PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : بـیـــوگرافی مشاهیر نجوم و اخترشناسي



Renjer Babi
25-12-2006, 08:34
این مقاله به بررسی گوشه ای کوتاه از زندگی ستاره شناسان بزرگ می پردازد




نیکولاس کوپرنیک

نیکولاس کوپرنیک یک منشی دفتری در کلیسای کاتولیک رومی بود که در سال 1473 میلادی در لهستان متولد شد. او علاقه خاصی به نجوم داشت و بعد از مشاهده دقیق سیاره ها و محاسبه حرکتهایشان راه های جدید و ساده تری را برای توضیح حرکت آنها کشف کرد. در آن زمان او بر این فرض بود که زمین و همه سیاره های منظومه شمسی به دور خورشید می گردند( البته به استثنای ماه که در همه نظریه ها تصور می شد که به دور زمین می گردد). که به نام نظریه خورشید مرکزی معروف بود.اما او هنوز عقیده داشت که همه اجرام آسمانی در مسیرهای دایره ای کامل حرکت می کنند.

زمان زیادی طول کشید تا کوپرنیک عقایدش را منتشر کرد. احتمالا" به دلیل اینکه او از مراجع کلیسای زمان خودش که عقیده داشتند که زمین بایستی ثابت باشد می ترسید. در واقع کتاب او تا قبل از مرگش به چاپ نرسید. کتاب او در گردش کرات آسمانی نامیده شد. در این کتاب او عالمی را تشریح می کند که در آن خورشید در مرکز و به ترتیب عطارد،زهره،زمین،مریخ،مشتر ی و زحل به دور آن می گردند. در بالای اینها کره ستارگان ثابت قرار دارد.

تیکو براهه

تیکو براهه یک ستاره شناس بزرگ دانمارکی بود که در سال 1546 متولد شد و به عنوان یک ستاره شناس ماهر شهرتی برای خود کسب نموده بود. او در اندازه گیری موقعیت ستارگان و سیاره ها در آسمان تبحر داشت و این کار را بسیار دقیق ترازهر کسی که در گذشته انجام داده بود انجام می داد. خطاهای او در اندازه گیری بندرت بیشتر از یک دقیقه قوسی بود که او این اندازه گیری ها را بدون کمک تلسکوپ انجام می داد. در واقع او از وسیله ای به نام کوئدرانت یا یک ربع استفاده می کرد که اساسا" یک ربع یک دایره بود که به طور عمودی نصب شده بود و بر روی آن یک بازوی محوری دیداری قرار داشت.او در طول بازوی دیداری (که بیشتر شبیه نشانه گیری یک تفنگ بود) به سمت یک ستاره نگاه می کرد و موقعیت آن را روی درجه بندی که روی کوئدرانت بود می خواند.

فردریک پادشاه دانمارک جزیره کوچکی را در اختیار او گذاشت تا یک رصدخانه ایجاد کند و در این جا بود که او بیشتر کارهایش را انجام می داد. او مشهور به بد اخلاقی بود. چنین گفته شده بود که او قسمتی از بینی اش را در یک دعوا از دست داده بود و بعد خودش آن را با آلیاژی از فلزات جایگزین کرد که تا آخر عمر نیز برای او باقی ماند. تیکو براهه در مورد عالم نظریه خاص خودش را داشت. او عقیده بطلمیوس را که هر چیزی به دور زمین می گردد به طور کامل قبول نداشت و همچنین از پذیرفتن پیشنهاد کوپرنیک که زمین به دور خورشید می گردد نیز امتناع می کرد. ولی بعد ها این تحقیقات تیکو بود که درستی نظریات کپرنیک را ثابت کرد.

یوهان کپلر

یوهان کپلر یک اخترشناس و ریاضیدان آلمانی بود. از کودکی استعداد بسیار در ریاضیات داشت و در دانشگاه توبینگن از شهرهای آلمان تحصیل کرد. در بیست و دو سالگی معلم ریاضیات شد و به مطالعه در رابطه با اخترشناسی پرداخت. با بررسی مدارهای اجرام آسمانی توجه تیکو براهه اخترشناس دانمارکی را به خود جلب کرد و شاگرد و دستیار او شد. پس از مرگ تیکو براهه نوشته های او به کپلر رسید. کپلر با استفاده از پژوهشهای بیست ساله تیکو براهه قانونهایی را بیان کرد که به نام قوانین کپلر شهرت دارد. کپلر نخستین کسی است که اصول واقعی روش کار با تلسکوپ را بیان کرد. مهمترین اثر او کتاب نجوم جدید است.

گالیلئو گالیله

گالیلئو گالیله در سال 1564 در شهر پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. او در سال 1581 میلادی وارد دانشگاه پیزا شد تا خود را برای شغل طبابت آماده کند. ولی بزودی به علم مکانیک و ریاضیات علاقه مند شد. او در سال 1589 به عنوان استاد ریاضی در دانشگاه پیزا منصوب شد. ولی چندی نگذشت که از شغل خود استعفا داد.

در یکی از سالهای دهه 1590 میلادی فرضیه کپرنیکی منظومه شمسی را پذیرفت. در سال 1609 گالیله از عدسیهایی که یک عینک سازهلندی به نام هنزلیپارشی می ساخت اطلاع حاصل کرد و سپس بدون آن که حتی یک تلسکوپ هم دیده باشد تلسکوپ خود را ساخت. از او باید به عنوان اولین کسی یاد کرد که به طور رسمی در کار ستاره شناسی از تلسکوپ استفاده کرد. در ابتدا تلسکوپ او تنها 3 برابر بزرگنمایی می کرد اما بعد از مدتی او تلسکوپی ساخت که 30 برابر بزرگنمایی می کرد. او به کمک این تلسکوپ توانست برای اولین بار سطح ماه را به خوبی ببیند و اقمار سیاره مشتری و حلقه های زحل را کشف کند و سپس به مشاهده لکه های سطح خورشید بپردازد.

ادموند هالی

ادموند هالی یک اخترشناس،ریاضیدان و مخترع انگلیسی بود. از بیست سالگی در سنت هلن جزیره ای در جنوب اقیانوس اطلس به رصد کردن ستارگان آسمان نیمکره جنوبی پرداخت. در بازگشت به وطن از دوستان بسیار نزدیک نیوتن شد. وی معتقد بود که دنباله دارها مانند سیارات احتمالا" دارای مدار بیضوی هستند. این بدان معنا بود که دنباله دارها را می توان ردیابی نمود و بازگشت آنها را محاسبه و حتی پیش بینی کرد. هالی با کمک قانون جاذبه نیوتن پیش بینی کرد که دنباله داری که در سالهای 1607 و 1682 از کنار زمین گذشت در سال 1758 باز خواهد گشت. دنباله دار مزبور در سال 1759 بازگشت یعنی یک سال دیرتر، زیرا از مجاورت مشتری رد شده بود و جاذبه نیرومند مشتری از سرعت آن کاسته بود. ولی سال 1759 به سال 1758 بسیار نزدیک است پس پیش بینی هالی دقیق بود و دنباله دار مزبور به افتخار او هالی نامیده شد.

جیووانی دومینیکو کاسینی

اخترشناس فرانسوی ایتالیایی تبار و استاد نجوم دانشگاه بولونیا بود و بیشتر اوقات به رصد ستارگان می پرداخت. او مدت حرکت وضعی مریخ و مشتری را به دست آورد و چهار قمر زحل را کشف کرد. با ارزشترین کار علمی وی تعیین اختلاف منظر مریخ و تعیین فاصله سیاره مریخ از زمین بود. او به همین طریق توانست فاصله خورشید از زمین را به دست آورد اما نتیجه این کار چندان درست نبود. در سال 1669 میلادی لویی چهاردهم پادشاه فرانسه وی را به پاریس دعوت کرد. کاسینی این دعوت را پذیرفت و بقیه عمر را در پاریس گذراند.

هنریتا سوان لویت

بانوی اخترشناس آمریکایی ، اخترشناس رصدخانه هارواردبود. وی مدتها درباره ابرهای ماژلانی کار کرد و در سال 1912 میلادی به کشف عمده ای دست یافت. وی بیشتر به ستارگانی توجه داشت که دوره درخشندگی آنها متفاوت بود و او آنها را متغییرهای قیفاووسی نامید. خانم لویت دریافت که هر چه دوره تناوب درخشندگی طویلتر باشد ستاره درخشانتر است. با این کشف تعیین فاصله ستاره های دوری را که نمی توانستند اختلاف منظر آنها را به دست آورند امکانپذیر شد.

پییر دو لاپلاس

اخترشناس و ریاضیدان فرانسوی در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و به مساعدت و تشویق عموی کشیش خود به تحصیل روی آورد. در شانزده سالگی به دانشگاه کان راه یافت و با شوق هرچه تمامتر رشته ریاضیات را دنبال کرد. در 18 سالگی عازم پاریس شد و با نوشتن رساله ای درباره مکانیک توجه دالامبر را جلب کرد و به استادی ریاضیات مدرسه نظام پاریس دست یافت.

یکی از مسائلی که لاپلاس برای یافتن راه حل آن اقدام کرد مسئله بی نظمی مدار سیارات بود که دانشمندان از مدتها قبل به آن پی برده بودند. لاپلاس این مشکل را حل کرد و نظریات خود را در کتاب بزرگی به نام مکانیک سماوی شرح داد. انتشار این کتاب از سال 1799 تا سال 1825 میلادی طول کشید. در این سالها حوادث سیاسی عمده ای در فرانسه جریان داشت و لاپلاس با تدابیر خاصی از این جریانها گذشت. شهرت عمده لاپلاس به خاطر ارائه نظریه ای درباره تشکیل منظومه خورشیدی بود. بنابراین نظریه منظومه خورشیدی در آغاز توده عظیم ابر مانندی بسیار داغ بوده است که به کندی دوران می کرده است. این توده ابر مانند به تدریج گرمای خود را بر اثر تشعشع از دست داده،متراکم شده و بر اثر کم شدن حجم سرعت دوران آن افزایش یافته است. سپس بر اثر نیروی گریز از مرکز حلقه هایی از این توده جدا شده و سرانجام به صورت منظومه خورشیدی در آمده است. این نظریه که به نظریه سحابی معروف است در سراسر قرن نوزدهم معتبر بود تا اینکه در اوایل قرن بیستم از اعتبار افتاد و سپس با اصلاحاتی اعتبار خود را بدست آورد.

ادوین هابل

ادوین هابل یک اخترشناس آمریکایی بود که ابتدا در آکسفورد به تحصیل حقوق پرداخت و سپس به اخترشناسی روی آورد و از 1914 تا 1917 میلادی در رصدخانه یرکیز مشغول به کار شد.

جنگ جهانی اول وقفه ای در کارش پدید آورد و متعاقب آن در رصدخانه ماونت ویلسون به کمک تلسکوپ صد اینچی به انجام رصدهای آسمانی و پژوهشهای نجومی پرداخت.

وی علاقه خاصی به سحابیها داشت و در سال 1924 میلادی با بزرگترین تلسکوپ آن زمان ستارگان درون سحابی آندرومدا را کشف کرد. از آن پس نیز تحقیقات خود را در این زمینه ادامه داد و ثابت کرد که تعدادی از ستارگان از نوع متغییرهای قیفاووسی هستند. هابل با استفاده از قانون دوره تناوب درخشندگی فاصله سحابی آندرومدا تا زمین را استنتاج کرد و به این ترتیب مطالعه درباره جهان ماورای کهکشان را بنیاد نهاد و برای نخستین بار وجود اجرام سماوی برون کهکشانی را اعلام داشت. وی درصدد برآمد تا کهکشانها را از روی شکل و از نظر تحول احتمالی طبقه بندی کند. بزرگترین نتیجه ای که از این کار به دست آورد تحلیلی بود که در سال 1929 میلادی درباره سرعتهای دور شدن یا نزدیک شدن آنها و انبساط جهان به عمل آورد.

ویلیام هاگینز

ویلیام هاگینز یک اخترشناس انگلیسی بود که در جوانی به تحقیقات میکروسکوپی علاقه داشت. اما در سال 1865 میلادی به ساختن رصدخانه ای در نزدیکی لندن اقدام کرد و از آن پس به تحقیقات و رصدهای نجومی روی آورد. در سال 1863 میلادی از تحقیقاتی که درباره خطوط طیفی به عمل آورد اعلام داشت که همان عناصری که در زمین وجود دارد در ستارگان نیز یافت می شود که در آن زمان گفتاری حیرت انگیز بود. وی در سال 1866 میلادی برای نخستین بار طیف یک سحابی را مورد مطالعه قرار داد و ثابت کرد که اطراف آن را گاز هیدروژن فرا گرفته است. هاگینز با استفاده از تحقیقات فیزو در مورد تعمیم اصل دوپلر به بزرگترین کشف علمی خویش نایل آمد. وی دریافت که اگر ستاره ای به زمین نزدیک شود یک نوع جابه جایی به طرف بنفش در خطوط طیفی آن روی می دهد. حتی توانست از روی مقدار جابه جایی سرعت را در امتداد دید تعیین کند.

ژرژ لومتر

ژرژ لومتر اخترشناس بلژیکی بود که ابتدا در رشته الهیات تحصیل کرد و در سال 1922 میلادی کشیش شد. سپس به نجوم روی آورد و در دانشگاه کمبریج انگلستان و انستیتوی تکنولوژی ماساچوست در آمریکا به تحصیل پرداخت و در سال 1927 میلادی درجه دکتری گرفت. آنگاه به کشور خود بلژیک بازگشت و به سمت استادی نجوم فیزیکی در دانشگاه بودن برگزیده شد.

وی معتقد بود که همه کهکشانها در ابتدا چنان به هم نزدیک بوده اند که صورت توده واحدی داشته اند. وی این توده واحد که تمام جهان را شامل بوده است تخمک کیهانی می نامید. به نظر وی این تخمک کیهانی بر اثر یک انفجار عظیم منفجر شده و انبساط عالم نیز باقیمانده آن انفجاری است که میلیاردها سال پیش روی داده است. لومتر نظریات خود درباره کیهانزایی را در سال 1927 میلادی منتشر کرد.





nightsky.com

Renjer Babi
07-03-2007, 11:29
زماني که «خيام» تنظيم تقويم خورشيدي را تكميل كرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]حکيم عمر خيام نيشابوري

تقويم هجري خورشيدي كه مورد استفاده ما ايرانيان است، 6 مارس 1079 ميلادي (پانزدهم اسفندماه و روزي چون امروز) توسط حكيم عمر خيام نيشابوري تكميل شد كه به تقويم جلالي معروف گرديده است، زيرا كه در زمان حكومت جلال الدين ملكشاه سلجوقي تنظيم شده بود.
اين تقويم دقيق تر از تقويم (خورشيدي) ميلادي است، زيرا كه عدم دقت آن هر 3770 سال، يك روز است و تقويم ميلادي هر3330 سال.
عمر خيام كه در سال 1044 ميلادي به دنيا آمد و در سال 1124 در گذشت نه تنها رياضي دان و آگاه از علم هيات ( فضا - ستارگان) بود بلكه در فلسفه، پزشكي و شعر نيز شهرت جهاني دارد و رباعيات او كه در سال 1839 به انگليسي ترجمه شده هنوز هر سال تجديد چاپ مي شود. آثار ديگر او از جمله «نوروز نامه» و «رساله در وجود» معروفند. عمر خيام با همه علاقه اي كه به زادگاهش نيشابور داشت؛ در طول حيات خود چند سفر تحقيقاتي به اصفهان، سمرقند، بخارا و ري كرده بود. وي با اين که به كار دولتي علاقه نداشت، دعوت شاه وقت را براي ساختن رصدخانه ري پذيرفت.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mohammad Hosseyn
12-03-2007, 17:44
با سلام خدمت دوستان .
در این تایپیک زندگی نامه و عکس های دانشمندان بزرگ علم فیزیک و نجوم قرار داده می شود .

کاوه رسولی
12-03-2007, 18:50
عکسهای جالبی بود ممنون
اگر از دانشمندان دیگر هم عکسی داری بذارش

Renjer Babi
12-03-2007, 18:57
سلام محمد جان
تاپیک خوبیه!
منم کمکت میکنم.
البته باید ادامش بدی.
پس تمام عکسات و سریع تموم نکن.تا یه چند ماهی این تاپیک هروز آپدیت بشه...............
بعد عکسای خیلی حجیم رو به صورت لینک قرار بده،چون برای افرادی مثل من که از اینترنت نفتی استفاده می کنن یه نمه سخته لود صفحه ها.


یه پیشنهاد:اصلا می خوای این تاپیک رو کلا بزاریم برای گزاشتن عکس دانشمندان و افراد مشهور در زمینه فیزیک و نجوم.زندگینامه شون هم می تونیم اینجا بزاریم.اگه موافقی یه اسم خوب برای تاپیک انتخاب کن تا ردیفش کنم.
اگه تعداد بازدید هم خوب بشه استیکیش می کنم.

فعلا

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mohammad Hosseyn
15-03-2007, 13:45
یه پیشنهاد:اصلا می خوای این تاپیک رو کلا بزاریم برای گزاشتن عکس دانشمندان و افراد مشهور در زمینه فیزیک و نجوم.زندگینامه شون هم می تونیم اینجا بزاریم.اگه موافقی یه اسم خوب برای تاپیک انتخاب کن تا ردیفش کنم.
اگه تعداد بازدید هم خوب بشه استیکیش می کنم.
با سلام ، اول باید یه معذرت خواهی بکنم به خاطر این غیبت های طولانی که در انجمن دارم ...
دوم اینکه تشکر ویژه از شما بکنم بخاطر یاری کردن من ...
بعد هم اینکه خوبه بهتره همین کار رو بکنیم ... می تونیم اسمش رو "عکس هایی از مشاهیر علم فیزیک و نجوم " بزاریم ...
نظر شما چیه ، اگه خوب نیست شما یه چیز بهتر بزارید ...
من هم سعی می کنم خوب بروزش بکنم .
با تشکر .


عکسهای جالبی بود ممنون
اگر از دانشمندان دیگر هم عکسی داری بذارش
خواهش می کنم وظیفست ...
احتمالا این کار رو هم می کنیم .

مرتضی nvcd
16-03-2007, 05:07
سلام

اقا محمد تشکر از این تاپیکی که زدی

راستی به نظر من چون امکان داره زندگی نامه دانشمندان رو هم توش بزاری بهتره همون مشاهیر فیزیک و نجوم

باشه. البته اگه موافقی.

من هم سعی می کنم کمک کنم.بعد هم از دوستانی که می خوان زندگی نامه ها رو بذارن خواهش می کنم یا می

کنیم کامل باشه هر خواننده ای که می اد با دست پر برگرده

ممنون

Renjer Babi
16-03-2007, 13:47
خواهش میکنم
محمد جان انجام شد
ببین اسمش خوبه!

Mohammad Hosseyn
16-03-2007, 21:36
خیلی ممنون ، عالیه ، سعی می کنم برسم به تایپیک ...

مرتضی nvcd
19-03-2007, 02:40
کپلر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یوهان کپلر در 16 ماه مه 1571 در وایل دراشتات آلمان متولد شد. دوران کودکی کپلر با فقر و تنگدستی و بدبختی توأم بود، کپلر برای تحصیل به مدرسه طلاب پروتستان رفت و در اثر هنر و استعدادی که از خود نشان داد بوسیله استادانش دوانه دانشگاه توبینگن شد. کپلر در سال 1594 به سمت معلم ریاضیات مدرسه شبانه روزی پروتستان در گراتز انتخاب شد، وی برای افزودن به درآمد ناجیز خود تقویمهای نجومی که در میان سایر چیزها وضع هوا ، سرنوشت شاهزاده‌ها ، خطرات وقوع جنگ و قیام ترکها را نیز پیش بینی می‌کرد، چاپ و منتشر می‌نمود.

شهرت وی در این زمینه‌ها بزودی پخش و سرانجام طالع بین امپراتور رودلف و اعضای برجسته دیگر در بار او شد و این روش منبع درآمد کپلر شده بود. از وی نقل شده است که: طالع بینی از گدایی بهتر است. از سر زدن گهگاه او به عالم فالگیری که بگذریم، یوهان کپلر کسی است که جایگاه او در یمان غولان است. او نخستین انسانی است که با فراست رمز معماری منظومه شمسی را گشود و قوانینی برای حرکت سیارات آن فرمول بندی کرد.
کپلر در اثر مطالعات در علم نجوم با خود گفت چون به موجب هیأت کوپرنیک سیارات به دور خورشید دوایری طی می‌کنند، بنابراین مجموعه تمام اوضاع مریخ که بوسیله تیکو رصد شده است باید روی یک دایره فضایی قرار گیرد (تیکو براهه نشان داد که حرکت سیارات کاملاٌ با نمایش و تصویر دایره‌های هم مرکز وفق نمی‌دهد از آنجا که تیکو براهه بیشتر به رصدهای مستقیم و اندازه گیری سرگرم بود، هیچ کوششی برای تجزیه و تحلیل نتایج خود را انجام نداد و این کار به یوهان کپلر که در سال آخر زندگی تیکو براهه دستیار وی بود محول گشت).

کپلر مسلح به این گنجینه معلومات و با ایمان به درستی نظریه کپرنیک کمر به کشف قوانین ریاضی حل کننده مسأله حرکت سیارات بست. اطلاعات رصدی یاد شده در نظریه بزرگ خورشید مرکزی کوپرنیک بطور کامل صدق نمی‌کرد و کپلر ناچار شد مدت ده سال از عمر خود را صبورانه وقف کار سخت بررسی عملی در حرکت سیارات و قوانین ریاضی حاکم بر آنان کند. او همه این کارها را به تنهایی و بدون یاری گرفتن از کسی کرد و ارزش کار او بجز از سوی چند تن ، درک نشد.
کپلر در 1609 ناگهان به نیروی الهام متوجه حقیقتی شد، سیاره مریخ روی مسیر بیرونی است. نبوغ کپلر با کشف بیضی بودن شکل حقیقی مسیر زمین به دور خورشید ظاهر شد که پیش از آن یک دایره کامل دانشته و پذیرفته شده بود. وقتی کپلر مسیر بیضی شکل ستاره را کشف کرد شروع به پیش بینی حرکت آن نمود و گفت که فلان وقت باید در فلان موضع قرار گیرد و همه جا ستاره را در رأس موعد در محل موعد مشاهده کرد. او آن نتیجه را از راه محاسبه رابطه موقعیتهای مکانی زمین و مریخ و خورشید با یکدیگر گرفت، زیرا داده‌های رصدی تنها در یک مسیر بیضی صدق می‌کردند.

کپلر در پی انجام آن کار دست به کار انجام محاسبات مربوط به حرکت و مدار سیارات شناخته شده دیگر شد. دست آورد او در آن زمینه با در نظر گرفتن پیشرفت کم ریاضیات در آن زمان بسیار بزرگ و چشمگیر بود، وی علاوه بر کشف انطباق دقیق ارقام معلومات رصدی با بیضی بودن مدارها کشف کرد که سرعت حرکت هر سیاره به دور خورشید با فاصله آن از خورشید نسبت عکس دارد. در سال 1609 در کتاب(نجوم جدید) دو قانون که اولی نام او را ابدی ساخته ذکر نموده، این بار دیگر حرکت دایره‌ای که اینقدر در نظر بطلمیوس عزیز بوده‌اند به کلی از بین رفت و نجوم قدیم را همراه برد.
قوانین کپلر

کپلر پس از چندین سال مطالعه در حرکت سیارات در سال 1618 موفق به کشف قانون سوم خود شد. کپلر بر پایه آن یافته‌ها قوانین سه گانه زیر را درباره حرکت سیارات بیان کرد:


مدار حرکت سیارات به گرد خورشید یک بیضی است که خورشید در یکی از دو کانون آن قرار دارد.
خط وصل کننده هر سیاره به خورشید در زمانهای مساوی مساحتهی مساوی جاروب می‌کند.
مکعب فاصله متوسط هر سیاره تا خورشید با مربع زمان یک دور کامل گردش سیاره تناسب مستقیم دارد.

قانون دوم را می‌توان به صورت زیر نیز بیان کرد: زمانی که سیاره دور بیضی مسیر در حرکت است فاصله تا خورشید زیادتر و سرعت حرکت کمتر است، به تدریج که سیاره به نقاط نزدیک بیضی مسیر می‌رسد، سبب می‌شود فاصله تا خورشید کمتر و سرعت سیاره زیادتر می‌شود. این تغییر در سرعت سبب می‌شود که سیاره چه به خورشید نزدیک و چه از آن دور باشد، مساحت در نور دیده‌اش در فضا در فواصل زمانی ثابت ، ثابت می‌ماند.

قانون سوم کپلر را هم می‌توان به اینگونه بیان کرد: هرگاه فاصله متوسط هر سیاره تا خورشید به توان سه و زمان کامل شدن یک دور سیاره به توان دو رسانده و نسبت اعداد حاصل تشکیل شود. این نسبت همواره ثابت و برای تمام سیارات یکی است گذشته از این ، کپلر نخستین بار اصل ماند (اصل جبر) را در مکانیک حدس زد که بعدها بوسیله گالیله صورت تحقق یافت.

کپلر در 15 نوامبر 1631 در اطاق میخانه‌ای زندگی را بدرود گفت. کپلر به زودی پس از مرگ از خاطرها رفت و هیچ کس آثار او را مطالعه نمی‌کرد، ولی دوران افتخار او زمانی آغاز گردید که اسحاق نیوتن و لاپلاس شناخته شدند، او خود قبلاٌ در این خصوص چنین نوشته بود، من کتاب خود را می‌نویسم خواه خوانندگان آن مردان فعلی یا آیندگان باشند تفاوتی ندارد. این کتاب می‌تواند سالها انتظار خوانندگان واقعی خود را بکشد، مگر نه خداوند شش هزار سال انتظار کشید تا تماشاگری برای آثار او پیدا شد.

روزشمار زندگی کپلر


یوهانس کِپلر، ستاره‌شناس آلمانی، وقتی ادعا کرد که سیاره‌ها در مدارهای بیضوی به دور خورشید می‌گردند و خورشید تنها نیروی اداره کننده مدارهای سیارات است؛ مورد اعتراض سنت‌ها و باورهایی که قرن‌ها پایدار بود قرار گرفت. قوانین سه گانه او در مورد حرکت سیاره‌ای، که به قوانین کپلر معروفند تأثیری عمیق بر ستاره‌شناسان بعد از او به‌جا گذاشتند و امروزه نیز برای تجسم و درک منظومه شمسی دارای اهمیت فراوانی هستند. او یکی از طرفداران سرسخت نظریه خورشید مرکزی (منظومه شمسی) بود.

در ۲۷ دسامبر سال ۱۵۷۱ در وایل-در-اشتات، در نزدیکی اشتوتگارت، که شهری خارج از امپراتوری مقدس روم بود متولد شد.

۱۵۷۷ کپلر از مشاهده یک ستاره دنباله‌دار عظیم به ستاره‌شناسی علاقمند می‌شود.

۱۵۸۸ بخش اول مطالعاتش را در دانشگاه توبینگن آلمان کامل می‌کند، جایی که هدفش از مطالعه احراز مقام کشیشی در کلیسای اوتر است.

۱۵۸۹ در دانشگاه به مطالعه در رشته‌های فلسفه، ریاضی و ستاره‌شناسی مشغول می‌شود.

۱۵۱۹ در دانشگاه توبیتگن موفق به دریافت درجه استادی می‌شود، سپس به آموزش‌های معنوی روی می‌آورد.

۱۵۹۴ از کشیش شدن منصرف می‌شود و به عنوان معلم ریاضی و ستاره‌شناسی در گرتس بلژیک مشغول به کار می‌گردد.

۱۵۹۵ کپلر تقویمی از پیش بینی‌های نجومی منتشر می‌کند. (او با نشر تقویم‌های ستاره‌شناسی منبع در آمدی برای خود فراهم کرده بود).

۱۵۹۶ کتاب «رموز جهان» را منتشر می‌کند. کپلر در این کتاب عنوان می‌کند که فواصل هر یک از ۶ سیاره شناخته شده از خورشید را می‌توان به پنج شکل هندسی رایج مرتبط دانست. (چهار وجهی، مکعب ۶ وجهی، هشت وجهی، ۱۲ وجهی و ۲۰ وجهی).

۱۵۹۸ کپلر به دنبال یک پاکسازی مذهبی به وسیله متعصبان فرقه پروتستان مجبور به ترک گراتس می‌شود. او قبل از بازگشت به گراتس، یکسال در پراگ می‌ماند.

۱۶۰۰ دوباره از «گراتس» رانده می‌شود و به پراگ باز می‌گردد و دستیار ستاره‌شناس هلندی، تیکوبراهه (۱۶۰۱ ـ ۱۵۴۶)، می‌شود.

۱۶۰۱ پس از مرگ «براهه» کپلر به عنوان ریاضیدان سلطنتی امپراتور رودلف دوم که امپراتور مقدس روم بود، مشغول به کار می‌شود.

۱۶۰۲ در ماه اکتبر، یک ابرنواختر رصد می‌کند که آن را از آن زمان نواختر کپلر می‌نامند.

۱۶۰۹ کتاب ستاره‌شناسی نوین را منتشر می‌سازد و در آن نشان می‌دهد سیاره‌ها در مدارهای بیضی شکل بدور خورشید و حول یک کانون مشترک حرکت می‌کنند و اینکه اگر خطی بین خورشید و یک سیاره در حال حرکت رسم شود، این خط در زمان مساوی نواحی مساوی از مدار بیضوی را جارو می‌کند. این ادعاها را به عنوان قوانین اول و دوم کپلر می‌شناسند.

۱۶۱۱ کتاب دیوپتریس را منتشر می‌کند که مباحثی در مورد نورشناسی و طراحی تلسکوپ دارد. طرح تلسکوپ او به به نام خودش در ستاره‌شناسی شناخته می‌شود.

۱۶۱۲ کپلر پس از مرگ امپراتور رادلف دوم به اینتس نقل مکان می‌کند و به عنوان ریاضیدان در ایالت‌های شمال اتریش مشغول به کار می‌‌شود.

۱۶۱۷ سه کتاب اول از کار هفت جلدی کپلر به نام «خلاصه‌ای از ستاره‌شناسی کپرنیک» چاپ می‌شوند. این کتاب‌ها در برگیرنده نگرشی منظم به ستاره‌شناسی خورشید مرکزی بوده و از اهمیت بسیاری برخوردارند. مجلدات باقیمانده در سال‌های ۲۱ـ ۱۹۲۰ چاپ شدند.

۱۶۱۹ کتاب «هماهنگی جهان» را منتشر می‌کند و در آن کتاب به پایه گذاری رابطه بین فاصله سیاره از خورشید و زمانی که طول می‌کشد تا سیاره بدور خورشید بگردد، می‌پردازد. (این رابطه اکنون قانون سوم کپلر نامیده می‌‌شود).

۱۶۲۷ «جداول رودولفی» که فهرستی از ۱۰۰۵ ستاره است را کامل می‌کند. رسم این جداول که توسط «تیکوبراهه» شروع شدند، شامل نمودارهایی از موقعیت‌های پیش بینی شده سیارات با توجه به قوانین جدید کپلر هستند.

۱۹۲۸ ریاضیدان خصوصی آلبرت والنشتاین دوک فریدآند و فرمانده سپاه سلطنتی امپراتور فردیناند دوم می‌شود.

۱۶۳۰ در ۱۵ نوامبر هنگامی که عازم رگنزبورگ ایالت باواریا بود بر اثر نوعی تب می‌میرد.

۱۶۳۱ سولمنیوم که یک داستان علمی تخیلی به قلم کپلر است و ۲۰ سال قبل نوشته شده است منتشر می‌گردد. این کتاب داستان یک سفر رویایی به ماه است.

منبع:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

behnam karami
19-03-2007, 16:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گاليلئو گاليلئي معروف به گاليله
تولد : 1564 فلورانس ايتاليا

فوت: 8 ژانويه 1642 فلورانس

گاليله فيزيكدان و منجم بزرگ را پدر علوم تجربي مي نامند. او با استفاده از ابزار كار و نيز روش مناسب توانست بعضي از قانون هاي طبيعت را با استفاده از آزمايش به دست آورد و باطل بودن نظريات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به كمك آزمايش مشخص كند.

گاليله در 19 سالگي به دانشگاه (( پيز)) راه يافت و علوم پزشكي را تحصيل كرد اما پس از مدتي به رياضيات و فيزيك روي آورد. توجه به پديده هاي طبيعت و يافتن ارتباطي ميان پديده ها از مشخصات ذهني او بود. گفته مي شود روزي كه به كليسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهاي كليسا شد.

از اين مشاهده اتفاقي به سوي آزمايش علمي درباره آونگ كشانده شد و قانون همزماني نوسانات كم دامنه آونگ را به دست آورد. گاليله در زمان استادي دانشگاه پيز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه كرد و با آزمايش بر سطح شيبدار كه خود مبتكر آن بود نتيجه گرفت كه اگر فقط نيروي وزن بر اجسام مختلف اثر كند شتاب سقوط براي همه آنها يكسان است و به عبارت ديگر : در جايي كه هوا نيست همه اجسام با شتاب يكسان سقوط مي كنند او علاوه بر سقوط آزاد حركت پرتابه ها را نيز مورد بررسي قرار داد و نتيجه گرفت كه مسير پرتابه ها سهمي است.

در سال 1592 به تدريس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در اين سمت ماند. در 1609 يك دوربين نجومي ساخت ( دوربين گاليله از يك عدسي محدب شيئي و يك عدسي مقعر چشمي تشكيل شده است) و با آن در هفتم ژانويه 1610 قمرهاي سياره مشتري را كشف كرد.

كشف قمرهاي مشتري و مشاهده حركت آنها و اظها ر نظر درباره درستي نظر كپرنيك مربوط به حركت زمين و سيارات به دور خورشيد دشمني كليسا را به دنيال داشت. گاليله براي اثبات درستي نظريات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضاي كليسا با حركت سيارات از داخل دوربين دست از دشمني بردارند اما اين عاشقان افكار خويش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربين ندانستند و سرانجام به سال 1633 گاليله را به پاي ميز محاكمه كشاندند. آخرين فعاليت علمي گاليله تاليف كتابي به نام گفتگو درباره دو علم جديد بود كه فعاليتهاي علمي خود را در رشاه فيزيك در آن نوشته است .

behnam karami
19-03-2007, 16:38
نیکولا تسلا

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Renjer Babi
21-03-2007, 18:02
سلام ورود شما رو به این انجمن تبریک میگم.

مثل اینکه هیچکس اینجا نیست . خوب عیبی نداره خودم ادامه میدم .

جناب behnam karami خیلی از مطالب شما استفاده کردیم.
ممنون از فعالیت خوبتون.
امیدوارم ادامه داشته باشه.

ممنون

مرتضی nvcd
22-03-2007, 06:26
خواجه نصرالدین طوسی(598-672)
حمد بن حسن جهرودي طوسي مشهور به خواجه نصير الدين طوسي در تاريخ 15 جمادي الاول سال 598 هجري قمري در طوس ولادت يافته است. او به تحصيل دانش علاقه زيادي داشت و از دوران جواني در علوم رياضي و نجوم و حكمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گرديد. طوسي يكي از سرشناس ترين و با نفوذترين چهره هاي تاريخ اسلامي است. علوم ديني و علوم عملي را زير نظر پدرش و منطق و حكمت را نزد خالويش بابا افضل ايوبي كاشاني آموخت. تحصيلاتش را در نيشابور به اتمام رسانيد و در آنجا به عنوان دانشمندي برجسته شهرت يافت. خواجه نصير الدين طوسي را دسته اي از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهي او را عقل حادي عشر (يازدهم) نام نهاده اند. علامه حلي كه يكي از شاگردان خواجه نصير الدين طوسي مي باشد درباره استادش چنين مي نويسد: خواجه نصير الدين طوسي افضل عصر ما بود و از علوم عقليه و نقليه مصنفات بسيار داشت. او اشرف كساني است كه ما آنها را درك كرده ايم. خدا نوراني كند ضريح او را. در خدمت او الهيات، شفاي ابن سينا و تذكره اي در هيئت را كه از تأليفات خود آن بزرگوار است قرائت كردم. پس او را اجل مختوم دريافت و خداي روح او را مقدس كناد. نصيرالدين زماني پيش از سال 611 در مقابل پيشروي مغولان به يكي از قلعه هاي ناصرالدين محتشم فرمانرواي اسماعيلي پناه برد. اين كار به وي امكان داد كه برخي از آثار مهم اخلاقي، منطقي، فلسفي و رياضي خود از جمله مشهورترين كتابش «اخلاق ناصري» را به رشته تحرير درآورد. وقتي كه هولاكو به فرمانروايي اسماعيليان در سال 635 پايان داد طوسي را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد كه رصدخانه بزرگي در مراغه احداث كند كه شروع آن از سال 638 بود. براي كمك به رصد خانه علاوه كمكهاي مالي دولت اوقاف سراسر كشور نيز در اختيار خواجه گذارده شده بود كه از عشر (يك دهم) آن جهت امر رصدخانه و خريد وسايل و اسباب و آلات و كتب استفاده مي نمود در نزديكي رصد خانه كتابخانه بزرگي ساخته شده بود كه در حدود چهارصد هزار جلد كتب نفيس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرار داده بود كه از بغداد و شام و بيروت و الجزيره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه يك سراي عالي براي خواجه و جماعت منجمين ساخته بودند و مدرسه علميه اي جهت استفاده طلاب دانشجويان. اين كارها مدت 13 سال به طول انجاميد تا اينكه ايلخان هلاكوي مغولي در سال 663 درگذشت. ليكن خواجه تا آخرين دقايق عمر خود اجازه نداد كه خللي در كار آنجا رخ دهد و كوشش بسيار نمود كه آن رصد خانه و كتابخانه از بين نرود.
قسمت اعظم 150 رساله و نامه هاي طوسي به زبان عربي نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سينا قابل قياس است جز آنكه ابن سينا پزشك بهتري بود و طوسي رياضيدان برتري. از پنج كتابي كه در زمينه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است. در رياضيات تحريرهايي بر آثار آوتولوكوس، آرستاخوس، اقليدس، آپولونيوس، ارشميدس، هوپسيكلس، تئودوسيوس منلائوس و بطلميوس نوشت. از جمله مهمترين آثار اصيل وي در حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافيه و اثر معروفش كتاب شكل القطاع است كه به نوشته هاي رگيومونتانوس اثر گذارده است. معروفترين آثار نجومي وي زيج ايلخاني كه در سال 650 نوشته شده مي باشد و همچنين تذكره في علم الهيئه است. كتاب تنسوق نامه و كتابهايي در زمينه اختربيني نيز نوشته است. احتمالاً برجسته ترين كار طوسي در رياضيات در زمينه مثلثات بوده است در كشف القناع عن اسرار شكل القطاع، وي نخستين كسي بود كه مثلثات را بدون توسل به قضيه منلائوس يا نجوم توسعه بخشيد و هم او بود كه براي نخستين بار قضيه جيوب را، كه رويداد برجسته اي در تاريخ رياضيات است به روشني بيان كرد. در نجوم تذكره في علم الهيئه وي شايد كاملترين نقد بر نجوم بطلميوسي در قرون وسطي و معرف تنها الگوي رياضي جديد حركات سيارات است كه در نجوم قرون وسطي نوشته شده است. اين كتاب به احتمال زياد از راه نوشته هاي منجمان بيزانسي به كوپرنيك اثر گذاشته است و همراه با كار شاگردان طوسي متضمن تمام تازه هاي نجومي كوپرنيكي است به استثناي فرضيه خورشيد مركزي آن. نصير الدين طوسي با اينكه سرو كارش بيشتر در سياست و اجتماع بوده روشن ترين راه را كه براي رسيدن به جهان جاوداني نشان مي دهد ديانت است. اگرچهت در تمام توشته هاي خود دم از استقلال و معرفت مي زند اما آشكارا مي گويد دانش تنها از ايمان و دين حاصل مي شود و حقيقت دانش را دين ميداند كه تسلي بخش جانها و روان بخش كالبدهاي افسرده است. طوسي بيشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وي يك مؤسسه علمي در تاريخ علم به شمار مي رود. كتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقايسه با مشابهش يعني كتاب بيروني (كتاب الجماهر في معرفت الجواهر) در درجه دوم اهميت قرار دارد. طوسي يكي از پيشروترين فلاسفه اسلامي است كه تعيمات مشّائي ابن سينا را پس از آن كه در طول دو سده در محاق «كلام» قرار گرفته بودند احياء كرد. او مظهر نخستين مرحله تركيب تدريجي مكتبهاي مشّائي و اشراقي است. اخلاق ناصري وي رايج ترين كتاب اخلاقي بين مسلمانان هند و ايران بوده است. تجريد العقايد او در كلام مبناي الهيات اصولي شيعه دوازده امامي است. طوسي احتمالاً بيش از هر فرد ديگر مايه احياي علوم اسلامي بوده است. گروهي خواجه را برهم زننده وحدت دو ملت عربي و اسلامي مي پندارند و مي گويند به دست او وحدت عربي در آن زمان پاشيده شد. در حقيقت خواجه در اين باب گناهي نداشت و اگر لياقت خواجه پس از آن همه وقايع و خونريزي به داد مسلمانان نرسيده بود جهان اسلامي امروز چه وضعيتي داشت؟ در سال 672 هجري قمري نصير الدين طوسي با جمعي از شاگردان خود به بغداد رفت كه بقاياي كتابهاي تاراج رفته را جمع آوري و به مراغه بازگرداند اما اجل مهلتش نداد و در تاريخ 18 ذي الحجه سال 672 هجري قمري در كاظمين نزديك بغداد دار فاني را وداع گفت. نصير الدين طوسي ستاره درخشاني بود كه در افق تاريك مغول درخشيد و در هر شهري كه پاگذارد آنجا را به نور حكمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاريك وجود چنين دانشمندي مايه اعجاب و اعجاز بود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مرتضی nvcd
22-03-2007, 06:56
این عکس های جالب از خانواده انیشتین گرفته شده که امیدوارم جالب توجه واقع بشه

پدر بزرگ و مادر بزرگ انیشتین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

پدر انیشتین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مادر انیشتین

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

خواهر انیشتین به همراه خود او
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

behnam karami
22-03-2007, 20:44
استیون هاوکینگ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متولد 8 ژانويه 1942
او از هر گونه تحرك عاجز است. نه مي تواند بنشيند نه برخيزد. نه راه برود. حتي قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد يا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر توانايي سخن گفتن را نيز ندازد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش در يك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتي پوست و استخوان است روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلبش و ريه هايش و دستگاه هاي حياتي بدنش كار مي كنند و بخصوص مغزش فعال است. يك مغز خارق العلده كه دمي از جستجو و پژوهش و رهگشايي بسوي معماها و نا شناخته ها باز نمي ماند.


اين اعجوبه مفلوج استيفن هاوكينگ پرآوازه ترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج همان كرسي استادي را در اختيار داردكه بيش از دو قرن پيش زماني به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنين وي را انيشتين دوم لقب داده اند زيرا مي كوشد تئوري معروف نسبيت را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي كوانتومي فرمول واحد جديدي ارائه دهد كه توجيه كننده تمامي تحولات جهان هستي از ذرات ريز اتمي تا كهكشان هاي عظيم باشد.
اينشتين معتقد بود كه چنين فرمول يا قانون واحدي مي بايست وجود داشته باشد و سالهاي آخر عمرش را در جستجوي آن سپري كرد اما توفيقي نيافت.
استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است.اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي حتي نور امكان جدايي از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت هم سياهچاله ناميده شدند.رديابي و رويت آنها بوسيله قويترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود اين استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي چون و چرا ناپذيرش- نه فقط وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيك اختري و كيهان شناسي اهميت بسزايي دارد و به عقيده صاحبنظران بناي اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد.

كتاب جديد هاوكينگ در اين زمينه كه بعنوان سياهچاله ها و جهان هاي نوزاد انتشار يافت در محافل علمي جهان مثل يك بمب صدا كرد و شگفتي فراوان برانگيخت. اما قبل از اشاره خلاصه اي مي آوريم از زندگي نويسنده اش كه براستي از كتاب او شگفتي بر انگيز تر است .

استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكي و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند اما در مدرسه يك شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز خود را در محدوده كتاب هاي درسي مقيد نمي كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از كلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در كتاب هاي درسي اشتباهاتي را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد !

پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با يك زندگي ساده در خانه اس شلوغ و فرسوده اما مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت مي كرد. فرانك پدر خانواده پزشك متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي مي گذرانيد. اين غيبت هاي متوالي برلي بچه ها چنان عادي شده بود كه تصور مي كردند همه پدر ها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت مي كنند و بعد به آشيانه بر مي گردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ايجاد مي كرد.

استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود كنجكاوي شديدي مي يافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي كشف فضا- پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها جوانان را مجذوب مي كرد. بعلاوه استيفن از كودكي عاشق رمان هاي علمي تخيلي بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك و نجوم و علوم ديگر مي افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده مي شد تا دوره دكترا را در رشته كيهان شناسي آغاز كند اما . . .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استیون هاوکینگ
( Stephen Hawking )

متولد 8 ژانويه 1942
او از هر گونه تحرك عاجز است. نه مي تواند بنشيند نه برخيزد. نه راه برود. حتي قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد يا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر توانايي سخن گفتن را نيز ندازد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش در يك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتي پوست و استخوان است روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلبش و ريه هايش و دستگاه هاي حياتي بدنش كار مي كنند و بخصوص مغزش فعال است. يك مغز خارق العلده كه دمي از جستجو و پژوهش و رهگشايي بسوي معماها و نا شناخته ها باز نمي ماند.


اين اعجوبه مفلوج استيفن هاوكينگ پرآوازه ترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج همان كرسي استادي را در اختيار داردكه بيش از دو قرن پيش زماني به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنين وي را انيشتين دوم لقب داده اند زيرا مي كوشد تئوري معروف نسبيت را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي كوانتومي فرمول واحد جديدي ارائه دهد كه توجيه كننده تمامي تحولات جهان هستي از ذرات ريز اتمي تا كهكشان هاي عظيم باشد.
اينشتين معتقد بود كه چنين فرمول يا قانون واحدي مي بايست وجود داشته باشد و سالهاي آخر عمرش را در جستجوي آن سپري كرد اما توفيقي نيافت.
استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است.اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي حتي نور امكان جدايي از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت هم سياهچاله ناميده شدند.رديابي و رويت آنها بوسيله قويترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود اين استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي چون و چرا ناپذيرش- نه فقط وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيك اختري و كيهان شناسي اهميت بسزايي دارد و به عقيده صاحبنظران بناي اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد.

كتاب جديد هاوكينگ در اين زمينه كه بعنوان سياهچاله ها و جهان هاي نوزاد انتشار يافت در محافل علمي جهان مثل يك بمب صدا كرد و شگفتي فراوان برانگيخت. اما قبل از اشاره خلاصه اي مي آوريم از زندگي نويسنده اش كه براستي از كتاب او شگفتي بر انگيز تر است .

استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكي و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند اما در مدرسه يك شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز خود را در محدوده كتاب هاي درسي مقيد نمي كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از كلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در كتاب هاي درسي اشتباهاتي را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد !

پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با يك زندگي ساده در خانه اس شلوغ و فرسوده اما مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت مي كرد. فرانك پدر خانواده پزشك متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي مي گذرانيد. اين غيبت هاي متوالي برلي بچه ها چنان عادي شده بود كه تصور مي كردند همه پدر ها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت مي كنند و بعد به آشيانه بر مي گردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ايجاد مي كرد.

استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود كنجكاوي شديدي مي يافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي كشف فضا- پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها جوانان را مجذوب مي كرد. بعلاوه استيفن از كودكي عاشق رمان هاي علمي تخيلي بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك و نجوم و علوم ديگر مي افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده مي شد تا دوره دكترا را در رشته كيهان شناسي آغاز كند اما . . .



اما به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا استيفن در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يكسالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايي كه روي او انجام گرفت علائم بيماري بسيار نادر و درمان ناپذيري را نشان داد. اين بيماري كه به نام ALS شناخته مي شود بخشي از نخاع و مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار مي دهد و به تدريج اعصاب حركتي بدن را از بين مي برد و با تضعيف ماهيچه ها فلج عمومي ايجاد مي كند بطوريكه بمرور توانايي هرگونه حركتي از شخص سلب مي شود. معمولا مبتلايان به اين بيماري بي درمان مدت زيادي زنده نمي مانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بيني شده بود.

نوميدي و اندوه عميقي را كه پس از آگاهي از جريان بر استيفن مستولي شد مي توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهاي خود را بر باد رفته ميديد. دوره دكترا-روياي دانشمند شدن - كشف رمز و راز كيهان - همگي به صورت كاركاتورهايي در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند مي زدند. بجاي همه آن خيال پروريهاي بلند پروازانه حالا كاري بجز اين از دستش بر نمي آمد كه در گوشه اي بنشيند و دقيقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومي بدن زمان مرگش فرا برسد.

به اتاقي كه در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهايي ساعتها متفكر و بي حركت ماند. خودش بعدها تعريف كرده است كه آن شب دچار كابوسي شد و در خواب ديد كه محكوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حكم مي برند و در آن موقعيت حس كرد كه هر لحظه زندگي چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري به ياد آورد كه در بيمارستان با يك جوان مبتلا به بيماري سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فريادهايي مي كشيد. پس خود را قانع كرد كه اگر به بيماري لادرماني مبتلاست اما لااقل درد نمي كشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش كه هيچ چيز را به آساني نمي پذيرفت هشدار داد كه از كجا معلوم كه پيش بيني پزشكان درست از كار در بيايد و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسي باشد!

اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتري براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد آشنايي اش در همان ايام با دختري به نام (جين وايلد) بود كه عد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جين اعتقادات مذهبي عميقي داشت و معتقد بود كه در هر فاجعه اي بذراهي اميد وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحي خود مي تواند رشد كند. و بارور شود. بايد به خداوند توكل داشت و از ناكاميهايي كه پيش مي آيد خيزگاههايي براي كاميابي ساخت.

جين دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش مي آمد و ساعتي را به گفتگوي با او مي گذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي كرد.آنها پس از چندي رسما نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت زيرا براي ازدواج با جين مي بايست هرچه زودتر دكتراي خود را بگيرد و كار مناسبي پيدا كند.

و او طي دو سال با اشتياق و پشتكار اين برنامه را عملي كرد در حاليكه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمك يك عصا و سپس دو عصا راه مي رفت. ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود كه به پيش بيني دو سال پيش پزشكان در مورد مرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد.

پروفسور استيفن هاوكينگ اكنون 61 سال داردو ظاهرا بيش از يك ربع قرن قاچاقي زندگي كرده است. البته اگر بتوان وضع كاملا استثنايي او را در حال حاضر زندگي ناميد.!

پيش بيني پزشكان در مورد بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 براي نقل مكان از صندلي چرخدار استفاده مي كند و قدرت تحرك از همه اجزاي بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دكمه هاي كامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد كه اختصاصا براي او ساخته اند و بجايش حرف مي زند. و رابطه اش را با دنياي خارج برقرار مي كند زيرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است.

در آن سال او پس از بازگشت از سفري به درو دنيا براي مدتي در ژنو بسر مي برد كه مركز پژوهشهاي هسته اي اروپاست و دانشمندان اين مركز جلسات مشاوره اي با او داشتند. يك شب كه استيفن هاوكينگ تا دير وقت مشغول كار بود ناگهان راه نفس كشيدنش گرفت و صورتش كبود شد بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به بيماري ALS در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن ميميرند كه اين خطر براي استيفن هاوكينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصميم گرفته شد كه با عمل جراحي مخصوص مجراي تنفس او را باز كنند اما در نتيجه اين عمل صداي خود را براي هميشه از دست مي داد

عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تكلم خود را از دست داد اما با جايگزيني كامپيوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت مي كرد. كامپيوتر سخنگو را يك استاد آمريكايي كامپيوتر در كاليفرنيت براي او ساخت و تقديمش كرد. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استيفن بخواهد سخني بگويد مي بايست با انتخاب كلمات و فشردن دكمه هاي كامپيوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار مي كنند جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف مي زند. البته اينگونه سخنگويي ماشيني طولاني تر است اما خود استيفن كه هرگز خوشبيني اش را از دست نمي دهد عقيده دارد كه به او وقت بيشتري مي دهد براي انديشيدن آنچه مي خواهد بگويد و سبب مي شود كه هرگز نسنجيده حرف نزند.

ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن كه بوسيله آن رفت و آمد مي كند نيز از پيشرفته ترين پديده هاي تكنولوژي است و با نيروي الكتريكي حركت مي كند. وي اتكاي زيادي به ويلچر خود دارد چون علاوه بر حركت با آن وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يك ميهماني به وجد آيد با ويلچرش به سبك خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد يك شخص مزاحم از دست بدهد در يك مانور سريع از روي پاهاي او رد مي شود !!! بسياري از شاگردانش ضربه چرخهاي ويلچر او را تجربه كرده اند و به گفته خودش يكي از تاسف هايش اين است كه طعم اين تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است !

يكي از شگفتيهاي اين آدم مفلوج و نحيف كه به ظاهر بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد شوخ طبعي و شيطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده مي شود. در حاليكه اجزاي چهره اش بي حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسي و عاطفي هستند اما چشمانش مي درخشند.


انگار به هزار زبان با مخاطب سخن مي گويند. او بهيچوجه خودش را منزوي نكرده است. به كنسرت و پارك مي رود. در رستوران غذا مي خورد. در انجمن هاي دانشجويان شركت مي كند. و سر به سر شاگردانش كه هميشه او را سوال پيچ مي كنند مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست كه پاسخگويي را گاهي عمدا كش مي دهد و در حاليكه پرسش كنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي كنند با يك كلمه بله يا نه از كامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مي اندازد.

اين اعجوبه فاقد تحرك عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا كنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن كرده است. همچنين در صدها كنفرانس و سمينار علمي شركت كرده است و به ايراد سخنراني پرداخته است. كه البته اين سخنراني ها قبلا در نوار ضبط و در روز كنفرانس پخش مي شود.


پرفروشترين كتاب علمي

از نكات جالب ديگر در زندگي استيفن هاوكينگ يكي هم اينست كه او در سالهاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد از او صاحب سه فرزند شد يك دختر و دو پسر. لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان يكي از مهمترين انگيزه هايي بود كه او را در مقابله با مشكلاتش ياري داد زيرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت كه بهترين امكانات زندگي و تحصيل را براي بچه هايش فراهم كند و اين امر مخارج هنگفتي روي دستش مي گذاشت. هزينه خودش هم كم نبود چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يك دستيار حقوق بپردازد و درامد استادي دانشگاه كفاف اين مخارج را نمي داد. به همين جهت در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام ( تاريخ كوتاهي از زمان) را منتشر كرد.

در اين كتاب كه به فارسي هم ترجمه شده است استيفن هاوكينگ به زبان ساده و قابل فهم عامه پيچيده ترين مسائل فيزيك جديد و كيهان شناسي و بخصوص ماهيت زمان و فضا را بررسي كرده و نظريات و محاسبات خودش را شرح داده است. بي آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات رياضي بغرنج گيج كند. اما به رغم سادگي بيان و جذابيت مباحث بسياري از مردم از آن سر در نمي آورند. زيرا ايده هاي مطرح شده در كتاب در سطح بالاي علمي است. با وجود اين كتاب مزبور 8 ميليون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در ليست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنين موفقيت بيمانندي مشكلات مادي استيفن را براي هميشه حل مي كند.

كتاب جديد استيفن به نتايج پژوهشها و يافته هاي او درباره ي سياهچاله ها اختصاص دارد. اين اجرام مرموز و فاقد نورانيت آسماني كه بر اساس تئوري پذيرفته شده اي در سالهاي اخير از فروريزي و تراكم ستارگان سنگين وزن پس از اتمام سوخت هسته اي آن ها پديد مي آيند ستارگان ديگر را در اطراف خود مي بلعند و با افزايش جرم و در نتيجه دستيابي به نيروي جاذبه قويتر به تدريج ستارگان دورتر را به كام مي كشند. بدينگونه در سياهچاله ها ماده به حدي از تراكم مي رسد كه هر سانتي متر مكعب آن مي تواند ميليونها و حتي ميلياردها تن وزن داشته باشد و نيروي جاذبه آنچنان قوي است كه نور و هيچگونه تشعشعي امكان خروج از سطح آن ها را ندارد. به همبن جهت ما هرگز نمي توانيم حتي با قويترين تلسكوپها اين غولهاي نامرئي را رديابي كنيم.

اما استيفن هاوكينگ در كتاب تازه اش برداشتهاي متفاوتي از سياهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به اين نتيجه مي رسد كه اين اجرام بكلي فاقد نورانيت نيستند و بعلاوه موادي را كه از ستارگان ديگر جذب و بلع مي كنند در مرحله نهايي تراكم به حالتي انفجار گونه از يك كانال ديگر بيرون مي ريزند. منتها آنچه دفع مي شود به همان صورتي نيست كه بلعيده شده است. به عبارت ديگر سياهچاله ها نوعي بوته زرگري هستند كه طلا آلات مستعمل را به شمش تبديل مي كنند. از كانال خروجي عناصر تازه در يك جهان نوزاد تزريق مي شود كه مي توان آن را در مقابل سياهچاله ( سپيد چشمه) ناميد.

شايد سالها طول بكشد تا صحت و سقم نظزيه هاي جديد استيفن هاوكينگ روشن شود زيرا آنقدر تازگي دارد كه عجيب به نظر مي رسد. اما عجيب تر از آن مغز اين مرد است كه اين نظزيه پردازي ها و رهگشائيها از آن مي تراود. او براي محاسبات طولاني و پيچيده رياضي و نجومي خود حتي از نوشتن ارقام روي كاغذ محروم است و بايد همه اين عمليات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتايج را در حافظه اش نگهدارد بدينگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت چون فكر مي كند پس وجود دارد.

اما اين موجود اين آدم معلول و نحيف و عاجز از تحرك و تكلم يك سرمشق است . . . .

براي آن ها كه با اميد و استقامت و تلاش بيگانه اند . . .

براي آن ها كه تواناييهاي انسان و ارزش انديشه سالم و سازنده را دست كم مي گيرند . . .

براي بدبين ها و منفي باف ها كه در افق ديد خود جهان را به گونه سياهچاله اي مخوف و ظلماني مي بينند . . . .

به سخن استيفن هاوكينگ : ( در آنسوي هر سياهچاله سپيد چشمه اي وجود دارد )
منبع :physics.ir

behnam karami
26-03-2007, 13:10
نيكولاس كوپرنيك

نيكولاس كوپرنيك در نوزدهم سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربيت و پرورش او به دست عمويش انجام گرفت. عمويش كه يكي از كشيشان بزرگ بود او را براي تحصيل به دانشگاه «كراكووي» فرستاد. كوپرنيك در بيست و سه سالگي براي تحصيل در رشته طب به دانشگاه «پادو» وارد شد و ضمناً در دانشگاه بولوني تحصيل نجوم مي كرد. طولي نكشيد كه در اثر بروز استعداد خويش يك كرسي تدريس رياضيات را به دست آورد. كوپرنيك در سن 25 سالگي به شهر رم آمد. او در دانشگاه رم استاد اختر شناسي شد و به شاگردانش علوم آسمان شناسي نقل شده از دورانهاي پيشين را كه اخترشناس يوناني «بطلميوس» حدود 1370 سال قبل از زمان او بنيان نهاده بود تدريس مي كرد. در تصوير بطلميوس از نظام عالم زمين مركز عالم است و سيارات هر يك در دايره اي كه شعاع آن فاصله سياره تا زمين است به گرد زمين مي چرخند. اين نظريه پاكيزه و مرتب بود و مي شد از آن براي محاسبات مداري سياره ها نيزاستفاده كرد اما هرچه كه بود نظريه اي غلط بود و بايد هزار و هفتصد سال مي گذشت و مشاهدات نجومي با دقت كافي امكانپذير و انجام مي شد تا زمينه به زير سؤال رفتن آن فراهم مي گرديد. آغاز گر انقلاب علمي كه سرانجام علم يونان را از تخت به زير كشيد نيكولاس كوپرنيك بود كه با كار خود انسان انديشگر را در مسيرخلاقيت بهتري قرار داد. براساس نظريه بطلميوس عالم از شرق به غرب به دور زمين مي گردد ولي كوپرنيك خود از آنچه كه درس مي داد ناراضي بود. بسياري از چيزهايي كه او مشاهده كرده بود با اين فرضيه قابل توجيه و بيان نبود و خود فرضيه نيز داراي تضادها و تناقضهايي بود، مثلاً چرا ستارگان در مقايسه با ماه سريعتر حركت مي كردند تا در مقايسه با خورشيد؟ چرا تعدادي از ستارگان به ظاهر حركتي دوراني به دور آسمان داشتند؟ به همين جهت تصميم گرفت كرسي استادي خود در دانشگاه را ترك كند تا بتواند عميق تر و اصولي تر به پژوهش در دانش اخترشناسي بپردازد. او در سال 1501 پس از چند سال تحقيق در ايتاليا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولي كليساي جامع شهر فرائن بورگ در پروسيا و دبير و مشاور عمويش در منطقه «ارم لند» به كار پرداخت. او به عنوان كشيش كليساي شهر مراسم مذهبي را رهبري مي كرد و به عنوان پزشك به معالجه بيماران مي پراخت. به عنوان يك مخترع يك سيستم سد بندي و ذخيره آب با يك آسياي آبران اختراع كرد كه بوسيله آن آب آشاميدني از يك رودخانه كه در فاصله 3 كيلومتري قرار داشت به داخل شهر هدايت مي شد و بالاخره به عنوان رياضيدان و حسابدار يك روش پولي سكه اي جديد براي پروسياي غربي و پادشاهي لهستان بنا نهاد. از آنجايي كه نخستين تلسكوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود براي پژوهش در زمينه حركات اجرام آسماني تنها به چشمان خود متكي باشد. او براي اين كار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج كليسا شكافهايي در سقف ايجاد كنند. او مي توانست شبها مشاهده كند كه ستارگان چگونه بر فراز اين شكافها عبور مي كنند. وي در سال 1507 دريافت كه اگر به جاي زمين خورشيد مركز عالم فرض شود جداول نجومي موقعيت مكاني سيارات با دقت بس بهتري قابل محاسبه است. ترتيب جديدي كه كوپرنيك براي موقعيت سيارات بر پايه افزايش فاصله آنها تا خورشيد در نظر گرفت- يعني ترتيب: عطارد، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري و زحل جاي ترتيب قبلي در نظريه زمين مركزي را گرفت. بنابر اصل پيشنهادي كوپرنيك چنانچه مدار گردش زمين به دور خورشيد از مدارات مشتري و زحل تنگ تر باشد زمين متناوباً از آنها پيش افتاده، سبب مي شود آن دو در آسمان شب در حال چرخش در جهت معكوس به نظر آيند. ديگر اينكه پديده تقديم اعتدالين را اينك مي شد با فرض تكان خوردن زمين (لرزش خفيف شبيه لرزش ژله) حين چرخش به دور محور خود توضيح داد.
اعتدالين به هنگام عبور خورشيد از صفحه مدار بر استواي زمين رخ مي دهند و برابري طول شب و روز در سراسر كره زمين را سبب مي شوند. اعتدال بهاري حوالي اول فروردين ماه و اعتدال پاييزي در حوالي آخر شهريور رخ مي دهد. مشكل در آن زمان اين بود كه اعتدالين هر سال اندكي زودتر رخ مي دادند و نظريه قديمي بطلميوس قادر به توضيح آن رويداد نبود. پيدايش فصول سال نيز اگر زمين در سال يكبار به دور خورشيد مي چرخيد و محور آن با راستاي قرار گرفتن خورشيد زاويه مي ساخت، بهتر قابل توضيح بود. كوپرنيك تقريباً چهل سال براي تكميل پژوهشهاي اخترشناسي خود وقت صرف كرد. با پايان يافتن پژوهشها ثابت كرد كه تصوير جهاني بطلميوس اشتباه است. خورشيد و ساير ستارگان فقط در ظاهر به دور زمين مي گردند. كوپرنيك ثابت كرد كه در حقيقت اين خورشيد است كه در مركز جهان ما قرار دارد و زمين- مانند معدودي از اجرام آسماني بزرگ ديگر كه او مشاهده كرده بود- به دور خورشيد در گردش است. او اين سياره ها را Planet ناميد كه از واژه اي يوناني به معناي مهاجر گرفته شده است كه شامل سياراتي است كه پيش از اين ذكر شد. كوپرنيك درباره ماه فرضيه بطلميوس را تأييد مي كرد و به اين باور بود كه ماه واقعاً به دور زمين مي چرخد، در حاليكه زمين به دور خورشيد مي گردد و ماه به عنوان قمر زمين به همراه آن به دور خورشيد مي گردد. كوپرنيك تا اواخر عمر خود از چاپ كامل نظرات خارق العاده خويش خودداري كرد و تنها در سال 1543 بود كه «گفتار درباره چرخش كرات سماوي» او انتشار يافت. افكار آماده در كتاب كوپرنيك بنيادي تر از آن بود كه بتوان آنها را جدي گرفت. يك نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بيماري به دست او رسيد چون او در آن زمان بيش از هفتاد سال سن داشت و مفلوج و تقريباً نابينا بود بعيد به نظر مي رسيد كه موفق به ديدن اين اثر بزرگ چاپي شده باشد، اثري كه او براي خلق و ايجاد آن تمام عمرش را كار كرده بود. كوپرنيك در بيست و چهارم ماه مه سال 1543 هنگامي كه فقط چند روزي از انتشار كتابش مي گذشت وفات يافت. كوپرنيك بدون آنكه بداند چه خدمت ارزنده اي به جهان بشريت كرده است دار فاني را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت يكصد و پنجاه سال از مرگش دانشمندان انديشه هاي او را پذيرفتند. كوپرنيك امروزه بيش از چهار سده پس از مرگش، يكي از بزرگترين ها در قلمرو دانش به شمار مي رود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مرتضی nvcd
27-03-2007, 07:26
خوارزمي ابوجعفر محمدبن موسي از دانشمندان بزرگ رياضي و نجوم مي باشد. از زندگي خوارزمي چندان اطلاع قابل اعتمادي در دست نيست الا اينكه وي در حدود سال 780 ميلادي در خوارزم (خيوه كنوني) متولد شد. شهرت علمي وي مربوط به كارهايي است كه در رياضيات مخصوصاً در رشته جبر انجام داده به طوري كه هيچ يك از رياضيدانان قرون وسطي مانند وي در فكر رياضي تأثير نداشته اند. اجداد خوارزمي احتمالاً اهل خوارزم بودند ولي خودش احتمالاً از قطر بولي ناحيه اي نزديك بغداد بود به هنگام خلافت مأمون وي عضو «دارالحكمه» كه مجمعي از دانشمندان در بغداد به سرپرستي مأمون بود، گرديد. خوارزمي كارهاي ديونانتوس را در رشته جبر دنبال كرد و به بسط آن پرداخت. خود نيز كتابي در اين رشته نوشت الجبر و المقابله كه به مأمون تقديم شده كتابي است درباره رياضيات مقدماتي و شايد نخستين كتاب جبري باشد كه به عربي نوشته شده است. دانش پژوهان بر سر اين كه چه مقدار از محتواي كتاب از منابع يوناني و هندي و عبري گرفته شده است اختلاف نظر دارند. معمولاً در حل معادلات دو عمل معمول است. خوارزمي اين دو را تنقيح و تدوين كرد و از اين راه به وارد ساختن جبر به مرحله علمي كمك شاياني انجام داد. اثر رياضي ديگري كه چندي پس از جبر نوشته شد رساله است مقدماتي در حساب كه ارقام هندي (يا به غلط ارقام عربي) در آن به كار رفته بود و نخستين كتابي بود كه نظام ارزش مكاني را (كه آن نيز از هند بود) به نحوي اصولي و منظم شرح مي داد. اثر ديگري كه به مأمون تقديم شد زيج السند هند بود كه نخستين اثر اخترشناسي عربي است كه به صورت كامل برجاي مانده و شكل جداول آن از جداول بطلميوس تأثير پذيرفته است. كتاب صورت الارض كه اثري است در زمينه جغرافيا اندك زماني بعد از سال 195-196 نوشته شده است و تقريباً فهرست طولها و عرضهاي همه شهرهاي بزرگ و اماكن را شامل مي شود. اين اثر كه احتمالاً مبتني بر نقشه جهان نماي مأمون است (كه شايد خود خوارزمي هم در تهيه آن كار كرده بوده باشد)، به نوبه خود مبتني بر جغرافياي بطلميوسي بود. اين كتاب از بعضي جهات دقيق تر از اثر بطلميوس بود خاصه در قلمرو اسلام. تنها اثر ديگري كه برجاي مانده است رساله كوتاهي است درباره تقويم يهود. خوارزمي دو كتاب نيز درباره اسطرلاب نوشت آثار علمي خوارزمي از حيث تعداد كم ولي از نفوذ بي بديل برخوردارند زيرا كه مدخلي بر علوم يوناني و هندي فراهم آورده اند عمده بر جبر قرون وسطايي داشت. رساله خوارزمي درباره ارقام هندي پس از آنكه در قرن دوازدهم به لاتيني ترجمه و منتشر شد بزرگترين تأثير را بخشيد. نام خوارزمي متراف شد با هر كتابي كه درباره «حساب جديد» نوشته مي شد (و از اينجا است اصطلاح جديد «الگوريتم» ]به معني قاعده محاسبه[.
كتاب جبر و مقابله خوارزمي كه به عنوان الجبرا به لاتيني ترجمه گرديد باعث شد كه همين كلمه در زبانهاي اروپايي به معناي جبر به كار رود. نام خوارزمي هم در ترجمه به جاي «الخوارزمي» به صورت «الگوريسمي» تصنيف گرديد و الفاظ آلگوريسم و نظاير آنها در زبانهاي اروپايي كه به معني فن محاسبه ارقام يا علامات ديگر است مشتق از آن مي باشد.
ارقام هندي كه به غلط ارقام عربي ناميده مي شود از طريق آثار فيبوناتچي به اروپا وارد گرديد. همين ارقام انقلابي در رياضيات به وجود آورد و هرگونه اعمال محاسباتي را مقدور ساخت. باري كتاب جبر خوارزمي قرنها در اروپا مأخذ و مرجع دانشمندان و محققين بوده و يوهانس هيسپالنسيس و گراردوس كرموننسيس و رابرت چستري درقرن دوازدهم هر يك از آن را به زبان لاتيني ترجمه كردند. نفوذ كتاب زيح السند چندان زياد نبود اما نخستين اثر از اين گونه بود كه به صورت ترجمه لاتيني به همت آدلاردباثي در قرن دوازدهم به غرب رسيد. جداول طليطلي (تولدويي) يكجا قرار گرفتند و به توسط ژراركرمونايي در اواخر قرن يازدهم به لاتيني ترجمه شدند، از مقبوليت گسترده تري در غرب برخوردار شدند و دست كم يكصد سال بسيار متداول بودند از كارهاي ديگر خوارزمي تهيه اطلسي از نقشه آسمان و زمين و همچنين اصلاح نقشه هاي جغرافيايي بطلميوس بود. جغرافياي وي تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا ناشناخته ماند، ديگر از كتب مهم خوارزمي در حدود سال 848 ميلادي مطابق با 232 هجري قمري درگذشت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مرتضی nvcd
29-03-2007, 21:29
تیکو براهه
مقدمه
تیکو براهه یک ستاره شناس دانمارکی بود که مشاهداتش از حرکات سیاره‌ای با چشمان غیر مسلح تقریبا 20 بار دقیقتر از دیگران بود. بعدها ، همکارش یوهانس کپلر (1630 ـ 1571) از مشاهدات براهه در تشریح چندین قانون در مورد حرکات سیارات استفاده کرد. با رد فرضیه خورشید مرکزی نیکلا کپرنیک ، براهه نظریه‌ای جدید ارایه نمود. به نظر او همه سیارات به دور خورشید چرخید و کل این منظومه ، به دور زمین که ثابت فرض شده است در حال چرخشند.
مهمترین رویدادهای زندگی
در 14 دسامبر سال 1546 در خانواده اشرافی در کنودزتروپ سوئد (که بعدها به خاک دانمارک الحاق شد) متولد می‌شود و توسط عمویش بزرگ می‌شود.
1560:
در 21 اوت یک کسوف را مشاهده می‌کند و همین امر باعث می‌شود به مطالعه ریاضیات و ستاره شناسی علاقمند شود. تحصیلات رسمی خود را در دانشگاه کپنهاگ ادامه می‌دهد.
1563:
نزدیک شدن سیارات مشتری و زحل را یک ماه قبل از زمان پیش بینی شده جداول ستاره شناسی مشاهده می‌کند. او جداول معتبر و دقیقتری را تهیه می‌کند.
1565:
در یک دوئل بر سر اختلاف نظر در مورد یک قضیه ریاضی تکه بزرگی از دماغش را از دست می‌دهد که باعث می‌شود تا آخر عمر از یک دماغ مصنوعی استفاده کند.
1572:
درماه نوامبر ستاره جدیدی را در صورت فلکی ذات الکرسی مشاهده می‌کند. مشاهداتش را از ستاره تا ماه مارس 1574 ادامه می‌دهد. از آن به بعد این ستاره ، به عنوان یک ابر نواختر شناخته شده است.
1576:
در این سال براهه با حمایت فردریک دوم ، پادشاه دانمارک به تأسیس رصدخانه‌ای در جزیره هون تنکس اقدام می‌نماید.
1577:
یک ستاره دنباله دار را مشاهده کرده به مطالعه ظاهر فیزیکی و فاصله اش از زمین می‌پردازد. وی به این نتیجه می‌رسد که این ستاره دنباله دار از فضای اطراف سیارات دورتر عبور کرده و پدیده‌ای مربوط به جو زمین نمی‌باشد (تصوری که در آن زمان از ستاره‌های دنباله دار وجود داشت).
1582:
طول سال را در یک تقویم کمتر از یک ثانیه تعیین می‌کند. تقویم گریگوری جای تقویم ژولینی را می‌گیرد، البته برای مطابقت تقویم و حرکات خورشید 10 روز را حذف می‌کنند.
1597:
بعد از مرگ شاه ، دانمارک را به قصد آلمان ترک می‌کند.
1599:
به دعوت امپراتور بوهمیا ، رودولف یازدهم ، در پراگ سکنی می‌گزیند و یوهانس کپلر (1603 ـ 1571) را که بعدها استاد مشهوری در ستاره شناسی می شود به عنوان همکار انتخاب می کند.
1601:
تیکو براهه در 24 اکتبر از دنیا می‌رود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

behnam karami
03-04-2007, 22:36
برندگا ن جایزه ی نوبل امسال:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

behnam karami
12-04-2007, 22:54
ادموند هالي

روز هشتم نوامبر سال 1656 در لندن متولد شده در مدرسه سنت پال به تحصيل مي پردازد.

1673

به دانشكده كوئين، دانشگاه آكسفورد، مي رود ولي قبل از كسب مدرك آنجا را ترك مي گويد.

1676

در نوامبر، او با كشتي به جزيره سنت هلنا در اقيانوس اطلس جنوبي مي رود و در آنجا ستاره هاي نيمكره جنوبي را رسم مي كند و بعد از بازگشت نمودار و فهرست آنها را منتشر مي كند.

1678

در 28 نوامبر، پس از بازگشت از «سنت هلنا»، به عضويت انجمن سلطنتي انتخاب مي شود.

1680

در حين مسافرت به پاريس، يك ستاره دنباله دار را مشاهده مي كند.

1682

رصدخانه كوچك خودش را در آبلينگتون واقع در شمال لندن برپا مي كند.

1683

نتيجه مطالعات خود درباره نوسانات مغناطيسي را منتشر مي كند. او تفاوتهاي بين شمال جغرافيايي و شمال مغناطيسي اطراف كره زمين را مورد بررسي قرار داده است، با اين اميد كه اطلاعات حاصله بتواند براي يافتن طول جغرافيايي، مورد استفاده دريانوردان قرار گيرد.

1685

معاون دبير كل انجمن سلطنتي مي شود.

1686

مطالعاتي را روي بادهاي 30 درجه عرض شمالي و جنوبي خط استوا و بادهاي موسمي منتشر مي كند.

1687

اسحاق نيوتن را متقاعد و راضي مي سازد تا يافته هايش را تحت عنوان اصول رياضي فلسفه طبيعي چاپ كند. اين كتاب دربرگيرنده جزئياتي در مورد نحوه محاسبه مدار چرخشي ستاره دنباله دار سال 1680 است. هالي از روش نيوتن براي محاسبه مدار ستاره هاي دنباله دار سالهاي 1607 و 1682 استفاده مي كند تا اينكه بالاخره موفق مي شود مدارهاي چرخشي 24 ستاره دنباله دار را محاسبه كند.

1693

جدولهاي ميزان مرگ و مير را با ارايه اصولي براي محاسبه بيمه هاي عمر و مستمري ساليانه به زير چاپ مي برد.

1696

در مقام ناظر مالي «چستر مينت» دو سال كار مي كند.

1698

در 19 اوت، هالي فرماندهي كشتي «پارامور» متعلق به نيروي دريايي سلطنتي را به عهده مي گيرد، در طول دو سال سفر دريايي، او نوسانات مغناطيسي را اندازه مي گيرد و نمودارهاي اقيانوسي را با دقت تمام رسم مي كند.

1701

نمودارهاي نوسانات مغناطيسي درياها را منتشر مي كند.

3 ـ 1702

ماموريتهاي ديپلماتيك در سطح اروپا به انجام مي رساند.

1704

در هشتم ژانويه، به عنوان استاد هندسه در دانشگاه آكسفورد منصوب مي شود، و تا پايان زندگيش در همين پست مي ماند.

1705

هالي يافته هايش در مورد ستاره هاي دنباله دار را منتشر مي كند و بازگشت يك ستاره دنباله دار را در سال 1758 پيش بيني مي كند.

1713

در روز 3 نوامبر، دبير كل انجمن سلطنتي مي شود.

1720

در روز 9 فوريه، به عنوان ستاره شناس سلطنتي منصوب مي شود و در رصدخانه سلطنتي واقع در گرينويچ تا پايان عمر ساكن مي شود. از اينجا، او مشاهدات دقيق و منظمي از حركات ماه در يك چرخه 18 ساله انجام مي دهد.

1742

در 14 ژانويه، هالي درگرينويچ زندگي را بدرود گفت.


منبع : دانشنامه رشد

mohsen_king_3000
27-04-2007, 12:35
زندگی نامه انوشه انصاری؛ اولین بانوی ایرانی فضانورد





زندگی نامه انوشه انصاری؛ اولین بانوی ایرانیفضانورد
انوشه انصاري در سفر هيجان‌انگيز خود به فضا پرچم ايران و آمريكا را همزمان بر بازو خواهد داشت ؛ این بانوی 32 ساله ایرانی ؛ روز 27 شهریور سفر تاریخی خود به ایستگاه بین‌المللی فضایی را آغاز خواهد کرد تا ضمن کسب عنوان نخستین بانوی فضاگرد جهان به نخستین ایرانی بدل شود که قدم به فراسوی جو زمین نهاده است وی همچنین عناوین اولین فضانورد زن مسلمان ؛ اولین فضانورد ایرانی و اولین بانوی فضانورد در جهان و همچنین چهارمين توريست فضايي دنيا همراه خود خواهد داشت .
بي‌شك انوشه مي‌رود تا از افتخارات ملي كشور عزيزمان ايران و مايه مباهات هر ايراني آزاد انديشي باشد. البته فعاليتهاي تجاري انوشه و خانواده‌اش تا اين زمان از او يك بانوي موفق تاجر ساخته است كه بارها توسط مطبوعات و مؤسسات مختلف مورد تقدير قرار گرفته است.

سفر توریستی انوشه انصاری ميخائيل تيورين، كيهان‌نورد روسي و مايكل لوپز آلگريا، فضانورد آمريكايي، دو همسفر انوشه
انصاري در سايوز

TMA-9

هستند.انوشه پس از 10 روز اقامت در ايستگاه بين‌المللي فضايي

(ISS)

به همراه پاول وينوگرادوف و جف ويليامز، دو خدمه
قبلي

ISS

كه از اول آوريل گذشته در فضا بوده‌اند به زمين باز خواهد گشت.
مطابق با آخرین اخبار رسمی از وبسایت شخصی خانم انوشه انصاری به نقل از آژانس فضايي روسيه پرتاب سايوز كه قرار است اولين بانوي مسلمان و گردشگر فضايي را با خود به ايستگاه بين‌المللي فضايي واقع در مداري به ارتفاع 400 كيلومتر بالاتر از سطح زمين حمل نمايد، چهار روز به تعويق افتاد. با اين حساب انوشه انصاري كه قرار بود 23 شهريور جاري سفر به فضا را تجربه كند، بايد تا 27ام همين ماه صبر نمايد.

زندگی نامه مختصر انوشه بانوی فضانورد مسلمان انوشه انصاري در سال 1346 خورشيدي، در تهران به دنيا آمد.( سن فعلی وی حدود 32 سال است ) تا سن 16 سالگي در وطن زيست و سپس به همراه خانواده‌اش به ايالات متحده آمريكا هجرت كرد. سالهاي پاياني دبيرستان را در آن كشور گذراند و سپس براي اخذ مدرك كارشناسي در رشته مهندس الكترونيك و علوم كامپيوتر وارد دانشگاه جرج ميسون شد. بانو انوشه بعد از پايان موفقيت‌آميز دوره ليسانس براي كسب مدرك فوق‌ليسانس خود وارد دانشگاه جرج واشنگتن شد و مطالعات خود را در اين دانشگاه ادامه داد. پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد در رشته مهندسي الكترونيك، انوشه براي كار
به سراغ شركتهايي چون

MCI و COMSAT

رفت و پروژه‌هاي موفقيت‌آميزي را در آن شركتها به سرانجام رساند.

افتخارات بانوی ایرانی
او چندين مقاله و دو پاتنت براي كار روي "عملگرهاي اتوماتيك" و "گره‌هاي يك شبكه‌ بيسيم\" دارد. او در حال حاضر مشغول طي كردن دوره‌اي در دانشگاه سوئين‌بورن مي‌باشد تا بتواند دومين مدرك كارشناسي ارشد خود را در رشته ستاره‌شناسي دريافت كند.
در سال 1994 ميلادي مطابق با 1372 خورشيدي، انوشه به همراه همسرش حميد و برادر همسرش امير انصاري
شركتي به نام تله‌كام تكنولوژي

(TTI)

را در تگزاس پايه‌گذاري كردند.
اين شركت تأمين‌كننده تجهيزات مورد نياز شبكه‌هاي كامپيوتري بود. اين شركت در سال 2000 توسط سونوز نتورك خريداري شد. انوشه انصاري در سال 2000 جايزه نخست كارآفريني ملي ايالات متحده آمريكا را به دست آورد. در سال 2001 مجله فورچيون انوشه را در ليست تاجران موفق ثبت كرد.
بعد از فروش كمپاني

TTI

انوشه و همسرش شركت ديگري به نام پرودي

(Prodea)

را پايه‌گذاري كردند. انوشه مدير عامل و رئيس اين شركت است!.

ماجراجویی بانو انصاری اين شركت با مشاركت شركت ماجراجوييهاي فضايي و آژانس فضايي فدراسيون روسيه، طرحي را جهت ايجاد ناوگاني از فضاپيماهاي تجاري براي اعزام گردشگران به ارتفاعات زيرمداري در دست اجرا دارد. "كاشف ماجراجوي فضا" نام مناسبي براي اين كشتي فضايي به نظر مي‌رسد كه قرار است قادر به حمل 5 مسافر به ارتفاعات زيرمداري باشد تا مسافران خوشبخت بتوانند گردي سياره زمين و سياهي فضا را براي دقايقي نظاره‌گر باشند. اين فضاپيما قرار است با يك هواپيماي مخصوص تا ارتفاعي بالا برده شود و سپس براي دستيابي به ارتفاعات بيشتر از هواپيما جدا شده و موتورهاي قدرتمند خود را روشن نمايد. اين هواپيما از فرودگاهي كه به احتمال زياد در رأس‌الخيمه واقع در كشور امارات متحده عربي ساخته مي‌شود، پرواز خواهد كرد.
جایزه 10 میلیون دلاری انصاری ایکس انوشه از دوران نوجواني به فضانوردي علاقمند بود و رؤياي سفر به فضا را در سر مي‌پروراند.
علاقه فراوان او سرانجام زماني به بار نشست كه فعاليتهاي اقتصادي انوشه و همسرش ثروت فراواني براي آنها به بار آورده بود. در سال 2004 ميلادي مطابق با 1383 خورشيدي، خانواده انصاري (انوشه و برادر همسرش، امير انصاري) 10 ميليون دلار جايزه براي نخستين پرواز فضايي غير‌دولتي اختصاص دادند. اين سفر مي‌بايستي توسط يك فضاپيماي قابل بازيابي انجام مي‌شد كه قادر باشد حداقل سه نفر را به ارتفاعي بيش از 100 كيلومتر از سطح متوسط زمين (خط كارمن) رسانده و مجدداً به زمين بازگرداند. فضاپيما بايد طوري طراحي مي‌شد كه در طي دو هفته بعد از نخستين پرواز موفقيت‌آميز، قادر به تكرار آن باشد. «جايزه انصاري ايكس» در نهايت به فضاپيماي كوچك «اسپيس شيپ وان» با طراحي خلاقانه برت روتان تعلق گرفت.

اما همچنان رؤياي سفر به فضا ذهن بانوي فعال و ناآرام ايراني را به خود مشغول كرده بود. فعاليتهاي فضايي اخير به هيچ‌وجه او را آرام نمي‌كرد و اشتياق ديدن زمين از فضا او را به سويي رهنمون كرد كه اكنون تيتر نخست خبرهاي فضايي دنيا را به خود اختصاص داده است.

سفر توریستی فضانوردی

انوشه انصاري سرانجام دل به دريا زد و براي سفري هيجان‌انگيز به ايستگاه بين‌المللي فضايي ثبت‌نام كرد. اين سفر كه با كپسول فضايي سايوز تي‌ام‌آ صورت مي‌گيرد حدود 20 ميليون دلار هزينه در بر دارد. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۸ مه ۲۰۰۶)، سازمان فضایی روسیه به طور رسمی اعلام کرد که انوشه انصاری بعنوان اولین زن گردشگر فضایی در يكي از پروازهاي فضاپیمای سایوز كه براي بهار ۱۳۸۶ برنامه‌ريزي شده بود، به مدار زمین سفر خواهد کرد اما پس از اعلام نهایی به روز 27 شهریور ماه امسال تمدید شد .
سرنشينان كپسول فضايي سايوز

TMA-9.

به ترتيب: انوشه انصاري، گردشگر فضايي ، ميخائيل تيورين، فضانورد روسي ، ايكل لوپز، فضانورد آمريكايي خواهندبود

اولين بانوي گردشگر فضايي در صورتي كه سفر انوشه طبق برنامه انجام شود، وی اولین فضانورد ایرانی، اولين بانوي گردشگر فضايي و چهارمين توريست فضايي دنيا خواهد شد. انوشه انصاري در شرايطي راهي فضا مي‌شود كه طي چهل و پنج سال گذشته سفر به فضا تنها در انحصار شوروي سابق (روسيه)، آمريكا و به تازگي چين بوده
است. تاكنون بيش از 440 نفر طي نزديك به 1000 مأموريت فضايي از مرزهاي فضا عبور كرده‌اند كه نزديك به 380 نفر آنها از اتباع آمريكا و شوروي سابق و بقيه از شهروندان كشورهايي همچون چكسلواكي، آلمان، ژاپن، بلغارستان، افغانستان، برزيل، انگليس، كوبا، مجارستان، هند، مغولستان، لهستان، روماني، اسلواكي، آفريقاي جنوبي، اسپانيا، سوئيس، سوريه، بلژيك، اتريش، فرانسه، مكزيك، هلند، عربستان سعودي، رژيم اشغالگر قدس و مكزيك بوده‌اند كه توسط فضاپيماهاي آمريكايي يا روسي
امكان سفر به فضا را يافته‌اند.

سه گردشگر فضایی جهان
اولين گردشگر فضايي يك ميليونر آمريكايي به نام دنيس تيتو بود كه در سال 2001 نخستين بشري شد كه با پول خود به فضا سفر كرد. بعد از او مارك شاتلورتس در سال 2002 و گرگ السون در سال 2005 به ترتيب عنوان دومين و سومين توريست فضايي را از آن خود كردند. اولسن نيز مانند انوموتو به دلايل پزشكي از سفر انجام شده در ژوئن 2004 بازمانده بود ولي سرانجام در سال 2005 به آرزوي خود براي نگريستن به زمين از فضا جامه عمل پوشاند. قبل از اولسن، يك خواننده آمريكايي به نام لانس باس كانديداي سفر به فضا بود كه به دليل امتناع از انجام تمرينات سخت و فشرده قبل از پرواز از ليست گردشگران فضايي حذف
گرديد.

J A V I D
27-04-2007, 12:42
زندگی نامه انوشه انصاری؛ اولین بانوی ایرانی فضانورد
اولين گردش گر فضا نه اولين فضا نورد اين دو تا با هم خيلي فرق مي كنن !

Mohammad Hosseyn
13-05-2007, 09:26
این مقاله به بررسی گوشه ای کوتاه از زندگی ستاره شناسان بزرگ می پردازد


نیکولاس کوپرنیک

نیکولاس کوپرنیک یک منشی دفتری در کلیسای کاتولیک رومی بود که در سال 1473 میلادی در لهستان متولد شد. او علاقه خاصی به نجوم داشت و بعد از مشاهده دقیق سیاره ها و محاسبه حرکتهایشان راه های جدید و ساده تری را برای توضیح حرکت آنها کشف کرد. در آن زمان او بر این فرض بود که زمین و همه سیاره های منظومه شمسی به دور خورشید می گردند( البته به استثنای ماه که در همه نظریه ها تصور می شد که به دور زمین می گردد). که به نام نظریه خورشید مرکزی معروف بود.اما او هنوز عقیده داشت که همه اجرام آسمانی در مسیرهای دایره ای کامل حرکت می کنند.

زمان زیادی طول کشید تا کوپرنیک عقایدش را منتشر کرد. احتمالا" به دلیل اینکه او از مراجع کلیسای زمان خودش که عقیده داشتند که زمین بایستی ثابت باشد می ترسید. در واقع کتاب او تا قبل از مرگش به چاپ نرسید. کتاب او در گردش کرات آسمانی نامیده شد. در این کتاب او عالمی را تشریح می کند که در آن خورشید در مرکز و به ترتیب عطارد،زهره،زمین،مریخ،مشتر ی و زحل به دور آن می گردند. در بالای اینها کره ستارگان ثابت قرار دارد.

تیکو براهه

تیکو براهه یک ستاره شناس بزرگ دانمارکی بود که در سال 1546 متولد شد و به عنوان یک ستاره شناس ماهر شهرتی برای خود کسب نموده بود. او در اندازه گیری موقعیت ستارگان و سیاره ها در آسمان تبحر داشت و این کار را بسیار دقیق ترازهر کسی که در گذشته انجام داده بود انجام می داد. خطاهای او در اندازه گیری بندرت بیشتر از یک دقیقه قوسی بود که او این اندازه گیری ها را بدون کمک تلسکوپ انجام می داد. در واقع او از وسیله ای به نام کوئدرانت یا یک ربع استفاده می کرد که اساسا" یک ربع یک دایره بود که به طور عمودی نصب شده بود و بر روی آن یک بازوی محوری دیداری قرار داشت.او در طول بازوی دیداری (که بیشتر شبیه نشانه گیری یک تفنگ بود) به سمت یک ستاره نگاه می کرد و موقعیت آن را روی درجه بندی که روی کوئدرانت بود می خواند.

فردریک پادشاه دانمارک جزیره کوچکی را در اختیار او گذاشت تا یک رصدخانه ایجاد کند و در این جا بود که او بیشتر کارهایش را انجام می داد. او مشهور به بد اخلاقی بود. چنین گفته شده بود که او قسمتی از بینی اش را در یک دعوا از دست داده بود و بعد خودش آن را با آلیاژی از فلزات جایگزین کرد که تا آخر عمر نیز برای او باقی ماند. تیکو براهه در مورد عالم نظریه خاص خودش را داشت. او عقیده بطلمیوس را که هر چیزی به دور زمین می گردد به طور کامل قبول نداشت و همچنین از پذیرفتن پیشنهاد کوپرنیک که زمین به دور خورشید می گردد نیز امتناع می کرد. ولی بعد ها این تحقیقات تیکو بود که درستی نظریات کپرنیک را ثابت کرد.

یوهان کپلر

یوهان کپلر یک اخترشناس و ریاضیدان آلمانی بود. از کودکی استعداد بسیار در ریاضیات داشت و در دانشگاه توبینگن از شهرهای آلمان تحصیل کرد. در بیست و دو سالگی معلم ریاضیات شد و به مطالعه در رابطه با اخترشناسی پرداخت. با بررسی مدارهای اجرام آسمانی توجه تیکو براهه اخترشناس دانمارکی را به خود جلب کرد و شاگرد و دستیار او شد. پس از مرگ تیکو براهه نوشته های او به کپلر رسید. کپلر با استفاده از پژوهشهای بیست ساله تیکو براهه قانونهایی را بیان کرد که به نام قوانین کپلر شهرت دارد. کپلر نخستین کسی است که اصول واقعی روش کار با تلسکوپ را بیان کرد. مهمترین اثر او کتاب نجوم جدید است.

گالیلئو گالیله

گالیلئو گالیله در سال 1564 در شهر پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. او در سال 1581 میلادی وارد دانشگاه پیزا شد تا خود را برای شغل طبابت آماده کند. ولی بزودی به علم مکانیک و ریاضیات علاقه مند شد. او در سال 1589 به عنوان استاد ریاضی در دانشگاه پیزا منصوب شد. ولی چندی نگذشت که از شغل خود استعفا داد.

در یکی از سالهای دهه 1590 میلادی فرضیه کپرنیکی منظومه شمسی را پذیرفت. در سال 1609 گالیله از عدسیهایی که یک عینک سازهلندی به نام هنزلیپارشی می ساخت اطلاع حاصل کرد و سپس بدون آن که حتی یک تلسکوپ هم دیده باشد تلسکوپ خود را ساخت. از او باید به عنوان اولین کسی یاد کرد که به طور رسمی در کار ستاره شناسی از تلسکوپ استفاده کرد. در ابتدا تلسکوپ او تنها 3 برابر بزرگنمایی می کرد اما بعد از مدتی او تلسکوپی ساخت که 30 برابر بزرگنمایی می کرد. او به کمک این تلسکوپ توانست برای اولین بار سطح ماه را به خوبی ببیند و اقمار سیاره مشتری و حلقه های زحل را کشف کند و سپس به مشاهده لکه های سطح خورشید بپردازد.

ادموند هالی

ادموند هالی یک اخترشناس،ریاضیدان و مخترع انگلیسی بود. از بیست سالگی در سنت هلن جزیره ای در جنوب اقیانوس اطلس به رصد کردن ستارگان آسمان نیمکره جنوبی پرداخت. در بازگشت به وطن از دوستان بسیار نزدیک نیوتن شد. وی معتقد بود که دنباله دارها مانند سیارات احتمالا" دارای مدار بیضوی هستند. این بدان معنا بود که دنباله دارها را می توان ردیابی نمود و بازگشت آنها را محاسبه و حتی پیش بینی کرد. هالی با کمک قانون جاذبه نیوتن پیش بینی کرد که دنباله داری که در سالهای 1607 و 1682 از کنار زمین گذشت در سال 1758 باز خواهد گشت. دنباله دار مزبور در سال 1759 بازگشت یعنی یک سال دیرتر، زیرا از مجاورت مشتری رد شده بود و جاذبه نیرومند مشتری از سرعت آن کاسته بود. ولی سال 1759 به سال 1758 بسیار نزدیک است پس پیش بینی هالی دقیق بود و دنباله دار مزبور به افتخار او هالی نامیده شد.

جیووانی دومینیکو کاسینی

اخترشناس فرانسوی ایتالیایی تبار و استاد نجوم دانشگاه بولونیا بود و بیشتر اوقات به رصد ستارگان می پرداخت. او مدت حرکت وضعی مریخ و مشتری را به دست آورد و چهار قمر زحل را کشف کرد. با ارزشترین کار علمی وی تعیین اختلاف منظر مریخ و تعیین فاصله سیاره مریخ از زمین بود. او به همین طریق توانست فاصله خورشید از زمین را به دست آورد اما نتیجه این کار چندان درست نبود. در سال 1669 میلادی لویی چهاردهم پادشاه فرانسه وی را به پاریس دعوت کرد. کاسینی این دعوت را پذیرفت و بقیه عمر را در پاریس گذراند.

هنریتا سوان لویت

بانوی اخترشناس آمریکایی ، اخترشناس رصدخانه هارواردبود. وی مدتها درباره ابرهای ماژلانی کار کرد و در سال 1912 میلادی به کشف عمده ای دست یافت. وی بیشتر به ستارگانی توجه داشت که دوره درخشندگی آنها متفاوت بود و او آنها را متغییرهای قیفاووسی نامید. خانم لویت دریافت که هر چه دوره تناوب درخشندگی طویلتر باشد ستاره درخشانتر است. با این کشف تعیین فاصله ستاره های دوری را که نمی توانستند اختلاف منظر آنها را به دست آورند امکانپذیر شد.

پییر دو لاپلاس

اخترشناس و ریاضیدان فرانسوی در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و به مساعدت و تشویق عموی کشیش خود به تحصیل روی آورد. در شانزده سالگی به دانشگاه کان راه یافت و با شوق هرچه تمامتر رشته ریاضیات را دنبال کرد. در 18 سالگی عازم پاریس شد و با نوشتن رساله ای درباره مکانیک توجه دالامبر را جلب کرد و به استادی ریاضیات مدرسه نظام پاریس دست یافت.

یکی از مسائلی که لاپلاس برای یافتن راه حل آن اقدام کرد مسئله بی نظمی مدار سیارات بود که دانشمندان از مدتها قبل به آن پی برده بودند. لاپلاس این مشکل را حل کرد و نظریات خود را در کتاب بزرگی به نام مکانیک سماوی شرح داد. انتشار این کتاب از سال 1799 تا سال 1825 میلادی طول کشید. در این سالها حوادث سیاسی عمده ای در فرانسه جریان داشت و لاپلاس با تدابیر خاصی از این جریانها گذشت. شهرت عمده لاپلاس به خاطر ارائه نظریه ای درباره تشکیل منظومه خورشیدی بود. بنابراین نظریه منظومه خورشیدی در آغاز توده عظیم ابر مانندی بسیار داغ بوده است که به کندی دوران می کرده است. این توده ابر مانند به تدریج گرمای خود را بر اثر تشعشع از دست داده،متراکم شده و بر اثر کم شدن حجم سرعت دوران آن افزایش یافته است. سپس بر اثر نیروی گریز از مرکز حلقه هایی از این توده جدا شده و سرانجام به صورت منظومه خورشیدی در آمده است. این نظریه که به نظریه سحابی معروف است در سراسر قرن نوزدهم معتبر بود تا اینکه در اوایل قرن بیستم از اعتبار افتاد و سپس با اصلاحاتی اعتبار خود را بدست آورد.

ادوین هابل

ادوین هابل یک اخترشناس آمریکایی بود که ابتدا در آکسفورد به تحصیل حقوق پرداخت و سپس به اخترشناسی روی آورد و از 1914 تا 1917 میلادی در رصدخانه یرکیز مشغول به کار شد.

جنگ جهانی اول وقفه ای در کارش پدید آورد و متعاقب آن در رصدخانه ماونت ویلسون به کمک تلسکوپ صد اینچی به انجام رصدهای آسمانی و پژوهشهای نجومی پرداخت.

وی علاقه خاصی به سحابیها داشت و در سال 1924 میلادی با بزرگترین تلسکوپ آن زمان ستارگان درون سحابی آندرومدا را کشف کرد. از آن پس نیز تحقیقات خود را در این زمینه ادامه داد و ثابت کرد که تعدادی از ستارگان از نوع متغییرهای قیفاووسی هستند. هابل با استفاده از قانون دوره تناوب درخشندگی فاصله سحابی آندرومدا تا زمین را استنتاج کرد و به این ترتیب مطالعه درباره جهان ماورای کهکشان را بنیاد نهاد و برای نخستین بار وجود اجرام سماوی برون کهکشانی را اعلام داشت. وی درصدد برآمد تا کهکشانها را از روی شکل و از نظر تحول احتمالی طبقه بندی کند. بزرگترین نتیجه ای که از این کار به دست آورد تحلیلی بود که در سال 1929 میلادی درباره سرعتهای دور شدن یا نزدیک شدن آنها و انبساط جهان به عمل آورد.

ویلیام هاگینز

ویلیام هاگینز یک اخترشناس انگلیسی بود که در جوانی به تحقیقات میکروسکوپی علاقه داشت. اما در سال 1865 میلادی به ساختن رصدخانه ای در نزدیکی لندن اقدام کرد و از آن پس به تحقیقات و رصدهای نجومی روی آورد. در سال 1863 میلادی از تحقیقاتی که درباره خطوط طیفی به عمل آورد اعلام داشت که همان عناصری که در زمین وجود دارد در ستارگان نیز یافت می شود که در آن زمان گفتاری حیرت انگیز بود. وی در سال 1866 میلادی برای نخستین بار طیف یک سحابی را مورد مطالعه قرار داد و ثابت کرد که اطراف آن را گاز هیدروژن فرا گرفته است. هاگینز با استفاده از تحقیقات فیزو در مورد تعمیم اصل دوپلر به بزرگترین کشف علمی خویش نایل آمد. وی دریافت که اگر ستاره ای به زمین نزدیک شود یک نوع جابه جایی به طرف بنفش در خطوط طیفی آن روی می دهد. حتی توانست از روی مقدار جابه جایی سرعت را در امتداد دید تعیین کند.

ژرژ لومتر

ژرژ لومتر اخترشناس بلژیکی بود که ابتدا در رشته الهیات تحصیل کرد و در سال 1922 میلادی کشیش شد. سپس به نجوم روی آورد و در دانشگاه کمبریج انگلستان و انستیتوی تکنولوژی ماساچوست در آمریکا به تحصیل پرداخت و در سال 1927 میلادی درجه دکتری گرفت. آنگاه به کشور خود بلژیک بازگشت و به سمت استادی نجوم فیزیکی در دانشگاه بودن برگزیده شد.

وی معتقد بود که همه کهکشانها در ابتدا چنان به هم نزدیک بوده اند که صورت توده واحدی داشته اند. وی این توده واحد که تمام جهان را شامل بوده است تخمک کیهانی می نامید. به نظر وی این تخمک کیهانی بر اثر یک انفجار عظیم منفجر شده و انبساط عالم نیز باقیمانده آن انفجاری است که میلیاردها سال پیش روی داده است. لومتر نظریات خود درباره کیهانزایی را در سال 1927 میلادی منتشر کرد.



منبع [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mohammad Hosseyn
28-06-2007, 13:47
فرد هويل

در 24 ژوئن سال 1915در شهر «گيلستد» واقع در «يوركشاير» متولد مي شود و پس از تحصيل در دانشگاه بينگلي، از دانشكده امانوئل دانشگاه كمبريج بورس تحصيلي مي گيرد.
1938
بخاطر نتايج قابل توجه در آزمايشاتش، جايزه «اسميت» را مي گيرد.
1939
به عضويت دانشكده «سنت جان» در دانشگاه كمبريج در مي آيد.
45 ـ 1939
در نيروي دريايي انگلستان براي طراحي سيستم هاي رادار كار مي كند.
در طول اين مدت به كارش در دانشگاه كمبريج بر مي گردد و توجه خود را از رياضيات به ستاره شناسي معطوف مي كند و شروع به آزمايش و بررسي تشكيل ستاره ها از توده هاي گاز و غبار مي كند. او همچنين فرايند هسته اي دروني ستاره ها و طرقي را كه منجر به تشكيل توده ها عظيم و عظيم تر مي شود مطالعه مي كند و بر اساس اين آزمايشات اعلام مي كند كه ماده دائما در حال ايجاد است و جهاندرحالتي پايدار به سر مي برد.
1950
هويل در آخرين سخنراني راديويي خود، اصطلاح انفجار بزرگ رامعرفي مي كند. به گمان بعضي دانشمندان انفجار بزرگ سبب تشكيل جهان شده است.
1952
كتاب «طبيعت جهان» را منتشر مي كند.
1955
كتاب «مرزهاي ستاره شناسي» را منتشر مي سازد كه امروزه اكثر ستاره شناسان از آن الهام مي گيرند.
1956
به مركز رصدخانه هيل در كاليفرنيا، آمريكا، ملحق مي شود.
1957
به عضويت انجمن سلطنتي انگلستان در مي آيد.
1958
به عنوان استاد ستاره شناسي و فلسفه تجربي در دانشگاه كمبريج انتخاب مي شود.
1962
كتاب «علم نجوم» را منتشر مي كند.
1966
بنيانگذار و اولين مدير موسسه ستاره شناسي نظري در دانشگاه كمبريج مي شود. همچنين كتاب «انسان و كهكشانها» را منتشر مي كند.
1971
به مدت 2 سال رئيس انجمن سلطنتي ستاره شناسي مي شود.
1972
موفق به دريافت نشان شواليه مي شود.
1973
رئيس هيئت تحقيقات آنگلو ـ استراليت مي شود.
1996
همچنان به كارش ادامه مي دهد و ساير ستاره شناسان را ترغيب مي كند. آخرين كار «هويل» در زمينه طيف مادون قرمز ستاره هاي دنباله دار است. او معتقد است كه اين ستاره ها حاوي ذرات آلي هستند. او مي گويد حيات در روي زمين از عوامل ماوراء زمين نشات گرفته است. هويل ستاره شناسي را بزرگترين علم قرن بيستم توصيف مي كند ولي احساس مي كند كه بزرگترين موفقيتش صعود به تمام 280 قله اسكاتلند با ارتفاع بيش از 900 متر بوده است.

منبع : دانشنامه رشد

ashna86
26-07-2007, 09:54
فضانوردی که غرور او را از بین برد
در سال 1960 يك گروه 20 نفره پس از معاينات بسيار از ميان خلبانان زبده شوروي براي سفر به فضا انتخاب شدند . از ميان اين گروه 13 تن بعد‌ها به فضا راه يافتند و مردم دنيا با نام آنان آشنا شدند اما 7 نفر باقيمانده سال‌ها در پرده ابهام باقي ماندند. از ميان اين 7 تن يكي از همه بدشانس‌تر بود و سرنوشت بسيار تلخي داشت. در يك شبانگاه مسكو "گريگوري نليوبف" و دو تن از دوستان فضانوردش به نام‌هاي "مارس رافيكف" و "ايوان آنيكيف" كه مخفيانه دمي به خمره زده بودند در يك حادثه با پليس درگير شدند. هر سه مست بودند و نليوبف پليس را مضروب كرد. پس از آن كه مقامات امنيتي دخالت و آنان را از زندان آزاد كردند. نليوبف جزو سه نفر اولي بود كه بايد به فضا سفر مي كرد و بر اساس طبقه بندي آن زمان عضو علي‌البدل گاگارين براي اولين سفر به فضا محسوب مي‌شد. "سرگئي كاراليف" سرپرست وقت كيهان‌نوردي شوروي از اين فضانورد خواست كه براي عذرخواهي با پليس مضروب ملاقات كند. نليوبف كه نسبت به جايگاه خود اطمينان داشت حاضر به اين كار نشد و در نهايت كاراليف به او دو راه پيشنهاد كرد: عذر خواهي يا اخراج از گروه كيهان نوردان. نليوبف زير بار عذرخواهي نرفت و از گروه استعفا داد. دو همكارش كه در جريان شركت داشتند تهديد كردند كه اگر او از جمع فضانوردان اخراج شود آنان نيز گروه را ترك خواهند كرد. كاراليف دستور اخراج هر سه نفر را صادر نمود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



عكس نليوبف به طور كلي از تصوير سمت راست حذف شده است
به اين ترتيب اين سه تن گروه را ترك كردند و چهره‌هاي آنان نيز از عكس‌ها حذف شد ! نليوبف سخت سرخورده شده بود و شروع به تمرد در كار كرد. سرانجام در اثر كارشكني‌هاي بسيار، او را به يك پادگان نظامي در خاور دور شوروي اعزام و در حقيقت تبعيد كردند. اين موضوع براي نليوبف كه روزي در آستانه رسيدن به شهرت جهاني بود، سخت گران آمد و اثر نامطلوبي بر وي گذاشت تا آنجا كه به يك دائم‌الخمر تبديل شد. بالاخره يك روز در حالي كه به شدت مست بود ماشينش در منطقه‌اي ممنوعه از راه‌آهن متوقف شد (و شايد متوقف كرد) و بر اثر تصادف با قطار ار بين رفت. مسئولان وقت اتحاد جماهير شوروي كه به كيهان‌نوردي همچون ابزار تبليغاتي مؤثري نگاه مي‌كردند، حضور نام فردي همچون نليوبف را در ليست پرافتخار پيشتازان سفر به فضا تحمل نكرده و هرگونه اثري از وي را در فعاليتهاي فضايي اين كشور پاك كردند. ‌امروز بر روي سنگ قبر نليوبف هيچ اثري از افتخارات گذشته وي به چشم نمي‌خورد و به اين ترتيب كسي كه مي‌رفت تا نامش بعد از گاگارين و تيتف با افتخار در تاريخ فضانوردي ثبت شود به دليل غرور بيجا بكلي حذف شد. سال‌ها بعد عكس‌هاي سانسور نشده ‌او منتشر گرديد و مشخص شد كه چگونه او را حتي در عكس‌ها هم حذف كرده بودند.

saviss
25-03-2008, 20:13
منبع:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
==========
باکمی دست کاری:31:
=====================
زندگی نامه

کلارک در ماینهد، در سامرست انگلستان متولد شد. در دوران کودکی از خیره شدن به ستارگان لذت می‌برد، و مجله‌های قدیمی علمی-تخیلی آمریکایی را می‌خواند.در سال ۱۹۳۶ بعد از اتمام دبیرستان به لندن رفت و به عنوان مامور حسابرسی در بخش خزانه‌داری اداره‌ی آموزش مشغول به کار شد. در جنگ جهانی دوم به عنوان متخصص رادار مشغول به کار شد و درجه‌ی ستوانی نیروی هوایی را دریافت کرد. تنها رمان غیر تخیلی او که مسیر فرود نام دارد، مربوط به دوران خدمت او در ارتش است.[

بعد از جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۸ به کالج کینگ لندن وارد شد و مدارک درجه اول در فیزیک و ریاضی اخذ کرد. علاقه او به مرزهای دانش بشری از همان دوران آشکار بود. او در سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۷ و ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳، رییس انجمن میان سیاره‌ای بریتانیا بود. مهمترین عملکرد او در این انجمن، ارایه‌ی ایده‌ی ماهواره‌های مخابراتی بود. او فکر می‌کرد این ماهواره‌ها بهترین گزینه برای ارتباطات مخابراتی هستند. این ایده ابتدا در سال ۱۹۴۶ در نشریه درون سازمانی همان انجمن منتشر شد و در اکتبر همان سال در نشریه دنیای بی‌سیم به چاپ رسید. کلارک چندین کتاب غیرداستانی نوشته و در آنها به شرح جزییات فنی و تأثیرات اجتماعی سفرهای فضایی پرداخته. مهم‌ترین این آثار اکتشاف فضا (۱۹۵۱) و نوید فضا (۱۹۶۸) هستند.


اولین داستان علمی-تخیلی او که منتشر شد، روزنه (Loophole) نام داشت. این داستان در آوریل ۱۹۴۶ در مجله‌ی داستان‌های حیرت انگیز علمی-تخیلی به چاپ رسید. اما اولین داستان علمی-تخیلی که فروخت، گروه نجات بود که در می‌سال ۱۹۴۶ در همان مجله به چاپ رسید. در سالهای اولیه نویسندگی‌اش، سه بار از نام مستعار چارلز ویلیس و یک بار از نام مستعار ای. جی. اوبرین استفاده کرد. داستان‌هایی که با استفاده از این اسامی مستعار نوشته، بین سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۵۱ در مجله‌های انگلیسی به چاپ رسیدند.

کلارک مدت کوتاهی ویراستار مجله‌ی گزیده‌های علم بود.اما از سال ۱۹۵۱ به طور تمام وقت به نوشتن پرداخت. کلارک درسال ۱۹۵۱ داستان کوتاه نگهبان را برای شرکت در مسابقه‌ای که از طرف BBC برگزار شده بود نوشت. اگرچه داستان برای مسابقه پذیرفته نشد، اما بر نحوه‌ی نگارش و سمت و سوی زندگی حرفه‌ای کلارک تاثیر گذاشت. داستان درباره‌ی کشف ابزاری است که نژادی قدیمی و پیشرفته میلیونها سال قبل آن را ساخته‌اند. این شی، تک‌سنگی است که در ماه کار گذشته شده. سنگ نوعی جعبه‌ی اسرار است. در این داستان مفاهیمی معنوی مطرح می‌شوند، که بعدها در بسیاری دیگر از داستان‌های کلارک دیده می‌شوند. می‌توان گفت این پرداخت به معنویت، یک نوع دغدغه‌ی خاطر برای کلارک بوده و تقریباً در تمام آثارش نمود می‌یابد. زاویه‌ی دید کلارک نسبت به امور ماورایی، رها از قید و بند مذاهب خاص است و در برگیرنده‌ی نگرش خاص خود کلارک است. شاید هم بتوان گفت کمی متأثر از عرفان شرق دور است. به هر حال این داستان که بعدها ادیسه فضایی ۲۰۰۱ و دنباله‌های آن از روی آن نوشته شدند، نقطه‌ی آغاز تغییر سبک نوشته‌های کلارک بود.

در کتاب نمودی از آینده (Profiles of Future) او نمای کلی جامعه‌ی آینده را تصویر کرده‌است و در همین کتاب است که سه قانون مشهورش را بیان کرده‌است.

در سال ۱۹۶۴ همکاری را با استنلی کوبریک برای ساخت فیملی بر اساس ادیسه ۲۰۰۱ آغاز کرد. او و استانلی کوبریک برای ساخت این فیلم، جایزه‌ی اسکار دریافت کرده‌اند.


او در سال ژوئن سال ۱۹۵۳ با ماریلین میفیلد ازدواج کرد و در دسامبر همان سال هم از همسرش جدا شد. او در این باره گفته‌است: «ازدواج من از همان ابتدا نامناسب بود. این بهترین دلیلی است که نشان می‌دهد، من اهل ازدواج نیستم، اما من فکر میکنم هر شخصی باید حتماً یکبار ازدواج کند.»


او اولین بار در سال ۱۹۵۴ به کلمبو سریلانکا رفت. در سال ۱۹۵۴ توجه کلارک از فضا به سمت دریا معطوف شد. او گفته‌است: «حالا می‌فهمم که علاقه‌ی من به فضانوردی بود که مرا به سوی اقیانوس هدایت کرد. در هر دوی آنها اکتشاف هست، اما این تنها دلیل نیست. هنگامی که اولین تجهیزات غواسی در اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ به بازار آمد، من ناگهان متوجه شدم، راهی آسان و ارزان برای تجربه کردن شگفت‌انگیزترین جنبه‌ی پروازهای فضایی وجود دارد و آن شگفت‌انگیزترین جنبه، بی‌وزنی است.»

کلارک در سال ۱۹۵۶ به کلمبو در سریلانکا مهاجرت کرد و از آن زمان تا هنگام مرگ در انجا اقامت داشت. کلارک هم شهروند انگلستان بود و هم شهروند سریلانکا.

او در سریلانکا به اکتشافات زیر دریا رفته و عضو کلوپ اکتشافات زیر دریا نیز بوده‌است.

کلارک که مبتلا به بیماری عصبی سندرم پست پلیو بود و نزدیک به نیم قرن با بیماری خویش دست و پنچه نرم می کرد، در ساعت ۱:۳۰ بامداد به وقت محلی، در روز ۱۹ مارس سال ۲۰۰۸، بعد از یک حمله شدید تنفسی، درگذشت.


اولین داستان‌های کلارک بسیار علمی-تخیلی هستند و می‌توان آنها را علمی-تخیلی سخت طبقه‌بندی کرد. اکثراً ساخت‌یافته هستند و معمولا حول یک مساله‌ی علمی شکل گرفته‌اند و با شوکی خاتمه می‌یابند. اولین رمان‌هایی که نوشت در سال ۱۹۵۱ منتشر شدند. این دو رمان عبارتند از سرآغازی بر فضا [1] و شن‌زارهای مریخ. مشکل این دو رمان این بود که، هر دوی آنها نثری خشک داشتند. داستان‌های بعدی کلارک از این لحاظ بهتر بودند، اما او هرگز نتوانست به طور کامل بر خشکی نثرش غلبه کند.

می‌توان گفت ، این دو اثر نگاهی خوش‌بینانه نسبت به آینده‌ی علم بشری هستند. رمان بعدی او که جزیره‌ای در آسمان نام داشت نیز از همین الگو تبعیت می‌کرد. داستان درباره پسری است که در یک ایستگاه فضایی مدارگرد زندگی می‌کند.

در مجموعه داستان کوتاه سفر اکتشافی به زمین، نوعی نگرش جدید دیده می‌شود. این مجموعه در سال ۱۹۵۳ منتشر شده‌است. داستان نگهبان نیز در همین مجموعه به چاپ رسیده‌است. همانطور که گفته شد، داستان نگهبان راه را برای ورود عناصر اسرارآمیز و ماورایی به داستان‌های کلارک باز کرد. داستان‌های شهر و ستارگان (۱۹۵۶) و پایان طفولیت نمونه‌هایی هستند که نمایانگر دغدغده‌ها و اندیشه‌های ماورایی کلارک هستند. آرتور سی. کلارک یک نویسنده‌ی علمی-تخیلی سخت به شمار می‌آید و به نوشته دایره‌المعارف علمی-تخیلی با داستان نگهبان، برای نخستین بار تناقضی درباره اندیشه‌های کلارک آشکار می‌شود. کلارک نویسنده‌ای که بیش از تمام نویسندگان علمی-تخیلی به داشتن معلومات و دانش تکنیکی مشهور است، به شدت مجذوب متافیزیک و امور اسرارآمیز است. کلارک مردی که در دنیای علمی-تخیلی عقایدش، نمایانگر اعتقاد خوش‌بینانه او به بلندپروازی روح انسان است و این ایده که چیزی وجود ندارد که بشریت از پس آن برنیاید، متعلق به اوست، بیشتر به خاطر ارایه‌ی تصویری از بشریت، که در کنار تمدن کهن بیگانه و فرزانگی و دانش نژادی ناشناخته، کودکی بیش نیست، شناخته شده‌است. شاید این نژاد فرزانه و پیشرفته‌ی بیگانه نزدیک ترین چیز به مفهوم مذهبی خدا باشد. اعتقادات فرویدی بر این است که بشریت ناشاد است و همیشه به دنبال پدری گمشده می‌گردد و می‌توان گفت این تلاش برای جایگزین کردن این پدر، در برخی نوشته‌های علمی تخیلی، بسیار نمایان است. چنین درون‌مایه‌ای را می‌توان در داستان نگهبان مشاهده کرد.

شهر و ستارگان از دید برخی منتقدان به یادماندنی‌ترین اثر کلارک است. پایان طفولیت نیز از دیگر آثار به یادماندنی و تاثیرگذار کلارک به شمار می‌رود.

روشنایی زمین را در سال ۱۹۵۱، به سوی فردا در سال ۱۹۵۶، اعماق سال ۱۹۵۴، سوی دیگر آسمان سال ۱۹۵۸، ریزش غبار ماه سال ۱۹۶۱، داستان‌های ده دنیا سال ۱۹۶۲، جزیره‌ی دلفین سال ۱۹۶۳ و مسیر فرود در سال ۱۹۶۳ منتشر شدند.

داستان کوتاه ستاره برنده‌ی جایزه‌ی هوگو شده‌است. ستاره داستان تبدیل شدن یک ستاره به ابرنواختر و نابود شدن تمدن سیاره‌ای است که حول آن ستاره می‌گردد. این ستاره همان ستاره‌ای است بشارت‌دهنده‌ی تولد عیسی مسیح شد. در سال‌های دهه ۱۹۶۰ کلارک، بیشتر وقت خود را صرف نگارش داستان‌های غیرتخیلی کرد. بیشتر این کتابها درباره اکتشافات زیردریا بودند. او به غواصی و کشف شگفتی‌های زیر دریا علاقمند بود، و این یکی از دلایل سکونت او در سریلانکا بود. ملاقات با مدوزا در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه‌ی نبیولا شد. بعد از انشار ادیسه ۲۰۰۱ او بسیار مشهور شد و چند سال بعد از آن قراردادی بست که سه داستان بلند دیگر بنویسد و طبق این قرارداد مبلغی دریافت کرد که تا آن زمان برای انتشار هیچ داستانی پرداخت نشده بود. این سه داستان، ملاقات با راما (۱۹۷۳)، امپراتوری زمین: فانتزی عشق و نفاق (۱۹۷۵) و فواره‌های بهشت (۱۹۷۹) بودند. هر سه کتاب، در سال انتشارشان پرفروش‌ترین شدند. فواره‌های بهشت برنده‌ی جایزه‌ی هوگوی بهترین داستان در سال ۱۹۸۰ شده‌است.

ادیسه ۲۰۱۰ را که ادامه‌ی ادیسه ۲۰۰۱ بود در سال ۱۹۸۲ منتشر ساخت. ۲۰۶۱: ادیسه‌ی سه، که ادامه‌ی ادیسه‌ی ۲۰۱۰ بود در سال ۱۹۸۸ منتشر شد و داستان همچنان ناتمام به نظر می‌رسید. در سال‌های دهه‌ی ۱۹۸۰ کلارک به بیماری مبتلا شد که سیستم عصبی او را به تدریج تحت تأثیر قرار می‌داد، اما به فعالیت‌هایش ادامه داد.

اما بیماری به این معنی بود که بسیاری از کارهای او باید به صورت اشتراکی انجام می‌شد. این امر تاحدودی باعث ناامیدی منتقدان شد. کلارک سه داستان در ادامه‌ی ملاقات با راما نوشته‌است و در هر سه‌ی آنها با جنتری لی همکاری کرده‌است. در این داستان‌ها ایده‌ی اصلی از کلارک و پرداخت داستان با جنتری لی بوده‌است. راما دو درسال ۱۹۸۹، باغ راما در سال ۱۹۹۱ و راز راما در سال ۱۹۹۳ منتشر شدند. نحوه‌ی نگارش لی متفاوت از کلارک است و این نکته در مجموعه‌ی راما به وضوح قابل مشاهده‌است.

آخرین اثر کلارک که هنوز منتشر نشده آخرین قضیه نام دارد که کلارک تا قبل از مرگش، آن را همراه استفن بکستر می‌نوشت.


در سال ۲۰۰۰ از سوی ملکه‌ی انگلستان لقب شهسوار پادشاهی انگلستان با خطاب سر به او اعطا شد. اما به دلیل وضعیت جسمانی نتوانست به انگلستان سفر کند تا شخصاً آن را از ملکه دریافت کند.

یک سیارک به افتخار او، کلارک ۴۹۲۳ نام‌گذاری شده‌است. آثار او چندین بار برنده‌ی جوایز مختلف شده‌اند، از جمله جایزه‌ی اسکار برای فیلم ۲۰۰۱ ادیسه‌ی فضایی همراه استنلی کوبریک.
نقل قول‌ها

* «هر فن‌آوری که به حدی از پیشرفت رسیده باشد، از جادو غیر قابل تشخیص است.»

* «حقیقت همیشه عجیب‌تر از هر چیزی است.»

* «تنها راه برای کشف مرزهای ممکن، این است که جرات کنیم قدری آنها را پشت سر گذاشته و به طرف ناممکن پیش برویم.»

* «هنگامیکه دانشمندی معروف و سالخورده بگوید چیزی امکان‌پذیر است، می‌توان احتمال داد حق با اوست. اما هنگامیکه بگوید چیزی غیرممکن است، به احتمال قریب به یقین اشتباه می‌کند.»

* «بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم در جهان تنها هستیم، بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم تنها نیستیم. در مورد هر دو ایده، یک جای کار می‌لنگد.»

* «چقدر نام زمین برای این سیاره نامناسب است، وقتی به وضوح می‌توان دید که این سیاره اقیانوس است.»

* درباره‌ی یوفو (UFO): «آنها چیزی درباره حیات هوشمند فرازمینی به ما نمی‌گویند، بلکه ثابت می‌کنند تعدادشان روی زمین چقدر کم است.»

* درباره‌ی پیشتازان فضا: «پیشتازان فضا که در چنان روزگاری در تاریخ بشری ظاهر شد، دورنمای تمدن‌های فضایی دوردست را بسیار عامه‌پسند ساخت. قسمت بعد از قسمت، تصور رویارویی با تمدن‌های بیگانه و احترام گذاردن به تمامی اشکال حیات را که آن زمان هیچ محبوبیتی میان مردم نداشت، ارتقاء بخشید. این‌کار را هم بدون وعظ و خطابه و با حس شوخ‌طبعی همیشگی انجام داد.»



* سرآغاز فضا (۱۹۵۱)
* شن‌زارهای مریخ (۱۹۵۱)
* جزیره‌ای در آسمان (۱۹۵۲)
* در برابر سقوط شب (۱۹۵۳)
* پایان طفولیت(۱۹۵۳)
* روشنایی زمین (۱۹۵۵)
* شهر و ستارگان (۱۹۵۶)
* اعماق (۱۹۵۷)
* ریزش غبار ماه (۱۹۶۱)
* جزیره دلفین (۱۹۶۳)
* مسیر فرود (۱۹۶۳)
* ۲۰۰۱ ادیسه‌ی فضایی (۱۹۶۸)
* شیر کماری و در برار سقوط شب (۱۹۶۸)
* ملاقات با راما (۱۹۷۳)
* امپراطوری زمین(۱۹۷۵)
* فواره‌های بهشت (۱۹۷۹)
* ۲۰۱۰ ادیسه دو (۱۹۸۲)
* نغمه‌های زمین دوردست (۱۹۸۶)
* ۲۰۶۱ ادیسه ۳ (۱۹۸۸)
* ملاقات با مدوزا(۱۹۸۸)
* گهواره (۱۹۸۸ اشتراکی با جنتری لی)
* راما ۲ (۱۹۸۸ اشتراکی با جنتری لی)
* آنسوی سقوط شب (۱۹۹۰ اشتراکی با گرگوری بنفورد)
* روحی از گرندبکس (۱۹۹۰)
* باغ راما (۱۹۹۱ اشتراکی با جنتری لی)
* راز راما (۱۹۹۳ اشتراکی با جنتری لی)
* پتک خدا (۱۹۹۳)
* ریشتر ۱۰ (۱۹۹۶ اشتراکی با مایک مک‌کوی)
* ۳۰۰۱ ادیسه پایانی (۱۹۹۷)
* ماشه (۱۹۹۶ اشتراکی با مایکل پی‌کیوب)
* پرتو روزهای دیگر (۲۰۰۰ اشتراکی با استفان بکستر)
* چشم زمان (۲۰۰۴ اشتراکی با استفان بکستر)
* توفان خورشیدی (۲۰۰۵ اشتراکی با استفان بکستر)

آثار این نویسنده به ترجمه فارسی

* آیا فردا؛ هوشنگ غیاثی‌نژاد؛ پاسارگاد؛۱۳۷۰
* امپراتوری زمین؛ محمد قصاع؛ آبنوس؛ ۱۳۷۳
* انسان و فضا؛ کریم امامی؛ روزن؛ ۱۳۴۹
* بازی بزرگ؛ کامبیز میرفلاح؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۳
* باغ راما؛ ناصر بلیغ؛ نقطه؛ [بی‌تا.]
* پایان طفولیت؛ رسول وطن‌دوست؛ [بی‌نا.]؛ ۱۳۶۲
* پایان کودکی؛ جهانگیر بیگلری؛ چکامه؛ ۱۳۶۲
* پرتوی روزهای دیگر؛ محمد قصاع؛ البرز-پیکان؛ ۱۳۸۲
* جزیره‌هایی در آسمان؛ محمد قصاع؛ کیوان؛ ۱۳۷۸
* چشمه‌های بهشت؛ محمد قصاع؛ افق؛ ۱۳۸۱
* ۲۰۱۰، اودیسه‌ی دو؛ رضا فاضل؛ سروش؛ ۱۳۷۴
* ۲۰۶۱، اودیسه‌ی سه؛ پرویز قوامی؛ سروش؛ ۱۳۷۹
* ۲۰۶۱، اودیسه‌ی سه؛ رضا فاضل؛ فاخته؛ ۱۳۷۲
* راز راما؛ ناصر بلیغ؛ نقطه؛ ۱۳۷۷
* راز کیهان (۲۰۰۱، اودیسه‌ی فضایی)؛ پرویز دوایی؛ کتاب‌های جیبی- فرانکلین؛ ۱۳۴۸
* راز کیهان؛ پرویز دوایی؛ جیبی؛ ۱۳۵۴
* راز کیهان(۲)؛ هوشنگ غیاثی‌نژاد؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۴
* رامای دو؛ ناصر بلیغ؛ نقطه؛ [بی‌تا.]
* رامای دو؛ عبداالله نورایی؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۷
* روح سرگردان؛ محمد قصاع؛ آبنوس؛ ۱۳۷۳
* روحی از گرندبنکس؛ محمد عمادی؛ هرم؛ ۱۳۷۱
* روشنایی زمین؛ مهوش مجذوب ؛ کتابِ روز؛ ۱۳۸۰
* ریزشِ غبارِ ماه؛ هوشنگ غیاثی‌نژاد؛ پاسارگاد؛ ۱۳۶۳
* ریشتر ده؛ محمد قصاع؛ پیکان؛ ۱۳۷۷
* زمین‌اَفروز؛ هوشنگ غیاثی‌نژاد؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۳
* سفر اکتشافی به زمین؛ محمد قصاع؛ افق؛ ۱۳۷۵
* ۳۰۰۱، آخرین اودیسه؛ پیمان اسماعیلیان؛ نقطه؛ ۱۳۷۷
* شهر و ستارگان؛ محمدرضا عمادی؛ هرم؛ ۱۳۷۱
* عملیات آخر: تالاسا؛ پیمان اسماعیلیان؛ افق؛ ۱۳۸۱
* مسابقات تسلیحاتی؛ کامبیز میر فلاح؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۳
* ملاقات با راما؛ محمد قصاع؛ افق؛ ۱۳۷۶
* ملاقات با عروس دریایی؛ رضا فاضل؛ فرزان؛ ۱۳۷۸
* ملاقات در سپیده‌دم؛ کامبیز میرفلاح؛ پاسارگاد؛ ۱۳۷۳
* میعاد با راما؛ هرمز حبیبی اصفهانی؛ نقطه؛ ۱۳۷۲
* نور زمین؛ محمد قصاع؛ افق؛
=========
توضیح بنده:
علت اینکه این تاپیکو جای دیگه نزدم ...این بودکه ...مباحثی که مطرح کرده بودتوی زندگیش ..هم به نوعی جزوادبیات علمی تخیلی قرار میگرفتند وهم تحولی توی دنیای فیزیک ایجاد کرد....
حتی کمی تا قسمتی هم ...مباحثی سخت فلسفی روبه چالش کشید
========
اماچون اغلب نظریاتش راجع به نجوم واخترشناسی بود ...
این تاپیکو توی این انجمن زدم

nojum4
06-04-2008, 01:31
گالیله در 15 فوریه 1564 میلادی در « پیزا »، چشم به جهان گشود. پیزا _ مرکز رنسانس _ در شمال غربی ایتالیا در ایالت توسکان واقع شده بود. پیزا شهری پر رونق و ثروتمند بود که توسط «کوزیمو دو مدیچی» _ امیر فلورانس _ اداره می شد. در 1570 میلادی کوزیمو به خاطر موفقیتهایی که در جنگ با مغربی ها به دست آورده بود، به عنوان امیر توسکان انتخاب شد و تاجگذاری کرد . مادر گالیله « جولیا آماناتی » در 1562 میلادی با وینچنزو ازدواج کرد و صاحب هفت فرزند شد. گالیله بزرگترین فرزند خانواده بود. از میان خواهرها و برادرهای او، فقط سه تن شناخته شده اند که عبارت اند از « ویرجینیا » خواهر گالیله که در 1573 میلادی متولد شد، برادرش « میکلانجلو » متولد 1575 میلادی و خواهر دیگرش « لیویا » که در 1587 میلادی به دنیا آمد. احتمالاً دو خواهر و یک برادر دیگر گالیله در کودکی فوت کرده اند.
وینچنزو در 1520 میلادی در فلورانس به دنیا آمده بود. او عضو خانواده ای محترم و سرشناس بود که در گذشته ثروت و نفوذ بسیاری داشت، ولی در آن زمان دچار فقر و تنگدستی شده بود. در سال 1572 میلادی وینچنزو دوباره به فلورانس بازگشت. او همسر و فرزندان کوچکترش را با خود به فلورانس برد، ولی گالیله مدتی نزد یکی از خویشاوندان مادری اش ماند. احتمالاً او در پیزا مانده بود تا پارچه فروشی را که حرفۀ خانوادگی اش بود، بیاموزد. سرانجام گالیله نیز در 1574 میلادی هنگامی که ده ساله بود به خانواده اش پیوست.وضع مالی خانواده در فلورانس بهتر شد. وینچنزو با وجود اینکه هرگز ثروتمند نشد، ولی نوازندۀ دربار بود و با امیران و اشراف نشست و برخاست داشت. فلورانس پایتخت امیر نشین توسکان و مرکز رنسانس بود. شکوفایی مکتب نقاشی و مجسمه سازی بین قرون چهاردهم تا شانزدهم میلادی، این شهر را به شهرت جهانی رسانده بود.
گالیله تا یازده سالگی در خانۀ پدری تعلیم دید. وینچنزو خودش او را آموزش می داد و گاهی هم از معلمان خصوصی استفاده می کرد. گالیله نواختن عود و چنگ را تا سرحد استادی آموخت و در فن موسیقی از پدر پیشی گرفت. در تمام دوران زندگی، نواختن عود برای او توأم با لذت و آرامش بود. در 1575 میلادی تحصیلات ابتدایی خود را در صومعۀ « والومبروسا »، واقع در سی کیلومتری شرق فلورانس آغاز کرد . روش زندگی در صومعه، به حدی در نظر گالیله خوشایند آمد که در پانزده سالگی جامۀ طلبگی بر تن کرد، ولی پدرش که از این وضع ناراضی بود، او را به بهانۀ درمان عفونت چشم از صومعه خارج کرد. چشم درد گالیله واقعی بود. او را برای معالجه، نزد پزشک بردند، امّا قصد اصلی وینچنزو این بود که پسرش دیگر به آن صومعه بازنگردد. گرچه تعلیمات گالیله در فلورانس همچنان زیر نظر راهبان ادامه یافت، ولی دیگر نزد خانواده بود و پدرش می توانست او را از گزند تلقینات آنها دور نگه دارد.
وینچنزو مایل بود پسر بزرگش شغلی پر درآمد و آبرومند داشته باشد. او می خواست گالیله نیز مانند جدّ مشهور و ثروتمندش، پزشک شود. به همین جهت در 1581 میلادی، گالیله به دستور پدرش، به عنوان دانشجوی پزشکی در دانشگاه پیزا نام نویسی کرد. برای کاستن از هزینه ها و مخارج زندگی، وی با همان خویشاوندی که چند سال در دوران کودکی از او نگهداری کرده بود، زندگی می کرد. گالیله در دانشگاه به عنوان دانشجویی خودسر و خرده گیر معروف شد که با اساتید، بحث و مناظره می کرد و نظرات ارسطو را _ که در آن زمان پدر علوم نامیده می شد _ زیر سؤال می برد. بعدها گالیله در مورد اولین رویارویی خود با عقاید ارسطو، مطالبی نوشت. نظریۀ ارسطو و مشائیان در مورد سقوط اجسام از نقطه نظر وی باطل بود، چرا که او بارها به چشم خود دیده بود که هنگام طوفان، دانه های ریز و درشت تگرگ با هم و با یک سرعت سقوط می کنند. این امر را زمانی می توان با نظریۀ مشائیان توجیه کرد که دانه های درشت تگرگ از ابرهایی که فاصلۀ بیشتری با زمین دارند، سقوط کنند _ دقیقاً در ارتفاعی که بتوانند با تگرگهای سبکتر همزمان به زمین برسند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ولی گالیلۀ جوان می دانست که همۀ دانه های تگرگ، از یک لایه ابر سرچشمه می گیرند و با سرعتی یکسان سقوط می کنند. در 1583 میلادی، هنگامی که گالیله سال دوم پزشکی را می گذراند، با « اوستیلیو ریچی » استاد ریاضی دربار امیر بزرگ توسکان آشنا شد. ریچی، هر سال از کریسمس تا تعطیلات عید پاک، در دانشگاه پیزا تدریس می کرد. گالیله روزی برحسب تصادف، سخنرانی او را که برای دانشجویان ایراد می کرد، شنید. او ایستاد و به سخنان ریچی گوش داد و سراپا مجذوب آن شد. این اولین تماس واقعی گالیله با ریاضیات بود. پس از آن، او در برابر کلاس ریاضیات ریچی می ایستاد و سخنان او را با علاقه گوش می کرد. گالیله جزوه های پزشکی را کنار گذاشت و شروع به مطالعۀ مثلثات اقلیدس کرد . گالیلۀ جوان پیشرفت زیادی در ریاضیات کرد و ریچی نیز مشوق او بود. مدتی بعد، گالیله از پدرش خواست تا اجازه دهد پزشکی را رها کند و به تحصیل ریاضیات بپردازد. وینچنزو که می دانست برای یک ریاضیدان فرصتهای شغلی محدود است با این کار مخالفت کرد، ولی گالیله به هر طریقی بود مطالعۀ ریاضیات را ادامه داد.
سرانجام در 1585 میلادی دانشگاه را بدون دریافت مدرک ترک کرد و به فلورانس بازگشت. او در فلورانس با تدریس خصوصی ریاضیات و فلسفۀ طبیعی امرار معاش می کرد احتمالاً در پیزا بود که گالیله تساوی زمان نوسانهای آونگ را کشف کرد. در این باره چنین می گویند که روزی گالیله همراه پدرش برای انجام فرایض دینی به کلیسا رفته بود. در طول موعظۀ خسته کنندۀ کشیش، گالیله مشغول تماشای چلچراغ کلیسا بود. چلچراغ در حال تاب خوردن بود و گالیله متوجه شد حرکت آن، درست مانند حرکت آونگ است. این حرکت به تدریج کندتر و کندتر می شد تا اینکه کاملاً متوقف شد. او متوجه شد که مدت زمان اولین نوسان _ که بزرگترین نوسان است _ با مدت زمان نوسانهای بعدی برابر است. او برای اندازه گیری این زمان، از ضربان نبض خود استفاده کرد. سپس بلافاصله به خانه بازگشت و با آونگهایی با طولها و وزنهای مختلف، فرضیۀ خود را آزمایش کرد و سرانجام موفق به ساختن نوعی نبض سنج شد. این دستگاه مکانیکی « پالسی لوجیا » ( یعنی نبض شناسی ) نامیده شد که پزشکان از ان برای اندازه گیری فرکانس ضربان قلب بیماران استفاده می کردند . باید گفت که بیشتر این داستان غیر واقعی است. در واقع آزمایشهای دقیقتر در این باره در 1602 میلادی انجام گرفت و نبض شمار پزشکی ( پالسی لوجیا )، توسط یکی از دوستان گالیله ابداع شد، ولی مسلماً این گالیله بود که « قانون آونگ » را کشف کرد. بعدها گالیله داستان تماشای چلچراغ را برای « ویویانی » _ کسی که گالیله پس از نابینایی مطالبش را به او دیکته می کرد _ نقل کرده است. اولین زندگینامۀ گالیله توسط ویویانی نوشته شد _ که در برخی موارد در مورد گالیله اغراق کرده است.
گالیله به تدریج به عنوان استاد فلسفۀ طبیعی معروف شد و شروع به انجام آزمایش و نوشتن عقایدش دربارۀ ماهیت جهان کرد و بعدها آنها را به چاپ رساند. گالیله همراه با این فعالیتها برای امرار معاش به دنبال شغل و حرفه ای مناسب می گشت. سرانجام در 1589 میلادی با کمک و توصیۀ « مارکیز گیدو بالدو دل مونته » که از اشراف و ریاضیدانان آن زمان بود و علاقۀ فراوانی به علم داشت، به سمت استادی ریاضیات در دانشگاه پیزا منصوب شد ( همان دانشگاهی که چهار سال پیش بدون دریافت مدرک آن را ترک کرده بود ).در آن زمان، ریاضیات رشتۀ تحصیلی مهمی به شمار نمی رفت و حقوقی که یک استاد ریاضیات می گرفت در مقایسه با حقوق استادان دیگر، بسیار ناچیز بود؛ به طوری که حقوق یک استاد ریاضی سالانه شصت کرون و حقوق یک استاد پزشکی سالانه دو هزار کرون بود، ولی این خود شروع خوبی برای گالیله محسوب می شد. به علاوه، او از راه تدریس خصوصی نیز درآمدی کسب می کرد. او پسران مرد ثروتمند و بانفوذی را در خانۀ خود تعلیم می داد. هنگامی که آنها دروس خود را با موفقیت نزد او به پایان رساندند، نام گالیله به عنوان یک معلم و متفکر جوان، مورد توجه قرار گرفت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانه ای که گالیله در آن زندگی می کرد اولین تلسکوپ که گالیله آن را ساخت

گرچه دانشجویان گالیله توجه و علاقۀ زیادی به او داشتند، ولی نظرات و عقاید او برای استادان دانشگاه پیزا خوشایند نبود. او فلسفۀ ارسطویی را که پایۀ علوم آن زمان محسوب می شد تدریس می کرد، ولی روش تفکر ارسطویی برایش سؤال برانگیز بود و او را دچار شک و تردید کرده بود. در همین زمان، گالیله رسالۀ « در باب حرکت » را نوشت. این اولین اثر گالیله در زمینۀ علم مکانیک بود، ولی پس از اتمام کتاب تصمیم گرفت آن را منتشر نکند. در واقع، این تصمیمی عاقلانه بود، چرا که در این کتاب _ بر خلاف کتاب کامل و بی نقصی چند سال بعد به همین نام منتشر کرد _ اندیشه های او با برخی از مفاهیم سنتی ارسطو مخلوط شده بود. در همین روزها بود که گالیله آزمایش معروف خود را در مورد سقوط آزاد اجسام، از بالای برج کج پیزا انجام داد. او می خواست به دانشجویانش ثابت کند اجسامی که وزنهای مختلف دارند، با سرعت مساوی سقوط می کنند. این حکایت نیز توسط ویویانی نقل شده است و در درستی و یا نادرستی آن، شک و تردید وجود دارد. این داستان نیز مثل دیگر داستانهای زندگینامۀ گالیله که توسط ویویانی نوشته شده، براساس خاطراتی است که خود گالیله در هفتاد سالگی برای او نقل کرده است. ویویانی زمانی که فقط هفده سال داشت، کار خود را نزد گالیله آغاز کرده بود و مسلماً به او همانند یک قهرمان می نگریست.
استدلال قانع کننده ای که دربارۀ نادرستی این داستان وجود دارد این است که گالیله در هیچ یک از نوشته های خود اشاره ای به این موضوع نکرده است. به علاوه، تاریخ این داستان نیز درست به نظر نمی رسد، ولی مسلماً این داستان از جایی منشأ گرفته است. در این مورد، می توان به آزمایشهای یک مهندس فلاندری به نام « سیمون استیون » اشاره کرد. او در 1586 میلادی چند وزنۀ سربی را از ارتفاع ده متری رها کرد و سپس نتایج آزمایشهای خود را به چاپ رساند. آنچه ما میدانیم این است که بین گالیله، سقوط اجسام و برج کج پیزا رابطه ای وجود دارد، ولی این موضوع به سه دهۀ بعد، یعنی سال 1612 میلادی مربوط می شود. در آن سال، یکی از استادان پیرو مکتب مشائی دانشگاه پیزا قصد داشت ثابت کند که نظر گالیله دربارۀ حرکت، غلط است. به همین جهت، او اجسامی با وزنهای مختلف را از برج کج پیزا به پایین انداخت و دریافت که آنها دقیقاً در یک زمان به زمین می رسند.
گالیله در دهۀ بیستم زندگی بود. فصاحت و شیوایی کلام و دقت و رُک گویی از صفات بارز وی بود؛ از گوش دادن به موسیقی، صرف غذاهای خوب و نوشیدنی های مرغوب و مصاحبت با دوستان متعدد لذت می برد؛ دربارۀ عقاید ضد ارسطویی خود با دانشجویان و استادان بحث و گفتگو می کرد و خودپسندی و گزافه گویی استادان پیزا و ردای بلند و گشاد استادی را که پوشیدن آن مایۀ فخر و مباهات اساتید بود، تمسخر می کرد. تمام اینها همراه با تفکرات علمی آزاد او و اعتقاد به آزادی بیان و اندیشه، کم کم خشم دیگر اساتید را برانگیخت. پس از گذشت سه سال، مقامات دانشگاه پیزا به این نتیجه رسیدند که گالیله فرد مناسبی برای دانشگاه نیست، چرا که او را فردی ماجراجو و آشوبگر می پنداشتند. از طرفی خود گالیله نیز به خاطر اختلافات موجود، رغبتی به ادامۀ تدریس در دانشگاه پیزا نداشت. او به سِمَت بالاتری می اندیشید. به همین جهت از شغل استادی در پیزا کناره گیری کرد و با کمک حامیان و دوستان خود برای به دست آوردن کرسی استادی ریاضیات در دانشگاه پادوا، به فعالیت پرداخت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اهله ماه از نگاه گالیله ثبت های رصدی گالیله (مشتری و اقمارش)

پدر گالیله در 1591 میلادی با کوله باری از بدهی در گذشت. گالیله سرپرست خانواده شده بود و برای پرداخت بدهی های پدر، مجبور بود شغلی با درآمد بیشتر پیدا کند. وینچنزو قبل از مرگ، جهیزیۀ سنگینی برای دخترش ویرجینیا تقبّل کرده بود و حال که او مرده بود، گالیله و برادرش میکلانجلو _ که بعدها آهنگ ساز شد _ نه تنها سهم خود را از این تعهد نپرداخت، بلکه خود نیز با کمک مالی گالیله امرار معاش می کرد. پادوا بخشی از جمهوری ونیز و ایالتی قدرتمند و غنی بود. روشنفکرترین حکام ایتالیا، در این ناحیه فرمانروایی می کردند و عقایدی که در رُم، ناپسند تلقی می شد و هیچ کس حق صحبت کردن دربارۀ آنها را نداشت، به راحتی در پادوا مطرح می شد. گالیله برای به دست آوردن کرسی استادی ریاضیات در دانشگاه پادوا، به ونیز که در سی کیلومتری پادوا بود، سفر کرد. در تمام مدتی که گالیله در ونیز بود، سفیر توسکان کمکهای زیادی به او نمود. گالیله به تدریج دوستان و حامیان زیادی همچون « جیان وینچنزی یوپینلی » _ روشنفکری ثروتمند که صاحب کتابخانه ای بزرگ بود و ژنرال « فرانسیسکو دِل مونته » برادر کوچکتر گیدوبالدو یافت. سرانجام با کمک این دوستان،گالیله برای یک دورۀ چهار ساله با حقوق سالانه 180 کرون به سِمت استادی دانشگاه پادوا منصوب شد . این حکم می توانست پس از انقضای دورۀ قرارداد تا مدت دو سال دیگر توسط مقامات جمهوری ونیز تمدید شود. گالیله در اکتبر 1592 میلادی در حالی که بیست و هشت ساله بود، کار جدیدش را آغاز کرد. او هجده سال به عنوان استاد ریاضیات، در دانشگاه پادوا تدریس کرد و این سالها، جزو بهترین سالهای زندگی او بود.
گالیله تصمیم گرفت تا هنگام یافتن خانه ای مناسب برای خود، نزد دوست جدیدش پینلی اقامت کند. در این مدت او می توانست از کتابخانۀ بزرگ پینلی استفاده کند. به علاوه، در این خانه با افرادی چون « پائولو سارپی » و « روبرتو بلارمینو » که بعدها تأثیر بسیاری بر زندگی او گذاشتند، آشنا شد. آنچه گالیله را در ونیز مشهور کرد، رساله ای بود که در مورد استحکامات نظامی نوشت. در واقع ایالت ونیز قسمت اعظم موفقیت خود را مدیون قدرت نظامی بود تا تجارت. به همین جهت فعالیتهای علمی و فنی گالیله در زمینۀ استحکامات نظامی برای این ایالت اهمیت بسیار زیادی داشت. همین امر باعث شد که گارگاه های بزرگ کشتی سازی ونیز امکانات فنی گسترده ای برای انجام آزمایشهای مختلف در اختیار او قرار دهند. رسالۀ دیگری که گالیله در این زمان نوشت، رسالۀ « در باب حرکت » بود. این رساله، خلاصه ای از سخنرانی های او دربارۀ مکانیک کاربردی در دانشگاه پادوا بود.
گالیله در تمام مدتی که در پادوا زندگی می کرد، با مشکلات مالی مواجه بود. او سعی می کرد با اختراعاتش درآمدی کسب کند تا شاید بتواند از عهدۀ تعهداتش در قبال خانواده برآید. یکی از اختراعات او در 1593 میلادی، نوعی دماسنج ابتدایی بود. این دماسنج، از یک لولۀ شیشه ای تشکیل شده بود که یک انتهای آن به شکل حباب و انتهای دیگرش باز بود. لولۀ شیشه ای برای خارج کردن هوا، حرارت داده می شد و سپس به صورت عمودی در ظرفی از آب قرار می گرفت به گونه ای که انتهای باز لوله درون آب بود. به محض اینکه هوای داخل لوله سرد و منقبض می شد، آب از لوله بالا می رفت و سپس با گرم شدن محیط، هوای داخل لوله به تدریج منبسط می شد و از لوله پایین می آمد ( درست برعکس دماسنجهای امروزی ). این اختراع کاملاً مبتکرانه بود، ولی عملاً امکان استفاده از آن وجود نداشت، چون سطح آب در لوله فقط تحت تأثیر دما نبود و فشار هوا هم بر روی آن اثر می گذاشت. به هر حال، گالیله موفق نشد درآمدی از طریق فروش آن کسب کند. اختراع بعدی گالیله نوعی سیستم آبیاری بود که هر چند از نظر تکنیکی موفق بود، ولی از نظر مالی، سودی برای او نداشت.
در 1596 میلادی گالیله پَرگار مخصوصی به نام « پَرگار هندسی و نظامی » ابداع کرد که در واقع وسیله ای برای محاسبه بود. در دوره ای که هنوز ماشین حساب اختراع نشده بود، چنین وسیله ای بسیار کارامد به شمار می آمد. از جمله موارد استفادۀ این پَرگار، محاسبۀ زاویۀ شلیک گلولۀ توپ بود که در توپخانه مورد استفاده قرار می گرفت. گالیله در 1597 میلادی پرگار خود را کاملتر کرد. به این ترتیب، نه تنها کاربردهای هندسی آن افزایش یافت، بلکه به کمک خطوط روی آن،ریشۀ دوم و سوم اعداد نیز قابل محاسبه بود. به تدریج، استقبال از این پرگار چنان زیاد شد که گالیله صنعتگری را برای ساختن آن استخدام کرد. هرچند او پرگارها را نسبتاً ارزان می فروخت، ولی می توانست از طریق آموزش نحوۀ کار آن به خریداران، درآمد خوبی کسب کند.
درآمدی که گالیله بابت فروش و تعلیم کاربرد پرگارش به دست آورد، بسیار به موقع بود، چرا که تعهدات مالی او در اواخر دهۀ 1590 و اوایل قرن هفدهم میلادی به طور چشمگیری افزایش یافت. گالیله به هنگام اقامت در پادوا با زن ونیزی جوانی به نام « مارینا گامبا » ازدواج کرد. آن دو صاحب سه فرزند شدند؛ دو دختر در سالهای 1600 و 1601 میلادی به نامهای « ویرجینیا » و « لیویا » و یک پسر در 1606 میلادی به نام « وینچنزو ». گالیله همیشه نسبت به مارینا مهربان بود و فرزندانش را بسیار دوست داشت. در 1601 میلادی لیویا خواهر کوچکتر گالیله، ازدواج کرد و گالیله و میکلانجلو جهیزیۀ سنگینی را تقبل کردند. میکلانجلو هرگز به تعهد خود عمل نکرد. او با پولی که از گالیله گرفت برای اینکه شانس خود را در موسیقی بیازماید به آلمان و لهستان سفر کرد. گالیله برای تهیۀ هزینه های روزافزون خود و خانواده اش علاوه بر کار در دانشگاه، تدریس خصوصی هم می کرد. با این حال، گاهی مجبور می شد از دوستان ثروتمندش نیز پول قرض کند. در این میان، یکی از حامیان و دوستان گالیله به نام « فرانچسکو ساگردو » که مردی ثروتمند، مجرد و نه سال جوانتر از گالیله بود، کمکهای مالی زیادی به او کرد.
با وجود مشكلات مالی‏‏‏‏، گالیله هرگز خود را از گردش و تفریح و لذت بردن از هوای پاك و آزاد، محروم نمی كرد. او مرتب به ونیز می رفت، اغلب به تپه های اطراف پادوا سفر می كرد و گاهی چندین روز را در ویلای دوستانش به سر می برد، ولی یكی از این سفرها ( احتمالاً در 1603 م.) عواقب بسیار بدی در پی داشت. گالیله و دو تن از دوستانش پس از پیاده روی در یك روز گرم و بعد از صرف غذا، در ویلایی نزدیك پادوا خوابیده بودند. اتاقی كه آنها در آن استراحت می كردند، یك مجرای خنك كننده داشت كه به غاری سرد مربوط می شد . این مجرا، ابتدا بسته بود، ولی مدتی پس از اینكه هر سه نفر به خواب رفتند، توسط یكی از خدمتكاران گشوده شد. در نتیجه آن ها در معرض هوای سرد و مرطوبی كه از غار می آمد قرار گرفتند و به شدت بیمار شدند. این بیماری چنان شدید بود كه منجر به مرگ یكی از آن ها شد. البته مسلم است كه چیزی بیش از هوای سرد و مرطوب، باعث بروز چنین بیماری خطرناكی شده است. احتمالاً همراه هوای سرد، گازهایی سمی از غار وارد اتاق شده و شاید هم نوعی عامل عفونی دلیل این بیماری بوده است. پس از آن، گالیله تا آخر عمر از دردهایی كه هرگز از آنها رهایی نیافت، رنج می برد. گاهی اوقات، بیماری اش همراه با نوعی ورم مفاصل روماتیسمی چنان عود می كرد كه او هفته ها در رختخواب بستری می شد.
ولی بیماری نتوانست تأثیری جدی بر فعالیتهای علمی گالیله بگذارد و او همچنان به كار خود ادامه می داد. در پادوا آزمایشهای دقیقتری بر روی آونگ ها انجام داد. همچنین، به بررسی حركت اجسام بر روی سطح شیبدار پرداخت و با اندازه گیری زمان حركت گوی ها بر روی سطح شیبدار به مطالعه در مورد شتاب پرداخت. البته او بیشتر این بررسی ها را تا دهه 1630 میلادی منتشر نكرد، ولی با رد نگرش فلسفی مشائیان، همواره برای اثبات فرضیه ها و درك بیشتر امور طبیعی، از تجربه و آزمایش استفاده می كرد. مدتی بعد، از طریق مكاتبه با « یوهانس كپلر » آشنا شد. كپلر یكی از طرفداران نظریه كوپر نیكی بود. بر طبق این نظریه، زمین مركز عالم نبود و به دور خورشید می چرخید . گالیله در ماه مه 1597 م در یكی از نامه هایش به كپلر نوشت كه او نیز به نظریه « خورشید مركزی » كوپرنیك گرویده است. گالیله در كنار فعالیت های علمی، به هنر، شعر و ادبیات نیز علاقه ای فراوان داشت و از نواختن عود و چنگ لذت می برد. او در 1604 میلادی وارد چهل سالگی شد و این در حالی بود كه دهه ای پركار و پرثمر را به پایان رسانده بود. او با ساختن ابزارها و وسایل علمی در جمهوری ونیز معروف شده و اعتماد مقامات را جلب كرده بود. اینك او استاد و سخنرانی مشهور شده بود كه نظریاتی ضد ارسطویی داشت. اشراف شهر كه متوجه مقام علمی گالیله شده بودند، در صدد جلب او به محافل علمی برآمدند. آن دانشجوی ماجراجو و آشوبگر، اینك مردی شده بود كه می توانست در هر مباحثه ای برای در هم كوبیدن نظرات مخالف، از نكته سنجی ها و كلمات تند و تیز كه از تعقلی ژرف نشأت می گرفت، بهره گیرد.
كرسی استادی او در پادوا نه تنها تمدید شد، بلكه حقوق او نیز افزایش یافت. در 1604 میلادی گالیله به ستاره شناسی علاقمند شد. در ماه اكتبر همان سال ستاره جدیدی را كه « نو اختر » نامیده می شد، رویت كرد. نواختر ستاره درخشانی است كه امروزه آن را « سوپرنوا » می نامیم. سوپرنوا در واقع ستاره پیر و كم نوری است كه در پایان عمر خود، به طور ناگهانی همراه با درخششی بسیار زیاد، مشتعل می شود. این نور ناشی از آخرین انفجاری است كه در آن صورت می گیرد. طبق نظریات ارسطو، كرات آسمانی ماورای ماه، ثابت و غیر قابل تغییراند. بنابراین هر پدیده جدید آسمانی مثل نو اخترها و ستارگان دنباله دار، باید در فاصله بین زمین و ماه قرار داشته باشد. گالیله این ستاره جدید را با استفاده از روشهای نقشه برداری، به دقت مورد بررسی قرار داد. او در سخنرانی هایی كه درباره این نو اختر ایراد می كرد، می گفت این ستاره همچون دیگر ستارگان در فضای ماورای ماه قرار دارد و به همین جهت بر خلاف نظریه ارسطو، كرات آسمانی ثابت نیستند. این سخنرانی ها منجر به مباحثه ای شدید بین او و استاد فلسفه دانشگاه پادوا شد. این استاد، یكی از طرفداران سرسخت نظریه ارسطویی بود. البته از آنجا كه این دو نفر دوستانی قدیمی بودند و هیچ دشمنی شخصی بین آنها وجود نداشت، این بحث بیشتر جنبه ای دوستانه داشت. تمام این مسائل باعث می شد كه شهرت گالیله روز به روز بیشتر شود.
جایی كه امكان داشت جریان دادرسی را به تعویق انداخت. گالیله با وجود موفقیتهای شغلی و اجتماعی كه در پادوا به دست آورده بود، همیشه در فكر بازگشت به توسكان بود. او می خواست شغلی در دربار بیابد تا از سخنرانی های پی در پی در پادوا رها شود. سرانجام فرصتی طلایی برای رسیدن به هدفش به دست آورد. « كریستین دولورن » امیر بانوی بزرگ توسكان، از گالیله خواست كه طرز كار پرگار هندسی را به پسرش « كوزیمو » بیاموزد. در این اثنا، دادخواهی علیه گالیله نیز منتفی شد. احتمالاً شاكیان با تصور اینكه شاید راهیابی گالیله به دربار به نفع آنها باشد و به طلب خود برسند، از شكایتشان صرف نظر كردند. گالیله تا این زمان، فقط جزوات دست نویس دستورالعمل استفاده از پرگار را منتشر كرده بود. در واقع او می خواست تا حد امكان طریقه استفاده از آن را مخفی نگاه دارد تا بتواند بابت آموزش نحوه كاربردش، درآمدی كسب كند، ولی در 1606 میلادی دست نوشته های خود را در 60 جلد منتشر كرد و در اختیار پرنس كوزیمو قرار داد.
در دوره ای كه گالیله با دربار توسكان در ارتباط بود، برخوردی سیاسی میان ونیز و رم به وجود آمد. در 1605 میلادی « پاپ پل پنجم » به عنوان پاپ جدید انتخاب شده بود. او قصد داشت از قدرت و نفوذ واتیكان، برای دخالت در مسائلی چون مالیات، درگیری های مرزی و امور داخلی ونیز استفاده كند. این اختلاف، آن قدر شدت یافت كه منجر به تكفیر حاكم ونیز در 17 آوریل 1606 میلادی شد. از سوی دیگر با اخراج « یسوعیان » ـ طرفداران فرقه ای از مذهب كاتولیك ـ از ونیز جنگ بین رو و ونیز، اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، ولی سرانجام این بحران خاتمه یافت و ونیز دوباره به استقلال رسید. در طول این بحران، پائولو سارپی یكی از شخصیتهای برجسته ای بود كه از سیاستهای ونیز حمایت می كرد. سارپی 12 سال بزرگتر از گالیله و دوست و حامی او بود. گالیله همواره به چشم پدر و استاد به او می نگریست. در واقع سارپی و یارانش بودند كه باعث انزجار و تنفر مردم از یسوعیان و در نهایت اخراج آنها از ونیز شدند. در اكتبر 1607 میلادی عده ای كه قصد ترور سارپی را داشتند، او را به شدت مجروح كردند و خود به رم ـ جایی كه پاپ از آنها استقبال می كرد ـ گریختند.
گالیله به رغم تمام اتفاقاتی كه در اطرافش می افتاد، همچنان به فعالیتهای علمی و نوشتن كتب و جزواتش ادامه می داد. او در این مدت كتابی درباره مكانیك، اینرسی و حركت نوشت. همچنین به مطالعه نیروی مغناطیسی، هیدروستاتیك و سختی مواد مختلفپرداخت. تقریباً در همین زمان بود كه ثابت كرد مسیر حركت گلوله ای كه شلیك می شود، سهمی شكل است. در آن دوران، عقیده عام بر این بود كه اگر گلوله ای در مسیر افقی شلیك شود، ابتدا مسافت مشخصی را در خط مستقیم طی می كند و سپس به صورت عمودی سقوط كرده و بر زمین می افتد. حتی دانشمندانی كه متوجه شده بودند حركت گلوله به شكل مستقیم نیست، نمی دانستند این حركت از چه نوعی است. گالیله ثابت كرد كه این حركت مستقیم نیست و مسیر حركت سهمی شكل است. سال 1609 میلادی نقطه عطفی در زندگی گالیله بود. در این زمان او چهل و پنج سال داشت و مشغول تكمیل كتابی بود كه می دانست اثر بزرگی خواهد شد. حتی اگر مطالب و نقطه نظرات موجود در این كتاب موجب ناخرسندی پاپ می شد، تا زمانی كه در پادوا به سر می برد، در امان بود و می توانست نظراتش را بیان كند. او همچنان در پی یافتن شغلی به عنوان استاد ریاضیات در دربار توسكان بود تا از سخنرانی های پیاپی و نگرانی های مالی آسوده شود. به علاوه، او قصد داشت به شهری كه دلبستگی شدیدی نسبت به آن احساس می كرد، بازگردد. سرانجام در تابستان 1609 میلادی فرصتی را كه لازم داشت، به دست آورد.
در 1608 میلادی فردی هلندی به نام « هانس لیپرشای » موفق به اختراع دوربین نجومی شد (البته شواهدی در دست است كه نشان می دهد « لئونارد دیگز » در انگلستان قبل از 1550 میلادی دوربین نجومی را اختراع كرده است). اخبار مربوط به اختراع دوربین خیلی زود در اروپا پخش شد. قبل از پایان 1608 میلادی یكی از شاگردان سابق گالیله كه در پاریس زندگی می كرد، نامه ای به پائولو سارپی نوشت و خبر اختراع دوربین نجومی را به او داد. معلوم نیست كه گالیله محتوای این نامه را می دانسته است یا نه. شاید گالیله موضوع را از سارپی شنیده و آن را شایعه ای پنداشته بود و شاید هم سارپی به تصور كم اهمیت بودن موضوع، به سادگی از آن گذشته بود. به هر حال در ژوئن 1609 میلادی گالیله برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد دوربین راهی ونیز شد. او در این مورد با سارپی گفتگو كرد و سارپی نامه ای را كه چندی قبل دریافت كرده بود، به گالیله نشان داد. بی تردید گالیله متوجه شده بود كه این وسیله، دستگاهی مفید و گرانبهاست و با كمك آن می توان اشیای بسیار دور را چنان واقعی دید كه گویی نزدیك بیننده قرار دارد. او می دانست كه چنین وسیله ای برای ارتش و نیروی دریایی بسیار ارزشمند است.
اوایل ماه اوت همان سال، زمانی كه گالیله در ونیز بود، خبر رسید كه غریبه ای هلندی با ابزاری شگفت انگیز وارد پادوا شده است. گالیله به خانه بازگشت تا اخبار بیشتری كسب كند. او باید می فهمید كه این غریبه قصد رفتن به ونیز را دارد یا نه. گالیله فوراً دست به كار شد. او می خواست اولین كسی باشد كه دوربین نجومی را به حاكم ونیز تقدیم می كند. او آزمایشهای مختلفی انجام داد و عدسی ها را در لوله ها امتحان كرد. دوربین او از یك جداره سربی تشكیل شده بود كه در هر طرف آن، یك عدسی قرار داده بود. در دوربین هلندی از دو عدسی محدب استفاده شده بود، ولی گالیله از یك عدسی محدب و یك عدسی مقعر استفاده كرد. به این ترتیب، تصویر، وارونه دیده نمی شد. گالیله در عرض 24 ساعت، دوربین خود را ساخت و در چهارم اوت، پیغامی برای سارپی فزستاد. در همین زمان مجلس سنای ونیز از سارپی خواست نظر خود را مورد دوربین هلندی اعلام كند.
در تابستان 1605 میلادی گالیله به فلورانس رفت. او هنوز نتوانسته بود تعهدات خود را در قبال تهیه جهیزیه دو خواهرش ادا كند؛ به سارپی تا آنجا كه می توانست كار مرد هلندی را به تعویق انداخت و گالیله فرصت یافت دوربینی با بزرگنمایی ده برابر بسازد. گالیله اواخر همان ماه به ونیز بازگشت و دوربین خود را به معرض نمایش گذاشت. او كشتی های بادبانی را كه با چشم غیر مسلح قابل رؤیت نبودند و تقریباً دو ساعت طول می كشید تا در معرض دید قرار گیرند، به سناتورهای ونیزی نشان داد. سپس نمونه ای از این دوربین را به حاكم ونیز تقدیم كرد. در واقع این كار گالیله نشان دهنده بینش سیاسی او بود. حكومت ونیز، دوربین گالیله را پذیرفت و پاداشی هم برای آن در نظر گرفت. او به صورت مادام العمر، به سمت استادی دانشگاه پادوا منصوب شد و حقوقی معادل هزار كرون در سال، یعنی دو برابر حقوق قبلی اش، برای او در نظر گرفته شد. گالیله این پاداش را با رغبت پذیرفت، ولی بعد متوجه شد كه افزایش حقوق از سال آینده پرداخت خواهد شد و استخدام مادام العمر نیز به معنی تدریس تا آخر عمر بود.
پرنس كوزیمو پس از مرگ پدر، در 1609 میلادی به عنوان امیر بزرگ، كوزیموی دوم به سلطنت رسید. گالیله در سفر كوتاهی كه به فلورانس داشت، فرصتی یافت تا دوربینش را به كوزیموی دوم تقدیم كند. او در همان سال، دوربینی با قدرت بزرگنمایی 20 برابر ساخت.در واقع با همین دوربین بود كه گالیله در 1610 میلادی، چهار قمر مشتری را كشف كرد. او برای كسب حمایت امیران توسكان كه از خاندان « مدیچی » بودند، اقمار مشتری را « سیاره های مدیچیایی » نامید. گالیله با این دوربین قوی (به قدرت یك دوربین دوچشمی امروزی) راه شیری را مشاهده كرد. او دریافت كه این نوار شیری رنگ، از ستارگانی بی شمار تشكیل شده است كه با چشم غیر مسلح نمی توان آنها را دید. هنگامی كه دوربینش را به سوی ماه گرفت، متوجه شد كه ماه سطحی صاف و صیقلی ندارد، بلكه دارای گودالها، دهانه های آتشفشان و كوه های مرتفع است. نظر مشائیان در مورد ماه این بود كه این كره دارای سطحی بسیار صاف و صیقلی است كه همانند آینه، نور خورشید را منعكس می كند، ولی گالیله عكس این قضیه را ثابت كرد. او ارتفاع كوه های سطح ماه را از روی سایه آنها محاسبه كرد. محاسبات او نشان می داد كه ارتفاع این كوه ها به شش كیلومتر می رسد؛ اندازه گیری او فقط اندكی با محاسبات جدید اختلاف دارد. گالیله در مارس 1610 میلادی اكتشافات حیرت انگیز خود را در كتاب جدیدی به نام « پیك ستارگان » منتشر كرد و آن را به كوزیموی دوم، امیر بزرگ توسكان تقدیم كرد.
كتاب پیك ستارگان در 550 نسخه به چاپ رسید و با استقبال بسیار زیادی رو به رو شد. این كتاب، در واقع مهمترین كتاب قرن هفدهم میلادی به شمار می رفت كه پنج سال بعد حتی در چین هم ترجمه و چاپ شد. از آن پس، گالیله برای تحصیلكردگان ایتالیا، چهره ای كاملاً شناخته شده بود. پس از انتشار این كتاب بالاخره گالیله به آرزوی دیرینه خود دست یافت و به عنوان ریاضیدان و فیلسوف اول دربار امیر بزرگ توسكان برگزیده شد. گالیله تا آن زمان، افزایش حقوقی را كه قرار بود به او پرداخت شود، دریافت نكرده بود. به همین جهت هیچ اجباری برای ماندن در پادوا نمی دید. او به فلورانس رفت و با حقوق هزار كرون در سال، به سِمت ریاضیدان اول دانشگاه پیزا منصوب شد. او دیگر مجبور نبود فقط تدریس كند و امیر بزرگ، او را از پرداخت تعهدات برادرش در قبال جهیزیه، معاف كرد.
نقل مكان گالیله به فلورانس، بر زندگی خصوصی او نیز اثر گذاشت. دو دختر او قبل از خودش به فلورانس رفتند، ولی از آنجا كه مارینا گامبا حاضر نبود همراه او به فلورانس برود، وینچنزوی كوچك در پادوا نزد مارینا ماند تا پس از آنكه به اندازه كافی بزرگ شد، به آنها بپیوندد. گالیله در فلورانس با نجیب زاده ای به نام « ساگردو فیلیپو سالویاتی » كه 20 سال از خودش جوانتر بود، آشنا شد. او مرد ثروتمندی بود و علاقه فراوانی به علم داشت. بی تردید این دوستی برای گالیله بسیار باارزش بود. گالیله مثل همیشه از محافل گرم و دوستانه لذت می برد، ولی از اوایل 1611 میلادی دردهایی كه ناشی از بیماری مزمنش بود، شدت یافت. او به خاطر درد و تب، مرتب بستری می شد. گالیله قبل از ترك پادوا، متوجه وجود ساختاری عجیب در سیاره زحل شده بود كه البته قادر به توضیح و توصیف دقیق آن نبود. پس از مرگ گالیله، این كار توسط « كریستین هویگنس » انجام گرفت. هویگنس توضیح داد كه این ساختار، ناشی از وجود حلقه هایی در اطراف این سیاره است. گالیله به محض اینكه به فلورانس رسید، تغییرات صوری یا « اهله » سیاره زهره را كشف كرد. او متوجه شد كه شكل ظاهری این سیاره از یك هلال باریك تا حالت بدر كامل تغییر می كند؛ درست همانند شكل ظاهری ماه كه چرخش آن به دور زمین چنین حالتی را به وجود می آورد. این كشف، ضربه مهلكی بر كیهان شناسی ارسطو وارد كرد، چرا كه تنها توضیح این پدیده این بود كه سیاره زهره به دور خورشید می چرخد نه به دور زمین.
مشائیان برای توجیه نظریه ارسطویی كه كاملاً در تضاد با اكتشافات گالیله بود، دلایل باور نكردنی و عجیبی ارائه می دادند. برای مثال یكی از فیلسوفان فلورانس، برای توجیه ناهموار بودن سطح ماه گفته بود كه كوه ها و گودالهای آتشفشانی كه گالیله در سطح ماه رؤیت كرده است، واقعی اند، ولی این سطح ناهموار با لایه ای غیر قابل رؤیت، از جنس بلوری صاف و صیقلی پوشیده شده است! گالیله در جواب آنها با عصبانیت پاسخ داد كه از پذیرفتن چنین نظریه ای خوشحال خواهد شد؛ چرا كه با قبول آن، او نیز می تواند ادعا كند كه كوه هایی از جنس این بلور، با ارتفاع ده برابر آنچه كه او در ماه مشاهده كرده است، وجود دارد. تقریباً در همین زمان بود كه گالیله لكه های خورشیدی را مشاهده كرد. او نمی دانست كه این لكه ها قبلاً توسط ستاره شناسان دیگر رؤیت شده اند. این اكتشاف نیز همچون دیگر اكتشافاتی كه با دوربین نجومی انجام گرفته بود، نظریات ارسطویی را زیر سؤال می برد. دانستن اینكه كلیسا چه واكنشی در برابر این اخبار نشان می داد، از اهمیت خاصی برخوردار بود. پاسخ این سؤال در رم بود.
برخلاف ونیز، توسكان از سیاستهای رم پیروی می كرد. اگر بخواهیم واضحتر بگوییم، در این دوره با هر اصلاح و تحولی به شدت مقابله می شد ـ دوره ای كه بیش از 100 سال به طول انجامید و كلیسای كاتولیك در تمام این مدت، مبارزه ای سخت با پروتستان داشت. بدون تردید این دوره، زمان مناسبی برای زیر سؤال بردن سنت ارسطویی نبود. گالیله در بهار 1611 میلادی وارد رم شد. در رم نیز همانند ونیز و فلورانس، به گرمی از او استقبال شد. گالیله مراقب بود كه بطلان‎‎ فلسفه‏ ارسطویی را به طور مستقیم اعلام نكند. او ترجیح می داد شواهد عینی موجود را بیان كند و نتیجه گیری را بر عهده خود آنها بگذارد. به همین دلیل به كمك دوربین نجومی، شگفتی های آسمان را به مردم و كاردینالها نشان داد. مدتی بعد موفق شد با پاپ ملاقات كند و سپس به عنوان یكی از اعضای « فرهنگستان تیزبینان » ـ كه اولین انجمن علمی جهان بود و در 1603 میلادی در رم پایه گذاری شده بود ـ پذیرفته شد. این فرهنگستان با استفاده از نفوذ گالیله، به مهمترین انجمن علمی جهان تبدیل شد. اعضای این انجمن را دانشمندان و متفكرانی تشكیل می دادند كه به هیچ دانشگاهی وابسته نبودند و هیچ تعهدی برای حمایت و طرفداری از كسی نداشتند. در ضیافت شامی كه با حضور گالیله در این انجمن برپا شد، برای اولین بار و به طور تصادفی واژه « تلسكوپ » مورد استفاده قرار گرفت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ثبت رصدی - اهله ی سیاره زهره

یكی از دوستان قدیمی كه گالیله در رم ملاقات كرد، روبرتو بلارمینو بود. او در آن زمان كاردینال شده بود و عضو دادگاه تفتیش عقاید بود. در این ملاقات، كدورت كوچكی میان این دو دوست به وجود آمد. گالیله محتاطانه به بلارمینو اشاره كرده بود كه مشاهدات نجومی او، كیهان شناسی كوپرنیكی را كه براساس آن زمین به دور خورشید می چرخد، تأیید می كند. بلارمینو نامه ای به دادگاه تفتیش عقاید نوشت تا تحقیق شود كه آیا گالیله به طور رسمی نظرات كوپرنیك را تدریس كرده است یا نه، ولی موضوع در آنجا مسكوت ماند و بعدها باعث محكومیت گالیله شد. گالیله پس از بازگشت به فلورانس، همچنان به مشاهدات ستاره شناسی خود ادامه داد. او قصد داشت از تغییر موقعیت قمرهای مشتری، به عنوان نوعی ساعت نجومی استفاده كند؛ به گونه ای كه دریانوردان بتوانند طول جغرافیایی و زمان را به كمك آن تعیین كنند. این دقیقاً همان مشكللی بود كه دریانوردان در قرن هفدهم میلادی با آن مواجه بودند. گالیله در همین زمان، مطالعاتی بر روی هیدروستاتیك انجام داد و نتایج مطالعاتش را در كتاب كوچكی نوشت كه در 1612 میلادی دو بار به چاپ رسید. گالیله قبل از سفر به رم، كشف كرده بود كه اگر فاصله عدسیهای تلسكوپ را تغییر دهد، دوربینش به دستگاهی تبدیل می شود كه به كمك آن می توان اشیای بسیار ریز را مشاهده كرد. در واقع، او یك میكروسكوپ ابتدایی ساخته بود. گالیله با این دستگاه، اجزای مختلف بدن حشرات را مشاهده كرد و از این مشاهدات دچار حیرت و شگفتی شد.
مهمترین فعالیت گالیله در این مدت، مطالعه بر روی لكه های خورشیدی بود. او كتابی در مورد لكه های خورشیدی نوشت كه در 1613 میلادی توسط فرهنگستان تیزبینان منتشر شد. گالیله نخستین كسی است كه این لكه ها را كشف كرده است. این ادعا، اختلاف شدیدی میان گالیله و یك كشیش یسوعی به نام « كریستوفر شاینر » به وجود آورد. این كشیش آلمانی اعتقاد داشت كه قبل از گالیله موفق به كشف لكه های خورشیدی شده است ـ البته قبل از هر دو آنها « یوهان فابریسیوس » هلندی این لكه ها را كشف كرده بود، بنابراین، مشاجره آنها كاملاً بی مورد بود. شاینر ادعا می كرد كه لكه های خورشیدی، سیاره های كوچكی اند كه با فاصله بسیار كم به دور خورشید می چرخند. ولی گالیله ثابت كرد كه این لكه ها بر روی سطح خورشید قرار دارند و حركت آنها به خاطر د‍‍‎‏‏وران خورشید است؛ به بیانی دیگر، خورشید نیز به دور خود می چرخد و ثابت نیست. این اختلاف، باعث افزایش دشمنی یسوعیان با گالیله شد. نكته جالب توجهی كه در این كتاب به چشم می خورد این بود كه گالیله در پیوست آن از زبان فردی ناشناس كه طرفدار نظریه كوپرنیكی است، حركت سیارات مدیچیایی به دور مشتری و گرفتگی منظم این اقمار را بیان كرده بود.
هر چند گالیله تا مدتی در نوشتن محتوای كتابهایش بسیار محتاط بود، ولی به تدریج به بحث و گفتگوی آشكار در مورد نظریات كوپرنیكی پرداخت. او معتقد بود بیانات كتاب مقدس را نباید به صورت تحت اللفظی تعبیر كرد، بلكه شایسته است كه متن كتاب مقدس به گونه ای تفسیر شود كه منافاتی با نتایج آزمایشها و استدلالهای علمی نداشته باشد. این سخنان باعث شد كه گالیله شدیداً مورد انتقاد قرار گیرد. مدتی بعد، مخالفان گالیله علیه او به دادگاه تفتیش عقاید شكایت كردند ولی هیچ مدرك روشن و مشخصی علیه او نبود. در اواخر 1615 میلادی گالیله پس از كسب اجازه رسمی از امیر بزرگ، داوطلبانه به رم رفت. او می خواست دقیقاً از موقعیت خود در رم آگاه شود و در صورتی كه مقامات رسمی اجازه دهند، به بحث در مورد ستاره شناسی جدید بپردازد. در واقع این بزرگترین اشتباه گالیله بود. او بیش از اندازه به موقعیت خود خوشبین بود و این كار عاقبت خوبی برای او نداشت.
قبل از ورود گالیله به رم، دادگاه تفتیش عقاید، تحقیقات خود را به طور محرمانه آغاز كرده بود. در جریان این سفر، گالیله هر گونه تردیدی را كنار گذاشت و آشكارا به طرفداری از نظریات كوپرنیكی، به بحث و گفتگو پرداخت. در همین زمان، مقامات كلیسا درباره این موضوع به تبادل نظر پرداختند و با توجه به تعالیم كاتولیكی، نظر خود را بیان كردند.
بارگاه پاپ به طور رسمی اعلام كرد نظریه ای كه براساس آن خورشید در مركز عالم قرار
دارد، پوچ و باطل است و رسماً كفر به شمار می آید. به علاوه، فرضیه ای كه به موجب آن
زمین در فضا حركت می كند، ناشی از بی ایمانی و سو ء نیت است.
در 24 فوریه 1616 میلادی پاپ به كاردینال بلارمینو كه از دوستان سابق گالیله بود، دستور داد گالیله را از این حكم آگاه كند. دستورات پاپ كاملاً روشن و صریح بود. بلارمینو موظف شده بود به گالیله اطلاع دهد كه دیگر نمی تواند به نظریات كوپرنیكی معتقد باشد یا از آن دفاع كند. به علاوه، اگر گالیله از این حكم سرپیچی كند، به طور رسمی توسط دادگاه تفتیش عقاید احضار می شود و در حضور رئیس دادگاه و شاهدان به او اعلام خواهد شد كه حق اعتقاد، دفاع یا تدریس نظریات كوپرنیكی را ندارد. چنین به نظر می رسد كه ملاقاتی میان گالیله و بلارمینو با حضور رئیس، نمایندگان و شاهدان دادگاه تفتیش عقاید صورت می گیرد. بلارمینو مطابق وظیفه ای كه بر عهده اش گذاشته شده بود، دستورات اولیه را به گالیله ابلاغ می كند. سپس بدون اینكه مهلتی برای واكنش به گالیله داده شود، نمایندگان دیگر دادگاه، اخطار دوم را كه شامل ممنوعیت تدریس نظریات كوپرنیكی بود، صادر می كنند.
تاریخ نویسی به نام « استیلمن دراك » جریان احتمالی این رویداد را چنین بازگو می كند كه بلارمینو ـ نماینده رسمی پاپ در مورد رسیدگی به این موضوع ـ از اینكه دستورات صریح پاپ اطاعت نشده بود خشمگین بوده است. طبق فرمان پاپ آنها فقط موظف بودند اخطار اولیه را به گالیله بدهند. همین موضوع باعث می شود كه بلارمینو از امضای صورت جلسه دادگاه خودداری كند. از طرف دیگر وقتی شایعاتی در مورد توبیخ گالیله منتشر می شود، بلارمینو ادعا نامه ای رسمی به گالیله می دهد كه در آن بیان شده بود آنچه به گالیله ابلاغ شده است، فرمانی در ارتباط با عموم مردم است، به بیانی دیگر گالیله فقط از یك حكم عمومی آگاه شده است كه مختص تمام كاتولیكهاست و همه موظف اند از آن اطاعت كنند. بعدها از این دو سند ـ صورت جلسه امضا نشده مذاكرات و ادعا نامه ای كه توسط بلارمینو امضا شده بود ـ در محاكمه نهایی گالیله برای اثبات ارتداد او استفاده شد.
محاكمه نهایی گالیله، نقطه اوج داستان زندگی اوست. قبل از اینكه به این موضوع بپردازیم، كمی بیشتر درباره كارهای گالیله ـ از جمله ادامه تحقیقات بر روی اقمار مشتری، مطالعه در مورد ستارگان دنباله دار و پیشرفت تدریجی كتاب جدید او ـ صحبت خواهیم كرد، ولی قبل از آن بد نیست به بخشی از زندگی خصوصی او اشاره كنیم. گالیله در بهار 1617 میلادی به خانه ای در « بلوسگاردو » ـ تپه هایی واقع در غرب فلورانس ـ نقل مكان كرد. او می خواست به دخترانش، ویرجینیا و ویویا كه در صومعه « سان ماتیو » واقع در « آرچتری » زندگی می كردند، نزدیكتر باشد. گالیله خودش آنها را به این صومعه فرستاده بود. ویرجینیا و ویویا به خاطر تنگدستی، چاره ای جز راهبه شدن نداشتند. در واقع، تجربه تلخی كه گالیله از جهیزیه دو خواهرش داشت، باعث شده بود که چنین تصمیمی بگیرد. به این ترتیب، آنها نه احتیاجی به حمایت مالی گالیله داشتند و نه گالیله مجبور بود جهیزیۀ سنگینی برای آنها بپردازد. این موضوع عجیب به نظر می رسد که گالیله به خاطر علاقۀ شدید به دخترانش، حاضر می شود زندگی در فلورانس را رها کند و در نقطه ای دور افتاده ساکن شود؛ با این حال آنها را در شانزده سالگی به جایی می فرستد که کار سخت، غذای نامناسب و ناکافی و سرپناهی سرد در انتظار آنهاست، ولی او این کار را انجام داد. با این وجود با آنها و مخصوصاً دختر بزرگش ویرجینیا _ که اینک خواهر « ماریا چلسته » نامیده می شد _ روابط بسیار نزدیک و عمیقی داشت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گالیله در دادگاه نوشته های گالیله

در 1617 میلادی گالیله پنجاه و سه ساله بود. او علاوه بر بیماری مزمنی که داشت، از فتقی حاد رنج می برد. از سوی پاپ به او در مورد نظریات کوپرنیکی تذکر داده شده بود. گالیله که تا حدی به خطرات اثبات نظریات کوپرنیکی پی برده بود، بیشتر احتیاط می کرد. یک سال بعد « جنگ 30 ساله » (برخورد کاتولیک _ پروتستان) آغاز شد. گالیله می دانست که در این موقعیت نباید خشم کلیسا را علیه خود برانگیزد، ولی با پدیدار شدن سه ستارۀ دنباله دار در 1618 میلادی بحث و جدل تازه ای میان گالیله و یسوعیان، بخصوص یک کشیش یسوعی به نام « هوراسیوگراسی » در گرفت. گراسی کتابی دربارۀ ستارگان دنباله دار منتشر کرد که گالیله در پاسخ آن، کتاب « عیارسنج » را نوشت. از آنجا که گالیله و گراسی هر دو در توضیح این پدیده دچار اشتباه شده بودند، به بحث در مورد جزئیات این مسئله نمی پردازیم، ولی گالیله در کتاب عیارسنج که در 1623 میلادی منتشر کرد، نکات و ظرایف ژرفی دربارۀ مبانی علوم طبیعی و روش علمی بیان کرده است که بهتر است به آن اشاره کنیم. او در این کتاب با طعنه و کنایه و لحنی مبارزه جویانه عنوان می کند که مخالفان او تصور می کنند فلسفه، کتابی تخیلی است که توسط نویسنده ای نگاشته شده است. او می گوید فلسفه و حکمت را در کتاب جهان هستی نوشته اند:
فهم کتاب جهان هستی میسر نیست مگر اینکه زبان خاص آن را بیاموزیم و حروفی را که
برای نوشتنش به کار رفته است، بشناسیم. این کتاب، به زبان ریاضیات نوشته شده است و
حروف آن را مثلثها، دایره ها و دیگر اَشکال هندسی تشکیل می دهند که بدون آنها حتی
درک یک کلمه از این کتاب برای بشر ممکن نیست و عاقبتی جز سرگردانی در کوره راه های
تاریک وجود ندارد.
به بیانی دیگر، یسوعیان با داستان پریان سروکار داشتند، در حالی که گالیله با حقایق رو در رو بود.
درست در زمانی که کتاب عیارسنج در دست چاپ بود، پاپ درگذشت و کاردینال « مافئو باربرینی» با نام « اوربن هشتم » به جای او نشست. به نظر می آمد که بخت به گالیله رو کرده است، چرا که پاپ اوربن هشتم، یعنی همان کاردینال باربرینی سابق، در واقع از دوستان قدیمی گالیله بود. گالیله معلم خصوصی یکی از برادرزاده های باربرینی به نام « فرانسیسکو » بود که چند ماه قبل از انتخاب اوربن هشتم، دکترای خود را از دانشگاه پیزا گرفته بود. همان طور که انتظار می رفت، فرانسیسکو باربرینی به محض اینکه عمویش به مقام پاپی رسید، کاردینال شد. به این ترتیب، گالیله حامی دیگری در واتیکان یافت. در 1621 میلادی امیر بزرگ توسکان، کوزیموی دوم درگذشت و گالیله یکی از بزرگترین حامیان خود را از دست داد. « فردیناند دوم » که فقط یازده سال داشت، جانشین کوزیموی دوم و مادرش کریستین نایب السلطنه شد. مرگ کوزیموی دوم، از قدرت سیاسی توسکان در ایتالیا کاست و این برابر با تضعیف قدرت سیاسی گالیله بود.
در 1623 میلادی گالیله کتاب عیارسنج را به پاپ جدید تقدیم کرد. پاپ اوربن هشتم چنان این اثر را پسندید که به هنگام صرف شام قسمتهایی از آن را انتخاب کرد و برای گالیله خواند. این موضوع باعث خوشحالی گالیله شد. در آوریل 1624 میلادی گالیله برای ادای احترام به پاپ جدید و کاردینال باربرینی، به رُم رفت. او تا ماه ژوئن در رُم ماند و در این مدت، چندین بار به حضور پاپ پذیرفته شد. پاپ در این دیدارها، گالیله را ستود و به دانش او ارج نهاد. او یک مدال طلا نیز به گالیله اهدا کرد. گالیله با این تصور رُم را ترک کرد که می تواند کتابی را که مدتهاست قصد نگارش آن را دارد، بنویسد. او می خواست در این کتاب به مقایسۀ نظریات ارسطو و کوپرنیک بپردازد، ولی همان طور که پاپ به او توصیه کرده بود، این مقایسه باید به شیوه ای عینی و منصفانه انجام می گرفت تا ظاهراً هیچ کدام از دو نظریه امتیازی نسبت به دیگری داشته باشد. به علاوه، او باید برای مقایسه صرفاً از مفروضات ریاضی استفاده می کرد و هیچ گونه اشاره ای در مورد حرکت زمین به دور خورشید نمی کرد.
گالیله اطمینان داشت که زمین به دور خورشید می گردد، ولی آنچه که او تصور می کرد بهترین مدرک برای اثبات این ادعاست، درست نبود. گالیله جزر و مدّ دریاها را به حرکت رفت و برگشتی آب درون یک ظرف در حال حرکت تشبیه می کرد. او تصور می کرد که حرکت زمین باعث بالا و پایین رفتن آب دریاها می شود. گالیله چنان از این موضوع مطمئن بود که تصمیم گرفت کتابش را « گفتگو دربارۀ جزر و مدّ » بنامد، ولی دوستانش او را از این کار باز داشتند. آنها معتقد بودند، از آنجا که جزر و مدّ نشان دهندۀ حرکت زمین است، اشاره به این کلمه در عنوان کتاب، بی تردید موجب برانگیختن خشم کلیسا خواهد شد.یکی از کارهای مهم گالیله، بررسی سقوط آزاد اجسام بر روی سطح شیبدار _ آزمایش اینرسی _ بود. او آزمایشهای مختلفی روی دو سطح شیبدار به هم پیوسته انجام داد. وقتی که گویی از بالای یکی از دو سطح شیبدار رها می شد، پس از رسیدن به خط اتصال دو سطح، از سطح شیبدار دیگر بالا می رفت. سرعت گوی، با بالا رفتن از سطح دوم به تدریج کم می شد تا وقتی که کاملاً متوقف شده و به عقب برمی گشت. گالیله متوجه شد اگر اصطکاک سطح با گوی را نادیده بگیریم، گوی در سطح شیبدار دوم تا همان نقطه ای بالا می رود که در سطح شیبدار اول رها شده بود. هرچه شیب سطح دوم کمتر باشد، گوی مسافت بیشتری را بر روی آن طی خواهد کرد تا به ارتفاعی که از آن رها شده است برسد. حال اگر سطح دوم، یک سطح افقی باشد _ که شیب آن صفر است _ گوی هرگز نمی تواند به ارتفاع اولیه ای که از آن رها شده است ، برسد. گالیله به این نتیجه رسید که اگر بر روی این سطح اصطکاک نباشد، گوی در امتداد خط راست به حرکت خود تا بی نهایت ادامه خواهد داد. این نتیجه گیری کاملاً درست بود، ولی تصور گالیله از حرکت، یک اشکال عمده داشت. گالیله تصور می کرد که چون زمین گرد است، بنابراین حرکت مستقیم در سطح افقی، به معنای حرکت در مسیری منحنی شکل است. به این ترتیب، گالیله حرکت را ذاتاً به صورت منحنی می دانست. او از همین مسئله برای توضیح گردش سیارات به دور خورشید استفاده می کرد و شرح می داد که چرا سیارات بدون اینکه هیچ نیرویی بر آنها وارد شود، در مسیری منحنی شکل، به دور خورشید می چرخند. بعدها دانشمند دیگری ثابت کرد که این حرکت به صورت مستقیم است نه منحنی.
گالیله تا 1630 میلادی به طور مداوم بر روی کتابش کار می کرد. البته زمانی که اوضاع سیاسی را نامساعد می دید، دست از نوشتن بر می داشت و به کارهای دیگر می پرداخت. در این مدت، او همچنان از دردهای مزمن رنج می برد. مسئولان دانشگاه پیزا، از اینکه مجبور بودند به دستور کوزیموی دوم، حقوقی مادام العمر به گالیله بپردازند، ناراضی بودند. گالیله بدون انجام هیچ کاری، حتی زمانی که در پیزا نبود، این حقوق را دریافت می کرد. او به خاطر همین موضوع، مجبور بود درگیری های کسل کننده ای را که با مقامات دانشگاه داشت، تحمل کند. بی تردید اگر امیر جدید توسکان کودک نبود، هرگز چنین اختلافی پیش نمی آمد. در 1630 میلادی سرانجام کتاب گالیله به پایان رسید. این کتاب که « گفتگو در باب دو نظام عمدۀ جهان » نام داشت، قبل از چاپ باید به تأیید ماموران سانسور در رُم می رسید. همان گونه که از نام کتاب برمی آید، مضمون آن، گفتگو میان دو نفر است که یکی از نظریۀ ارسطویی و دیگری از نظریۀ کوپرنیکی دفاع می کند. این طرز نگارش، روشی قدیمی است که به زمان یونان باستان بازمی گردد. گالیله نفر سومی را هم وارد گفتگوها کرده بود؛ ناظری ظاهراً بی طرف که به صحبتها گوش می دهد و مسائلی را برای بحث و گفتگو پیش می کشد. شخصیتی که مدافع نظریات کوپرنیکی است و در واقع عقاید خود گالیله را مطرح می کند، « فیلیپو سالویاتی » نام دارد که همنام یکی از دوستان قدیمی گالیله است که در 1614 میلادی درگذشت. ناظر بی طرف، همنام دوست دیگر گالیله، فرانسیسکو ساگردو است که در 1620 میلادی درگذشت و شخصیت سوم این کتاب، « سیمپلیکیوس » _ به معنی ساده دل _ است که حامی نظریات ارسطویی است. این نام، برگرفته از نام یکی از مریدان ساده دل و صادق ارسطو در یونان باستان است. به نظر می آید که گالیله این نام را بدون غرض و با توجه به اینکه او یکی از حامیان صادق و واقعی ارسطو بود، انتخاب کرده است، با این حال او قصد داشت اشاره ای به این موضوع داشته باشد که هر کس از نظریات ارسطو پیروی می کند، فردی ساده لوح است. در هر حال، به کار بردن این نام، مخالفان گالیله را بیشتر تحریک کرد.
کتاب، کم کم برای چاپ آماده می شد. مأموران سانسور، تغییراتی جزئی در آن دادند، اما مفاهیم کلی کتاب تغییری پیدا نکرد. آنها پیشگفتاری برای کتاب تهیه کردند که در آن، از ماهیت فرضی نظریات مورد بحث صحبت شده بود. همچنین بعضی جملات نیز به آخر کتاب اضافه شد تا مشخص شود که ارسطو مورد تأیید کلیساست. قرار بر این بود که کتاب در رُم، توسط فرهنگستان تیزبینان منتشر شود، ولی با مرگ « پرنس فدریکو چزی » که بنیانگذار این فرهنگستان بود، امور انجمن دچار آشفتگی شد. به این ترتیب، اجازۀ چاپ کتاب در فلورانس داده شد، اما شیوع بیماری طاعون رفت و آمد میان فلورانس و رُم را مشکل کرده بود. سرانجام در ژوئن 1631 میلادی چاپ کتاب با تیراژ یک هزار جلد آغاز شد و در مارس 1632 میلادی برای فروش در فلورانس عرضه شد. چند نسخه از کتاب نیز سریعاً به رُم فرستاده شد. کاردینال باربرینی پس از خواندن کتاب، نامه ای برای گالیله نوشت و در آن خوشنودی خود را از مضمون کتاب بیان کرد، ولی این کتاب، خشم دشمنان دیرینۀ گالیله ( یسوعیان ) را برانگیخت. آنها مخصوصاً از اینکه گالیله در کتابش چندین بار کشف لکه های خورشیدی را به خود نسبت داده بود، عصبانی بودند. به زودی یکی از آنها دریافت که پیشگفتار کتاب _ که به وسیلۀ مأموران سانسور تهیه شده بود _ با لحنی متفاوت از قسمتهای دیگر نوشته شده و در متن کتاب سخنان پاپ مبنی بر درستی نظریۀ ارسطو، از زبان سیمپلیکیوس نقل شده است. آنها شایع کردند که در این کتاب، مردی اَبله از نظریات ارسطو دفاع می کند و منظور گالیله از این مرد ابله، پاپ است. به این ترتیب، انتخاب این نام که حتماً هنگام شروع نگارش کتاب در نظر گالیله یک شوخی بزرگ آمده بود، عاقبت خوشی برای او به همراه نداشت. دشمنان گالیله پس از این زمینه چینی، صورت جلسه امضا نشده ای را که مربوط به سال 1616 میلادی بود، برملا کردند . طبق این صورت جلسه، گالیله حق اعتقاد به نظریات کوپرنیکی، دفاع از آن و یا تدریسش را نداشت . پاپ اوربن هشتم با توجه به مدارک و قراینی که در اختیارش گذاشته شده بود، به این نتیجه رسید که گالیله آگاهانه از دستورات پاپ پیشین سرپیچی کرده است.
بالاخره خشم پاپ علیه گالیله بر انگیخته شد و گالیله به جرم ارتداد، برای محاکمه به رُم احضار شد ( در واقع به خاطر نوشتن کتابی که پس از سانسور رسمی منتشر شده بود ). رفتن گالیله به رُم، به خاطر بیماری، ضعف و پیری به تأخیر افتاد. او سرانجام در فوریه 1633 میلادی در هفتاد سالگی به شهر رُم پای گذاشت و در 13 آوریل همان سال محاکمۀ معروفش آغاز شد. گالیله در طول محاکمه، کاملاً خونسرد بود. او در مقابل صورت جلسۀ امضا نشده، ادعا نامۀ امضا شدۀ بلارمینو _ که در 1621 میلادی فوت کرده بود _ را ارائه کرد. طبق این ادعا نامه، گالیله حق نداشت به افکار کوپرنیکی معتقد باشد و از آن دفاع کند، ولی می توانست نظریات کوپرنیکی را به عنوان یک فرضیه بیان کند. گالیله ادعا کرد از زمانی که پاپ پُل پنجم و بلارمینو در1616 میلادی این اخطار را به او داده اند، او از تعهدات خود مبنی بر چشم پوشی از نظریات کوپرنیکی، سرپیچی نکرده است. گالیله از دید حقوقی متداول، در این محاکمه برنده بود. گواه مستند او، دادخواهی را منتفی می کرد؛ بخصوص که کتابش دارای مهر رسمی تأیید هم بود، ولی هیچ کس یارای مقاومت در برابر دادگاه تفتیش عقاید را نداشت و چیزی جز محکومیت در انتظار گالیله نبود.
بالاخره با میانجیگری کاردینال باربرینی، دادرسی مجدد و طولانی دیگری صورت گرفت. گالیله می دانست که دادگاه تفتیش عقاید، دادگاهی مخوف است و اگر متهم به گناه خود اعتراف کند به مجازات سبکتری محکوم می شود. او به ناچار اقرار کرد که برخی از براهین کتاب جدیدش، به سود نظریات کوپرنیکی بوده است. در آخرین روز جلسۀ دادگاه، گالیله که به شدت تحت فشار قرار گرفته بود، به گناه خود اعتراف کرد و اظهار داشت که از نظریۀ کوپرنیکی چشم پوشیده است (در واقع، این باربرینی بود که او را متقاعد کرد چنین کاری انجام دهد، چرا که می دانست چه عاقبتی در انتظار دوست قدیمی اش است). بالاخره حکم دادگاه تفتیش عقاید در مورد اتهام گالیله صادر شد. از میان دَه کاردینالی که باید حکم را امضا می کردند، فقط سه تن از آنها _ از جمله باربرینی _ حاضر به امضای آن نشده بودند. در 22 ژوئن متن کامل حکم در حضور کاردینالهای عضو دادگاه به گالیله ابلاغ شد. به موجب این حکم، گالیله گناهکار و مرتد شناخته شده بود. او محکوم به حبس اَبد بود و باید از ارتداد خود توبه می کرد. هر چند صدور چنین حکمی بیرحمانه به نظر می رسد، ولی در آن زمان برای این گونه جرمها، اشد مجازات در نظر گرفته می شد؛ یعنی ابتدا مجرم را تحت شکنجۀ شدید قرار می دادند و سپس او را به چوبۀ مرگ بسته، زنده در آتش می سوزاندند. به این ترتیب، می توان گفت محکومیت به حبس اَبد، برای چنین جرمی، مجازات کمی بود؛ بخصوص که حکم محکومیت گالیله توسط پاپ اوربن هشتم، به اقامت تحت نظر تخفیف داده شد. پس از آن، گالیله ابتدا در کاخ امیر بزرگ توسکان در رُم، سپس در قصر اسقف اعظم در سینا و سرانجام از اوایل 1634 میلادی در خانه شخصی خود در آرچتری تحت نظر قرار گرفت. او در این مدت بدون کسب اجازه حق ملاقات و مراوده با کسی را نداشت. او عملاً در خانۀ خود زندانی بود و اجازه نداشت آنجا را ترک کند. در دوم آوریل همان سال گالیله دختر محبوبش، خواهر ماریا چلسته را از دست داد.
گالیله مردی سرسخت و مصمم بود و شرایط نامناسب زندگی و اندوه مرگ دخترش، نتوانست او را از پا درآورد. او از آن پس، شروع به تکمیل آخرین اثر بزرگش که « دو علم جدید » نام داشت، کرد. یک نسخه از دست نوشتۀ این کتاب، توسط دوستان گالیله به طور مخفیانه از ایتالیا خارج شد و در 1638 میلادی توسط « لوئی الزوی یر » در لیدن به چاپ رسید. این کتاب، خلاصه ای از تمام اکتشافات گالیله دربارۀ مکانیک، اینرسی، آونگها، مقاومت مواد و روش علمی بود. این اثر بزرگ _ که علم جدیدی را به نام علم مکانیک ارائه کرده بود _ در دهه های بعد مورد توجه دانشمندان بسیاری قرار گرفت و سرانجام ضربۀ نهایی را بر فیزیک ارسطویی وارد آورد. مخالفتهای شدید کلیسای کاتولیک با آثار گالیله، باعث شد پروتستانها استقبال زیادی از کتب او به عمل آورند. به این ترتیب، اتفاقی نبود که پس از دهۀ 1630 میلادی علم به تدریج در ایتالیا رو به زوال رفت، در حالی که در اروپای غربی و شمالی و بخصوص در انگلستان پیشرفت چشمگیری داشت. یکی از کسانی که در آخرین سالهای زندگی گالیله، موفق به دیدار او شد « توماس هابز » بود. او اخباری دربارۀ ترجمۀ کتاب گفتگو در باب دو نظام عمدۀ جهان، از انگلستان برای گالیله آورده بود. پس از چاپ کتاب دو علم جدید، گالیله به تدریج بینایی خود را از دست داد. او حتی پس از نابینایی، تصمیم گرفت ساعتی آونگ دار بسازد، ولی فرصت تکمیل این اختراع را نیافت. چندین سال بعد از مرگ گالیله، کریستین هویگنس _ فیزیکدان هلندی _ این دستگاه را اختراع کرد. در آخرین سالهای عمر گالیله، یعنی از 1638 میلادی، ویویانی به عنوان کاتب و دستیار در خدمت گالیله بود. اولین زندگینامۀ گالیله، بعدها توسط ویویانی نوشته شد. با وجود اینکه با گذشت زمان گالیله روز به روز ضعیفتر می شد، ولی تا آخرین لحظۀ زندگی، ذهنی فعال و پرتحرک داشت. او سرانجام در هشتم یا نهم ژانویۀ سال 1642 میلادی، چند هفته قبل از سالگرد تولد هفتاد و هشت سالگی اش، به خوابی آرام فرو رفت که هرگز از آن برنخاست. پیکر او را در نمازخانۀ صومعۀ « سانتا کروچه » در فلورانس دفن کردند.
هیچ سندی مبنی بر اینکه گالیله، جملۀ eppur , simuove ( با این همه زمین متحرک است ) را پس از شنیدن حکم دادگاه بر زبان آورده باشد، وجود ندارد. بی تردید او نمی توانست پس از گفتن چنین جمله ای زنده بماند .

برگرفته از وبلاگ امیرررضا پدرام (نجوم4) nojum4.blogfa.com

مرتضی nvcd
05-07-2008, 04:35
دکتر ابوالقاسم غفاری، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی در حوزه علوم ریاضی، فیزیک و صنعت فضاست.


به نام خدا




دکتر ابوالقاسم غفاری، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی در حوزه علوم ریاضی، فیزیک و صنعت فضاست. ایشان نخستین ایرانی راه یافته با سازمان فضایی آمریکا، ناسا می باشد. دکتر غفاری تنها خارجی حاضر در پروژه بزرگ آپولو بوده است. پیش از آن نیز در زمینه علوم ریاضی و فیزیک، فعالیت های فراوانی به انجام رسانیده است که یکی از برجسته ترین آنها، همکاری با پروفسور اینشتین در زمینه نظریه وحدت میدانها (نظریه ای که سالها ذهن دانشمندان را به خود مشغول داشته است و تلاشی است در جهت یگانه کردن کل نیروهای جهان هستی) می باشد. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دکتر غفاری در 25 خرداد ماه سال 1285 هجری شمسی در تهران متولد شد و تحصیلات پایۀ خود را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید. ریاضیات و فیزیک را در دانشگاه نانسی فرانسه تحصیل کرد و دیپلم ستاره شناسی و آنالیز عالی ریاضیات را نیز از آنجا دریافت نمود. او دکترای ریاضیاتِ فیزیک را از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کرد. در 1315 به اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران پیوست و پس از اتمام خدمت سربازی از سال 1319 تا 1334 به عنوان استاد تمام آنالیز عالی تدریس کرد و این در حالی بود که در سال 1325، به دعوت دانشگاه سلطنتی لندن مدتی را در آنجا گذرانده و P.h.D تصحیح فاکتورهای سرعت و روش هودوگراف در دینامیک گازی را از آنجا دریافت کرد.
پس از آن، در دانشگاه های لندن و آکسفورد، به حل مسائل پیچیده فیزیک مشغول شد و نسبیت را نیز در دانشگاه آکسفورد نزد پروفسور میلن، فراگرفت. در سال 1339، به دعوت دانشگاه هاروارد، به آنجا نقل مکان کرد و تحقیقاتی را در زمینه معادلات دیفرانسیل و نیز حل مسائل دینامیک گازی به انجام رسانید. در این مدت همچنین بعنوان عضو موقت انستیتو مطالعات پیشرفته در پرینستون و نیز دستیار تحقیقاتی ریاضیات در دانشگاه ایالتی پرینستون انتخاب گردید. در سالهای 1340 و 1341، با پروفسور آلبرت اینشتین در رابطه با نظریه وحدت میدانها فعالیت کرد و همزمان، با پروفسور مورس و لفچز در رابطه با معادلات دیفرانسیل در ابعاد بزرگ کار کرد. در 1341 بار دیگر به ایران بازگشت و به تدریس معادلات دیفرانسیل در دانشگاه تهران پرداخت. در 1347 رساله پروفسوری خود را در زمینه ریاضیات و استاتیک در دانشگاه واشنگتن ارائه داد و از 1337 تا 1341 در این دانشگاه به تدریس معادلات دیفرانسیل پرداخت. در 1343، تحت عنوان دانشمند هوافضا به پایگاه فضایی Goddard ناسا نقل مکان کرد. پس از آن به پروژه عظیم آپولو پیوست و به انجام محاسبات مربوط به مسیر انتقال کپسول حامل انسان به مدار ماه پرداخت. و در سال 1351، از ناسا بازنشسته شد و تحقیقات خود را در زمینه دینامیک های ستاره ای و کنترل ماموریت های بین سیاره ای ادامه داد. او در 1348 به پاس خدماتش در جریان ماموریت آپولو -11 از طرف نیکسون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، مدال افتخار دریافت کرد. ایشان همچنین در پروژه جنگ ستارگان نیز فعالیت هایی را به انجام رسانیده اند.دکتر غفاری هم اکنون در آمریکا ساکن بوده و همچنان به انجام تحقیقات علمی در سن 101 سالگی می پردازد. گروه نجوم شفق تصمیم گرفت تا در مصاحبه ای ویژه با پروفسور غفاری، به سراغ سالهای فعالیت ایشان در ناسا در زمان انجام پروژه عظیم آپولو برود. بخشی از این مصاحبه را می توانید در اینجا مشاهده کنید.
- آقای دکتر از راهیابی به سازمان فضایی آمریکا برای ما توضیح دهید
بله، یک کنگره بین المللی است که هر ساله در یکی از شهرهای اروپا یا آمریکا تشکیل می شود، من در همه این کنگره ها شرکت کردم. اولین کنگره ای که من در آن شرکت کردم در سال 1950 در دانشگاه هاروارد و آخرین آن هم در سال 1972 در ونکوور کانادا بود و کنگره های دیگری هم بود که هر 4 سال یکبار برگزار می شد و آشنایی من با این موضوعات، از این کنگره ها آغاز شد. زمانی که در سال 1956 به آمریکا رفتم، به اداره استاندارد آنجا منتقل شدم و در آنجا با شخصی به نام دکتر Hugh Dryden (معاون پیشین ناسا؛ امروزه یکی از پایگاه های ناسا به احترام وی، Dryden نامیده شده است) آشنا شدم. زمانی که ناسا تشکیل می شد، از عده زیادی جهت همکاری دعوت کردند که Dryden نیز مرا به ناسا دعوت کرد.
- آقای دکتر از سالهای فعالیت خود در ناسا برای ما بگویید.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناسا، 8 شعبه داشت که شعبه مربوط به موشک های فضایی، در ایالت آلاباما قرار داشت و ریاست آن را دکتر ورنر فون براون (پدر موشک های فضایی آمریکا) عهده دار بود. در این بخش قریب به 40 آلمانی با تابعیت آمریکایی فعالیت می کردند. من در یکی از سخنرانی های فون براون در واشنگتن با او آشنا شدم. او پس از کار در آلاباما، معاونت ناسا را به عهده گرفت و پس از آن نیز به نیویورک نقل مکان کرد و مدیر یک کمپانی ساخت هواپیماهای F-14 شد. در این مدت همچنین سفری به تهران داشت که در آن با شاه ایران ملاقات کرد و رایزنی هایی را درباره فروش این نوع هواپیماها به ایران انجام داد. البته این کار به آسانی صورت نگرفت زیرا آمریکا بیم آن داشت که این هواپیماها از طریق ایران به شوروی منتقل شود.
در هر صورت، 2 سال اولیه فعالیت های من در ناسا، در زمینه مشاوره بود و بعد از آن به پروژه آپولو انتقال یافتم. پس از آن نیز به پروژه ژوپیتر ملحق شدم. در پایان هم از ناسا بدلیل مشکلات رفت و آمد به ایران، تقاضای بازنشستگی کردم. پیش از آپولو، موشک های ردستون و تیتان، منحصرا توسط ارتش آمریکا ساخته می شد اما پس از شروع پروژه آپولو، موشک های ساترن که مختص سفر به ماه بودند ساخته شد.
وظیفه ما در آپولو، تعیین مسیر فضاپیما در جریان سفر به ماه بود تا فضاپیما بتواند در کوتاهترین زمان، حداکثر فعالیت را انجام دهد و یا اگر اشتباهاتی در مسیر رخ می داد، آنها را اصلاح می کردیم. ما از ابتدای پروژه و از ماموریت آپولو – 1، در ناسا استخدام شدیم. پرتاب های اولیه (تا آپولو – 11) همگی آزمایشی بودند تا بالاخره آپولو – 11 موفق شد بر سطح ماه فرود بیاید. خطر جانی هم فقط در ماموریت آپولو – 1 رخ داد. البته در ماموریت آپولو – 13 نیز مشکلاتی برای فضانوردان بوجود آمد که با هدایت بسیار عالی فرمانده ماموریت، با سلامت به زمین بازگشتند.
- آیا شما در جریان ماموریت آپولو – 13 نیز حضور داشتید ؟
خیر، من آنزمان به پروژه ژوپیتر منتقل شده بودم. (پروژه ژوپیتر مربوط به ارسال نخستین روبات دست ساز بشر به سمت سیاره مشتری بود که Pioneer 10 نام داشت.)
- همکاران شما در آپولو چه کسانی بودند ؟
زمانی که در ناسا بودم، ریاست بخش ما را یک اتریشی به عهده داشت که پیش از آن در ساخت موشک های V-1 و V-2 (اولین نسل موشک های جنگی و فضایی جهان) فعالیت داشت که در جنگ جهانی دوم به اسارت آمریکا گرفته شده بود. موشک های V-2 همان موشک هایی بود که در اواسط جنگ جهانی، آلمان بر ضد انگلیس به کار می برد. از فعالان این موشک، تنها این شخص با من همکار بود. معاون این بخش، یک آلمانی بود و نفر سوم هم بنده بودم. ما 3 نفر در رآس این قسمت از پروژه آپولو بودیم.
- با توجه به اینکه یک مسابقه بزرگ فضایی مابین آمریکا و شوروی در جریان بود، جو کار در پروژه آپولو چگونه بود ؟
بله، همانطور که گفتید بین آمریکا و شوروی مسابقه بزرگی بود. در اکتبر 1957، این مسابقه با پرتاب اسپوتنیک -1 (نخستین ماهواره جهان) آغاز شد. صبح روز چهارم اکتبر 1957، دکتر کشی افشار (بنیانگذار موسسه ژئوفیزیک ایران) به من تلفن کردند و مرا از این اتفاق باخبر کردند. البته این پنجمین باری بود که شوروی دست به این کار می زد. در دفعات قبل، این تجربه، ناموفق بود. چندی بعد هم یک ماهواره دیگر پرتاب کردند این بود که این مسابقه فضا شروع شد. آمریکا هم در ابتدا فعالیت هایی انجام می داد، اما رسمی نبود. موشک ها هم اکثرا به دست ارتش ساخته می شد، و فون براون و دسته اش هم تا پیش از تاسیس ناسا در ارتش فعالیت می کردند که بعدا به ناسا پیوستند.
البته آمریکا هم تلاش بسیاری کرد و کار فوق العاده ای انجام داد چراکه دانشمندان زیادی در آمریکا وجود داشتند اما جمع آوری آنها آسان نبود این بود که طول کشید تا سرانجام در سال 1958 اجازه تاسیس ناسا صادر شد. در ابتدا دفتر کار ما در یک عمارت قدیمی در گوشه ای از کاخ سفید بود و پس از رسمی شدن ناسا، یک شعبه در آلاباما و بخشی به نام Space flight center (مرکز پرتاب های فضایی) در واشنگتن تاسیس شد. من بدلیل آنکه دوستان قدیمی ام اکثرا در واشنگتن بودند، همانجا ماندم.
- کمی درباره اعطای نشان افتخار از طرف رئیس جمهور آمریکا هم توضیح بدهید
آپولوی 11 در ژولای 1969 رفت به ماه و برگشت. در همان اواخر ماه ژولای یک برنامه در کاخ سفید برگزار کردند، زمانی که نیکسون رئیس جمهور بود. تعدادی از فعالان پروژه آپولو – 11 از جمله ما نیز در این برنامه دعوت داشتیم. خبرنگاران بسیار زیادی در آنجا حضور داشتند. در ابتدا نیکسون سخنرانی کرد و پس از آن نیز مدال هایی طراحی شده بود که به ما اعطا شد.
- گویا ناسا قصد دارد تا بار دیگر انسان هایی را به ماه و مریخ اعزام کند نظر شما درباره امکان عملی شدن این پروژه چیست ؟
بله. امروزه اکثر پروژه های تحقیقاتی فضایی، باسرنشین نیست و البته کشورهای دیگر هم مانند هند و ژاپن و چین نیز در این زمینه فعالیت می کنند و ماموریت هایی را به ماه می فرستند و تحقیقاتی را در قسمت های شمالی ماه انجام می دهند. شما می دانید که پیش از آنکه انسان به ماه برود صحبت از این بود که سطح ماه چگونه است. در ناسا نیز یک استاد فیزیک سخنرانی را انجام داد که در آن به این موضوع اشاره کرد که سطح ماه شبیه گرد و خاک است و در صورت فرود شیئی روی آن، آن جسم در گرد و خاک ماه فرو می رود. همگی ما تعجب کردیم که پس چرا ما اینهمه زحمت می کشیم ! خلاصه صحبت از این موضوع زیاد بود و سرانجام هم روی ماه فرود آمدند. البته ناسا برنامه های بسیاری دارد. اما اشکال آن، کمبود بودجه است. تا پیش از این هم پیش بینی می شد تا انتهای سال 2010، ماموریت های سرنشین دار به مریخ برود اما من گمان نمی کنم. البته ماموریت های بدون سرنشین زیادی در حال انجام است که من زیاد وارد نیستم.
- آقای دکتر، رابطه شما با نجوم و اخترشناسی چگونه آغاز شد؟
ما زمانی که در پاریس برای دیپلم ریاضی درس می خواندیم، مجبور بودیم فیزیک نیز بخوانیم. در ژوئن 1932 زمانی که لیسانس ریاضی را گرفتم فیزیک را شروع کردم، بعد از فیزیک هم نجوم را شروع کردم. پس از آن هم در رصدخانه پاریس مشغول به کار شدم. البته کار من محاسباتی بود و رصدی نبود. من پس از آن به تهران و بعد از آن نیز به لندن رفتم. پس از آن هر نسخه از تزی را که در پاریس نوشته بودم به مناطق مختلف فرستادم. یکی از آنها را برای اینشتین در پرینستون فرستادم که او هم در جواب، یک نامه کوتاهی به زبان انگلیسی فرستاد. البته زبان او فرانسه بود اما به تازگی انگلیسی را فراگرفته بود. او نوشته بود very interesting! (بسیار جذاب است).
در سال 1952 زمانی که برای نجوم از هاروارد به پرینستون آمدم، در اولین جلسه من با اینشتین، او به من گفت که مقاله شما بسیار جذاب است و بیشتر درباره ریاضیات است و 3 فصل اول را داخل ریاضیات شدید.
- تلخ ترین و شیرین ترین خاطره زندگی علمی شما چیست ؟
زمانی که آپولو – 11 روی ماه فرود آمد همه ما بسیار خوشحال بودیم و این شیرین ترین خاطره من بود. و تلخ ترین نیز مربوط به آپولوی اول بود که زمانی که فضانوردان وارد کپسول فضایی شدند، ناگهان این محموله آتش گرفت و ما شاهد ماجرا بودیم که اغلب از بین رفتند.
در این مصاحبه دکتر غفاری علی رغم کهولت سن، با شوق و علاقه خاصی به سوالات ما پاسخ می گفت و همچنین با تشویق فعالیت های گروه ما اظهار کرد : سالها پیش در تهران، ما نیز قصد انجام کاری مشابه (تاسیس انجمن نجوم) را داشتیم اما محقق نشد و فعالیت های شما بسیار عالیست و برایتان آرزوی موفقیت دارم.


منبع: parssky

daryani
05-07-2008, 09:24
مطالب فوق العاده زيباييست
اگر امكان داره از دانشمندان ايراني بيشتر بنويسيد ... سپاسگزارم:20:

مرتضی nvcd
29-07-2008, 01:50
آرمسترانگ در 5 اوت 1930 در «واپاکونیتا»، ایالت اوهایو در ایالات متحده آمریکا متولد می شود. برای اولین بار در شش سالگی سوار هواپیما می شود. در نوجوانی اصول پرواز را فرا می گیرد و گواهینامه خلبانی را قبل از سن قانونی و اخذ گواهینامه رانندگی دریافت می کند.

1947
برای تحصیل در رشته مهندسی فضانوردی وارد دانشگاه «پوردو» در لافیاته، ایالت ایندیانا، می شود، و به عنوان دانشجوی دانشکده افسری هوا دریا کار خود را شروع می کند.

1950
در این سال در 78 ماموریت جنگی در کره شرکت می کند. یک بار هواپیمایش سقوط می کند. 3 بار نیز موفق به دریافت مدال نیروی هوایی می شود.

1955
به عنوان خلبان غیر نظامی هواپیماهای بسیار سریع به ناسا ملحق می شود. (او یکی از 12 نفری بود که هواپیمای 15 ـ X را هدایت می کرد. هواپیمای تحقیقاتی پیشرفته ای که در ارتفاعات بلند و با سرعت مافوق صوت پرواز می کرد. هشت نفر از این 12نفر از جمله آرمسترانگ بالای ارتفاع 80 کیلومتری (50 مایلی) پرواز می کردند. این رکورد برای کسی که در آینده می خواست فضانورد بشود ضروی بود.)

1962
در 17 سپتامبر در گروه دوم مردان به عنوان یکی از 9 خلبانی که قرار بود برای فضانوردی تعلیم داده می شوند انتخاب می شود. او اولین فضانورد غیر نظامی آمریکا بود.

1965
آرمسترانگ به عنوان کمک خلبان فرماندهی برای جمینی 5 انتخاب می شود.

1966
آرمسترانگ اولین پرواز فضایی خود را در 16 مارس به عنوان خلبان فرمانده جمینی 8 انجام می دهد. این پرواز 10 ساعت و 41 دقیقه و 26 ثانیه بطول می انجامد. در این پرواز اولین الحاق فضایی با یک سفینه فضایی بی سرنشین که بدور موشک اجنا در حال گردش بود صورت می گیرد. الحاق وقتی خاتمه می یابد که جمینی 8 به شکل غیر قابل کنترلی شروع به چرخش بدور خود می کند. آرمسترانگ موفق می شود به گونه ای شگفت انگیز سفینه اش را از موشک اجنا جدا کند و با موفقیت تمام آن را بر آبهای اقیانوس آرام فرود آورد. این اولین فرود اضطراری یک سفینه فضایی ایالات متحده به شمار می رود. بعدها در همین سال وی به عنوان کمک خلبان فرمانده جمینی 11انتخاب می شود.

1968
به عنوان کمک خلبان آپولو 8 انتخاب میشود.

1969
در 16 ژوئیه به عنوان خلبان فرمانده آپولو 11 انتخاب می شود و با همراهی مایکل کالینز (ـ1930) و ادوین آلدرین (ـ1930) حرکت به سوی ماه را رهبری می کند. در شرف رسیدن به ماه، کالینز در مدار ماه باقی می ماند، و آرمسترانگ خاک نشین «ایگل» را در سطح ماه فرود می آورد. برای این کار خاک نشین را بر روی سنگهای سائیده شده سطح ماه قرار می دهد تا فرودی آرام را در دریای ترنکوئیلیتی (آرامش) انجام دهد. آرمسترانگ و آلدرین 5/2 ساعت را بر روی سطح ماه راهپیمایی می کنند، و پس از انجام دادن چند آزمایش علمی، جمع آوری نمونه های خاکی و سنگی و جاگذاشتن ابزارهای علمی برای آزمایشهای بعدی بعلاوه یک پلاک به نشانه یادبود فرودشان در ماه در 21 ژوئیه ماه را ترک گفته، و در 24 ژوئیه به زمین بر می گردند.

1970
دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، درجه فوق لیسانس در مهندسی جو زمین را به وی اهداء می کند. وی کتابی تحت عنوان «اولین نفر بر روی ماه» را منتشر می کند. در ژوئیه همین سال به عنوان نائب رئیس انجمن علوم هوانوردی در ناسا منصوب می شود.
1971

به عنوان استاد مهندسی هوانوردی کار خود را در دانشگاه سینسیناتی در ایالت اوهایو شروع می کند.

1979
از دانشگاه سینسیناتی بازنشست می شود.

دهه 1980
به عنوان رئیس هیئت فن آوریهای رایانهای در شرکت هوانوردی منصوب می شود.
1986
به عضویت کمیسیون ملی فضا در می آید.

منبع: دانشنامه رشد

farbod123
13-09-2008, 12:12
نیکولاس کوپرنیک یک منشی دفتری در کلیسای کاتولیک رومی بود که در سال ۱۴۷۳ میلادی در لهستان متولد شد. او علاقه خاصی به نجوم داشت و بعد از مشاهده دقیق سیاره ها و محاسبه حرکتهایشان راه های جدید و ساده تری را برای توضیح حرکت آنها کشف کرد. در آن زمان او بر این فرض بود که زمین و همه سیاره های منظومه شمسی به دور خورشید می گردند( البته به استثنای ماه که در همه نظریه ها تصور می شد که به دور زمین می گردد). که به نام نظریه خورشید مرکزی معروف بود.اما او هنوز عقیده داشت که همه اجرام آسمانی در مسیرهای دایره ای کامل حرکت می کنند.
زمان زیادی طول کشید تا کوپرنیک عقایدش را منتشر کرد. احتمالا” به دلیل اینکه او از مراجع کلیسای زمان خودش که عقیده داشتند که زمین بایستی ثابت باشد می ترسید. در واقع کتاب او تا قبل از مرگش به چاپ نرسید. کتاب او در گردش کرات آسمانی نامیده شد. در این کتاب او عالمی را تشریح می کند که در آن خورشید در مرکز و به ترتیب عطارد،زهره،زمین،مریخ،مشتر ی و زحل به دور آن می گردند. در بالای اینها کره ستارگان ثابت قرار دارد.

farbod123
13-09-2008, 12:12
تیکو براهه یک ستاره شناس بزرگ دانمارکی بود که در سال ۱۵۴۶ متولد شد و به عنوان یک ستاره شناس ماهر شهرتی برای خود کسب نموده بود. او در اندازه گیری موقعیت ستارگان و سیاره ها در آسمان تبحر داشت و این کار را بسیار دقیق ترازهر کسی که در گذشته انجام داده بود انجام می داد. خطاهای او در اندازه گیری بندرت بیشتر از یک دقیقه قوسی بود که او این اندازه گیری ها را بدون کمک تلسکوپ انجام می داد. در واقع او از وسیله ای به نام کویدرانت یا یک ربع استفاده می کرد که اساسا” یک ربع یک دایره بود که به طور عمودی نصب شده بود و بر روی آن یک بازوی محوری دیداری قرار داشت.او در طول بازوی دیداری (که بیشتر شبیه نشانه گیری یک تفنگ بود) به سمت یک ستاره نگاه می کرد و موقعیت آن را روی درجه بندی که روی کویدرانت بود می خواند.
فردریک پادشاه دانمارک جزیره کوچکی را در اختیار او گذاشت تا یک رصدخانه ایجاد کند و در این جا بود که او بیشتر کارهایش را انجام می داد. او مشهور به بد اخلاقی بود. چنین گفته شده بود که او قسمتی از بینی اش را در یک دعوا از دست داده بود و بعد خودش آن را با آلیاژی از فلزات جایگزین کرد که تا آخر عمر نیز برای او باقی ماند. تیکو براهه در مورد عالم نظریه خاص خودش را داشت. او عقیده بطلمیوس را که هر چیزی به دور زمین می گردد به طور کامل قبول نداشت و همچنین از پذیرفتن پیشنهاد کوپرنیک که زمین به دور خورشید می گردد نیز امتناع می کرد. ولی بعد ها این تحقیقات تیکو بود که درستی نظریات کپرنیک را ثابت کرد.

farbod123
13-09-2008, 12:13
یوهان کپلر یک اخترشناس و ریاضیدان آلمانی بود. از کودکی استعداد بسیار در ریاضیات داشت و در دانشگاه توبینگن از شهرهای آلمان تحصیل کرد. در بیست و دو سالگی معلم ریاضیات شد و به مطالعه در رابطه با اخترشناسی پرداخت. با بررسی مدارهای اجرام آسمانی توجه تیکو براهه اخترشناس دانمارکی را به خود جلب کرد و شاگرد و دستیار او شد. پس از مرگ تیکو براهه نوشته های او به کپلر رسید. کپلر با استفاده از پژوهشهای بیست ساله تیکو براهه قانونهایی را بیان کرد که به نام قوانین کپلر شهرت دارد. کپلر نخستین کسی است که اصول واقعی روش کار با تلسکوپ را بیان کرد. مهمترین اثر او کتاب نجوم جدید است

farbod123
13-09-2008, 12:13
گالیلیو گالیله در سال ۱۵۶۴ در شهر پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. او در سال ۱۵۸۱ میلادی وارد دانشگاه پیزا شد تا خود را برای شغل طبابت آماده کند. ولی بزودی به علم مکانیک و ریاضیات علاقه مند شد. او در سال ۱۵۸۹ به عنوان استاد ریاضی در دانشگاه پیزا منصوب شد. ولی چندی نگذشت که از شغل خود استعفا داد.
در یکی از سالهای دهه ۱۵۹۰ میلادی فرضیه کپرنیکی منظومه شمسی را پذیرفت. در سال ۱۶۰۹ گالیله از عدسیهایی که یک عینک سازهلندی به نام هنزلیپارشی می ساخت اطلاع حاصل کرد و سپس بدون آن که حتی یک تلسکوپ هم دیده باشد تلسکوپ خود را ساخت. از او باید به عنوان اولین کسی یاد کرد که به طور رسمی در کار ستاره شناسی از تلسکوپ استفاده کرد. در ابتدا تلسکوپ او تنها ۳ برابر بزرگنمایی می کرد اما بعد از مدتی او تلسکوپی ساخت که ۳۰ برابر بزرگنمایی می کرد. او به کمک این تلسکوپ توانست برای اولین بار سطح ماه را به خوبی ببیند و اقمار سیاره مشتری و حلقه های زحل را کشف کند و سپس به مشاهده لکه های سطح خورشید بپردازد.

farbod123
13-09-2008, 12:14
ادموند هالی یک اخترشناس،ریاضیدان و مخترع انگلیسی بود. از بیست سالگی در سنت هلن جزیره ای در جنوب اقیانوس اطلس به رصد کردن ستارگان آسمان نیمکره جنوبی پرداخت. در بازگشت به وطن از دوستان بسیار نزدیک نیوتن شد. وی معتقد بود که دنباله دارها مانند سیارات احتمالا” دارای مدار بیضوی هستند. این بدان معنا بود که دنباله دارها را می توان ردیابی نمود و بازگشت آنها را محاسبه و حتی پیش بینی کرد. هالی با کمک قانون جاذبه نیوتن پیش بینی کرد که دنباله داری که در سالهای ۱۶۰۷ و ۱۶۸۲ از کنار زمین گذشت در سال ۱۷۵۸ باز خواهد گشت. دنباله دار مزبور در سال ۱۷۵۹ بازگشت یعنی یک سال دیرتر، زیرا از مجاورت مشتری رد شده بود و جاذبه نیرومند مشتری از سرعت آن کاسته بود. ولی سال ۱۷۵۹ به سال ۱۷۵۸ بسیار نزدیک است پس پیش بینی هالی دقیق بود و دنباله دار مزبور به افتخار او هالی نامیده شد.

farbod123
13-09-2008, 12:15
اخترشناس فرانسوی ایتالیایی تبار و استاد نجوم دانشگاه بولونیا بود و بیشتر اوقات به رصد ستارگان می پرداخت. او مدت حرکت وضعی مریخ و مشتری را به دست آورد و چهار قمر زحل را کشف کرد. با ارزشترین کار علمی وی تعیین اختلاف منظر مریخ و تعیین فاصله سیاره مریخ از زمین بود. او به همین طریق توانست فاصله خورشید از زمین را به دست آورد اما نتیجه این کار چندان درست نبود. در سال ۱۶۶۹ میلادی لویی چهاردهم پادشاه فرانسه وی را به پاریس دعوت کرد. کاسینی این دعوت را پذیرفت و بقیه عمر را در پاریس گذراند.

farbod123
13-09-2008, 13:35
بانوی اخترشناس آمریکایی ، اخترشناس رصدخانه هارواردبود. وی مدتها درباره ابرهای ماژلانی کار کرد و در سال ۱۹۱۲ میلادی به کشف عمده ای دست یافت. وی بیشتر به ستارگانی توجه داشت که دوره درخشندگی آنها متفاوت بود و او آنها را متغییرهای قیفاووسی نامید. خانم لویت دریافت که هر چه دوره تناوب درخشندگی طویلتر باشد ستاره درخشانتر است. با این کشف تعیین فاصله ستاره های دوری را که نمی توانستند اختلاف منظر آنها را به دست آورند امکانپذیر شد.

farbod123
13-09-2008, 13:36
اخترشناس و ریاضیدان فرانسوی در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و به مساعدت و تشویق عموی کشیش خود به تحصیل روی آورد. در شانزده سالگی به دانشگاه کان راه یافت و با شوق هرچه تمامتر رشته ریاضیات را دنبال کرد. در ۱۸ سالگی عازم پاریس شد و با نوشتن رساله ای درباره مکانیک توجه دالامبر را جلب کرد و به استادی ریاضیات مدرسه نظام پاریس دست یافت.
یکی از مسایلی که لاپلاس برای یافتن راه حل آن اقدام کرد مسیله بی نظمی مدار سیارات بود که دانشمندان از مدتها قبل به آن پی برده بودند. لاپلاس این مشکل را حل کرد و نظریات خود را در کتاب بزرگی به نام مکانیک سماوی شرح داد. انتشار این کتاب از سال ۱۷۹۹ تا سال ۱۸۲۵ میلادی طول کشید. در این سالها حوادث سیاسی عمده ای در فرانسه جریان داشت و لاپلاس با تدابیر خاصی از این جریانها گذشت. شهرت عمده لاپلاس به خاطر ارایه نظریه ای درباره تشکیل منظومه خورشیدی بود. بنابراین نظریه منظومه خورشیدی در آغاز توده عظیم ابر مانندی بسیار داغ بوده است که به کندی دوران می کرده است. این توده ابر مانند به تدریج گرمای خود را بر اثر تشعشع از دست داده،متراکم شده و بر اثر کم شدن حجم سرعت دوران آن افزایش یافته است. سپس بر اثر نیروی گریز از مرکز حلقه هایی از این توده جدا شده و سرانجام به صورت منظومه خورشیدی در آمده است. این نظریه که به نظریه سحابی معروف است در سراسر قرن نوزدهم معتبر بود تا اینکه در اوایل قرن بیستم از اعتبار افتاد و سپس با اصلاحاتی اعتبار خود را بدست آورد.

farbod123
13-09-2008, 13:38
ادوین هابل یک اخترشناس آمریکایی بود که ابتدا در آکسفورد به تحصیل حقوق پرداخت و سپس به اخترشناسی روی آورد و از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ میلادی در رصدخانه یرکیز مشغول به کار شد.
جنگ جهانی اول وقفه ای در کارش پدید آورد و متعاقب آن در رصدخانه ماونت ویلسون به کمک تلسکوپ صد اینچی به انجام رصدهای آسمانی و پژوهشهای نجومی پرداخت.
وی علاقه خاصی به سحابیها داشت و در سال ۱۹۲۴ میلادی با بزرگترین تلسکوپ آن زمان ستارگان درون سحابی آندرومدا را کشف کرد. از آن پس نیز تحقیقات خود را در این زمینه ادامه داد و ثابت کرد که تعدادی از ستارگان از نوع متغییرهای قیفاووسی هستند. هابل با استفاده از قانون دوره تناوب درخشندگی فاصله سحابی آندرومدا تا زمین را استنتاج کرد و به این ترتیب مطالعه درباره جهان ماورای کهکشان را بنیاد نهاد و برای نخستین بار وجود اجرام سماوی برون کهکشانی را اعلام داشت. وی درصدد برآمد تا کهکشانها را از روی شکل و از نظر تحول احتمالی طبقه بندی کند. بزرگترین نتیجه ای که از این کار به دست آورد تحلیلی بود که در سال ۱۹۲۹ میلادی درباره سرعتهای دور شدن یا نزدیک شدن آنها و انبساط جهان به عمل آورد.

farbod123
13-09-2008, 14:00
ویلیام هاگینز یک اخترشناس انگلیسی بود که در جوانی به تحقیقات میکروسکوپی علاقه داشت. اما در سال ۱۸۶۵ میلادی به ساختن رصدخانه ای در نزدیکی لندن اقدام کرد و از آن پس به تحقیقات و رصدهای نجومی روی آورد. در سال ۱۸۶۳ میلادی از تحقیقاتی که درباره خطوط طیفی به عمل آورد اعلام داشت که همان عناصری که در زمین وجود دارد در ستارگان نیز یافت می شود که در آن زمان گفتاری حیرت انگیز بود. وی در سال ۱۸۶۶ میلادی برای نخستین بار طیف یک سحابی را مورد مطالعه قرار داد و ثابت کرد که اطراف آن را گاز هیدروژن فرا گرفته است. هاگینز با استفاده از تحقیقات فیزو در مورد تعمیم اصل دوپلر به بزرگترین کشف علمی خویش نایل آمد. وی دریافت که اگر ستاره ای به زمین نزدیک شود یک نوع جابه جایی به طرف بنفش در خطوط طیفی آن روی می دهد. حتی توانست از روی مقدار جابه جایی سرعت را در امتداد دید تعیین کند.

farbod123
13-09-2008, 14:01
ژرژ لومتر اخترشناس بلژیکی بود که ابتدا در رشته الهیات تحصیل کرد و در سال ۱۹۲۲ میلادی کشیش شد. سپس به نجوم روی آورد و در دانشگاه کمبریج انگلستان و انستیتوی تکنولوژی ماساچوست در آمریکا به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۲۷ میلادی درجه دکتری گرفت. آنگاه به کشور خود بلژیک بازگشت و به سمت استادی نجوم فیزیکی در دانشگاه بودن برگزیده شد.
وی معتقد بود که همه کهکشانها در ابتدا چنان به هم نزدیک بوده اند که صورت توده واحدی داشته اند. وی این توده واحد که تمام جهان را شامل بوده است تخمک کیهانی می نامید. به نظر وی این تخمک کیهانی بر اثر یک انفجار عظیم منفجر شده و انبساط عالم نیز باقیمانده آن انفجاری است که میلیاردها سال پیش روی داده است. لومتر نظریات خود درباره کیهانزایی را در سال ۱۹۲۷ میلادی منتشر کرد