PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : متحرک‌سازى (انيميشن)



Asalbanoo
06-03-2007, 07:58
هنر انيميشن حتى پيش از تولد سينما به دنيا آمد. اما اگر اختراع نوار سلولوئيد عکس‌دار را مبدأ تاريخ سينما بدانيم، هنر انيميشن در آغاز قرن بيستم توسط اميل کول در فرانسه ابداع شد و بعد طى دو دهه در اروپا و امريکا متداول گرديد و در طول نيم قرن به بلوغ و تکامل رسيد. اين هنر نيز مانند ديگر پديده‌هاى نوين با چند دهه تأخير به ايران آمد و در طول دههٔ چهل و پنجاه توانست آيندهٔ دلگرم‌کننده‌اى را بشارت دهد.
همهٔ ما با فيلم کارتون به‌عنوان تفريحى همگانى به‌ويژه براى کودکان آشنائيم. اما نمونه‌هاى متعددى نيز از امکانات بالقوهٔ انيميشن براى انتقال انديشه‌هاى بصرى طنزآلود و روايت‌هاى جدى و پيچيده به تماشاگران بزرگسال يافت مى‌شود. نمونهٔ شناخته شده‌تر آن فيلم‌هاى آموزشى براى کودکان و بزرگسالان است. در اين مقوله انيميشن به نوعى زبان جديد بدل مى‌شود.
با کاربرد انيميشن زمان لازم براى بيان انديشه‌ها به يک چندم زمان شيوه‌هاى آموزشى مرسوم مى‌رسد. انيميشن در مقايسه با رسانه‌هايى مانند هنرهاى زيبا و سينما و موسيقى به‌طورکلى رسانه‌اى فراموش شده است.

Asalbanoo
06-03-2007, 08:00
روع نقاشى متحرک در ايران، بطور جدى با تشکيل گروهى شامل اسفنديار احمديه، جعفر تجارتچي، پرويز اصانلو، پطروس پاليان و اسدالله کفافى و تأسيس بخش انيميشن وزارت فرهنگ و هنر توسط اين گروه آغاز مى‌شود. چندى بعد نصرت‌الله کريمي، کارگردان تحصيل‌کرده در چکسلواکى به اين گروه پيوست و با همکارى چند تن ديگر توانستند، اولين فيلم‌هاى کارتونى ايران را تهيه کنند.
اسفنديار احمديه، نخستين فيلم انيميشن خود بنام ”ملانصرالدين“ را در سال ۱۳۳۶ تهيه کرد. در ۱۳۳۹، اولين فيلم رنگى نقاشى متحرک در ايران بنام ”موش و گربه“ به کارگردانى پرويز اصانلو ساخته شد، که کليه کارهاى طراحى و رنگ‌آميزى آن توسط اسفنديار احمديه انجام گرفت.
از سال ۴۱ به بعد، اسفنديار احمديه، فيلم‌هاى ”خوشهٔ گندم“ و ”اردک جسور“ را در واحد انيميشن وزارت فرهنگ و هنر کارگردانى و طراحى کرد. با پيوستن کريمى به گروه در سال ۴۳، هفت فيلم انيميشن با تکنيک‌هاى نقاشى متحرک، عروسکى و مقوايى همزمان ساخته شد، که اسفنديار احمديه در بيشتر آنها طراحى و نقاشى يا گردانندگى عروسک را به عهده داشته است.
از فيلم‌هايى که کارگردانى و طراحى آنها به عهدهٔ وى بوده است مى‌توان ”قمر مصنوعي“ (۱۳۳۸)، ”باران شادي“ (۱۳۷۳)، ”آموزش الفبا“ (۱۳۶۸)، ”ميان پردهٔ ساده“ (۱۳۷۳)، زاغى دزيرک (۱۳۷۴) را مى‌توان نام برد.
در فيلم‌هاى ”موش و گربه“ (پرويز اصانلو)، ”زندگي“ (نصرت‌الله کريمي)، ”شکار ماه“ (نصرت‌الله کريمي)، ”ملک جمشيد“ (نصرت‌الله کريمي)، ”آدم شاخ در بيار“ (نصرت‌الله کريمي)، ”سگ طمعکار“ (پروين افشاري)، ”وقتى بابا کوچک بود“ (بهروز يغمائيان)، ”قصه‌هاى آشنا“ (بهروز يغمائيان)، احمديه نقاشى و طراحى را به عهده داشته است.
نصرت‌الله کريمى در سال ۴۳ به ايران بازگشت و سرپرستى نقاشى متحرک را در ادارهٔ هنرهاى زيبا به عهده گرفت. او بعد از وقفه‌اى که در اين مسؤوليت بدليل روى آوردن به سينماى حرفه‌اي، داشت مجدداً در سال ۴۷ به اين مسؤوليت ادامه داد. اما مجدداً به سينما روى آورد و کارهاى بسيارى را ناتمام گذاشت.
”ملک‌جمشيد“ (۱۳۴۵)، ”باباکرم“ (۱۳۴۵)، ”زندگي“ (۱۳۴۵)، ”تعصب“ (۱۳۴۶)، ”سلسله مراتب“ (۱۳۴۶)، ”شکارماه“(۱۳۴۷)، ”آدم شاخ‌ در بيار“ (۱۳۵۱)، ”پيدايش آتش“ (۱۳۴۸)، ”بيمهٔ عمر“ (۱۳۳۸) و جاى پاى آشنا، از ساخته‌هاى اوست.

پرويز اصانلو تحصيل‌کردهٔ دانشگاه سيرآکيوز و اوکلاى آمريکا، تا سال ۴۱ چند فيلم ساخت و تخصص وى در عرصهٔ فيلم‌بردارى و کارگردانى بود. از سال ۴۱ به بعد در ساخت انيميشن‌هاى تبليغاتى و تجارتي، فعاليت خود را ادامه داد.
اولين کسى که جند فيلم بصورت تک فريم ساخت، جعفر تجارتچى بود. در سال ۴۱ ”موش با اراده“ و در ۴۳ ”مرغ ماهى‌خوار“ را با همکارى پروين تيمورى به اتمام رساند. پس از اين سال‌ها فعاليت‌هاى انيميشن رو به خاموشى نهاد.
ساير فيلم‌هاى انيميشن وزارت فرهنگ و هنر که از سال ۱۳۳۶ به بعد ساخته شده‌اند، عبارتند از: ”بهترين دوست شما“ (دلارا رسولي)، ”گل و بلبل“ (فريدون فرشباف)، ”ارزش هر چيز“ (دلارا رسولي)، ”چرخ“ (پرويز ميرافشاري)، ”لاک‌پشت و مرغابى‌ها“ (جعفر تجارتچي)، ”پاداش“ (دلارا رسولي)، ”جاى پاى آشنا و ماهى طلايي“ (فرانک حسني)
در سال ۱۳۴۴ کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، جشنواره بين‌المللى فيلم‌هاى کودکان و نوجوانان را برگزار کرد. نورالدين زرين کلک (نفاش و گرافيست) از طرف مرکز سينمايى کانون، در سال ۴۸ به بلژيک اعزام شد تا با کسب تخصص لازم، بخش انيميشن کانون را فعال‌تر سازد. زرين‌کلک در سال ۵۱ به ايران بازگشت. در سال ۵۴ مرکز تجربيات نقاشى متحرک پايه‌گذارى شد.
در سال ۱۳۵۶، با مذاکراتى که بين کانون پرورش فکرى و دانشگاه تازهٔ تأسيس فارابى صورت گرفت، توافق شد که رشتهٔ نقاشى متحرک بعنوان يکى از رشته‌هاى اين مرکز قرار گيرد، اما با تعطيلى دانشگاه‌ها اين دوره بپايان نرسيد.
در زمينهٔ اقتصادى چون درگيرى‌هاى مالى مطرح نبود. توليدات کانون رقابتى در حد برخوردهاى فستيوالى وجود داشت و گاه موجب مى‌شد فيلم‌ها براى قشر خاصى که سينماروهاى حرفه‌اى و پيروان فيلم‌هاى هنرى بودند، ساخته شود.
نورالدين زرين‌کلک، فرشيد مثقالي، على‌اکبر صادقى و نفيسه رياحى از اولين و مطرح‌ترين چهره‌هاى اين حرفه در ايران بودند.
فيلم‌هايى چون ”وظيفهٔ اول“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”زمين بازى با بوش“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”سپر و ساز و پرنده“ (فرشيد مثقالي)، ”سياه و سفيد“ (سهراب شهيد ثالث)، ”گلباران“ (على‌اکبر صادقي)، ”آنکه خيال بافت، آنکه عمل کرد“ (مرتضى مميز)، ”استقلال“ (پرويز نادري)، ”من آنم که ...“ (على‌اکبر صادقي)، ”کرم خيلى‌خيلى خوب“ (فرشيد مثقال)، ”رخ“ (على‌اکبر صادقي)، ”يک نقطهٔ سبز“ (مرتضى مميز)، ”سوءتفاهم“ (فرشيد مثقالي)، ”آقاى هيولا“ (فرشيد مثقالي)، ”دوباره نگاه کن“ (فرشيد مثقالي)، ”مراد بنفش“ (نفيسه رياحي)، ”دنياى ديوانه ديوانه ديوانه“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”تداعي“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”مرد و ابر“ (پرويز نادري)، ”ملک خورشيد“ (على‌اکبر صادق)، ”آزادى امريکايي“ (پرويز کلانتري)، ”بازگشت“ (کار گروهي)، ”اميرحمزهٔ دلدار و گور ديگر“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”ابرقدرت‌ها“ (نورالدين زرين‌کلک)، ”بازار“ (عبدالله على‌مراد)، ”لى‌لى حوضک“ (وجيه‌الله فرد مقدم)، ”کوه جواهر“ (عبدالله على‌مراد)، ”پرواز“ (فرخنده ترابي)، ”کوزه‌گر“ (صفرعلى اصغرزاده)، ”اصحاب فيل“ (على‌ اصغرزاده) و ”يکى کم است“ (عبدالله على‌مراد) به موفقيت‌هايى در جشنواره‌هاى بين‌المللى دست يافتند.

Asalbanoo
06-03-2007, 08:02
تعريف متحرک‌سازى
در لغت انيميشن يعنى زنده کردن، جان دادن و حرکت بخشيدن. در اصطلاح سينما، فيلمى است که تک‌فريم (قاب به قاب) گرفته شود، که داراى ويژگى‌هايى است و در قالب‌هاى متنوعى ساخته مى‌شود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
06-03-2007, 08:06
انتخاب موضوع يا داستان مناسب براى فيلم انيميشن از مهم‌ترين و اولين مراحل کار است. سپس تهيه‌کننده با انتخاب داستان و برآورد هزينه و انتخاب کارگردان تصميم به ساخت فيلم مى‌گيرد. کارگردان براساس سوژهٔ مناسب و موردنظر کارش را آغاز مى‌کند. به جهت صرفه‌جويى در وقت و هزينه، فيلم نما يا ”استورى بورد“ تهيه مى‌شود و صدا براساس آن آماده مى‌شود. شخصيت‌ها با نظر کارگردان طراحى مى‌شوند و صحنه‌پردازى صورت مى‌گيرد. سپس نقطهٔ شروع و اوج و پايان را تعيين مى‌کنند و شماره‌گذارى صورت مى‌گيرد. تمام طراحى‌ها مطابق برنامه براى تست فيلم‌بردارى مى‌شوند. زمينه‌ساز نيز همزمان فضاهاى مناسب را خلق مى‌کند. سپس فيلم‌بردارى نهايى با توجه به جدول راهنماى فيلم‌بردارى و کنترل نور و ساير جزئيات فنى و ... انجام مى‌شود. تدوين نهايى نيز در آخر انجام مى‌شود و نقص‌ها را رفع مى‌کند و پلان‌ها پشت سرهم قرار مى‌گيرند و نهايتاً صداگذارى انجام مى‌شود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
06-03-2007, 08:10
- آگهى‌هاى تجارى تلويزيوني:
اين آگهى‌ها بصورت کارتون، مزاياى ويژه‌اى از جمله ارزش آنى سرگرم‌کنندگي، سازگارى فورى با محدوديت‌هاى زماني، تازگى در تکرار. هزينهٔ اين نوع آگهى‌ها از آگهى زنده بيشتر است، اما ماندگارتر هم هست و در برخورد با تماشاگر مؤثرتر مى‌باشد.
- آگهى‌هاى تبليغاتى - سينمايي:
هدف از ساخت اين گونه فيلم‌ها سرگرم کردن و خوش گمان کردن تماشاگر و فروش فرآورده موردنظر است. در اين فيلم‌هاى کوتاه زمينه داستان بايد گسترده‌تر از فيلم‌هاى آگهى تلويزيونى باشد.
- روابط عمومى و تبليغات:
زمينه‌هاى تبليغى و روابط عمومي، بازار فروش ديگرى براى متحرک‌سازى است. روابط عمومى ساختارى است براى روشن کردن چگونگى کارکرد هر نهاد در خدمت به جامعه و فيلم متحرک مى‌تواند اين کار را بخوبى انجام دهد.
- فيلم‌هاى آموزشى و پرورشي:
در يک فيلم آموزشي، يک موضوع يا يک روند پيچيده مى‌تواند در ساده‌ترين شکل بينايى خود به نمايش درآيد. بيشترين شاخه‌هاى آموزشى نوين، چه آموزش‌هاى فنى و چه آموزش‌هاى دانشگاهي، به فيلم‌هاى گوناگونى نياز دارند. يک فيلم آموزشى که به دقت طراحى شده باشد، کارآيى و شتاب آموزش را افزايش مى‌دهد.
- فيلم‌هاى تجربي، پيشرو و هنري:
اين فيلم‌ها جاى معينى در عرصهٔ فيلم‌سازى ندارند و فيلم‌سازان به دلايل گوناگون آنها را مى‌سازند.
- متحرک‌سازى براى فيلم‌هاى سرگرم‌کنندهٔ سينمايي:
در اين فيلم‌ها هدف سرگرمى است.
- فيلم‌هاى داستانى بلند:
متحرک‌سازى هيچگاه جايگاه مداوم و استوارى در شاخه فيلم‌هاى بلند سرگرم‌کننده نداشته است. و تعداد آنها در تاريخ سينماى انيميشن اندک است. مهم‌ترين مسئله نقاشى متحرک بلند، ساختار داستانى آن است.

Asalbanoo
06-03-2007, 22:36
اسفندیار احمدیه
پرویز اصانلو
نورالدین زرین‌کلک
علی‌اکبر صادقی
مرتضی ممیز
پرویز نادری
عبدالله علی‌مراد
احمد عربانی
محمدرضا عابدی
محمد مقدم
نصرت‌الله کریمی
جعفر تجارتچی
فرشید مثقالی
نفیسه ریاحی
آراپیک باغداساریان
وجیه‌الله فرد مقدم
نازنین سبحان سربندی
صفرعلی اصغرزاده
فرخنده ترابی
اسفنديار احمديه
اسفنديار احمديه کار هنرى خود را در سال ۱۳۳۳ در وزارت فرهنگ و هنر در قسمت سفال‌سازى و نقاشى روى سراميک آغاز کرد. سپس تجاربى در عکاسى بدست آورد و بعد در بخش گرافيک مؤسسه وارد شد. وى با مطالعات خود و علاقه‌اى که داشت، نخستين نقاشى کارتون را به نام ملانصرالدين ساخت.

در سال ۱۳۳۸ در بخش انيميشن ادارهٔ فرهنگ و هنر شروع بکار کرد؛ و بعد چندين فيلم انيميشن را کارگردانى و يا طراحى و نقاشى کرد.
نصرت‌الله کريمى
نصرت‌الله کريمى متولد ۱۳۰۳، کار هنرى خود را در سال ۱۳۱۹ در تئاتر تهران بعنوان بازيگر و طراح گريم شروع کرد. سپس براى تحصيل تئاتر عروسکى به اروپا رفت و بعد به سينماى انيميشن روى آورد و در اين زمينه در مدرسهٔ سينمايى فاموى چکسلواکى تحصيل نمود و در سال ۱۳۴۳ به ايران بازگشت و در ادارهٔ هنرهاى زيبا به سرپرستى کارگاه نقاشى متحرک گماشته شد و کار خود را بطور جدى آغاز کرد. اما بعد به جمع کارگردانان سينماى حرفه‌اى پيوست و فيلم‌سازى انيميشن را رها کرد.
پرويز اصانلو
وى در سال ۱۳۰۸ در تهران متولد شد. و پس از آشنايى با سينما در سنين نوجواني، يک سينماى کوچک در زيرزمين منزل خود تأسيس کرد و به نمايش فيلم پرداخت. سپس اولين فيلم انيميشن دست‌ساز خود را ساخت و به نمايش گذاشت. تکنيک وى قلم و مرکب روى فيلم بود که همزمان با تجربهٔ اين تکنيک در دنيا بود، که اکنون بسيار تکامل يافته است. وى در رشتهٔ فيلم‌بردارى و فيلم‌نامه‌نويسى در دانشگاه سيرآکيوز و رشتهٔ انيميشن در دانشگاه اوکلاى آمريکا و همکارى با استوديوى والت‌ديزنى به ايران بازگشت. وى سهم عمده‌اى در شکل‌گيرى هستهٔ اوليهٔ انيميشن ايران داشت. او بيشتر در عرصهٔ کارگردانى و فيلم‌بردارى فعاليت داشت.
جعفر تجارتچى
تجارتچى کاريکاتوريست و از پيشکسوتان انيميشن در ايراناست. وى فيلم‌سازى را با يک دوربين قديمى شروع کرد. وى در سال ۱۳۳۸ به دعوت وزارت فرهنگ و هنر به همراه پرويز اصانلو و اسفنديار احمديه به تهيه و توليد فيلم‌هاى انيميشن پرداخت. وى در حال حاضر کاريکاتورهاى ساده‌اى براى مجلات فارسى کاليفرنيا مى‌کشد و در آمريکا زندگى مى‌کند.
نورالدين زرين‌کلک
متولد ۱۳۱۶، فارغ‌التحصيل رشتهٔ انيميشن آکادمى هنرهاى زيباى گان بلژيک و دورهٔ فيلم عروسکى در استوديوى ”ژيرى ترانکا“ (يراگ چکسلواکي)، کار هنرى خود را از دههٔ سى با مصورسازى و کاريکاتور شروع کرد. و سپس به تأليف و تصويرسازى کتاب‌هاى متعدد پرداخت. در سال ۴۸ از طرف کانون به بلژيک اعزام شد تا در زمينهٔ انيميشن تحصيل کند. وى بنيانگذار و استاد رشتهٔ نقاشى متحرک در مرکز تجربيات کانون پرورش فکري، بنيانگذار و استاد دورهٔ کارشناسى ارشد انيميشن در دانشگاه فارابى است. وى در آسيفاى بين‌المللى و ايران عضو هيئت مديره است و تأليفات و تصويرسازى‌هايى در کتاب‌هاى کودکان و نوجوانان دارد. فيلم‌هاى ”دنياى ديوانه ديوانه ديوانه“، ”تداعي“ ، ”اميرحمزه“، ”وظيفه اول و ابرقدرت‌ها“ بيش از ۱۴ جايزه و ديپلم افتخار را نصيب وى کرده است.

فرشيد مثقالى
متولد ۱۳۲۲ و فارغ‌التحصيل دانشکدۀ هنرهاى زيباى دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشى است. وى از نخستين افرادى است که انيميشن را در کانون پرورش فکرى با تجربهٔ شخصى آغاز کرد. برخى آثار وى موفقيت‌هايى در جشنواره‌هاى داخلى و خارجى کسب کرده است.

على‌اکبر صادقى
متولد ۱۳۱۶، فارغ‌التحصيل دانشکده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران است. وى در زمينهٔ تصويرگري، برگزارى نمايشگاه‌هاى نقاشى و فيلم‌سازى انيميشن فعاليت مى‌کند. وى اولين فيلم خود را در سال ۱۳۴۸ ساخت. فيلم‌هاى وى جوايز متعددى را نصيب خود کرده است. صادقى از فيلم‌سازان مطرح انيميشن ايران در عرصهٔ بين‌المللى بوده است.

Asalbanoo
07-03-2007, 14:45
نفيسه رياحى
فارغ‌التحصيل رشتهٔ هنرهاى تزئينى از ايستبورن انگليس و رشته نقاشى و مجسمه‌سازى از هنرهاى زيباى ژنو است. وى فيلم‌هايى را کارگردانى کرده و با برنامه کودک تلويزيون ملى ايران همکارى داشته است. همچنين کتاب‌هايى را تصويرسازى کرده و در استوديوى بل ويزيون بروکسل انيماتور بوده است.
مرتضى مميز
متولد ۱۳۱۵ و فارغ‌التحصيل دانشکده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران است. وى طراح گرافيک نشريات، پوسترها و کتاب‌هاى متعددى بوده است. همچنين در طراحى صحنه فعاليت داشته و آثار گرافيکى در کشورهاى مختلف به چاپ رسيده است. مميز شش کتاب و نه مقاله در زمينه گرافيک منتشر کرده است.
مرتضى مميز از بنيانگذاران رشته گرافيک در دانشکده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران و عضو انجمن بين‌المللى طراحان گرافيک (agi) مى‌باشد. وى اولين کار انيميشن خود را در سال ۱۳۵۰ و به سفارش کانون پرورش فکرى ساخت.
آراپيک باغداساريان
زنده‌ياد باغداساريان، فارغ‌التحصيل رشته نقاشى دانشکده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران، تصويرگر کتاب‌هاى درسى و نشريات و جزو نخستين کسانى است که انيميشن را در کانون پرورش فکرى شروع کرد.
پرويز نادرى
وى فارغ‌التحصيل هنرستان نقاشى و از همکاران کانون پرورش فکرى بود و فيلم‌هايى را کارگردانى کرد. اما اين راه را ادامه نداد.
وجيه‌الله فرد مقدم
وى از ۱۳۵۱ به شکل تجربى و بخصوص در راستاى فيلم‌هاى تبليغاتى و بازرگانى فعاليت داشته است. مقدم دورهٔ نقاشى متحرک را در مرکز تجربيات انيميشن گذراند و در سال ۵۴، دورهٔ انيميشن عروسکى را در چکسلواکى طى کرد. وى انيماتور و فيلم‌بردار و کارگردان فيلم‌هاى متعددى از توليدات کانون است.
عبدالله على‌مراد
على‌مراد متولد ۱۳۳۶ است. پس از طى دورهٔ آموزش در مرکز تجربيات نقاشى متحرک و نيز پس از طى دورهٔ کارآموزى در استوديوهاى فيلم عروسکى چکسلواکي، به استخدام مرکز سينمايى کانون درآمد و فعاليت خود را ادامه داد. وى در چندين فيلم از توليدات اين مرکز، فيلم‌بردار، انيماتور و کارگردان بوده است. مجموعهٔ فيلم قصه‌هاى بازار، اولين فيلم سينمايى و انيميشن در ايران شناخته شده است.

نازنين سبحان سربندى
وى متولد ۱۳۲۸ و فارغ‌التحصيل دانشکدهٔ هنرهاى زيباى دانشگاه تهران است. وى از سال ۱۳۵۲ کار انيميشن را در کانون آغاز کرد.
احمد عربانى
عربانى فعاليت خود را با کاريکاتور براى نشريات آغاز کرد؛ و در سال ۵۳ با کانون به عنوان انيماتور همکارى داشته است.
صفرعلى اصغرزاده
وى به عنوان انيماتور پس از سال ۱۳۵۹ با کانون همکارى داشته است.
محمدرضا عابدى
فعاليت خود را از اصفهان آغاز کرد و از سال ۱۳۶۲ تاکنون با کانون همکارى داشته است؛ و جوايزى را در جشنواره‌ها بخود اختصاص داده است.
فرخنده ترابى
از سال ۱۳۶۷ پس از آموزش فيلم‌سازى انيميشن در کانون پرورش فکري، به عنوان اينماتور، فيلم‌بردار و دستيار کارگردان همکارى خود را ادامه داد.
محمد مقدم
محمد مقدم از سال ۱۳۴۶ با نوشتن فيلم‌نامه با مرکز سينمايى کانون همکارى کرد و بعد فيلم‌هايى را کارگردانى نمود.
از ديگر کسانى که در کانون در بخش انيميشن فعاليت داشته‌اند مى‌توان احمد سبقي، سودابه آگاه، خاچيک آکوپيان و رسول نصرآزادانى را نيز نام برد.
در سيما، انيميشن با فعاليت هرمز حقيقي، حميد نويم، آندرانيک آغازاريان، مسعود ممتازي، افخم ماکويي، مسعود دشتبان، مسعود جعفرى‌جوزاني، همراه است، که هر يک سهمى را در واحد انيميشن سيما برعهده داشته‌اند. همچنين مى‌توان از کارگردان‌هايى چون مهوش تهراني، کيوان ممتازي، محمد فرشيدمهر، مهين جواهريان، شهريار بحراني، گلناز افضل، سيامک اعتماديه، مينا تقوي، هلن متقيان، حسن تهراني، شهريار سرمست، محمدرضا سپيداري، پروين صفري، غلام حيدراکابري، منوچهر احدي، رحيم حکمت شعار، منوچهر خوشخرام، سيامک والى‌پور، بهمن عبدي، نازنين رابط، منوچهر منصوردهقان، على‌اصغر آزادي، محمدرضا عابدي، حسين ذوقي، محمد کيايي، زهرا مژده‌بخش، حسين خورذوقي، حسن خراساني، مهناز بکايي، بهروز يغمائيان، نسرين قلى‌بيگيان، راضيه فلاح، فاطمه کريمي، ميرصادقي، افسانه سليمانى مختاري، رؤيا فولادي، ابوالفضل الحاکي، مريم جبيني، رؤيا خاشعي، آذر پژوهنده، سعيد ذاکري، مصطفى ندرلو، مهرزاد صديقي، ايمان شکري، سوسن صبوريان، شهين قبادزاده، جهانگير قربانخاني، ميترا عبدي، عذرا پورمند، سياوش زرين‌آبادي، غلامرضا گرشاسبي، ساسان پسيان، عليرضا زماني، مهدى خرميان، سعيد آذرنژاد، پروين تجويد، حسين مرادى‌زاده، رسول بابارضا، نام برد که در انيميشن سيما فيلم ساخته‌اند.
قمر تاج ماکوئي، مهدى خرميان، ميترا عبدي، يارزرلو، حسين روشن‌بخش، اردعطاپور، ناهيد صمدى امين، حميد بهرام‌فرد، عباس علامه، فريدون شيردل، احمد رضائى سرسنگي، مژگان مدني، جعفر رابطي، حسن رابطي، خداکرمي، کاوندي، محمود زنده‌نام، محمد سلطان‌پور، دانش، ابوالحسني، آرياني، رضا حبيبي، نيره پروندي، صمد غلام‌زاده، على ايزدپرست، کاوه بهرامى‌مقدم، حسن خراساني، اسماق‌عرب، سعيد رزم آهنگ، شمس‌الدين آروند، داور نجفي، زهره بياد، حجت‌الله اميدي، عليرضا نعمت‌پور، اميرشهاب رضويان، محمد کوچک‌زاده، پريسا فقيه، هاله کاظمي، مهران سپهران، اسد بيناخواهي، مريم فهيمي، ناصر گل‌محمدي، مهدى آذرتاش، برادران خوشخرام، ابوالفضل رازاني، فريدون - منوچهر و مهرداد احدي، مرحوم رضا شبيري، فهيمه سرخابي، رضا درياب، سعيد اميني، محمدرضا فخرايى‌زاده، اميرعلى باروتيان، اميرمحمد دهستاني، روزت قادرى و ... . در مؤسسات ديگر و نيز در بخش خصوصى به توليد فيلم انيميشن پرداخته‌اند.

Asalbanoo
07-03-2007, 14:59
اغراق، تأکيد و تأخير سه اصل عمده در ايده، حرکت و صداست، که ارزش‌هاى ويژه و ناب را در فيلم انيميشن بوجود مى‌آورد. همچنين تخلى بودن، ايده‌هاى پرخرج، اتفاقات غيرممکن و دور از دسترس، همگى در انيميشن قابل اجراست و در واقع انيميشن عالى‌ترين کاربرد را در اين زمينه داراست.

Asalbanoo
07-03-2007, 15:22
- انيميشن روى طلق:
در اين روش طراحى‌ها روى طلق اجرا و رنگ‌آميزى مى‌شود و سپس روى زمينه قرار مى‌گيرد.
- انيميشن روى کاغذ:
در اين روش، زمينه ساده‌تر انتخاب مى‌شود و تمامى اجزاى صحنه براى هر نقاشى مجدداً کشيده مى‌شود. در اين روش از هر وسيله‌اى براى رنگ‌آميزى مى‌توان استفاده کرد.
- انيميشن بدون دوربين:
اين شيوه از ارزان‌ترين و ساده‌ترين روش‌هاست، که با استفاده از نوار فيلم خام يا نور‌خورده و بدون دوربين ساخته مى‌شود. و روى هر فريم آن (پس از شفاف کردن فيلم) نقاشى انجام‌ مى‌شود. گاهى با خراش روى فيلم نور‌خورده نيز اين تکنيک را اجرا مى‌کنند.
- بريدهٔ مقوا:
در اين روش بريدهٔ مقوا ساخته يا بصورت کلاژ با مواد ديگرى شکل مى‌گيرد، و زير دوربين کادر به کادر حرکت داده و فيلم‌بردارى مى‌شود.
- انيميشن سه بعدي:
اين تکنيک با فيلم‌بردارى تک فريم از پرسوناژهاى عروسکى يا هر پرسوناژ سه بعدى ديگر اجرا مى‌شود. امروزه اين کار با استفاده از خمير مجسمه‌سازى و موم و ... صورت مى‌گيرد و بعد حرکت داده مى‌شود.
- انيمشين با عکس:
در اين روش از سوژه در حال حرکت عکس‌هاى پى‌درپى گرفته مى‌شود، و با انتخاب آنها و تغييرات ديگر، دور عکس‌ها بريده مى‌شود و روى پس‌زمينه‌ دلخواه قرار مى‌گيرد و فيلم‌بردارى مى‌شود. گاهى از فتوکپى بجاى عکس استفاده مى‌شود که جذابيت ويژه‌اى دارد.
- پيکسيليشن:
در اين روش، پرسوناژ زنده بازيگر نقش اصلى است و مقاطعى از حرکت او انتخاب شده و چند کادر فيلم‌بردارى مى‌شود، که با سرعت‌هاى متفاوت و مناسب، شکلى تازه مى‌يابد.
- تخته سنجاق:
در اين روش هزاران سوزن در يک صفحه جاسازى مى‌شود و با تغيير ارتفاع اين سوزن‌ها و نورپردازى از زاويهٔ بخصوص، تصاويرى بوجود مى‌آيد.
- انيميشن زيردوربين:
در اين روش يک صفحهٔ شيشه‌اى را که از زير نورپردازى شده انتخاب مى‌کنند و روى آن اجسام ريزى مثل ماسه، خرده‌چوب و ... ريخته به آن شکل مى‌دهند و با تغيير تدريجى و مرحله‌اى تصاوير و فيلم‌بردارى فريم به فريم ساخته مى‌شود.
- روتوسکپي:
در اين روش ابتدا از پرسوناژهاى زنده فيلم تهيه مى‌شود و سپس با الکوترار دادن حرکت آنها، طراحى‌هاى جديد تهيه و فيلم‌بردارى مى‌شود.
- دنياميشن:
با استفاده از روش نمايش از پشت، صحنه‌هاى عروسکي، با طبيعت و تصاوير واقعى از موجودات زنده پيوند زده مى‌شود و در واقع دنيال خيال و واقعيت درهم مى‌‌آميزد.
- انيميشن کامپيوتري:
از اين روش تمام مراحل بوسيلهٔ کامپيوتر انجام و کامل مى‌شود.
- دياگرام انيميشن:
اين روش بيشتر کاربرد آموزشى دارد و از شکل‌هاى ساده و خطوط و نقش‌ها استفاده مى‌شود.

Asalbanoo
09-03-2007, 08:51
- فيلم‌نامهٔ مصور (Story board):
مجموعه‌اى از تصاوير کوچک کنارهم، تابلو با برگه‌هايى که بخش‌هاى اصلى داستان را هماره با شرحى کوتاه در کنار آنها نمايش مى‌دهند.
- موضوع يا داستان
- تهيه‌کننده:
وى با انتخاب داستان و برآورد هزينه تصميم به ساخت فيلم مى‌گيرد. و بايد تأمين بودجه، برنامه‌ريزي، کنترل زمان و تأمين مواد مصرفى را انجام دهد.
- کارگردان:
مسؤوليت وسيعى از جمله شخصيت‌پردازى پرسوناژها، نظارت بر زمان‌بندي، ريتم، سرعت و حرکت، انتخاب تکنيک در قسمت‌هاى مختلف فيلم، کنترل و راهنمايى انيماتورها را برعهده دارد.
- طراح شخصيت:
پس از آماده شدن استورى بورى و صداهاى لازم، طراح، شخصيت‌هاى فيلم را با نظر کارگردان طراحى مى‌کند.
- صدا:
براساس استورى بورد آماده مى‌شود، که شامل ديالوگ، نريشن، افکت، و موسيقى است.
- صحنه‌پرداز:
پس از تعيين شخصيت‌ها، صحنه‌پرداز به تنظيم و تعيين مسير حرکت، جهت ورود و خروج شخصيت‌ها و تعيين جاى لوازم و اشياء صحنه مى‌پردازد. همينطور تعيين حرکت دوربين و پس‌زمينه از ديگر وظايف اوست.
- طراح کليد:
وظيفهٔ طراح کليد، تعيين نقطه شروع، نقطه اوج و نقطهٔ پايان حرکات هر پلان است.
- تميزکار:
خطوط اضافى يا بريده در طراحى‌ها که معمولاً بعد از پايان طراحى باقى مى‌ماند، بوسيلهٔ تميزکار، آنها طبق جزئيات شخصيت‌ها، اجرا مى‌شود.
- پس‌‌زمينه‌ساز:
همزمان با مراحل ديگر، پس‌زمينه‌ساز فضاهايى را خلق مى‌کند که با موضوع و شخصيت‌هاى فيلم کاملاً هماهنگى داشته باشد.
- کنترل‌کننده:
پس از انجام مراحل کار تا قبل از فيلم‌برداري، يک نفر بايد کارها را از نظر ترتيب طراحى‌ها و تعداد طلق‌ها نسبت به جدول راهنماى دوربين کنترل کند.
- فيلم‌بردار:
با توجه به جدول راهنماى فيلم‌بردارى و کنترل شرايط نورى و ساير جزئيات فنى و محاسبات لازم، پلان‌ها فيلم‌بردارى مى‌شود.
- تدوين:
تدوين در دو مرحله صورت مى‌گيرد. يکبار در مرحلهٔ استورى بورد و در مرحلهٔ دوم تدوين نهايى صورت مى‌گيرد و نقص‌هايى مانند فريم اضافه، مکث اضافه و ... رفع مى‌شود و پلان‌ها پشت سرهم قرار مى‌گيرند.
- صداگذاري:
بعد از تدوين صداگذارى صورت مى‌گيرد و صداهاى از قبل تهيه شده روى فيلم گذاشته مى‌شود و در حاشيهٔ فيلم ثبت مى‌گردد.

Asalbanoo
19-03-2007, 16:35
توليد انيميشن در ايران در مؤسسات و سازمان‌هاى مختلفى توليد مى‌شود، که مهم‌ترين آنها کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، سيما، و ساير مراکز وابسته به دولت است. همچنين شرکت‌ها و مؤسسات خصوصى نيز توليد‌کننده اين فيلم‌ها مى‌باشند.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شبکه‌های تلویزیونی
سایر مراکز تولیدکنندهٔ انیمیشن (وابسته به دولت)
تولیدات انیمیشن (بخش خصوصی)

کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان
کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، با همت بنيانگذاران خود شکل گرفت و در سال ۱۳۴۴ دست به برگزارى جشنوارهٔ بين‌المللى فيلم‌هاى کودکان و نوجوانان زد.
حرکت فعال در زمينهٔ تصويرگرى کتاب کودک در ادامه منجر به پيدايش زمينه مستعد براى نقاشى متحرک و سينماى کانون گرديد. با تلاش چند گرافيست فيلم‌هاى اوليه انيميشن توليد شدند و در سال ۱۳۴۹ به پنجمين جشنوارهٔ بين‌المللى کودکان و نوجوانان راه يافتند. مرکز سينمايى کانون در سال ۱۳۴۸، نورالدين زرين‌کلک را به بلژيک اعزام کرد تا پس از کسب تخصص لازم، بخش انيميشن کانون را فعال‌تر سازد. نخستين فيلم‌هاى انيميشن توسط زنده‌ياد آراپيک باغداساريان و فرشيد مثقالى ساخته شدند.
کارنامهٔ کانون پرورش فکرى در زمينهٔ توليدات فيلم انيميشن در مقايسه با سازما‌ن‌هاى مشابه، عليرغم محدوديت امکانات، بسيار قابل توجه بود.
در سال ۱۳۵۴ مرکز بنام ”مرکز تجربيات نقاشى متحرک“ پايه‌گذارى شد.
کانون پرورش فکرى بيشترين تأثير را در پيشبرد، رشد و شکوفايى انيميشن در ايران داشته و هنرمندانى چون نورالدين زرين‌کلک، فرشيد مثقالي، على‌اکبر صادقى و نفيسه رياحى از اولين دست‌اندرکاران اين حرفه در ايران بشمار مى‌روند. همچنين بايد از مرتضى مميز، شادروان آراپيک باغداساريان، پرويز نادري، وجيه‌الله فرد مقدم، عبدالله عليمراد، نازنين سبحان سربندي، احمد عرباني، محمدرضا عابدي، صفرعلى اصغرزاده، فرخنده ترابى و محمد مقدم نام برده شود. برخى توليدات کانون پرورش فکرى در زمينهٔ فيلم انيميشن از آغاز عبارتند از:
”آقاى هيولا“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۴۹)، ”سوء‌تفاهم“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۴۹)، ”گرفتار“ (آراپيک باغداساريان، ۱۳۴۹)، ”وزنه‌بردار“ (آراپيک باغداساريان، ۱۳۴۹)، ”آنکه خيال بافت. آنکه عمل کرد“ (مرتضى مميز، ۱۳۵۰)، ”زمين بازى با بوش“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۵۰)، ”هفت شهر“ (على‌اکبر صادقي، ۱۳۵۰)، ”سياه و سفيد“ (سهراب شهيد ثالث، ۱۳۵۱)، ”شهر خاکستري“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۵۱)، ”گلباران“ (على‌اکبر صادقي، ۱۳۵۱)، ”من چقدر مى‌دانم“ (نفيسه رياحي، ۱۳۵۱)، ”استقلال“ (پرويز نادري، ۱۳۵۲)، ”رنگين‌کمان“ (نفيسه رياحي، ۱۳۵۲)، ”سياه پرنده“ (مرتضى مميز، ۱۳۵۲)، ”دوباره نگاه کن“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۵۳)، ”رخ“ (على‌اکبر صادقي، ۱۳۵۳)، ”تداعي“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۵۳)، ”دنياى ديوانه“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۵۴)، ”ملک خورشيد“ (على‌اکبر صادقي، ۱۳۵۴)، ”منم مى‌تونم“ (عباس کيارستمي، ۱۳۵۴)، ”مزاحم‌ها“ (وجيه‌الله فرد مقدم، ۱۳۵۷)، ”اميرحمزهٔ دلدار و گور ديگر“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۵۶)، ”از جهات مختلف“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۵۷)، ”تقليد“ (وجيه‌الله فرد مقدم، ۱۳۵۸)، ”دندان‌درد“ (عباس کيارستمي، ۱۳۵۹)، ”يک قطره خون، يک قطره نفت“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۵۶)، ”تبر“ (احمد عرباني، ۱۳۶۰)، ”ردپا“ (نازنين سبحان سربندي)، ”چشم تنگ دنيادار“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۶۱)، ”درسى براى گنجشک“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۶۳)، ”چرا و چطور“ (فرشيد مثقالي، ۱۳۶۴)، ”بازگشت“ (کار گروهي، ۱۳۶۵)، ”از تهران تا تهران“ (نفيسه رياحي، سودابه آگاه، ۱۳۶۶)، ”ابرقدرت‌ها“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۶۷)، ”بچه‌ها در موزه“ (عبدالله عليمراد، ۱۳۶۷)، ”گل و ابر“ (هلن متقيان، ۱۳۶۷)، ”اتحاد“ (نازنين سبجان دربندي، ۱۳۶۸)، ”گنج“ (احمد عرباني، ۱۳۶۸)، ”همنشين“ (صفرعلى اصغرزاده، ۱۳۶۹)، ”کليد نقش“ (عبدالله على‌مراد، ۱۳۶۹)، ”بازار“ (عبدالله على‌مراد، ۱۳۷۰)، ”لى‌لى ‌حوضک“ (وجيه‌الله فردمقدم، ۱۳۷۱)، ”درخت بخشنده“ (محمد مقدم، ۱۳۷۲)، ”قطعه گمشده“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۷۲)، ”پرواز“ (فرخنده ترابي، ۱۳۷۲)، ”کوه جواهر“ (عبدالله على‌مراد، ۱۳۷۳)، ”فاختهٔ تنها“ (پروين تجويد، ۱۳۷۴)، ”مريم“ (محمد مقدم، ۱۳۷۵)، ”انعکاس“ (احمد عرباني، ۱۳۷۵)، ”يکى کم است“ (عبدالله على‌مراد، ۱۳۷۶)، ”اصحاب فيل“ (على اصغرزاده، ۱۳۷۶)، ”شنگول و منگول“ (فرخنده ترابي، ۱۳۷۷)، ”قصه سيب“ (مظفر شيدايي، ۱۳۷۷)، ”سکوت“ (احمد عرباني) و ... .

Asalbanoo
20-03-2007, 15:41
شبکه‌هاى تلويزيونى
از توليدکنندگان و سفارش‌دهندگان مهم انيميشن ”سيما“ است که سهم زيادى در کميت ساختن اين نوع فيلم‌ها دارد.

انيميشن در سيما در زمينه‌هاى مختلفى چون تهيه و ساخت فيلم براى کودکان، تهيه فيلم‌هاى آموزشي، علمي، سرودها، تيتراژسازى و ... توليد مى‌شود.

در حدود سال‌هاى ۵۳-۱۳۵۲، در سيما بخش کوچکى براى توليد فيلم انيميشن ايجاد شد. هرمز حقيقى در سال ۵۷ وارد شبکه اول صدا و سيما شده وى تحصيل‌کردهٔ دانشکدهٔ هنرهاى زيباى دانشگاه تهران و رشته عکاسى و سينماتوگرافى و نقاشى متحرک در شيکاگو است. و در حال حاضر در حدود ۸۰ فيلم کوتاه نقاشى متحرک دارد و در شبکه دوم نيز مشغول به کار است. از چهره‌هاى ديگر تأثيرگذار در سيما در بخش انيميشن، حميد نويم، تحصيل‌کردهٔ آلمان است که از سال ۶۰ وارد سيما شد و در ارتقاى کيفى و گرايش به سمت انيميشن آکادميک نقش مؤثرى داشت، وى پس از چند سال به سوئد، که در آنجا تجربيات مفيدى اندوخته بود بازگشت.
آندرانيک آغازيان، مسعود ممتازي، افخم ماکويي، مسعود شبستان، مسعود جعفرى جوزانى از ديگر افرادى هستند که در بخش انيميشن سيما تحولات را ايجاد کرده و تأثيرات مثبتى بر جاى گذاشتند.
برخى از توليدات فيلم انيميشن شبکهٔ اول سيما عبارتند از:

”شستشو“ (اسفنديار اخمديه، ۱۳۵۳)، ”لک‌لک و روباه“ (کيوان ممتازي، ۱۳۵۵)، ”۱۷ شهريور“ (شهريار بحراني، ۱۳۵۷)، ”چهارفصل“ (مهوش تهراني، ۱۳۵۸)، ”تفرقه“ (محمد فرشيدمهر، ۱۳۵۹)، ”مهمان‌هاى ناخوانده“ (محمد فرشيدمهر، ۱۳۵۹)، ”يادداشت‌هاى سال“ (آندرانيک آغازيان، ۱۳۵۹)، ”پرندگان ابابيل“ (مهين جواهريان - بهروز يغمائيان، ۱۳۶۰)، ”پرنده و بچه“ (هلن متقيان، ۱۳۶۰)، ”ماهى سياه کوچولو“ (افخم ماکويي، ۱۳۶۰)، ”آهو و شکارچي“ (رضا سپهداري)، ”هرش شيطان“ (شرف‌الدين طباطبايي، ۱۳۶۱)، شهر برج‌ها (حسن تهراني، ۱۳۶۱)، ”قرض‌الحسنه“ (مسعود دشتبان، طاهره کشکولي، ۱۳۶۱)، ”در سکوت شب“ (حميد نويم، ۱۳۶۲)، ”فروردين“ (رحيم حکمت شعار، ۱۳۶۲)، ”سپاه فيل“ (غلام‌حيدر اکابري، ۱۳۶۲)، ”سرودهاى جنگ“ (محمدرضا سپيداري، ۱۳۶۲)، ”طلوع بهار“ (منوچهر احمدي، ۱۳۶۲)، ”سيماى اقتصاد ما“ (منوچهر خوشخرام، ۱۳۶۳)، ”کاروان آفتاب“ (ابوالفضل جليلي، ۱۳۶۳)، ”من نبودم دستم بود“ (سيامک والى‌پور، ۱۳۶۳)، ”ابر و باد و ماه و خورشيد“ (آندرانيک آغازيان، ۱۳۶۴)، ”باد“ (مسعود ممتازي، ۱۳۶۴)، ”مادربزرگ مهربان“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۶۴)، ”على کوچولو“ (حسن تهراني، شهلا اعتدالي، جواد ميرميران، اميرحسين اثباتي، ميرحسين قهرايي، ۱۳۶۴)، ”خطهاى ساده“ (احمد عرباني، ۱۳۶۵)، ”طوطى و بازرگان“ (منوچهر احمدي، ۱۳۶۵)، ”قصه برکه و ماهي“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۶۵)، ”نقاشى‌هاى مداد آبي“ (محمد فرشيدمهر، ۱۳۶۵)، ”سه تا بچه“ (منوچهر احمدي، ۱۳۶۶)، ”قلقلي“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۶۶)، ”خراجگزاران“ (پيروز حکيم‌زادهٔ اصل، ۱۳۶۶)، ”رضا کوچولو“ (مينا تقوي، ۱۳۶۶)، ”گنجشک و کلاغ“ (محمدرضا عابدي، ۱۳۶۶)، ”هفت روز هفته“ (افخم ماکويي، ۱۳۶۱)، ”بچه قورباغه“ (محمد فرشيد‌مهر، ۱۳۶۷)، ”مرغ عشق“ (کار گروهي، ۱۳۶۷)، ”فوت و فن کوزه‌گري“ (حسن خراساني، ۱۳۶۷)، ”ادبيات عاميانه“ (بهروز يغمائيان، ۱۳۶۷)، ”فولاد مبارکه“ (مهناز بکايي، ۱۳۶۷)، ”آموزش الفبا“ (اسفنديار احمديه، ۱۳۶۹)، ”حضرت زينب“ (راضيه فلاح، ۱۳۶۹)، ”روى خط زر“ (ميرصادقي، ۱۳۶۹)، ”وزن فيل“ (فاطمه کريمي، ۱۳۶۹)، ”ريخته‌گرى ساده“ (هما شکيبي، ۱۳۷۰)، ”سروش نوجوان“ (راضيه فلاح، ۱۳۷۰)، ”گرگ و گله“ (هما شکيبي، ۱۳۷۱)، ”هزار کفش تازه“ (نسرين قلى‌بيگيان، ۱۳۷۱)، ”نقاش‌خانه“ (ناهيد پيمايش، ۱۳۷۱)، ”شناخت حرکات ورزشي“ (اسفنديار احمديه، ۱۳۷۱)، ”پولک نقره‌اي“ (افخم ماکويي، ۱۳۷۱)، ”اتل، متل، بهاره“ (مريم جبني، ۱۳۷۲)، ”قالى‌باف“ (افخم ماکويي، ۱۳۷۲)، ”صداى فاصله‌ها“ (نسرين قلى‌بيگيان، ۱۳۷۳)، ”روزنامه‌فروش“ (هما شکيبي، ۱۳۷۳)، ”شاپرک‌ها“ (رؤيا خاشعي، ۱۳۷۳)، ”راننده“ (هلن متقيان، ۱۳۷۳)، ”لالايي“ (هما شکيبي، ۱۳۷۴)، ”سرود نماز“ (افخم ماکويي، ۱۳۷۴).
از توليدات انيميشن شبکهٔ دوم سيما نيز مى‌توان اين فيلم‌ها را نام برد:
”بهداشت سيگار“ (آذر پژوهنده، ۱۳۶۹)، ”سوادآموزي“ (مصطفى ندرلو، ۱۳۶۹)، ”زهرا و زهره“ (ايمان شکري، ۱۳۶۹)، ”نفت“ (گروهي، ۱۳۷۰)، ”کنترل جمعيت“ (هرمز حقيقي، ۱۳۷۳)، ”حالا حرکت کن“ (هاله ذباتيان، مريم جبيني، ۱۳۷۴).

Asalbanoo
21-03-2007, 21:28
ساير مراکز توليدکنندهٔ انيميشن (وابسته به دولت)
اين مراکز شامل شرکت فرهنگى هنرى صبا، انجمن سينماى جوان ايران، حوزهٔ هنرى سازمان تبليغات اسلامى و ... مى‌باشد.
شرکت فرهنگى هنرى صبا در تأمين بخشى از نيازهاى کشور در زمينهٔ توليد فيلم‌هاى متحرک و اشاعهٔ فرهنگ اسلامى در قالب فيلم‌هاى متحرک‌سازي، فعاليت‌هايى را از سال ۱۳۷۴ يعنى يک سال پس از تأسيس شرکت آغاز نمود. اين شرکت در بخش‌هاى توليد، تحقيق، آموزش، فروش (داخل - خارج) در زمينهٔ انيميشن فعاليت دارد. از جمله توليدات مرکز فرنگى هنرى صبا مى‌توان فيلم‌هاى ”عمو نوروز“ (قمرتاج ماکويي، ۱۳۷۴)، ”ماجراهاى ميرزا“ (شکيبي، بکايي، خرميان، خاشعي، تجويد، ۷۵-۱۳۷۴)، ”زاغى زيرک“ (اسفنديار احمديه، ۱۳۷۴-۱۳۷۵)، ”بهاران“ (صديقه پيمايش، ۷۵-۱۳۷۴)، ”گل‌هاى قالي“ (نورالدين زرين‌کلک، ۱۳۷۷)، ”در انتظار خورشيد“ (غلامرضا گرشاسبي)، ”پوتين و شقايق“ (عليرضا فرماني، ۷۷-۱۳۷۶)، ”افسانه شکفتن“ (مهدى خرميان، ۱۳۷۶)، ”پرنده آهنگساز“ (سعيد آذرنژاد، ۷۶-۱۳۷۵)، ”پسرى که کوچک شد“ (مهناز بکايي، ۱۳۷۶)، ”عروسک کنجکاو“ (رسول بابارضا، ۱۳۷۷) را نام برد.
انجمن سينماى جوانان ايران از ديگر توليدکنندگان انيميشن مى‌باشد. در ابتداى سال ۱۳۶۷، شش مرکز انيميشن در شهرستان‌هاى شيراز، اصفهان، همدان، تهران، کرمان و سارى داير شد و آثار متنوع و موفقى طى سال‌هاى متمادى توليد شدند به تدريج در شهرهاى ديگر نيز دفاترى داير شد که زيرپوش اين مرکز قرار گرفتند. در بهار ۷۷ و پانزدهمين جشنوارهٔ سينماى جوان، ۱۱ فيلم انيميشن حضور داشت که بعضاً به بخش مسابقه نيز راه يافتند. فيلم‌هاى ”چاه“ (على ايزدپرست)، ”حباب“ (کاوه بهرامى‌مقدم)، ”کوچ“ (حسن خراساني)، ”کليد“ (اسحاق عرب)، ”توپ“ (شمس‌الدين آروند)، ”سينما“ (داور نجفي)، ”سنگواره“ (اميرشهاب رضويان) ”رؤياى گريز“ (مهران سپهران)، ”تنديس باد“ (عليرضا نعمت‌پور) و ... از توليدات اين مرکز مى‌باشند.
حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى از مراکز ديگر توليد فيلم انيميشن است. از اواخر سال ۱۳۶۹ استوديو بعثت در اختيار واحد هنرهاى تصويرى قرار گرفت و بخش‌هاى هنرى کامپيوتري، نقاشى متحرک و عروسکى و ... به اين استوديو، انتقال يافتند. از توليدات اين مرکز: ”سيگار“ (ناصر گل‌محمدي، ۱۳۷۰)، ”تيم ما تيم آنها“ (مريم فهيمى - اسدالله بيناخواهي، ۱۳۷۲)، ”زندگى از آب است“ (جهانگير قربانخاني، ۱۳۷۴) و ... مى‌باشد.
توليدات انيميشن (بخش خصوصى)
توليد فيلم انيميشن در بخش خصوصى در قلب فعاليت گروه‌ها و افرادى جريان دارد که عبارتند از: شرکت مکارم (فريدون، منوچهر و مهرداد احمدي) ، بينا فيلم (مهوش تهراني، حسنعلى قربان‌کريمي)، ابوالفضل رازاني، مرحوم رضا شبيري، بهروز يغمائيان، کريست کاراپتيان، واچه گاسپار، استوديو ۱۴ (عباس پويا)، جوزان فيلم، شرکت رايانه‌افزار، شرکت موج سوم، وجيه‌الله فردمقدم، مؤسسه حور، شرکت پژوهش‌هاى سينمايى هيلدج و ... .

Asalbanoo
23-04-2007, 11:08
همیشه وقتی صحبت از انیمیشن می شود به یاد کارتون های معروفی می افتیم که در کودکی یا بزرگسالی دیده ایم، با آنها خندیده ایم، احساساتی شده ایم و با آنها زندگی کرده ایم.
اگر در گذشته کارتون ها تنها سرگرم کننده بودند، امروزه اما کارتون ها ویژگی ها و نقش های متفاوتی را برعهده گرفته اند؛ آنها بخش عظیمی از صنعت سینما، هنر گرافیک کامپیوتری، موسیقی، دوبله و جلوه های ویژه را به خود اختصاص داده اند.

آنها به تمام مراسم توزیع جوایز معتبر سینمایی نفوذ کرده بسیاری از این جوایز را از آن خود کرده اند، اما آیا می دانستید که انیمیشن قبل از سینما به وجود آمده است؟

● تاریخچه انیمیشن
انیمیشن یا نقاشی متحرک از واژه animate به معنای «جان بخشیدن» گرفته شده است. انیماتورها به واقع به نقاشی ها، طلق ها، شیشه ها و عروسک ها جان می بخشند و آنها را متحرک می کنند. تصاویر متحرک نخستین بار در ۱۸۸۷ میلادی در سالن های تاریک زیرزمین های پاریس و با تکنیک آینه های مکثر روی پرده سفید به نمایش درآمدند، اما در ۲۸ اکتبر ۱۸۹۲، امیل رنو، نخستین تصاویر متحرک خود را در سالن موزه «گره ون» پاریس به حرکت درآورد و به آن «تئاتر اپتیک» نام داد.
بدین ترتیب، انیمیشن ۱۰ سال قبل از اختراع سینما توسط برادران لومیر، متولد شد. در واقع انیمیشن را می توان مادر سینما نامید. نخستین مجموعه کارتونی مشهور، «گرتی دایناسور» بود که توسط وینسور مک کی ساخته شد و او بود که انیمیشن را به اوج رساند. والت دیزنی هم صدا را وارد دنیای انیمیشن کرد و نخستین فیلم های طولانی سینمایی و کارتونی را ساخت.
● انیمیشن های اروپایی
در انگلستان، فرانسه، بلژیک، چکسلواکی (سابق) و روسیه انیماتورهای مبتکری بودند که بسیار در این عرصه کار کردند که در اینجا به تعداد بسیار معدودی از آنها می پردازیم.
● انیمیشن چک
در چک، فیلم های عروسکی از نقاشی متحرک، معروف ترند چون ریشه در یک سنت قدیمی و تئاتر عروسکی دارند که به قرن هجدهم می رسد. گفته مشهوری است که «چکسلواکی در گهواره نمایش عروسکی اروپا قرار دارد». در سینمای عروسکی چک، همیشه نام سه نفر می درخشد؛ یرژی ترنکاف کارل زمان و براتیسلاو پویار. اینها دست به ابتکارات فراوانی در زمینه کارتون های عروسکی زدند و عروسک ها را جان بخشیدند.
ترنکا که به والت دیزنی چک معروف است، فیلم هایی مثل «هدیه» و «جک پاشنه فلزی» را ساخت که فیلم «هدیه» لقب «همشهری کین» انیمیشن را به خود اختصاص داده است.
در این دست کارتون ها از منابع متنوعی مانند آثار شکسپیر و هانس کریستین اندرسن، ادبیات کلاسیک چک و موضوعات اجتماعی و روز استفاده می شد. مثلا در فیلم عروسکی «شوایک، سرباز پاکدل» که در دهه ۵۰ میلادی توسط ترنکا ساخته شده از ادبیات کلاسیک چک بهره گرفته شد و ترنکا نیز لقب «هنرمند ملی» گرفت.کارل زمان هنرمند دیگری از چک است که در اوایل قرن بیستم به دنیا آمد و مدت ها دستیار استادان نقاش متحرک و عروسکی بود.
او در ۱۹۵۵ فیلم «سفر به ما قبل تاریخ» را ساخت و به شهرتی جهانی رسید. «گنج جزیره پرندگان» نقاشی متحرک بلندی است که کارل زمان، آن را با الهام از مینیاتورهای ایرانی و باستیو، ترکیبی نقاشی متحرک و عروسکی ساخت. او با اقتباس هایی از داستان های ژول ورن، فیلم های علمی-تخیلی و کارتونی ساخت که در آنها نقاشی متحرک عروسکی و فیلم زنده در هم می آمیخت و با جلوه های ویژه گرافیکی، طرحی نو در دنیای انیمیشن در می انداخت.کارل زمان با استفاده از سبک امپرسیونیسم و شیوه های خلاق، انیمیشن را تکامل بخشید و در دهه ۷۰ میلادی نیز با تکنیک سه بعدی روی نقاشی متحرک، تجربیات ارزشمندی انجام داد. یکی از نمونه های امروزین انیمیشن چک، کارتون معروف «پت و مت» یا «همینه» است. این عروسک ها در پراگ ساخته شدند، اما پخشی جهانی پیدا کردند.
آنها دو آدم نادان هستند که در خانه ای سبز رنگ زندگی می کنند و همیشه دست به خرابکاری می زنند. نویسندگان این مجموعه؛ لوبومیربنش و ولادیمیر ژیرانک هستند. به تازگی مجموعه ای جدید از ماجراهای پت و مت ساخته شده که شامل اپیزودهای ۷ دقیقه ای است. این بار پت و مت در یک مجتمع مسکونی و جدا از هم زندگی می کنند، گاهی به هم کلک می زنند و گاهی هم دعوا می کنند و خلاصه داستان های آنها متفاوت از گذشته است.
● تن تن ومیلو، کارتونی از بلژیک
ماجراهای تن تن ومیلو ابتدا به صورت کمیک استریپ (داستان های مصور) چاپ و منتشر شد و سپس به شکل فیلم و مجموعه تلویزیونی به نمایش درآمد. پدیدآورنده این کارتون محبوب، «ژرژ رمی» کاریکاتوریست مشهور بلژیکی بود که با نام مستعار «هرژه» شناخته می شد. قصه های تن تن ومیلو به ۵۰ زبان ترجمه شد و تا سال ۱۹۹۶، ۲۰۰ میلیون نسخه از آن به فروش رسید. تن تن ومیلو در ۱۹۲۹ به دنیا آمدند و نخستین کتابشان «تن تن خبرنگار در کشور روس ها» نام داشت. سپس کتاب «نیلوفر آبی» در ۱۹۳۹ منتشر شد که شرح سفر تن تن به چین است . نخستین کارتون این مجموعه در سال ۱۹۶۹ در تلویزیون بلژیک ساخته شد.
تن تن پسرک نوجوانی بود که با خونسردی اش، در مواقع حساس، می توانست گلیم اش را از آب بیرون بکشد. او خبرنگار بود و با این مجوز می توانست به هر جای دنیا سفر کند و با سگ کوچولویش میلو ماجراهای زیادی بیافریند. تن تن یک کارتون آموزشی هم محسوب می شد چون شخصیت اصلی آن طی سفرهایش به نقاط مختلف دنیا، فرهنگ، آداب و رسوم، نوع گویش و غذای مردم دنیا را از آمریکای لاتین تا چین و اسکاتلند آموزش می داد. در ۱۹۷۶ مجسمه برنزی تن تن ومیلو در بروکسل نصب شد و در ۱۹۷۹ تولد او را در بسیاری از کشورها جشن گرفتند و تمبرهای یادگاری اش را چاپ کردند.
در ۱۹۸۸ در ایستگاه متروی بلژیک، یک پرتره عظیم از ماجراهای تن تن ومیلو برپا شد. استیون اسپیلبرگ نیز به تازگی قصد دارد سه گانه ای براساس ماجراهای این قهرمان بسازد. شارل دوگل رئیس جمهور اسبق فرانسه در تمجید تن تن گفته است؛ «شاید تنها کسی که در جهان شبیه من باشد تن تن است! من و او آدم های کوچکی هستیم که قدرت های بزرگ ما را نمی ترسانند».
کارتون های دیگری نیز در اروپا ساخته شده اند، از قبیل کوچولوهای جهانگرد، کارتون های معروف روسی مثل «مت غازچران» و بسیاری دیگر که در این مقال کوتاه، مجال پرداختن به آنها نیست.

Asalbanoo
23-04-2007, 11:12
● تام و جری
نخستین بار در ۱۹۴۱ در فیلمی به کارگردانی «ویلیام هانا» و «جوزف باربرا» شخصیت های موش و گربه پدیدار شدند؛ گربه ای به نام جاسپر و موشی که نامی نداشت و شخصیتی به نام «مامان دو کفش» که هیچ وقت صورتش را نمی دیدیم، و بلکه فقط قسمتی از پاها و کفش هایش را می دیدیم که موش و گربه در زیر دست و پایش در حال جست وخیز بودند.

بعدها این کارتون «تام و جری» نام گرفت. تام و جری هفت اسکار را در ظرف ۱۰ سال از ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۳ ربودند. تام و جری شخصیت های کارتونی پرتحرکی بودند که به شیوه اسلپ استیک ارائه می شدند. از فیلم های مطرح آنها می توان به این موارد اشاره کرد؛ «دردسر موش» (۱۹۴۴): درگیری بی پایان موش و گربه؛ آنها با هر چه دم دستشان است از سلاح سرد گرفته تا اسلحه گرم و سلاح های پیشرفته به هم شلیک می کنند و در آخر تام منفجر می شود!«کنسرت گربه» (۱۹۴۷): تام گربه، پیانیست باوقاری است که با اسموکینگ روی صحنه می آید، اما جری موشه درون پیانو خوابیده است.

وقتی که تام نت ها را می نوازد، کلیدها به جری می خورد و جری از درون پیانو شروع به نواختن می کند و کنسرت تام را به هم می ریزد و سرانجام آنها علنا رودررو می شوند و ماجراهای خنده دار و مهیج می آفرینند. فیلم یکی از شاهکارهای انیمیشن است که برنده اسکار می شود. «تام و جری» هنوز هم یکی از محبوب ترین کارتون های دنیاست و نمونه های جدیدی هم از آن ساخته شده است.
● پلنگ صورتی
در ۱۹۶۳ فیلم سینمایی پلنگ صورتی توسط «بلیک ادواردز» ساخته شد که بازیگر اصلی آن پیتر سلرز بود و هجویه ای بود بر مجموعه فیلم های جیمزباند. پلنگ صورتی یک الماس صورتی بزرگ بود که در فیلم دزدیده می شد. ادواردز می خواست که در تیتراژ فیلمش از انیمیشن استفاده کند، این بود که از دو طراح به نام «دیوید پاتی» و «فریز فره لنگ» کمک گرفت.
انیماتورها هم یک فیلم ۵ - ۴ دقیقه ای به عنوان تیتراژ ساختند که برای آن زمان طولانی بود، اما بعضی ها معتقد بودند که این تیتراژ از خود فیلم بهتر است.
سرانجام ساخت مجموعه ای از کارتون های پلنگ صورتی توسط شبکه Abc انجام گرفت. ویژگی پلنگ صورتی این بود که به دیالوگ نیازی نداشت و دوبله هم نمی خواست و به همین دلیل می توانست در همه جای دنیا با مخاطبانش ارتباط برقرار کند؛ کارتون ها معمولا ۶ دقیقه ای بودند. چهره پلنگ صورتی بی تفاوت بود و خنده و گریه اش را نمی دیدیم؛ چیزی که در کارتون های دیزنی دیده نمی شد.
آن پلنگ لاغر و بلند با ریتم راه رفتن معروفش هنوز در یادها مانده است. بعدها «هنری مانچینی» یک موسیقی به یادماندنی هم برای آن ساخت.
● والت دیزنی، سلطان رویاساز
در دنیای انیمیشن هیچ کس به شهرت والت دیزنی نرسیده است. او نابغه ای بود که از دهه ۱۹۲۰ به بعد، به دنیای انیمیشن غنای خاصی بخشید. دیزنی صدا را وارد کارتون ها کرد و فیلم های بلند کارتونی ساخت. او مبتکر بسیاری از تکنیک های جهان انیمیشن بود. کارتون هایش سراسر جهان را در نوردیدند و از آنها عروسک ها، آدم ها، لباس ها و محصولات تبلیغاتی فراوانی ساخته شد که سود فراوانی را نصیب دیزنی و شرکتش کرد.
او حتی کارش را آنقدر وسعت داد که با برقراری سیستم های مدیریتی نوینی که ایجاد کرد، پارک ها و مراکز تفریحی و گردشگری اش را به مراکزی نمونه و بی نظیر تبدیل ساخت. در این مجال، پرداختن به تمام کارتون ها و دنیای شگفت انگیز و رویایی او میسر نیست اما بعضی از انیمیشن های کلاسیک و معدودی از محصولات جدید کمپانی دیزنی معرفی می شود؛
● میکی ماوس
میکی ماوس نخستین و محبوب ترین شخصیت کارتونی دیزنی است. نخستین فیلم این مجموعه به نام کشتی بخاردیلی در ۱۹۲۸ ساخته شد. امروزه ماسک ها و عروسک هایی که از میکی ساخته شده در عرض یک سال بالغ بر چهل میلیون دلار فروش دارد. میکی یک موش مهربان و دوست داشتنی است که هر وقت لازم باشد تبدیل به یک قهرمان می شود و به آسیب دیدگان کمک می کند.
در سال۲۰۰۳ میکی ماوس هفتادوپنجمین سالگرد تولدش را جشن گرفت و ۷۵ مجسمه بزرگ دو متری از میکی در دیزنی لند و سراسر آمریکا بنا شد. اکنون چهره میکی ماوس تبدیل به نماد شرکت دیزنی شده است.
● سفید برفی و هفت کوتوله
این کارتون که محصول ۱۹۳۷ کمپانی دیزنی است قبل از ساخته شدن به پروژه حماقت دیزنی مشهور شده بود و همه می گفتند که هیچ موفقیتی نخواهند داشت. اما والت دیزنی ثابت کرد که همه اشتباه می کنند. این کارتون در بسیاری از نظرخواهی ها به عنوان یکی از بهترین ها برگزیده شده است.
داستان آن درباره یک ملکه خبیث است که همیشه از آینه جادویی اش می پرسد که زیباترین زن در این سرزمین کیست و آینه می گوید که تویی. اما روزی آینه، نام سفید برفی را می برد و ملکه خشمگین درصدد سر به نیست کردن سفید برفی برمی آید. سفید برفی می گریزد و در جنگلی به کلبه کوتوله ها می رسد و با آنها ماجراهای جالبی می آفریند. بعدها کارتون ها و سیندرلا و زیبای خفته با الهام از فاکتورهای موفقیت سفیدبرفی و هفت کوتوله ساخته شدند.
● رابین هود
کارگردان این کارتون ولفگانگ ریترمن بود. زمانی که والت دیزنی زنده بود، کارتون های کمپانی او کیفیت بالایی داشت که یکی از آنها رابین هود محصول ۱۹۴۷ بود. در داستان قدیمی رابین هود، او و دلاوران جنگل شروود از ثروتمندان می دزدیدند و به فقرا می دادند، اما در این کارتون، همه شخصیت ها حیوان بودند؛ پرنس جان شیر، هیس مار، داروغه و جان کوچولو خرس و رابین هود و ماریان روباه هستند.
طراحی این کارتون بسیار زیبا بود و تصاویر جالبی را از قرون وسطی و فقری که دامنگیر توده مردم بود، به نمایش می گذاشت. بخصوص شیرین کاری های رابین هود در مسابقه تیر و کمان و رفتارش با داروغه ناتینگهام و هیس جالب بود. به جای پرنس جان، پیتر یوستینیف معروف صحبت کرده بود.
● شیرشاه
در این کارتون بی نظیر که در میانه دهه ۹۰ ساخته شد، قبیله ای از شیرها در آفریقا زندگی می کنند که سلطان آنها شیری است مهربان و مقتدر. او صاحب فرزندی می شود به نام سیمبا. برادر سلطان، شیر حسودی است به اسم اسکار که با کفتارها - رقیب دیرینه شیرها - دوستی دارد و بالاخره به کمک آنها، برادرش را به کشتن می دهد و قلمرو او را تسخیر می کند.
اما سیمبا به شکل معجزه آسایی نجات می یابد و بعدها که بزرگ می شود به سرزمین خود برمی گردد و قبیله اش را از ظلم و ستم نجات می دهد. ترانه ها و موسیقی این کارتون در حد شاهکار هستند و با تم آفریقایی ساخته شده اند.
هانس زیمر آهنگساز آن و التون جان سازنده ترانه «شیرشاه» هردو برای این فیلم، اسکار گرفتند. این انیمیشن، موفقیت تجاری عظیمی به دست آورد و به سراسر دنیا سفر کرد.
● گوژپشت نتردام
این داستان معروف درباره کازیمودو، گوژپشتی است که در خدمت اربابی مستبد روزگار می گذراند و روزی دل به دختری کولی به نام اسمرالدا می بندد. همزمان یک نظامی جوان به نام فیوس و ارباب کازیمودو نیز در این دام گرفتار می شوند.
داستان ماجرای این چند نفر است که از روی رمان معروف ویکتور هوگو اقتباس شده است. موسیقی زیبا و صداهای قوی و مناسب و طراحی نرم و انعطاف پذیر آن از تسلط سازندگانش، گری تروسدیل و کرگ وایز، حکایت می کند.صداهای کازیمودو توسط تام هالک، اسمرالدا توسط مور و فیوس به وسیله کوین کلاین گفته می شود. شاید این نسخه کارتونی کمپانی دیزنی از نسخه های سینمایی آن دیدنی تر باشد.
آزاده رضایی
روزنامه کارگزاران

Asalbanoo
24-04-2007, 06:24
عیین حدود و ثغور برای انیمیشن کاری است عبث چون به تجربه ثابت شده است انیماتور با محدودیت های ناگزیری که دیگران با آنها روبه رو هستند، مواجه نیست. او به سادگی می تواند ناشدنی ها را ممکن و نادیدنی ها را به تصویر بکشد.

چند سال پیش یک فیلم انیمیشن کوتاه (حدود ۱۰ دقیقه) دیدم (و به گمانم در جشنواره پویانمایی تهران نیز به نمایش درآمده است) با عنوان «راهب و ماهی». داستان درباره راهب جوانی در یک صومعه بود که از فکر گرفتن ماهی در استخر صومعه نمی توانست بخوابد. در استخر به دنبال ماهی می دوید، از این سو به آن سو. از هر وسیله ای استفاده می کرد و ماهی بازیگوش به دام نمی افتاد. آنها همین طور در تعقیب هم بودند.
راهب هر بار با ترفند یا وسیله ای جدید بازمی گشت اما باز ناکام می ماند، ناگهان ماهی از استخر بیرون پرید، به آسمان رفت و راهب خسته نیز با ماهی پرواز کرد. آنها دست در دست هم دور ماه می چرخیدند و در آسمان دست افشانی می کردند.

قطعه ای از موسیقی کلاسیک نیز در طول فیلم تکرار می شد. پس از دیدن فیلم ناگهان خود را بازگشته از یک سفر معنوی یافتم. انیماتور با بیانی ساده، طراحی به شدت جذاب و تکنیکی ساده تمام آنچه که قرار بود در یک هنر مذهبی / معنوی گفته شود را گفته بود. این معجزه انیمیشن بود که با این اختصار و قدرت می توانست مفهوم را در هنری ترین شکل ممکن منتقل کند. «راهب و ماهی» یکی از هزاران موردی است که می توان به آن ارجاع داد برای ثابت کردن پیوند میان مذهب و انیمیشن.

به واقع مذهب و هنرهای نمایشی پیوندی عمیق دارند اما هنگامی که سخن از به تصویر کشیدن مذهب در میان باشد، سینما و تئاتر به دلیل محدودیت های فرمی و ذاتی در بیان متافیزیک جاری در مذهب شاید الکن به نظر آیند، اما انیمیشن یا پویانمایی شاید بهترین راه برای بیان قصص مذهبی باشد و اگر توفیقی در سینما هم در این زمینه به دست آمده باز هم مدیون جلوه های ویژه و تکنیک های انیمیشنی است. این مسئله در مورد سینمای ایران حتی شکلی ضروری و حیاتی به خود می گیرد اما چرا؟

اولین دلیل را می توان ضعف آشکار سینمای ایران در زمینه جلوه های ویژه و تکنولوژی ابتدایی دانست. داستان های مذهبی برای تصویری شدن نیاز به جلوه های ویژه پیشرفته دارند، تجربه هایی مثل داستان اصحاب کهف و فیلم ابراهیم خلیل الله و ایوب پیامبر به خوبی این ضعف های آشکار را عیان می کنند.

در همین جاست که قابلیت انیمیشن می تواند کمک کند، چون ذات این هنر بر اساس شکستن رئالیسم دنیای اطراف تعریف شده بنابراین ضعف تکنیکی سینما در اینجا محلی از اعراب ندارد. دوم اینکه با توجه به حساسیت موضوع عدم نمایش چهره های معصومین، انیمیشن راحت تر قابلیت طرح مضامین مذهبی را دارد، انیماتور دیگر خود را با دغدغه انتخاب بازیگر، انتخاب لوکیشن و... رودررو نمی بیند، او بر اساس دنیای ذهنی خود اثر را شکل می دهد و حداکثر با مقوله انتخاب صداپیشه سروکار دارد.

سوم هزینه های عظیمی که صرف ساخت دکور، آرایش صحنه، لباس و... می شود در انیمیشن بی معناست. پویانمایی هنری گران است اما بی هیچ تردید با صرف هزینه یکی از آثار سینمایی می توان در انیمیشن نتایج بسیار بهتری گرفت. حتی در بدبینانه ترین شرایط اگر هزینه ها را برابر حساب کنیم در یک سو اثر سینمایی ضعیفی (یا متوسط) خواهیم داشت و در سویی دیگر یک فیلم بلند انیمیشن خوب.

چهارم مسئله مخاطب است که انیمیشن مذهبی را برای ایران ضروری می کند. تولید آثار بلند انیمیشن از چند جنبه به نفع تماشاگر داخلی است. تربیت تماشاگر انیمیشن یا در حالتی دیگر عادت دادن تماشاگر ایرانی به تماشای انیمیشن؛ آنچه که اکنون وجود ندارد و آشنایی بخشی بزرگ از جامعه ایرانی با مفاهیم و فرهنگ مذهبی با زبانی هنری که به مراتب از دیگر شیوه ها مناسب تر است.همه آنچه گفته شد زیر سایه یک معمای بزرگ قرار می گیرند و آن معما آغاز این جمله است «اما همه چیز باید جذاب باشد».

جذابیت ذات دنیای انیمیشن است، جذابیت کلیدی است که در دنیای انیمیشن هر قفلی را باز کند. دنیای انیمیشن دنیای بی حوصلگی، عبوس بودن و غیرمفرح بودن نیست. انیماتورهای اروپای شرقی ثابت کرده اند که می توان تلخ ترین، سیاه ترین، غمگینانه ترین و حتی عبوس ترین مفاهیم را هم با زبان جذاب انیمیشن گفت. می دانید چرا پس از چند سال هنوز «راهب و ماهی» لحظه لحظه اش در خاطرم نقش بسته است؛ جذابیت اثر غیرقابل باور بود.
فربد پاشاکلایی
روزنامه کارگزاران

Asalbanoo
26-04-2007, 16:14
انیمیشن از آثار خالقانی نشأت گرفت كه پیش‌تر به عنوان كارتونیست‌هایی مجرب در روزنامه‌ها و مجلات فعالیت داشتند. «جیمز بلاكتون»، «امیلی كوهل»، «وینزور مَك‌كی» (كه همگان او را به خاطر انیمیشن‌های «گِرتی دایناسوره» و «نموی كوچك در سرزمین خواب» می‌شناسند) و یا «جان راندولف»، هنرمندانی بودند كه با تولید انواع فیلم‌های كوتاه و بلند انیمیشنی بر اساس یك سری ایده اریژینال در كمیك استریپ‌هایشان، صنعت انیمیشن مدرن را پایه‌گذاری نمودند. اما كشاندن پای كاراكترهای كمیك استریپی به دنیای انیمیشن گاهی اوقات با ناكامی همراه بود. برای مثال، تعدادی از كمیك استریپ‌های روزنامه‌های فوق‌العاده محبوب، همچون «گامپس»، «مات و جف» و «گربه دیوانه» وقتی به كارتون تبدیل شدند، به هیچ موفقیتی دست نیافتند و از كاراكترهای مشابهی مثل «فلیكسِ گربه» و «اُسوالد، خرگوش خوش شانس» كه از ابتدا در دنیای انیمیشن به وجود آمده بودند، عقب افتادند. جالب آن است كه بدانید، «فلیكس گربه» بعدها وارد عالم كمیك استریپ شد و حتی از مجموعه كارتونی‌اش، محبوب‌تر گشت!
با ناطق شدن سینما و محبوبیت میكی ماوس، ناشرین كمیك استریپ به دنبال یافتن كاراكترهای جدید افتادند و شخصیت‌های كارتونی معروفی همچون باگزبانی و تام و جری را به عناوین مصور خود اضافه كردند. از سویی دیگر، تهیه كنندگان انیمیشن هم، با تولید كارتون‌هایی بر اساس مجموعه‌های مصور «كاپیتان و بچه‌ها» و «آلبز كوچولو» نشان دادند كه هنوز به ریشه‌های خود وفادارند.
«پاپای» از جمله كاراكترهایی بود كه وقتی در سال ۱۹۳۳ به دنیای انیمیشن وارد شد، توانست به یكی از ستارگان بزرگ این صنعت مبدل گردد. اما با این حال تهیه كنندگان سریال‌های كارتونی هنوز هم ترجیح می‌دادند تا از رسانه‌هایی همچون سینما یا رادیو به منظور الهام گیری استفاده كنند تا از كمیك استریپ.
قبل از پایان دهه ۳۰ میلادی، كمیك بوك، خود را به عنوان یكی از منابع عظیم سرگرمی در آمریكا معرفی كرد. اما كمیك استریپ روزنامه‌ای، خوراك بزرگ‌سالان محسوب می‌شد، زیرا روزنامه خوان‌ها اكثراً افراد سن بالا بودند.
بنابراین «سوپرمن» به راحتی از لا‌به‌لای صفحات مصور كمیك بوكی به بیرون پرواز كرد و روی نوار سلولوئید فرود آمد، تا تماشاچیان سینما از ماجراهای كوتاه كارتونی او لذت ببرند. اما در كمال تعجب موفقیت سوپرمن، پیوند انیمیشن را با داستان‌های مصور مستحكم نساخت. در دهه ۵۰ و با مقبولیت قابل توجه تلویزیون در نزد مردم آمریكا، بازار جدید اما كوچكی برای انیمیشن ایجاد شد. در حقیقت اكثر برنامه‌های كودكان را، پخش مجدد انیمیشن‌های كوتاه سینمایی و قدیمی تشكیل می‌داد.
با این وجود، تهیه كنندگان تصمیم گرفتند با خلق سریال‌های جدید، مخاطبین خود را افزایش دهند اما این بار هم به كاراكترهای سینمایی-تلویزیونی علاقه نشان دادند. در حقیقت، آن‌ها كمیك استریپ‌های روزنامه‌ای را مناسب ذهن بچه‌ها نمی‌دانستند و با وجود آن كه سریال «یوگی و دوستان» موفق به جلب مخاطب بزرگ‌سال شده بود، اما پای كاراكترهای كمیك استریپی به انیمیشن باز نشد كه نشد.
اواسط دهه ۶۰، اوضاع فرق كرد و «فِرد سیلورمن» از رؤسای شبكه اِی‌بی‌سی وقتی متوجه علاقه وافر كودكان به كمیك بوك شد، سریال‌های كارتونی روزهای شنبه خود را پر از سوپرمن، اسپایدرمن و آرچی كرد. انایمه ژاپنی هم با اقتباس‌هایی از كمیك‌های مانگایی مثل «آسترو بوی»، «اسپید رِیسر» و «كیمبا شیر سفید»، كمی در بازار آمریكا خودی نشان داد. در این میان، شبكه سی‌بی‌اِس كه در به در به دنبال مخاطب بالغ می‌گشت، دست به دامان كمیك استریپ‌های روزنامه‌ای شد و در نتیجه مجموعه‌هایی بر اساس «پی‌ناتس»، «بلاندی»، «گارفیلد» تولید شدند كه همگی موفق بودند.
«پی‌ناتس» پس از مدتی به فیلم زنده هم برگردانده شد. یك دهه بعد (دهه ۷۰)، موج ضد خشونت به برنامه‌های تلویزیونی كودكان تزریق شد و در یك چشم به هم زدن، كاراكترهای كمیك بوكی كارتون‌ها، غیبشان زد و آن‌ها قافیه را به برگردان‌های سریال‌های زنده تلویزیون باختند. اما بالاخره در اوایل دهه ۸۰ طلسم شكست و مجموعه Smurfs كه در بازار كمیك بوك اروپا غوغایی برپا كرده بود، به انیمیشن تبدیل شد و اندك اندك شخصیت‌های ملایمی مثل «ریچی ریچ» و «گارفیلد» به جایگاه سابق انیمیشنی خود برگردانده شدند.
دهه ۸۰ در ضمن شاهد رشد قارچ مانند بازارهایی جدید همچون تلویزیون كابلی و فیلم‌های ویدیویی بود كه هیچ محدودیتی در زمینه پخش آثار بعضاً خشن نداشتند. موفقیت بی‌سابقه كارتون «لاك پشت نینجا» كه از روی كمیك استریپی سیاه و سفید اقتباس شده بود، آب دهان تمام تهیه كنندگان را جاری ساخت و وادارشان كرد تا به دنبال گزینه‌های دیگری بروند. یكی دیگر از بازارهای جدید، انایمه ژاپنی بود كه به لطف نوارهای ویدیو، آمریكایی‌ها را مجذوب خود نمود. در نتیجه شبكه‌های كابلی تصمیم گرفتند با اختصاص بودجه‌هایی نسبتاً نازل، انواع و اقسام انیمیشن‌های كمیك بوكی را تولید كنند.
اما متأسفانه بازارها و فرصت‌های طلایی فوق‌الذكر با آغاز دهه ۹۰ میلادی رو به افول گذاشت و اكثر شبكه‌ها، انیمیشن‌های این‌چنینی را از برنامه پخش روزهای تعطیل حذف كردند. اما در سال‌های اخیر و پس از این كه شبكه‌های فاكس و برادران وارنر حقوق ساخت و پخش كاراكترهای مارول و DC را خریدند، شاهد هجوم بی‌امان قهرمانان كمیك استریپی به صفحه كوچك تلویزیون هستیم. خوشبختانه این روند در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
مهدی ترابی‌مهربانی
نشریه الکترونیکی تکاپو

Sam Fisher 11
26-04-2007, 20:30
خیلی خیلی ممنون به خاطر مقاله های جالبتون.مخصوصا همین آخری "كمیك استریپ ریشه اصلی انیمیشن" چون من از طرفداران کتاب های کمیکم، چند وقت پیش هم یک کمیک بوک ایرانی خوندم که به نظرم خیلی جالب بود، انتشارات گل آقا منتشرش کرده بود.
امیدوارم ایران هم در زمینه انیمیشن روز به روز بهتر و فعال تر گام بردارد.

Asalbanoo
26-04-2007, 20:58
ممنون که توجه می کنید...
خوشحالم که مفید بود...

Asalbanoo
28-04-2007, 11:28
موریس در ابتدا فقط یك تصویرگر بود. تفاوتی كه او با دیگر همكارانش داشت، این بود كه صرفاً به تصویرگری داستان‌های لوك پرداخت و از تصویر پردازی سایر قهرمانان كمیك استریپ خودداری كرد. به عبارت دیگر تمام عمرش را وقف سلسله‌ داستان‌های لوك و ماجرای دالتون‌ها نمود. موریس در دسامبر ۱۹۲۳ در شهر كورته (كشور بلژیك)‌به دنیا آمد. او علاوه بر طراحی، به داستان نویسی نیز می‌پرداخت.

ولی پس از مدتی تصمیم گرفت كه داستان نویسی را رها كند و صرفاً به طراحی كمیك استریپ بپردازد. او خیلی زود در مجله اسپیرو كار ثابتی را به دست آورد. مجله اسپیرو در آن وقت به صورت هفتگی منتشر می‌شد و از تیراژ بسیار قابل توجهی برخوردار بود.

بیشتر مخاطبان آن جوانان و نوجوانان بودند. البته طیف خاصی از كودكان را نیز شامل می‌شد. موریس با تمركز بر داستان‌های لوك خوش‌شانس، توانست خود را به عنوان یكی از بهترین تصویرگران بلژیك مطرح سازد. یكی از دلایل موفقیت او -به نظر برخی- رها كردن داستان نویسی و تمركز بر تصویرگری بود. او هم‌چنان كه اشاره كردیم در ابتدا هر دو كار را به صورت «یك تنه» انجام می‌داد، ولی پس از آن كه با رنه گوسینی آشنا شد، تصمیم گرفت داستان نویسی كمیك‌ها را به او بسپارد. موریس در ایالات متحده با رنه گوسینی آشنا شد.

این آشنایی بعدها از آن‌ها یك زوج هنری موفق ساخت. همكاری این دو آن‌ چنان موفقیت‌آمیز بود كه به زودی اثر مشترك آن‌ها، به یكی از بهترین داستان‌های مصور اروپا تبدیل شد. متأسفانه همكاری این دو هنرمند، همیشگی نبود. رنه گوسینی به دلیل یك بیماری مزمن در سال ۱۹۷۷ درگذشت و موریس را تنها گذاشت. موریس پس از آن واقعه ناچار شد از نویسندگان دیگر كمك بگیرد. ولی هیچ یك از این نویسندگان نتوانستند جای رنه گوسینی را پُر كنند.

موریس گاهی ناچار می‌شد همانند گذشته، خود بعضی از آثارش را داستان‌نویسی كند. موریس، حدوداً یك دهه بدون رنه گوسینی كارهایش را به كمك نویسندگان دیگر ادامه داد. برای برخی بسیار شگفت‌آور می‌نماید كه چرا موریس طراحی خود را به لوك و ماجراهای او محدود كرده بود؟ او از معدود طراحانی است كه در تمام زندگی هنری خود، تنها به طراحی یك شخصیت كمیك استریپ اكتفا كرده است! البته او این كار را، محدود كردن طراحی خود در زمینه كمیك استریپ نمی‌داند، و معتقد است: «من آنچنان با لوك، دمساز شده بودم كه گاهی فكر می‌كردم خود او هستم، وقتی به ماجراهای او فكر می‌كردم گویا خود در رویا فرو رفته‌ام.

رویایی كه صحنه آن، صحراهای آمریكای جنوبی است و آدم‌های آن همان وسترن‌های قدیمی! تنها دشمنان من، برادران دالتون… و تنها دلخوشی من سفر با اسب شكیبایم بود….. طراحی لوك برای من بسیار دلنشین بود. من پیش از طراحی، تمام ماجراهای او را ابتدا از ذهن می‌گذرانم و سپس به طراحی آن می‌پرداختم. اختصاص داشتن طراحی من به داستان‌های لوك، اصلاً‌ باعث محدود شدن كار هنری‌ام نشد… و اتفاقاً باعث شد كه من كارم را با احساس بیشتری ادامه دهم. ماجراهای لوك شاید از بهترین داستان‌های منتشر شده در مجله اِسپیرو باشد.

تیراژ بالای این نشریه دلیل موفقیت این سری از داستان‌ها بود. ‌من خوشحالم كه توانستم همچو اثری را به دوستداران كمیك استریپ هدیه دهم.» +++ سرانجام موریس دوبوور در سن هفتاد و هفت سالگی در ۱۶ ژوئیه ۲۰۰۱ درگذشت. هواداران كمیك استریپ و قصه‌های دنباله‌دار هرگز نام او را به فراموشی نخواهند سپرد.
پیلبان انیمیشن

Asalbanoo
29-04-2007, 08:42
وشوك سگ نسبتاً كودنی است كه همیشه در ركاب لوك حاضر است و خدمات كلی و جزیی را به هر جان كندنی است انجام می‌دهد. البته این سگ، كودن نیست بلكه نیمه كودن است ولی گاهی كارهایی می‌كند كه سگ‌های كالیو را هم در جیب خود جای می‌دهد! این كه بوشفك از كجا آمده و چگونه با لوك طرح دوستی ریخته، سوالی است كه هنوز پاسخ آن رانیافته‌ایم ولی همین قدر می‌دانیم كه گاهی آن هم شانسی، مایه نجات لوك می‌شود. او سگ تقریباً كم توقعی است.

شهر و زادگاه خود را رها كرده و صرفاً به دلیل علاقه و نه چیز دیگر، به دنبال جوانكی تنها (موسوم به لوك) به راه افتاده است. در هیچ یك از داستان‌های موجود ندیده‌ایم كه لوك لااقل یك وعده غذای سیر به بوشوك بدهد. همیشه یك چیز مختصر و نیمه مفید نصیب بوشوك می‌شود كه آن هم اغلب به صورت سرپایی صرف می‌شود. با این همه بوشوك همیشه راضی و خرسند، به دنبال لوك روان است و خواهان دوستی با اوست.

تنها در یكی از ماجراهای لوك، بوشوك باوفا با سگ ماده خوش تیپی رو‌به‌رو می‌شود كه به ناچار، از روی غریزه، لوك را رها می‌كند و به دنبال او راه می‌افتد… البته چیز زیادی عایدش نمی‌شود. ظاهراً آن سگ مؤنث، وابسته به یك خانواده اشرافی است و برای همین بوشوك پس از مدتی دست از پا درازتر به آغوش دوست خود (یعنی لوك) باز می‌گردد و سعی می‌كند تا آنجا كه می‌تواند در كنار او باقی بماند.

زندگی بوشوك مثل زندگی لوك كمی غم‌انگیز به نظر می‌رسد. از این صحرا به آن صحرا یا از این بیابان به آن بیابان! از این معدن به آن معدن! و خلاصه بدین سان می‌گذرد عمر گران! با این همه بوشوك به ندرت نا خرسندی خود را ابراز داشته است و همیشه خود را راضی و سپاس‌گزار نشان داده است. به خصوص آن هنگام كه لوك دردل شب‌های مهتابی، خوراك لوبیا می‌پزد و در زیر نور مهتاب به نواختن گیتار می‌پردازد.

در آن لحظات، دیگر خبری از دالتون‌ها و دردسرهایشان احساس نمی‌شود. لوك در حالت نیم خیز به زین اسب خود تكیه داده و در حالی كه پَرِكاهی لای دندان دارد به خواندن ترانه معروف «عشق داغ در آریزونا» می‌پردازد. در آن هنگام بوشوك آرام در گوشه‌ای دراز كشیده و از سوختن هیزم‌های خُشك لذت می‌برد. بی‌انصافی است اگر از نوازش‌های پاره وقت لوك یادی به میان نیاوریم. او با تمام مشغله‌های خود، گاه و بیگاه دست نوازش بر سر بوشوك می‌كشد و از فداكاری‌های او بدین وسیله سپاس‌گزاری می‌كند.

بوشوك هم همین طور به فكر تلافی محبت‌های لوك بوده و هر چند وقت یك بار، دسته گل‌هایی را به آب می‌دهد كه بعضی از آن‌ها براساس قانون احتمالات، درست از آب در می‌آیند و كمی تا قسمتی از مشكلات لوك را برطرف می‌كنند! به همان اندازه كه لوك دنبال دالتون‌هاست، بوشوك هم به دنبال استخوان‌هاست.

البته استخوان‌های تازه به ندرت نصیب او می‌شوند. ولی او همچون لوك از جست‌وجو خسته نمی‌شود و مدام در پی گمشدهٔ خود است. بوشوك متأسفانه از لوبیا چندان خوشش نمی‌آید و گرنه می توانست هر بعدازظهر میهمان لوك باشد. از آن گذشته، میانه خوبی هم با یونجه و سبزیجات ندارد… كه لااقل بگوییم بیاید و هم‌سفرهٔ جالی (اسب لوك) شود. این است كه بوشوك از این نظر خود را همواره تنها احساس می‌كند.

او در یكی از رویاهایش، خواب می‌بیند كه در حال باز كردن یك قوطی كنسرو استخوان! است، این دیگر واقعاً مضحك است، ولی اگر همچو پدیده‌ای صورت واقعی به خود می‌گرفت، احتمالاً بوشوك، لوك را رها می‌كرد و در یك سوپر ماركت، كاری برای خود دست و پا می‌كرد.!
پیلبان انیمیشن

Asalbanoo
30-04-2007, 08:01
نیمیشن ایران در مقام مقایسه با همتایان خود در كشورهای دیگر جهان، جدا از مسایل تكنیكی در زمینه دیگری نیز تفاوت عمده و كمبود اساسی دارد: «تخیل و فانتزی»!! در اكثر آثار انیمیشن ایرانی كه تا به حال ساخته شده به جز اندكی از تولیدات، عنصر تخیل یا دیده نمی‌شود یا آنقدر ضعیف است كه بر روند داستان هیچ تأثیری ندارد. تخیل در آثاری كارتونی عنصری تعیین كننده است.
بدین معنا كه این تخیل است كه داستان را پیش می‌برد و در لحظات حساس آن را هدایت می‌كند. اما در آثار ایرانی، تنها به نقل قول و برداشت از آثار فرهنگی و مذهبی می‌پردازیم.
داستان پیامبران، روایات مختلف از منابعی چون كلیله و دمنه و آثار از این دست و یا در نهایت فانتزی به آثار اقتباسی از افسانه‌های عامیانه‌ای مانند «كدو قلقله زن» و «شنگول و منگول» می‌رسیم. معروف‌ترین آثار انیمیشنی حال حاضر، (آن دست از آثاری كه از سیما پخش شده‌اند) «خداوند لك‌لك‌ها را دوست دارد»، «دایی جان و جان دایی» و «داستان پیامبران» هستند.
آیا این آثار از فانتزی بهره لازم را برده‌اند؟ اگر بخواهیم بهلول (كاراكتر جغد انیمیشن خدا لك‌لك‌ها را دوست دارد) را فانتزی بدانیم، آن هم به عنوان یك جغد ناطق و باهوش، باز هم خلاء موجود را نمی‌توانیم ندیده بگیریم. «دایی جان و جان دایی» سریالی با تم آموزنده و اخلاقی – پرورشی بود، باز هم فانتزی در این اثر جایی نداشت.
و یا سری داستان‌های پیامبران. شاید نگرانی از ایجاد دخل و تصرف در این گونه داستان‌ها اجتناب از خیال پردازی را سبب شده است. ضمن این كه اطلاع داشتن كلیه مخاطبان از وقایعی كه در این قصه‌ها رخ می‌دهد، خیال پردازی توسط نویسنده و كارگردان را مشكل‌تر می‌سازد. كه به هر حال باید برای آن چاره‌ای اندیشید، البته این مشكل در مورد داستان‌های غیر مذهبی و اسطوره‌ها و افسانه‌های چون شاهنامه كمتر وجود دارد.
اما در ژاپن، جایی كه به عنوان مهد انیمیشن فانتزی و تخیلی و خاستگاه انایمه از آن یاد می‌شود، عنصر تخیل حرف اول را می‌زند. به آثاری نظیر دیجی‌مون، پوكمون، ساكورا، اكیرا و هزاران اثر از این دست نگاه كنید. اساس و پایه آن‌ها فقط و فقط تخیل است و در آن‌ها از آرزوها و موجودات خیالی استفاده شده است.
به آثار جدید انایمه دقت كنید. وقتی كه مبازره خیر و شر (مانند اكیرا) مخاطبان را دچار خستگی كرده و آن‌ها را دل‌زده می‌كند و به شكل كسالت باری در می‌آید، شاهد تولد نسل جدیدی از این تم از داستان‌ها هستیم. از این جمله می‌توان به «بی بلید» (baybladei) و «دویلست رز» از محصولات جدید كمپانی «توكیوتی‌وی» اشاره كرد.
همین تخیل است كه كارت‌های بازی را به موجوداتی قدرتمند تبدیل می‌كند، تا در سریال كارتونی «دویلست رز» برای پیروزی (و گاهی زندگی ومرگ) با یكدیگر و با تاكتیك خاص صاحبان خود بجنگند. وجود این عناصر خارق‌العاده است كه به نویسنده و كارگردان یك انیمیشن كمك می‌كند تا موضوعات و نصایح اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی مدنظر خود را به مخاطب كه اكثراً از طیف جوان و نوجوان هستند القا كند بدون آن كه ذهن او را با جملات و نصایح تكراری و خسته كننده بیازارد.
شروین فضلعلی‌زاده
پیلبان انیمیشن

Asalbanoo
03-05-2007, 10:58
فیلم سینمایی انیمیشن «گارفیلد ۲؛ داستان دو گربه» محصول سال ۲۰۰۶ آمریكا به مدت ۷۸ دقیقه به زبان انگلیسی توسط كمپانی «فاكس قرن بیستم» تهیه و تولید شده است. به گزارش ایسنا، كارگردان این اثر «تام هیل» بوده و نویسندگی فیلمنامه آن به طور مشترك بر عهده «جوئل كوهن» و «الك سوكولوف» بوده است. از جمله صداپیشگان زبان اصلی فیلم می توان به «بركین میر»، «جنیفر لاوهویت»، «بیلی كانلی»، «بیل موری» در نقش گارفیلد و «یان آبر كرومبی» اشاره كرد. تهیه كننده این انیمیشن جان دیونیس و آهنگساز آن كریستوفربك است.
● درباره «گارفیلد»:
شخصیت گارفیلد، برای نخستین بار به عنوان شخصیتی كمیك استریپ در روزنامه های مختلف در ۱۹ ژوئن سال ۱۹۷۸ ظاهر شد. خالق این شخصیت «جیم دیویس» آمریكایی است. گارفیلد در ابتدا تنها به عنوان شخصیتی كمیك در روزنامه ها و مجلات مختلف خودنمایی می كرد؛ اما پس از مدتی پا به عرصه تلویزیون و برنامه های انیمیشن گذاشت و در سال ۲۰۰۴ فیلم سینمایی انیمیشن بر مبنای این شخصیت ساخته شد. دیویس بارها و بارها برای داستان های مختلف گارفیلد نامزد دریافت جوایز مهم ادبی و سینمایی شد.
● درباره فیلم:
«گارفیلد :۲ داستان دو بچه گربه» پس از موفقیت قسمت اول این سینمایی، «گارفیلد» كه در سال ۲۰۰۴ به پرده سینماها راه یافت، ساخته شد و به فروشی فوق العاده دست یافت. این فیلم با همكاری مشترك شركت های فیلمسازی آمریكایی و انگلیسی ساخته شد. داستان فیلم در شهر لندن اتفاق می افتد و گروه ویژه ای از هنرمندان عرصه انیمیشن ماهها بر روی طراحی بافت شهری لندن كار كرده تا در نهایت انیمیشن با كیفیتی بالا ارائه كنند.
● داستان انیمیشن:
یان ولیز برای زندگی به شهر لندن مهاجرت می كنند و گارفیلد نیز به همراه آنها عازم این شهر می شود. در این میان یك پیرزن ثروتمند تمام دارایی خود را به گربه اش «پرنس ۱۲» می بخشد. این امر حسادت تنها وارث او «لرد دارگیس» را بر می انگیزد. به همین دلیل «لرد دارگیس» درصدد قتل «پرنس ۱۲» برمی آید و او را در درون رودخانه می اندازد.در همین حال گارفیلد و ادی به گشت و گذار در خیابانهای لندن مشغولند. درنهایت، طی حادثه ای گارفیلد و پرنس جا به جا می شوند و گارفیلد به سمت قلعه و در واقع به سوی خطر روان می شود.
● درباره كارگردان:
تیم هیل كارگردان این اثر، همسر «ورونیكا آلیسنیو» بازیگر هالیوودی و برادرزاده «جورج روی هیل» كارگردان موفق و برنده ۵ جایزه اسكار است.
وی علاوه بر كارگردانی، سابقه نویسندگی، تهیه كنندگی، صدابرداری در اثرهای مختلف را نیز در كارنامه خود دارد. از جمله آثار كارگردانی شده او می توان به فیلم های «گارفیلد ۲» و «آلون» اشاره كرد.
● درباره نویسنده:
جوئل كوهل متولد نیویورك و فارغ التحصیل دانشگاه ایالتی نیویورك است. وی كه سابقه نامزدی جایزه اسكار برای فیلم انیمیشن داستان اسباب بازی را در كارنامه دارد، در سال ۱۹۹۶ جایزه معتبر آنی را برای همان فیلم، به خود اختصاص داد.از جمله آثار وی می توان به «خواهر، خواهر» (۱۹۸۷)، «داستان اسباب بازی» (۱۹۹۵)، «خداحافظ عاشق» (۱۹۹۸)، «گارفیلد ۱» (۲۰۰۴)، «گارفیلد ،۲ «داستان دو بچه گربه» (۲۰۰۶)، اشاره كرد.

● نكاتی جالب درباره این انیمیشن:
▪ بیلی كاملی كه صداپیشگی شخصیت «لرد دراگیس» را در این فیلم بر عهده داشت، اعتراف كرد كه تا پیش از آن كه این نقش به او پیشنهاد بشود، حتی نام فیلم انیمیشن گارفیلد را نیز نشنیده بود.
▪ نام اثر:
داستان دو بچه گربه، تشابه بسیاری با نام رمان معروف: داستان دو شهر دارد.
▪ عدم تطابق برخی موارد در دو قسمت انیمیشن نارضایتی عده ای از بینندگان و طرفداران این فیلم را در پی داشت.
▪ این فیلم در سال ۲۰۰۶ كاندید دریافت ۲ جایزه «بدترین دنباله سینمایی» و «بدترین سرگرمی خانوادگی» شد.ـ قسمت سوم این فیلم در حال ساخت است و در سال ۲۰۰۷ به بازار ارائه خواهد شد. البته قسمت سوم تنها جهت پخش ویدیویی تهیه شده و به پرده سینماها راه نخواهد یافت.
روزنامه ابرار

Asalbanoo
04-05-2007, 08:52
بنابر تعریف انیمیشن سنتی، "انیمیشن ایجاد توهم حرکت از تصاویر بی حرکتی است که با سرعت 24 فریم در ثانیه نمایش داده شود". این تعریف انواع تکنیکهای ساخت انیمیشن سنتی را دربر میگیرد و با صدا گذاری برای انیمیشن ارتباطی مستقیم دارد.

در سلسه مطلبی که در این باره میخوانید در جاهایی اشاره شده می شود که فیلمبرداری بر اساس ریتم موسیقی انجام میشود. برای داشتن تصور دقیقتر از این جمله، باید بدانیم که فیلمبرداری انیمیشن به صورت تک فریم انجام میشود و حتا در دستگاههای مدرن کامپیوتری نیز، هر تصویر یک فریم تعریف میشود که در نرم افزارهای مختلف پشت سر هم چیده میشود و نمایش پشت سرهم این تصاویر توهم حرکت را برای بیننده ایجاد میکند.

هرچقدر تعداد تصاویری که یک حرکت را میسازند بیشتر باشد، حرکت آرامتر و روانتر خواهد بود و بالعکس، هر چقدر تصاویر کمتر باشند سرعت حرکت بیشتر میشود. به این معنا که اگر برای نشان دادن راه رفتن یک شخصیت، از یک سیکل 6 تصویری استفاده کنیم، سرعت قدم برداشتن او بسیار کندتر از حالتی خواهد بود که تنها از 4 تصویر استفاده شود.

به این ترتیب انیماتور میتواند با دانستن زمان و ریتم موسیقی، سرعت حرکت عناصر تصویری را تنظیم کند. به یاد داشته باشید که هر فریم واحدی از زمان و برابر 24/1 ثانیه است و این کار با محاسبه دقیق اما ساده ریاضی قابل اجرا خواهد بود.

رابطه صوت و تصویر
بین صوت و تصویر متحرک ارتباط خاصی برقرار است که در فیلمهای انیمیشن، این رابطه بیش از پیش استثنایی میشود. به نظر میرسد که عناصر بصری انیمیشن و نوار صوتی آن، نسبت به انواع دیگر فیلمها، از شراکتی صمیمانه تر و بسیار خلاقانه برخوردارند. شاید دلیل بروز چنین رابطه ای را بتوان به عوامل زیر نسبت داد:

• انطباق عالی صوت و تصویر
شیوه ساخت انیمیشن و فن آوری خاص آن، درجه بالاتری از انطباق یا سینکرونایز (Synchronize) صوت و تصویر را میطلبد.دست طراح انیمیشن در هردو محدوده صوت و تصویر از است و کنترل تمام و کمال کار در دست او است. به این ترتیب یک تصویر یا یک صدا میتواند با دقتی تا حد یک دهم ثانیه در جای خود قرار گیرد.

• وابستگی قوی بین انیمیشن و موسیقی
انیمیشن و موسیقی دارای زیربنای ریاضی مقدماتی هستند و با سرعتی معین پیش میروند. ریتم یا ضرباهنگ قطعه موسیقی اندازه گیری میشود و این ضربه ها در جدول مخصوصی با زمان تعریف شده قرار میگیرد و در واقع واحدهای موسیقی به واحدهای زمان تبدیل میشوند.

به گفته میشل دوورتی (Michel Dougherty) در کتاب انیمیشن The Animation Book :

طرح های بصری و موسیقایی از عناصر مشترکی برخوردارند. انسان هم موجودی است که همواره به دنبال الگوها و نقوش درونی هرچیز بوده و این طبیعت ذاتی ما است که به اجرای یک طرح موسیقایی که از کنار هم قرار دادن نتها، فاصله ها، سازبندی، زمینه و ریتم تشکیل شده، گوش فرا دهیم. ما به طور خودکار ادامه یک ملودی را پیش بینی میکنیم و منتظر نتیجه آن میمانیم.

اگر این ترکیب بندی موافق با آنچه انتظار داشتیم پیش برود، حس خوشایند به نتیجه رسیدن و رها کردن در ما ایجاد میشود. اگر پیش بینی ما نادرست از کار دربیاید، احساس ناراحتی خواهیم کرد و توجه ما بیشتر به موضوع جلب میشود و به این ترتیب ممکن است یک الگوی مشابه با آنچه در ذهن داشتیم را به شکلی پیش بینی نشده و تازه پیدا کنیم و بسیار لذت ببریم.

یک انیماتور با استعداد، به علاوه رهبر/آهنگساز و تدوینگر، به خوبی روانشناسی طراحی موسیقی را درک میکنند و با دستکاری آگاهانه الگوهای مختلف بصری مانند تکرار و ریتم، حرکت شخصیتها و پس زمینه، قابل پیش بینی بودن داستان و ضرباهنگ و تدوین اثر نهایی، به تحریک عکس العملهای موازی و همسو میپردازند تا جایی که انیمیشن میتواند جریان ممتدی از نقوش و طرحها ایجاد کند و در این زمان، این ابزار دارای طبیعتی مشابه موسیقی میگردد.

• اصوات غلو شده یا کنایه آمیز
ترکیب تصاویر انیمیشن و جلوه های صوتی غیرواقعی، ترکیب کنایی دیداری - شنیداری را به وجود می آورد که در اکثر اوقات جنبه ای فکاهی پیدا میکند. برای مثال منطبق کردن قدمهای آهسته با صدای سنج یا قرار داغدن صدای موتور خودرو بر روی تصویر دویدن سریع میتواند علاوه بر ایجاد ترکیبی مفرح، تاثیر تصویر را تشدید نماید.

• انرژی جنبشی
در انیمیشن جلوه های صوتی سینکرونایز شده به عنوان منبع انرژی جنبشی به کار میروند. در انیمیشنهای کلاسیک هالیوود هم بیشتر نوار صوتی از صداهایی چون بومب، دنگ، تامب و پینگ تشکیل شده تا انرژی صحنه را افزایش دهد.

اگر این اصوات تعیین کننده ضرباهنگ صحنه باشند باید قبل از فیلمبرداری انیمیشن ضبط شوند و مانند هر نوار صوتی دیگر اندازه گیری و زمان بندی شده تا انیمیشن بر اساس آنها فیلمبرداری شود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
04-05-2007, 08:53
در نوشته قبل راجع به رابطه صوت و تصویر، نحوه انطباق آنها، وابستگی بین انیمیشن و موسیقی، اصوات غلو شده یا کنایه آمیز، جلوه های صوتی و ... صحبت کردیم. در ادامه مبحث "صدا گذاری در انیمیشن" توجه شما را به روشهای مختلف صداگذاری جلب می کنیم.

صدا گذاری بر روی انیمیشن می تواند :

از قبل هماهنگ سازی شده باشد
در این حالت موسیقی و جلوه های صوتی حرکان کلیدی قبل از فیلمبرداری از تصاویر انجام میشود و انیمیشن بر اساس صدا فیلمبرداری میشود. به این ترتیب اصوات از قبل هماهنگ شده اند.

بیشتر صداها به این شیوه تهیه میشوند. هماهنگ سازی از قبل، بهترین روش برای رسیدن به انطباق دقیق بین تصویر و صدا است که این مهم، یکی از سرگرم کننده ترین جنبه های انیمیشن برای تماشاگران است. به علاوه این روش به انیماتور کمک میکند تا یکی از مشکلترین مسائل خود را حل کند، چگونه آهنگ حرکات را تنظیم کند یا به عبارت دقیقتر، چگونه فواصل دقیق هر حرکت را تعیین کند.

به محض اینکه یک صدا یا یک قطعه موسیقی ضبط شده،تجزیه و در جدول نوشته شود، به یک عامل قاطع تعیین کننده مبدل میشود و به انیماتور میگوید که هر حرکت چگونه باید بنابر نقاط اوج و فرود آن تنظیم شود.

بعدا هماهنگ سازی شود
در این حالت، تصاویر قبل از ضبط صدا فیلمبرداری میشوند. جلوه های صوتی برای تکمیل و تعیین موقعیت کلی ( فضا سازی و چیدمان کلی) به کار میروند و در واقع در اینجا صدا بر اساس تصویر ایجاد شده است.

این جلوه های صوتی معمولا در مرحله پس از تولید (پس از تدوین تصویر) اضافه میشوند زیرا به ندرت تعیین کننده ضرباهنگ تصویر هستند. اگر انیماتور بر اساس نوار از پیش ضبط شده صدا کار کرده باشد هم، صداهایی مانند بسته شدن در، زنگ زدن تلفن، شلیک اسلحه و مانند آن، متناسب با تصویر تهیه شده و به حاشیه صوتی اضافه میشود.

به گفته میشل دوورتی، برای بیشتر کسانی که کار انیمیشن را آغاز میکنند، تصویر در اولویت اول قرار دارد و موسیقی، جلوه ها و عناصر صوتی دیگر هنگامی به فیلم اضافه میشوند که تمام کارهای تصویری انجام شده و کار "بسته" شده باشد.

اگر کار شما یک اثر تجربی یا انتزاعی است، کار کردن با یک نوار صوتی حاضر و آماده هم میتواند دست و پا گیر باشد. در چنین مواردی راه بهتر این است که قبل از آماده کردن اصوات، کار با تصاویر را به انجام برسانید. اگر در نهایت، کار تصویری بدون حضور صدا، موفق باشد، حساب کنید که با حضور صدا تا چه حد قوی خواهد بود. اکثر انیماتورها در خفا به این حقیقت اعتراف میکنند که 70% اثر انیمیشن وابسته به صدای آن است.

اصلا هماهنگسازی نشده باشد
موسیقی هماهنگ نشده زمانی است که موسیقی به طور دقیق با تصویر زمان بندی نشده است و در این حالت موسیقی و فیلم هر دو "هنر زمان" محسوب میشوند. البته حتا در اتخاب تصادفی موسیقی هم، منطبق شدن دقیق تصویر و صدا در جاهایی پیش خواهد آمد. اما حتا موسیقی تنظیم نشده و نامنطبق هم، نقشی زیربنایی برای حرکتی که میبینیم ایجاد میکند.

پیش نویس صوتی چیست ؟
پیش نویس صوتی یا Scratch track، اولین یادداشتهای موسیقی و صدای فیلم است که معولا همزمان با تهیه فیلمنامه تصویری یا storyboard آماده میشود. تهیه این پیش نویس به طراح بسیار کمک میکند تا از همان ابتدا کار زان بندی حرکات را دقیقتر انجام دهد.

دو نکته را فراموش نکنید
در انیمیشن، حرکات فشرده و خلاصه شده هستند : دانستن این نکته که روند حرکات در انیمیشن بسیار سریعتر انجام میشود به ما یادآوری میکند که جلوه های صوتی آرشیوی در اکثر موارد برای انیمیشن غیر قابل استفاده اند زیرا از نظر زمان با یکدیگر منطبق نخواهند شد- مسافت بین دو شهر در انیمیشن به یک چشم برهم زدن طی میشود اما در زندگی واقعی، برای طی آن باید ساعتها رانندگی کرد.

قانون اولیه در صدای انیمیشن : اولین قانون در جلوه های صوتی انیمیشن این است که هیچ رابطه ای بین شیئ که میبینیم و منبع اصلی صدای آن وجود ندارد. برای مثال، پای اسبها هنگام دویدن صدای مشهور "تلق تولوق" را به وجود نمی آورد، بلکه این صدا از برخورد دو پوسته نارگیل ایجاد میشود. همین بی ربط بودن است که جذابیت و فانتزی یک انیمیشن را به مراتب افزایش میدهد.


filmsound.org

linhu
04-05-2007, 12:08
خوب اساتيد اينجا انيم هم به شير ميذارين؟؟؟اگر ميذارين من هم ميتونم كمك كنم..يه خورده انيميشن معروفي هست..

Asalbanoo
04-05-2007, 12:13
سلام ددوست عزیز
اگه مطلبی در باره انیمیشن دارین.. مممنون و خوشحال می شم اگه بذارید تا همه استفاده کیم

ممنون

linhu
04-05-2007, 15:58
اگه مطلبی در باره انیمیشن دارین.. مممنون و خوشحال می شم اگه بذارید تا همه استفاده کیم
حقيقتش مطالب من بيشتر در مورد خود انيمهاست..من و البته بيشتر تمام دوستان يك كالكشن كامل سريالهاي انيميشني داريم..و هر چند وقت يك بار در موردشون صحبت ميكنيم..نظر من اينكه شما لطف كنين هر چند وقت يه بار انيميشني رو معرفي كنين و ما در موردش حرف بزنيم..نظرتون چيه؟؟؟

Asalbanoo
08-05-2007, 01:21
حقيقتش مطالب من بيشتر در مورد خود انيمهاست..من و البته بيشتر تمام دوستان يك كالكشن كامل سريالهاي انيميشني داريم..و هر چند وقت يك بار در موردشون صحبت ميكنيم..نظر من اينكه شما لطف كنين هر چند وقت يه بار انيميشني رو معرفي كنين و ما در موردش حرف بزنيم..نظرتون چيه؟؟؟

سلام
عزیز اگه مطلبی داری و دوست داری به این صورتی که خود پیشنهاد دادی عمل بشه فکر کنم بد نباشه تو این تاپیک بذاری

ممنون


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
08-05-2007, 01:24
«گارفیلد» یك ضد قهرمان است چگونه به فكر ساختن گارفیلد افتادید؟ در ابتدا روی كمیك استریپی در مورد یك حشره به نام گنورم گنات كار می‌كردم. سردبیر مجله فكر می‌كرد این نقش را باید چیزی به غیر از یك حشره داشته باشد. آخر هیچ كس نمی‌تواند با یك حشره ارتباط برقرار كند. من مدت طولانی فكر كردم و به این نتیجه رسیدم كه گربه‌ها می‌توانند جالب‌تر باشند. اما در اطرافم سگ بسیار وجود داشت، در حالی كه هیچ گربه‌ای را نمی‌دیدم.
بنابراین فكرم را به كار انداختم تا همه چیز را در مورد گربه‌هایی كه در كودكی در خانه داشتیم، به خاطر بیاورم. من سعی كردم به گربه‌ خانه پدربزرگم، فكر كنم و این‌ چنین بود كه گارفیلد متولد شد. ایده‌های گارفیلد را از كجا گرفتید؟ در واقع همه جا. مردم، تلویزیون، فیلم‌ها، موسیقی، كتاب‌ها، حیونات خانگی و مكان‌های واقعی. آیا می‌دانستید گارفیلد با چنین موقعیتی روبه‌رو خواهد شد؟
در بزرگ‌ترین آرزوهایم هم چنین تصوری نمی‌كردم، امیدوار بودم روزی كتابی موفق شود و اگر كمی بیشتر خیال‌بافی می‌كردم، دوست داشتم برنامه‌ای خاص تلویزیونی شود. آیا این موفقیت تأثیری بر زندگی شما داشته است؟ البته، من یك بچه كشاورز بودم كه از بچگی كارهای سختی انجام می‌دادم، شیر گاوها را می‌دوشیدم، یونجه‌ها را باد می‌دادم و زمین شخم می‌زدم. وقتی به این موفقیت رسیدم شیر دوشیدن گاوها را به مرد دیگری واگذار كردم. آیا خودتان گربه دارید؟ خوب نه چون من زیاد مسافرت می‌كنم و همه می‌دانند كه گربه به مراقبت و توجه نیاز دارد. جذابیت زیاد گارفیلد را چگونه توصیف می‌كنید؟
پاسخ من به این سوال همیشه یك جواب داشته است. یك روزنامه نگار به من گفت كه باید یك جواب تازه‌تر بدهم، اما من نمی‌توانم چون این یك واقعیت و تنها توضیحی است كه می‌توانم در این باره بدهم. اول این كه، بسیاری از گربه دوستان به این خاطر با گارفیلد ارتباط برقرار می‌كنند كه خودشان گربه‌های چاق و بزرگ و تنبلی مثل گارفیلد دارند. دوم این كه گارفیلد یك ضد قهرمان است. او از حق‌ها برای خوردن، خوابیدن و خودخواه بودن دفاع می‌كند. او چیزهایی می‌گوید و كارهایی انجام می‌دهد كه ما اگر در موقعیت او بودیم انجام می‌دادیم و از زیر كارها در می‌رفتیم. كارتونیست شدن احتیاج به چه چییزهایی دارد؟ «آل كپ» گفته است: باعث می‌شود مثل یك بچه سرت را پایین بیاندازی. ممكن است این گفته او درست باشد.
هم‌چنین باید از مهارت‌های نوشتن و نقاشی كشیدن و توانایی جدی نگرفتن هر چیز برخوردار باشید. باعث می‌شود برای خود نقطه نظری و حرفی برای گفتن داشته باشید. هم‌چنین كمك می‌كند شخصیتی منظم و مستقل داشته باشید. توصیه شما به كارتونیست‌هایی كه می‌خواهند آثار خود را منتشر كنند، چیست؟ نگرش یا نقطه نظر و یا سبك منحصر به فردی داشته باشند كه مختص خودشان باشد. سعی كنند كارشان را خوب انجام دهند و آن را برای اشخاص مناسب بفرستند و صبور باشند.
این حرفه را چگونه آغاز كردید؟ وقتی بچه بودم آسم داشتم و به خاطر زندگی در مزرعه این بیماری بیشتر مشكل‌ساز بود، به خصوص این كه هر چیزی در مزرعه بیماری مرا شدید می‌كرد و می‌بایست بیشتر وقتم را در رختخواب می‌گذراندم. مادرم یك مداد می‌تراشید و با ورقه‌ای كاغذ جلوی من می‌گذاشت و می‌گفت كه خودم را سرگرم كنم. من نقاشی را با كشیدن گاوها، سگ‌ها واسب‌ها شروع كردم. آنقدر بد می‌كشیدم كه باید اسم آن‌ها را می‌گفتم تا بقیه متوجه شوند این چه حیوانی است. اما به تدریج كارم بهتر شد. به زودی شروع به شرح نویسی برای شخصیت‌ها كردم. و به این ترتیب كاریكاتوریست شدم.
سال‌ها این موقعیت همكاری با نام «رایان» نصیبم شد. با اصول كار آشنا شدم و دیدم كه برای موفق شدن باید ساعت‌های متمادی كار كرد. كم كم شروع به كار كردم تا خودم كمیك استریپی برای انتشار ارایه دهم. سال‌ها سعی كردم، اما سرانجام با یك ناشر مجله كمیك استریپ برخورد كردم كه از كار من خوشش آمد. فكر می‌كنید انسان‌ها زندگی بهتری دارند یا گربه‌ها؟ مطمئناً گربه‌ها. ما مثل برده‌ها كار می‌كنیم و كلی استرس را تحمل می‌كنیم تا زندگی را بگذرانیم ولی گربه‌هایمان در خانه حمام آفتاب می‌گیرند و منتظر می‌مانند تا ما با عجله به خانه بیاییم و به آن‌ها غذا بدهیم. با این اوصاف معلوم است كه گربه‌ها راحت‌ترند!
چه چیز باعث جالب شدن یك كمیك می‌شود؟ زمان‌بندی حرف اول را می‌زند. برای مطالب خنده‌دار، هیچ چیز بهتر از زمان‌بندی مناسب نیست.كارهای خنده‌دار را دوست دارم، اما دوست دارم عنصر تعجب برانگیزی هم در آن باشد و كلمات در كل جالب و خنده‌دار باشند. كلمات یا اعداد به تنهایی مرا به خنده می‌اندازند. مثلاً عدد چهل دو یا پانزده خنده‌ دارند، ولی دوازده خنده‌دار نیست. آیا شخصیت شما هم در این كمیك استریپ وجود دارد؟ و اگر وجود دارد گارفیلد هستید یا جان؟ هر دو. می‌توانم مثل گارفیلد عاشق خوردن، چرت زدن و طعنه زدن باشم. ولی برخلاف گارفیلد كار كردن را دوست دارم و از دوشنبه‌ها متنفر نیستم. مثل جان می‌توانم به پشت دراز بكشم. و مثل جان مشكلاتی با دوست دخترهایم داشته‌ام ولی هیچ وقت دوست ندارم خنگ و كودن باشم.
آیا گارفیلد در طی سال‌ها تغییری كرده است؟ چگونه؟ بله ظاهراً تغییر كرده، اما شخصیت او در طی ۲۰ سال گذشته تغییری نكرده، فقط نسبت به سال ۱۹۷۸ كمی دوستانه‌تر شده است. در ابتدا بدن گارفیلد بیشتر شبیه به یك قطره بزرگ بود با چشمانی كوچك‌تر، راه راه‌های بیشتر و پاهای كوتاه‌تر. در طی این سال‌ها او گرد و قلنبه‌تر و چشمانش بزرگ‌تر شده. خط‌های راه راه بدنش كمتر و دست و پایش بلندتر شده است. و این به نظر من تكاملی طبیعی بوده است.
نشریه الکترونیکی تکاپو

Asalbanoo
08-05-2007, 12:34
چگونه یک انیمیشن‌ساز باید با تازه‌ترین روش‌های علمی سازگار باشد و همزمان از روح و آرامش سنتی قدیمی هم استفاده کند؟ اکنون که عصر دیجیتال فرا رسیده است قلم را کنار بگذارید یا خود را بازنشسته کنید.

همه چیز در حال تغییر است: اجسام در انیمیشن‌سازی سینمائی تغییر می‌کنند. جلوه‌های تصویری دربرداشت شنوندگان تأثیر می‌گذارد و انیمیشن را تغییر می‌دهد شاید در ابتدای به‌کارگیری روش طراحی کامپیوتری گمان کنید که مدادتان را گم کرده‌‌اید. در ساخت یک اثر انیمیشن قطعات پازل باید به‌طور مناسبی در کنار هم قرار داده شوند. اگر شما جنگیدن با طبیعت سرد ماشین را متوقف کنید یاد می‌گیرید که به مرور زمان چگونه می‌توانید در مراحل کار نکات تازه‌تری را فرا بگیرید.

کاراکتر به‌عنوان هسته مرکزی انیمیشن‌سازی است. انیمیشن‌ساز بدین‌وسیله با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کند. ساختن کاراکتر می‌تواند نمایانگر ارتباط بین شخصیت فیلم و نویسنده آن باشد. زمانی که یک طراح اثر را به انیمیشن سینمائی تبدیل می‌کنند، تأیید می‌کند که در طراحی دوبعدی آرامش بیشتری وجود دارد و تبدیل و تولید دوباره یک سری برنامه‌ها مشکل است طرح شما باید ساده باشد، تا حدی که طراح آزادی عمل داشته باشد. این کار در گرافیک سینمائی بسیار مشکل است، اما شاید باید با طراح ارتباط خوبی برقرار کنید (زیرا طراح در واقع سازنده کاراکترها است) شما برای دوری از اشتباه باید به‌طور مداوم با طراح خود در ارتباط باشید.

● پیش از اجراء طراح مقداری فکر کنید
طراحی و تفکر پیش از ترسیم طرح، موضوع بسیار مهمی است با بهره‌گیری از ابزار انیمیشین‌سازی می‌توان همه چیز را متوقف کرد و بهتر است شما نیز پیش از آنکه چیزی را در حالت وقفه قرار دهید با یک طراح مشورت کنید.
تصویرها باید با همان سرعت که شی‌های شبیه‌سازی شده در دنیای واقعی حرکت می‌کنند، محاسبه و به روزرسانی شوند. در این میان استفاده از ابزارهای Scretch, squash,Motionblur بسیار مفید است.
● تولید انیمیشین EOOIE E THE SQUIO توسط جرج لوپز
مؤسسه دلفیتو به همراه ”جورج لوپز“ در انیمیشن کمدی یک ساعت و نیمی Eddie & The Squid یک ار تیمی انجام می‌دهند. این فیلم در مورد برادران لاتینو است. لوپز، قنش مدیر اجرائی پروژه را نیز بر عهده دارد. شرکت تولیدکننده ویدئوهای خانگی و تلویزیونی دلفینو انیمیشنی را تولید کرده که بالغ بر یک میلیون دلار هزینه داشته ”دان اشلی“ رئیس شرکت، ”ریک نی‌هولم“ مدیر اجرائی و ”برت مرهر“ انتخاب شخصیت‌ها را به‌عهده دارند.
دلفینو این فیلم را به کمک FOX نمایش می‌دهد. به امید اینکه بینندگان بسیاری را به خود جلب کند. اشلی می‌گوید: شرکت، فن‌آوری تازه‌ای را در انیمیشن‌سازی دستی ارائه کرده است و این امکان را فراهم آورده تا یک فیلم یک ساعت و نیمی در طول هشت هفته تولید شود. این شرکت قصد دارد چهار انیمیشن دیگر را در سال آینده تولید کند.
● ساخت قطره مایعات در Cinema ۴D
▪ Path Deformer
درست است که روش‌های گوناگونی برای انجام این‌کار وجود دارد، اما کار با هیچ یک نمی‌تواند راحت‌تر از Cinema ۴D باشد، به‌ویژه برای کاربران مبتدی، در این شیوه آموزشی، روش‌های ساده‌ای برای انجام کارهای تقلیدی در زمینه انباشته شدن مایعات آبکی وجود دارد که چند مورد از آن را بیان می‌کنیم.

در این روش به یک سوژه، خط چندگانه و Path Deformer Pro نیاز دارید.

Path Deformer یکی از پلاگین‌هائی است که سیستم کاری بسیار ساده‌ای دارد. شما نه تنها به‌راحتی می‌توانید روش کاری آن را درک کنید، بلکه می‌توانید با کمک گرفتن از خلاقیت خود انیمیشن‌هائی بسازید و در عرض چند دقیقه حاصل کارتان را ببینید. Renato Tarabella که ساز پلاگین‌های محبوب نیز برای پلاگین‌های خود استاد تازه‌ای شامل کارهای دستی برای NOTA و Path Deformer ساخته است.

این بهترین پلاگین موجود برای کاربران مبتدی است. با وجود اینکه روش و چگونگی کار با آن ساده به‌نظر می‌آید، اما ممکن است چگونگی ساخت آنچه را که می‌خواهید کمی سخت باشد. اگر می‌خواهید در این پلاگین شروع خوبی داشته باشید، باید به کمک ابزارهای زیر در CINEMA ۴D شکل مایعات را ایجاد کنید؛
▪ Spline
▪ Particle emitter
▪ Sphere
▪ Null Object
▪ Metaball
نشریه تخصصی کامپوتر و هنر

Asalbanoo
12-05-2007, 07:34
انجمن بین المللی فیلمساز انیمیشن ( آسیفا) در سال ۱۹۶۰ در انسی فرانسه تشکیل شد و امروز بیش از ۳۵۰۰ عضو در سراسر دنیا دارد . انجمن های ملی آسیفا در کشورهای مختلف شعبه های این انجمن هستند. این انجمن یک فصلنامه به نام "Asifa News" دارد که به سه زبان انگلیسی ، فرانسه و روسی چاپ و برای اعضا ارسال می شود.

● هدف:
هدف اساسی انجمن عبارت است از اعتلای هنر انیمیشن ومعرفی آن به جامعه ، ایجاد تفاهم و ارتباط فرهنگی و هنری، و حفظ و اعتلای سینماگران انیماتور و سایر کسانی که در این حرفه فعالیت می کنند.
● فعالیت و برنامه های آسیفا:
۱) فراهم آوردن زمینه مناسب برای رشد و یادگیری هنر انیمیشن از همه طرق ممکن.
۲) حضور و شرکت فعال در مجامع بین المللی فیلمسازان انیمیشن.
۳) برگزاری گردهمایی های فرهنگی مانند جشنواره - کنگره- سمینار - سخنرانی - نمایش فیلم - بزرگداشت فیلمسازان.
۴) مبادله اطلاعات هنری بین اعضا و سایر ارگانها و نهادهای مشابه و انتشار بولتن و خبرنامه و مقاله هنری.
۵) ایجاد مراکز اطلاعات و آرشیو انیمیشن برای هر نوع مراجعه آموزشی یا تحقیقی.
۶) ترغیب هنرآموزان و علاقه مندان انیمیشن از طریق انتخاب فیلمهای برتر و اهدا جوایز یا هر طریق موثر دیگر.
۷) کمک به آموزش انیمیشن در ارتباط با مراکز آموزش سینمایی و انیمیشن کشور و سایر متقاضیان از طریق ارتباط با استادان و صاحبان حرفه انیمیشن.
۸) ایجاد مرجعیت صالح برای تثبیت حقوق این حرفه و داوری یا حکمیت در موارد لزوم.
● آسیفای ایران ( انجمن سینمایی فیلمسازان انیمیشن ایران)
آسیفای ایران براساس الگوی آسیفای جهانی از سال ۱۳۵۹ به همت نورالدین زرین کلک و همکاری مهین جواهریان و تنی چند از انیماتورها و مدرسین دانشگاه فعالیت خود را آغاز نمود و در سال ۱۳۶۵ اساسنامه این انجمن شکل نهایی و مدون خود را یافت . اکبر عالمی و سعید توکلیان نیز در طول راه در تشکیل این انجمن بسیار کوشیدند.

انجمن غیر انتفاعی آسیفای ایران در سال ۱۳۶۵ به آسیفای بین الملل پیوست . دفتر این انجمن در تهران و دارای صندوق پستی شماره ۱۹۷۸/۱۹۳۹۵ است و نشریه رسمی آن " آسیفا ایران " می باشد که قبلا بانامهای مضحک قلمی و انیماتور نیز انتشار یافته است.

آسیفای ایران سه نوع عضو می پذیرد : عضو پیوسته، عضو وابسته و عضو افتخاری.
۱) شرط عضو پیوسته اشتغال به حرفه انیمیشن است.
۲) دانشجویان و دوستداران انیمیشن می توانند به عضویت وابسته آسیفای ایران درآیند.
۳) افراد خارج از این حرفه، که در پیشبرد اهداف آسیفا نقش مهمی داشته باشند یا وجودشان در این انجمن مفید باشد، بنا به تشخیص هیئت مدیره به مدت یک دوره به عنوان عضو افتخاری آسیفا برگزیده می شوند.
آسیفای ایران از دو رکن تشکیل شده است : مجمع عمومی و هیئت مدیره .
مجمع عمومی از اجتماع عموم اعضا ، هر دو سال یک بار برای تعیین خط مشی عمومی ، اصلاح اساسنامه و انتخاب هیئت مدیره تشکیل می شود.

هیئت مدیره شامل سه نفر عضو ثابت، دو عضو علی البدل و یک نفر بازرس است که هر دو سال یک بار توسط مجمع عمومی انتخاب می شوند.
برگرفته از کتاب "تاریخچه انیمیشن در ایران "
مهین جواهریان
CNN

Asalbanoo
15-05-2007, 17:39
فستیوال جهانی كارتون (WCC) در بالاترین و بزرگترین سطح صنعت انیمیشن و كارتون در دنیا مطرح است كه از تاریخ ۳ ? ۶ اكتبر ۲۰۰۴ در ششمین نشست خود در شهر پكن چین برگزار شد.
بسیاری از كاریكاتوریست‌های مشهور و سازمان‌های ذیربط در این كنفرانس شركت كردند و رسانه‌های معتبر اخبار آن را به تمام دنیا گزارش كردند. كمیته برگزار كننده, این كنفرانس را مبدل به یك فستیوال جهانی كارتون كرد كه تمام جنبه‌های مختلف این هنر را در بر بگیرد, به این منظور كه یك ارتباط جهانی در بالاترین سطح بین كاریكاتوریست‌ها از كشورهای مختلف و سازمان‌های مربوط با موضوع طنز و ماهیت ملی آن در قرن ۲۱ برقرار شود.

رویدادهای مهم این فستیوال عبارت بود از: عرضه نمایشگاهصنعت انیمیشن و كمیك در سال ۲۰۰۴ ? نمایشگاه نسخ اصلی طرح‌های اساتید كارتونیست‌های جهان ? مسابقه بین‌المللی لقآثارانیمیشن و كمیك در سال ۲۰۰۴ ? مباحثه در مورد صنعت انیمیشن و كمیك چین فعالیت‌های گوناگون مربوط به زمینه‌های مختلف كارتون؛ كمیك استریپ, كاریكاتور, تصویرسازی و انیمیشن.در این كنفرانس بالغ بر ۳۰۰ كارتونیست خارجی و داخلی, حضور داشته و هزاران نماینده صنعت انیمیشن و كارتون گرد‌هم آمده بودند, تا در مورد تحصیلات آكادمیك, نمایشگاه‌ها, تجارت, معاملات تجاری, رقابت خلاق, در عرصه كارتون, كاریكاتور و انیمیشن به بحث بنشینند.
نفرانس زمانی برگزار ‌شد كه چین پنجاه‌و‌پنجمین سالگرد و تعطیلات ملی خود را به مدت یك هفته طی می‌كرد بنابراین پیش‌بینی می‌‌شد استقبال بسیار چشمگیر و بی‌سابقه‌ای از این مراسم انجام گیرد.

(بیش از ۵۰۰ هزار بازدید كننده)اولین فستیوال انیمیشن, كارتون و كمیك (IACC) به سفارش وزارت فرهنگ چین و حمایت انجمن مطالعاتی فرهنگ مشرق زمین برگزار ‌شد و به سازماندهی انجمن‌های ذیل برپا گردید:انجمن فرهنگ مشرق زمین ? انجمن كمیك استریپ چین ? آكادمی مجله خبری طنز چین ? انجمن هنرمندان طنز چین ? روزنامه طنز و كاریكاتور چین? موسسه توسعه فرهنگ پكن ? انجمن كارتون هنك‌كنگ ? اتحادیه هنرمندان تایپه ? اتحادیه بین‌المللی ویتی‌ورلد آمریكا ? انجمن كارتونیست‌های كره ? خانه كاریكاتور ایران ? فدراسیون انجمن‌های كارتونیست‌های شرق آسیا و كمپانی عصر سبز فرهنگ پكن
● مقررات كلی
الف) برای ترویج, تبادل انیمیشن, كارتون و گسترش و یافتن استعدادهای جدید در انیمیشن,‌ كارتون و كمیك كمیته برگزار كننده كنفرانس جهانی كارتون تصمیم به برگزاری مداوم این برنامه گرفته است.
ب) كمیته مسابقات عهده‌دار برگزاری مسابقات و مسئول نظارت و مدیریت و ارزیابی و اهدای جوایزبود.
ج) برپایی مسابقات:

۵ نوع مسابقه در این فستیوال عبارت بودند از:
▪ كارتون
▪ انیمیشن
▪ تصویرسازی
▪ كاریكاتور
▪ كلام در داستان‌های انیمیشن و كمیك

د) موضوع مسابقه:
▪ موضوع مسابقه كاریكاتور: مشهورترین چهره‌ها در زمان ما
▪ موضوع مسابقات دیگر: جهان سبز, خانه, رویا و آزادی عقیده

هـ ) كمیته مسابقات از ۱۵ جولای تا ۱۵ سپتامبر دعوت به همكاری نمود.

و) جوایز مسابقات:

مدال طلا, نقره و برنز در هر قسمت از مسابقه و به ترتیب ۱۰۰۰, ۵۰۰ و ۳۰۰ دلار به علاوه ۵ جایزه ویژه هر برنده یك مدال و یك دیپلم افتخار و كاتالوگ نفیس مسابقه را نیز دریافت می‌نماید.
ز ) هیئت داوران (كارتونیست‌های مشهور دنیا) عبارت بودند از:
۱) بخش مسابقه كارتون:
زوپینگ فی Xu pengfei (كارتونیست معروف و سردبیر روزنامه طنز و كاریكاتور چین)
جولیان پناپای Julian pena-pai (كارتونیست معروف رومانیایی و مدیر هنری خانه نشر اچینوكس Echinox)
داچوان زیا Xia Dachuan (كارتونیست معروف و رئیس تالار هنر كارتون پكن)
جین هوی Jin Hui (كارتونیست معروف چینی)

۲) مسابقات انیمیشن:
ربه‌كا جین بریستوف (عضو كمیته آكادمی اسكار, عضو موسسه آمریكایی هنر و علوم و كارگردانی و هنردیجیتال, دانشگاه پكینگ)
ژوری ون برگ Juric Weinberg (كارگردان, استاد كرسی انیمیشن انجمن فیلم HFF آلمان)
سان لی جون Sun Lijun (رئیس كرسی انیمیشن آكادمی فیلم پكن)

۳) مسابقه تصویرسازی:
جوزابو Joe szabo (مسئول اتحادیه بین‌المللی كارتون ویتی‌ورلد)
فامن Fa man (مصورساز مشهور آلمانی)
یولیانگ Yu Liang (كارتونیست و تصویرگر معروف)
ژوتائو Xu Tao (كارتونیست و تصویرگر معروف)

۴ مسابقه كاریكاتور:
زانگ یائونینگ Zhang Yaohing (كارتونیست‌ معروف,‌ دبیر انجمن خبر كارتون چین)
مسعود شجاعی طباطبایی (كاریكاتوریست و مدیر خانه كاریكاتور ایران)
ووجیان جون Wu Jianjun (كارتونیست معروف چین)
لیوهونگ Liu Hong (كاریكاتوریست مشهور و دبیر دائمی مجله بین‌المللی كمدی پكن)

۵) مسابقه كلام در داستان‌های انیمیشن و كمیك با هیئت داورانی كه در بالا نامبرده شده قضاوت ‌شد.
ایران انیمیشن

Asalbanoo
30-05-2007, 09:51
در مصاحبه ها، والت همیشه به شوخی می گفت توسط زنانی که زندگی و کارش را تحت تأثیر قرار داده اند، محاصره شده و حتی سگش هم ماده است! موردی که والت را بسیار مورد توجه زنان قرار داد، احترام به هوش و استعداد آن ها نبود، بلکه استخدام آن ها در صنایعی که سابقاً توسط مردان قرق شده بود، همانند انیمیشن و پارک های بازی.
انیمیشن های دیزنی، البته پُر از زنان قوی و جذاب است و از «مینی ماوس» تا «تینکربل» تا «سیندرلا» تا «جسیکا رابیت» تا – در این اواخر- «کیم پاسیبل». زنانی که صداپیشگی این شخصیت ها را برعهده داشتند، به اندازه خود آن ها جذاب هستند: «جودی بنسون»، «آیلین وودز»، «النور آئودلی»، «ورنا فلدون» و «سوزان اگان» «اولین «بل» در صحنه «برادوی» و هم چنین صداپیشه «مگ» در انیمیشن «هرکول») البته این ها تعداد محدودی از زنان بزرگ دیزنی هستند. حتی زنان فیلم های دوران والت زنانی با اراده و شخصیت قوی بودند، همانند «دوروتی مک گوایر»، «جَنت مونرو» و «کیم ریچاردز».

به نظر می رسد این لیست پایانی ندارد. اشخاص دیگری نیز بودند همانند؛ «راسی تیلور» (صداپیشه مینی ماوس که با «وین آلواین»، صداپیشه میکی ماوس ازدواج کرد) «جولی اندروز» (و شخصیت معروفش در دیزنی، «مری پاپینز»)، «مارگارت کری» (مرجع زنده تینکر بل)، «تینی کلاین» (اولین تینکر بلی که بر روی قلعه زیبای خفته پرواز کرد و او در آن زمان یک مادر بزرگ بود)، «آدریانا کاسلوتی» (صدای سفید برفی که در سال ۱۹۹۴ زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت)، «مری کاستا» (صدای پرنسس «آئورا» در زیبای خفته که در سال ۱۹۹۹ زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت)، «جولی ریهم» (اولین سفیر دیزنی لند در ۱۹۶۵)، یا حتی مادر والت، «فلورا دیزنی»، که تلاش و زحمت و تشویق های او والت دیزنی دوست داشتنی ما را به وجود آورد. ما در زیر نگاهی کوتاه به زنانی که تاریخ دیزنی را شکل داده اند می اندازیم.

● مری بلر:

کارش را در استودیوهای دیزنی از سال ۱۹۳۹ آغاز کرد و به زودی به خاطر رنگ آمیزی و طراحی اش که در فیلم هایی همانند؛ «آلیس در سرزمین عجایب» و «سه تفنگدار» و فیلم های کوتاهی همانند «Susie the Blue Coupe» و «خانه کوچک» مشهور است، به یکی از محبوب ترین زنان والت تبدیل شد. او یکی از طراحان کلیدی جاذبه «این دنیای کوچک است» بود و دیوار the Contemporary Resort را در WDW طراحی کرد.

او در ۱۹۹۱ زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت و سال گذشته «جان کین میکر»، تاریخ نگار انیمیشن، کتابی درباره آثار وی منتشر کرد. در سال ۱۹۵۳، بلر سازمان دیزنی را ترک کرد تا بتواند فارغ از عضویت در سازمانی به تبلیغات و تصویرگری کتاب کودک بپردازد. یک دهه بعد، والت دیزنی شخصاً از او درخواست کرد تا «این یک دنیای کوچک است!» را طراحی کند. در آخرین سال های زندگی اش، مشکلات خانوادگی و شخصی و هم چنین مصرف بی رویه مشروبات الکلی، باعث خراب شدن سلامت جسمی و روحی و به دنبال آن، هنر بلر گردید. او در ۱۹۷۸ در سوکل، کالیفرنیا، در سن ۶۷ سالگی درگذشت.

● لیندا وولورتون:

نویسنده فیلم نامه «Homeward Bound: The Incredible Journey» و هم چنین نسخه انیمیشنی «دیو و دلبر». او فیلم نامه «دیو و دلبر» خود را برای اجرای تأتری بر روی صحنه برادوی، تنظیم کرد.

● لوسیل مارتین:

کارش را در دیزنی از ۱۹۶۴ آغاز کرد و سپس منشی والت دیزنی، ران میلر و مایکل ایسنر گردید. در ۱۹۹۵، او معاونت رییس هیأت کارگردانان را برعهده گرفت.

● ویرجینیا دیویس:

بازیگر خردسالی که در کارتون های هالیوودی اولیه والت دیزنی، «کمدی های آلیس»، نقش آفرینی می کرد. او اولین بازیگری است که با استودیوهای دیزنی قرارداد بست. هریت برنز: اولین زنی که به خاطر قوه تخیل اش و نه قدرت کار اداری اش استخدام شد. او در طراحی و ساخت جاذبه های پارک تفریحی دیزنی سهم فراوانی داشت.
می توان از میان کارهای فروان وی، به «کلاپ میکی موس» در دهه ۱۹۵۰ و پرندگان آوازخوان «اتاق تسخیر شده Tiki» اشاره کرد. او در سال ۲۰۰۰، زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت.

● جویس کارلسون:

او شغل اش را در «دپارتمان رنگ و جوهر» دیزنی آغاز کرد اما در خلال کار بر روی «نمایشگاه جهان» (۱۹۶۴) به بخش Imagineering (مهندسی تخیل) منتقل شد و در آنجا در بخش «این دنیای کوچکی است!» به کار مشغول شد. او در ساخت و برنامه ریزی تمامی نسخه های برنامه در تمام پارک های تفریحی دیزنی در تمامی نقاط جهان، مشارکت داشته است. او در سال ۲۰۰۰ زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت. تاریخ نگار دیزنی، «جیم کورکیس»، در کتاب تازه منتشر شده «مردمان والت» مصاحبه جالبی با وی کرده است.

● آلیس دیویس:

همسر انیماتور خلاق مارک دیویس، او در رشته طراحی لباس و ساختمان با استودیو دیزنی همکاری می کند. از کارهای وی می توان «این دنیای کوچکی است!» و «دزدان دریای کارائیب» یاد کرد که در فیلم «دزدان ...» او کمربند ویژه ای برای صحنه های اکشن فیلم طراحی کرد.

● جولی تیمور:

اولین زنی که برای نمایش موزیکال «شیر شاه» در روی صحنه برادوی در ۱۹۹۸ برنده جایزه تونی شد. او در همان سال به خاطر طراحی لباس نمایش، جایزه تونی دیگری نیز دریافت کرد. علاوه بر آن، اضافه کردن تعدادی شعر، و طراحی ماسک و عروسک های نمایش «شیر شاه» برعهده او بود.

● بتی تیلور:

والت دیزنی شخصاً او را برای نمایش Slue Foot Sue انتخاب کرد. نمایشی که بلندترین نمایش تاریخ تأتر لقب گرفت، چرا که به مدت ۳۱ سال در Golden Horseshoe Revue در دیزنی لند، از سال ۱۹۸۷- ۱۹۵۶ به اجرا درآمد. در ۱۹۹۵ لقب زن افسانه ای دیزنی به او اعطا شد. آنت فاینسلو: یکی از تفنگداران اولیه که در بسیاری از فیلم های دیزنی همانند «Babes in Toyland»، او در سریالی که خودش کارگردانی آن را برعهده داشت، «کلوپ میکی موس» نقش آفرینی می کرد.

● دولورس ووگت:

مدیر اجرایی والت از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۵ کتی بیومونت: صداپیشه و مدل طراحی برای آلیس در «آلیس در سرزمین عجایب» و وندی در «پیترپن»؛ هم چنین صدای او را برخی از جاذبه های پارک تفریحی دیزنی می توان شنید. در ۱۹۹۸، زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت.

● لئوتا تومیز:
یکی از خلاق ترین افراد دیزنی که او بیشتر به شکل صورت گوی کریستالی در جاذبه «خانه جن زده»، مادام لئوتا، در دیزنی لند می شناسند. صداپیشگی مادام لئوتا را النور آئودلی (صدا پیشه ملفیسنست)، (جادوگر بدجنس «زیبای خفته») و مادام تریمین (مادر ناتنی «سیندرلا») برعهده دارد. آئودلی تنها زنی است که صداپیشگی او شخصیت منفی را در آثار دیزنی برعهده داشت. صدای واقعی لئوتا در آواز جاذبه «خانه جن زده»، بازدیدکنندگان را به بازگشت به خانه جن زده دعوت می کند.

● شارلوت مکارک:

خیاطی که برای اولین بار عروسک های مخملی میکی و مینی ماوس را درست کرد و از آن پس، برای استودیو دیزنی کار کرد و عروسک های مخملی بسیاری از شخصیت های دیزنی را ساخت.

● برندا چپمن:

اولین زنی که به عنوان سرپرست هیأت داستان نویسی یک انیمیشن، «شیرشاه» منصوب شد. او طراحی استوری بردهای «دیو و دلبر» و «نجات دهندگانی از زیر زمین (برناردو بیانکا۲» را نیز برعهده داشته است.

● بیانگا ماژولی:

از ایده ها و نقاشی های وی در بسیاری از انیمیشن های کوتاه دیزنی (همانند «المر فیله») و فیلم های بلند مانند «پیترپن» و «سیندرلا» استفاده شده است.

گریس بیلی:

40 سال برای دیزنی کار کرد، در بیشتر اوقات رییس بخش دپارتمان نقاشی و جوهر دیزنی بود و در آنجا زنانی که در آن دپارتمان کار می کردند را آموزش می داد و بر کارشان نظارت می کرد. در سال ۲۰۰۰، زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت.

● هلن استنلی:

همسر دیوی کراکت در سریالی به همین نام، او مدلی بود که دو تن از پرنسس های دیزنی براساس او طراحی شدند (سیندرلا و پرنس آئورورا (زیبای خفته)).

● لیلیان باندز دیزنی:

همسر والت دیزنی، یکی از پر نفوذترین و پرتأثیرترین زنان در پشت پرده. تغییر نام موش از «مورتیمر» به «میکی» را از کارهای او می دانند. مهم ترین کارش کمک به ساخت Walt Disney Concert Hall در لوس آنجلس بود. در سال ۲۰۰۴، زن افسانه ای دیزنی شد.

● دیان دیزنی میلر:

دختر والت دیزنی و همسر ران میلر. او اولین کتاب را درباره زندگی والت دیزنی نوشت و افسانه والت را به کمک CD و DVD و وب سایتی که به زندگی و موفقیت های او می پردازد، زنده نگه داشت. به زودی موزه ای در منطقه سان فرانسیسکو می سازد.

● ادنا فرانسیس دیزنی:

همسر «روی او» دیزنی و مادر «روی. ای.» دیزنی یکی از مورد احترام ترین زنان در تاریخ دیزنی به خاطر حمایت از شوهرش در مقابل موکل های بین المللی دیزنی. در سال ۲۰۰۴ زن افسانه ای دیزنی لقب گرفت.

● هیلی مایلز:

بازیگر «پولیانا» (که جایزه ویژه آکادمی اسکار را به خاطر آن دریافت کرد) که در بسیاری از فیلم های زنده دیزنی همانند «دام والدین» و «That Darn Cat» بازی کرده است.

● سیسلی ریگرون:

کلید دار اقامت گاه والت دیزنی در دیزنی لند و یکی از کسانی که بیشترین تأثیر را در پیشرفت تورهای Disney Guest Relation و برنامه سفیر دیزنی داشت.


وید سیمپسون
ترجمه: مهیار جعفرزاده
پیلبان انیمیشن

alitopol
30-05-2007, 11:34
مژگان جان با دستهی پر برگشتی
مرسی
بابا محلت بده بخونیمشون

Asalbanoo
31-05-2007, 20:02
استودیوی والت دیزنی (دیسنی)، نهم خرداد ماه سال ۱۹۲۲ با ۴۰ دلار سرمایه شخصی «والت دیسنی» تاسیس شد و با گذشت ۸۵ سال سرمایه این استودیو به میلیاردها دلار بالغ می شود. این استودیو امروزه از بزرگترین مراكز تولید و عرضه فیلم های انیمیشنی و سینمایی جهان به شمار می رود و تولیدات آن مخاطبان گسترده ای در گروههای سنی مختلف در سراسر جهان دارد. این شركت تا پایان سال ۱۹۹۷ با سرمایه ای بیش از ۳۷ میلیارد دلار و فروش سالانه ۲۲ میلیارد و ۷۷ میلیون دلار، در مقام نخست شركت های پولساز فیلمسازی جای داشت. والت دیسنی بنیانگذار كمپانی دیزنی در سال ۱۹۰۱ در ایالت ایلی نویز آمریكا، شهر شیكاگو، به دنیا آمد. پدر او یك كانادایی ایرلندی تبار و مادرش از نسل آلمانی های آمریكایی تبار بود. والت یكی از ۵فرزند خانواده بود. او بیشتر دوران كودكی خود را در آنجا در یك مزرعه گذراند. او خیلی زود علاقه مند به نقاشی و هنر شد و به جای انجام دادن تكالیف مدرسه از حیوانات و طبیعت نقاشی می كشید. به گزارش ایرنا دیسنی در هفت سالگی نقاشی ها و طرح های خود را به همسایگان می فروخت. علاقه او به پدیدآوردن آثار هنری ماندگار از زمانی پدیدار گشت كه او قسمتی از دیوار اتاقش را با زغال نقاشی كرد. والت برای تحصیل دبیرستان مك كینلی در شیكاگو را انتخاب كرد. در آنجا، علایقش را بین نقاشی و عكاسی تقسیم كرد. او در انتشار روزنامه مدرسه نیز همكاری داشت. همچنین، بصورت شبانه در آكادمی هنرهای زیبا برای بالابردن توانایی های نقاشی و طراحیش شركت می كرد. پدر او مردی سخت گیر و عبوس بود و والت همیشه پول كمی داشت، ولی همیشه از تشویق مادر و برادر بزرگترش برخوردار بود. حتی بعد از اینكه خانواده والت به كانزاس سیتی مهاجرت كردند ، دست از پرورش استعدادهای نقاشی خود برنداشت. او علاوه بر نقاشی به بازیگری نیز علاقه مند شد و در مدرسه و تئاتر محلی شهر فعالیت نمایشی داشت. در سال، ۱۹۱۸ والت به صلیب سرخ ارتش پیوست و به فرانسه اعزام شد. او در آنجا، یكسال راننده آمبولانس بود. آمبولانس او پوشیده از نقاشی هایش بود. پس از بازگشت از فرانسه تصمیم گرفت بصورت تجاری به فعالیت های هنری دست بزند. او خیلی زود براساس تجربیاتش متوجه هنر متحرك سازی شد. او شركت Laugh-O-Gramsرا تاسیس كرد و به تهیه انیمیشن برای شركتهای محلی كانزاس سیتی پرداخت. ولی پول او به آخر رسید و شركتش ورشكست شد. اما دیسنی با این شكست از هدف خود دست برنداشت. او نمونه ای از كارهای قبلی خود را برداشت و راهی هالیوود شد تا كسب وكار جدیدی بیابد و این در حالی بود كه هنوز ۲۲ سالش تمام نشده بود. برادر وی، روی دیسنی (Disney Roy) در كالیفرنیا بود. او مشوق والت بود و حس مشتركی با وی داشت. دو برادر در كالیفرنیا با ۲۵۰ دلار خود و ۵۰۰ دلاری كه قرض گرفته بودند، یك كارگاه در گاراژ عمویشان تاسیس كردند. به زودی آن ها سفارشی برای آلیس در سرزمین عجایب - از كارهای قبلی والت- از نیویورك دریافت كردند. دو برادر پس از آن كار خود را گسترش دادند و به یك دفتر در هالیوود انتقال یافتند. این جدیت و باور والت بود كه بعدها او را در صدر اجتماع هالیوود قرار داد. استعداد او برای اولین بار در كارتون صامت Plane Crazy متبلور شد و در سال ۱۹۲۸اولین كارتون صدادار را با شخصیت «میكی ماوس» ارائه داد. او همچنین برای اولین بار كارتون های رنگی را ارایه كرد و برای دو سال به تنهایی از این گونه انیمیشن تولید می كرد. در ۱۹۳۲ برای اولین بار جایزه «استودیو آكادمی» را دریافت كرد. در سال ۱۹۳۷ فیلم تمام انیمیشن سفیدبرفی و هفت كوتوله را ارائه داد كه هزینه ساخت آن ۱۴میلیون ۹۹هزار دلار بود و هنوز یكی از بزرگترین شاهكارهای تاریخ متحرك سازی شناخته می شود. در پنج سال بعدی استودیو والت دیسنی چندین فیلم بلند متحرك دیگر نیز تهیه كرد.
در سال ۱۹۴۰ استودیو والت دیسنی بیش از یكهزار هنرمند، متحرك ساز، قصه نویس و تكنسین داشت و كار ساخت

یك استودیو دیگر نیز به پایان رسیده بود، گرچه در طول جنگ جهانی ۹۴ درصد امكانات استودیو در اختیار ساخت فیلم های تبلیغاتی و آموزشی برای دولت و ارتش بود. با رشد فیلمسازی و متحرك سازی والت دیسنی متوجه یكی دیگر از رویاهایش شد، یك پارك تفریحات. برادرش این سرمایه گذاری را سود ده نمی دانست و هیات مدیره و چند تن از بانكداران را قانع كرد كه درخواست والت برای پول را نپذیرند. ولی والت متوجه منبع دیگری برای تامین سرمایه شد، تلویزیون. در آن زمان تلویزیون به عنوان جدیدترین وسیله سرگرمی شناخته شده بود. والت با كمپانی ABC از اولین پخش كنندگان تلویزیونی قرارداد بست. او پنج میلیون دلار سرمایه دریافت كرد و در قبال آن متعهد شد میكی ماوس را وارد برنامه های تلویزیونی كند. این پارك در ۱۹۵۵ افتتاح شد.

ولی این شروع كار بود. او در مركز ایالت كالیفرنیا ۴۵ مایل مربع زمین خریداری كرد و پس از هفت سال در اكتبر «۱۹۷۱جهان دیزنی» شامل پارك تفریحی جدید، نمونه ای ساخته شده از شهرهای آینده و استودیو Disney-MGM افتتاح شد. والت دیسنی در سال ۱۹۶۶ درگذشت.

Asalbanoo
03-06-2007, 17:27
▪ موسیقی: هانس زیمر
▪ خواننده: برایان آدامز
«تا حالا چیزی نمی دانستم» Nothing I`v Evere Known الان احساس می کنم، مثل برگی در نسیم هستم که نمی داند به کجا پرتاب می شود نمی داند به کجا می رود من خودم را در جایی یافتم، که هرگز فکر نمی کردم آنجا باشم در یک چرخه می گردم درباره خودم و تو فکر می کنم چطور بگویم وقتی که نمی دانم چه بگویم حالا چکار کنم، خیلی چیزها تغییر کرده است .
تا حالا چیزی نمی دانستم، که چنین حسی در من ایجاد کند تا حالا چیزی نمی دانستم، که مرا مجبور به ماندن کند اما من اینجا هستم، که مرا مجبور به ماندن کند اما من اینجا هستم، آماده حضور تو من عوض شدم، من افتادم، من صدای خانه ام را می شنوم هی، من هیچ وقت چنین احساس قوی ای نداشتم.
اوه نه مثل این است که تا حالا چیزی نمی دانستم حالا تو کسی هستی که من به دنبالش بودم تو کسی هستی که نیاز دارم تو کسی هستی که به من دلیل باور کردن می دهی ستاره ای را دنبال می کنم، که به جایی که تو هستی مرا راهنمایی کند احساسم آنقدر قوی است، که ممکن نیست اشتباه باشد «من همیشه برمی گردم» I Will Always Return من شنیدم که باد مرا صدا می کند صدایی که مرا به خانه هدایت می کند آتش جرقه می زند، شعله ای که هنوز در حال سوختن است می گوید من همیشه به سوی تو باز می گردم می دانم که راه طولانی است، اما خانه جایی است که تو باشی هر جایی که تو باشی، من راهی به آنجا پیدا می کنم من مثل رودخانه می تازم، من خورشید را دنبال می کنم.
مثل عقابی پرواز می کنم، به سوی جایی که به آن تعلق دارم نمی توانم مسافت ها را تحمل کنم، نمی توانم تنهایی خواب ببینم نمی توانم منتظر دیدار تو باشم، بله من در راه خانه هستم حالا می دانم که این حقیقت دارد همه راه های من به تو می رسد و در این ساعت تاریکی عزیزم نور تو مرا پیش می برد تو مثل یک رودخانه می تازی، مثل خورشید می درخشی می توانی مثل عقاب پرواز کنی تو تنها کسی هستی که من در هر غروب دیده ام و از همه این ها آموخته ام اوه این به خاطر توست، که من همیشه باز می گردم «جایی که به آن تعلق دارم» This is Where I Belong من صدای وزیدن باد بر دشت را می شنوم صدایی قوی، که نام مرا می خواند مثل رودخانه وحشی است .
مثل خورشید گرم بله اینجاست، جایی که به آن تعلق دارم زیر این آسمان درخشان، جایی که عقاب ها پرواز می کنند اینجا بهشت است، جایی که خانه اش می خوانم این ماه بر فراز قله ها این نجوای درختان این موج های آب بیا نگذاریم چیزی من را از اینجا دور کند چون هر چه می خواهم، در اینجا هست و وقتی ما با هم هستیم، ترسی وجود ندارد و هر جا من پرسه بزنم، یک چیز یاد گرفته ام اینجا جایی است که من همیشه، همیشه به سوی آن باز می گردم «در شیپورها بدمید» Sound The Bugle در شیپورها بدمید، فقط برای من بنوازید وقتی فصل ها عوض می شوند، مرا به یاد بیاورید که چگونه بودم حالا دیگر نمی توانم ادامه دهم، حتی نمی توانم دیگر شروع کنم دیگر هیچ چیز برایم باقی نمانده، جز یک قلب خالی.
من یک سربازم، زخمی و ناتوان از جنگیدن چیز زیادی برایم نمانده، مرا کنار بگذارید یاد بگذارید یک گوشه دراز بکشم در شیپورها بدمید، به آن ها بگویید من اهمیتی نمی دهم دیگر جاده ای را نمی شناسم، که به جایی منتهی شود بدون روشنایی کوچک که مرا در تاریکی هدایت کند همین جا بخواب، تصمیم بگیر دیگر ادامه ندهی سپس از آن بالاها، جایی در دور دست صدایی تو را می خواند، به یادت می آورد که کی هستی اگر خودت را رها کنی، شهامتت به زودی از دست می رود پس امشب قوی با ش .
به خاطر بیاور کی هستی بله تو الان سربازی هستی، که در یک نبرد جنگیده یک بار دیگر آزادی در انتظار توست، بله پس ارزش جنگیدن دارد «من اینجا هستم» من اینجا هستم، این منم جایی که بیش از هر جای دیگر مشتاق آن بودم من اینجا هستم، و فقط من و تو هستیم امشب ما به آرزوهایمان می رسیم (به رویاهایمان تحقق می بخشیم) اینجا دنیای جدیدی است، یک شروع تازه است که با طپش قلب های جوان زنده است امروز روز جدیدی است، یک طرح نو است من منتظر تو بودم من اینجا هستم ما اینجا هستیم، تازه شروع کرده ایم و بعد از یک زمان طولانی، زمان ما آمده است بله ما اینجا هستیم، هنوز هم پُرقدرت درست در جایی که به آن تعلق داریم من اینجا هستم، کنار تو و ناگهان جهان تازه شد من اینجا هستم.
جایی که می خواهم آنجا بمانم و هیچ چیز سر راه ما قرار ندارد من اینجا هستم، این منم «برادرانی در زیر نور خورشید» من رویایی داشتم، از یک چمنزار وسیع و گسترده من رویایی داشتم، از یک آسمان سپید صبحگاهی من رویایی داشتم، که در آن ما با بال های طلایی پرواز می کردیم و تنها من و تو بودیم، فقط من و تو به دنبال ندای قلب برو، بچه کوچک باد غربی صدایش را دنبال کن، که تو را به خانه می خواند رویاهایت را دنبال کن، اما همیشه من را به خاطر داشته باش من برادر تو هستم، در زیر نور خورشید ما مثل پرندگانی از یک گونه هستیم ما مثل دو قلب هستیم که با هم ارتباط دارند.
برای همیشه یکی شده ایم مثل برادرانی در زیر خورشید هر کجا که صدای باد را در دره شنیدی هر جا که دویدن بوفالوها را دیدی هر جا که بروی من در کنارت خواهم بود چون تو برادر منی، برادری در زیر نور خورشید «نمی توانی مرا بگیری» You Can’t Take Me برو در نبرد دیگری مبارزه کن، من یک شب دیگر می تازم بیا، امتحان کن من راه خودم را می روم و احساس خوبی ندارم من باید برگردم، نمی توانم شکست را بپذیرم همه چیز خوب است، من راهی پیدا می کنم تو به هیچ صورتی نمی توانی مرا شکست دهی هیچ وقت بر روی چیزی که نمی دانی درونش چیست، قضاوت نکن مرا تحریک نکن.
من با آن می جنگم هرگز تسلیم نشو، هرگز نبرد را واگذار نکن اگر نتوانی یک موج را مهار کنی نمی توانی سوار آن شوی نمی توانی بدون دعوت بیایی هرگز تسلیم نشو، هرگز نبرد را واگذار نکن نمی توانی مرا بگیری من آزادم چرا همه چیز اشتباه پیش رفت، می خواهم بدانم چه اتفاقی می افتد این چیزی که مرا مهار می کند، چیست من در جایی که انتظار دارم، نیستم باید نبرد دیگری آغاز کنم من با تمام قوایم می جنگم من خودم را آزاد می کنم، حالا می بینی بله، تو در مسیر من قرار داری پس بهتر است مراقب باشی «نگذار برود» «Don’t Let Go» باور نمی کنم که این لحظه رسیده باشد باور کردن این که ما تنها هستیم، خیلی مشکل است چیزهای زیادی برای گفتن و انجام دادن هست محال است که آن ها را انجام ندهیم.
اگر من چنین احساسی داشته باشم می توانی مرا ببخشی چون ما تازه همدیگر را دیده ایم، بگو همه چیز رو به راه است پس بیا این احساس را بگیر و پرورش بده هرگز نگذار، هرگز نگذار که از دست برود نگذار چیزهایی که باور داری از دست برود تو به من چیزی دادی که آن را باور داشته باشم نگذار این لحظات از دست برود نگذار چیزهایی که احساس می کنی از دست برود من نمی توانم چیزهایی که احساس می کنم بیان کنم نگذار برود .
نه من نمی گذارم، حالا ممکن است من روحم را برایت عریان (آشکار) کنم یا بیایم و بی پرده بگویم که تو زیبا هستی چون چیزی است که نمی توانم بیان کنم احساس می کنم که در میان باران تند پریده ام تو باعث شدی که احساسات من، به سرعت بتازند نمی توانم در برابر لبخند شیرین و زیبای تو مقاومت کنم پس این احساس را بگیر و پرورش بده هرگز نگذار، نگذار که از دست برود من تمام زندگی ام در انتظار بود که این لحظه را به خوبی احساس کنم حس کردن تو تمام شب را پُر می کند پس بیا، این لحظات را محکم نگه داریم .


پریسا کاشانیان
پیلبان انیمیشن

pedram_ashena
04-06-2007, 02:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

● خلاصه داستان:
«استیم بوی» داستانی علمی – تخیلی است که در دوره ویکتوریا اتفاق می افتد و توسط یکی از استادان انیمیشن ژاپنی کارگردانی شده است. داستان درباره سه نسل از یک خانواده انگلیسی است که درگیر اختراعی پیشرفته درباره بخار شده که فیلم آن را همانند نیروی اتمی قرن ۱۹ می پندارد. شاید اتفاق هایی که در فیلم می افتد، براساس واقعیت شکل گرفته باشند، اما آن ها در طوفان بازی های بد، که از اکشنی پُر سر و صدا، بی هدف و تکراری به وجود آمده است، از بین می رود.
فیلم در سال ۱۸۶۶ با مجموعه ای از آب های یک غار یخی آغاز می شود که خلوص فوق العاده آن برای آزمایش خانواده «استیم»، که درباره ذخیره نیرو توسط بخار تحت فشار است، لازم می باشد. «ری استیم» جوان (به صداپیشگی آنا پاکوئین) قهرمان پسر فیلم است که پدرش، «ادی» (آلفرد مولینا) و پدر بزرگش «لرد استیم» (پاتریک استیوارت) در پیشرفت این تکنولوژی سهم فراوانی دارند. روزی «ری» بسته ای توسط پُست از پدر بزرگش دریافت می کند، بسته توسط افراد بدجنس که لباس های سبک ویکتوریایی تیره رنگی پوشیده و ادعا می کند «من یک بدمن بدجنسم» تعقیب می شود.
بسته حاوی یک توپ بخار است که بخار را با فشاری فوق العاده بالا در خود ذخیره کرده است. توپ، که توسط «لوید» اختراع شده، یک منبع نیرو انقلابی یا یک وسیله کشنده که هر لحظه می تواند منفجر شود است. خودتان تصمیم بگیرید. «ری» سعی می کند با اختراع عجیبی که شبیه یک تک چرخه که در ماشین لباسشویی گیر کرده، فرار کند اما دستگیر شده و به ساختمان مرکزی «مؤسسه اوهارا» که می خواهد از این اختراع برای نیرو محرکه یک ماشین جنگی استفاده کند.
شاید حدس بزنید: نام دختر خانواده «اوهارا»، «اسکارلت» است. تاریخ اكران: ۱۸ مارس ۲۰۰۵ به صورت محدود استودیو: تریومف فیلمز (سونی) كارگردان: كاتسوهیرو اوتومو نویسنده فیلم‌نامه: كاتسوهیرو اوتومو صداپیشگان: آنا پاكویین، آلفرد مولینا، پاتریك استوارت ژانر: اكشن، ماجراجویانه، انیمیشن، درام، علمی- تخیلی «اوتومو» شیوه جدیدی را آزمود از زمانی كه «كاتسوهیرو اوتومو»‌، انتظارات مردم در مورد انایم‌ها را در بازار آمریكا با فیلم قابل توجه «آكیرا» تغییر داد، ۱۷ سال می‌گذرد.
دیگر لازم نیست یك مشت آدم خودشان را در كتابخانه یا اتاق نمایش فیلم حبس كنند تا كارتون‌های ژاپنی زبان را با كمك یك دفترچه راهنما كه به آن‌ها این ایده را می‌داد كه شخصیت‌ها چه می‌گویند، تماشا كنند؛ «آكیرا» موج نویی در نمایش انایم به وجود آورد. «آكیرا» با حضوری در حدود دو سال در صدر فیلم‌های ویدیویی پُرفروش آمریكا، اولین انیمیشن ژاپنی بود كه توجهی در خور كه به گفته برخی سال‌ها این ژانر از آن محروم بود را به دست آورد و منجر به باز شدن پای دیگر پروژه‌ها برای پخش سینمایی و یا ویدیویی در آمریكا گردید. در آن فیلم ما شاهد تولید در آینده بودیم که حکومت نظامی دیکتاتوری آن نمی توانست از عهده کنترل گروه های موتور سوار یاغی برآید.
برای تماشاگر آمریکایی که با انیمیشن های ملایم با حیوانات زیبا و داستان های پریان بزرگ شده بود، انیمیشن فیلم یک کار هنری، تصایور خیره کننده و صدا منحصر به فرد بود. فیلم دیگر «اتومو» (Roujinz) ۱۹۹۱، درباره ماشین کامپیوتری برای سالمندان بود که وظایفش، وسیله راه رفتن رخت خوا، تشخیص و درمان بیماری، ماساژ و سرگرمی بود؛ اما صاحبان مدل جدید دستگاه ۱۰۰-Z، متوجه می شدند که چه بخواهندو چه نخواهند نمی توانند آن را ترک کنند و در کل ایده فیلم درباره زندگی انسانی تحت سلطه ماشین ها بود. برخلاف دیگر كارگردان مشهور فیلم‌های انایم، هایائو میازاكی («شاهزاده مونونوكه»، «Nausicaan»)، انایم‌های «اتومو» بیشتر مورد توچه تماشاگر عام قرار می‌گیرد. «میازاكی» توجهات و تشویقات را به خاطر خط داستانی سنگین، مملو از كنایات و استفاده از اسطوره‌های ژاپنی كسب كرده است،‌ در حالی كه شیوه «اتومو»، داستان‌گویی صریح است كه وقتی با نقاشی‌های زیبا كه از مشخصه‌های كارهای وی است درمی‌آمیزد، باعث جلب تماشاگران فراوانی می‌شود. این ویژگی در آخرین فیلم سینمایی «اتومو»، «استیم بوی»، به خوبی مشهور است.
دیدگاه «اتومو»، انتخابی غیر دیزنی برای نوجوانانی كه با «Nickelodeon» و كارتون‌های یكشنبه صبح بزرگ شده‌اند – و بزرگ‌سالانی كه هیچ گاه «شاهزاده قو» را فیلم مناسبی برای تعطیلات آخر هفته نمی‌دانند، است. شیوه داستان‌گویی و كارگردانی وی انیمیشن سینمایی را وارد عصر جدیدی كرد، كه برای سال‌ها، هالیوود از درك آن عاجز بود و به تازگی به آن هنر دست یافته است. برخلاف بیشتر فیلم‌های انایم، از جلمه «آكیرا» ساخته اتومو، داستان «استیم‌بوی» در فضایی متفاوت از دیگر فیلم‌های انایم رخ می‌دهد.
به جای توكیو پیشرفته در آینده یا یك جمعیت ساكن در فضا یا یك امپراتوری تخیلی آسیایی، «اتومو» انگلستان اواخر دهه ۱۹ را با جزییات زیبا و حیرت‌انگیز بازسازی كرده و آنچنان صنعت پیشرفته‌ای به تكنولوژی عصر ویكتوریایی داده كه از فیلم می‌توان به عنوان نمونه‌ای از ژانر Steam Punk برای سال‌‌ها یاد كرد. فیلم در قلمرویی آغاز می‌شود كه روزی آلاسكا خواهد شد. پروفسور «لوید استیم»، به صداپیشگی ستاره سابق «پیشتازان فضا: نسل آینده»، «پاتریك استوارت»، در حال انجام دادن آزمایشی است كه رد آن یك كره برنجی اسرار‌آمیز به مجموعه‌ای از لوله‌ها و اتصالات، متصل شده باعث از بین رفتن ساختمانی در نزدكی محل آزمایش و كشته شدن تمامی افراد داخل آن و هم‌چنین پسر بزرگ پروفسور، پروفسور «ادوارد استیم» (به صداپیشگی «آلفرد مولینا»، «راك اوك اسپایدرمن۲») می‌باشد.
فلاش فوروارد به دهكده‌ای در انگلستان؛ خانواده «ادوارد استیم» در حال انجام دادن كارهای روتین روزانه خود هستند. «ری» (به صداپیشگی آنا پاكین)، سرگرم اختراع ماشین بخار دست‌ساز خود است تا این كه پست پادشاهی بسته‌ای عجیب حاوی همان دایره برنجی اول فیلم از طرف «لوید استیم» برایش می‌آورد.
این سرآغاز سكانس باورنكردنی از تعقیب و گریز می‌شود كه در آن وسیله نقلیه دست‌ساز «ری مایك تانك» كه با نیروی بخار كار می‌كند، یك قطار و یك وسیله نقیله كه تنها در رمان‌های «ژول ورن» می‌توانید پیداش كنید، شركت دارند. به زودی «ری» متوجه می‌شود كه در وسط نقشه‌ای بین دولت، یك شرت بین‌المللی و پدر بزرگش است و تنها هوش و ذكاوتش می‌تواند او را از بیشتر مخمصه‌ها نجات دهد.
اشکالی که از نظر زمانی در فیلم سوالی در فیلم پیش می آید: مؤسسه شیطان صفت «اوها» را می خواهد نمایشگاه «Great Exhibition» را خراب کند چون که پرنس «آلبرت»، «کریستال پالاس» را مکانی برای نمایش برتری انگلستان در انقلاب صنعتی کرده است. ولی Great Exhibition در ۱۸۵۱ برگزار شد در حالی که فیلم در ۱۸۶۶ اتفاق می افتد، پس تاریخ چه می شود؟ «استیم بوی» بهترین فیلم‌‌نامه‌ای كه تا حالا نوشته شده نیست و با اطمینان می‌توان گفت كه شخصیت‌هایش از عمق كافی برخوردار نیستند،‌ اما نیازی هم به آن‌ها ندارد.
داستان به شیوه‌ای پیش می‌رود، كه تماشاگر هیچگاه احساس نمی‌كند كه می‌تواند به قسمت‌هایی از فیلم نگاه نكند یا این كه از روی خستگی خمیازه بكشد یا دوشی بگیرد. تصاویر، به خصوص صحنه اوج فیلم كه در آن تانك‌ها و زره‌های دوره ویكتوریا در مقابل هم در جنگ بین پلیس لندن و نیروی دریایی سلطنتی، صف‌آرایی می‌كنند، بسیار حیرت‌آور است.
به جزییات توجه منحصر به فردی شده، هر شیر، اتصال لوله و لباس خود نمونه‌ای از یك كار هنری است اما توجه به جزییات باعث نشده كه فیلم فراموش شود. اكثر فیلم‌های انایم این تمایل را دارند كه به جلوه‌های بصری توجه فروانی كنند و فیلم‌نامه فراموش می‌گردد. خوشبختانه، «استیم بوی» این نقطه ضعف را ندارد و اگر قسمت‌های ضعیف فیلم‌نامه را كه تعدادش انگشت شمار است را كنار بگذاریم از فیلم‌نامه‌ای جامع و محكم برخوردار است.
نسخه‌ای كه در آمریكا و در دیگر كشورهای انگلیسی زبان پخش شده، ۱۰۶ دقیقه‌ای است در حالی كه نسخه پخش شده در ژاپن ۱۲۶ دقیقه، این مدت زمان كوتاه شدن ممكن است برخی از نقاط ضعیف در فیلم‌نامه را توجه كند كه مطمئناً آن نسخه را در DVD خواهیم دید، درست همان اتفاقی كه برای «آكیرا»ی اتومو افتاد.
تنها نقطه ضعف بزرگ فیلم، شیوه پخشی كه استودیو در نظر گرفته است. «استیم بوی» یكی از محدود انایم‌هایی است كه می‌تواند تماشاگران زیادی را در آمریكا به سینما بكشاند. به جای آن، فیلم به صورت محدود توسط كمپانی سونی پخش می‌گردد، بیشتر شهرها فراموش شده و در شهرهای پخش شده نیز، فیلم تنها در خانه‌های هنر به نمایش درمی‌آید.
این جای تأسف است چرا كه مخاطب عام از فیلم بسیار لذت می‌برد و كودكان و بچه‌های بزرگ‌تر می‌توانند والدینشان را به همراه خود به سینما بكشانند و والدین برخلاف «روبات‌ها» كه فیلمی مخصوص كودكان بود،‌ می‌توانند از تم بزرگ‌سال فیلم لذت فراوانی ببرند.

pedram_ashena
04-06-2007, 02:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و برگشته است . بله «دافی داک» ، اردک معروف شرکت وارنر این بار در نقش داک داجر ( اردک از زیر کار در رو ) به صحنه برگشته است ، منتها نه روز عادی در قرن بیستم یا حتی بیست و یکم بلکه در قرن بیست و چهارم و نیم !. چند حلقه در صفحه تلویزیون شما ظاهر می شود ، وسط حلقه ها موشکی به فضا پرتاب می شود .
موسیقی روی این تصاویر شما را به یاد فیلم «تاندربال» از مجموع جیمزباند می اندازد ، شنیدن صدای تام جونز هیجان شما را بیشتر می کند . بعد تصویری از دافی داک که لباس مخصوص کاپیتان های فضایی را پوشیده است صفحه را پر می کند . کنارش نوشته شده است : دافی داک در نقش داک داجر . تام جونز به خواندن ادامه می دهد و تصاویر شما را به یاد آماده شدن بت من می اندازد .
بعد : پورگی پیگ در نقش «اسپیسی کدت» ( کارآموز فضایی ) . باز چند تصویر از داک در شرایط متفاوت . دوباره: «مارون ماریتان» ( آدم کوچولوی مریخی ) در نقش فرمانده مریخ. حالا چند سفینه مریخی «سفینه داک» را تعقیب می کنند و بعد روی صفحه ( پس زمینه ای در فضا ) حروف اسم داک داجر در کنار هم جمع می شوند. به دنبال آن ، به سرعت و با آهنگی که حس و حال جنگ ستارگان را می دهد اسم آن قسمت مثلاً قسمت ۱۲۰۲۰ « جاسوسی که مرا دوست ندارد » نویسندگان آن و در آخر کارگردانان ظاهر می شود .
اولین تصویری که .... یه لحظه صبر کنید : دافی داک ؟ داک داجر ؟ این ها کی هستند ؟ از کجا آمدند ؟ معمولاً با شنیدن اسم شرکت وارنر ، اولین تصویری که به ذهن ما می رسد خرگوش خاکستری شیطانی است که همیشه هویجی به گوشه لبش است و از ما می پرسد : « هی چی شده رفیق ؟ » ولی خوب می دانیم که او تنها شخصیت خلق شده در این کمپانی نیست: «رود رانر»، «ویل اکایوت»، «تویتی»، «اسپیدی گنزالس»، «پورکی پیگ» و ... «دافی داک». وی برای اولین بار توسط کارگردان پر آوازه شرکت «تکس اوری» خلق شد و در کارتون « شکار اردک پورکی » بازی کرد .
این کارتون که در سال ۱۹۳۷ ساخته شد ، معرف کاملی برای دافی بود . اردک سیاه کوچکی با حلقه ای سفید به دور گردنش ، دیوانه و مضحک که دنیای کارتون های سیاه و سفید را زیر و رو کرد . کسی که مدام « وهو وهو » و خنده های بلند سر می داد و جلوی شکارچی مثل «پورکی پیگ» بدون ترس ایستادگی می کرد . بنابر گفته ای، اگر «میکی موس» کارتون را مردمی می کرد، گروه «دافی داک» و «پورکی پیگ» آن را واقعاً خنده دار ساخت. اما «دافی داک» بیشترین بخش تکامل خودش را مدیون تلاش های «چاک جونز» است. در سال ۱۹۴۸ در دافی داک تغییراتی ایجاد شد .
بلندتر و استخوانی تر و ژولیده تر شد. شخصیتش هم از کسی که همیشه برنده و خوشحال بود به بازنده ای که هیچ وقت راضی نمی شد تغییر کرد . او در چندی از بهترین کارتون های «جونز» بازی کرد. ولی وقتی که از طرف کارگردان های دیگر شرکت وارنر با استقبال زیادی مواجه نشد (آن ها ترجیح می دادند از شخصیت قدیمی او استقاده کنند) «جونز» اورا در اواسط دهه پنجاه بازبینی کاملی کرد و تا امروز هم به همین شکل باقی ماند.
او که همیشه در ابتدا نا موفق است ، در نهایت از این بابت خوشحال می شود. «جونز» در برابر دافی شخصیت های زیادی گذاشت: «نستی کنستی»، «مارون مارتین»، «المرفود»، خودش (در شاهکار جونز به نام « داک دیوانه می شود») و در نهایت «باگزبانی». یکی از این کارتون ها « داک داجر در قرن بیست و چهارم و نیم » بود که در سال ۱۹۵۳ پخش شد و پایه ای برای ساخته شدن سری «داک داجر» در سال ۲۰۰۳ شد. «جورج لوکاس» ( خالق جنگ ستارگان ) از این کارتون خوشش آمد . همین باعث شد که در سال ۱۹۸۰ «جونز» یک قسمت دیگر از این کارتون را به نام « داک داجر و بازگشت به قرن بیست و چهارم و نیم» بسازد و هم زمان با فیلم «جنگ ستارگان» پخش بکند.
حالا داستان از چه قرار است: «داک داجر» ( دافی داک ) در دوران ما منجمد می شود و در سال ۲۳۵۰ دوباره به زندگی عادی باز می گردد. به دلایلی کاملاً نامشخص، سمت کاپیتانی یکی از فضاپیماهای نیروی محافظ زمین را می گیرد. مرتباً پیغام هایی دریافت می کند که ردشان می کند تا وقتی که کار آموز فضایی اش (اسپیسی کدت ) وادارش می کند آن ها را اجرا کند. او در اکثر موارد با فرمانده مریخی (مارونی) درگیر می شود. در کنار این ها بازیگران دیگری هم هستند: سگ مارونی کی- نائین (K-۹) ، پروفسور آی کیو بالا (کسی که در تیتراژ اولیه می بینیم که «داجر» را به زندگی عادی بر می گرداند) ملکه مریخ ( کسی که به اندازه ای که عاشق «داجر» است، از او متنفر است.)
رییس «داجر» و شخصیت های دیگری که در بعضی از قسمت ها به صورت مهمان حضور دارند، «نستی کنستی» و «یوسمیت سام» که نقش رییس بربرهای فضایی را دارد. کارگردان های این مجموعه علاوه بر استفاده کردن از خصوصیات شخصیت های «وارنر»، به استفاده از سایر ژانرهای معروف دیگر پرداخته اند.
از تیتراژ اول ( که به درستی باید آن را تأثیرگذار نامید) و با صدای «تام جونز» که ما را وارد حال و هوای «جیمز باند» می کند، تا قسمت معرفی که با آهنگ مخصوص «جنگ ستارگان» وارد فضای کارتون می کند، تا انواع شخصیت های مهمان، از جمله؛ «دراکولا» در قسمت «می خواهم به چنگت بیارم» حضور ربات کمکی که صحنه آخر قسمت « دوست پرنده » را کاملاً شبیه کارتون « غول آهنی » می کند. لباسی که بر تن «ملکه مریخ» است به مانند لباس «پرنسس ویا» در آخرین سری «جنگ ستارگان» است.
در قسمت دهم «داجر» اتفاقی جایش با یکی از قهرمانان گروه سبز پوش عوض می شود، که کاملاً یادآور کمیک استریپ های آمریکایی است. کارگردانان جوان این مجموعه («اسپایک برندت» و «تونی کرون» ) به خوبی توانستند ما را از روابط بین شخصیت ها آگاه کنند و همین موضوع خود باعث خلق موقعیت های طنز بسیاری شده است، که همیشه در هر نقطه ای از داستان پراکنده است. شاید ابتدا ما واقعاً نفهمیم که چرا «داک داجر» به سمت کاپیتانی رسیده است. ولی در طول قسمت های مختلف متوجه قابلیت های او به عنوان یک کاپیتان قابل اعتماد می شویم. هرچند که همه این ها با شوخی های فروانی همراه است.
به عنوان مثال در قسمت «بازگشت به آکادمی» بعد از این که «داجر» در هر سه مرحله از تعلیماتش رد شده است، تصمیم می گیرد که رتبه خودش را در دفتر سرهنگ «امیلی» عوض بکند . (امیلی اسم مرد هیکل گنده ای است!) وقتی که سرهنگ «امیلی» می بیند که در دفترش به جای رتبه دی منفی، آی مثبت است و داجر برای او و ما توضیح می دهد چه طوری این کار را کرده است. سرهنگ امیلی کاملاً به هم می ریزد: سرهنگ امیلی [عصبانی]: تو شبونه اومدی و این کار را کردی؟ داک داجر: آره. سرهنگ امیلی [در حال انفجار]: هیچ کس تا به حال جرأت این کار را نداشته. [با حالتی متفاوت] بهت تبریک می گم داجر. [داجر دیپلم اش را می گیرد] این تنها قابلیت داجر نیست.
در «جاسوسی که من را دوست نداشت» هم می بینیم که داجر به سادگی از سد مریخی ها می گذرد تا سیاره ای را نجات دهد. هرچند این قسمت تلنگری هم به فیلم های اکشن ضعیف می زند. البته وقتی که به جنبه های دیگر او پرداخته می شود، می توانیم پیش خودمان او را تا حد یک شخصیت کاملاً سطح پایین ببینیم. در شروع «آن ها مغز داجر را دزدیدند» داجر در کافه ای نشسته، دختری زیبا مشغول خواندن است، داجر در یک نگاه عاشق او می شود. وقتی که به در اتاقش می رسد، بوی دهانش گل ها را خشک می کند.
در اتاق دختر هم آنقدر خرابکاری می کند که آخر با سوزاندن گیس بلندش با لگدی از اتاق ، بیرون می شود. البته وقتی که فرمانده مریخی مغز او را عوض می کند، جریان کاملاً فرق می کند. علاوه بر این ، گاهی شوخی ها، شکل دیگری به خود می گیرند: رییس رستوران مریخی: «من اومدم که باهاتون رقابت کنم». رییس رستوران زمینی: «تو نمی تونی ، مشتری های ما با شخصیت هستند».
رییس رستوران مریخی «جدا»؟ [بلند] سیب زمینی سرخ کرده با همبرگر مجانی! [سالن در یک لحظه خالی می شود] ( صحنه ای از رفتن «داک») [ داک داجر و کدت برای فرار، سوار سفینه بربرها می شوند] رییس بربرها ( یوسمیت سام ): «این وحشی ها رو دستگیر کنید». ( صحنه ای از « خوک عمل » ) در طول سریال می فهمیم که ملکه مریخ عاشق داک داجر است و دکتر «آی کیو» ! با نقشی که شبیه دکتر «فرانک اشتین» ( البته با کمی اغراق ! ) دارد ، همیشه به کلاه خودش که یک لامپ است می نازد.
در یکی از قسمت ها هم بعد از اتمام تیتراژ اولیه عوض این که صحنه معرفی آن بخش را ببینیم، به شکل کارتون های قدیمی وارنر نام « ماجراهای ماروین و کی - ناین » بر روی صحنه ظاهر می شود. این تنها قسمتی از مجموعه اول داجر است که به جای پرداختن به او ، ما ماروین و سگش را به جای قهرمان می بینیم. آن ها برای بازی گلف آمده اند.
این بار «کی _ ناین» مریخ را از دست موش های آشوب گر، که می خواهند بمب اتمی را به آنجا بفرستند، نجات می دهد. گروه وارنر هم این بار با به کارگیری خصوصیات فردی متکبر، ترسو و خودنما به نام «دافی داک» و با ترکیب آن با قهرمانی همچون «داک داجر» شخصیتی به ما می دهد که راحت می تواند برای خنداندن استفاده شود.
تمام این ها به همراه استفاده درست از عناصر دیداری و شنیداری و با کمک ابزار کاملاً نمایشی (دراماتیک ) باعث می شود که این کارتون با خودش شادی را به خانه های ما آورد و لحظاتی فراموش نشدنی را ایجاد کند. همین است که به گفته کارشناسان، «داک داجر» در جمع پنجاه کارتون برتر قرن حاضر قرار گیرد. خوب حالا دیگر می توانیم کارتون را تماشا کنیم. راستی این سؤال قدیمی را همیشه می پرسند: کدام بهتر است ؟ «دافی» یا «باگز»؟ شما بگویید ؟

Asalbanoo
04-06-2007, 02:52
سلام دوست عزیز....

تاپیک واسه انیمیش موجوده

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

pedram_ashena
04-06-2007, 02:57
سلام عسل جان.شما هم مثل وجدان بیدار من هی مج من و بگیر.
ممنون بابت همکاریت

Asalbanoo
05-06-2007, 12:45
برخی از شخصیت های دنیای کودک آنقدر شناخته شده اند که حتی برای ضرب المثل ها و اشاره ها نیز از آنها استفاده می شود. مثلا هیچ ربطی ندارد که شما در ایران به دنیا آمده باشید یا آفریقا یا هر جای دیگر، اما اگر کسی دروغ بگوید و بخواهید به نوعی به او یادآوری کنید که این کار درست نیست کافی است بگویید «دماغت داره دراز می شه». آن وقت او فورا می فهمد که شما متوجه دروغ او شده اید. درست است. داریم درباره پینوکیو صحبت می کنیم. همان عروسک چوبی لوسی که هروقت دروغ می گفت، دماغش دراز و درازتر می شد تا آنجا که از پنجره اتاق هم بیرون می رفت و بعد پری آبی مهربان باید یک فکری به حالش می کرد.
پینوکیو یک شخصیت معروف برای بچه های دنیاست. آنقدر کارتون های جورواجور درباره اش ساخته اند، آنقدر داستانش را خلاصه کرده اند و از آن کتاب های مختلف منتشر کرده اند و آنقدر آن را روی صحنه های نمایش در تمام دنیا اجرا کرده اند که همه او را می شناسند. خوب واقعا هم موضوع زیبا و جذابی دارد. درس های خوبی هم به بچه ها می دهد.
حتی اگر بچه ها دوست نداشته باشند که بزرگ ترها خیلی به آنها نصیحت کنند، اما این قصه در حالی که خیلی جذاب و دوست داشتنی است، می تواند در نهایت بچه ها را به فکر کردن وادار کند؛ اینکه بی ادبی با بزرگ ترها چقدر زشت است و انسان ممکن است حتی آنها را از دست بدهد و بعد تازه بفهمد که چقدر اشتباه کرده، اینکه دوست بد می تواند مسیر زندگی آدم را عوض کند و اینکه اگر به جای مدرسه سر از شهربازی و تفریح درآوردی سرانجام به یک خر بی ارزش تبدیل می شوی، اما اهمیت پینوکیو در این است که همه این پندها را به زبان قصه بیان می کند و نتیجه گیری را برعهده خود بچه ها می گذارد.
حالا این سوال مطرح می شود که آیا نویسنده این قصه یک بچه یا نوجوان بوده؟ اصلا چه کسی داستان پینوکیو را نوشته و این شخصیت چوبی با آن پاهای لاغر و دراز چطوری وارد دنیای بچه ها شده؟
همان طور که از اسم پینوکیو می توان حدس زد، این یک اسم ایتالیایی است. نویسنده داستان هم ایتالیایی است. یک ایتالیایی که وقتی این قصه را می نوشت دیگر بچه نبود. در حقیقت از دنیای کودکی خیلی هم فاصله گرفته بود، اما او این توانایی را داشت که خاطرات کودکی اش را حفظ کند و سعی کند آن را طوری به بچه های دیگر منتقل کند که برایشان جالب باشد. آخر او کودکی سختی داشت و خاطرات بدی از دوستانش در دل او انبار شده بود. دوستانی که با او در یک محله بزرگ شده بودند، اما مسیر دیگری را انتخاب کرده بودند و سرانجام زندگی آنها را با خودش برده بود... برده بود به جایی که دیگر از آنها نشانی باقی نمانده بود. برخی در زندان، برخی در حال انجام کارهای سخت و بی نتیجه و برخی در حال فراموشی.
«کارلو کولودی» نویسنده پینوکیو ۱۸۰ سال پیش یعنی در سال ۱۸۲۶ در ایتالیا به دنیا آمد. او در یکی از شهرهای زیبا که امروز به عروس شهرهای ایتالیا مشهور است یعنی فلورانس به دنیا آمد، اما زندگی در فلورانس با یک خانواده ۱۰ فرزندی کار راحتی نبود. مخصوصا اینکه پدر و مادر او کاری از دستشان برنمی آمد و برای اداره خانواده پرجمعیت شان به خدمتکاری مشغول بودند. اما کارلو از همان ابتدا تصمیم گرفت که مثل پدر و مادرش سخت زندگی نکند و برای همین خوب درس خواند.
آنقدر خوب که کارفرمای پدرش هزینه های ادامه تحصیل او را فراهم کرد و او توانست دوره دبیرستان را هم پشت سربگذارد. البته کارلو به خواست او که آرزو داشت از این پسر یک کشیش خوب بسازد، عمل نکرد و در عوض وارد دنیای کتاب شد. چون او همراه با تحصیل در یک کتاب فروشی کار می کرد، با کتاب ها خیلی دوست بود و سرانجام هم به یک روزنامه نگار تبدیل شد.
روزنامه نگاری که در آن سال ها به دنبال بهبود زندگی مردم بود و سعی می کرد از طریق نوشته هایش به مردم برای رسیدن به دانش بیشتر کمک کند. کارلو خاطرات زیادی از دوران تحصیل داشت؛ از مدرسه هایی که درس خواندن در آنها خیلی سخت بود، بچه ها را تنبیه می کردند و بسیاری از بچه ها به دلیل فقر و بیسوادی خانواده شان اهمیت باسواد شدن را درک نمی کردند. بعدها این مسئله مشکل پینوکیو هم شد و وقتی پدرژپتو برای او کتاب خرید، او خیلی راحت به جای مدرسه سر از تماشاخانه درآورد و مشکلات بعدی یکی یکی ظاهر شدند.
کارلو کولودی وقتی ۵۵ ساله شده بود، داستان پینوکیو را نوشت. آن هم نه به صورت یک کتاب. او این قصه را به صورت دنباله دار در روزنامه ای که در آن کار می کرد، منتشر کرد؛ یک داستان ۱۹ قسمتی برای کودکان و به زبان آنها. بعد این قصه خیلی مورد علاقه مردم قرار گرفت و نویسنده آنها را در کنار هم و به صورت یک کتاب با ۳۶ فصل چاپ کرد و بعد کتاب راه خودش را پیدا کرد و دست به دست چرخید و به زبان های مختلف ترجمه شد و سر از کشورهای دیگر درآورد.
این کتاب به صورت کامل و مثل نوشته کولودی خیلی سال پیش در ایران هم ترجمه شد. صادق چوبک یکی از نویسندگان خوب ایرانی این کتاب را ۵۰ ـ۴۰ سال پیش ترجمه کرده است. بنابراین، قصه اصلی پینوکیو را با کتاب های کوچولوی ۱۶ صفحه ای که برای بچه های خیلی کوچک به صورت خلاصه منتشر می شود، اشتباه نکنید.
البته بسیاری از دوستداران پینوکیو بیشتر از طریق کارتون هایی که درباره این عروسک چوبی ساخته شده با او آشنا شده اند و یکی از معروف ترین این کارتون ها هم اثری است که توسط والت دیسنی ساخته شده است. حتما این کارتون را خیلی دوست دارید؛ یک کارتون شاد و قشنگ از زندگی ساده و آرام پیرمردی ساعت ساز که دوست داشت بچه داشته باشد و پری آبی مهربان آرزوی او را برآورده کرد، اما این کارتون خیلی با واقعیت کتاب کولودی نزدیک نیست. واقعیت این است که پینوکیو پیش از اینکه به صورت یک عروسک خیمه شب بازی درآید یک تکه چوب بود. یک تکه هیزم که مردی می خواست آن را بردارد و با تبر خرد کند و در بخاری بسوزاند.
اما این تکه هیزم از همان اول هم می توانست ببیند، می توانست حرف بزند. برای همین فریاد کشید و از مرد خواست تا او را در بخاری نیندازد. مرد وقتی فهمید این چوب با بقیه چوب ها فرق می کند، آن را برداشت و پیش دوستش برد؛ همان پیرمرد مهربان که یک مجسمه ساز خیلی فقیر ایتالیایی است.
در قصه اصلی کولودی، پینوکیو از همان ابتدا بی ادب و بی فکر است و تا ژپتو دهانش را درست می کند شروع می کند به داد و فریاد و مسخره کردن ژپتو و تا پاهایش درست می شود، از خانه او فرار می کند و به خیابان می رود. ژپتو او را تعقیب می کند و پلیس این دو نفر را دستگیر می کند. پینوکیو هم می گوید ژپتو می خواسته او را بزند. اینطوری ژپتو به زندان می افتد و پینوکیو با خیال راحت به ولگردی می پردازد.
هدف اصلی کولودی این بود که با این داستان نشان دهد که آدم های خودخواه، تنبل و بی مسوولیت هم خودشان گرفتار می شوند و هم برای دیگران ایجاد گرفتاری می کنند.
او می خواست بگوید اگر آدم قدر مهربانی را نداند، گرفتار موجودات شروری مثل گربه و روباه می شود و سرانجام وقتی به یک خر تبدیل شد، دیگر کسی برایش ارزشی قائل نخواهد شد و پس از اینکه حسابی از او کار کشیدند، او را از بین می برند.
پینوکیو در قصه کولودی یک وجدان هم دارد، اما همان اول زیر پا له اش می کند؛ این است که اشتباهاتش را ادامه می دهد. اما در کارتون والت دیسنی وجدان او که به صورت یک جیرجیرک بامزه ظاهر شده همه اش او را راهنمایی می کند، شعر می خواند و می رقصد.
اما درهرحال پینوکیو بعد از بلاهای مختلفی که سرش می آید، بعد از اینکه می فهمد از قانون کار زیادی برنمی آید و پس از اینکه تا پای مرگ خودش و پدرش می رود، برای نجات زندگی شان به کار سخت و جدی مشغول می شود و اینجاست که پری مهربان برای آخرین بار ظاهر می شود و او را به یک پسر واقعی تبدیل می کند. کولودی قصد نداشت یک قصه سرگرم کننده و تفریحی بنویسد، او می خواست تجربه خودش از زندگی را برای بچه ها نقل کند. برای همین هم اول کتاب را با یکی بود یکی نبود شروع می کند و بعد می گوید، اما بچه ها الان نمی گویم یک پادشاهی بود، چون قصه ما درباره پادشاهان نیست، بلکه یک تکه هیزمی بود....
و به این ترتیب تکه هیزم ما پس از اینکه اهمیت خانواده را فهمید، پس از اینکه دید چه راحت پدر مهربانش را از دست داده و با تلاش او را از شکم نهنگ بزرگ بیرون کشید، اول خودش به اشتباهاتش پی برد، بعد تلاش کرد تا دیگر رفتارهای گذشته اش را تکرار نکند و قدر خانواده اش را بداند و سرانجام لطف پری مهربان شامل حالش شد.


باران گیلانی
روزنامه کارگزاران

Asalbanoo
05-06-2007, 12:48
به انگیزه انتشار كتابی جدید در باره والت دیسنی

تصویری كه كارمندان شركت دیسنی از وی داشتند و برداشتی كه از او در ذهن مردم عادی به وجود آمده بود، به كلی تفاوت داشت .
گاهی زندگی به مصداق هنر است و بعضی اوقات نیز هنر به آینه و نمادی از زندگی افراد بدل می شود و در برخی موارد تشخیص این كه كدام حالت برقرار است و ما با زندگی حقیقی یك فرد مواجه هستیم و یا وجوه هنری كاراكتر وی، بسیار سخت می شود.
برای مثال، شهری كوچك به نام مارسلین را كه در ایالت مونتانای آمریكا واقع است در نظر بگیرید. آن شهر به قدری معمولی و فاقد احساس و خشك نشان می داد كه مدت ها به نظر می رسید از تمامی سطح جهان جدا است و راه خود را می رود و تا ابد هیچ اتفاقی در آن روی نخواهد داد.
چنان شهری حتی وقتی استفاده از اتومبیل باب شد، به آن روی خوش نشان نداد و اهالی معتقد بودند در آن مساحت و حجم كوچك با وسایل سنتی و كوچك تر نقلیه هم به مقصودخواهند رسید و چه نیازی به استفاده از اتومبیل و مانند آن؟ با این حال، مارسلین از یك جهت دیگر شهر مهمی است و هنردوستان حرفه ای آن را به یك خاطر به یاد سپرده اند. مردی كه این تفاوت را ایجاد و مارسلین را به شهری به یادماندنی بدل كرد، كسی نبود بجز والتر الیاس دیسنی و یا همان والت دیسنی معروف. او در سال های حول و حوش ۱۹۰۰ به مدت چند سال در این شهر زندگی می كرد. كمتر كسی به این حقیقت توجه می كند كه چون پدر والت كسب و كارش در آن جا بدرستی به پیش نرفت و دچار مشكلاتی شد، همراه با خانواده خود آنجا را ترك گفت و طبعاً والت را هم با خود برد. هرچه بود والت دیسنی توانست تصویری را با زندگی در آن شهر به دست آورد كه در دهه های بعدی آن را در قالب فیلم های سینمایی مورد نظرش عرضه كرد و ما را به دنیای خیالی دیسنی برد. دنیایی كه سال ها پس از مرگ وی زنده است و به سبب پیشرفت ادوات الكترونیك و قوی تر شدن هنر جلوه های ویژه نما و شكوهی بیشتر از گذشته دارد و تبدیل به جشنواره های بعدی شده است.
اینك از مرگ والت دیسنی ۴۱ سال می گذرد و در این مدت پیوسته اظهار نظر درباره وی و دستاوردهایش ادامه داشته است. برخی می گویند او همان قدر سپید اندیشه بود كه شخصیت هایی مثل سپید برفی. همچنین كسانی اعتقاد دارند او همان قدر تیره و سیاه اندیشه بود كه جادو گران و ساحران و سارقان آثارش.
حقیقت چیست و كدام یك از دو مورد بالا را باید پذیرفت؟ هنوز هم جواب این سؤال مشخص نیست، اما این نكته آشكار است كه نیل گابلر، نویسنده سینمایی و نگارنده شماری از كتابهای هنری تاریخی، كتاب جدیدی را درباره والت دیسنی رو كرده كه تا حدی به ابهامات یادشده پاسخ می دهد. وقتی او دوسال پیش خواستار دستیابی به بایگانی بزرگ دیسنی و مطالعه آن شد، به وی گفتند تنها در صورتی به وی اجازه داده می شود كه كاری جدی و مستند درباره زندگی آن هنرمند رو كند و از حاشیه و طنز صرف بپرهیزد و این كاری است كه گابلر انجام داده است. كتاب او به ما می گوید كه به رغم اتهامات وارده به دیسنی و این كه او گرایش های سیاسی داشت،وی در بخش اولیه زندگی اش واقعاً چنین نبوده و اكثر اتهامات وارده به او به اثبات نرسیده كه این سندی بر بی گناهی وی است و این را نشان می دهد كه مخالفان دینی آن چه نداشته اند، اعتدال گرایی بوده است.
برای دیسنی مدت ها طول كشید تا از مقام شهروندی عادی مارسلین به پدیده عالم فیلمسازی ارتقای درجه بیابد و گابلر این مسیر و كارهایی را كه دیسنی صورت داده، به خوبی در كتابش برای ما تشریح كرده و همین مسأله به كتاب وی جذابیت بخشیده است. به نوشته گابلر، دیسنی در خانواده اش احساس راحتی نمی كرد و با این كه مارسلین آرام و فاقد تنش بود، او چنان احساسی را نداشت. وی مایل بود كه در كار و حرفه ای خاص به موفقیت برسد و آن جا را ترك گوید و در جا و مكانی دیگر مستقر شود و زندگی اش را در شهر دیگری پی گیرد.
این چنین بود كه والت یك شركت تولید كارتون های تبلیغاتی به راه انداخت و در این راه شریكی داشت به نام اوب ایوركز. كار آنها ساخت انیمیشن هایی بود كه هم وجوه تبلیغاتی مورد نظرشان را فراهم می آورد و هم مقاصد هنری آنان راشكل می داد. شركتی كه از این طریق حاصل آمد، به سرعت بدل به یكی از بهترین نمونه های موجود شد و تخصص گرایی و دست و دلبازی دیسنی برای رسیدن به حد كمال در این مورد سهم زیادی در توفیق حاصل داشت. با این وجود، استودیوی حاصله همیشه در مرز بازنشستگی به سر می برد و هر لحظه امكان داشت كه تعطیل شود و حتی وقتی به هالیوود نقل مكان كرد و در آن جا مستقر شد در ابتدا تغییری در این وضعیت به وجود نیامد.
در چنین فضای نامطمئنی بود كه والت دیسنی، میكی ماوس را رو كرد و این كاراكتر كارتونی را اختراع و سینما را متحول و حتی دنیا را عوض نمود. او در این راه ایده های مختلفی را از افراد مختلف گرفت و آنها را با یكدیگر ادغام كرد و چیزی را ساخت كه سال ها است می بینیم و از شیرین كاری هایش لذت می بریم. مهم ترین مشخصه و بزرگترین حسن میكی ماوس، این بود كه اولاً به راحتی و به سرعت می شد وی را از سایرین تفكیك كرد و دوماً در آن ایام كه تمام نقاشی ها باید با دست كشیده می شدند، كشیدن سیما و پیكر او آسان بود و پیچیدگی هم نداشت.
گابلر در كتابش نوشته است: میكی ماوس را باید مخلوق نا امیدی و در عین حال حسابگری والت دیسنی دانست. او از یك سو از جواب ندادن طرح های اولیه كارتونی اش نا امید و ناراحت بود و از جانب دیگر آن قدر حسابگری بر كارش اشراف داشت كه می شد مطمئن بود وی سرانجام راه توفیق را در حرفه اش خواهد یافت و این سرنوشت گریزناپذیر اوست.
دیسنی با تمام وجود می خواست مخلوقی را بر روی پرده سینما بفرستد كه دیرپا و متفاوت با سایرین باشد و آن قدر هم هوشیار بود تا بداند بازار و مردم عادی چه می خواهند و سلایق شان چیست. میكی ماوس و توفیق فراوانش نتیجه و محصول چنان رویكردهایی بود.
بازار و بهتر بگوییم مردم، میكی ماوس را بسیار پسندیدند و شركت دیسنی روی دور افتاد وتعدادی كارتون تحسین شده و موفق دیگر رارو كرد كه «سه خوك كوچك»، «سفید برفی و۷ كوتوله»، «بامبی» و «پینوكیو» از آن جمله بودند. پول و ثروت ناشی از رویكرد وسیع مردم به سالن های محل نمایش این فیلم ها به سمت دیسنی سرازیر شدند، اما گابلر در ادامه كتابش آورده است: «برای والت دیسنی پول زیاد مهم نبود و تنها وجه اهمیتش این بود كه با آن می شد پروژه های بعدی را هم به حركت و اجرا درآورد.»
در همین ارتباط، والت دیسنی كنترل و احاطه ای دقیق را بر مسائل داخل استودیوی خویش داشت و با این كه مردم كارتون های شیرین ساخت استودیوی وی را می دیدند و غرق در لذت می شدند، تصویری كه كارمندان دیسنی از وی داشتند و برداشتی كه از او در ذهن اطرافیانش و مردم عادی به وجود آمده بود، به كلی تفاوت داشت و در كلام آنها، دیسنی مردی سختگیر و كمالگرا بود و حساب هیچ چیز از دستش در نمی رفت و از كارمندانش می خواست كه مثل خود وی جدی و سختكوش باشند و به كم قناعت نورزند.
دیسنی بی رحمی ها و خساست هایی هم داشت كه چند بار باعث شد كارمندان استودیوی او دست به اعتصاب بزنند و بر علیه وی اعتراض - ولو نصف و نیمه - كنند. او وقتی به قصد رسیدن به نقطه كمال و ارائه بهترین تصویر ممكن یك سال وقت را صرف كامل كردن و ارائه كارتون «سفیدبرفی» كرد، حاضر نشد پولی را به كارمندانش و عوامل اجرای فیلم ارزانی دارد كه سزاوار آن بودند. در آن سال ها والت دیسنی تغییر فكر و باور هم داد و آدمی كه در ابتدا اصلاً سیاسی نبود، پس از گذشت چند سال از خطر نیروهای سیاسی شرقی و آدم های ناشناخته در جامعه هنری سخن می گفت و معلوم بود كه نوعی دغدغه افراطی و غیر حقیقی در وی به وجود آمده است و می ترسید كه ایده آل های هنری اش از دست برود و دستاوردهای سینمایی وی ویران شود، اما توضیح و توجیه روشنی برای ترس هایش نداشت.
والت دیسنی در همین ارتباط با برخی افراد رفت و آمد پیدا كرد كه بر خلاف وی، كاملاً سیاسی و جهت دار و آدم هایی تنظیم شده و مطیع بودند و اگر ۴ دهه پس از مرگ وی نیز هنوز بر سربرخی ایده آل های بحث برانگیز دیسنی بحث جریان دارد و ابهام هایی در زندگی او به چشم می خورد، به همین خاطر است.
با این حال، نه گابلر و نه به واقع هیچ كس دیگر شكی ندارد كه دیسنی در حرفه اش یك نابغه بود و اگر انیمیشن به حد و درجه امروز رسیده و كارهای كارتونی این قدر محبوب و پرطرفدار است، در درجه اول به خاطر او و كارهای استودیوی وی بوده كه هنوز هم فعال است و با وجود پیدا كردن رقبایی بزرگ مثل دریم ووركز و فاكس هنوز در حرفه كارتون سازی یك قطب محسوب می شود.در طلیعه سال ۲۰۰۷ و در عالم كارتون سازی كامپیوتری، دیسنی دیگر استودیوی اول محسوب نمی شود و پیكسار كه زیرمجموعه خود دیسنی شده، كارهایی در این خصوص انجام داده كه شاید غیر قابل برآورد و باور نكردنی باشد، اما هنوز هم دیسنی چیزی فراتر از یك رقیب قابل و حتی فراتر از یك استودیوی پیشرو است. وقتی پس از چند سال ركود فیلم های بلند كارتونی از سال ۱۹۸۹ حیات و درخششی تازه را از نو آغاز كردند، باز سردمدار قضیه همین استودیو بود و این چنین بود كه «پری دریایی»، «شاه شیر»، «پوكاهونتاس» و «گوژپشت نوتردام» به صفحه حیات در عالم كارتونی بازگشتند و فروش هنگفتی داشتند.
دیسنی در ۲۰۰۷ چیزی نیست كه در ابتدای دهه ۱۹۳۰ بود، اما هنوز اثر و نقش والت را می‌توانید در آن حس كنید و حسن كتاب گابلر به تصویر كشیدن دیسنی و تشریح این باور و طرز تلقی است، آن طور كه از یادتان نرود و مطالعه اش برای دوستداران آن استاد و بانی فیلم های كارتونی یك الزام گریزناپذیر باشد.


وصال روحانی
روزنامه ایران

mmevooba
20-08-2007, 14:24
واقعا دستتون درد نکنه.
اینا خوندنش 1 هفته طول می کشه وای به حال تهیه کردنش.
خیلی زحمت کشیدین
از زحماتتون ممنونم!

TADAIE
20-08-2007, 16:31
برای اینکه مطلبت کامل تر بشه باید بگم انیمیشن از شاخه هایه رشته گرافیکه تا مقطع فوق لیسانس (توی ایران ) داره در دانشگاه صدا سیما .

3dartmaster
15-10-2007, 15:06
واقعا دستتون درد نکنه.
کارتون درسته:10:

Morteza4SN
16-10-2007, 18:38
به خاطر مطالب ممنون ؛ بايد سر حوصله بشينم بخونمشون ولي يه توضيحي به اين سوال بده :

هدف كلي اين تاپيك چيه ؟ بيشتر جنبه آموزشي داره ؟

اميدوارم من هم بتونم كمك كنم.

3dartmaster
21-10-2007, 20:54
هدف كلي اين تاپيك چيه ؟ بيشتر جنبه آموزشي داره ؟

من فکر کنم آموزشی نباشه.یه سری مطالب که دونستنش خوبه

Asalbanoo
21-10-2007, 21:20
به خاطر مطالب ممنون ؛ بايد سر حوصله بشينم بخونمشون ولي يه توضيحي به اين سوال بده :

هدف كلي اين تاپيك چيه ؟ بيشتر جنبه آموزشي داره ؟

اميدوارم من هم بتونم كمك كنم.


سلام
والا هدف اطلاع رسانی بوده
نمی دونم ممکنه چه کاربردی عملی داشته باشه
واسه خودم که زیاد به انیمیشن و این جور چیزها علاقه ندارم
این مطالب یک اشنایی کلی بهم داد
شاید برای مبتدیان و کسانی که مثل من آگاهی زیادی ندارند هم همین نقش را داشته باشه

برای سطوح بالاتر هم نمی دونم..حرفه ای ها باس نظر بدهند.

ممنون از توجهتون

3dartmaster
22-10-2007, 21:32
کارت درسته Asalbanoo خیلی زحمت میکشی واسه این مطالب...من که خیلی استفاده بردم.

Sara
27-10-2008, 01:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

طراحی شخصیت در انیمیشن که به تعبیر هنرمندان خالق اثر مفهومی گسترده‌تر از چند خط طراحی دارد، عبارت است از ترسیم خلاقانه‌ی جوهره‌ی وجودی شخصیت - که دربرگیرنده‌ی ویژگی‌های شخصیتی در فرم و هیئت ظاهری بوده و شامل تظاهرات بیرونی است - توأم با نحوه‌ی رفتار و اعمال - که همخوانیِ کامل با خصوصیات درونی و نامشهود شخصیت دارد. خصلت‌های درونی کاراکتر، موضوع مادی همچون جسم او نیست که بتوان آن‌ها را طراحی کرد - برای مثال خشم را به شکل مثلث و مهربانی را به صورت دایره - بلکه آثار ناشی از این خصلت‌ها قابل ارایه با کمک طراحی و زمان‌بندی است.
● تفاوت خلق شخصیت در داستان و سینما با انیمیشن
با وجود سرفصل‌های مشترک، فرایند خلق شخصیت در انیمیشن متفاوت از خلق آن در دنیای داستان و سینماست. در داستان، نویسنده طرحی ذهنی از شخصیت دارد که در طی اثرش آن را ترسیم می‌کند. ویژگی‌های جسمانی، روانی، فکری، احساسی، عملکردی و اجتماعیِ شخصیت در داستان توصیف می‌گردند، ولی در سینما نشان داده می‌شوند؛ هر آن چه از خصوصیات بیرونی شخصیت لازم است دیده شود در هیئت او به نمایش گذاشته شده و بیننده به‌طور مستقیم مشاهده می‌کند، اما خصوصیات درونی او - مثل این که ناامید است یا بسیار شاد، دارای اعتماد به نفس و ... - با تمهیدات و پیش‌زمینه‌هایی که نویسنده‌ی فیلمنامه و کارگردان در طول پیش راندن ماجرا برای تماشاگر به وجود می‌آورند نمایانده می‌شوند. پس در سینما مقدمه‌یی برای فهم هر ویژگی شخصیتی در اختیار بیننده قرار داده می‌شود، انگیزه‌ی رفتار و اعمال شخصیت‌ها از پیش به نحوی آشکار می‌گردد تا ارتباط بیننده با فیلم قطع نشود و در برخی موارد هم با تمهیداتی برای ایجاد حالت تعلیق، انگیزه‌های شخصیت کم‌کم در طی ماجرای فیلم آشکار می‌شود؛ به هر حال توضیح عمل در سینما وجود دارد.
همان‌طور که گفته شد اگر بخواهیم در سینما ویژگی‌های شخصیتی را نشان دهیم باید از پیش‌زمینه‌ها و پس‌زمینه‌ها کمک بگیریم، در حالی که در انیمیشن اغلب با اغراق در شکل و آناتومی کاراکترها این امر حاصل می‌گردد. در انیمیشن معمولاً به دلیل این که هدف نشان دادن عصاره و جوهره‌ی حقیقت است، بلافاصله وارد اصل موضوع شده و کم‌تر به حواشی می‌پردازیم.
فیلم همانند رمان جریان خود را در بستری از حوادث تلخ و شیرین به تصویر می‌کشد، ولی انیمیشن به‌مانند شعر در نهایت اختصار و ایجاز مفهوم را بازگو می‌کند. مهم‌ترین و عمده‌ترین شاخصه‌یی که سبب بروز ایجاز در انیمیشن می‌گردد، طراحی شخصیت است؛ برای نمونه فرض کنید می‌خواهیم از شخصیت انسانی که ثبات خوبی در زندگی دارد و از اعتماد به نفس برخوردار است در فیلم انیمیشن استفاده کنیم، پس در آناتومی کف پایش یعنی محل ایستایی کاراکتر اغراق کرده و بزرگ‌تر از حد طبیعی‌اش آن را طراحی می‌کنیم هم‌چنان که در مصر باستان اشخاص یا موضوعات اصیل‌تر و مهم‌تر، بزرگ‌تر از سایرین یا موضوعات دیگر ترسیم می‌شدند تا در نگاه اول دیده شوند و برعکس محدوده‌هایی که فاقد قدرت بیان کافی در ارایه‌ی موضوع هستند را کوچک‌تر ترسیم می‌کنیم، یا مثلاً در مورد فردی که قدرت تکلم نداشته و یا این‌که فقط قدرت ارتباط کلامی با اجتماع اطراف خود را ندارد، دهان و لب‌ها بسیار کوچک و حتی غیرمحسوس ترسیم می‌گردند و در مواردی خاص حتی می‌توانیم آن‌ها را حذف کنیم.
این شیوه در نقاشی‌های کودکان نیز قابل مشاهده است؛ آنان به افراد یا موضوعاتی که علاقه‌مند هستند و یا رابطه‌ی نزدیک و عمیقی با آن‌ها دارند توجه بیش‌تری نشان می‌دهند، یعنی آن‌ها را بزرگ‌تر و دقیق‌تر طراحی می‌کنند و برعکس. کودکان به دلیل صداقت ذاتی که دارند، هم‌چنان که می‌اندیشند و احساس می‌کنند نقاشی می‌کشند و به همین دلیل فیلم‌های خوب انیمیشن به سرعت با تصورات فانتزی (تخیلی) آنان پیوند برقرار می‌کنند.
انیمیشن می‌تواند ویژگی‌های ظاهری و هم‌چنین حقیقت و درون افراد را در چهره و آناتومی‌شان به هر نحو ممکن نشان دهد. این مسئله حتی در مورد شخصیت‌پردازی اشیا و درختان و گیاهان نیز عمومیت دارد، چون گستره‌ی تخیل تمامی اجزای طبیعت را می‌تواند در بر بگیرد؛ «تخیل (Imagination) محصول ذهن انسانی است و در میان تمام جانوران این انسان است که صاحب تخیل پیشرفته و گسترده است. تخیل کارکردی شگفت دارد که تعریف و شناسایی آن را دشوار می‌کند. انسان با استفاده از نیروی تخیل توانسته است ناتوانی‌های خود را در برابر طبیعت جبران کند ... اگر خردورزی زبان رابطه‌ی ما با طبیعت است، تخیل زبان رابطه با خودمان است؛ انسان با زبان خرد با طبیعت حرف می‌زند و با زبان تخیل با خودش»۱. در فیلم‌های انیمیشن انسان نیازها، آرزوها، ترس‌ها و علایق دیرینه‌اش را از طریق عنصر تخیل بیان می‌کند. جوهره‌ی فیلم‌های انیمیشن‌ همانا تخیل بوده که نیازمندِ مقاله‌یی جداگانه است.
● شخصیت‌های انیمیشن
شخصیت‌های انیمیشن به اختصارچهار نوعند:
۱) انسانی
۲) حیوانی
۳) درختان و گیاهان
۴) اشیا
نکته‌ی قابل توجه این است که شخصیت‌های حیوانات، درختان و گیاهان و اشیا به منظور برقراری رابطه با بیننده‌ی کودک ناگزیرند به فرم‌های انسانی از نظر برخی ویژگی‌های درونی یا بیرونی، حتی تکلم و تحرک - نزدیک شوند تا بتوانند ارتباط خود را با دنیای ادراکی و یا حسی - عاطفی کودکان حفظ کنند.
بعد از انسان، شخصیت‌پردازی حیوانات در انیمیشن پیشینه‌ی طولانی‌تری نسبت به سایر موارد دارد و به چند طریق در این گونه فیلم‌ها ظاهر شده‌اند.
اگر حیوانی قهرمان داستان است، حتماً تعمدی در قهرمان بودن آن وجود دارد، پس نیاز به حفظ خصوصیات حیوانی با توجه به فیزیک اغراق‌شده‌ی بدنش هست. در این‌جا تفکر و تکلم حیوان قاعدتاً می‌بایست سمت و سوی انسانی پیدا کند، اما با همه‌ی این اوصاف حیوان دنیا را به گونه‌یی خاص خود می‌بیند؛ عملکردها، واکنش‌ها و نوع تکلمش بر مبنای جهان‌بینی خاص خودش بوده که قادر به پیشبرد ماجرای داستان است.
شیرینی این نوع شخصیت‌پردازی‌های تخیلی، روشن شدن زاویه‌ی دید حیوان از جهان پیرامونش و مشاهده‌ی توانایی‌ها و راهکارهایش برای گشودن گرهِ داستان است؛ گاهی در جایی که برخی انسان‌ها گره‌گشای داستان زندگی خود و یا دیگران نیستند، حیوانات از عهده‌ی این مهم برمی‌آیند و طنز عمیقی را پیش چشمان ما می‌گذارند. ممکن است حیوان نقش غیرمحوری در داستان داشته باشد، در این صورت تبدیل به یک تیپ می‌شود و همان اغراق در جهت فرم‌ها و حرکات و نزدیک شدن به خصوصیات انسانی را خواهد داشت.
مهم‌ترین وجه شخصیت‌پردازی حیوانات، آمیختن ویژگی‌های انسانی با شخصیت‌های حیوانی است که منجر به خلق شخصیتی جدید و خیالی می‌گردد. این شخصیت‌های تخیلی در ادبیات ما نیز شکل گرفته‌اند؛ برای مثال «کلیله و دمنه» پر است از این گونه شخصیت‌ها و یا در زبان شعر «سیمرغ» موجودی است که پس از پرواز بر فراز مشکلات به ادراک حقیقت نایل می‌شود، یعنی واجد ویژگی خاص انسان از لحاظ متفکر بودنش می‌گردد. در انیمیشن شخصیت مشهور «دانلد داک» را به یاد می‌آوریم، شخصیتی مولود ویژگی‌های یک اردک و تیپ یک ملوان بازیگوش؛ دانلد داک چهره‌یی باورکردنی و اثرگذار دارد و بیننده را متقاعد می‌کند که یک ملوان خارق‌العاده است نه یک حیوان، در این‌جا هم‌ذات‌پنداری انسان با یک اردک کامل می‌شود.
در انیمیشن، حیوانات احساسات، کنش و واکنش‌های انسانی دارند؛ یک ماده‌شیر که بچه‌اش را گم کرده، به‌طور حتم احساسی مادرانه از خود نشان می‌دهد و به جست‌وجوی فرزندش همچون انسان‌ها می‌پردازد، چون او مادر است و عاطفه‌ی مادری دارد. در این حالت، فهم تماشاگر فهمی عاطفی است، یعنی فهم عواطفی که شخصیت‌ از خود نشان می‌دهد. به‌واسطه‌ی این نوع ادراک است که تماشاگر از فیلم لذت می‌بَرد و پذیرای نقش حیوان در جایگاه انسانی می‌گردد.
و اما شخصیت‌پردازی اشیا و درختان و گیاهان از زمانی که انسان بت‌های ساخته‌ی دست خود یا پدیده‌های طبیعت را پرستش می‌کرد، وجود داشته است (هنوز هم در برخی قبایل بدوی اشیا و موجوداتی از قبیل سنگ‌ها و درختان پرستش می‌شوند؛ با در نظر گرفتن قدرت‌های خارق‌العاده‌یی که در آن‌ها تصور می‌شود و با تغییر شکل و فرمی که در آن‌ها ایجاد می‌کنند، اشیا و موجودات شخصیت‌پردازی مورد نظر را یافته و قابل ستایش از نظر آنان می‌گردند). در حین گذر از میان مه غلیظی که ادوار پیشین تاریخ هنر ایران را پوشانده است، به ظروف و اشیایی که شخصیت‌پردازی انسانی شده‌اند برمی‌خوریم. این آثار و اشیا بازماندگان تفکر «آنیمیسم» (جان‌پنداریِ) هنرمندان و صنعتگران زمان خود هستند. در انیمیشن نیز باز هم به‌وسیله‌ی ترکیب خصوصیات انسانی با اشیا، به شخصیت‌پردازی جدیدی می‌رسیم که تلفیقی از قابلیت‌های آن شی‌ء و ویژگی‌های انسان است؛ برای مثال در فیلم «دیو و دلبر» شخصیت‌پردازی اشیا به‌خصوص شمعدان قابل توجه است. در این فیلم بر اثر جادو انسانی به هیئت شمعدان درآمده است و با شکسته شدن جادو در پایان داستان، شمعدان به قالب انسانی خود بازمی‌گردد.
شخصیت‌پردازی انسانیِ شمعدانی و آن را واجد یک شخصیت انیمیشنی کردن، هنری است قابل تحسین که در واقع این گونه خلاقیت همان به‌روز کردن اندیشه و الهام از پیشینیان بوده است؛ هم‌چنین قوری و فنجانی که در فیلم واجد شخصیت‌پردازی انسانی هستند و یا قالیچه‌ی پرنده در فیلمی ساخته‌ی «دیزنی».
انیمیشن همچون تخیل، سیال و نافذ جریان می‌یابد و تا اعماق افکار و عواطف ره می‌پوید؛ در این رهگذر علاوه بر حیوانات، جمادات و نباتات نیز قدرت تکلم یافته و با انسان هم‌صحبت می‌شوند. شایان ذکر است که در تاریخ ادیان، الفت و هم‌صحبتی قدیسین و معصومین و برخی از انبیا و اولیای الهی با حیوانات و پرندگان مطرح شده است. آنان به‌واسطه‌ی پاکی روح و طبعشان این قدرت هم‌صحبتی را پیدا می‌کردند. از معدود افرادی که این اصل را مورد توجه قرار داده‌اند، «والت دیزنی» است که در آثارش با رویارویی انسان و حیوان و گفت‌وگوی میان آن‌ها بر معصومیت و قداست قهرمانان داستان‌هایش صحه می‌گذارد.
در دنیای واقعی نیز بسیاری از کودکان به حیوان، گیاه، عروسک و یا شی‌ء خاصی عشق می‌ورزند. آنان می‌توانند به سرعت با پرندگان، حیوانات و عروسک‌هایشان مأنوس شوند و حتی از نظر روانی خلاء‌های عاطفی خود را به‌وسیله‌ی آن‌ها پر کنند.
پس اگر این‌گونه است، چرا ما از این ویژگی‌ها در جهت هر چه بیش‌تر جذاب و مؤثر نمودن کاراکترهای محوری خود بهره نبریم.

سوسن خطایی