PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : داستان ترانه Yesterday



saviss
26-02-2007, 21:13
یکی بود یکی نبود. پنجاه سال پیش، چهار تا جوان انگلیسی می‌زند به سرشان که یک گروه موسیقی راه بیندازند. اسم گروه‌شان را هم می‌گذارند بیتلز (Beatles) که به زبان ما می‌شود گروه سوسک‌ها. البته آنها در دیکته این کلمه کمی دست برده بودند ولی این مهم نیست. مهم این است که یخ گروه سوسک‌ها آن‌قدر گرفت که همه گروه‌ها که دروغ است، اما بیشتر گروه‌های زمان خودشان را واقعا سوسک کردند. از بین این چهار جوان، کار دوتای‌شان از بقیه درست‌تر بود: یکی جان لنون و دیگری پُل مک‌کارتنی.



چند سال بعد، وقتی که سوسک‌ها برای اجرای زنده رفته بودند پاریس، نیمه‌های شب این آقای پل ‌مک‌کارتنی از خواب می‌پرد و صاف می‌رود کجا؟ نه، نه، اشتباه نکنید؛ صاف می‌رود پای پیانو. گویا بین خواب و بیداری آهنگی به مغزش رسیده بود. او تا صبح اتود می‌زند و ملودی و آکوردهای اولیه کار جدید را در‌می‌آورد. چون بابای پل خیلی اهل موسیقی بود، او فکر می‌کند که این آهنگ یا شبیه آن را لابلای صفحه‌هایی که پدرش توی خانه می‌گذاشت، شنیده است. اما اشتباه می‌کرد چون فردا صبح که کار را برای بقیه سوسک‌ها اجرا کرد، همه گفتند این کار جدید است و قبلا آن را جایی نشنیده‌اند. پل مک‌کارتنی هم حسابی کیف کرد و بعدها هر جا نشست، گفت که این کار در خواب به او الهام شده. خلاصه، چون هنوز شعری در کار نبود، اسم کار را می‌گذارند «تخم‌مرغ‌های هم‌زده» (Scrambled Eggs). چرا؟ چون ملودی قسمتی از کار که مدام تکرار می‌شد، به خوبی روی این عبارت می‌نشست.



27 ماه مه 1965، آقای پل مک‌کارتنی با زنش، جین آشر، می‌روند تعطیلات. توی راه وقتی داشتند از فرودگاه لیسبون با ماشین می‌رفتند به البوفیرا، در جنوب پرتغال، مک‌کارتنی، انگار نه انگار که زنش داخل ماشین است، شش دانگ حواسش را می‌گذارد روی شعری که داشت برای همین تخم‌مرغ‌های‌ هم‌زده می‌گفت. این سفر 5 ساعت طول می‌کشد و بالاخره آنها می‌رسند به ویلای «بروس ولچ»، که آن موقع گیتاریست گروه «شدو» (Shadow) بود. بروس ولچ داشت اسباب و اثاثیه‌اش را جمع می‌کرد که برود و ویلا را بدهد دست این دو تا. پل مک‌کارتنی می‌آید و بعد از حال و احوال، به بروس ولچ می‌گوید: «من گیتارم را نیاورده‌ام. اگر می‌شود یک گیتار آکوستیک به من قرض بده.» بروس هم آدم خسیسی نبود. از این گذشته، این دو تا با هم رفیق بودند وگرنه آدم که ویلایش را نمی‌دهد دست آدم غریبه. القصه، پل گیتار بروس را گرفت و همان جا در حضور بروس و جین، نسخه اولیه ترانه‌ای را اجرا ‌کرد که حالا دیگر همه آن را می‌شناسند: «دیروز» (Yesterday). آن جاهایی که قبلا تکرار می‌کردند Scrambled Eggs حالا جایش را داده بود به Yesterday. دو هفته بعد، متن ترانه کامل شد و کار را ضبط کردند و شد سرکاستیِ آلبوم بعدی سوسک‌ها، یعنی آلبوم «کمک!» که در همان سال 1965 به بازار آمد و آنقدر فروخت که چشم دوست و دشمن ترکید.



این ترانه یک جور حدیث‌نفس است. راوی، غرق در مشکلات، نشسته و دارد حسرت دیروز را می‌خورد که خبری از گرفتاری نبود و به یاد عشق بربادرفته‌اش می‌افتد و می‌گوید دیروز می‌توانستم خیلی راحت عاشق بشوم ولی حالا باید خودم را یک گوشه گم‌وگور کنم. یک چیزی در همان مایه‌های پدر عشق بسوزد.



آن روزها، آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته بود با کارهای بیتلز خیلی حال نمی‌کردند اما حال و هوای ترانه «دیروز» یک جوری بود که بین آدم‌بزرگ‌ها هم حسابی گل کرد. تازه، این ترانه یکی از محبوب‌ترین موزاک‌های آن دوران هم شد. می‌دانید «موزاک» یعنی چه؟ یعنی یک موسیقی‌ بی‌کلام و سبُک (لایت) که در فروشگاه‌های بزرگ، رستوران‌ها، آسانسور یا فرودگاه و غیره پخش می‌کنند.



دردسرتان ندهم؛ تا سال 1999، رکورد بیشترین پخش رادیویی مال همین ترانه بود. این که چیزی نیست؛ در عرض 42 سالی که از عمر این ترانه می‌گذرد، بیش از 3000 خواننده و گروه این ترانه را اجرا یا ضبط کرده‌اند. فیلم «بین» را یادتان می‌آید؟ وقتی مستربین (روآن اتکینسون) و دیوید (پیتر مک‌نیکول) داشتند نیمه شب به خانه برمی‌گشتند و حال‌شان هم چندان خوش نبود!!!!!!!!!!!!!!، دو صدایی، آن هم با چه صدایی، همین ترانه «دیروز» را در کوچه‌ها عربده می‌زدند. سال گذشته هم که مک‌کارتنی برای اولین بار رفته بود مراسم گِرمی، این ترانه را با «جِی.‌ زی» و خواننده گروه «لینکن پارک» اجرا کرد. مک‌کارتنی بعدها در کتاب زندگی‌نامه‌اش گفت: «از ماجرای این ترانه درس گرفتم که حتی خواب و رویا هم چیزهایی به ما هدیه می‌دهند ولی ما باید در واقعیت روی آن کار کنیم تا شکل پیدا کند.» ملاحظه می‌کنید؟ می‌بینید آقای پل مک‌کارتنی چه جملات حکیمانه‌ای می‌گوید؟



اما بشنوید از جان لنون. همان طور که گفتم، جان لنون هم یکی از دو سوسک کله‌گنده گروه بود که از بد روزگار، 27 سال پیش عمرش را داد به شما. یعنی عمرش را دادند به شما چون خودش تمایل چندانی به این کار نداشت اما یک بابایی او را با تیر زد و این‌ طوری شد که مجبور شد عمرش را بدهد به شما. از آن به بعد همسرش، خانم یوکو اونو، شد وکیل و وصی شوهر مرحومش. صدالبته این که آدم بشود وکیل و وصی شوهر مرحومش به خودی خود چیز بدی نیست. خوب هم هست. اما یوکو اونو خودش را وکیل و وصی گروه می‌دانست. این بود که سر همین ترانه «دیروز» گیر داد به مک‌کارتنی. داستان از این قرار بود که در شناسنامه کارهای بیتلز همیشه اول، اسم لنون خدابیامرز را می‌نوشتند بعد اسم مک‌کارتنی را. در آلبوم آنتولوژی (گلچین)، مک‌کارتنی از اونو خواسته بود که در مقابل ترانه دیروز، اول اسم او را بنویسند چرا که بیشتر کار این ترانه را مک‌کارتنی کرده بود نه لنون. اما اونو زیر بار نرفت که نرفت و بین‌شان حسابی شکرآب شد. اما مک‌کارتنی بالاخره در آلبوم «بازگشت به امریکا» این کار را کرد و به گمانم دلش خنک شد. برای آدم خیلی زور دارد یک کاری را بکند و به اسم دیگران تمام شود. خب، مک‌کارتنی هم آدم بود، سوسک که نبود. تا یادم نرفته بگویم که این آقا بعدها از ملکه انگلستان لقب سِر (Sir) هم گرفت. الآن هم در قید حیات است و دارد از همسر دومش جدا می‌شود. اینکه قصد ازدواج مجدد دارد یا نه، من نمی‌دانم. خدا عالم است.
منبع:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-------------------------------
ویرایش:
لطفا این تاپیک رو اگر صلاح دونستیدبگذارید اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])متشکرم