شناخته مىشوند.
چهارباغ خسروآباد
يکى از چهارباغهاى معروف منقطه غرب کشور که شايد بتوان آن را پس از چهارباغ اصفهان قرار داد، چهارباغ خسروآباد سنندج است که احتمالاً در زمان کريمخان زند و خسروخان اول اردلان ايجاد شده بود. اين چهارباغ در مقابل عمارت باشکوه خسروآباد، در حدفاصل خيابانهاى کشاورز و بلوار شبلى و خيابان اردلان واقع بود.
اين باغ که دقيقاً به وسيله چهار خيابان به چهار قسمت تقسيم شده بود، تا حدود سال ۱۳۴۵ نيز موجود بود، اما شهرسازى جديد موجب شد تا به جاى آن خانههايى که اکنون پيرامون عمارت اين وجود دارند، احداث شوند. جز درختان پيرامون عمارت وجودى آب مرکزي، ديگر عناصر چهارباغ از بين رفته و بسيارى از درختان و حوضچهها نابود شدهاند. توضيح مفصل در مورد اين چهارباغ در کتب تحفه عناصري، حديقه ناصرى و تاريخ مستوره آمده است.
از ديگر چهارباغهاى قديمى بايد از چهارباغ گروس در جنوب بيجار نام برد که اعتمادالسلطنه در مرآتالبلدان توصيف جامعى از آن ارائه و احداث آن را به سال ۱۱۰۴ هـ.ق نسبت داده است.
چهارباغ سنندج نيز از چهارباغهاى نابود شده است. به نظر مىرسد که محلهٔ قديمى چهارباغ سنندج، در قديم جايگاه اين چهارباغ بود. در تاريخ اردلان به اين چهار باغ اشاره شده است.
Asalbanoo
03-05-2007, 11:40
تپه تیانه
تپه توبرهریزه
تپه باستانی زیویه
تپه تيانه
اين تپه در ۲۶ کيلومترى غرب کامياران واقع شده و به دليل کشف سفالهاى منقوش پيش از تاريخ در آن، بسيار حائز اهميت است. در گمانهزنى اين تپه، شش طبقه استقرار يافته، به دست امده است. در طبقه اول آثار دوره اسلامي، طبقه دوم آثار ساسانى و در طبقه سوم که به اواسط و اواخر هزاره سوم پيش از ميلاد تعلق دارد، سفالهاى ساده به رنگهاى سياه، کرم و خاکسترى به دست آمد. در طبقه چهارم سفالهاى نخودى رنگ ساده از هزاره دوم پيش از ميلاد و در طبقه پنجم آثارى همعصر با تپه گياهنهاوند از سفال نخودى با نقوش هندسى قهوهاى رنگ يافت شد. طبقه ششم که قديمىترين آثار تپه در آن به دست آمد، داراى سفالهاى منقوش قرمز مانند سفالهاى چشمهعلى ري، اسماعيلآباد، ساوجبلاغ و والاتپه بود. تاريخ اين سفالها به هزاره چهارم و اواخر هزاره پنجم پيش از ميلاد، يعنى حدود ۷ هزار سال پيش مىرسد.
تپه توبرهريزه
اين تپه در يک کيلومترى جنوب شهر کامياران واقع شده و معرف عصر مس در منطقه کردستان است. آثار اين تپه با آثار تپه حصار دامغان قابل مقايسه و فرهنگ سفال نخودىرنگ در اين منطقه گسترش يافته است. به طور کلى در تپه توبرهريزه پنج دوره استقرار، از هزاره سوم پيش از ميلاد تا قرنهاى ۷ و ۸ هـ.ق تشخيص داده شده است. در طبقه پنجم، قديمىترين سفالهاى مربوط به هزاره سوم پيش از ميلاد با رنگ نخودى و نقوش قهوهاىرنگ به دست آمد. يک لوحه گلى با نقش درخت نيز در اين منطقه يافت شد. در طبقه اول که جديدترين آنها است سفالهاى دوره اسلامى به ويژه قرن هفتم و هشتم هـ.ق يافت شد.
تپه باستانى زيويه
اين تپه در روستاى زيويه، در حدود ۵۵ کيلومترى جنوب شرقى شهر سقز واقع و از محوطه بسيار وسيعى برخوردار است. طى کاوشهاى باستانشناسى در اين تپه، قلعه باستانى زيويه از زير خاک بيرون آمد. اين قلعه روى يکى از تپههاى نسبتاً مرتفع منطقه ساخته شده و بر محيط اطراف اشراف کامل دارد.
در نخستين کاوش که توسط ايوب ربنو در سال ۱۳۲۵ شمسى در اين منطقه صورت گرفت و بيشتر جنبه تجارى داشت، اشياى منحصر به فردى از يک تابوت برنزى به دست آمد که در نوع خود از شاهکارهاى فلزکارى و سفالگرى محسوب مىشود. همين امر موجب تخريب بسيارى از آثارمعمارى ارزشمند اين قلعه (کاخ دژ) عظيم گرديد. اين قلعه که به اقوام ماد و ماننايى تعلق داشت، در حدود ۲۷۰۰ سال پيش ساخته شده است.
در سال ۱۳۵۴ شمسى اولين فصل کاوشهاى علمى باستانشناسى در اين تپه آغاز شد و تا سال ۱۳۸۰ ادامه يافت. طى چند فصل کاوش، نتايج قابل توجهى در زمينه شناخت وضعيت معمارى آن به دست آمد. از جمله اشياى به دست آمده در اين کاوشها، قطعات عاج منقوش بود که نقوش حيوانى و صحنه شکار اساطير روى آنها حک شده و از ارزش ويژهاى برخوردار است. اهميت اين قطعات به حدى است که از روى دو نمونه از آنها، نقش برجسته آبيدر سنندج، طراحي، بزرگنمايى و ساخته شد.
براى احداث قلعه زيويه، استادکاران پس از بنياد مصطبه، سکوهايى براى دستيابى به سطح صاف و هموار پديد آوردند و در بين شيبهاى موجود در تپه، با بهرهگيرى از خشت خام، سنگ و چوب قلعهاى در نهايت استحکام و پايدارى بنا نهادند. پىها و پلههاى پايهٔ ستونها از سنگ ساخته شده و براى ساخت ديوارها، خشت خام به ابعاد ۱۶٭۴۶٭۴۶ سانتىمتر به کار رفته است.
ورودى اصلى قلعه با ۲۱ پله سنگي، در شرق تپه قرار دارد. از جالبترين قسمتهاى قلعه، تالار ستوندار آن با ۱۶ پايه ستون سنگى مدور است. قطر اين پايه ستونها حدود ۹۵ تا ۱۰۵ سانتىمتر است. کف تالار با خشت خام به صورت شطرنجى مفروش شده است. ديگر بخشهاى اين قلعه عظيم شامل سالنها، حياطها و اتاقهاى متعددى است که هر يک عملکردى خاص داشت.
نکته قابل توجه استفاده از فاصلهٔ پشتبندهاى ايجاد شده براى استحکام و ايستايى ديوارهاى قلعه است که به عنوان سيلو (انبار غله) مورد استفاده بود. در کاوشهاى سال ۱۳۸۰، نمونههايى از غله در کف انبارها که هر يک بيش از ۸ متر عمق داشت، به دست آمد.
Asalbanoo
03-05-2007, 11:44
غار باستانی کرفتو
غار و محوطه باستانی کلهکان
غار باستانى کرفتو
غار کرفتو در شهرستان ديواندره، در ۷۲ کيلومترى شرق شهرستان سقز قرار دارد. با توجه به تحقيقات به عمل آمده، در دوران مزوزوييک کرفتو در زير آب بود و در اواخر اين دوره ارتفاعات آن از آب خارج شد. غار کرفتو از غارهاى آهکى و طبيعى است که در ادوار مختلف جهت استفاده و سکونت انسان تغيير حالت داده و با معمارى صخرهاى در چهار طبقه، در دل کوه حفر شده است.
مستشرقين و محققين بسيارى از جمله دمرگان، راولينسون، کرپورتر، خانيکف و فونگال از غار کرفتو بازديد و نقشههايى از آن تهيه و ارائه نمودهاند. کرپورتر نقشه غار را تهيه کرد، استين آن را تکميل و فونگال آن را تصحيح کرد. در مقالاتى که توسط محققين به چاپ رسيده، به دليل وجود کتيبهاى يونانى بر سر در يکى از اتاقهاى طبقه سوم، از اين غار به عنوان معبد هراکلس (هرکول) نام برده شده است. ترجمه اين کتيبه چنين است: در آنجا هراکلس سکونت دارد باشد که پليدى در آن راه نيابد.
طول غار حدود ۷۵۰ متر است و راههاى فرعى متعددى از آن منشعب مىشود. در طول سکونت انسان در اين غار، تغييرات و دگرگونىهاى عمده و دخل و تصرفات بسيار در آن به وجود آمده و حجاران هنرمند، به زيبايي، فضاهايى را در مدخلهاى غار تراشيده و اتاقها، راهرو و دالانهاى متعددى را به وجود آوردهاند.
اين غار در ميان غارهاى دستکن ايران، از معمارى کاملى برخوردار است. ورودى غار از دامنه کوه حدود ۲۵ متر فاصله دارد. در گذشته راهى نسبتاً سخت و دشوار در کمر کوه، بازديدکنندگان را هدايت مىکرد. ولى امروزه با عبور از پلکانى فلزى مىتوان به دهانه ورودى غار رسيد.
در معمارى صخرهاى اين غار چهار طبقه شناسايى شده است. اين امر از اهميت ويژهاى در معمارى صخرهاى برخوردار است. در معمارى غار، علاوه بر ايجاد اتاقها و راهروهاى عبوري، سعى شده تا اتاقها با هم مرتبط باشند و نورگيرها و پنجرههايى به سمت بيرون و مناظر طبيعى ارتفاعات مجاور غار تعبيه شده است. بر ديوارهاى غار در بعضى از اتاقها نقوشى به صورت تجريدى از حيوان، انسان و گياه حجارى شده که بيشتر جنبه آيينى دارد.
اين غار در سال ۱۳۷۹ گمانهزنى شد و با بررسى باستانشناختى در محوطه بيرون و داخل غار، آثارى از دورانهاى مختلف به دست آمد، کشف تراشههاى سنگى در طبقه چهارم و محوطه بيرون غار مىتواند نشانهاى از استفاده انسان در دوران پيش از تاريخ از اين غار باشد. همچنين نمونه سفالها و اشياى به دست آمده، ادامه سکونت انسان را در طول دوران تاريخى اشکانى و ساسانى و دوران اسلامى يعنى قرون ششم تا هشتم هـ.ق مسجل مىسازد.
اقداماتى در طول سالهاى ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ انجام شده که شامل ساماندهى محوطه بيرون غار، پلهبندي، سکوهاى استراحت، پارکينگ، سرايداري، سرويسهاى بهداشتى و برقکشى غار است.
غار و محوطه باستانى کلهکان
منطقه آرندان و کلهکان در شمال غربى سنندج واقع شده است. اين منطقه درون درهاى بسته قرار گرفته و سرچشمه رود آرندان -از سرشاخهاى رودخانه قشلاق- در آن جارى است. اين منطقه از ديرباز به عنوان يکى از کانونهاى استقرار انسان در دوران نوسنگى مطرح و هسته اوليه بناى يک دهکده نوسنگى در آن يافت شده است.
غار کلهکان يکى از کهنترين کانونهاى استقرار انسان در دوران جمعآورى و مصرف غذا است که در آن آثارى همزمان با ابزارهاى دوره نوسنيگ غار کرفتو به دست آمده است.
Asalbanoo
07-05-2007, 19:46
نقشبرجسته و سنگنبشته اورامان
نقشبرجسته آبیدر
آثار صخرهای فرهادتاش وینسار
بنچاق اورامان (هورامان)
نقشبرجسته و سنگنبشته اورامان
در ۴۵ کيلومترى شمال غربى کامياران، در حدود ۵۰۰ مترى شمال غرب روستاى تنگيور در تنگه کوههاى زينانه، در بلندترين نقطه صخره کوه، بقاياى کتيبه و نقشبرجستهاى به چشم مىخورد که به خط ميخى آشورى است و در يک طاقنما به ارتفاع ۱۲۰ و پهناى ۱۷۰ و عمق ۳۵ سانتىمتر حجارى و نقش شده است.
درون طاقنما و در غرب آن، نقشبرجسته انسانى به طول نيم متر و عرض ۳۵ سانتىمتر حک شده که احتمالاً تصوير سارگن دوم پادشاه آشورى است. نقش شاه به صورت نيمرخ، با کلاهى استوانهاى و شبيه به باشلاق، پاى راست خود را در جلو و پاى چپ را عقب قرار داده است. دست راست شاه به طرف بالا بلند شده و دست چپ در مقابل شکم قرار دارد.
در کنار اين نقشبرجسته، کتيبهاى به خط ميخى با حدود ۵۰ سط نوشته، در کادرى به ابعاد ۱۲۰٭۱۲۰ سانتىمتر ديده مىشود. اين کتيبه به خط ميخى و به زبان آشورى باستان است که پس از ستايش خدايان آشورى مانند خداى آشور، مردوک، نابو، سين، شمش و ايشتار به شرح پيروزىهاى خود پرداخته است و در ادامه به نقاط مختلف شهرها، روستاها و مناطقى که در اين جنگ تصرف و ويران نموده، اشاره دارد. تاريخ کتيبه احتمالاً مربوط به اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول پيش از ميلاد است.
نقشبرجسته آبيدر
نقشبرجسته ميدان مادر در پارک جنگلى آبيدر، با الهام از نقوش مکشوفه از زيويه اجرا شد. در کاوشهاى سال ۱۳۷۶ در قلعه باستانى زيويه قطعاتى از عاج به دست آمد که روى آن صحنههايى از شکار و نقوش اساطيرى به طرز بسيار ماهرانهاى در ابعاد ۸٭۳ سانتىمتر به صورت برجسته و بسيار ريز، نقش شده بود. اين آثار احتمالاً به ۲۷۰۰ سال پيش تعلق دارد.
اين نقشبرجسته از دو صحنهٔ اصلى تشکيل شده است: يکى صحنه اساطيرى با موجودى ترکيبى از ماهي، انسان و گاو که احتمالاً هر يک از آنها بيانگر اعتقادات مردم زمان بودند و صحنه دوم که صحنه اصلى نقشبرجسته را تشکيل مىدهد صحنه شکار شير است.
آثار صخرهاى فرهادتاش وينسار
در حدود ۳۵ کيلومترى شرق شهر قروه، در فاصله سه روستاى داشبلاغ، آقبلاغ و وينسار بر روى کوهى مرتفع، بقاياى يک معدن بزرگ سنگ قرار دارد که از نظر نوع، اندازه و تراش سنگ داراى ويژگىهاى خاص و از اهميت بسيار برخوردار است. باور مردم آن است که اين سنگها به داستان شيرين و فرهاد ارتباط دارد. نوع حجارى و سفالهاى موجود در منطقه، احتمالاً به دوره ساسانى تعلق دارد. اين منطقه در ايام بهار به عنوان تفرجگاه مورد استفاده مردم است.
در ضلع شرقى همين کوه فرهادتاش، دهانه غارى وجود دارد که اورل استين مستشرق اروپايى هنگام بررسى منطقه غرب کشور، از اين غار نام برده و ظاهراً نتوانسته وارد آن شود.
بنچاق اورامان (هورامان) در اوايل قرن حاضر، در سال ۱۳۰۵ شمسي، حسين نامى از مريدان شيخ علاءالدين نقشبندي در غارى در دره تنگيور، خمرهاى پر از دانه ارزن پيدا کرد که در ميان آن نوشتهاى به خط پهلوى اشکانى بر پوست آهو وجود داشت. اين نوشته که به بنچاق اورامان مشهور شد، قراردادى است ميان دو نفر براى خريد و فروش زر ستانى به ۴۵ درهم که شاهدان معامله نيز نام خود را در آن نوشتهاند. اين بنچاق به سال ۱۲۰ پيش از ميلاد مسيح تعلق دارد. چند سطر از متن بنچاق به شرح زير است:
سال سه ست ماه اروتات فروخش تپس پک
پورتيرين زراستک چه ابير اشکان نم (زات)
اخريتار اويل پور هربشن
اسمکان از خريت اويل هيچ پتسيک هرو درهم ۴۵
برگردان:سال سيصد ماه خرداد فروشنده تپس پک، پورتيوين زراستان اسمک که ابير اشکان نيم آن دارد، و خريدار اوايل پوربشين، اسمکان زرستان (را خريد اويل از پتسيک) همه را به ۴۵ درهم.
در حال حاضر اين بنچاق در موزه برلين نگهدارى مىشود. ۲۰ نسخه ديگر اين قرارداد به خط يونانى است.
Asalbanoo
07-05-2007, 19:48
کاروانسراى بانه
در فاصله ۲۵ کيلومترى شرق شهر بانه، در کنار جاده سقز-بانه، آثارى از کاروانسرايى قديمى به جاى مانده که داراى پلان متفرقه کوهستانى است. اين کاروانسرا، دالان طولانى و بزرگى داشت که در طرفين آن شش حجره ساخته شده بود.
ساختمان کاروانسرا تمامى از سنگ ساخته شده و تمام فضاها با طاق آهنگ مسقف شده است. متأسفانه اکنون جز پىها و ديوارها، بقيه ساختمان تخريب شده و نياز به مرمت وسيع دارد. زمان ساخت بنا به طور دقيق مشخص نيست، اما به نظر مىرسد که در دوره صفوى ساخته و در دوره قاجار هم مرمتهايى در آن صورت گرفته باشد.
کاروانسراى سقز
در ضلع غربى حمام حاج صالح سقز بقاياى کاروانسرايى قديمى ديده مىشود که تنها بخشهايى از ضلع شمالى آن باقى مانده است. طرح آن شامل يک حياط مستطيل شکل با آبنمايى در وسط و رديف حجرههايى بوده که تعدادى از آنها هنوز موجود است. ساختمانِ سرا در دو طبقه بنا شده و داراى ستونهاى استوانهاى و پايهستونهاى مربعى و رديف قوسهاى نيمدايره و تنگگذارى به صورت ديوار باربر در فضاى نيمه باز مشرف به داخل حياط است. طبقه فوقانى داراى يک رديف ستونهاى چوبى به سبک معمارى منطقه شمال غرب ايران بوده است. احتمالاً اين ساختمان در زمان خسروخان اول (دوره زنديه) ساخته شده است. معمارى و نماى اين کاروانسرا قابل مقايسه با نماى داخلى عمارت خسروآباد سنندج است
Asalbanoo
07-05-2007, 19:49
بررسىها، پژوهشها و کاوشهاى باستانشناسى در کردستان نشان مىدهد که اين استان از نظر باستانشناختى از اهميت بهسزايى برخوردار است. بررسىهاى اخير در غار کرفتو و غار کانىمکاييل شهرستان ديواندره، سکونت انسانهاى اوليه را به اثبات رسانده است. به ويژه در کاوشهاى غار کانىمکاييل در فاصله دو هزار مترى غار کرفتو که احتمال ارتباط اين دو غار را مطرح مىسازد: سکونت انسانهاى اوليه به اثبات رسيده و استقرارهاى فصلى در داخل غار، کاوشهاى فصل اول و دوم داخل و بيرون غار کرفتو، کشف بقاياى آثارى از تيغههاى سنگي، سفالى و ... و آثار دوره نوسنگى به وضوح مشخص شده است.
نکته قابل توجه وجود آثار قبل از دورهٔ نوسنگى در داخل غار کانىميکاييل است که بقاياى استقرارهاى فصلي، اجاق، خاکستر و دستافزارهاى سنگى در آن به دست آمد. نشانهها و آثار به دست آمده تاريخي، مسايل حدود ۷ تا ۸ هزار سال قبل را براى کاوشگران روشن نموده است. نتايج اين تحقيقات در دست انتشار است و قطعاً ارتباط فرهنگى با غارهاى شانيدر و ساير اماکن پيش از تاريخ در کردستان عراق، کرمانشاهان و همچنين آذربايجان غربى نيز مشخص خواهد شد. تپههاى توبرهريزهتيان و غار کلهکان که آثارى قديمى از آنها به دست آمده نيز وضعيت پيش از تاريخ کردستان را تا حدودى روشن ساخته است.
Asalbanoo
07-05-2007, 19:53
پوشش گیاهی و جنگلها
دریاچهها و آبشارها
استان کردستان از طبيعتى زيبا برخوردار است و جنگل بخشى از زيبايىهاى استان را شکل بخشيده است. جنگلهاى استان در اطراف شهرهاى بانه و مريوان واقع شده و بعد از جنگلهاى شمال کشور در درجه دوم اهميت قرار دارد.
کردستان تحت دو عامل بارز خشکى تابستان و سرماى زمستان کوهستانها قرار دارد. بخش وسيعى از استان در شرايط آب و هوايى کوهستانى سرد و مديترانهاى با باران بهاره قرار دارد.
Asalbanoo
07-05-2007, 19:57
پارک جنگلی آبیدَر
منطقه اورامان
استان کردستان از طبيعتى زيبا برخوردار است و جنگل بخشى از زيبايىهاى استان را شکل بخشيده است. جنگلهاى استان در اطراف شهرهاى بانه و مريوان واقع شده و بعد از جنگلهاى شمال کشور در درجه دوم اهميت قرار دارد. در حال حاضر جنگلهاى استان به صورت درختچه و بوتههاى پراکنده درآمده است. معروفترين درختان جنگلى اين جنگلها بلوط، مازو يا مازو، گلابي، زبان گنجشک (ون)، گردو، سيب وحشي، پسته وحشى (بنه)، زالزالک، آلبالو جنگلي، بادام تلخ، ازگيل، داغداغان، نارون، افرا و درختهايى مانند گز و بيد وحشى در کنار رودخانه است.به طور کلى مىتوان نواحى جنگلى استان را چنين تقسيم نمود:
- جنگلهاى منطقه مريوان، که وسعت آن ۱۸۵،۰۰۰ هکتار است.
- جنگلهاى منطقه بانه، که مساحت آن حدود ۵۰،۰۰۰ هکتار تخمين زده مىشود.
- جنگلهاى منطقه سقز، که مساحت آن حدود ۷۰۰۰ هکتار است.
- جنگلهاى منطقه سنندج که مساحت آن در حدود ۷۸،۰۰۰ هکتار است و بيشتر در غرب کامياران و جنوب سنندج واقع شدهاند.
پارک جنگلى آبيدر
اين پارک در ضلع غربى شهر سنندج در دامنه کوه آبيدر قرار دارد. آبيدر در فرهنگ منطقه جايگاه خاصى دارد و به دليل پرآب بودن چشمهسارها، قناتها و وجود باغهاى متعدد مانند امانيه، اميريه و ... چنين ناميده مىشود.
از زمانى که شهر سنندج بنيان نهاده شده، آب چشمههاى آبيدر به وسيلهٔ تنبوشههاى سفالى به شهر منتقل شد. هنوز هم قنات عمارت خسروآباد، آصف، وکيل، مشير و تعدادى از بناها، به نوعى از اين کوه سرچشمه مىگيرد. در سالهاى اخير در اين کوه پارکى احداث و سکوبندى و جادهسازى در آن انجام شده است. نقشبرجستهاى هم در آن ساخته شده که بسيار قابل درنگ است. اين منطقه از مکانهاى زيباى شهر سنندج است.
منطقه اورامان
يکى از مناطق زيباى استان کردستان، منطقهٔ اورامان است که در شرق مريوان قرار دارد و داراى کوهستانهاى زيبا با پوشش جنگلى است. رودخانه بزرگ سيروان از اين منطقه و درهٔ اورامان عبور مىکند و به رودخانه دياله در عراق مىپيوندد.
يادآورى اين مهم ضرورى است که جنگلها و مناطق بسيارى چون جنگلهاى بانه، مريوان و همچنين دره شاهان که در کنار قلعه قمچقاي واقع شده است از مراکز مهم طبيعى استان محسوب مىشوند.
Asalbanoo
07-05-2007, 19:58
دریاچه زریوار
چهلچشمه
سراب وینسار
آبشار کویله
چشمهٔ کواز
چشمهٔ قمچقای
آبشار بل
چشمه باباگرگر
سراب قروه
چشمه آب تلخ (پیرصالح)
چشمه خاورآباد
چشمهٔ هفت آسیاب
درياچه زريوار
اين درياچه در سه کيلومترى شمال باخترى مريوان و در ارتفاع ۱۲۸۵ مترى از سطح دريا قرار دارد و از زيباترين ميراثهاى طبيعى استان کردستان به شمار مىآيد. آب اين درياچه از چشمههاى جوشان و رودخانههاى چندى که به آن مىريزد، تأمين مىشود. حجم آب درياچه از ۵/۲۲ ميليون متر مکعب تا ۵/۴۷ ميليون متر مکعب در طول سال متغير است. طول درياچه شش کيلومتر و عرض آن ۱۷۰۰ تا ۳۰۰۰ متر است. مساحت آن حدود ۷۲۰ هکتار است.
وجه تسميه زريوار و زريبار که هر دو در منطقه متداول است، به واژهٔ زري که در زبان کردى به معنى درياچه است، باز مىگردد. پسوند دار و بار پسوند تشبيهى و زريبار يا زريوار به معنى درياچهوار است.
درباره اين درياچه افسانههاى متعددى وجود دارد که مشهورترين آنها وجود شهرى مدفون در زير آبها درياچه است.
آبشار بل
در يکى از روستاهاى منطقه اورامان و در مرز استان کرمانشاهان، روستايى به نام بل واقع است. در کنار اين روستا، در جادهاى که به کوسههجيج منتهى مىشود، آبشارى زيبا وجود دارد که به عقيدهٔ کارشناسان داراى آبى عالى براى شرب است. اين آب با فشار زياد و در حجم بسيار از شکاف کوهى بيرون مىريزد و عظمت و شکوه طبيعت را جلوهگر مىسازد. اين آب در مسير خود به رودخانه سيروان مىريزد.
چهلچشمه
چهلچشمه از کوههاى مرتفع کردستان است. اين کوه داراى آبشارها و چشمههاى بسيار زيبايى است و وجه تسميه آن نيز حکايت از وجود چهل چشمه آب دارد. اين کوه در منطقه خورخوره از شهرستان ديواندره قرار دارد و منطقهاى سردسير و برفگير است. در اين کوه مىتوان در تمامى سال برف را مشاهده کرد. اين کوه يکى از سرچشمههاى رودخانه جغاتو (جغتو) و سپيدرود است و داراى چشمهسارهاى فراوان و دامنههاى سرسبز و زيبا است.
چشمه باباگرگر
در روستاى باباگرگر، در ۱۸ کيلومترى شمال شرقى شهرستان قروه، چشمهاى جوشان هميشه مىخورشد که به آن دنگز مىگويند. آب اين چشمه در استخرى عميق مدور به محيط ۲۰۰ متر جمع مىشود. اين چشمهٔ پرآب داراى آبى است که مايل به سرخ است و در بعضى مواقع به رنگ زرد مايل به ليمويى در مىآيد. آب اين چشمه به علت وجود املاح معدنى به ويژه گوگرد رنگين است. ظاهراً اين آب براى امراض سودايى و پوستى مناسب است و در درمان سوءهاضمه و ديگر بيمارىهاى دستگاه گوارش و نيز راشيتيسم و درمان تورم مؤثر مىافتد. اين چشمه و امامزاده باباگرگر در کنار آن، از مکانهاى طبيعى و تاريخى استان محسوب مىشوند.
سراب وينسار
يکى از چشمههاى قديمى شهرستان قروه، چشمهٔ سراب است که با آب بسيار گوارا و عالى در داخل روستاى وينسار از دل زمين بيرون مىآيد. در حقيقت روستاى وينسار پيرامون اين چشمه شکل گرفته است. اين چشمه سالهاى سال است که تأمين کننده آب روستا، هم براى شرب و هم کشاورزى است.
اطراف چشمه اصلى سنگچين شده و قدمت سنگچين آن حدود دو تا سه قرن برآورد شده است.
تا حدود سى سال پيش مردم روستا در ماه خرداد مراسم شکرگذارى و قربانى براى سراب، برگزار مىکردند. در اين مراسم ضمن قربانى کردن گوسفندان به جشن و شادمانى مىپرداختند و احترام ويژهاى براى اين چشمه قايل بودند.
Asalbanoo
07-05-2007, 20:00
سراب قروه
در بخش جنوبى شهر قروه سرابى طبيعى وجود دارد که يکى از تفرجگاههاى مردم منطقه محسوب مىشود. اين سراب داراى آبى خوب و گوارا است. به همين دليل شهر قروه در کنار آن ايجاد شده است. بخشى از آب کشاورزى و مشروب قروه از اين آب تأمين مىشود.
آبشار کويله
يکى از مکانهاى ديدنى استان کردستان آبشار کويله است که در شهرستان مريوان و در مسير جاده مريوان-سقز واقع شده است. اين آبشار زيبا در فصل بهار از مکانهاى ديدنى و زيباى منطقه محسوب مىشود.
چشمه آب تلخ (پيرصالح)
چشمه آب تلخ در روستاى قشلاق از شهرستان بيجار قرار دارد. علت نامگذارى اين چشمه به علت تلخ بودن آب آن است. هرچند دليل تلخ بودن آب اين چشمه به روشنى مشخص نشده است، اما آب آن براى درمان بيمارىهاى روماتيسمى مؤثر است.
چشمهٔ کواز
اين چشمه در ۵۰ کيلومترى شمال غربى کامياران و در ۱۰ کيلومترى شمال غربى روستاى پلنگان در دامنهٔ کوه واقع شده است. آب اين چشمه طعم گوگردى دارد و در محل جوشش آن از زمين، رنگ آب شيرى است و خود نشان دهندهٔ وجود مواد آهنى و گوگردى در آب است. آب اين چشمه در استخر کوچکى جمع مىشود و از آن براى نوشيدن و نيز درمان بيمارىهاى مجارى تنفسي، روماتيسمى و بيمارىهاى جلدى استفاده مىشود.
چشمه خاورآباد
اين چشمه در جنوب شرقى چشمهٔ سراب بيجار واقع است.
چشمهٔ قمچقاى
در ۱۷ کيلومترى قمچقاى در دهستان سياه منصور شهرستان بيحار واقع است.
چشمهٔ هفت آسياب
در روستاى شريفآباد از دهستان سياهمنصور واقع است.
Asalbanoo
18-05-2007, 16:35
استان فارس از شمال به استان اصفهان و يزد، از مشرق به استان کرمان، از جنوب به استان هرمزگان و از غرب به استانهاى کهکيلويه و بويراحمد و بوشهر محدود است.
استان پهناور فارس، با قدمتى تاريخي، محل زندگى اقوام ايرانى از ديرباز تاکنون بوده است، از اين رو حدود سى درصد از آثار و ابنيه تاريخى کشورمان در اين استان قرار دارد. مجموعه تاريخى تخت جمشيد، پاسارگاد و آرامگاه حافظ ، سعدي، خواجوى کرمانى و .... نيز بارگاه حضرت شاه چراغ(ع) از ان جمله است. زندگى پر طراوت مردم عشايرنشين، هنرهاى سنتى استان از جمله قالى و گبه با نقوش متنوع آن ...و دستمايه هاى گرانسنگى از ميراث فرهنگى استان فارس به شمار مى آيد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
18-05-2007, 16:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکوفههاى بادام در روستاى مهارلو
فارس، آب و هواى گوناگون دارد؛ شمال فارس سردسير و مرکز فارس زمستانها معتدل و بارانى و تابستانها گرم و خشک است. جنوب و جنوب شرقى فارس، زمستانها آب و هوايى معتدل و تابستانهاى بسيار گرم دارد.
جمعيت استان فارس براساس سرشمارى سال ۱۳۷۵ بالغ بر ۳،۸۱۷،۰۳۶ نفر بوده است. از اين ميان ۲،۱۶۳،۱۱۹ نفر در مناطق شهرى و ۱،۵۹۸،۹۱۳ نفر در مناطق روستايى زندگى مىکردند و ۵،۵۰۰۴ نفر نيز غير ساکن و به عبارت ديگر از عشاير کوچرو استان بودهاند.
طبیعی
انسانی
سیاسی و اقتصادی
Asalbanoo
23-05-2007, 20:46
موقعیت و وسعت
ناهمواریها
آب و هوا
منابع آب
موقعيت و وسعت
استان فارس در جنوب ايران و بين مدارهاى ۲۷ درجه و ۲ دقيقه تا ۳۱ درجه و ۴۲ دقيقه عرض شمالى و ۵۰ درجه و ۴۲ دقيقه تا ۵۵ درجه و ۳۶ دقيقه طول شرقى از نصفالنهار مبداء قرار دارد.
استان فارس از شمال به استان اصفهان و يزد، از مشرق به استان کرمان، از جنوب به استان هرمزگان و از غرب به استانهاى کهکيلويه و بويراحمد و بوشهر محدود است. گستردگى استان فارس حدود ۸/۱۲۱،۱۲۰ کيلومتر مربع است و تقريباً ۵/۷ درصد مساحت کشور را تشکيل مىدهد.
ناهموارىها
بلندى فارس از چهار گروه شمالي، مرکزي، جنوبى و غربى تشکيل شده است. در گروه شمالي، کوه عظمت با گردنه کولىکُش و کوه سفيد در جنوب شهر اقليد، در گروه جنوبى کوه داراب و بالنگستان، در گروه مرکزى کوه موسىخان در شمال غربى سعادتشهر، کوه برمفيروز (Barm firooz) و کوه رنج در شمال شرقى شهر سپيدان، کوه مهارلو تا خرمن کوه فسا، و در گروه غربى کوه قرهداغ در جنوب غربى شهر شيراز، کوه سپيدار و ارتفاعات کوهمره سرخى قرار دارد.
آب و هوا
فارس، آب و هواى گونهگون دارد؛ شمال فارس سردسير و مرکز فارس زمستانها معتدل و بارانى و تابستانها گرم و خشک است. جنوب و جنوب شرقى فارس، زمستانها آب و هوايى معتدل و تابستانهاى بسيار گرم دارد. حداقل درجهٔ حرارت در دى ماه يعنى سردترين ماه سال، ۲تا ۷ درجهٔ زير صفر و حداکثر آن در گرمترين ماه سال يعنى مرداد ماه، بين ۳۵تا ۴۰ درجهٔ سانتيگراد است.
ميزان بارندگى سالانه در شمال فارس حدود ۱۰۰ ميلىمتر، در مرکز فارس بين ۲۰۰ تا ۴۰۰ ميلىمتر و در جنوب بين ۱۰۰ تا ۲۰۰ ميلىمتر است. ميزان بارندگى در نقاطى که حدود ۲۵۰ ميلىمتر بارندگى ساليانه دارد، سبب شده کشت ديم (غير آبي) افزون بر کشت آبى متداول باشد
Asalbanoo
23-05-2007, 20:47
رودها
دریاچهها
رودها
رودهاى مهم فارس عبارتند از:
رود کر که از سرحد چهاردانگهٔ شهرستان اقليد سرچشمه مىگيرد و پس از پيوستن به رودخانهٔ سيوند در انتهاى دشت کربال، به درياچهٔ بختگان مىريزد، رود پلوار که در مرودشت به رود کر مىريزد، رودخانه قرهآغاج که از کوههاى شمال دشت ارژن در غرب شيراز، يعنى چشمههاى بنرود و چهل چشمه سرچشمه مىگيرد و پس از گذر از شهرستان کازرون و استان بوشهر به خليجفارس مىريزد، رودخانه فهليان از منطقه فهليان شهرستان ممسنى سرچشمه مىگيرد و به استان کهکيلويه و بويراحمد مىرود و در آنجا به نام رودخانه زهره ناميده مىشود، رودخانه فيروزآباد که از چشمههاى شوراب از تنگ فيروزآباد مىگذرد و پس از وصل شدن به چشمه آتشکده، دشت فيروزآباد را آبيارى مىکند.بيش از ۵۰ رودخانه کوچک نيز در دشتهاى فارس جريان دارد.
ديگر منابع آب:در استان فارس حدود ۱۴۰۰ رشته قنات فعال، ۸۵۰ چشمه و حدود ۲۳۰۰ چاه عميق و نيمهعميق و تلمبه با سدهايى چون درودزن، بندبهمن و ... آب آشاميدنى و کشاورزى مردم فارس را تأمين مىکند.
Asalbanoo
23-05-2007, 20:50
دریاچه نیریز یا بختگان
دریاچه فامور (پریشان)
دریاچه دشت ارژن
هفتبرم
دریاچه مهارلو
دریاچه کافتر
دریاچه برمشور
درياچه نىريز يا بختگان
اين درياچه در ۱۲ کيلومترى غرب شهر نىريز واقع و از دو درياچه تشکيل شده است:
- طشک (Task) يا نرگس با درازاى حداکثر ۵/۴۲ کيلومتر و مساحت ۳۵۰ کيلومتر مربع و ارتفاع ۱۵۵۸ متر از سطح دريا که در شمال درياچه بختگان قرار دارد.
- درياچه بختگان با درازاى حداکثر ۷۷ کيلومتر و مساحت ۷۳۷ کيلومتر مربع و ارتفاع ۱۵۵۸ متر از سطح دريا.
مساحت اين درياچه براساس فصل تغيير مىکند، از اين رو فاصله درياچه نيز با شهر نىريز از ۱۲ تا ۵۰ کيلومتر در تغيير است. تنها رودخانهاى که به اين درياچه مىريزد، رودخانه کر است که به درياچه طشک مىريزد. آب درياچه طشک در مصب رودخانه کر، شيرين است و به تدريج شور مىشود. آب درياچه بختگان نيز شور است.
درياچه طشک بسيار زيبا است و در مصب رود کر به دليل گياهان گوشتي، رنگ آن سبز و به تدريج آبى و آبى کمرنگ مىشود. ۱۰ جزيره سنگى در درياچه نىريز وجود دارد که جزيره نرگس در ميان آنها مشهور است.
درياچه مهارلو
اين درياچه به فاصله ۲۳ کيلومتر، در جنوب شرقى شهر شيراز واقع است. مساحت اين درياچه در فصول مختلف سال متغير است و حداکثر مساحت آن به ۲۱،۶۰۰ هکتار مىرسد. تنها رودخانهاى که به درياچه مهارلو مىپيوندد، رودخانه پل فسا است که از چشمه پيربناب سرچشمه مىگيرد و پس از طى صحراى قرهباغ به درياچه مهارلو مىريزد. در اين مسير سيلابها هم که از زمينهاى نمکى مىگذرند، به آن افزوده مىشوند. به همين علت آب درياچه مهارلو شور است.
براى بهرهبردارى از نمک اين درياچه، تأسيسات کارخانه پتروشيمى فارس در محل وجود دارد. تأسيسات ديگرى نيز براى قايقسوارى علاقهمندان در محل موجود است.
درياچه فامور (پريشان)
درياچه پريشان در ۱۵ کيلومترى شرق شهر کازرون، در مسير روستاى فامور واقع شده و داراى آب شيرين است. حداکثر درازى اين درياچه ۵/۱۲ کيلومتر و مساحت آن ۴۰ کيلومتر مربع است. ارتفاع اين درياچه از سطح دريا ۸۰۰ متر و مساحت آن در حدود چهار هکتار است. از آنجا که اين مساحت دائماً در حال تغيير است، پريشان (در محاوره پريشوم) نيز ناميدهاند.
درياچه کافتر
اين درياچه در سرحد چهاردانگهٔ شهرستان اقليد و در ۵/۴ کيلومترى آن واقع شده است. طول درياچه ۵/۸ کيلومتر و مساحت آن ۴۸ کيلومتر مربع است. ارتفاع درياچه کافتر از سطح دريا ۲۳۵۰ متر است. آب اين درياچه شيرين است و زمستانها يخ مىبندد.
درياچه دشت ارژن
اين درياچه در حدود ۵۵ کيلومترى جنوب غربى شيراز و در جنوب روستاى دشت ارژن واقع شده و آب آن از چشمه سلمان تأمين مىشود. حداکثر طول آن ۵/۷ کيلومتر، مساحت آن ۱۸ کيلومتر مربع و ۱۹۵۰ متر از سطح دريا ارتفاع دارد. ارژن درياچهاى کمعمق با آب شيرين است که با انبوهى از نى پوشيده شده است.
درياچه برمشور
درياچهٔ برمشور (Barmsoor) در ۲۵ کيلومترى غرب بابامنير قرار دارد و حداکثر طول آن ۵ کيلومتر است. مساحت اين درياچه ۱۸ کيلومتر مربع و ارتفاع آن از سطح دريا ۲۰۰ متر است.
هفتبرم
هفتبرم مجموعهاى از هفت درياچه است که در زمينهاى مرتفع رشتهکوههاى زاگرس و در ۶۰ کيلومترى غرب و شمالغربى شيراز قرار دارد. مساحت درياچه ۷۰ هکتار و ارتفاع آن ۲۲۰۰ متر است. آب اين درياچهها شيرين است.
غير از اين درياچهها، در فارس درياچههاى فصلى هم وجود دارد که عبارتند از: درياچه هيرم به مساحت ۸۱ کيلومتر مربع در بيدشهر در شمال و شمال غربى شهر اوز از شهرستان لارستان، درياچه هرم به وسعت ۴۵ کيلومتر مربع در کاريان در جنوب شهر جهرم، درياچه کفه خُنج به وسعت ۱۳۰ کيلومتر مربع نزديک شهر خنج در شهرستان لار و درياچه ميدان گل شهرپير در ۱۵ کيلومترى غرب حاجىآباد در شهرستان داراب.
Asalbanoo
23-05-2007, 20:54
جمعیت
نژاد
زبان
مذهب
جمعيت
جمعيت استان فارس براساس سرشمارى سال ۱۳۷۵ بالغ بر ۳،۸۱۷،۰۳۶ نفر بوده است. از اين ميان ۲،۱۶۳،۱۱۹ نفر در مناطق شهرى و ۱،۵۹۸،۹۱۳ نفر در مناطق روستايى زندگى مىکردند و ۵،۵۰۰۴ نفر نيز غير ساکن و به عبارت ديگر از عشاير کوچرو استان بودهاند. بر همين اساس در سال ۱۳۷۸ جمعيت استان برابر با ۴،۰۳۹،۱۵۹ نفر، متشکل از ۸۰۶،۲۱۹ خانوار بود. در اين سال جمعيت شهرنشين ۲،۲۹۰،۲۰۳ نفر و نرخ شهرنشينى برابر با ۷/۵۶ درصد برآورد شد.
يکى از مناطق مهم عشايرى ايران، استان فارس است و بزرگترين ايل ايران يعنى ايل قشقايى با شش طايفهٔ درهشوري، کشکولي، شش بلوکي، فارسميدان و علمه با ۳۰۷ تيره از فيروزآباد به سميرم به کوچروى ادامه مىدهند و به زبان ترکى صحبت مىکنند. در ايل قشقايى سازمان ايلى از کل به جزء و از ايل به طايفه، تيره بُنکو است.
ايل خمسه در دوره قاجاريه، حدود ۱۲۰ سال پيش، توسط والى فارس تشکيل شد. اين ايل که از تجمع پنج ايل مختلف شکل گرفت شامل ايل عرب (عرب زبان)، اينانلو (ترک زبان)، بهارلو (ترک زبان)، نفر (ترک زبان) و باصرى (فارسى زبان) است. افراد اين ايل از شهرستان داراب تا شمال بوانات به سردسير-گرمسير مىپردازند.
ايل ممسنى (فارس زبان و با گويش لُري) با طايفههاى بَکِش، جاويد، رستم، دشمنزيارى از شهرستان ممسنى به شهرستان کازرون ييلاق-قشلاق مىکنند. غير از اينان، طوايف مستقل و کوچکترى چون کوهمره، قرايى و ... در فارس حضور دارند. روىهمرفته، روند اسکان يافتن عشاير بطئى و به صورت طبيعى و نه اجبارى است.
نژاد
در سرزمين فارس از چند هزار سال پيش اقوام بومى به ويژه ايلاميان به سر مىبردند.در حدود سه هزار سال پيش اقوام آريايى از جنوب روسيه به فلات ايران از جمله سرزمين فارس سرازير شدند. آريايىها از قبيلههاى بزرگى از جمله پارسيان، مادها، سکاها و ... تشکيل شده بودند. پارسيان حدود سه هزار سال پيش در سرزمين فارس سکنى گزيدندو. هماکنون در اين استان قبايل مختلفى از جمله ايل قشقايي، ايل خمسه، ايل ممسنى و ... زندگى مىکنند.
زبان
زبان بيشتر مردم فارس، فارسى است و به گويشهاى مختلف محلى صحبت مىکنند.پارهاى از قوميتهاى ساکن در فارس نيز به زبانهاى غير فارسى صحبت مىکنند. زبان ايل قشقايي، ايل بهارلو و ايل اينالو و طايفههايى مانند خلج، قرايي، شاهسون، افشار و ... ترکى است و ايل عرب فارس به عربى صحبت مىکند.
مذهب
دين بيشتر مردم استان فارس، اسلام است. طبق سرشمارى سال ۱۳۷۵،مسلمانان استان فارس ۳،۷۹۹،۸۳۳ نفر هستند.
پيروان مذهب شيعه دوازده امامى بيشتر مردم فارس را تشکيل مىدهند و از اهل تسنن گروهى در شهرستان لار زندگى مىکنند. از پيروان اديان رسمى ۱۰۹۷ نفر زرتشتي، ۳۱۸ نفر مسيحى و ۳۷۵۸ نفر کليمى در فارس به سر مىبرند که بيشتر آنها در شهر شيراز زندگى مىکنند.
Asalbanoo
23-05-2007, 20:55
منابع اقتصادی
تقسیمات اداری-سیاسی
استان فارس براساس آخرين تقسيمات کشورى در سال ۱۳۷۹، داراى ۱۹ شهرستان، ۵۷ شهر، ۶۲ بخش و ۱۸۴ دهستان است.اين استان حدود ۸۱۷۰ آبادى دارد که از اين ميان حدود ۴۴۰۰ آبادى مسکونى و بقيه غيرمسکونى هستند.
منابع اقتصادى
صنعت
طبق آمار سال ۱۳۷۵ تعداد ۵،۱۸۲ نفر در صنعت در استان فارس شاغل هستند. از اين ميان ۴،۹۰۷ نفر مرد و ۲۷۵ نفر زن بودند. تعداد کارگران شاغل ۱۳،۸۹۰ نفر است.
پنج کارخانه قند در شهرهاى اقليد، کوار، نورآباد، فسا و مرودشت فعال هستند. در سال ۱۳۷۶ ميزان قند توليدى اين کارخانهها ۲۴،۸۹۸ تن و ميزان شکر ۵۶،۸۸۳ تن بوده است.
از کارخانههاى مادر، پتروشيمى در شهرستان مرودشت و از بخش خصوصى کارخانجات صنعتى آزمايش، کارخانه روغن نباتي، پارچهبافى و ... در فارس مشغول به کار هستند. پالايشگاه تصفيه نفتخام شيراز نيز مجاور شهر زرقان قرار دارد.
در سال ۱۳۷۵ تعداد ۱۳۶ معدن در زمينههاى کروميت، منگنز، انواع سنگهاى تزييني، کائولن و خاکنسوز فعال بودهاند. در اين معادن ۳،۲۶۲ نفر به کار اشتغال داشتهاند.
کشاورزى
در بخش کشاورزي، کشاورزان فارس، گندم، جو، برنج، حبوبات، چغندرقند، پنبه، تنباکو، زعفران و محصولات باغى کشت مىکنند و به داخل و خارج از کشور صادر مىکنند.
پوشش گياهى بيشتر نقاط فارس بسيار غنى است. به همين دليل عشاير کوچرو در اين استان بيشتر حضور دارند. غير از پوشش گياهي، جنگلهاى طبيعى در مناطق مرکزي، جنوب غربى فارس با درختان بنه (پستهوحشي)، بلوط و ... و پارکهاى جنگلى مصنوعى به غناى طبيعى فارس مىافزايد.
در ميان سه بخش اقتصاد از لحاظ اشتغال، کشاورزى مقام اول، خدمات مقام دوم و صنعت مقام سوم را به خود اختصاص داده است.
صنايع دستى
در زمينهٔ صنايع دستى در سال ۱۳۷۶ تعداد ۳۴،۴۵۹ نفر تحت پوشش جهادسازندگى و ۱۰،۲۰۰ نفر تحت پوشش سازمان صنايع دستى فارس به بافت انواع فرش يعنى قالي، قاليچه، گليم و گبه اشتغال داشتند. البته افراد بىشمارى نيز به صورت آزاد به کار توليد فرش مشغول هستند که آمارى از آنها در دست نيست.
در ساير رشتههاى صنايع دستى چون منبتکاري، نمدمالي، سفالسازي، شيشهگري، نقرهکاري، کاشى و معرقکاري، کارگاههايى در آباده، استهبان، شيراز و فيروزآباد داير است.
Asalbanoo
30-05-2007, 19:45
آباده
شمالىترين شهرستان فارس، آباده است که از شمال و غرب به استان اصفهان، از مشرق به استان يزد، از جنوب به شهرستانهاى خرمبيد و اقليد محدود است. مساحت آباده ۶۰۵۲ کيلومترمربع است. مرکز اين شهرستان شهر آباده است و جمعيت آن طبق سرشمارى ۱۳۷۸، ۹۱،۱۲۰ نفر بوده است. صغاد، بهمن و ايزدخواست ساير شهرهاى اين شهرستان هستند. اين شهرستان ۹/۴ درصد از مساحت کل استان را در بر گرفته است.
کهنترين مأخذى که در مورد آباده سخن گفته است فارسنامهٔ ابنبلخى است که بين سالهاى ۵۰۰ تا۵۱۰ هـ.ق نوشته شده و از آباده به عنوان قلعهاى استوار و کوچک با هواى معتدل ياد کرده است.
برخى مراکز ديدني: قبور خورشيدى در کوه خواجه و کوههاى پشت آن، قلعه گبري، آرامگاه خواجه عکاشه بر فراز کوه خواجه، بازار کهنه، عمارت کلاهفرنگي، نخستين سد قوسى جهان در ايزدخواست، قلعه ايزدخواست از دوره ساساني، کاروانسرا و پل صفوى در ايزدخواست، تيمچه صرافيان در بازار نو، مسجد جامع، حسينيه، تپههاى باقرآباد، تپههاى قلعه کهنه رحمتآباد از دوران پيش از تاريخ، قلعه سورمق و کلاهفرنگى دورهٔ قاجاريه در سورمق، کاروانسراى شورجستان از دوره صفويه، کاروانسراى صفوى و کاروانسراى قاجار در خوانخوره، خرفخانههاى سورمق و چهلزرعى از دوره صفوي.
استهبان
شهرستان استهبان از شمال و شرق به شهرستان نىريز، از غرب ه شهرستان فسا و شيراز و از جنوب به داراب محدود است. اين شهرستان با ۱۹۸۶ کيلومتر مربع وسعت، ۶/۱ درصد از کل مساحت استان را در بر مىگيرد. مرکز اين شهرستان استهبان است. براساس آخرين تقسيمات کشوري، اين شهرستان داراى دو منطقهٔ شهرى به نام استهبان و رونيز و دو بخش مرکزى و رونيز است. اين شهرستان داراى ۲۰۸ آبادى است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان برابر با ۶۵،۶۲۸ نفر بوده است.
برخى مراکز ديدني: آثار قلعه رودبار از دوره هخامنشيان، چهارطاقى يا مسجد سنگى ايج از دوره ساسانيان، تپههاى تاريخى ايج، تنگبردانه و قمپ آتشکده.
ارسنجان
شهرستان ارسنجان با وسعت ۱۵۰۰ کيلومتر مربع، در فاصلهٔ ۱۲۰ کيلومترى شمال شرق شيراز قرار دارد. اين شهرستان از غرب به مرودشت، از شرق به نىريز، از شمال به بوانات و از جنوب به شيراز محدود است. اين شهرستان حدود ۱۶۰۰ متر از سطح دريا ارتفاع دارد و قله دالنشين (دلنشين) که از قلعههاى معروف سلسله جبال کوهخم است، به ارتفاع ۳۲۷۰ متر از سطح دريا، بلندترين رشتهکوه اطراف ارسنجان است.
ارسنجان از پيشينهٔ ديرين برخوردار است و با توجه به آثار باستانى موجود، قدمت آن را به قبل از ظهور اسلام و برخى از بناها را به ۲۵۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح تخمين زدهاند.
وجه تسميه ارسنجان را از ارسن به معنى محفل و گان يعنى سزاوار دانستهاند که به معنى محل شايستهٔ گردآمدن است.
برخى مراکز ديدني: مدرسه سعيديه، مسجد جامع عتيق، سد گمبان، تل تيموران، ايوان قدمگاه، غار ضحاک، تل کاخ و ...
اقليد
شهرستان اقليد با وسعت ۷۰۵۴ کيلومتر مربع، در طول جغرافيايى ۵۲ درجه و ۴۲ دقيقه و عرض ۳۰ درجه و ۵۵ دقيقه قرار دارد. اين شهرستان ۷/۵ درصد از مساحت کل استان را به خود اختصاص داده و از شمال به شهرستان آباده، از جنوب به شهرستانهاى مرودشت، سپيدان و ياسوج، از غرب به استان اصفهان و کهکيلويه و بويراحمد و از شرق به شهرستان خرمبيد محدود است.
براساس آخرين تقسمات کشوري، اين شهرستان داراى دو نقطهٔ شهرى به نامهاى اقليد و سده و دو بخش مرکزى و سده است. اين شهرستان با ۳۹۶ آبادي، جمعيتى معادل ۸۵،۲۵۵ نفر دارد.
در فارسنامهٔ ناصرى آمده است: اقليد در زبان عربى به معناى کليد است، از آن رو که کليد گشودن مملکت فارس است. در اين کتاب قدمت اقليد را به دوره ساسانيان و سنگنبشتهٔ موجود در تلقلات مشتمل بر ۲۱ سطر پهلوى را مؤيد اين امر دانستهاند.
برخى مراکز ديدني: کتيبه و غارتنگ براق، قدمگاه سده، چشمه شيرين، پارک جنگلي، چشمه رسولالله، چشمه بهرامگور، امامزاده سيد محمد (ع) در ۸۵ کيلومترى اقليد، مسجد جامع اقليد، قلعه آسپاش، چشمه دزدان، تپه مهرعلي، تپه فيلي، تل حاجىنوروز، تل پهلواني، تپه باقرآباد، قصر بهرام (قصر کافوري)، تل باستانى چغاشک، قصر گلاندام در کنار ده شادکام، تل باستانى باباهادي، تل شاهنشين، تل خنجشت، تل لالهگون، تپه کوشکزر و ...
بوانات
اين شهرستان با مساحت ۴۸۰۷ کيلومتر مربع، ۹/۳ درصد از خاک استان را به خود اختصاص داده است. مرکز بوانات که از کوچکترين شهرستانهاى استان به حساب مىآيد، شهر سوريان است. شهرستان بوانات از شمال و شرق به استان يزد، از غرب به شهرستانهاى آباده، خرمبيد و مرودشت و از جنوب به شهرستانهاى ارسنجان و نىريز محدود مىشود. اين شهرستان داراى دو بخش مرکزى و سرچمان و ۳۳۴ آبادى است. براساس آخرين سرشمارى در سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان ۴۹،۰۴۵ نفر بوده است.
برخى مراکز ديدني: مسجد جامع سوريان، امامزاده حمزه، چشمه محمد حنيفه و پيرکدو.
Asalbanoo
30-05-2007, 19:48
جهرم
شهرستان جهرم در ۱۹۰ کيلومترى جنوب غربى شيراز در جلگه پوشيده از درختان نخل و مرکبات قرار دارد و با ۵۲۲۹ کيلومتر مربع، وسعت، ۵/۴ درصد از کل مساحت استان را به خود اختصاص داده و براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، از جمعيتى برابر با ۲۱۷،۴۰۶ نفر برخوردار است.
مرکز اين شهرستان، جهرم است و علاوه بر آن قطبآباد، خاوران و بابانار نيز نقاط ديگر شهرى هستند. شهرستان جهرم از شمال به شهرستان شيراز و فسا، از غرب به فيروزآباد، از جنوب به لارستان و از شرق به داراب و فسا محدود است. اين شهرستان داراى چهار بخش مرکزي، خفر، سيمکان و کرديان و ۳۹۸ آبادى است. خرماى شهدآلود جهرم از شهرت بسيار برخوردار است.
بناى شهر جهرم را به هماى دخت بهمن فرزند اسفنديار پادشاه اساطيرى ايران نسبت مىدهند. به روايت مورّخان، اين شهر چهارصد سال پيش از ميلاد مسيح توسط اردشير اول پنجمين پادشاه هخامنشى بنا شد و در دورهٔ هخامنشى و ساسانس مرکز اقامت شاهزادگان بود. در شاهنامهٔ فردوسى نيز از جهرم به عنوان شهرى آباد در آن دوران سخن رفته است.
برخى مراکز ديدني: بقعه امامزاده حسين (ع)، بقعه امامزاده فضل بن موسى بن جعفر (ع)، غار سنگشکن، مسجد و مدرسه خان، مسجد جامع، قدمگاه جهرم، بازار سرپوشيده و کاروانسراى آن، آبانبار، باغ ملى و دروازه پيرشيب، آب گرم سيمکان، غار شفق و پيشور روستاى کوشکسار، چشمه آب شيخ و تنورهٔ آتشکده در کنار بقعه آبشيخ، مقبره شاه حاجات، بازار سرپوشيده، سدبند و بست از دوره ساسانيان، چهارطاق بين راه جهرم-فسا، آبشار خفر، تنگ تادوان، بقعه شيخعلى خليفه در روستاى جزه خفر، مقبره جاماسب حکيم، تنگ آب خفر، آتشکده سيمکان و ...
خرمبيد
شهرستان خرمبيد با مساحت ۳۳۲۵ کيلومتر مربع، ۷/۲ درصد از مساحت استان را به خود اختصاص داده است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، ۴۵،۱۶۶ نفر در اين شهرستان به سر مىبرند. مرکز اين شهرستان صفاشهر است. شهرستان خرمبيد از شمال به شهرستان آباده و استان يزد، از غرب به شهرستان اقليد، از جنوب به شهرستان مرودشت و از شرق به شهرستان بوانات محدود است. اين شهرستان داراى دو نقطهٔ شهرى به نام صفاشهر و قادرآباد و دو بخش؛ مرکزى و مشهد مرغاب است.
برخى مراکز ديدني: منزل قديمى بامداد، قصر يعقوب، امامزاده شهدا، تل خاکى يا قصر بهرام، غار ديو از دورهٔ ساسانيان، کاروانسراى شهيدآباد، چشمه بناب و تپههاى باستانى صفاشهر.
داراب
شهرستان داراب به عنوان يکى از شهرستانهاى تاريخى استان فارس بر سر راه جاده اصلى شيراز-بندرعباس قرار دارد. اين شهرستان ۱۱،۱۶۶ کيلومتر مربع مساحت دارد و ۹ درصد مساحت استان را در بر گرفته است. مرکز آن شهر داراب، و جنتشهر و حاجىآباد از ديگر شهرهاى اين شهرستان است.
شهرستان داراب داراى بخش مرکزي، حاجىآباد رستاق و فُرگ و ۷۳۶ آبادى و از شمال به شهرستانهاى نىريز و استهبان، از غرب به شهرستانهاى فسا و جهرم، از جنوب به شهرستان لار و از شرق به استانهاى کرمان و هرمزگان محدود است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان ۲۲۳،۳۸۵ نفر بوده است.
داراب از قديمىترين شهرهاى استان فارس از پيشينهاى کهن در تاريخ برخوردار است. بناى دارابگرد را به داراب پسر بهمن پسر اسفنديار پادشاه اساطيرى ايران نسبت مىدهند و مورخان او را همان داريوش اول مىشمارند. کشفيات باستانشناسى حکايت از اين دارد که اين شهر به سبک پادگانهاى آشور قديم با پلان دايرهاى ساخته شد. با فتح داراب در سال ۲۳ هـ.ق و آغاز دوره اسلامى اين شهر همچنان رونق خود را حفظ کرد.
برخى مراکز ديدني: دارابگرد، مسجد سنگي، نقش رستم داراب، آتشکده آذرجو، مسجد جامع داراب، قلعه مزايجان، تنگ رُمبه، قصر آينه يا قصر دختر در رستاق، قلعه بهمن در روستاى فرگ، کاخ بهرام در منطقه کلهزاغ، برج شاهنشين در رستاق، سمه خواجه.
زريندشت
اين شهرستان که در گذشتهاى نه چندان دور يکى از بخشهاى شهرستان داراب بود و به نام حاجىآباد شناخته مىشد، در حال حاضر مستقل و مرکز آن شهر حاجىآباد است. اين منطقه از نظر باستانشناسى از موقعيت ويژهاى برخوردار است و قدمت آثار آن از دورهٔ پيش از تاريخ يعنى هزاره چهارم پيش از ميلاد تا دوران اسلامى مىرسد و بيش از ۲۰ اثر باارزش را در بر مىگيرد. در اين ميان مهمترين اثر تل سفيدک حاجىآباد است که در سال ۱۳۵۷ براى اولين بار مورد حفارى قرار گرفت و يک بناى ساسانى با گچبرىها و مجسمههاى گچى بسيار زيبا در آن شناسايى شد. در دوّمين فصل حفارى در اين تپه در سال ۷۸-۱۳۷۷ بقاياى يک چهارطاقى با جزييات داخلى آن شناسايى شد. در منطقهٔ چاه سبز نيز يک فصل حفارى در سال ۱۳۷۶ انجام و منجر به کشف يک چهارطاقى و يک بناى چهار ستونى شد.
برخى مراکز ديدني: درياچه حاجىآباد، درياچه ميدان گل.
سپيدان
شهرستان سپيدان منطقهاى کوهستانى در شمال غرب استان فارس است و با ۲۶۴۹ کيلومتر مربع وسعت، ۱/۲ درصد از کل مساحت استان را در برگرفته است. سپيدان از شمال به شهرستان اقليد، از غرب به کهکيلويه و بويراحمد، از جنوب به شيراز و از شرق به مرودشت محدود است.
نقاط شهرى سپيدان، اردکان و هرابال و داراى دو بخش بيضا و مرکزى و ۲۹۴ آبادى است. اين شهرستان زيبا و آرام با قدمت هزار ساله در امتداد سلسله جبال البرز قرار گرفته و حدود ۲۲۵۰ متر از سطح دريا ارتفاع دارد. جمعيت سپيدان براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، ۹۲،۸۱۹ نفر بوده است.
برخى مراکز ديدني: منطقه کوهستانى شکرک در شمال غربى سپيدان، درياچه برم فيروز در شمال شرقى شکرک، آبشار مارگون، تنگ تيزآب، چشمه شش پير و کتيبهٔ آن، قله رنج، امامزاده سيد نورالدين، امامزاده فخرالدين، روستاى هاپچان با بافت سنتي.
سروستان
شهر سروستان مرکز اين شهرستان در ۸۰ کيلومترى جنوب شرقى شيراز واقع است و با قدمت تاريخى هزاران ساله يکى از قديمىترين شهرهاى استان فارس به حساب مىآيد.
برخى مراکز ديدني: کاخ سروستان، بقعه شيخ يوسف سروستان، قلعه گبري، قلعه انگشت گبري، قلعه برزو و ...
Asalbanoo
05-06-2007, 20:52
شيراز
شهرستان شيراز با ۱۰۵۳۱ کيلومتر مربع وسعت، ۵/۸ درصد از مساحت کل استان را به خود اختصاص داده است. جمعيت شيراز براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، ۱،۴۹۸،۴۰۲ نفر بوده است. اين شهرستان از شمال به شهرستان مرودشت و سپيدان، از غرب به ممسنى و کازرون، از جنوب به شهرستانهاى فيروزآباد و جهرم و از شرق به نىريز، استهبان، فسا و ارسنجان محدود است.
براساس آخرين تقسيمات کشوري، اين شهرستان داراى هفت نقطه شهرى است و علاوه بر شيراز به عنوان مرکز استان، شهرهاى زرقان، خرامه، داريان، سروستان، کوار و لپويى در اين شهرستان واقع هستند. اين شهرستان داراى شش بخش و ۸۱۲ آبادى است.
قدمت شيراز با توجه به لوحهاى گلى به دست آمده از تختجمشيد به چندهزار سال مىرسد. بر مبناى اين اطلاعات که توسط پروفسور هرتسفلد و دکتر اشميت کشف و توسط دکتر جرج کامرون خواند شد، از شيراز به صورت شي-رَ -ايز- زي-ايش در اين لوحها سخن رفته است. و به اين ترتيب سندى قاطع مبنى بر قدمت چند هزارسالهٔ شيراز به دست آمد.
در ميان معانى متفاوتى که براى واژه شيراز ذکر شده آنچه مستندتر به نظر مىرسد اين است که شيراز نام فرزند تهمورث باشد که بنيانگذار شهر بود و نامش روى يکى از لوحهاى گلى تختجمشيد به خط ميخى ايلامى ديده شده است.
برخى ديگر نيز اين نام را ترکيبى از دو کلمه شير به معنى خوب و راز هم ريشهٔ رز يا مو گرفتهاند. گروهى ديگر راز به معنى اسرار را مورد توجه قرار داده و شيراز را شهر راز معنى کردهاند. برخى نيز به کلمهٔ شير به عنوان حيوانى قدرتمند و نيز خوراکى مفيد توجه داشته و شيراز را مقتبس از اين معانى دانستهاند.
برخى مراکز ديدني: حرم شاهچراغ (ع)، ارگ کريمخاني، حافظيه، سعديه، بازار وکيل، حمام وکيل، دروازه قرآن، موزه نارنجستان قوام، باغ ارم، موزه سنگهاى تاريخي، موزه قاجار، موزه علوم، دانشگاه شيراز، مسجد جامع عتيق، مسجد نو، مسجد نصيرالملک، امامزاده ابراهيم، تکيه سبزپوشان، امامزاده سيد علاءالدين حسين، بقعه پيربناب، بقعه سيد تاجالدين غريب، سيدالحرمين، بقعه بىبى زينبيه، بقعه بىبى فاطمه، عمارت هفت تنان، باغ عفيفآباد، خانه زينتالملوک، بقعه امامزاده اسماعيل، کليساى حضرت شمعون غيور، آرامگاه آبش خاتون، آرامگاه باباکوهي، آرامگاه خواجوى کرماني، آرامگاه سيبويه، آرامگاه شاه شجاع، آرامگاه و موزه کريمخان زند، بازار حاجي، آبانبار حاجى آقاجانى و ...
فسا
فسا با مساحتى معادل ۴۲۰۵ کيلومتر، ۴/۳ درصد از کل مساحت استان را در برگرفته است. فسا در فاصله ۱۶۴ کيلومترى شيراز قرار دارد و از شمال به شيراز و استهبان، از غرب به شيراز و جهرم، از جنوب به جهرم و از شرق به داراب و استهبان محدود است. مرکز آن فسا و شهرهاى زاهدشهر و ششده از ديگر شهرهاى آن است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان ۱۹۴،۳۰۵ نفر بوده است.
برخى مراکز ديدني: تل ضحاک، تل نعلکي، قمپ آتشکده، تل سياه، سنگ قنبر (سلمان)، آثار باستانى چهلچشمه، امامزاده زاهد، آثار باستانى منطقه جليان، تنگ مج و غار گبري، منطقه باستانى کوزهگرخانه، تل نخودي، اتلال خرمنکوب، عمارت نقارهخانه.
فسا چنان که از لوحهاى گلى تختجمشيد که توسط پروفسور ژرژ کامرون خوانده شد، برمىآيد در زمان هخامنشيان شهرى آباد بود و باشيا يا پسه ناميده مىشد. اين واژه به تدريج به پسا تبديل شد و با ورود اعراب، معرب اين واژه يعنى فسا جايگزين نام اوّليه شد.
فيروزآباد
مساحت شهرستان فيروزآباد ۱۱،۹۱۷ کيلومتر مربع و ۶/۹ درصد از خاک استان را به خود اختصاص داده است. اين شهرستان از شمال به شيراز و کازرون، از غرب به بوشهر، از جنوب به لار و لامرد و از شرق به جهرم محدود است. اين شهرستان داراى چهار شهر فيروزآباد، قيروکارزين، فراشبند و ميمند، چهار بخش و ۶۵۴ آبادى است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان ۲۲۱،۶۰۳ نفر بوده است. فيروزآباد مرکز اين شهرستان است.
نام قديمى فيروزآباد شهر گور بود. اين شهر در سه کيلومترى فيروزآباد قرار داشت و در زمان ساسانيان مرکز حکومت فيروزآباد امروزى قرار داشت و در زمان ساسانيان مرکز حکومت اردشير بابکان و يکى از پنج ناحيهٔ معروف فارس بود. اين ولايت در روزگار ساسانيان و سدههاى اول اسلامى از شيراز تا درياى پارس جزاير جنوبى از خارک تا قشم و از شرق به دارابگرد و از غرب به بيشاور و کازرون محدود مىشد.
برخى مراکز ديدني: قلعه دختر، کاخ اردشير، نقش برجسته اردشير بابکان، امامزاده و تفرجگاه تنگ خرقه، آتشکده فراشبند.
کازرون
اين شهرستان به مساحت ۴۰۶۰ کيلومتر مربع، ۳/۳ درصد از خاک استان را در بر گرفته است. اين شهرستان از شمال به ممسني، از غرب به بوشهر، از جنوب به فيروزآباد و بوشهر و از شرق به شيراز محدود است. کازرون مرکز شهرستان، شهر سبز لقب گرفته و شهرهاى قائميه، نودان، بالاده، خشت و کنارتخته ديگر شهرهاى اين شهرستان هستند. کازرون داراى چهار بخش و ۴۶۹ آبادى است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸ جمعيت اين شهرستان ۲۶۸،۹۸۹ نفر بوده است.
کازرون ابتدا از سه قريهٔ نورد، راهيان و دريس تشکيل مىشد و روى هم به بلدالعتيق معروف بود، و در اواخر قرن چهارم هـ.ق کازرون نام گرفت. بعضى مىگويند نام اين شهر از لغت گازر و گازرون گرفته شده زيرا شغل مردم آن اين بود که پس از شستن کتان، پارچهاى به نام توز مىبافتند. برخى نيز معتقدند چون کوههاى پيرامون اين شهر از لحاظ طبيعى غنى بود، کوه زران ناميده مىشد و به همين دليل شهرى که در کنار آن قرار داشت، کازرون نام گرفت. در بعضى از متون قديمى کازرون را شهر سبز لقب دادهاند چون در فصل بهار تمامى شهر و دشت اطراف آن سبز مىشود و حتى روى سنگها را گونهاى خز مىپوشاند.
برخى مراکز ديدني: شهر تاريخى بيشابور، نقوش برجستهٔ تنگ چوگان، مجسمه و غار شاپور، آتشکده جرى (گره)، نقش برجستهٔ بهرام دوم و کتيبهٔ بزرگ ساسانى در مشهدسر، نقش قنديل، گوردختر، خانقاه عليا يا مقبره سيدامينالدين، مقبره شيخ ابواسحاق کازروني، درياچهٔ پريشان، مقبره اوحدالدين بلياني، مقبره علامه دوانى
Asalbanoo
05-06-2007, 21:00
لار
شهرستان لار ۲۰،۹۳۳ کيلومتر مربع وسعت دارد و از اين نظر با اختصاص ۹/۱۶ درصد کل مساحت استان، بيشترين مساحت استان را در برگرفته است. اين شهرستان از شمال به داراب و جهرم، از غرب به فيروزآباد، از جنوب به لامرد و استان هرمزگان و از شرق به استان هرمزگان محدود است. جمعيت شهرستان ۲۵۰،۶۶۶ نفر و شهرهاى آن به جز لار به عنوان مرکز، گراش ، اوز، خُنج، بنارويه، بيرم و جويم است. اين شهرستان داراى شش بخش و ۷۲۱ آبادى است.
در مورد نام لار در متون تاريخى آمده است که اين شهر ابتدا لاد ناميده مىشد و لاد نام يکى از پسران پادشاه قديم پارس بود که اين شهر را در ناحيهٔ گرمسيرى جنوب پارس ساخت. اين شهر دوره صفويه به دليل واقع بودن در مسير راه تجارتى به بندرعباس از اهميت ويژهاى برخوردار بود.
برخى مراکز ديدني: پيرسرخ، امامزاده ميرحمزه، امامزاده ميرعلى بن حسين، مسجد جامع لار، بناى مشهور به قبر مادر نادرشاه، قلعه اژدها پيکر، قلعه گراش، قلعه پرويزه، آبانبار دهان شير، پل عباسي، بازار قيصريه، باغ نشاط و حمام آن و ...
لامرد
اين شهرستان با ۶۰۰۸ کيلومتر مربع وسعت، حدود ۸/۴ درصد از کل مساحت استان را به خود اختصاص داده است. اين شهرستان از شمال به لامرد، از غرب به بوشهر و فيروزآباد، از جنوب به بوشهر و هرمزگان و از شرق به استان هرمزگان محدود مىشود. جمعيت اين شهرستان ۱۱۹،۰۲۱ نفر و شهرهاى آن علاوه بر لامرد به عنوان مرکز، مهر، اشکنان، اهل و علاءمرودشت است. اين شهرستان داراى پنج بخش و ۳۰۲ آبادى است.
برخى مراکز ديدني: حمام اشکنان، حمام وراوي، قبرستان تاريخى فال بازماندهٔ کاخ هخامنشي، استودانهاى خوزي، مسجد اشکنان .
مرودشت
شهرستان مرودشت با وسعت ۴۶۴۹ کيلومتر مربع، ۸/۳ درصد از کل مساحت استان را به خود اختصاص داده است. اين شهرستان از شمال به خرمبيد و اقليد، از غرب به سپيدان، از جنوب به شيراز و از شرق به ارسنجان و بوانات محدود و داراى سه نقطهٔ شهرى به نام مرودشت به عنوان مرکز شهرستان، سعادتشهر و سيدان و پنج بخش مرکزي، سعادتآباد، کامفيروز، سيدان و درودزن است. ۴۰۹ آبادى در اين شهرستان وجود دارد. جمعيت مرودشت براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸، ۳۱۰،۵۸۸ نفر بوده است.
مرودشت يکى از قديمىترين مناطق باستانى ايران با پيشينهاى کهن در طول تاريخ است. نام اين شهر احتمالاً اقتباسى از دشتها و مرغزارهاى سرسبز آن بود. اولين بار ابنبلخي در کتاب فارسنامه از مرو به عنوان يکى از محلات شهر باستانى استخر نام برده است. با توجه به اسناد موجود گرچه روستاها و مناطق عشايرى اين شهرستان از ديرباز داراى سکنه بود، اما شهرنشينى در اين محل از سال ۱۳۱۴ با تأسيس کارخانه قند مرودشت به سرعت گسترش يافت.
برخى مراکز ديدني: تختجمشيد، معادن سنگ تختجمشيد، نقش رستم، نقش رجب، ويرانه شهر استخر، پاسارگاد و چادرهاى عبرت در تختجمشيد، مقبره ايّوب نبى (ع)،امامزاده اسحاق، امامزاده سلطان ولايت، امامزاده عقيل، بهشت گمشده، تيره باغ، درياچه سد درودزن و ...
ممسنى
شهرستان ممسنى به مرکزيت شهر نورآباد به وسعت ۶۸۷۶ کيلومتر مربع، ۵/۵ درصد از کل مساحت استان را به خود اختصاص داده است. اين شهرستان از شمال به سپيدان و کهکيلويه و بويراحمد، از غرب به کهکيلويه و بويراحمد و بوشهر، از جنوب به کازرون و بوشهر و از شرق به شيراز و سپيدان محدود است. شهرستان ممسنى داراى دو نقطهٔ شهرى به نام نورآباد و مصيري، چهار بخش و ۸۶۳ آبادى است. براساس آمار سال ۱۳۷۸، جمعيت اين شهرستان برابر با ۱۶۹،۷۰۴ نفر بوده است. نورآباد مرکز اين شهرستان است.
براى رسيدن به ممسنى مىتوان پس از عبور از شهر تاريخى بيشابور و چنار شاهيجان به نورآباد رسيد. ابن بطوطه که در سال ۷۳۰ هـ.ق از کازرون ديدن کرده مىگويد بلاد اطراف کازرون را بلاد شول مىنامند و در متن ديگرى آمده است که ممسنى هوايش سردسير مايل به اعتدال و اراضى آن بسيار و اهاليش بىشمار است.
برخى مراکز ديدني: ميل اژدها، مقبره داودختر، بازمانده کاخهاى هخامنشي، نقش گورنکان، نقش بهرام.
نىريز
شهرسنان نىريز با مساحت ۱۰،۶۳۰ کيلومتر مربع، ۶/۸ درصد از مساحت استان را به خود اختصاص داده است. اين شهرستان در شرق استان واقع شده و از شمال به ارسنجان و بوانات، از غرب به شيراز و استهبان، از جنوب به داراب و استهبان و از شرق به کرمان محدود است. اين شهرستان به جز نىريز به عنوان مرکز شهرستان، داراى شهر آباده طشک، سه بخش و ۴۵۵ آبادى است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۸ جمعيت شهرستان برابر با ۹۶،۹۲۹ نفر بود.
نىريز در زمان هخامنشيان يکى از مراکز مهم سلاحسازى و به ناىزي يعنى کارگاه اسلحهسازى و فولادسازى معروف بود و احتمالاً نام آن از نيزهريز گرفته شده است. در آن زمان بيش از ۷۰۰ کارگاه تهيه و توزيع زره، شمشير و نيز در اين شهر داير بود.
برخى مراکز ديدني: مسجد جامع کبير، قلعه اس.پي.آر ، امامزاده حسن و حسين، امامزاده خواجه احمد انصاري، امامزاده کاملالدين اربيلى (پيرمراد)، قدمگاه خضر نبىالله، امامزاده سلطان سيد ابراهيم، کاروانسراى نىريز، درياچهٔ بختگان و منطقه حفاظت شدهٔ آن، جزيره نرگس، آبشار تارم، منطقه حفاظت شده بهرام گور و ...
Asalbanoo
05-06-2007, 21:02
گذر تاریخ
وجه تسمیه
مفاخر
-------------
وجه تسميه
پيش از ورود آريايىها، بوميان فلات ايران در فارس هم زندگى مىکردند و دولت ايلام از شوش تا غرب فارس و حتى تا شيراز کنونى را پيش از هخامنشيان در تسلط خود داشت.
آريايىها، يک بار در چهار هزار سال پيش و بار ديگر ۳۴۰۰ تا ۳۷۰۰ سال پيش، به ايران آمدند. گروهى از آنها از راه کرمان به فارس وارد شدند و در شمال فارس، در منطقهاى که آب فراوان وجود دارد، استقرار يافتند.
رشيدترين طايفه آريايىهاى فارس، پارسه (Parsa=پارس) نام داشت. از اين رو نام اين طايفه در ۱۱ سده پيش از ميلاد، بر قلمروى آنان نهاده شد. به تدريج روستاها و شهرهاى آنان ساخته شد نام نخستين شهر آنان يعنى پارسه کده (پاسارگاد)، به قولى از نام همين طايفه گرفته شده است. پارسه دومين نامى است که بعدها به نام شهر پارسه (پرسپوليس يوناني) بر تخت جمشيد گذاشته شد.
با شکلگيرى حکومت هخامنشيان واژه پارس به سراسر قلمرو آنان، يعنى ايران اطلاق شد و بعدها با تغييرات سياسي، واژه پارس ويژه استان فارس شد. فارس معرّب پارس است. بعدها براى استان فارس واژه فارسستان به کار رفت.
Asalbanoo
14-06-2007, 09:21
و اين سرزمين از دشمن، از خشکسالى و از دروغ بپايد و بدين سرزمين دشمن، بدسالى و دروغ نيايد.
نقل به مضمون از سنگ نبشته داريوش در تخت جمشيد
فارس در دوران باستان
فارس در دوران اسلامی
فارس در دوران باستان
در جنوب ايران تا کرانههاى خليجفارس، سرزمينى گسترده است که از روزگار باستان، پارس (فارس) نام داشت و از آغاز دورهٔ اسلامى تا کنون، مرکز آن شيراز بوده است. اين سرزمين، از چند هزار سال پيش زيستگاه پررونق اقوام بومى ايران، و به ويژه ايلاميان بود و از اين قوم، آثار بسيار در گوشه و کنار فارس، به جاى مانده است. آثارى چون کورنگون مَمَسّني، نقش رستم، تخت جمشيد، تپهٔ سبز و تپهٔ ماليان (هر دو در مرودشت) و ...
سه هزار سال پيش از اين، قومى که خود را آريايى مىخواند، از جنوب روسيهٔ امروزى به فلات ايران سرازير و پس از درگيرىهاى فراوان با بوميان آن سامان، به پيروزى رسيد و براى خود سکونتگاههايى برپا داشت. بيشتر اين آرياييان، چوپان و گلهدار و کوچنشين بودند و به صورت قبيلهاى زندگى مىکردند.
دين آنان، گونهاى بينش توحيدى بود. آنان به خداى يگانه و بزرگى به نام اهورامزدا ايمان داشتند و نيروهاى طبيعي، مانند آب، آتش و خاک و خورشيد را داراى فره ايزدى مىپنداشتند و سرچشمه بدىها و تاريکىها را در وجود اهريمن مىجستند. آرياييان، قبيلههاى بزرگى داشتند که معروفتر از همه پارسيان، مادها، سکاها، بلخيان، سغديان، خوارزميان، هراتيان و پارتيان بودند. همه اين قبيلهها به يک زبان بزرگ، اما با لهجههاى متفاوت سخن مىگفتند و سرزمين خود را به نام آريّا وَئيَج (ايران ويج) مىخواندند و بعدها که دارى حکومت شدند، ميهنشان را کشور ايرانيان و زبان اصليشان را اَئيريانو خششرَ مىخواندند. اين اصطلاح بعدها به اِئران شَتر و ايران شَهر و سرانجام ايران تبديل شد.
پارسيان، يکى از اقوام ايرانى بودند که سه هزار سال پيش، به فارس آمدند و در چند مکان، از جمله در اَنشان يا ماليان امروزى در ۴۶ کيلومترى شمال شيراز، و پاسارگاد ساکن شدند. پايتخت آنان، نخست پاسارگاد بود و بعدها به همدان انتقال يافت.
در اواخر سده هشتم پيش از ميلاد، مادها در ايران غربى نيرو گرفتند و گرد هم جمع شده، با آشوريانِ تاراجگر به زد و خورد پرداختند و صد سال بعد آنان را از پاى درآوردند و حکومتى بزرگ برپا داشتند که ۱۲۰ سال پايدار ماند. فرمانروايى آنان سرانجام توسط کوروش بزرگ فروپاشيد.
کوروش بزرگ فرزند کمبوجيه (پادشاه پارسيان) و شاهدختى مادى بود و با کارهاى درخشانش بزرگترين پادشاهان جهان آن روزگار را پديد آورد.
مورخان کوروش را پادشاهى دانا و مدير و مدبّر و مفسران بزرگى چون علامهٔ طباطبايي او را ذوالقرنين ناميدهاند. کوروش پس از نزديک به ۳۰ سال فرمانروايى در جنگ با کوچنشينان ماساگتى -از اقوام سکايى آسياى ميانه- کشته شد و پسرش کمبوجيه جاى او را گرفت و به مصر لشکر کشيد و آنجا را به فرمان خود درآورد، ولى با شورش مغان روبهرو شد و پيش از گرفتن کين خويش در مصر درگذشت.
آنگاه، داريوش بر تخت هخامنشى نشست و ۳۶ سال بر ايران فرمان راند. هخامنشيان نزديک به ۲۱۸ سال بر اين سرزمين حکومت کردند تا اين که اسکندر بر ايران تاخت و شاهنشاهى هخامنشى را برانداخت اما، دولتش هفت سال بيش نپاييد و آرزوهايش بر باد رفت.
اگرچه حاکمان پارس به سلطهٔ سلاطين اشکانى در روزگار قدرت آنان گردن نهادند، اما پارس هرگز جزو امپراتورى نشد. شاهان پارس قدرت خود را تا سواحل کارمانيا و سواحل عربستان بسط دادند.
از روايات مربوط به اردشير اول ساسانى چنين بر مىآيد که در زمان او، پارس به ممالک کوچکى تقسيم شده بود. از سکههاى کشف شدهٔ آن دوران مىتوان دريافت که در آن زمان، تمدن يونانى به کلى از پارس رخت بر بسته بود و سنتهاى تاريخى و اساطيرى کهن و دين زردشت استيلاى کامل داشت.
براساس شواهد، در آن زمان پارس تنها سرزمينى بود که دين زردشتى حقيقى و نوشتههاى مقدس در آن محفوظ مانده بود. به همين دليل، تجديد حيات آيين زردشتي، با قيام اردشير اول و کشورگشايى او از پارس آغاز شد. اردشير اوّل دودمان ساسانيان را بنياد گذاشت و دين زردشتى را در سراسر ايران مستقر کرد.
استخر که پايتخت پارس بود، در دوره ساسانى شهرى بزرگ و آباد بود. پس از بنيانگذارى پادشاهى ساساني، پايتخت به تيسفون منتقل شد.
ار آثار پراهيمت تاريخى پيش از اسلام در سرزمين فارس، مىتوان از تختجمشيد، پاسارگاد، نقش رستم، قصر اردشير، قلعهٔ دختر، بيشابور، قصر ابونصر، بندبهمن، قصر ساسانى در سروستان و بسيارى نمونههاى ديگر ياد کرد.
Asalbanoo
14-06-2007, 09:22
فارس در دوران اسلامى
مسلمانان به پيروى از ساسانيان، ايالت فارس را به پنج ولايت که هر کدام را يک کوره مىگفتند، تقسيم کردند. اين تقسيمبندى تا حملهٔ مغولان برجاى بود. پنج کورهٔ فارس عبارت بود از: کورهٔ اردشير خوره که مرکز آن شيراز بود، کورهٔ شاپور خوره که مرکز آن شهر شاپور بود، کورهٔ ارجان که مرکز آن به همين نام بود، کورهٔ استخر که مرکز ان پرسپليس بود و کورهٔ دارابجرد که مرکز آن دارابجرد بود.
فارسيان از آغاز عاشق خاندان نبوت و اهل بيت بودند. اولين ايرانى که در جستجوى پيامبر به سوى حجاز شتافت و به دين اسلام مشرف شد، سلمان فارسى بود که اين افتخار را يافت که خاتم پيامبران دربارهٔ او مىفرمايد: سلمان از اهل بيت ماست.
در زمان ضعف قدرت خلافت در قرن سوم هـ.ق، فارس به تصرف يعقوب ليث مؤسّس سلسله صفاريان درآمد. وى شيراز را تصرف کرد و برادرش عمروليث مسجد جامع بزرگى در شهر ساخت که هنوز پابرجاست. پس از آن، فارس به تصرف آلبوبه درآمد و عضدالدوله ديلمي بر بيشتر ايران و قسمتى از بينالنهرين تسلط يافت. از کارهاى برجسته او ساختن بند امير بر رود کر بود.
پس از آلبويه، سلجوقيان بر فارس مسلط شدند. با ضعف سلاجقه، سنقرابن مودود، دودمان اتابکان فارس را تأسيس کرد. اين دودمان، در ۵۴۳ هـ.ق بر سرزمين فارس فرمانروايى يافت و آخرين فرمانرواى آن، آبش خاتون، پس از يک سال سلطنت در ۶۶۷هـ.ق به همسرى منکو تيمور، يکى از پسران هلاکوخان مغول درآمد. از آن پس سلطنت وى نامى بيش نبود و چندى نگذشت که فارس به دست امراى مغول افتاد.
در ۷۵۴ هـ.ق، امير مبازرالدين محمد پادشاه سلسله آلمظفر، فارس را تصرف کرد. شاهان اين دودمان تا سال ۷۹۵ هـ.ق، که امير تيمور خاندان آلمظفر را برانداخت بر فارس فرمانروايى داشتند.
در سال ۹۰۹ هـ.ق، فارس تخت استيلاى شاه اسماعيل صفوى درآمد. در زمان او جانشينان، فارس و مرکز آن شيراز، آبادى و رونق يافت. در اين دوران، اللهوردى خان و پسرش امامقلى خان فرمانروايان کاردان و با تدبير فارس در زيبا ساختن و آبادانى شهر شيراز کوشيدند.
در جنگ ميان نادرشاه و افاغنه غلزايى تحت فرمان اشرف افغان، فارس رنج و ويرانى فراوانى ديد. اين جنگ با شکست افاغنه در ۱۱۴۲ هـ.ق پايان يافت.
پس از مرگ نادر، بار ديگر فارس دستخوش پريشانى شد، ولى با روى کار آمدن کريمخان زند صلح و آبادى به اين ناحيه بازگشت. از کاردانى و تدبير و دورانديشى کريمخان، آثار ارزشمندي، به ويژه در شهر شيراز به جاى مانده است.
پس از مرگ کريمخان در سال ۱۱۹۳ هـ.ق، بر سر جانشينى او ميان بازماندگانش اختلاف پديد آمد و سرانجام، لطفعلى خان زند به فرمانروايى رسيد. پس از آن، فارس در جنگهاى لطفعلى خان زند و آقا محمد خان قاجار آسيب فراوان ديد و سرانجام قاجاريه حکومت يافتند. پس از وفات فتحعلى شاه در سال ۱۲۵۰ هـ.ق، پسرش حسينعلى ميرزا فرمانفرما در فارس به دعوى سلطنت برخاست، اما کارى از پيش نبرد.
فارس در دوران قاجاريه، همچنان از ايالات آباد و پراهميت کشور به شمار مىآمد و راه ارتباطى خليجفارس و مرکز به عنوان نخستين خاکريز، مورد توجه خاص استعمارگران بود. اما مردم قهرمان اين سرزمين کهن، هيچگاه در مقاومت و مبارزه با استعمار و استبداد از پا ننشستند. نهضت تنباکو به رهبرى ميرزاى شيرازي در سال ۱۳۰۹ هـ.ق همواره الهامبخش مبارزات ضداستبدادى و ضداستعمارى ايران و منطقه بوده است.
پس از قاجار، اگرچه فارس نقش ارتباطى مهم خود را از دست داد، ولى به علت داشتن آثار باارزش سياسى و تاريخى و آرامگاههاى دانشمندان، شاعران و عرفاى بزرگى چون سعدي، حافظ، ابوعبداله، ملاصدرا، خواجو، شيخ روزبهان و بواسحاق کازرونى و ... همچنان به عنوان يکى از پرآوازهترين استانهاى ايران با شهرتى جهانى در گستردهٔ فرهنگ و ادب و عرفان جايگاه خود را حفظ کرد. افزون بر اين حرمهاى مطهر شاهچراغ (ع)، سيد علاءالدين حسين (ع)، على بن حمزه (ه) و ... همواره فارس را در چشم عاشقان اهل بيت و شيعيان جهان گرامى داشته است
Asalbanoo
15-06-2007, 19:06
سدهٔ چهارم
امسلمه بيگم شاعر و نويسنده
عمان نىريزى شاعر و خوشنويس
مولانا مايلى نىريزى شاعر
سيد جواد نىريزى عالم حکيم
محمد کاظم نىريزى طبيب
ميرزا محمدهاشم پزشک بلندپايه شيرازى که نادرشاه افشار هنگام فتح هند او را با خود به ايران آورد
ابوماهر موسىبنيوسف سيار شيرازى پزشک و حکيم
ابوالعلاء شيرازى پزشک
ابن عجيم پزشک و اخترشناس
احمدبن ابى اشعث پزشک
ابوزيد فارسى نويسندهٔ کتاب راههاى دريايى بين هند و ايران
ابن مقله خوشنويس که شش گونهٔ جديد خط کوفى را ابداع کرد
ابراهيم و پسرش اسحاق از موسيقىدانان که به موصلى مشهور بودند
منصور حلاج عارف و صوفى بلندآوازه
ابوحيان توحيدى دانشمند فيلسوف و متکلم بنام سده چهارم و اوايل سدهٔ پنجم
شيخ کبير ابوعبدالله خفيف از بزرگترين مشايخ و عرفا
ساکت نىريزى شاعر و خوشنويس
سدهٔ پنجم
مويد شيرازى از بزرگان دانش و عرفان
شيخ ابواسحاق فيروزآبادى از دانشمندان و مدرّسان
وصافالحضره از اديبان و نويسندگان در زمان ايلخانان مغول
قاضى عضدالدين ايجى از دانشمندان عهد مظفرى
باباکوهى از مشايخ صوفيه
سدهٔ ششم
شيخ روزبهان از دانشمندان و عرفا
سدهٔ هفتم
مولانا نجمالدين محمودابن صائنالدين الياس شيرازى دانشمند و پزشک
سيد قطبالدين محمدالحسينى عارف
استاد ميرزا احمد نىريزى خوشنويس
شعله نىريزى شاعر
حاج زينالعطار از پزشکان زمان شاه شجاع مظفري
حسنبناحمد فارسى استاد علم نحو و ادبيات
علامه قطبالدين شيرازى دانشمند و پزشک
سدهٔ هشتم
ابوالحسن عبدالملک ابن محمد شيرازى رياضىدان و اخترشناس
خواجه شيرازى اختر شناس و رئيس رصدخانه شاه جهان
استاد قوامالدين شيرازى معمار و کاشىساز و کاشىکار گوهرشاد مشهد
روزبه پسر دادويه ملقب به ابنمقفّع اوّلين مترجم کليله و دمنه به زبان عربى
سيبويه اديب و نويسنده جامعترين دستور زبان عربى که آن را قرآنالنحو لقب دادهاند
ابوعلى فارسى استاد علم نحو و مؤلف کتاب الحجت دربارهٔ قرائتهاى قرآن
سعدى و حافظ دو شاعر بزرگ ايران زمين
شوريده شيرازى
سدهٔ نهم
سيد نظامالدين محمود ملقب به شاهد اعىالىالله عارف و حکيم
على ابزرى طبيب و مولف
شريفالدين جرجانى عالم و دانشمند
سدهٔ دهم
مکتبى شيرازى شاعر
بابافغانى شاعر
اهلى شيرازى شاعر
سدهٔ يازدهم
ملاصدراى شيرازى حکيم و فيلسوف مؤلف کتاب الاصول من الکافي و الرسالهٔ فى الحدوث العالم و الحکمت العرشيه
اسدلله شيرازى ملقّب به کاتبالسلطاني از خوشنويسان دورهٔ فتحعلىشاه تا ناصرالدين شاه قاجار
حسين حکاک خوشنويس و کتيبهنگار و سجع مهر که مهرهاى ناصرالدين شاه را حک کرد
سدهٔ دوازدهم
انور زند شيرازى شاعر
سدهٔ سيزدهم
ملامحمد عسکر و ملامحمد شفيع ارسنجانى معروف به اشرفالکتاب نسخنويس
راز شيرازى نويسنده و عارف
رحمتعلى شيرازى شاعر و عارف
دستغيب شيرازى فقيه و مجتهد
داور شيرازى شاعر و تذکرهنويس
قاآنى شاعر مشهور
سدهٔ چهاردهم
آتشى شيرازى شاعر
حجاب شيرازى شاعر و خطاط
على اصغر حکمت نويسنده و مترجم
Asalbanoo
15-06-2007, 19:08
آداب و رسوم
بازیها و ورزشهای سنتی
پوشاک
سوغات
موزهها و کتابخانه
اعتقادات و باورها
ادبیات
خوراک
هنرهای سنتی
موسیقی
---------------
آداب و رسوم
عيدنوروز
عيد نوروز نزد مردم بسيار گرامى است و مردم از ۱۵ روز پيش از تحويل سال نو، به استقبال آن مىروند. آنها شيرينى و تنقلات تهيه مىکنند و به دوختن لباس نو براى خود و بچهها مىپردازند و خانه تکانى مىکنند. در گذشته مردم خود شيرينى درست مىکردند و عمدتاً نان شيرين مىپختند. نان شيرين را بعد از اين که از تنور بيرون مىآوردند تا هنوز نرم و تازه بود، چند بار تا مىزدند تا به صورت يک مربع به اندازه کف دست درآيد. اين نان بعد از چند دقيقه تُرد و بسيار شکننده مىشد. غير از اين نوع نان شيريني، شيرينى ديگرى درست نمىشد. اغلب، وسايل پذيرايى عيد تنقلّاتى مانند برنجک، اَخُرِِِک و دنگو بود.
اقيقه
از جمله رسوم معمول در بين دوانىها، يکى هم رسم اقيقه است. اقيقه در عربى به معنى موى شکم نوزاد در هنگام تولّد است. معنى ديگر آن، ذبح گوسفند در هفتمين روز تولّد نوزاد است. شايد اين رسم در گذشته در روز هفتم انجام مىشد، اما امروزه موعد خاصى براى آن قايل نيستند و در هر فرصتى که دست داد، آن را تدارک مىبينند. انجام اين کار ممکن است تا هفت سالگى کودک هم به تعويق بيفتد. اما تا هنگام مراسم اقيقه نبايد موى سر کودک تراشيده شود.
وداع با فرد درگذشته
فرهنگ مردم فارس چون فرهنگ ديگر مردم ايران بر مبناى باورها و معتقدات دينى مسلمانان استوار است. ضمن اين که گاه اين آداب و رسوم ريشه در پيش از اسلام دارد؛ براى مثال در شهرستانهاى آباده، اقليد و فسا رسم است که با مرگ هر فرد، بازماندگان نزديک وى يعنى پدر، مادر، برادر و خواهرى و فرزندان، روز بعد از روز خاکسپاري، پيش از طلوع آفتاب، سر گور وى مىروند و فاتحه مىخوانند. اين عمل در تابستان بدون مشکل برگزار مىشود اما در سرماى ۱۵ درجه زير صفر زمستان اين کار با مشکلاتى همراه است و با تمامى اين احوال مردم به انجام آن مىپردازند و معتقدند با اين کار به خورشيد مىگويند که زودتر از او بر مزار عزيزشان آمدهاند.
عروسى درخت نارنج
در شيراز رسم بر اين است که اگر درخت نارنجى که در خانه است، نارنج کم بدهد يا اصلاً ندهد، آن را عروس کنند و برايش مراسم عروسى بگيرند. براى اين کار، ابتدا زن صاحبخانه، زنان همسايه را دعوت به عروسى درخت نارنج مىکند، همه در زمان مشخص در خانه جمع مىشوند و زن صاحبخانه ارهّاى را برمىدارد تا شاخههاى درخت را ببرد. يکى از زنان همسايه جلو مىآيد و ضامن درخت مىشود. سپس تور بسيار نازکى روى درخت مىکشند، شکرپنير روى درخت مىپاشند، کِل مىزنند، واسونک مىخوانند و شادى مىکنند و بر اين باورند که آن درخت، سال بعد در فصل بهار، بار نارنج خواهد داشت.
آب مقدس حوض ماهىها
تا ۵۰ سال پيش در فارس، سه حوض ماهى در شيراز، فسا و زرقان وجود داشت. با خشک شدن حوض ماهى فسا اکنون دو حوض داير است. مراسمى که براى اين دو حوض ماهى وجود دارد، تقريباً مشابه است.
از زير کوه سعدي، چشمهاى بيرون مىآيد که چند چاه براى استفاده از آن در خانههاى بالادست آرامگاه حفر شده است. حوض ماهى آرامگاه سعدى هم سطح زمين و مظهر قنات و چشمه است. ترديدى وجود ندارد که پيش از حيات سعدي، و حتى در ايران باستان، اين آب جريان داشت و مقدّس بود. به همين دليل سعدى براى اين آب اهميت قايل بود. براساس نوشته ابن بطوطه که دو بار در سالهاى ۷۲۵ و ۷۴۸ هـ.ق يعنى بار اول حدود سى سال پيش از درگذشت سعدى به شيراز آمده بود، سعدى اين حوض هشت ضلعى را ساخته است.
مراسم و باورهاى مردم شيراز و اطراف، تا سال ۱۳۲۷ شمسى که سال تخريب آرامگاه سعدى براى تجديد بناى آن است، بسيار جدّى و اجراى آنها بسيار ضرورى بود. تا آن زمان هر سال حدود ده هزار نفر در چهلمين روز پس از عيد نوروز در محوطه جلوى آرامگاه سعدى جمع مىشدند و آش نذرى که در فارس اصطلاحاً ديگ جوش ناميده مىشود، مىپختند و از بامداد تا شب شادى مىکردند و بر اين باور بودند که يک ماهى قرمز که يک حلقه طلايى در بينى دارد، در آب بالا مىپرد و مىرود. ماهىهاى اين آب مقدس است و هيچکس حق صيد آنها را ندارد.
امروزه هنوز مردم کوى سعدى بر اين باورند و در حوض ماهى سکه مىاندازند تا آرزوهايشان برآورده شود، ولى آداب و مناسکى در اين زمينه وجود ندارد. در زرقان چنين مراسمى هنوز ادامه دارد.
پس از ساخت آرامگاه سعدى از آبتنى در اين حوض براى برآورد نياز جلوگيرى شد و ديگر کسى در محوطه حوض ماهى به آب دسترسى ندارد. اما حدود ۱۵۰ متر بعد از آرامگاه، در کوچهاى که اصطلاحاً کوچه حمام سعدى مىنامند، مردم براى باورها و مناسک خود از آب چشمه يا قنات سعدى استفاده مىکنند.
مردم شيراز و اطراف، باورهايى خاص نسبت به حوض ماهى دارند و عدّهاى برآنند صاحب اين آب، حضرت امام حسن (ع) است. گروهى ديگر معتقدند اگر دختر يا پسرى دست و روى خود را با اين آب بشويد، بخت او باز مىشود و به خانه بخت مىرود. در گذشته با جام چهل کليد روى سر خود آب مىريختند. آبتنى در دورهٔ پيش از ساخت ساختمان جديد آرامگاه، در روز چهارشنبهسورى انجام مىشد.
امروزه از ساعت ۱۲ بعدازظهر روز چهارشنبهسورى تا ساعت ۲۴، دختران و زنان در جوى آب کوچه حمام سعدى آبتنى مىکنند و از ساعت ۲۴ تا ۸ بامداد به پسران و مردان اختصاص مىيابد. هجوم جمعيت براى آبتنى بسيار زياد است و مردم معتقدند که اين آب، مشکلات و گرفتارىها را نيز حل مىکند. گاه نيز نامهاى براى حضرت امام زمان (عج) در آب حوض ماهى مىاندازند و حاجت و مشکل خود را مطرح مىکنند.
در گذشته مردم باور داشتند که اين آب، سحر و جادو را باطل مىکند. معمولاً کشاورزان يک ظرف از اين آب برمىدارند و هنگام آبيارى مزارع خود، آن را در جوى آب مىريزند تا از ايجاد کرم ساقهخوار جلوگيرى نمايد و مزارع آنها محصول بيشتر بدهد. برخى نيز معتقدند که اگر لباسهايشان در اين آب شسته شود، بيمارىها را از بدن صاحب لباس مىزدايد. بنابراين در کوچه حمام سعدى لباس مىشويند. هرچند امروزه کمتر به چنين کارى دست مىزنند، ولى در گذشته تمام صحراى سعدى محل شستن و خشک کردن لباس بود.
Asalbanoo
15-06-2007, 19:09
- اگر عروس تهديگ دوست داشته باشد، شب عروسى باران مىبارد.
- چون عروس در شب عروسى برقصد، نان ارزان خواهد شد.
- اگر آينه عروس بشکند، عروس بدبخت خواهد شد.
- اگر عروس را عقد کنند ولى عروسى نکنند، يکى از اقوام عروس و داماد مىميرد. در اصطلاح مىگويند شکار کرده است
- اگر عروس را عقد کنند ولى عروسى نکنند، يکى از اقوام عروس و داماد مىميرد. در اصطلاح مىگويند شکار کرده است
واقعا یکی از اقوام عروس یا داماد میمیره ؟
مرتضی nvcd
24-06-2007, 02:22
سلام
من به عکس هایی از تخت جمشید و سایر بناهای ان دوران به همراه نقشه احتیاج مبرم دارم
شما می توانید مرا راهنمایی کنید یا بتوانم از جایی تهیه کنم.
Asalbanoo
24-06-2007, 14:27
سلام
من به عکس هایی از تخت جمشید و سایر بناهای ان دوران به همراه نقشه احتیاج مبرم دارم
شما می توانید مرا راهنمایی کنید یا بتوانم از جایی تهیه کنم.
شرمنده ام دوست عزیز.. نمی تونم کمکی بکنم.... اطلاعاتی ندارم
Asalbanoo
24-06-2007, 14:35
کشتى دست به بغل
در اين کشتى حتماً دو نفر هموزن با هم کشتى مىگيرند و حداکثر اختلاف وزن دو کشتىگير ممکن است ۵ کيلوگرم باشد. تفاوت ديگر اين کشتى با ساير کشتىهاى محلى در اين است که يک برد يا يک باخت فرد برنده و بازنده را تعيين نمىکند و دو نفر بايد حتماً سه بار باهم کشتى بگيرند.
گل از بوته
يک بازى گروهى است که بين دو تيم با نفرات مساوى انجام مىشود. اين بازى ميدانى است و در فضاى باز و زمين هموار و مسطح مانند زمين فوتبال انجام مىشود. هر گروه داراى يک نفر سرگروه است. براى تعيين وضعيت و موقعيت تيمها، قرعهکشى مىشود و يک تيم به عنوان مهاجم در بالا و تيم ديگر به عنوان مدافع در پايين قرار مىگيرند.
هديه بيار
اين بازى بين دو تيم با نفرات مساوى انجام مىشود و محل بازى زمينى است مستطيل شکل به طول ۱۰۰ متر که عرض چندانى ندارد. وسيله بازى دو گلدان يا توپ يا هر چيز ديگر است که در بازى به عنوان هديه مورد استفاده قرار مىگيرد. نفرات دو تيم در دو صف جداگانه با فاصله کمى از هم در يک رديف مىايستند و هديهها در فاصله ۱۰۰ متري-يا کمتر و بيشتر- مقابل دو تيم قرار مىگيرد.
هفتسنگ
بازى بين دو تيم هفت نفره است. محل بازى زمينى رو باز و مستطيل شکل به عرض ۲ تا ۴ متر است. طول زمين با توجه به سن و سال، قدرت جسماني، مهارت و ورزيدگى بازيکنان از ۱۵ متر به بالا، متغير است. وسيله بازى ۷ قطعه سنگ متوسط به عنوان نشانه و تعدادى سنگ کوچک براى پرتاب است که در اختيار هر گروه قرار مىگيرد.
از ديگر بازىها و ورزشهاى سنتى مىتوان به زنجير پاره کردن، تورونه بازي، غربهشاه، گو و چفته، بند دو، کپروشک، ترکهبازي، چوپاسواري، الختر، سکل مهتاب، چوب کيلک، گوبازي، پل چفته، برو بيا، بگير بيا بالا، قالب سنگ، بادخوردن، هادين گلو، دنده ريشه و ... اشاره کرد.
در ميان بازىهاى محلى نيز باقله به چند مثقال، چلک مسه، پرى پرى شاه پري، آزنگه شير، گاو گوساله پنير و تير قله در شيراز، خونه خويش، چوچَلُک و دِرِنه در زرقان، اَلخترَک، خروس جنگو، واگو و کوکلاه برک در سروستان، کفشک صدوسى رو، چيش بگيرو و بازى کفشک در داراب، چرخ کيلو و تخممرغ بازى در گراش از اهميت ويژهاى برخوردارند.
بازىهاى کوکله بردار، لَپَر، جز، آقاجآقاج، کوکله بردار، الختر، چالدى قچدي، آقاج توپ و سه گودالک نيز مىتوان به عنوان برخى از بازىهاى ايل قشقايى نام برد.
Asalbanoo
24-06-2007, 14:36
زبان و گويش
با توجه به اين که زبان رسمى يعنى زبان راديو و تلويزيون، به تدريج گويشها را تحت تأثير قرار داده، گويشهاى متداول فارسى در فارس شامل گويش شيرازي، گويش شهرهاى شمالى فارس، گويش لارى و گويش لُرى است.
گويش شيرازى
حوزه گويش شيرازى با اندک تفاوت در شهرهاى کازرون، مرودشت، زرقان، فسا، جهرم، استهبان، نىريز و فيروزآباد کاربرد دارد و از لحاظ جغرافيايى هرچه به شيراز نزديکتر باشد، تطبيق آن بيشتر است.
گويش شهرهاى شمالى فارس
در شهرستانهاى آباده، اقليد، خرمبيد و بوانات گويش ويژهاى به کار مىبرند که تقريباً در مايه گويش شيرازى است، با اين تفاوت که گاه واژگان کهنترى به کار مىرود.
گويش لارى
در شهرستان لار و لامرد و شهرهاى لار، اِوَز، خُنج و گراش، مردم گويشى از زبان فارسى دارند و معمولاً گويش هر يک از نقاط، با ديگرى تفاوت دارد.
گويش لُرى
گويش لرى در فارس در شهرستان ممسنى و قسمتى از شهرستان سپيدان (دشمن زياري) که در آنها عشاير لُر ممسنى اسکان يافتهاند يا به کوچروى ادامه مىدهند، صحبت مىشود.گويش لُرى فارس، شاخهاى از فارسى است و اختلاف بسيار کمى با لُرى بختيارى دارد.
قصههاى مردم فارس
ادبيات شفاهى مردم فارس، چون ديگر استانهاى ايران مالامال از شرح رشادتها، شادىها، سوگها و ... است. به نام برخى از اين قصهها اشاره مىشود. سنگ راز، روايتى از شنگول و منگول، خانم ناري، قصه حاتم طلايي، آفتابه لگن انگشتري، رمضون على جون، قصه بابا خارکن، داد و بيداد، قصهٔ آهوى لنگ، کره سياه، قصه ملکالتجّار، شالان و دالان و سگ زرد، داستان ملک محمد پادشاه، داستان شيرزاد پهلوان، عاشق غريب، قصه دختر ماه و ستاره و ...
ضربالمثلها و اصطلاحات
آب راه خود را باز مىکند.
آدم تا کوچکى نکند، بزرگى نمىشود.
آدم ترسو، هميشه سالم است.
از نوکيسه قرض مکن، اگر کردى خرج مکن. پرسان پرسان به هند مىروند.
از گدا چه يک نان بگيري، چه يک نان بدهي.
آفتاب زير حصير نهان نمىماند.
بخت که برمىگردد، پالوده دندان مىشکند.
اجاق ظالم با صبح نمىسوزد.
براى يک دستمال دست، قيصريه را آتش مىزند.
جوانى است و هزار چم و خم.
Asalbanoo
24-06-2007, 14:42
پوشاک مردم فارس به دليل گوناگونى فرهنگي، بسيار متنوع است. از اين رو به پوشاک سنتى عشاير کوهمرهٔ سرخى اشاره مىشود:
پوشاک مردان
پوشاک زنان
پوشاک مردان
قبا (ارخالق)
پوشش اصلى بدن است که درازاى آن تا روى کفش (ملکي) مىرسد و مچ پا را مىپوشاند. قبا لباسى گشاد است و تحرک در راههاى کوهستانى را ممکن مىسازد. پارچهٔ آن ضخيم و به رنگهاى الوان با نقش ستاره و ماه همراه است. رنگهاى سبز و قرمز جلف محسوب مىشود.
شال
روى قبا و دور کمر بسته مىشود. شال حدود ۷ تا ۲۵ متر پارچهٔ دبيت مشکى يا قهوهاى رنگ است که چند رديف به طرز مخصوصى دور کمر پيچيده مىشود.
چُقه
روى قبا مىپوشند و به عبا شباهت دارد. پارچهٔ آن نازک و سوراخدار و از جنس پشم است. آستينهاى آن کوتاه است. زيباترين و گرانترين چقه، چقهٔ سفيد بود که کلانتر به عنوان عيدى به جوانان برجسته مىداد. مردان براى راحت راه رفتن پايين چقه را بالا مىزنند و آن را زير شال ثابت مىکنند. رنگ چقه معمولاً خاکى (کرم) است که براى استتار در کوهها نيز مفيد است.
زنهاره
طنابى است که با کرک و پشم خوشرنگ بافته مىشود و ته آن براى زيبايى چند گُنپُل رنگارنگ آويخته است. زنهاره وسيلهاى براى نگهدارى چقه بر بدن است. آن را دور گردن مىاندازند و چقه را به آن وصل مىکنند. ته زنهاره و گنپلها به شکل ضرب در به پشت آويخته مىشود.
کفش
کفش عشاير فارس مَلکي است. ملکى نوعى گيوه است که جلو و پشت آن ضخيم و تيز است تا در اثر برخورد بهسنگ، انگشتان را حفاظت کند.
کلاه مردانه
تا سال ۱۳۲۰ کلاه سنتى ايل سرخي، مانند ساير ايلات فارس، کلاه نمدى بود. در سال ۱۳۲۰ با تجديد حيات ايل قشقايي، توسط ناصرخان قشقايى کلاه دوگوشى ابداع و معمول شد. امروزه تقريباً همه عشاير فارس به جز بويراحمدىها از کلاه دوگوشى استفاده مىکنند که گاه کلاه ناصرخاني ناميده مىشود.
پوشاک زنان
تنبان
چند عدد روى هم پوشيده مىشود. تنبانهاى زير معمولاً از جنس چيت کمقيمت و تنبان رو، پارچهٔ خوشرنگ زيبا با چين مشکى در پايين است. در اعياد و مراسم، تنبان کامل حدود ۲۰ متر پارچه مىشد و وزن آن به ۱۰ کيلوگرم و بيشتر مىرسيد. به حاشيهٔ پايينى تنبان، نوار براق و نازک سفيد يا طلايى دوخته مىشد.
پيراهن
در لباسهاى عروسى و اعياد، از جنس مخمل با پارچههاى رنگارنگ ضخيم با رنگهاى روشن است. پيراهن داراى دو چاک در دو سوى بدن است و دو بخش آن جلو و عقب تنبان را تا حاشيهٔ آن به طور کامل مىپوشاند.
چارقد
از جنس تور يا ژرژت است که روى سر بسته مىشود و معمولاً قسمت جلوى مو را نمىپوشاند. چارقد را با يک سنجاق در زير گلو نگه مىدارند. ثروتمندان از سنجاقهاى طلاى آويزدار استفاده مىکنند. روى چارقد، گاه پولک و منجوقدوزى مىشود.
پيشانىبند
يک دستمال کلاغى هفت رنگ (زرد تند با نقوش سبز و قرمز و آبي) است. طول دستمال قلاقي به دو متر مىرسد و قسمت جلوى موى سر و بخش کمى از بالاى پيشانى را مىپوشاند و حجاب را کامل مىکند. دستمال را در پشت سر به شکل خاصى گره مىزنند و دنبالهٔ دراز آن در پشت آويخته مىشود. زنان مرفه معمولاً در جلوى پيشانىبند يک شيئى زينتى نصب مىکنند.
ارخالُق
شبيه بلوز تنگ و چسبان است و روى پيراهن مىپوشند. سرآستين آن روى پشت دست آويخته مىشود و تا نوک انگشتان مىرسد. اطراف ارخالق با نوارهاى براق طلايى و نقرهاى حاشيهدوزى مىشود. موقع کار، سرآستين آويختهٔ ارخالق را با يک دکمه به مچ وصل مىکنند و بالا مىزنند. در جيب بغلى داخلى ارخالق حتماً بايد يک حبه قند براى خوشيمنى گذاشت.
چادر
در مسافرتها و خريدها، چادر حتماً استعمال مىشود. چادر معمولاً ضخيم و سياه رنگ است. در اعياد و عروسىها از چادرهاى نازک و تورمانند استفاده مىشود.
کفش
کفش زنان نيز ملکى است.
نزد زنان عشاير، آرايش چهره مذموم و ناپسند است و تنها سورمه کشيدن در چشم به شدت رواج دارد. زنان عشاير به زيورهاى طلا به ويژه النگو و گردنبند علاقه دارند و گاه در خانوادههاى مرفه، النگوهاى طلا تمامى مچ دست را مىپوشاند.
Asalbanoo
24-06-2007, 14:49
از غذاها و خوراکىهاى مخصوص استان فارس مىتوان از آش کارده، آش سبزى صبحانه، کلمپلوى شيرازي، کوفته هلو، آلو دو پيازه، کوفته سبزي، فالوده، دمپخت عدس و کلم و چنِگال نام برد.
-------------
سوغات
آبليموى تازه، داروهاى گياهى (عطاري)، عرقيّات، ادويهجات، کلوچه و مسقطي، يوخه شيرازي، حلواى مسقطى لاري، حلواى مسقطى کازرون، خاتم، گليم، جاجيم و گبه، فرش، منبت، گيوه آباده، کلاه نمدي، سفال و سراميک و ...
Asalbanoo
24-06-2007, 14:59
خاتمکاری
گیوهدوزی
سفال و سرامیکسازی
شیشهگری
فرش فارس
قلمزنی روی طلا و نقره
کلاهنمدی و نمدمالی
حصیربافی
منبتکاری
خاتمکارى
با وجود اين که در تهران و اصفهان نيز محصولات خاتم توليد مىشود اما مهمترين مرکز توليد آن در ايران، شهر شيراز است.
خاتمکارى در حقيقت نوعى موزاييکسازى در سطح اشيا است که با مثلثهاى کوچک و با شکلهاى هندسى در کنار هم نقش آفرينى مىشود. هرچه مثلثها ريزتر باشد، کيفيت خاتم بهتر است. معمولاً در يک طرح خاتم، براى ساختن کوچکترين واحد هندسي، دست کم سه مثلث و براى بزرگترين آن، حداکثر ۴۰۰ مثلث به کار مىرود.
در گذشته صندلي، ميز، ضريح بقاع متبرکه، در بقاع متبرکه، رحل قرآن مجيد، تخته نرد و قلمدان و ... از خاتم ساخته مىشد اما آثار و محصولات امروزى خاتم شامل قوطى سيگار، جعبه آرايش، قاب عکس، صفحه شطرنج، ميز، صندلي، جاى لوازمالتحرير، جاقلمي، آينه، قلمدان و ... است.
کهنترين اثرهاى خاتم فارس
کهنترين اثر ساخته شده و تاريخدار خاتم در فارس متعلق به سال ۹۳۳ هـ.ق است، اما به دليل کوچکى و ظرافت کار، خاتمساز امکان حک نام خود و تاريخ را نداشت، از اين رو نام استادان خاتمساز شيراز، در تاريخ هنر ايران مکتوم خواهد ماند.
هنرمندان خاتمکار
در سال ۱۳۱۵ شمسى رضاشاه تصميم گرفت اتاقى با اثاثيه خاتم در کاخ مرمر بسازد. بنابراين استاد خليل گلريز و شصت نفر خاتمساز از شيراز عازم تهران شدند و طى چهار سالونيم کار، اتاق خاتم و ازاره تالار آينه در کاخ مرمر را به پايان رساندند. در ازاره تالار آينه، به جاى برنج، حدود يک تن نقره به کار رفت و سبک خاتمکارى صفويه که طرح مثلثهاى کوچک و ظريف است، به کار گرفته شد.
پس از پايان کار، استاد گلريز به اصفهان رفت و در هنرستان اصفهان به تدريس خاتمکارى پرداخت. بعدها يکى از لايقترين شاگردان وى به نام آقا نعمت، در اداره کل هنرهاى زيباى تهران، در کارگاه خاتم، به خاتمسازى پرداخت.
از ديگر استادان دوره پهلوى اول بايد از استاد حسين گلريز، حاج غلامرضا گلريز، حاج ابراهيم مختارى و علىاصغر ستايش نام برد. از استادان معاصر نيز بايد به عباس کشتىآرا، حسن گلريز و حاج حيدرعلى ستايش اشاره نمود. مهمترين اثر حاج حيدرعلى ستايش همراه با برادرش شادروان علىاصغر ستايش، ساخت صندوق بارگاه حضرت شاهچراغ (ع) در سال ۱۳۴۹ است که با خاتم ۱۰ انجام شد و نيز صندوق بارگاه حضرت سيدالشهدا با خاتم ۶ که در موزه شهدا قرار دارد.
قلمزنى روى طلا و نقره
ساخت و قلمزنى روى طلا و نقره فقط در شهر شيراز متداول است. در گذشتهاى نه چندان دور، قلمزنى روى طلا بيشتر متداول بود، اما به تدريج قلمزنى روى نقره جاى آن را گرفت. تعداد صنعتگران و هنرمندانى که در اين رشته کار مىکنند، اندک است.
گيوهدوزى
به دليل علاقه عشاير کوچرو و روستاييان به گيوه، هنوز در فارس کارگاههايى براى توليد گيوه وجود دارد. گيوه نوعى کفش است که رويه آن بافتنى و تخت آن را شيوه يا لاستيک است. محل توليد گيوه در فارس شيراز، آباده، استهبان، جهرم و کازرون است.
کلاهنمدى و نمدمالى
در شيراز تعدادى کارگاه کلاهمالى وجود دارد که به توليد کلاهنمدى مىپردازند، در حالى که در ساير نقاط فارس، کلاهمالى نيز وجود حرفه نمدمالى است.
کارگاههاى نمدمالى که انواع فرشهاى نمدى و کَپَنک (پالتوى نمدى براى چوپانان) توليد مىکنند در مرودشت، زرقان، سپيدان، استهبان و کازرون فعال هستند. غير از اين مناطق، در روستاهاى مسير کوچ عشاير، کارگاه نمدمالى نيز وجود دارد.
سفال و سراميکسازى
يکى از نقاط مهم توليد سفال و سراميکسازى در استان فارس، شهرستان استهبان است.
حصيربافى
در شهرستان جهرم، به سبب وجود نخلستانهاى متعدد، حصيربافى رونق فراوان دارد.
شيشهگرى
مهمترين و تنها مرکز توليد ظروف شيشهاي، به صورت دستي، در شهر ميمند از شهرستان فيروزآباد است که چند کارگاه براى توليد اشياى شيشه و آبگينه وجود دارد
Asalbanoo
07-07-2007, 09:08
موزه هخامنشى در تختجمشيد
ساختمان موزه تختجمشيد قديمىترين بناى ايران است که بازسازى شده و به موزه اختصاص يافته است. اين بنا يکى از مجموعه کاخهاى تختجمشيد است که حدود ۲۵۰۰ سال پيش توسط سلسله هخامنشى بنا شد.
قسمتهايى از اين بنا که فعلاً به عنوان موزه مورد استفاده است، شامل يک ايوان، دو گالرى و يک تالار است.
در ايوان موزه که در سمت شمال ساختمان واقع شده و ورودى موزه در آن قرار دارد، دو جرز سنگى عظيم يکپارچه به ارتفاع تقريبى ۸ متر و عرض ۲۰/۱ متر به وزن حدود ۸۰ تن در جلو و طرفين قرار دارد. هر يک از اين دو جرز بزرگترين سنگ يکپارچهاى است که در تختجمشيد به کار رفته است.
سقف ايوان را هشت سقف چوبى با سرستونهاى گاو دوسر نگه مىدارد. پايه اين ستونها اصلى و به شکل زيبا و بسيار جالب از سنگ خاکسترى حجارى شده است.
برخى از آثار دوره هخامنشى که در قفسههاى تالار هخامنشى قرار دارد شامل موارد زير است:
مهرههاى دوره هخامنشى
در سال ۱۳۳۷ هشت مهره چشم ساده به رنگهاى زرد، سياه، قهوهاى روشن و قهوهاى تيره در اندازههاى مختلف (به قطر ۴،۵،۶، و ۳ سانتيمتر ) در تختجمشيد به دست آمد.
گلنبشتههاى تختجمشيد
در سال ۱۳۱۳ تعداد ۳۰ هزار گلنبشته در اتاقى از هخامنشيان که در آن تيغه شده بود، يافت شد که اسناد خزانه تختجمشيد و بيشتر در اندازه ۸٭۴٭۲ سانتيمتر است. بر اين گلنبشتهها با خط ايلامي، اسناد را نوشتهاند.
ساير
چشم گاو و گوش گاو سنگى پنجه و سر شير از سنگ لاجورد، مگسپران، خنجر، شمشير، سرنيزه، پيکان، قرقره بالابر فلزي، بشقاب، سيني، ليوان، گلدان و هاون سنگي، قسمتى از پردههاى سوخته تختجمشيد، گل ميخ طلا، کتيبه حرم خشيارشا با ترجمه به زبان فارسى و انگليسي، کرنا (شيپور)، مجمر فلزي، خشت لاجوردى پيدا شده در سال ۱۳۳۴، زينتآلات طلا و نقره و ...
پيکره شکسته سنگى دو گاو، مجسمه نيمه تمام سگى که نشسته و در سال ۱۳۳۲ در تختجمشيد کشف شد، پنجه عقاب، جاى پاشنه در، تهستون، شال زيرستون با کتيبهاى در سه خط، سرستون هخامنشي، سرستون گاو، مجسمه سنگى کوچک نيمه تمام، خمرههاى بزرگ سفالي، نقش يکنفر که زنبهاى را حمل مىکند و ...
موزه تختجمشيد در روز ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۱، مصادف با ۱۸ ماه مه ۲۰۰۲، روز جهانى موزه، افتتاح شد.
موزه ساسانى
ضرورت تشکيل موزهاى متناسب با ارزشهاى عصر ساسانى در مجموعهاى به همين نام که قدمت آن به سال ۲۶۰ م. مىرسد، در سال ۱۳۱۷ شمسى توسط پروفسور گريشمن مطرح شد.
ساختمان اين موزه از دو بخش تشکيل شده؛ بخشى متشکل از يک سالن بزرگ به مساحت ۹۱ متر مربع و بخش ديگر که خود يک بناى تاريخى محسوب مىشود. اين موزه در سال ۱۳۱۷ تأسيس شده و بعدها به عنوان مقر هيئت حفارى مورد استفاده قرار گرفت.در حال حاضر اشياى موجود در موزه شامل قطعاتى از موزاييکهاى ايوان، موزاييک و گچبرىهاى کاخها، سنگهاى حجارى شده، کوزه و سفالهاى عصر ساسانى و دوره اسلامى است که طى ۱۰ فصل کاوش در قسمتهاى مختلف به دست آمده است.
موزه کريمخان زند
اشيا و آثار موزه کريمخان زند به دوران پيش از تاريخ، تاريخى و اسلامى تا دوران معاصر تعلق دارد.
اشيا و آثار پيش از تاريخ شامل سفالينهها، مفرغينهها، و ابزار و ادوات شکار، جنگ و زينتآلات است. از سفالينهها مىتوان به سفالهاى هزارهٔ دوّم پ.م که از حفارىهاى علمى تل ضحاک فسا به دست آمده اشاره نمود و در ميان مفرغينهها بايد به اشکال ترکيبى انسان و حيوان، بتها و علامتهاى نذرى لرستان اشاره کرد که در هزارهٔ اول پ.م آفريده شدهاند.
از تمدن هخامنشى و ساساني، مسکوکات ساسانى تا عهد حاضر، مجموعهاى باارزش را تشکيل داده و از اهميت ويژه برخوردار است.
از قرون نخستين اسلامى قرآنها و ظروف سفالى ارزشمند در موزه وجود دارد. يکى از قرآنها به خط کوفى و بازمانده از قرن سوم هـ.ق است که روى پوست آهو نوشته شده و بعضى از صفحات آن مذهب و مطلا است. علاوه بر اين قرآنهاى بسيار نفيس و ارزشمند از قرون هفتم و هشتم هـ.ق در اين موزه نگهدارى مىشود.
از ميان ادوات فلزي، باارزشترين آنها شمشير شاه صفى و کريمخان زند است. اين شمشيرها از فولاد و دسته آنها از عاج است.خلاقيّت هنرمندان صفويه، زند و قاجار از آثار لاکى چون جعبه آرايش، قابآينه، قلمدان و جلد کتاب، چشم را خيره مىنمايد.علاوه بر نقاشىهاى سطوح داخلى عمارت، تابلوهاى رنگ و روغن که روى بوم نقاشى شده، فضاى طاقچهها را پر کرده است.
Asalbanoo
07-07-2007, 09:10
موزه قاجار در عمارت نصيرالملک
موزه قاجار که در عمارت تاريخى نصيرالملک راهاندازى شده، به آثارى از دوره قاجار اختصاص دارد. اين آثار گونههاى متنوعى از کاسههاى چينى منقوش، جعبههاى لاکي، مرقّعات خطي، پوشاک سنتي، قابهاى آينه، جلد کتاب و ظروف فلزى و ... را در برمىگيرد.
موزه نارنجستان قوام
اين موزه که در عمارت نارنجستان قوام واقع است، قسمتى از مجموعهٔ قوامى شيراز است که بين سالهاى ۱۲۵۷ و ۱۲۶۷ هـ.ق مقارن با حکومت ناصرالدين شاه قاجار ساخته و تکميل شد.
کيفيت معماري، آجرکارى و کاشىکارى بدنهها، حجارىهاى ازاره، کارهاى چوبي، آينهکارىها، شيشهکارىها، گچبرىها، نقاشىها و ديگر تزييناتى که در اين بنا به کار رفته، اين ساختمان را به صورت موزهٔ هنرهاى عصر خود در شيراز درآورده است. در اين موزه ظروف منقوش سفالي، لعابي، فلزى و ... به نمايش در آمده است.
موزه نظامى عفيفآباد
موزه نظامى در عمارت تاريخى عفيفآباد به وسيلهٔ سازمان عقيدتى سياسى ارتش جمهورى اسلامى ايران در سال ۱۳۷۰ افتتاح شد. اين موزه سير تحول سلاحهاى سرد و گرم شامل سلاحهاى خودکار و نيمهخودکار، شمشير، نيزه، خنجر، کلاهخود، زره، تفنگهاى سر پر و شکارى و انواع مسلسل و... از دوره صفويه تا انقلاب اسلامى را به نمايش گذاشته است. از جمله آثار قابل توجه مىتوان به تفنگ تکلول فتحعلىشاه قاجار،تفنگ دولول ناصرالدينشاه، تفنگ موزر اهدايى امپراتور آلمان به مظفرالدينشاه و تفنگ موزر اهدايى دولت فرانسه به مظفرالدينشاه، مسلسل رئيسعلى دلوارى و مجموعه تفنگهاى ميرزاکوچکخان جنگلى و يارانش اشاره کرد.
در فضاى باز اين باغ نيز توپهاى ساخت ايران از دورههاى مختلف و ... به نمايش درآمده است.
موزه سنگهاى تاريخى هفتتنان
موزه سنگ در تکيه هفتتنان از بناهاى کريمخان زند، در دامنه کوه تخت ضرابى (کوه چهلمقام) قرار گرفته، راهاندازى شد.
از ديدنىهاى اين عمارت تالارى است که سقف آن بر دو ستون بزرگ يکپارچه استوار و در طاقچههاى بالايى آن، پنج مجلس روى گچ نقاشى شده و از شاهکارهاى نقاشى دوران زنديه محسوب مىشود. اين مجموعه در سالهاى ۱۳۳۶ ۱۳۳۷ شمسى توسط نقاش و هنرمند شادروان محمدباقر جهانميري تعمير و تجديد شد. اين پنج مجلس به ترتيب عبارتند از: درويشى با تبرزين و کشکول، نقش حضرت موسى در حال شباني، منظره شيخ صنعان و دختر ترسا، نقش ابراهيم و نقش درويش جوان
سنگهاى موجود در اين موزه متعلق به سدههاى سوم تا يازدهم هـ.ق است که با انواع خطوط کوفي، ثلث، نستعليق، ديواني، توقيع، تعليق-نسخ و ... به طرز زيبايى تزيين شده است.
موزه شاهچراغ(ع)
موزه شاهچراغ(ع) از آثار وقفى مردم به اين آستانه مبارک، تشکيل شده است. همچنين وسايل شخصى شهيد محراب آيتالله دستغيب از جمله پوشاک، دفتر و ... نيز در يک رواق به نمايش گذاشته شده است. آثار موزه شاهچراغ شامل مجموعهاى از قرآنهاى مجيد و نسخ خطي، آثار سفالى از دوره پيش از تاريخ و دوران اسلامي، چد نمونه ظرف سنگى پيش از تاريخ، پارچه و پرده سوزندوزي، آثار شيشهاى شامل انواع لاله، چراغ، شمعدان و انواع گلابپاش و ...،ظروف فلزى شامل آفتابه لگن، پيهسوز، سيني، قنديل برنجى و ... و تعدادى مجسمه کوچک است.
از اشياى قابل توجه موزه دو لنگه در ِقديمى حرم مطر حضرت شاهچراغ (ع) است که سال ۱۲۸۹ هـ.ق توسط ظلالسلطان به آستان مبارک هديه شد. اين در که ارتفاع آن ۳ متر و عرض آن ۲ متر است، از چوب گردو ساخته و با نقره روکش شده است.
موزه تاريخ طبيعى دانشگاه شيراز
موزه تاريخ طبيعى در اسفند ۱۳۵۳ تأسيس و در اسفند ۱۳۵۹ به ساختمان کنونى انتقال يافت.
در بخش جانورشناسى موزه ۲۵۰۰ نمونه از بىمهرگان و در قسمت مهرهداران،دوزيستان و خزندگان و پرندگان، انواع گوناگونى آنها جمعآورى شده است. در بخش گياهان زينتى و دارويى بيش از ۶۰ گونه گياه دارويي، در بخش زمينشناسى فسيل ماهى با عمر ۷۰ ميليون سال، کانىهاى زينتي، انواع سنگها و فسيلها قرار دارد.
اين موزه همچنين داراى بخش آناتومي، تکنولوژي، هنر، کارگاه فنى و تاکسيدرمى و بخش سمعى و بصرى و کتابخانه است.
کتابخانه ملى پارس
اين کتابخانه از کتابخانههاى معتبر شيراز و داراى دهها هزار عنوان کتاب و نسخههاى خطى است. کتابخانه ملى پارس به همت شادروان رضا مزيّنى و با کمک گرانبهاى مادى و کتابهاى اهدايى مردم شيراز مجهز در سال ۱۳۲۷ گشايش يافت.
Asalbanoo
07-07-2007, 09:18
عاشقان قشقايى
عاشقان قشقايى از مناطقى مانند قفقاز و شيروان به استان فارس مهاجرت کردهاند و از اين رو ترک زبانند. ساز اصلى آنها چگور است اما از سه دهه پيش تار جاى آن را گرفت و اکنون کمانچه ساز اصلى آنها است. عاشقها به دليل شرايط سخت زندگي، بيشتر در شهرها زندگى مىکنند و ارتباط چندانى با ايل ندارند. بسيارى ديگر نيز به دليل تنگدستى در روستاهاى دوردست و آبادىهاى اطراف شيراز زندگى مىکنند و بدين ترتيب بسيارى از آهنگهاى آنها فراموش شدهاست.
عاشقها معمولاً داستانهاى طولانى را توأم با ساز و آواز ارائه مىکنند. از آهنگهاى قديمى عاشقها مىتوان از سحرآوازي، جنگنامه و از آهنگهاى متداول امروزى از کوراوغلي، محمود و صنم، هليله و خسرو و بيستون نام برد.
چنگيان
موسيقى قوم قشقايى در ميان چنگيان رايج است. آنها نوازندگان کرنا، ساز و نقاره هستند. اين هنرمندان معمولاً در عروسىها و ساير جشنها مىنوازند. چنگىها نيز مانند عاشقها از مردم محروم و زحمتکش ايل هستند.
چنگيان نمايانگر موسيقى متداول طايفهٔ خويش هستند و نواهاى آنها، پيچيدگى و دشوارى نواهاى عاشقى را ندارد و آينه تمامنماى موسيقى عاميانه به شمار مىرود.
ساربانان
ساربانان آهنگهاى قومى ايل را با ني مىنوازند. ني در ميان مردم ايل، سازى قديمى و شناخته شده است.
ترانههاى عاشقها و چنگيان به زبان ترکى قشقايى است ولى ساربانان با زبانى غير از آن يعنى کوروشي مىخوانند که شبيه زبان پهلوى است. در ميان آهنگهاى مخصوص ساربانان مىتوان از گدادارنما که در وصف شترهاى در حال حرکت است، نام برد. بخش قابل توجهى از موسيقى ايل قشقايى را لالايي تشکيل مىدهد که در ميان مادران ايل معمول است.
در ايل قشقايى آهنگهايى وجود دارد که آنها را در هنگام کار اجرا مىکنند و معروفترين آنها عبارتند از: سحرآوازي، جنگنامه و موسيقىهايى که براى برنجکوبي، راندن گلّه و دوشيدن احشام نواخته و خوانده مىشود.
68vahid68
07-07-2007, 17:50
موسيقي و رقص قشقايي به دليل نزديكي با قوم بختياري بسيار تحت تاثير موسيقي اين قوم قرار گرفته است
نزيديكي اين دو قوم هميشه هم فرهنگي نبوده و جنگ هاي بسياري بين اين دو قوم كوج نشين وجود داشته است اين جنگها بيشتر به خاطر چراگاه بوده است كه از نياز هاي اساسي دو قوم بوده است
Asalbanoo
24-07-2007, 13:50
حوطه تاریخی شهر پاسارگاد
محوطه تاریخی نقش رستم
مجموعه ساسانی فیروزآباد
آرامگاه ها
بازار ها
سد و بند
کاروانسراها
قلعهها
آتشکدهها
خانههای تاریخی
محوطه تاریخی تختجمشید
تاریخی نقش رجب
محوطه تاریخی بیشاپور
ابنیه حکومتی
آبانبار ها
پلها
تپه ها و تلها
نقشبرجسته ها
برجها
حمامها
Asalbanoo
24-07-2007, 13:55
وجه تسمیه پاسارگاد
آرامگاه کوروش
کاخ اختصاصی
برج سنگی معروف به زندان سلیمان
آثار باستانی پاسارگاد
کاخ دروازه انسان بالدار
کاخ بارعام
استحکامات تل تخت یا ”تخت مادر سلیمان“
شهر پاسارگاد در ۷۰ کيلومترى شمال تختجمشيد، در جاده آسفالته شيراز-آباده، با فاصله سه کيلومترى جاده قرار دارد.
دشتى که پاسارگاد در آن واقع شده، به نام دشت مرغب ناميده مىشود و با مساحتى حدود ۲۰٭۱۵ کيلومتر، ۱۲۰۰ متر از سطح دريا ارتفاع دارد. رود پُلوار که در ايران باستان مدوس (Medus) ناميده مىشد، اين دشت را سيراب مىکند.
پيش از اين که شهر پاسارگاد در دشت مرغاب ساخته شود، اين دشت از سابقه تمدنى سه هزار ساله برخوردار بود و روستاهايى چون تلنخودي، تلخارى (خري)، تل سهآسياب و دو تولان (دو تُلون) که در هزاره چهارم و سوم پيش از ميلاد، در آنها کشاورزى مىشد، داراى رونق و شکوه ويژهاى بود.
برخى از مورخان ذکر کردهاند که کورش با شکست استياگس (آستياک) در سال ۵۵۰ پيش از ميلاد، امپراتورى ماد را سرنگون کرد. او در ميدان جنگى که بر مادها پيروز شد، محلى را براى اقامت خود به عنوان پايتخت برگزيد. اين محل همين دشت مرغاب است.
وجه تسميه پاسارگاد
در مورد واژه پاسارگاد نظريات گوناگونى ابراز شده است: نخستين کسى که در اين زمينه اظهارنظر کرده، هردوت است که از پاسارگادي به عنوان مهمترين طايفه و عشيره پارسيان نام برده و هخامنشيان را برخاسته از اين طايفه مىداند. کنت کورس اين واژه را به صورت پارسه گَد آورده است.
اصولاً وجه اشتقاق اين واژه در پارسى باستان مورد ترديد است و پاسارگاد را محل استقرار پارسيان، زيستگاه پارسيان، تختگاه پارسه و دژ پارسيان معنى کردهاند.
هالُک براساس گلنبشههاى تختجمشيد معتقد است که صورت ايلامى واژه پاسارگاد، بَتَرکَتَ (Batrakata) بوده است.
آثار باستانى پاسارگاد
مجموعه آثار پاسارگاد در محوطهاى به پهناى دو و درازى سه کيلومتر گسترده است. همين گستردگى موجب شده که هنرى فرانکفورت اظهار نمايد پاسارگاد مکان استقرار يک فرمانرواى کوچنشين بود.
اين آثار از شمال به جنوب به پنج گروه زير تقسيم مىشوند:
۱. صفه عظيم تلتخت يا تختمادر سليمان و باروى خارجى آن.
۲. محوطه مقدس در شمال غرب آن.
۳. ساختمان زندان.
۴. مجموعه کاخها شامل محوطه چهارباغ با آبگذرها، حوضچههاى سنگى و کاخهاى پذيرايى يا بارعام، کاخ اختصاصى کوروش يا کاخ مسکوني، کوشکهاى الف و ب، درگاه و پل.
۵. آرامگاه کوروش در فاصله ۵/۱ کيلومترى کاخها.
آثار باستانى پاسارگاد از لحاظ تاريخى به سه دوره ويژه تعلق دارند:
آثار پيش از تاريخ و پيش از دوره هخامنشى
شمن کاوشهاى باستانشناسى در شمال آرامگاه کوروش، در صفه سنگى مشهور به تختسليمان، چند تکه سفال نقشدار و قسمتى از يک مجسمه سنگى از دوره ايلامى کشف شد.
آثار دوره هخامنشى
اين آثار دربرگيرندهٔ کاخ پذيرايى کوروش، کاخ اختصاصى کوروش، کاخ شرقى با نقش برجسته انسان بالدار، صفه سنگى معروف به تختمادر سلسمان (تلتخت)، آبنماهاى کاخ شاهي، حوضچههاى سنگي، ويرانه برج سنگي، بناى موسوم به زندان، دژ پاسارگاد، آتشکده پاسارگاد و آرامگاه کوروش.
آثار بعد از اسلام
اين آثار شامل مسجد اتابکان که در رمضان سال ۶۲۱ هـ.ق توسط اتابک زنگي ساخته شد، کتيبه و محراب کنده شده در اتاق آرامگاه کوروش که در همان زمان اتابک زنگى حجارى شد، بناى اسلامى به نام مدرسه يا کاروانسرا در صدمترى شمال آرامگاه کوروش که آن را هم اتابک زنگى ساخت و اينک به صورت ويرانه درآمده است.
در سال ۱۳۲۸ شمسى يک قطعه سنگ از کتيبهاى که روى آن جمله السلطانالمطاعابوالفارس به خط ثلث زيبا حکاکى شده، از زير خاک بيرون آمد. با توجه به اين که ابوالفارس لقب شاه شجاع مظفري (۷۵۹تا ۷۷۶ هـ.ق) بود و چند سکه از وى نيز پيدا شد، نظر بر اين است که اين پادشاه هم، ساختمان يا ساختمانهايى در پاسارگاد کرده بود.
Asalbanoo
25-07-2007, 16:37
آرامگاه کوروش
آرامگاه کوروش بزرگ مهمترين اثر مجموعهٔ پاسارگاد که در دورهاى به مشهد مادر مقدس مشهور بود، از سال ۱۸۲۰ به بعد به عنوان آرامگاه کوروش شناسايى شد. بناى آرامگاه ميان باغهاى سلطنتى قرار داشت و از سنگهاى عظيم که درازاى بعضى از آنها به هفت متر مىرسد، ساخته شده است. تختهسنگهاى آرامگاه با بستهاى فلزى به هم پيوسته بود. اين بستها بعدها سرقت شده و هرچند بيشتر اين آسيبها بعدها ترميم شد، اما جاى خالى برخى از آنها به صورت حفرههايى در دل سنگ باقى مانده است.
بناى آرامگاه از دو قسمت تشکيل شده است: يکى سکويى شش پله است که قاعده آن به شکل مربع مستطيل به وسعت ۱۶۵ متر مربع است و ديگرى اتاقى کوچک به وسعت ۵/۷ متر مربع با سقف شيبدار است که ضخامت ديوارهايش به ۵/۱ متر مىرسد.در ورودى آرامگاه با پهناى ۷۵ سانتيمتر در سمت شمال غربى بنا قرار دارد.
پس از کشته شدن کوروش در جنگ با سکاها، جسد او را موميايى کردند و در ميان تخت زريّنى نهادند و اشياى سلطنتى و جنگى او را در کنارش گذاشته بودند. در حملهٔ اسکندر مقدونى اين آرامگاه تاراج شد.
آرامگاه کوروش در تمام دوره هخامنشى مقدس به شمار مىآمد. اين تقدس در دوران اسلامى نيز به قوت خود باقى ماند و مردم از آنجا که ساختن بناهاى عظيم سنگى را خارج از قوت بشرى مىدانستند، ساخت آن را به حضرت سليمان که ديوها را براى انجام کارهاى دشوار در خدمت خود داشت، نسبت دادند و آن را مشهد مادر سليمان ناميدند.
کاخ دروازه انسان بالدار
کاخ دروازه به وسعت ۷۲۶ متر مربع در جنوب شرقى جلگه پاسارگاد واقع است. اين بنا داراى تالارى به وسعت ۵۸۶ متر مربع است که سقف آن را هشت ستون به ارتفاع تقريبى ۱۶ متر نگاه مىداشت. زيرستونها به ابعاد ۲٭۲ متر و به شکل مکعب دو پلهاى و از سنگ سياه ساخته شده که به علت تخريب، امروزه در پوششى از کاهگل حفاظت مىشوند. وجود اين زيرستونهاى بزرگ نشان دهندهٔ عظمت ستونهاى کاخى است که هيچ اثرى از آن باقى نمانده است.
اين تالار داراى دو درگاه اصلى در سمت شمال غربى و جنوب شرقى و دو درگاه فرعى در سمت شمال شرقى و جنوب غربى بود. ارتفاع اين درگاهها ۹ متر بود و امروزه تنها يکى از جرزهاى درگاه شمال شرقى آن برجاى مانده است. بر اين جرز نقش انسانى با چهار بال در حال نيايش حجارى شده است. اين نقش تا سال ۱۸۶۴ ميلادى داراى کتيبهاى سه زبانه با مضمون من کوروش شاه هخامنشىام بود. اين کتيبه در سالهاى بعد از بين رفت. اين کاخ شباهت بسيار با کاخ دروازه ملتها در تختجمشيد دارد.
کاخ اختصاصى
اين کاخ در ۱۳۰۰ مترى شمال غربى آرامگاه کوروش واقع و ۳۱۹۲ متر مربع وسعت داشت. طرح و جزييات معمارى کاخ آن را به عنوان يک بناى اختصاصى معرفى مىکند. بخشهاى مختلف اين کاخ عبارت است: يک تالار مرکزى و دو ايوان در غرب و شرق و دو محوطهٔ باز در شمال و جنوب. تالار مرکزى داراى ۳۰ ستون در ۵ رديف ششتايى بود و زيرستونهاى آن به صورت مکعب دوپلهاى از سنگ سياه و سفيد تشکيل شده بود. ده جرز آجرى مکعبشکل نيز در دو سمت تالار وجود داشت.
ايوان جنوب شرقى کاخ يا ايوان تخت، داراى دو رديف بيستتايى ستون بود. درست در مرکز اين ايوان و رو به باغ، جايگاه تخت سنگى مشخص شده است که احتمالاً محل استقرار شاه بود.
در انتهاى جنوب غربى اين ايوان تنها جرز سنگى برجاى مانده از اين کاخ ديده مىشود که کتيبهاى ميخى به زبان پارسى باستان، ايلامى و بابلى بر آن نقش شده که ترجمه آن چنين است: من هستم کوروش شاه هخامنشي.
درگاه اصلى ديگر، تالار را به ايوان شمال غربى پيوند مىدهد. اين درگاه داراى نقشى از پادشاه و مستخدم چتردار يا مگسپران همراه اوست که به بسيارى از نقوش تختجمشيد شباهت دارد.
کاخ بارعام
اين کاخ در جايى بنا شده که با کاخهاى خصوصى فاصله داشته باشد. وسعت کاخ ۲۴۷۲ متر مربع و در محور شمالغربي-جنوبشرقى ساخته شده است. کاخ از چند بخش تشکيل شده است: يک تالار وسيع هشت ستونى به وسعت ۷۰۵ متر مربع که در مرکز قرار دارد و از کفسازى آن تنها بخش کوچکى بر جاى مانده است. ارتفاع اين تالار از سقف ايوانهاى اطراف آن بيشتر بود و در ديوارهاى بالاى آن روزنههايى براى تابيدن نور به داخل تعبيه شده بود. از هشت ستون اين تالار، يک ستون هنوز پابرجاست. ارتفاع کنونى اين ستون ۱۰/۱۳ متر است.
تالار مرکزى از طريق چهار درگاه به چهار ايوان ارتباط مىيابد. درگاه و ستونهاى ايوانها از سنگ سياه بود. درگاه شمال غربى که راه ورودى بازديدکنندگان است، با نقش پاى انسان و عقاب به يک ايوان ۱۶ ستونى ارتباط دارد. درگاه شمال شرقى نيز به بزرگترين ايوان کاخ که ۴۸ ستون داشت، مرتبط بود.
درگاه جنوب شرقى که در برابر ورودى کنونى قرار دارد، با نقش انسان و ماهى و گاو به يک ايوان ۱۶ ستونى راه مىيابد. در ايوان تنها يک جرز بر جاى مانده که يکى از کهنترين کتيبههاى خط ميخى بر آن حک شده است. اين کتيبه به سه زبان پارسى باستان، ايلامى و بابلى نوشته شده و متن آن چنين است: آدم کووش خشايثى يه هخامنشىيه به معنى من کوروش شاه هخامنشىام.
Asalbanoo
25-07-2007, 16:40
برج سنگى معروف به زندان سليمان
يکى از آثار بسيار زيبا که به اوايل دوره هخامنشيان تعلق دارد، بناى چهارگوش برج مانندى است که در دوران اسلامى به زندان سليمان شهرت يافت. اکنون تنها يک ديواره از اين بنا باقى مانده است. هرچند برخى اين بنا را آتشگاه مىشمارند، اما به احتمال زياد اين بنا مقبره کمبوجيه، پسر و جانشين کوروش است. ارتفاع برج نزديک به ۱۴ و قاعده آن ۷/۲۳٭۲۷/۷ متر است که بر سکويى سه پلهاى قرار داشت. اين برج شبيه کعبه زرتشت در نقش رستم است.
ديوارهاى اين برج از سنگ سفيد مرمر نما ساخته شده که براى تزيين تعداد زيادى حفره کوچک مستطيل شکل در رديفهاى منظم و ۱۰ حفره پنجرهمانند به نام پنجره کور در اطراف آن کار شده است. اين پنجرهها با سنگ سياه قاب شده است.
استحکامات تل تخت يا تخت مادر سليمان
تل تخت که در فاصلهٔ ۲۳۰۰ مترى آرامگاه کوروش قرار گرفته حدود دو هکتار وسعت دارد و در اصل روى تپهاى بنا شده تا بر همه دشت مسلط باشد. ارتفاع تل تخت از کف دشت، ۵۰ متر است. پس از صاف کردن تپه، بخشى را هم به طور مصنوعى به صورت يک محوطه سنگى بر آن افزودهاند که در نتيجه فرم سکويى کثيرالاضلاع را يافته است.
آثار چهار دوره مختلف در اين مجموعه شناسايى شده است:
آثار دوره نخست از زمان کوروش بزرگ
اين آثار شامل صفه عظيم سنگى است که در سمت غرب و شمال غربى تپه از چند قسمت تشکيل شده است. ديواره بيرونى که از بيست رديف سنگ آهکى عظيم بنا شده، نماى تل تخت را تشکيل مىدهد. اطراف اين سنگها به شکل زيبايى تراش خورده و وسط آنها برجسته است.
ديواره درونى پشت ديواره بيرونى قرار دارد و از لاشه سنگهاى مسى رنگ تشکيل شده و بدون ملات، به گونهاى ماهرانه در هم قفل شدهاند تا ديوار بيرونى و کفسازى بنا را حفاظت کنند.
هسته بنا که سطح درونى تپه و قسمت مرکزى آن را تشکيل مىدهد، جاى ساختمانهاى روى تپه بود و همه از خشت و لاشه ساخته شده است. براى ورود به صفه سنگى دو راه پله در بخش شمال شرقى تعبيه شده بود که بخشهايى از آن باقى است. اين بخش در مجموعه پاسارگاد مرتفعترين عمارت و به صورت قلعهاى مشرف بر دشت بود.
آثار دوره دوم مربوط به داريوش هخامنشى
اين آثار که مربوط به سالهاى ۵۰۰ تا ۲۸۰ پيش از ميلاد يعنى از زمان سلطنت داريوش هخامنشى تا آخر سلطنت سلوکوس اول است، شامل دژى محکم است که با ديوارهاى آجرى و خشتى بر روى محوطه بنا شده و تغييراتى در مجموعهٔ بالاى صفه به وجود آوردهاند.
آثار دوره سوم
آثار اين دوره که بين سالهاى ۲۸۰ تا ۱۸۰ پيش از ميلاد يعنى از زمان سلطنت آنتيوخوس اول تا آنتيوخوس چهارم ايجاد شده، همراه با تغييراتى در اتاقها و راهروها است. اين متعلقات در يک دوره طولانى به دست فراموشى سپرده شده و بدون استفاده ماند.
آثار دوره چهارم
که به سدههاى آغازين اسلام تعلق دارد نشان مىدهد اين بخش دوباره مورد استفاده قرار گرفته و سپس مجدداً متروک مانده است
Asalbanoo
30-07-2007, 15:36
تختجمشيد در دامنه کوه رحمت در ۵۷ کيلومترى شمال شهر شيراز، در شهرستان مرودشت در طول جغرافياى ۵۳ درجه و ۵۴ دقيقه شرقى و عرض ۲۹ درجه و ۵۶ شمالى قرار گرفته و ۱۷۷۰ متر از سطح دريا ارتفاع دارد
وسعت صفه تختجمشيد ۴۵۵ متر در جبهه غربي، ۳۰۰ متر در ضلع شمالي، ۴۳۰ متر در سمت شرقى و ۳۹۰ متر در ضلع جنوبى است که در مجموع ۱۲،۵۰۰ متر مربع را در بر مىگيرد. البته مساحت زمان آبادانى آن بيش از اين بود.
از تاريخ دقيق ساخت تختجمشيد اطلاع دقيقى در دست نيست، اما از لوحههاى طلا و نقره کشف شده در تختجمشيد، مشخص شده است که ساخت آن در ۵۱۸ پيش از ميلاد هم زمان با اوج اقتدار حکومت پارس آغاز شد. داريوش اول براى نشان دادن شکوه و قدرت فرمانروايى خود و از سوى ديگر براى برپايى جشنهاى ملى و مذهبى چون نوروز دستور داد تا با تسطيح دامنهٔ کوه و ايجاد صفهاى عظيم، کاخهاى مجللى را در آنجا بنا کنند. دوره شکوه و آبادى تختجمشيد ۲۰۰ سال به طول انجاميد.
مجموعه تختجمشيد شامل کاخها، بخشهاى خدماتي، حصارها، شبکهٔ آبرسانى و مقابر دو پادشاه و ... است. هر کاخ به تناسب ابعاد و موقعيت آن کاربرد ويژهاى داشت و مجسمهها، نقشهاى برجسته سنگى و آجرهاى لعابدار در نماى داخلى و خارجى کاخها براى تزيين به کار رفت. مجموعه تختجمشيد در دورهٔ داريوش سوم در سال ۳۳۰ پيش از ميلاد به دست اسکندر مقدونى به آتش کشيده شد.
عمليات ساختمانى از قسمت جنوبى صفه آغاز شد و نخست بخشى از خزانه و کاخ تچرا يعنى کاخ اختصاصى داريوش و تالار بزرگ بارعام يعنى کاخ آپادانا ساخته شد. اين ساخت و ساز در دوران پادشاهى داريوش اول، خشيارشا و اردشير اول که بين سالهاى ۵۰۰ تا ۴۵۰ پيش از ميلاد بود، به طول انجاميد. در زمان پادشاهى اردشير سوم از ۴۰۴ تا ۳۵۹ پيش از ميلاد نيز بخش ديگرى از اين مجموعه بنا شد.
تمامى نقوش تختجمشيد ابتدا رنگآميزى شده بود و هنوز آثار اين رنگها بر روى برخى نقوش باقى است. علاوه بر اين بسيارى از طرحها و حتى ستونها با ورقههاى طلا و نوار طلايى تزيين شده بود. روى نقوش شاه و تاج وى به ويژه در کاخ داريوش ، کاخ خشيارشا و کاخ مرکزي، جواهرات قيمتى کار گذاشته شده بود. ساير نقوش هم کم و بيش تزييناتى داشت.
در تختجمشيد دو نوع سنگ به کار رفته است:
- سنگ صخرهاى از جنس آهکى به رنگ خاکسترى شفاف با سنگوارههايى از دوره کرتاسه مياني.
- سنگ صخرهاى از جنس آهکى اما سختتر از نوع پيشين و به رنگ خاکسترى مايل به سياه.
براى تهيه اين سنگها از چند معدن استفاده مىشد. بخشى از اين سنگها از سنگهاى صخره صفه تختجمشيد است. از معدنهاى شمال غربى صفه تختجمشيد و اطراف تختجمشيد نيز سنگ نوع آهکى تهيه مىشد. در منتهى عليه گوشه غربى صفه و در مجاور آن در سنگها و صخرهها، جاى برش سنگ هنوز وجود دارد. از معدنهاى مجدآباد در ۴۰ کيلومترى غرب تختجمشيد، سنگ آهکى سختتر فراهم مىآمد.
بخشى از سنگها هم از معدن کوه حاجىآباد (نقش رستم) در ۵/۲ کيلومترى تختجمشيد فراهم شده است.
تختجمشيد نامى است که مورخين اسلامى بر اين مجموعه نهادهاند اما نخستين نام تختجمشيد به نام ملت سرنشين فارس، پارسه کرته بود. از سوى ديگر نام اين کاخ در گلنبشتهها و نيز در کتيبه بالاى درگاه سنگى تالار ورودى تختجمشيدپارسه ذکر شده است. تختجمشيد در دوره ساسانيان ست ستون به معنى صد ستون ناميده مىشد. يونانيان آن را پرسپوليس يعنى شهر پارسه مىناميدند.
Asalbanoo
30-07-2007, 15:39
پلکان ورودى
وروديهٔ صفه تختجمشيد از دو رديف از ۶۳ پله تشکيل شده که به پاگرد بسيار وسيعى منتهى مىشود و با چرخش ۱۸۰ درجه، مجدداً ۴۸ پله ديگر به صفه راه مىيابد. ارتفاع صفه از سطح زمين ۱۲ متر است. به اين ترتيب در هر سمت ۱۱۱ پله وجود دارد. هر پله ۹۰/۶ طول، ۳۸ سانتىمتر پهنا و ۱۰ سانتىمتر ارتفاع دارد.
به نقل از فارسنامه ابنبلخي، در مورد ارتفاع پلهها برخى بر اين باورند که در زمان آبادانى تختجمشيد، با اسب و به صورت سواره از آنها بالا مىرفتند. اين نظر نادرست است، چه در ايران باستان سواره رفتن به داخل کاخ شاهى ممنوع بود و اين امر به منزله پست شمردن بارگاه بود. پيرلوتي در سال ۱۹۰۹ م. (۱۳۲۳ هـ.ق) براى بررسى موضوع سواره از پلهها بالا رفت. او در سفرنامهاش نوشته است که صداى سم اسب به طور وحشتناکى در تمام تختجمشيد مىپچيد. دکتر شهبازي بر آن است که پهن و کوتاه بودن پلهها براى آن بود که بسيارى از بزرگان ادارى و سپاهى بتوانند به آساني، هم گروه و گفتگوکنان از آنجا بالا بروند؛ درست به همان گونه که اين بزرگان بر پلکان آپادانا و کاخ مرکزى به تصوير درآمدهاند.
در دو سوى پلکان جانپناهى از کنگرههاى چهار پلهاى زيبا وجود دارد که بعضى از آنها از بين رفته است. بلنداى اين کنگرهها ۶۴ سانتىمتر است و در پايين ان که پهنتر است، فرورفتگى طاقچهمانندى درست کردهاند. مىگويند اين کنگرهها مظهر دژهاى پارسيان و طاقچه آن، نشانگر دروازه آنها بوده است.
قطعات سنگى که براى پلکان ورودى به کار رفته با هم برابر نيست و آنها را بدون ملات در کنار هم چيدهاند و با بست دم چلچله آنها را به هم وصل کردهاند. هر چهار-پنج پله را در دو قطعه از سنگها به وجود آوردهاند.
بيشتر پلههاى ورودى از گزند باد و باران و گذر مردمان آسيب بسيار ديده بود که در دهه چهل و پنجاه آنها را مرمت کردند.غير از اين راه ورودي، در کوچکى نيز در زاويه شمال غربى صفه وجود دارد.
کاخ دروازه ملل
بالاى پلکان ورودى سمت چپ، به فاصله ۲۲ متر از لبه صفه، کاخ کوچکى وجود دارد تکه دروازه ملل ناميده مىشود. نمايندگان همه ملتهاى شاهنشاهى هخامنشى نخست وارد اين کاخ مىشدند و روى سکوهاى سنگى پيشبينى شده در اطراف تالار کاخ، به انتظار ورود مىنشستند.
اين بنا که توسط خشيارشا ساخته شده شامل تالارى با ديوارهاى خشتى بزرگ و سه درگاه عظيم است؛ درگاه غربى به سوى پلکان ورودي، مدخل شرقى توسط يک خيابان به سوى کاخ صدستون و درگاه جنوبى با عبور از يک حياط مرکزى به کاخ آپادانا ارتباط مىيابد. چهار ستون بلند به ارتفاع ۵/۱۶ متر، سقف را استوار مىداشتند. از اين چهار ستون، فقط دو ستون باقى مانده بود و يک ستون را هم در سال ۱۳۴۴ شمسى از قطعات پراکنده آن روى هم سوار کردهاند.
هر ضلع تالار ۷۵/۲۴ متر و مساحت آن ۵/۶۲۱ متر مربع است. در دو طرف درگاه غربي، دو گاو بسيار بزرگ جرزهاى درگاه را بر پشت خود دارند. روى آنها به طرف دشت و پاهاى عقب آنها در حال حرکت است. اين دو گاو بزرگترين نقش حجارى شده تخت جمشيد هستند.
در بالاى سر اينها، بر جبهه دروني، سنگنبشتهاى در سه خط و سه زبان از خشيارشا وجود دارد که در آن آمده است: گويد خشيارشا اين دروازه همه ملتها را من به خواست اهورامزدا ساختم. بسا ساختمانهاى خوب ديگر در اين پارسه کرده آمد که من برآوردم و پدرم. هر آن بنايى که زيبا مىنمايد همه را به تأييد اهورامزدا ما ساختيم.
در درگاه شرقي، مجسمههايى از سر انسان با تنه گاو و بال عقاب ديده مىشود.
ديوارهاى تالار ملل با کاشىهاى رنگين سبز، آبى و نارنجى و ديگر رنگها پوشيده شده بود که نمونههايى از آنها در موزه ساسانى موجود است.
کاخ آپادانا
بزرگترين و با شکوهترين اثر موجود در تختجمشيد، کاخ داريوش يعنى کاخ آپادانا است که مساحت آن در زمان داريوش بزرگ آغاز و در زمان خشيارشا پايان يافت.
در کاخ آپادانا يا کاخ بارعام، شاه نمايندگان ملل تابع را براى بارعام نوروزى به حضور مىپذيرفت. اين کاخ داراى يک تالار مرکزى چهارگوش با ۳۶ ستون به بلندى ۶۵/۱۹ متر و سه ايوان شمالي، شرقى و غربى است که هر يک ۱۲ ستون وجود دارد. همه ستونها در شمال، شرق و غرب کاخ قرار دارند. در جنوب چهار برج در چهار گوشه بيرونى تالار و چند اتاق نگهبانى وجود دارد.
ايوان شمالى در اندازه ۶۰٭۲۵ متر و مجموعاً ۱۵۰۰ متر مربع مساحت دارد و سطح آن سه متر بالاتر از سطح حياط آپادانا است. يک پلکان دو سويه از حياط به ايوان شمالى راه دارد. در دو سوى ديوار اين پلکان، نقشهاى زيبا حک شده که از شاهکارهاى هنر هخامنشى است. در پيشبست بزرگ يا قسمت عقب پلکان، ۲۳ گروه نمايندگان در سه رديف، نشان داده شده و در قسمت شمالى بزرگان ايرانشهر و ميرآخوران و سربازان گارد جاويدان نقش شدهاند. هر يک از بزرگان گل يا غنچهٔ نيلوفر آبى به دست دارد و در دست بعضى ديگر اشيايى مشاهده مىشود که احتمالاً سيب يا تخممرغ رنگى است. تمامى اين اشيا از علايم نوروز به شمار مىآيند.
گروه نمايندگان از ملل تابعه حکومت هخامنشى هستند و نمايندگانى از مادىها، خوزىها، هراتىها، رخجىهاى افغانستان، مصرىها، بلخىها، اسهکرتيان، ارمنىها، بابلىها، آشورىها، سکييان، قندهارىهاى افغانستان و سکاهاى هومپرست و ... را در بر مىگيرد.
در پيشبست کوچک يا قسمت جلو پلکان، يک مجلس نشان داده شده که در دو سوى آن دوابوالهول به شکل شيرى بالدار با سر يک انسان تاجدار روبهروى هم نشستهاند. علاوه بر آن يک رديف کاج و سر، و نيز شيرى که گاو نرى را مىدرد نقش شده است.
تالار مرکزى چهارگوش و به اندازه ۵۰/۶۰٭۵۰/۶۰ متر است و شش رديف ستون که در هر يک ۶ ستون وجود دارد و مجموعاً ۳۶ ستون را تشکيل مىدهد، در اين تالار وجود دارد.
ايوان شرقى آپادانا، زيباترين قسمت اين کاخ است. اين ايوان از نظر اندازه مانند ساير ايوانها ۵/۶۰٭۲۵ متر است و داراى دو رديف ستون و در مجموع ۱۲ ستون است.
يک جفت پلکان دو سويه با پيشبست به طول ۸۱ متر و پيشبست دوم به طول ۲۷ متر، از حياط شرقى توسط ۳۱ پله، به ايوان که سه متر بالاتر از سطح حياط است، راه مىيابد. روى پيشبستها نقوش بسيار زيبا از گل، نخل، دوابوالهول، سرباز، شير، برندگان اسباب و ميرآخوران شاهي، سنگنبشتهها و نقش شير گاوشکن و رژه هديهآوران، حک شده است.
حياط آپادانا
در شمال و شرق کاخ آپادانا، حياطى بزرگ به شکل حرف لاتين L موجود است که ضلع بلند آن در سمت شرق، ۱۶۷ متر درازا و ۳۴ متر پهنا و ضلع کوتاه آن در شمال ۱۵۲ متر طول و حدود ۵۰ متر عرض دارد. اين حياط از شمال به سر پلکان ورودي، جلوخان، دروازه ملل و يک رشته اتاق سربازى و نگهبانى با ديوارهاى خشتى محدود است. اين اتاقها در پشت ديوار جنوبى خيابان سپاهيان ساخته شده و در ِآنها رو به حياط باز مىشد.
در شرق اين حياط چهار حياط چهار اتاق بلند و متوسط، برج دو اتاقه شمال غربى کاخ صدستون و يک دالان بلند غرب کاخ صدستون وجود دارد. در سمت مغرب و جنوب حياط، ايوانهاى شرقى و شمالى کاخ آپادانا قرار دارد.
Asalbanoo
30-07-2007, 15:49
کاخ تچر
در جنوب غربى آپادانا، رو به جنوب يعنى آفتاب، کاخ تَچَر وجود دارد. اين کاخ از نخستين کاخهايى است که در صفه تختجمشيد ساخته شد. بر دو طرف درگاه جنوبى تالار کاخ تَچَر، بر فراز سر شاه، کتيبهاى به سه زبان و سه خط ايلامي، فارسى باستان و بابلى اين چنين نقل شده است: داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ويشتاسپه، از تخمه هخامنشي، که اين تچر را ساخت.
در يکى از کتيبهها در زير ستون سالمى که در خارج از صفه تخت در سالهاى ۱۳۲۹ يا ۱۳۳۰ پيدا شد، واژه تچر تکرار شده است. اين کاخ تچر و در کتيبه ديگرى هَديش خوانده شده و امروزه تچر و کاخ داريوش ناميده مىشود.
از سوى ديگر واژه تچر را کاخ يا خانه زمستاني معنى کردهاند و آن را کاخ زمستانى داريوش دانستهاند، اما براى بيان اين مفهوم دليلى در دست نيست.
سنگهاى اين کاخ خاکسترى و بسيار صاف و صيقل داده شده است، از اين رو آن را تالار آينه يا آينهخانه ناميدهاند.
کاخ تچر به ابعاد ۴۰٭۳۰ متر، بر روى سکويى که ۲۰/۲ تا ۳ متر از کف آپادانا و حياط مجاور آن بالاتر است، ساخته شده است. اين کاخ داراى يک تالار مرکزى با ۱۲ ستون و اتاقهاى کوچک در اطراف آن است. دو اتاق مربع شکل که هر کدام چهار ستون دارند و يک ايوان ۸ ستونى در جنوب اين تالار قرار دارند. در جنوب کاخ هم يک پلکان دو سويه که بر بدنه آنها نقش خدمتگذاران پارسى و مادى که ظرفهاى آشپزخانه و خوراکى در دست دارند، حک شده است.
بر بدنه جبهه جنوبى سکوى کاخ تچر، يعنى بر ديواره جنوبى پلکان دو سويه، چند صحنه حجارى شده از سربازان پارسى کماندار که سنگنبشتهاى را پاس مىدارند نقش شده است. اين سنگنبشته را خشيارشا به خط و زبان فارسى باستان و نيز ايلامى و بابلى نوشته و همين کتيبه دو بار ديگر تکرار شده است.
بر سنگهاى اين کاخ، يادگارهايى نوشته شده که از همه کهنتر به شاپور دوم ساسانى تعلق دارد. از شاپور سکانشاه، عضدالدوله ديلمى و ... نيز کتيبههايى روى ديوارهاى اين کاخ باقى مانده است.
کاخ ه
پلکان نقشدار دو سويه، ورودى کاخ هـ است. امروزه اين پلکان تخريب شده است. نقشهاى پلکان شامل دو گروه ۱۶ نفره نيزهدار پارسى است که در دو سوى کتيبهاى به زبان فارسى باستان ايستادهاند و پشت سر هر گروه، همان کتيبه تکرار شده است.
کاخ هديش
در مشرق کاخ هـ، کاخ زيبايى وجود دارد که کاخ اختصاصى خشيارشا بود و براساس کتيبه آن توسط او ساخته شده و معروف به هديش است. اين کاخ در جنوب صفه تختجمشيد و در بلندترين قسمت آن بنا شده و اندازه آن ۵۵٭۴۰ متر است.
يک پلکان دو سويه در سمت غرب و ديگرى در شمال شرقى آن به حياط کاخ تچر و حياط کاخ د مىپيوندد. در سراسر جنوب اين کاخ، ايوانى با لبه کنگرهدار وجود دارد.
قسمت اعظم اين کاخ را تالارى به اندازه ۵/۳۶٭۳۶ در برمىگيرد. اين تالار داراى شش رديف شش تايى ستون است. در شمال اين تالار، ايوانى ۱۲ ستونى مشتمل بر دو رديف شش تايى وجود داشت که با دو درگاه بزرگ به تالار راه مىيافت.
در دو طرف شرقى و غربى تالار، دو ساختمان شامل اتاقهاى نگاهبانان، اتاق چهار ستوني، کفشکن و برج وجود داشت. در جبهه داخلى پنجرههاى اين کاخ، نقوشى چون بزکوهى و حيوانات ديگر با افرادى که ظرفهايى را مىآوردند، حجارى شده است. آثار آتشسوزى بر سنگهاى متلاشى شدهٔ اين کاخ کاملاً پيداست. بخشى از کوه کف اين کاخ را تشکيل مىداد و راهآبهايى در آن تعبيه شده بود.
کاخ ج
در جنوب کاخ آپادانا و شرق کاخ داريوش و غرب کاخ سهدرى يا تالار شورا، کاخى روى کوه ساخته شده بود که امروزه آثار کمترى از آن مانده است.
کاخ د
در شرق کاخ خشيارشا، محوطه روبازى وجود دارد که اندازهٔ آن ۴۵٭۴۰ متر و سطح آن ۵/۲ متر پايينتر از کاخ خشيارشا است. در اين محوطه، اتاقهاى باريکى وجود داشت. از اين کاخ امروزه چيزى باقى نمانده است.
حرم سرا يا اندرونى
اين بنا که توسط پروفسور هرتسفلد و براساس طرح اصلى تجديد ساختمان شد، در جنوب کاخ خشيارشا واقع شده و در اصل به فرمان او ساخته شده بود. در اين کاخ امروزه موزه تختجمشيد راهاندازى شده است.
اين کاخ شامل يک تالار اصلى و تعداد زيادى اتاق و راهرو است. چهار درگاه تالار اصلى با نقش خشيارشا که در حال حمله به شير است و خدمهاش، تزيين شده و سقف آن بر ۱۲ ستون چوبى استوار است. کف تالار با ساروج قرمز مفروش شده است.
در گوشه جنوب غربى قسمت شرقى حرمسرا، کتيبهاى به خط و زبان فارسى باستان و اکدى از خشيارشا وجود دارد.
کاخ سه دروازه يا تالار شورا
در مرکز تختجمشيد، کاخ کوچکى قرار دارد که با سه درگاه و تعدادى راهرو به کاخهاى ديگر ارتباط مىيابد. به همين دليل آن را کاخ مرکزى مىنامند. اين کاخ را دروازه شاهان نيز مىناميدند.
کاخ داراى يک تالار مرکزى به ابعاد ۵/۱۵٭۵/۱۵ متر با چهار ستون سنگى است. در شمال کاخ، پلکانى با نقش بزرگان ايراني، به ايوان شمالى ختم مىشود و آن را به حياط شرقى کاخ آپادانا متصل مىکند. اين ايوان داراى نقوش چندى است. چند اتاق نيز در اطراف کاخ وجود دارد. دو طرف درگاه شرقى تالار مرکزى با نقش ۲۸ نماينده که اورنگ شاهى را حمل مىکنند، تزيين شده است.
کاخ سه دروازه تنها کاخى است که سرستونهاى آن به شکل سر انسان با بدن حيوان ساخته شده است و برخى احتمال مىدهند که اين کاخ يک نقطه مرکزى و محورى در نجوم و تنظيم تقويم ايران باستان بوده است.
خزانه
در شرق قسمت اصلى حرمسرا و جنوب کاخ صدستون، بقاياى ساختمان بزرگى وجود دارد که خزانه تختجمشيد را تشکيل مىداد. اين مجموعه مشتمل بر يک سالن ۹۹ ستوني، يک تالار صد ستوني، چندين سالن، اتاق و دو حياط خلوت است. ساختمانهاى خزانه توسط حصار و خيابانى عريض از ساير قسمتها جدا مىشد.
خزانه به فرمان داريوش اول ساخته شد و خشيارشا اصلاحاتى در آن به عمل آورد. بيشتر ظروف، مجسمهها و به ويژه هشت لوح سنگى معروف خشيارشا از اين محل به دست آمده است. براساس روايات مورخين يونان باستان، پس از سقوط تختجمشيد اسکندر طلا، نقره و اشياى قيمتى خزانه را با سه هزار شتر و بسيارى اسب و قاطر به محل ديگرى انتقال داد.
Asalbanoo
30-07-2007, 15:55
کاخ صدستون (تالار تخت)
تالار مرکزى اين کاخ از صدستون سنگى در ۱۰ رديف تشکيل شده و همين امر موجب شد که آن را کاخ صدستون بنامند. ارتفاع اين ستونها ۱۴ متر بود. کاخ صدستون از نظر وسعت دومين کاخ تختجمشيد است ولى تالار مرکزى آن حتى از آپادانا بزرگتر است. اندازه اين تالار ۵/۶۸٭۵/۶۸ متر و حدود ۴۶۰۰ متر مربع وسعت دارد. سقف اين تالار بر ۱۰ رديف تالار داراى هشت درگاه است که به راهروها و صندوقچهها باز مىشود.
ساخت اين تالار توسط خشيارشا آغاز و توسط اردشير اول به پايان رسيد. اين موضوع در کتيبهاى که در سنگ پى بنا پيدا شده، نشان داده شده است. از همه ستونهاى اين تالار، فقط دو سرستون زيبا به بلندى ۱۴ متر باقى ماند که در دهه ۱۳۱۰ شمسى به شيکاگو منتقل شد.
موضوع نقوش تالار صدستون، يکى صحنه بارعام و ديگرى نقش حمل کنندگان اورنگ پادشاهى توسط نمايندگان ملل است.
در شمال اين تالار، ايوانى با حياط وسيع و در شرق آن، يک ساختمان شامل تالارها، انبار و راهرو قرار دارد. در شمال کاخ ايوانى با ۱۶ ستون وجود داشت که دو مجسمهٔ عظيم گاو نگهبان آن بود.
دروازه ناتمام
اين دروازه که کار ساختمانى آن شروع شد اما به پايان نرسيد، در انتهاى خيابان سپاهيان و در شمال حياط صدستون قرار دارد. از آنجا که کارهاى ساختمانى و حجارى اين بخش ناتمام ماند به کاخ ناتمام يا دروازهٔ ناتمام مشهور شده است. اين ساختمان مشتمل بر يک تالار چهار ستونى و دو اتاق براى نگاهبانان است. آثار باقى مانده در اين بخش چگونگى کار ساختمانى در مجموعهٔ عظيم تختجمشيد را روشن مىسازد. ابتدا تختهسنگها به دو شکل استوانه و مکعب به داخل محوطه حمل مىشد، سپس سنگها به کمک داربستهاى چوبى عظيم و قرقره و طناب بالا کشيده مىشد و در جاى خود نصب مىگرديد و در مرحلهٔ بعد کار تراش اصلى از قسمت بالاى سنگ شروع مىشد و در پايان خاتمه مىيافت.
چهره و سم گاو که به صورت نيمه کاره در جرز دروازه ناتمام رها شده است، نشان مىدهد که هنگام حملهٔ اسکندر به تختجمشيد، هنوز کارگران در اين قسمت مشغول کار بودند.
در شمال دروازه ناتمام و بخشى که به ديوانسرا شهرت داشت، سىهزار لوح گلى به خط ايلامى مشتمل بر پرداختهاى دولتى به کارگران و خدمتگزاران و مأموران ديگر به دست آمده است. در اين لوحها که در نوع خود بىنظيرند، مدت کار، مبلغ دستمزد، چگونگى پرداخت و در چند مورد حتى پرداختهاى مساعده به کارگران نيز قيد شده است.
جايگاه سپاهيان
در شرق تختجمشيد، حدفاصل بين کوه و بناهاى اصلي، در شرق کاخ صدستون، ساختمانهايى مشتمل بر تعدادى تالار و ايوان با جرزهاى خشتى مکعبى وجود دارد که با توجه به اشيايى که در آن کشف شده، به احتمال زياد قراولخانه و محل استقرار پاسداران و نگهبانان مخصوص کاخها بود. به نظر مىرسد که قراولخانه جايگاه نگهدارى و توقف ارّابهها و اسبهاى سلطنتى و نُجبا بود و خيابانى که به عرض متوسط ۹ متر در تمام طول شرقى تختجمشيد و دامنه کوه کشيده شده، محل عبور اين گردونهها بود.
خيابان سپاهيان
اين خيابان که ۹۲ متر طول و نزديک ۱۰ متر عرض دارد، دروازهٔ ملل را به دروازهٔ ناتمام و ايوان شمالى کاخ صدستون مرتبط مىسازد. در دو طرف اين خيابان فرورفتگىهاى طاقچهمانندى به تعداد زياد و به صورت چند لبه، به فاصله ۷ متر از هم وجود داشت که اکنون به صورت پى با کاهگل پوشانده شدهاند. احتمالاً اين فرورفتگىها جايگاه سربازان و افسران، هنگام تشريفات بود.
ديوار سمت راست ديوار اتاقهايى است که حياط آپادانا را از خيابان سپاهيان جدا مىکند. اين اتاقها احتمالاً محل استقرار نگهبانان کاخ بود.
ديوار سمت چپ، ديوار اتاقهايى است که محل استقرار حجاران و بخشى از کارگاه حجارى بود. در انتهاى خيابان قطعات ستونهايى که براى دروازهٔ ناتمام در حال حمل بود، مشاهده مىشود.
چاه سنگى
روبهروى شمال شرقى خزانه، در ارتفاع ۲۲ متر از سطح آن، چاهى به صورت مربع که هر ضلع آن ۷۰/۴ متر است با ژرفاى ۲۶ متر قرار دارد. اين چاه را در زمان ساخت تختجمشيد حفر کردند. اطراف چاه، راهآب باريکى کنده شده تا آب باران کوه را به آن هدايت کند. ترديدى نيست که پس از پر شدن چاه و لبريز شدن آن، آب اضافى به خندقى منتقل مىشد.
با توجه به اينکه اين چاه راهى به خارج ندارد و منفذى هم در ته يا بدنه آن موجود نيست، مسلّم است که براى نگهدارى آب آشاميدنى تختجمشيد به کار مىرفت. حفر اين چاه از شاهکارهاى دورهٔ هخامنشى است.
آرامگاههاى تختجمشيد
سه آرامگاه در کوه رحمت، مشرف بر کاخهاى تختجمشيد وجود دارد. از اين ميان دو آرامگاه اردشير سوم روبهروى کاخها، آرامگاه اردشير دوم در ۵۰۰ مترى جنوب صفه تختجمشيد و آرامگاه ناتمام داريوش سوم، روبهروى روستاى شمسآباد، در پشت ضلع جنوبى کوه رحمت قرار دارد.
اين آرامگاهها تقليدى از آرامگاه هخامنشيان در نقش رستم و همه آنها داراى ايوانى وسيع، بلند و بدون پلکان است.
ديدوروس سيسيلي مورخ رومى که در سال ۶۰ پيش از ميلاد از تختجمشيد ديدن کرده در مورد اين آرامگاهها مىنويسد براى بالا رفتن از آنها از دستگاه بالابر استفاده مىکنند.
در دهه چهل براى آرامگاه پلکان سنگى درست کردند. وسط ايوان، ورودى آرامگاه قرار دارد. در آرامگاه ادشير دوم، دو قبر که شايد جاى تابوت پادشاه و ملکه بود و در آرامگاه اردشير سوم، شش قبر، احتمالاً براى خاندان سلطنتى حفر شده است. روى قبرها، سنگ محدّبى قرار دارد.
نقشهاى ايوانهاى اين آرامگاه مشابه هستند. در دو طرف در ِآرامگاه، دو ستون چسبيده به ديوار وجود دارد که در بالاى آنها پادشاه بر تخت شاهى با فروهر در بالاى سر وى نشان داده مىشود. پادشاه يک دست خود را رو به آتش به حال نيايش بلند کرده و در دست ديگر کمانى دارد.
اورنگ پادشاهى بر روى دست و سر ۲۸ نماينده ملل تابعه قرار دارد.
آثار خارج از صفه تختجمشيد
آثار خارج از صفه تختجمشيد شامل يک تخته سنگ حوض مانند به ابعاد ۶۸/۵ متر در ۸۵/۴ متر به صورت تقريباً چهارگوش و ژرفاى ۱۵/۲ متر و آثار باقىمانده از يک کاخ ديگر است. از آنجا که قسمت درونى اين سنگ به صورت شيبدار تراشيده شده، ديدگاههاى گوناگونى در مورد آن ابراز شده است. احتمال بيشتر بر آن است که اين تختهسنگ بزرگ براى ساخت سردر به محل آورده شده باشد.
کتيبهها
از دوره هخامنشيان ۱۶ کتيبه و از ساسانيان يک کتيبه در قسمتهاى مختلف تختجمشيد، حک شده که بزرگترين آنها ۸٭۲ متر است. زبان کتيبهها ايلامي، بابلى و ميخى پارسى است. تمامى کتيبهها با طلاى ناب پر شده بود. برخى از اين آثار تا ۴۰۰ سال پيش نيز وجود داشت. آثار باقىمانده طلا در کتيبهها در نوشتههاى يکى از سياحان نيز ذکر شده است. در ديوار جنوبى صفه، چهار کتيبه به خط ميخى (پارسى باستان) حک شده است. داريوش اول، کارها و هدفهايش را در اين کتيبهها شرح داده است:
کتيبه اول (به زبان پارسى باستان)
اهورامزدا که بزرگترين خدايان است، داريوش شاه را آفريد، او را پادشاهى بخشيد، به خواست اهورامزدا داريوش پادشاه است. گويد داريوش شاه: اين کشور پارس-که اهورامزدا به من بخشيد، که زيبا و داراى اسبان خوب و مردم خوب است- به خواست اهورامزدا و من- داريوش شاه- از دشمن ترسد. گويد داريوش شاه: مرا اهورامزدا و ايزدان پشتيبان باشند و اين سرزمين را اهورامزدا از دشمن، از خشکسالي، از دروغ در امان دارد. اين سرزمين را اهورامزدا و ايزدان خواستارم.
کتيبه ايلامى
داريوش انگيزه ساخت تختجمشيد را در اين کتيبه بدين صورت مشخص کرده است: من داريوش شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهاى بسيار، پسر وشتاسپه، يک هخامنشي. چنان که بر بالاى اينجا، اين دژ ساخته آمد، پيش از آن در اينجا دژى ساخته نشده بود، به خواست اهورامزدا اين ارگ را من ساختم. اهورامزدا و ديگر ايزدان را خواست که اين ارگ ساخته شود. پس من آنان را ساختم و من آن را ايمن و زيبا و به اندازه ساختم چنانکه مىخواستم. و گويد داريوش شاه: چنان باد که اهورامزدا يا ديگر ايزدان مرا بپايند و نيز اين ارگ را، و گذشته از اين، هر آنچه در اينجا بر پاى کرده شد، مباد آن که به چنگ بدخواه و بدانديش بيفتد.
Asalbanoo
13-08-2007, 11:52
نقش رستم يکى از مهمترين و زيباترين آثار باستانى سرزمين پارس است. اين مجموعه در حدود ۵/۲ کيلومترى تختجمشيد، در کوه حاجىآباد (نقش رستم)، باقى مانده است. در نقش رستم آثار سه دوره مشخص ديده مىشود:
۱. آثار دوره ايلامى از ۶۰۰ تا ۲۰۰۰ ق.م
۲. آثار دوره هخامنشى از ۶۰۰ تا ۳۳۰ ق.م
۳. دوران ساسانى از سال ۲۲۴تا ۶۵۱ م.
کتيبهاى نيز از دوران معاصر (حدود ۱۰۰ سال پيش) وجود دارد.
آثار ايلاميان
از دوره ايلاميان در نقش رستم نقش برجسته محو شدهاى در نقش رستم (نقش هفتم از سمت راست) وجود دارد که در دوره ساسانى روى آن نقش ديگرى از بهرام دوم ساسانى نقر شد. اين نقش محو شده از دو خدا تشکيل شده که روى مارهايى نشستهاند و لباسهاى چيندار به تن دارند. اين نقش متعلق به دو مرحله يکى همزمان با نقش کورانگون در ممسنى و ديگرى در دوره ايلامى جديد يعنى هزاره اول پيش از ميلاد است.
آرامگاههاى هخامنشى
در نقش رستم آرامگاهها و معبد آناهيتا از دوره هخامنشيان به جاى مانده است.
آرامگاه پادشاهان هخامنشى از سمت راست به شرح زير است:
- آرامگاه خشيارشا (۴۴۵-۴۸۶ ق.م)
- آرامگاه داريوش (۴۸۶-۵۲۲ ق.م)
- اردشير اول (۴۲۴-۴۶۵ ق.م)
- داريوش دوم (۴۰۵-۴۲۴ ق.م)
پهناى هر يک از آرامگاهها ۱۹ و درازاى آنها ۹۳/۲۲ متر است و تقريباً در ارتفاع حدود ۲۶ مترى قله کوه قرار دارند.
فضاى خارجى آرامگاهها که عموماً مشابه هم است، داراى مشخصات زير است:
نقش برجسته پادشاه که کمانى در دست دارد، در بالاى سکو مشهود است. اين کمان نشانه قدرت است. در برابر پادشاه، نقش اهورامزدا ديده مىشود. در اين نقش برجسته دو آتشدان تصوير شدهاند که آتش مقدس در آنها در حال سوختن است. در گوشه سمت راست بالاى تصوير، نقش ماه مشاهده مىشود که ناپايدارى جهان را نشان مىدهد.
در پاين سکو، نمايندگان ملل تابعه، تخت شاهى را با دستان خود نگه داشتهاند.
ستونهايى نيز ديده مىشود که سرستون آنها، داراى گاو دو سر مانند سرستونهاى تختجمشيد است. تعدادى شير غّران در پايين نقشها ديده مىشود که با يک دسته نيلوفر آبى (لوتوس) تزيين شده است.
درِ ورودى آرامگاهها به شکل مربع است. اين درها در دوران باستان قفل مىشد. براى اين کار دو قطعه سنگ بزرگ در پشت آنها قرار مىگرفت و به اين وسيله مهر مىشد.
شکل آرامگاهها نيز مشابه است. تنها تفاوت آرامگاه داريوش کبير در کتيبههاى ميخى و آرامى آن است. در اين کتيبه داريوش، اهورامزدا را ستايش مىکند و فتوحات خود را بر مىشمارد و از انديشههاى خود سخن مىگويد.
راهروى داخل آرامگاه داريوش کبير به درازاى ۷۲/۱۸ و پهناى ۷۰/۳ متر است. در اين آرامگاه ۹ تابوت سنگى وجود دارد که در يک رديف در سنگ کنده شده و به داريوش کبير، ملکه و ساير بستگان او تعلق دارد.
درازا، ژرفا و پهناى اين تابوتها ۱۰/۲٭۰۵/۱٭۰۵/۱ متر و ضخامت هر يک ۵/۱۷ سانتيمتر است. سرپوش هر يک از تابوتها را قطعه سنگ بزرگى تشکيل مىدهد.
کعبه زرتشت
در برابر کوه نقش رستم، در قسمتى گود، ساختمان مکعب بسيار زيبايى قرار داد که آن را کعبه زرتشت، پيامبر ايران باستان مىنامند. ين ساختمان بسيار هنرمندانه از قطعات بزرگ سنگ، بنا شده است. مهارت و دقتى که در برش و حجارى سنگهاى حجيم سفيد و سياه به کار رفته است، استادى هنرمندان و سبک معمارى دوران هخامنشى را به خوبى نشان مىدهد. يک رديف پلکان در جلوى اين بنا وجود داشت. از ميان اين ۳۰ پله، پلههاى بالايى توسط افراد ناآگاه تخريب شده است. در بالاى ساختمان کعبه زرتشت، اتاقى در اندازه ۵/۲٭۵/۲ متر وجود دارد که نظريّات مختلفى توسط سياحان، مورخان و ... درباره آن ابراز شده است.
برخى از مورخان ذکر کردهاند؛ کتاب اوستا که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود، در اين اتاق نگاهدارى مىشد. گروهى ديگر بر اين باورند که اين اتاق آرامگاه برديا، پسر کوروش بود که به وسيله برادرش کمبوجيه کشته شد. تنى چند از مستشرقان بر اين عقيدهاند که آتش مقدس در اين اتاق نگاهدارى مىشد. اخيراً نيز اظهار شده است که اين بنا رصدخانه بود. در دوران ساسانى در اين اتاق اسناد بسيار مهم دولتى نگاهدارى مىشد.
کتيبهاى ساسانى به سه زبان پارسى ميانه (پهلوى ساساني)، پهلوى پارتى و يونانى در اطراف اين ساختمان هخامنشى حک شده است. بحث اصلى اين کتيبهها، وقايع تاريخى دوران شاپور اول در جريان جنگ ايران و روم است در آن والرين، امپراتور روم شکست خورد و در ۲۶۲ م. در بيشابور زندانى شد.
کتيبه ديگر در زير کتيبه شاپور اول و به زبان پهلوى اشکانى در ۱۹ سطر، به دستور کرتيرموبد، موبدان نقش شده است. کرتير ضمن معرفى خود و القابش به شرح خدماتى که در راه دين زرتشت انجام داده پراخته و از رسيدنش به جايگاه موبد بزرگ و دادور تمام کشور و سرپرستى معبد آناهيتا سخن رانده است.
استودانها
دو چهار طاقى کوچک از سنگ کوه بر کنار راه تراشيده شده است، قبلاً به عنوان آتشدان شناخته شده مىشد. امروزه نظر بر اين است که اين دو جايگاه استودان يا محل نگهدارى استخوانهاى پاک شدهٔ دو تن از بزرگان ساسانى بود.
علاوه بر اين در دامنهٔ پايين کوهستان حفرههاى مکعب شکلى در سينهٔ کوه تعبيه شده است که اصلاً براى نهادن استخوان مردگان شکل گرفته بود.برخى از اين استودانها داراى کتيبه هستند و همگى به قرن هفتم و هشتم ميلادى تعلق دارند.
Asalbanoo
13-08-2007, 11:53
درمسير تختجمشيد به سوى آباده و اصفهان، در حدود دو کيلومترى تختجمشيد، در دامنهٔ کوه رحمت نقوشى از اردشير بابکان و شاپور اول حجارى شده که به دليل شهرت محل به نقش رجب، چنين نام گرفته است. مرحوم فرصتالدوله شيرازي در کتاب آثار عجم نوشته است که آن را نقش قهرمانان نيز مىخوانند.
آثار نقش رجب شامل چهار نقش برجسته است: در تصوير روبهرو اردشير بابکان مجسم شده است که حلقه سلطنت را از اهورامزدا مىگيرد. جلوى آنها نقش بهرام نوه اردشير و ايزد بهرام به صورت هرکول ديده مىشود. پشت سر اهورامزدا نقش دو بانو در حال احترام حجارى شده که احتمالاً ملکه اردشير و نديمهاش هستند. يکى از بزرگان در پشت سر اردشير با مگسپران همراه شاهزاده شاپور وليعهد اردشير به حال کرنش ايستادهاند.
تصوير ديگر کمى عقبتر از اين نقش کنده شده و نيم تنهٔ کرتير موبد معروف و مقتدر اوايل دوره ساسانى و کنار او يک کتيبه مفصل پهلوى از او ديده مىشود.
کتيبهاى هم در اين نقش وجود دارد که قسمتهايى از آن محو شده اما آنچه خواندنى بود، اين چنين است: آيين زرتشت از بين رفته بود من که شاهنشاهم آن را از نو بر قرار نمودم. دو نقش برجستهٔ ديگر به شاپور اول فرزند اردشير بابکان تعلق دارد. نقش سمت راست مظهر اهورامزدا را سوار بر اسب نشان مىدهد که حلقه شهريارى را به شاپور که او هم سواره است، مىبخشد. نقش سمت چپ شاپور را سوار بر اسب همراه نه نفر از فرزندان و بزرگان کشور که همه پياده و پشت سر او هستند، نشان مىدهد. علامت شاهزادگان و خاندان بزرگ بر کلاههاى چند نفرشان نمودار است
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.