PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شل سیلوراستاین



صفحه ها : [1] 2

Marichka
14-02-2007, 15:02
با تشكر از karin عزيز براي تنظيم فهرست و مطالب اين تاپيك:11:

Post Merged by Dianella

======================

سلام
گفتم این تاپیکو ایجاد کنم برای شعر ها ، کتابها ، زندگی نامه ، نوع نگاه و هر چیز دیگه ای در باره ی شل سیلوراستاین



زندگی نامه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زندگی نامه 2 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

قطعه گمشده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آشنایی قطعه ی گم شده با دایره ی بزرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آثار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صدای عمو شلبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

اشعار

لستر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دوستی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رنگ ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بچه ی تنبل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چیزهایی که نگفتم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پيشنهاد صلح ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چراغ راهنما ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خرافات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روي كوه هاي شايلو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چراغ زير شيرواني ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
توصیف ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باهوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هجده سال به بالا ممنوع!(1) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من دوستت دارم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
معماي ترافيك ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مثل شیرینی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ورود بزرگسالان ممنوع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دعای قبل از خواب کودک خودخواه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دارکوب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مورچه خوار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پسري كه اسمش سو بود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
25 دقيقه به رفتن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بالاخره مي ميري ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قاليچه پرنده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اگه چي بشه چي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قوانين من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قورباغه و كانگورو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هيچ فرقي نمي كنه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کلونی دلقک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زبان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
الیس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماجرای مدونا را شنیده اید؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سلام آقای زندگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دانشمند خوشحال ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دختر عموی شیطان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سگ کریسمس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عاشق شدن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من نبودم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آواز ماندن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اولین اعتراف عاشقانه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عصیان زنانه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ما همدیگر رو دوست داریم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پلنگ خوشبخت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باید می دانستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كره مريخ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زنبور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سرزمین شاد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از دید ِ دیگری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتی به سن تو بودم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بدبين ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پاهاي كثيف ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صد هزار دلار پول خرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دستم به خورشيد نمي رسد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ايستادن ، بيرون از پناهگاه تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حلقه هاي سبز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سنگ سوپ عجيب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
محبوب آزار طلب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ترانه رنگين كمان را بخوان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
راديو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بابا چي ميشه اگه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شب خوش ، سبزه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چند سال بيشتر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چند تا؟ چقدر؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماشين مشق و تكاليف ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تاب
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])اتاق نامرتب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بازتاب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چيزي از قلم افتاده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
موسيقي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كوهنوردان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شیرجه بی نظیر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نقاش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تام قلقلكي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تولد سگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مسابقه با سايه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مساله "پای" ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قد يك سانتي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كلاه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هيچ فرقي نمي كنه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شستن سايه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مامان و خدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كاپيتان هوك ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
فكر تازه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
استفاده از گوزن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هيپنوتيزم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مداد ساز كودن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چرا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
موي فر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گرمه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وان شلوغ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
داركوب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
درون و بيرون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هيشكي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ايستادن احمقانه است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
فرش جادوئي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
علاج سكسكه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باد عجيب
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])گولو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ناخن جونده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هميشه فلفل بپاشيد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از خیلی خوب به خیلی بد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ببخشيد ريختم اش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آنگوس بيچاره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پاك كن جادوئي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گراز وحشي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اركستر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خواب يخ زده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لولا
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])سوال از گورخر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
معاينه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تور ماه گيري ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دخترعموي شيطان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رنگ مان تمام شده پس ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
غاز طلاي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من عصباني هستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از وقتی که عاشق شدم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پرنده عجيب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ريچارد دست دراز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لاري ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سگ كريسمس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پرنده زينتي و من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هديه سال نو از خدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من نه! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هشداري درباره "گلامپ" ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جانور شناس خوشبخت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كبوتر صلح ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پلنگ خوشبخت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تازه تازه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتي بزرگ شدم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آره يا نه؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماری کوه نورد/Mountain Mary ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
فالگير ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اتاق پشت پنجره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لئوناردو داوينچي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قرار ملاقات با يك قاتل محكوم به اعدام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شتر حيوان صبوري است ! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ني قليوني ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اين پل
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اژدهاي گريندلي گران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هشت بادكنك ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مار ماهي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شكلها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
در مطب دكتر روانشناس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماجراي معمار سابق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گلوله ی برفی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پسرکوچولو و پیرمرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
انگشت شست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گربه گمشده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اگر/If ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عکس توی آب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گرفتاری ماری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پوست دزد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گربه استثنائی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خوردن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ننو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
موي خوش حافظه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عروس مار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خورشيد را مي‌دزدم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لباس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بيلي وارونه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پيشنهاد صلح ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نقاب آهني ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خرسي در «آنجا» ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صورت روي شستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هجده سال به بالا ممنوع!(2) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
منكي و دقيقنچي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ابيگل كوچولو و كره الاغ زيبا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چگونه مجبور نباشيم ظرفها را خشك كنيم؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تقصیر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
يك نفر بايد بره... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خسته ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چيزي به جاي بگذار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بچه خفاش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
كلارنس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتی بزرگ شدم... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از سیاره ی دیگر آمده ام ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قطار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اگر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
درخت بلوط و گل سرخ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سنتور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بگذار چیزی باشم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من آزادم ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گیتار قدیمی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بچه خفاش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از سیاره ای دیگر آمده ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زندگی آسان نیست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هواپیما ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پل لندن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مادر سیلویا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نمی توانی آن را با خودت ببری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماهی کوچولو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لاکپشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
25 دقیقه راه رفتن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من را با عینک آفتابیم به خاک بسپارید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بدبین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بالاخره می میری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من و تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
غاز طلایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ما همدیگر را دوست داریم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یک زرافه و نیم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماجرای معمار سابق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حلیم نخود سبز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بانوی مشعل به دست/The lady with the torch ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صد هزار دلار پول خرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تحقیق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تام تام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جا افتاده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماشین دراز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جریمه ی کتاب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رژیم غذایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شیبهای فراوان تنهایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تابستون میاد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تقصیر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یک نفر باید بره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خانه ای درختی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من می دونم تو خوبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من نبودم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اگر می خواهی با من ازدواج کنی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آلیس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ضیافت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سنگ سخنگو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هکتور کلکسیونر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خواب عجیب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چاشنی اسمانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
به نبایدها گوش کن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هملت از زبان مردم کوچه و بازار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یه روز نتیجه ی کارهاتو می بینی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
این یا آن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
امتحان امتحان امتحان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رویای یخ زده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لافکادیو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
درخت بخشنده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ترس از تاریکی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چاشنی آسمان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گفتگو با رضي خدادادي (هيرمندي) مترجم آثار "شل سيلوراستاين" ؛مي فهمم چه مي گويي... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ترانه رنگين كمان را بخوان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من استاد تکون نخوردنم/At Standing Still I Have a Skill ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نه به خاطر اینکه/It's Not Because ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
به یاد عمو شلبی... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چیزهایی که نگفتم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ايكل مي, پيكل مي, تيكل مي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

karin
14-02-2007, 15:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شل سیلوراستاین در 25 سپتامبر 1932 در شیکاگو متولد شد.

نام کامل او «شلدن آلن سیلوراستاین» (Sheldon Allan Silverstein) بود.

او در سال 1950 در ارتش آمریکا به خدمت فراخوانده شده و از همان زمان، کار نقاشی کارتونی را برای برخی مجلات آغاز کرد.

سیلوراستاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می نویسد که این دو کار- نقاشی و نوشتن- تنها اموری بودند که وی در آنها موفق بود:

"وقتی بچه بودم، حدود 12 الی 14 سالگی، بیشتر ترجیح دادم که یک بازیکن بیس بال باشم و یا با دوستانم معاشرت داشته باشم. اما بیس بال بلد نبودم و خوشبختانه دختران و پسران دور و برم هم چندان از من خوششان نمی آمد. در این مورد، کاری از دست من بر نمی آمد. بنابراین شروع به نوشتن و نقاشی کردم و خوشبختانه در این دو زمینه، کسی را نداشتم که از او تقلید کنم، و یا تحت تأثیرش قرار بگیرم. بنابراین کم کم به سبک خودم دست پیدا کردم و قبل از این که با آثار نویسندگان و هنرمندان دیگر آشنا شوم، مشغول کارهای خلاقانه شدم.

در واقع حدود سی سالگی بود که به طور جدی با آثار نویسندگان دیگر آشنا شدم. در آن زمان با وجود این که مورد توجه مردم قرار گرفته بودم، اما باز هم، کار را به هر چیز دیگر ترجیح می دادم، چون دیگر کار کردن برایم به شکل عادت درآمده بود."

معروف ترین آثار سیلور استاین، آثاری است که او برای کودکان نوشته است، هر چند بیشتر آثار او در گروه سنی خاصی نمی گنجد و به نظر می رسد که همه آدمها در هر سنی می توانند مخاطب او قرار بگیرند.

آثاری از او که در کتابفروشی های کودک به فروش می رسند هم از سوی مخاطبان بزرگسال مورد توجه زیادی قرار می گیرند و این از ویژگیهای خاص اشعار اوست که همه گروههای سنی می توانند با آن هم ذات پنداری کنند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اشعار او، در عین برخورداری از عنصر طنز، صریح، ساده و تکان دهنده هستند و هر یک، جنبه ای از زندگی را از بعدی جدید، به نمایش می گذارند. بعدی که با نظریات شناخته شده فلسفی، روان شناختی و جامعه شناسی کاملاً تفاوت دارد و نوع نگاه و فلسفه جدیدی را به زندگی مطرح می کند.



فلسفه ای که در طی آن، انسان با ابزار طنز و سادگی، به درک صادقانه ای از خود و جهان پیرامونش نائل می شود

سبک نگارش سیلوراستاین، سرشار از شور و انرژی و احساسی است. ویژگی اساسی نگاه او، آزادی و رهایی از هر گونه قید و بندی است که احساس و ادراک انسان را دچار قالبها و کلیشه های از پیش تعریف شده می کند.

خود او در مقدمه کتاب «چراغی زیر شیروانی» می گوید: "من آزادم، هر کجا که دلم می خواهد می روم و هر کاری که دلم می خواهد انجام می دهم و معتقدم هر کسی باید چنین زندگی کند. نباید به هیچ کس وابسته بود".

بسیاری از کسانی که فکر می کنند سیلوراستاین تنها نویسنده ای برای کودکان است، وقتی می فهمند که بزرگسالان بیشتر از کودکان، از آثار او استقبال می کنند، بسیار متعجب می شوند.

اما بزرگ ترها سیلوراستاین را بخشی از وجود خود می دانند. چرا که حرفهای ناگفته آنها را با زبان طنز بیان می کند. یکی از لقب هایی که در مورد سیلوراستاین داده شده این است: "مردی که کودکی اش را در چمدانی با خود می برد".

وقتی که سیلوراستاین در سال 1960، نخستین کتاب کودکش را به نام «درخت بخشند» به چاپ رساند، خیلی زود به عنوان نویسنده موفق کودکان به شهرت رسید.

هجو، نوعی سادگی و نادانی ماهرانه و بازی استادانه با لغات، از ویژگی های کار اوست. گویی که او با طبیعت انسان های هر سنی آشناست. برخلاف آنچه به نظر می رسد سیلوراستاین از ابتدا تصمیم نداشت نویسنده یا تصویر گر کتابهای کودکان شود.

اولین بار یکی از دوستانش سیلوراستاین را قانع کرد که برای کودکان بنویسد و اولین کتاب او "درخت بخشنده" که بعدها با موفقیت زیادی روبرو شد.

ابتدا توسط یک ویراستار مردود شناخته شد. چرا که به نظر می رسد کتاب میان ادبیات کودک و بزرگسال دست و پا می زند و چون مخاطب مشخصی ندارد، فروش خوبی نخواهد داشت.

البته بعدها هر دو گروه کودک و بزرگسال از این کتاب استقبال کردند و کتاب "رقصهای مختلف" که حاوی مجموعه شعرها و قصه هایی برای کودکان است نیز مورد توجه بزرگسالان قرار گرفت. نویسنده در این کتاب از ورای طنز، نگاهی به پوچی و هرج و مرج حاکم بر جامعه بزرگسالان دارد و همین موضوع جاذبه اصلی کتاب از دید بزرگترها است.

سیلوراستاین، با نگاه دو گانه و طنزآمیز خود، نویسنده ای است که تحت هیچ قالب معین و بر چسب خاصی نمی گنجد.

روح جسور و آزاد او هیچ گونه محدودیتی را بر نمی تابد و این سرزندگی مورد توجه هر انسانی با هر سن و موقعیتی قرار می گیرد.

سبک او، نو و منحصر به فرد است، چرا که به قول خودش: "خوشبختانه کسی در اطرافم نبود که از او تقلید کنم، پس راه خودم را دنبال کردم...."

سرانجام ،شل سیلوراستاین که علاوه بر ادبیات کودک در کاریکاتور ، نمایشنامه ، شعر و حتی آهنگسازی و خوانندگی دست داشت ، در سال 1999 در خانه شخصی خودش در کالیفرنیا ، بر اثر سکته قلبی در گذشت .



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
15-02-2007, 12:15
شلدون آلن سيلوراستاين‏، شاعر، نويسنده، كاريكاتوريست، آهنگ ساز و خواننده ي آمريكايي در 25 سپتامبر 1930 در شيكاگو به دنيا آمد و در دهم ماه مي سال 1999، بر اثر حمله ي قلبي، در اتاق خوابش درگذشت. او يك دختر و يك پسر داشت: دخترش شوشانا در يازده سالگي از دنيا رفت. شوشانا درزبان عبري يعني گل رز. سيلوراستاين كتاب نوري در اتاقك زير شيرواني را به او تفديم كرده است.
پسرش ماتيو كه در زمان مرگ پدر 12 سال داشت، وارث 20 ميليون دلار دارايي پدرش شد.
شل پس از فراغت از تحصيل در دبيرستان روزولت، وارد دانشگاه ناوي پاير شد و به تحصيل در رشته ي هنر پرداخت. ولي پس از يك سال از آن دانشگاه اخراج شد. بعد به دانشگاه شيكاگو رفت و در رشته ي هنرهاي زيبا تحصيل كرد و پس از آن براي تحصيل در رشته ي زبان انگليسي در دانشگاه روزولت نام نويسي كرد. پس از سه سال به اجبار به سربازي رفت و ديگر به دانشگاه بازنگشت. مي گفت، از اينكه به دانشگاه رفته پشيمان است: «مي توانستم دنيا را ببينم، ولي وقتم را در دانشگاه روزولت تلف كردم.»
شل سيلوراستاين در سپتامبر 1953 در لباس سربازي به ارتش آمريكا ملحق شد. او را نخست به ژاپن و سپس به كره منتقل كردند. در دوران سربازي، به شعر و كاريكاتور روي آورد. سرباز وظيفه شناسي نبود و اغلب با افسران مافوقش درگير مي شد.
مهمترين كتابهاي سيلوراستاين كه به فارسي نيز ترجمه شده، عبارتند از:


لافكاديو(شيري كه جواب گلوله را با گلوله داد)
درخت بخشنده
جايي كه پياده رو تمام مي شود
نوري در اتاقك زير شيرواني
بالا افتادن
يك زرافه و نصفي
در جستجوي قطعه ي گم شده
آشنايي ِ قطعه ي گمشده با دايره ي بزرگ
كتاب الفباي عمو شلبي
راهنماي پيشاهنگي عمو شلبي
باغ وحش عمو شلبي
كي يك كرگدن ارزون مي خواد؟

karin
15-02-2007, 12:37
روزی یک پری که در درخت انجیری خانه داشت
به لٍستر آرزویی جادویی پیشنهاد کرد تا هر چه می خواهد آرزو کند
لستر آرزو کرد علاوه بر این آرزو دو آرزوی دیگر هم داشته باشد
و با زیرکی به جای یک آرزو صاحب سه آرزو شد
بعد با هر یک از این سه
سه آرزوی دیگر در خواست کرد!
و با این حساب افزون بر سه آرزوی قبلی
مالک نه آرزوی دیگر هم شد!
آنگاه با زرنگی تمام ، با هر یک از دوازده آرزو
سه آرزوی تازه طلب کرد
که می شود چهل و شش تا ... یا پنجاه و دو تا ؟
خلاصه با هر آرزوی تازه
آرزوهای بیشتری کرد
تا سر انجام مالک پنج میلیارد و هفت میلیون و هجده هزار و سی و چهار آرزو شد !
آن وقت آرزو هایش را کنار هم روی زمین چید
و آواز خواند و پای کوبید
و بعد نشست و باز آرزو کرد !
بیشتر و بیشتر وبیشتر ... و آرزوها روی هم تلنبار شد
در حالی که مردم لبخند می زدند ، می گریستند
عشق می ورزیدند و حرکت می کردند
لستر میان ثروت هایش
- که چون کوه از دور و برش بالا رفته بود -
نشسته بود و می شمرد و می شمرد و هی پیر تر و پیر تر می شد
تا سر انجام یک شب وقتی به سراغش رفتند
او را دیدند که میان انبوهی از آرزو مرده است
آرزوهایش را که شمردند
معلوم شد حتی یک آرزو کم و کسر ندارد
همگی تر و تازه !
بیایید ، بیایید ، از این آرزو ها چند تایی بر دارید
و به لستر بیاندیشید
که در دنیای سیب و دوستی و زندگی
تمام آرزو هایش را به خاطر آرزوی بیشتر تباه کرد .

karin
15-02-2007, 12:43
راهی کشف کرده ام
که برای همیشه با هم دوست باشیم
این راه خیلی ساده است :
هر چه من می گویم ، انجام بده

amintnt
15-02-2007, 12:47
واقعا ممنون... من زیاد با ایشون آشنایی ندارم.... اما چنتا از شعراشو که خوندم خیلی خوشم اومد... بازم ممنون... ادامه بدین لطفا

karin
17-02-2007, 10:48
واقعا ممنون... من زیاد با ایشون آشنایی ندارم.... اما چنتا از شعراشو که خوندم خیلی خوشم اومد... بازم ممنون... ادامه بدین لطفا

خواهش می کنم
خوشحالم از توجهتون

karin
17-02-2007, 10:51
پوست من گندمگون است

سفید و زرد و صورتی است
چشم هایم سبز و آبی و خاکستری است
شب ها نارنجی هم می شود
موهایم بور و بلوطی و خرمایی است
وقتی خیس است به نقره ای هم می زند
اما
در قلبم رنگ هایی است
که هیچ کس تا کنون نساخته است .

karin
17-02-2007, 10:55
وقتی
بچه ی
تنبل ِ
تنبل ِ
تنبل ِ
تنبل ِ
تنبل
آب می خواهد
آن قدر
منتظر می ماند
و می ماند
و می ماند
و می ماند
و می ماند
تا
از آسمان
باران
ببارد !






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
17-02-2007, 11:00
وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن .
نگفتم : برگرد
و يك بار ديگر به من فرصت بده .
وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ،
رويم را برگرداندم.
حالا او رفته
و من
تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
نگفتم : عزيزم متاسفم ،
چون من هم مقّصر بودم.
نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ،
چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است.
گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده اي ،
من آن را سد نخواهم كرد.
حالا او رفته
و من
تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردم
نگفتم : اگر تو نباشي
زندگي ام بي معني خواهد بود.
فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد.
اما حالا ، تنها كاري كه مي كنم
گوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم.
نگفتم :باراني ات را درآر...
قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.
نگفتم :جاده بيرون خانه
طولاني و خلوت و بي انتهاست.
گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ،
خدا به همراهت .
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.

karin
18-02-2007, 11:47
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
آيا بايد اين جنگ احمقانه رو ادامه بدهيم ؟
آخه ، كشتن و مردن حال و روزي براي آدم باقي نمي ذاره .
فرمانده گور گفت : حق با شماست .
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
امروز مي توانيم به كنار دريا بريم
و تو راه چند تا بستني هم بخوريم .
فرمانده كلي گفت : فكر خوبيه .
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
تو ساحل يه قلعه شني مي سازيم .
فرمانده گور گفت : آب بازي هم مي كنيم .
فرمانده كلي گفت : پس آماده شو بريم .
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
اگه دريا طوفاني باشه چي ؟
اگه باد شنها رو به هر طرف ببره ؟
فرمانده كلي گفت : چقدر وحشتناكه !
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
من هميشه از درياي طوفاني مي ترسيدم .
ممكنه غرق بشيم .
فرمانده كلي گفت :
آره شايد غرق بشيم . حتي فكرش هم ناراحتم مي كنه .
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
مايوي من پاره است .
بهتره بريم سر جنگ و جدال خودمون .
فرمانده گور گفت :موافقم .
بعد فرمانده كلي به فرمانده گور حمله كرد ،
گلوله ها به پرواز در آمد ، توپخانه ها به غرش .
و حالا متاسفانه ،
نه اثري از فرمانده كلي باقي مانده و نه از فرمانده گور .

karin
18-02-2007, 11:48
چراغ سبز يعني حق عبور باماست.
اما چراغ قرمز يعني اينكه بايد صبر كنيم.
اينها رو خوب بلدم، ولي يك سوال دارم،
اگر چراغ آبي باشد با دانه هاي خردلي چكار كنيم؟

karin
18-02-2007, 12:17
يك آدم خرافاتي،
وقتي يه نردبون مي بينه، به هيچ وجه از زيرش رد نمي شه.
وقتي اتفاقا كمي نمك روي زمين مي ريزه
براي رفع بلا، قدري هم پشت سرش مي ريزه.
و هميشه كمي غذاي خرگوش همراهش داره.
چرا؟ براي اينكه ممكنه لازم بشه.
هر سوزني كه روي زمين ببينه بر مي داره.
و هيچوقت كلاهشو روي تخت نمي ذاره.
توي خونه چترشو باز نمي كنه
و هر وقت چيزي مي گه كه نبايد مي گفت،
زبونش رو گاز مي گيره.
وقتي از گورستان رد مي شه، نفسشو حبس مي كنه.
و به نظرش عدد 13 نحسه.
خلاصه آدم خرافاتي كارهاي بيخود زياد مي كنه.
اما بزنم به تخته من اصلا خرافاتي نيستم.

karin
18-02-2007, 12:19
آماندا بلين را ديده اي ...
كه روي كوه هاي شايلو
زير باران صبحگاهي
سرگردان است؟
هرگز او را در آستانه در خانه اش
در انتظار شنيدن غرّش توپ
يا پرس و جو از حال مردي
كه از راه كوه هاي شايلو به جنگ رفته ، ديده اي؟
صداي گريه او را
روي كوه هاي شايلو شنيده اي؟
چشم هاي نگرانش را
روي كوه هاي شايلو ديده اي؟
او را روي كوه هاي شايلو
دوان دوان
با لباس كهنه عروسي اش
به جستجوي چيزي در شهر مردگان ديده اي؟
او را ديده اي كه
روي كوه هاي شايلو ايستاده است ؟
باد موهايش را پريشان مي كند
روي كوه هاي شايلو ،
گوش به زنگ صداي تفنگ هاست ...
گوش به زنگ صداي طبل هاست ...
و منتظر مردي كه هيچ وقت
به كوه هاي شايلو بر نمي گردد.
صداي آواز آماندا را
روي كوه هاي شايلو شنيده اي؟
كه با حلقه عروسي اش
روي كوه هاي شايلو ، نجوا مي كند؟
به زمزمه آرام او گوش كن ...
چون آماندا نمي داند ...
كه حادثه ، چهار سال پيش ،
روي كوه هاي شايلو اتفاق افتاده .

karin
18-02-2007, 12:21
خانه تاريك است و پرده ها كشيده اند،
اما چراغي زير شيرواني روشن است،
من مي دانم آن نور چيست،
شوقيست كه بي تاب سوسو مي زند
حتي مي توانم آنرا از بيرون ببينم
و مي دانم كه تو آن بالايي و بيرون را نگاه مي كني!

magmagf
19-02-2007, 06:20
جرج گفت:خدا چاق و قد کوتاهه.

نیک گفت:نخیرم.لاغر و درازه.

لن گفت:یه ریش سفید بلند داره.

جان گفت:نه.صورتش سه تیغه س.

ویل گفت:سیاه پوسته.باب گفت:سفید پوسته.

رونداروز گفت:دختره.

من خندیدم و عکسی رو که خدا از خودش گرفته و برام فرستاده بود،

به هیچ کدومشون نشون ندادم.

magmagf
19-02-2007, 06:22
بابام یه پونصد تومنی بهم داد؛

لابد چون خیلی باهوشم اونو بهم داد.

من هم اون رو با دو تا دویست تومنی عوض کردم،بی خیال،

چون دو تا بیشتر از یه دونه س به هر حال!



دو تا دویست تومنی رو برداشتم و بردم،

دادم به "لو" و باهاش تاخت زدم

به جاش سه تا صد تومنی گرفتم.به گمونم

نمی دونست سه تا بیشتر از دو تاس،ولی من می دونم!



یک کم بعد "بیتس" پیر که چشماش نمی بینه،

اومد و چون اصولآ نمی تونه ببینه،

بهم چهار تا پنجاهی داده،سه تا صدی رو گرفته.

چهار تا بیشتر از سه تاس؛چقدر یارو خرفته!



من هم چهار تا پنجاهی رو بردم پیش "هایرم کومز"،دوستم

-البته بعد اینکه مغازه ی دونه فروشی اش رو جستم-

اون خنگ خدا هم پنج تا بیست تومنی داد به جاشون.

پنج تا بیشتر از چهار تاس دیگه.جونمی جون!



بعد رفتم و نشونشون دادم به بابام

ولی یکهو صورتش سرخ شد بابام،

چشماش رو بست و سرش رو تکون داد هر طرفی

از من بهش اینقدر غرور دست داد که نزد حرفی!

magmagf
19-02-2007, 06:23
آخر هفته مي خوايم بريم گردش

من و مامان و بابامو خواهرم

همه خيلي خوشحاليم.

اول مي ريم سينما

من و خواهرمو راه نمي دن

مي گن "هجده سال به پايين ممنوع!"

تصميم مي گيريم بريم پارك

اون جا هم پدر و مادروم راه نمي دن

دم قسمت اسباب بازيها نوشته:

"هجده سال به بالا ممنوع!"

حالا ديگه نمي دونيم كجا بريم؟!

براي همين برميگرديم خونه

اينجا لا اقل دم درش چيزي ننوشته!

karin
19-02-2007, 10:31
خدا هركسي را كه مثل من خوب باشد، دوست دارد

اما هر كسي را كه مثل تو بد باشد، دوست ندارد

اما من تو را با همه بدي ات دوست دارم

چون دلم برايت مي سوزد، وقتي مي بينم هيچ كس دوستت ندارد!

karin
19-02-2007, 10:34
چهار تا ماشين در چهار راه گير افتاده اند
هر كدام از يك طرف آمده اند
و مي خواهند به طرف ديگر بروند
هر چهار تا هم كار مهمي دارند
هر چهار تا هم عجله دارند،
و هر چهار تا، بوق مي زنند
خب، حالا كدام يك بايد اول برود؟
"بومب..."
مثل اينكه معما حل شد!

karin
19-02-2007, 10:40
اون آدم خيلي خوبيه
انقدر شيرينه كه نگو
هميشه مي خنده، با همه مهربونه
همه دوستش دارن
منم بايد عاشقش مي شدم...
اما مشكل اينجاست
كه همه عمر نميشه شيريني خورد!
كاش با اين همه مهربوني،
بعضي وقتها هم عصباني مي شد!

karin
19-02-2007, 10:42
ورود بزرگسالان ممنوع
داريم بازي مي كنيم
نمي خواهيم كسي به ما بگه
«اين كارو بكن، اون كار و نكن، مواظب باش»
ورود بزرگسلاان ممنوع
ماكلوب تشكيل مي ديم
قرارهاي سري ما
نمي خواهيم فاش بشه.
ورود بزرگسالان ممنوع
مي ريم بيرون پيتزا بخوريم
نه، هيچكس. فقط من و دوستانم
لطفا بيرون
راستي پول پيتزاها رو نگفتم
ورود بزرگسالان آزاد.

karin
20-02-2007, 16:15
می خواهم بخوابم
خدایا مراببخش!
و اگر درخواب مردم
تمام اسباببازی هایم را بشکن،
تا بچه یدیگری از آن ها استفاده نکند.
آمین!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
20-02-2007, 16:17
غم انگیزترین صحنه ای که به عمرم دیدم
دارکوبی بودکه به درخت پلاستیکی نوک می زد.
دارکوب نگاهی به من کرد و گفت:
_ دوست من! درخت هم درخت های قدیم!


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
20-02-2007, 16:20
فروشنده به بابام گفت:
_ این مورچه خوارخانگی
مورچه می خورد فقط.


اما حالا که خاله خوار ازآب در آمد
جواب شوهر خاله را کی میدهد؟




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
21-02-2007, 15:21
سه ساله بودم كه بابام از خانه رفت ،

چيز زيادي براي من و مادر نگذاشت ...

تنها يك گيتار كهنه و يك شيشه خالي مشروب

از اينكه رفت و ديگر پيدايش نشد سرزنشش نمي كنم ،

اما بدترين كارش اين بود كه

قبل از رفتن ، نامم را گذاشت سو . (سو اسم دختر است)

خب ، لابد مي دانست كه اين كاراو واقعاً مسخره است ،

وچه حرف هاي خنده داري ، كه از اين بابت ، پشت سر آدم ميزنند.

انگار كه بايد در سراسر عمرم ، با اين موضوع در كشمكش باشم .

بعضي دختره زير جلكي به من مي خنديدند و عرق شرم بر پيشانيم مي نشست.

بعضي پسرها مسخره ام مي كردند و كله شان را داان مي كردم .

ببين ، براي پسري كه نامش سو باشد ، زندگي كردن چندان آسان نيست.

البته من خيلي سريع قد كشيدم و جان سخت بار آمدم ،

مشتهام محكم شد و هوشم زياد .

حالا از شهري به شهر ديگر مي روم تا خجالتم را مخفي كنم .

اما با ماه و ستاره عهد بسته ام

كه همه جا را زير پا بگذارم

و مردي كه اين نام عجيب را روي من گذاشت ، بكشم .

در قلب تابستان ، وقتي با مشقت زياد به گاتلينبرگ رسيده بودم

و گلويم خشك شده بود

فكر كردم در جايي اتراق كنم و چيزي بخورم .

در يك رستوران قديمي ، در خياباني گل آلود ،

پشت ميزي نشسته بود و با دكمه سردستش ور مي رفت ،

همان سگ كثيفي كه نامم را سو گذاشته بود .

خب ، اين مار پدر نازنين من است

از روي عكس پاره پوره اي كه مادرم داشت ، متوجه شدم

با آن چشم هاي شيطنت بار و زخمي كه بر گونه داشت ، شناختمش .

خپله و خميده قامت و رنگ پريده و مسن بود ،

نگاهش كردم و به وحشت افتادم ،

گفتم :( من سو هستم !چطوري ! همين حالا كلكت را ميكنم ! )

محكم كوبيدم ، درست درست وسط چشم هاش ،

افتاد ، اما با كمال تعجب

از جا برخاست و تكه اي تز گوشم را بريد .

يك صندلي برداشتم و حواله چانه اش كردم .

با هم گلاويز شديم و در وسط خيابان

توي گل و خون و آشغال ، با لگد و چاقو به جان هم افتاديم .

ببين من با مردهاي قوي تر هم دست به يقه شده ام ،

امّا يادم نمي آيد ، چه وقت ،

مثل تمساح گاز مي گرفت .

مي خنديد و بد و بيراه مي گفت .

مي خنديد و بد و بيراه مي گفت ،

مي خواست دست ببرد به طرف هفت تيرش

كه من زودتر از او دست به كار شدم .

ايستاده بود ، به من نگاه مي كرد و لبخند مي زد.

گفت :( دنيا بالا و پايين داره ،

اگر كسي بخواد از پسش برآد ، بايد جون سخت باشه .

چون مي دونستم كه نمي تونم كنارت بمونم و كمكت كنم ،

اون اسم رو روت گذاشتم و رفتم .

مي دونستم كه يا بايد جون سخت بار بياي يا بميري ،

و همين اسم باعث شد كه تو قوي بشي.)

گفت:( بي خود با من سرشاخ مي شي ،

از من متنفري و حق داري منو بكشي

اگر اين كار رو هم بكني ، سرزنشت نمي كنم .

اما بايد قبل از مردنم از من تشكر كني ،

براي خاطر اون همه بدجنسي و جسارتي كه در چشم هات موج مي زنه

چون من همون كسي هستم كه اسمت رو گذاشت سو .)

نفسم بند آمد و هفت تيرم را انداختم ،

صدا زدم پدر ، و او هم گفت ، پسرم .

و سرانجام تغيير عقيده دادم .

و حالا به او فكر مي كنم ،

هر وقت كه كار مي كنم و هر وقت كه در كاري موفق مي شوم .

و اگر زماني پسري داشته باشم ، گمان ميكنم اسمش رابگذارم بيل يا جرج!

يا هر اسمي غير از سو ! براي اينكه هنوز از اين اسم متنفرم !


ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
واقعا شعر قشنگ و پر مفهومیه

magmagf
21-02-2007, 15:22
در خانه اي سرد ، بالاي خيابان ساليوان ،

آخرين كسي كه شلوار فاق كوتها مي پوشيد ، در شرف مردن بود

عينك افتابي به چشم داشت و به همين دليل كسي نمي توانست تشخيص بدهد

كه او گريه مي كرد يا نه .

همه معتادها و همه علاف ها

و همين طور همه كافه دارها

دور تختش جمع شده بودند .

وصيت كرد

تا تكليف اموالش را روشن كند

و آخرين كلمه ها را به زبان آورد:

گفت : ( كفش هايم را براي مادرم بفرستيد ،

بلوزم را به جا لباسي آويزان كنيد .

گيتارم را در ميدان واشنگتن بسوزانيد .

براي اينكه هيچ گاه ياد نگرفتم كه آن را چگونه بنوازم .

خانه ام را به يك آدم مستمند بدهيد

و بگوئيد كه اجاره آن تمام و كمال پرداخت شده .

پول ها و موادم را خودتان برداريد ،

ولي مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد .

مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد دوستان ،

با عينك آفتابيم .

گيتارم را در ميدان واشنگتن بسوزانيد

ولي مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد .)

گفت : ( جوجه خروس هايم را

به كسي بدهيد كه آنها را مي خواهد .

شعر هايم را

به كسي بدهيد كه آنها را مي خواند.

زير كافه برايم قبري بكنيد ،

و آهنگ غم انگيزي پخش كنيد .

همه را شاد و شنگول كنيد

در لحظه اي كه مردم ،

و مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد .

مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد دوستان ،

با عينك آفتابيم .

گيتارم را در ميدان واشنگتن بسوزانيد

ولي مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد .

كفش هاي راحتي اش را پرت كرديم وسط خيابان ،

بلوزش را گذاشتيم همانجا ، روي زمين .

گيتارش را فروختيم

در كافه گوشه خيابان

به كسي كه مي دانست چگونه آن را بنوازد .

موادش را دود كرديم .

پول هايش را خرج كرديم.

شعر هايش را دور ريختيم .

باب ، نوارهايش را برداشت ،

و اد ، كتابهايش را ،

و من هم عينك آفتابي فكسني آن بدبخت را برداشتم .

گفت : (مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد دوستان ،

با عينك آفتابيم .

گيتارم را در ميدان واشنگتن بسوزانيد

ولي مرا با عينك آفتابيم به خاك بسپاريد .)

karin
23-02-2007, 21:44
چوبه دار برپا مي كنند ، بيرون سلولم .
25 دقيقه وقت دارم .
25 دقيقه ديگر در جهنم خواهم بود .
24 دقيقه وقت دارم .
آخرين غذاي من كمي لوبياست.
23 دقيقه مانده است .
هيچ كس نمي پرسد چه احساسي دارم .
22 دقيقه مانده است .
به فرماندار نامه نوشتم ، لعنت خدا به همه آنها .
آه ... 21 دقيقه ديگر بايد بروم .
به شهردار تلفن مي كنم ، رفته ناهار بخورد .
بيست دقيقه ديگر وقت دارم .
كلانتر مي گويد ، پسر ، مي خواهم مردنت را ببينم .
نوزده دقيقه مانده است .
به صورتش نگاه مي كنم و مي خندم ... به چشم هايش تف مي كنم .
هيجده دقيقه وقت دارم .
رئيس زندان را صدا مي زنم تا بيايد و به حرف هايم گوش بدهد.
هفده دقيقه باقي است .
مي گويد ، يك هفته ، نه ، سه هفته ديگر خبرم كن .
حالا فقط شانزده دقيقه وقت داري.
وكيلم مي گويد ، متاسفانه نتوانستم كاري برايت انجام دهم.
م م م ... پانزده دقيقه مانده است .
اشكالي ندارد ، اگر خيلي ناراحتي بيا جايت را با من عوض كن .
چهارده دقيقه وقت دارم .
پدر روحاني ميآيد تا روحم را نجات دهد ،
در اين سيزده دقيقه باقي مانده .
از آتش و سوختن مي گويد ، اما من حس مي كنم كه سخت سردم است .
دوازده دقيقه ديگر وقت دارم .
چوبه دار را آزمايش مي كنند . پشتم مي لرزد .
يازده دقيقه وقت دارم .
چوبه دار عالي است و كارش حرف ندارد.
ده دقيقه ديگر وقت دارم .
منتظرم كه عفوم كنند ... آزادم كنند .
در اين نه دقيقه اي كه باقي مانده .
اما اين كه فيلم سينمايي نيست ، بلكه ... خب ، به جهنم .
هشت دقيقه ديگر وقت دارم .
حالا از نردبان بالا مي روم تا بر سكوي اعدام قرار گيرم .
هفت دقيقه ديگر وقت دارم .
بهتر است حواسم جمع قدم هايم باشد و گرنه پاهايم مي شكند .
شش دقيقه ديگر وقت دارم .
حالا پايم روي سكوست و سرم در حلقه دار ...
پنج دقيقه ديگر باقي است .
يّالا عجله كنيد ، چيزي بياوريد و طناب را ببريد .
چهار دقيقه ديگر وقت دارم .
حالا مي توانم تپّه ها را تماشا كنم ، آسمان را ببينم .
سه دقيقه ديگر باقي مانده .
مردن ، مردن انسان ، به راستي نكبت بار است .
دو دقيقه ديگر وقت دارم .
صداي كركس ها را مي شنوم ... صداي كلاغ ها را مي شنوم .
يك دقيقه ديگر مانده است .
و حالا تاب مي خورم و مي ي ي ي ي روم م م م م ...

karin
23-02-2007, 21:49
خب ، مي بينم كه حسابي به خودت مي رسي
از خودت مراقبت مي كني.
نيازهايت را بر آورده مي كني.
خوب گوش مي دي يا مي خوني ، درباره رژيم غذايي ،
تغذيه ، خواب و سم زدايي از بدن ،
همين طور خريدن وسايلي كه ميگن به درد ورزش مي خوره .
و گياهان دارويي براي تجديد قوا ، وقتي كه آسيب مي بيني .
صابون هايي كه تن را تميز مي كنن .
افشانه هايي كه بوي بد را از بين مي برن .
مايعاتي كه اسيد ها و حشره كش ها را خنثي مي كنن .
اضافه وزن مجاز براي افزايش قدرت و اندازه عضلات .
زدن آمپولهاي ايمني .
و خوردن قرص هاي نيرو زا .
اما يادت باشه كه بعد از همه اينها
بالاخره قصه به پايان مي رسه ...
مي توني سيگار رو ترك كني ، اما آخر مي ميري .
دور مواد را خط بكشي ، اما آخر مي ميري .
خود را از خوردن غذاهاي چرب و سرخ كردني منع كني ،
و در سلامت كامل باشي ، اما باز مي ميري .
مي گساري هم كه نكني ، باز مي ميري .
دوركارهاي خلاف رو خط بكشي ، باز مي ميري .
از نوشيدن قهوه صرف نظر كني و كيفور نشي ،
باز مي ميري ، آخرش مي ميري .
بالاخره مي ميري ، دست آخر مي ميري .
آخرش مي ميري .
مي توني نرمش كردن رو از سر بگيري ،
اما وقتي موسيقي تموم بشه ، مي ميري .
توي اتومبيل كمربند ايمني هم ببندي ، باز هم مي ميري .
از نيكوتين فاصله بگيري ، باز هم مي ميري .
مي توني ورزش كني تا چربي رانهات آب بشه ،
خوش تيپ تر و تو دل برو تر مي شي، اما باز مي ميري .
حمام آفتاب هم كه نگيري ، باز مي ميري .
مي توني اون بالا تو آسمون ، پي بشقاب پرنده بگردي
شايد اونا تو رو به مريخ ببرن ، اما اونجا هم بالا خره مي ميري .
بالا خره مي ميري ، در نهايت مي ميري .
آخر ، يك زماني ، مي ميري .
با كفش هاي ريبوك و نايكو آديداس
مي توني تو آسمونا سير كني ، اما اونجا هم بالاخره مي ميري .
داروهاي نيروبخش هم كه بخوري ، بالاخره مي ميري.
روده ات رو هم كه سالم نگه داري باز مي ميري .
مي توني خودت رو منجمد كني و در زمان معلق بموني ،
اما همين كه يخت رو باز كنن ، بالاخره مي ميري .
مي توني ازدواج كني ، اما باز هم مي ميري .
به نقطه اوج هم كه برسي ، بالاخره مي ميري .
مي توني خودت رو از شر فشارهاي روحي خلاص كني ، استراحت كني ،
آزمايش ايدز ، و تست ورزش بدي ،
به غرب ، اونجا كه هوا آفتابيست و از رطوبت خبري نيست نقل مكان كني
و تا صد سال زنده بموني
اما بالاخره مي ميري .
سرانجام ، در آخر كار مي ميري .
سدر نهايت ، خواه نا خواه مي ميري .
پس بهتره حالا كه زنده هستي از زندگي لذت ببري
قبل از اينكه غزل خداحافظي رو بخوني ،
چون بالاخره ، در آخر كار مي ميري .

karin
23-02-2007, 21:51
اگه يه قاليچه پرنده داشته باشي
كه بتونه تو رو همه جا ببره ...
به اسپانيا، استراليا، يا آفريقا ...
فقط كافي باشه كه بهش بگي كجا بره.
اونوقت چيكار مي كني؟
پروازش مي دي و خودت سوار بر اون پرواز مي كني؟
ازش مي خواي كه تو رو به جاهايي ببره كه هيچوقت نديدي؟
يا اينكه نه؟ چند تا پرده همرنگ اون مي خري
و روي زمين اتاقت مي اندازيش ... ؟

karin
26-02-2007, 16:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

قطعه گمشده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])اثر شل سیلوراستاین ( فلش )

karin
26-02-2007, 17:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



آشنایی قطعه ی گم شده با دایره ی بزرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) اثر شل سیلوراستاین ( فلش )

magmagf
26-02-2007, 20:58
ديشب، وقتي خواستم بخوابم.

چند تا «اگه چي بشه چي؟» به فكرم اومد.

تا صبح جلوي چشمم رژه رفتن و ورجه ورجه كردن

و همان آواز قديمي «اگه چي بشه چي» رو خوندن:

اگه توي مدرسه درسم بد بشه چي؟

اگه در استخرو تخته كنن چي؟

اگه توي خيابون كتك بخورم چي؟

اگه توي ليوانم سم باشه چي؟

اگه يه باري شروع كنم به گريه چي؟

اگه مريض بشم و بميرم چي؟

اگه امتحانمو بد بدم چي؟

اگه روي صورتم موي سبز دربياد چي؟

اگه هيچكس منو دوست نداشته باشه چي؟

اگه يه برق از آسمون بياد و منو بگيره چي؟

اگه سرم شروع كنه به كوچيك شدن چي؟

اگه باد بادبادكمو پاره كنه چي؟

اگه جنگ بشه چي؟

اگه مامان و بابام طلاق بگيرن چي؟

اگه سرويسم دير برسه چي؟

اگه دندونام صاف در نياد چي؟

اگه شلوارم پاره بشه چي؟

اگه هيچوقت شنا ياد نگيرم چي؟

هر وقت كه همه چيز رو به راهه،

نصفه شب «اگه چي بشه چي» سراغم مي آد.

karin
01-03-2007, 14:34
اگر مي خواهي با من ازدواج كني، اين چيزها را بايد انجام دهي:
بايد يادبگيري چطوري سوپ مرغ عالي درست كني
بايد جورابهايم را وصله كني
بايد نازم را بكشي


بايد خوب ياد بگيري چطوري پشتم را بخاراني

بايد كفشهايم را برق بياندازي
وقتي من استراحت مي كنم حياط را جارو كني
وقتي برف و تگرگ مي آيد جلو در را پارو كني
وقتي حرف مي زنم ساكت باشي
وقتي ... هي ... كجا داري مي ري؟

karin
01-03-2007, 14:42
قورباغه به كانگورو گفت:
من هم مي توانم بپرم تو هم.

پس اگر با هم ازدواج كنيم
بچه مان مي تواند از روي كوهها بپرد، يك فرسنگ بپرد،
و ما مي توانيم اسمش را «قورگورو» بگذاريم.
كانگورو گفت: «عزيزم»

چه فكر جالبي
من با خوشحالي با تو ازدواج مي كنم
اما درباره قورگورو
بهتره اسمش را بگذاريم «كانباغه»
هر دو سر «قورگورو» و «كانباغه»

بحث كردند و بحث كردند.
آخرش قورباغه گفت:
براي من نه «قورگورو» مهمه نه «كانباغه»
اصلا من دلم نمي خواهد با تو ازدواج كنم.
كانگورو گفت: «بهتر»
قورباغه ديگر چيزي نگفت
كانگورو جست زد و رفت.
آنها هيچوقت ازدواج نكردند، بچه اي هم نداشتند
كه بتواند از كوه ها بجهد يا يك فرسنگ بپرد.
چه بد، چه حيف
كه نتوانستند فقط سر يك اسم توافق كنند.

karin
01-03-2007, 14:46
اندازه غول باشم اگر
يا قد بادام كوچولو
وقتي چراغ خاموش بشه
هم قد همديگه مي شيم
پولدار بشيم مثل يه شاه
فقير بشيم مثل گدا
وقتي چراغ خاموش بشه
ارزشمون يكي مي شه
سياه و قرمز و بنفش
نارنجي و زرد و سفيد
وقتي چراغ خاموش بشه
همه يه رنگ ديده مي شيم
شايد بهتر باشه خدا
براي درست كردن كارا
چراغ ها رو خاموش كنه

magmagf
02-03-2007, 11:55
می خواهم قصه ی کلونی دلقک را بگویم.
کلونی در سیرکی کار می کرد که شهر به شهر می گشت.
کفشهایش خیلی بزرگ و کلاهش خیلی کوچک بود.
اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود.
او یک سگ سبز با هزار تا بادکنک داشت
و سازی که آهنگ های مسخره می زد.
او شل و وارفته و لاغر بود،
اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود.
او هر بار روی صحنه می آمد،
مردم به جای خنده اخم می کردند
و هر بار که شوخی می کرد
انگار قلب همه می شکست!
و هر بار لنگه کفشش را گم می کرد،
مردم از عصبانیت سیاه می شدند.
و هر بار روی سرش می ایستاد،
همه فریاد می زدند " بسه بابا برو پی کارت! "
و وقتی در هوا چرخ می زد،
همه خوابشان می برد.
و هر بار کراواتش را قورت می داد،
همه می زدند زیر گریه!
و کسی به کلونی پولی نمی داد.
" فقط برای اینکه او مسخره نبود! "
روزی کلونی گفت :
به مردم این شهر می گویم،
که دلقک خنده دار نبودن چقدر دردناک است.
و او به آنها گفت که چرا همیشه غمگین است
و چرا اینقدر افسرده است!
او گفت و گفت
او از سرما و درد و باران گفت
و از تاریکی روحش گفت.
و وقتی قصه اش تمام شد،
فکر می کنید کسی گریه کرد؟ نه ابداً!
آنها آنقدر خندیدند که درختها به لرزه در آمدند.
" ها ها ها - هی هی هی "
آنها خندیدند و هو کشیدند!
در طول روز و تمام هفته خندیدند!
آنقدر خندیدند که روده بر شدند.
آنقدر خندیدند که آسمان لرزید.
خنده تا مسافتهای دور سرایت کرد ...
به هر شهری، در هر دهی، خنده همه جا پخش شد.
خنده در کوه ها و دریا طنین انداخت.
خنده در جنگل و دشت طنین انداخت.
بزودی همه ی دنیا از خنده پر شد
و خنده از آنروز برای همیشه ادامه یافت.
و کلونی با صورتی غمگین و اشک بر چشم،
در چادر سیرک ایستاد و گفت :
" منظورم خنداندن شما نبود،
من اتفاقی خنده دار شدم. "
و در حالیکه تمام دنیا می خندیدند،
کلونی همانجا نشست و گریست.

magmagf
02-03-2007, 11:56
روزی من زبان گلها را میدانستم ،
روزی هر آنچه را که کرم ابریشم میگفت ، میفهمیدم.
روزی من پنهانی به پرحرفی سارها میخندیدم ،
و در بستر خود
به گفت و گو با پروانه ها مینشستم.
روزی من همه پرسش های زنجره ها را میشنیدم
و پاسخ میگفتم.
با هر دانه برفی که به زمین افتاد و هنگام مردن می گریست
من هم می گریستم.
روزی من زبان گلها را میدانستم ....
چگونه بود آن زبان
چگونه بود؟؟

sahel12
02-04-2007, 21:12
الیس
او بطري « مرا بنوش » راسر كشيد
قدش يكدفعه بزرگ شد.
از بشقاب « مرا بچش » خورد
قدش يكدفعه كوچك شد.
و به اين ترتيب او عوض شد
اما ديگران
اصلا هيچ چيزي را امتحان نكردند.

------------------------------------------------

ماجرای مدونا را شنیده اید؟/
صبح كه از خواب بلند مي شوم،
گوينده اخبار مي گويد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
وقتي مي خواهم كار پيدا كنم،
صاحب كار مي پرسد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
وقتي مي خواهم به تو بگويم دوستت دارم،
با شيطنت مي پرسي:" ماجراي مادونا را شنيده اي؟"
وقتي بچه مان زبان باز مي كند،
اولين حرفي را كه با لحن كودكانه مي پرسد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
وقتي مي خواهم بميرم،
كشيش آهسته از من مي پرسيد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
راستش را بخواهيد
من نمي دانم مدونا كه بوده و هر كاري كه كرده
لعنت بر او و جد و آبادش كه زندگي را بر من حرام كرده...

sahel12
02-04-2007, 21:22
سلام اقای زندگی:

سلام آقاي ذندگي عزيز،
ميخوام برات نامه اي بنويسم،
مي گن تو هر چي آدم مي خواد بهش مي دي،
فقط كافيه كه صدات كنيم و برات نامه بنويسيم،
خب اين نامه هزارم منه آقاي ذندگي،
من كه اين همه نامه رو برات نوشتم،
ممكنه پس بگي چرا جوابمو نميدي آقاي ذندگي؟


----------------------------------
دانشمند خوشحال

اين آقاي دانشمند، خيلي خوشحال است.
چون همين حالا راديوم را كشف كرده است!
حالا ديگر همه او را مي شناسند.
اسمش را در روزنامه ها مي نويسند،
با او مصاحبه مي كنند،
و حتماً نوبل هم مي گيرد!
چرا كه نه؟!
كشف راديوم كه آسان نيست!
سالهاست كه خودش را در اين اتاق زنداني كرده است،
سالهاست كه حمام نرفته است،
سالهاست كه بچه هايش را نديده است،
سالهاست كه فقط با خواب راديوم زندگي كرده است،
حالا بايد به او تبريك بگوييم...
اما راستش يك چيز ديگر را هم بايد به او بگوييم.
اين كه راديوم را سالها قبل ، "ماري كوري" كشف كرده است!

sahel12
02-04-2007, 21:27
دختر عموی شیطان:

لباس هاشو گذاشت
تو ماشين رختشويي
فكر كرد خودش هم بره اون تو
يه حموم مجاني بكنه.
الان داره دور مي گرده، دور مي گرده
شلپ شلوپ، شلپ شلوپ
مثل اينكه تميز شده
اما زياد سرحال نيست.
--------------------------------------------

سگ کریسمس:

امروز اولين روز نگهباني ام است
امشب شب كريسمس است
بچه ها بالا گرم خوابند
من درخت كاج و جورابها را نگهباني مي كنم.
چي بود؟ صداي پا رو پشت بام؟
شايد سگه شايد گربه است.
اين كيه از جا بخاري مي آيد تو
يك دزد با ريش سفيد
و يك كيسه پشتش برا دزدي؟
پارس مي كنم، خرخر مي كنم، دنبالش مي دوم، پاچه اش را مي گيرم،
مي پرد هوا، بر مي گردد مي نشيند رو سورتمه اش
اسبهاي نجيبِ سورتمه اش را مي ترسانم و آنها مثل باد مي دوند
همه شان را حسابي ترسانده ام.
حالا ديگر خانه ساكت و آرام
جوراب ها همه سالم
بچه ها چقدر خوشحال مي شوند فردا صبح
وقتي از خواب بلند شوند و ببينند
درخت و جوراب ها سالم هستند.

karin
03-04-2007, 16:14
از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم
فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم
و این عالی است
هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد
تو این شانس رو به من بخشیدی
متشکرم

karin
03-04-2007, 16:16
من نبودم
کسی که در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام داد
من نبودم
کسی که سالها عاشق تو بود
و هر کجا که می رفتی
دنبالت می کرد
دروغ گفتم
من بودم!.
من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی.
با این حال
آری!من بودم که عاشق تو بودم
هنوز هم عاشقت هستم
حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم
و تو گریه می کنی و می گویی
"چرا این را زودتر نگفتی؟!"

karin
03-04-2007, 16:18
دست از كار كشيدم، براي اينكه ديگر كاري نداشتم
وفكر كردم زمان كوتاهي در آن دور و بر پرسه بزنم
گفته بودم كه مثل باد غربي مي وزم و مي روم
و هيچ كس نمي تواند مسير زندگيم را تغيير دهد
براي اينكه در گذشته هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام
هزار بار شايد هم بيشتر ترانه هاي غمگين و آوازهاي خداحافظي خوانده ام
و شايد عجيب به نظر مي رسد
كه به سمت در نمي روم
آخر هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام
هيچ وقت فكر نكرده ام كه اين همه مدت در يك جا بند شوم
براي اين كه هيچ وقت براي ماندن آوار نخوانده ام
وقتي كه همه حرفهايم را بزنم مي روم
اما با تو كه باشم حرفهايم تمامي ندارد
وقتي كه به فكر فرو مي روم و در راههاي پر پيچ و خم پرسه مي زنم
ميل رفتن ندارم
شايد عجيب به نظر ميرسد كه به سمت در نمي روم
آخر هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام

karin
03-04-2007, 16:23
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب می کنم عرق می کنم میلرزم
جان می دهم هزار بار
می میرم وزنده می شم پیش چشمهای تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است
اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است
و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بعد راهم را بگیرم و بروم
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نداشتی

karin
03-04-2007, 16:26
بیا عزیزم بیا یک تکه دیگر هیزم در آتش بیانداز
برایم کمی گوشت و لوبیا بار کن
بعد سراغ ماشینمان برو ولاستیک آن را عوض کن
حالاجورابهایم را بشوی
و لباسهایم را رفو کن
بعد بیاعزیزم
بیا کنارم بشین
و پیپم را پر از توتون کن
راستی اول پیژامه ام را بیار
و یک قوری چای دیگر دم کن
و بعد بگو چرا می خواهی ترکم کنی؟
چرا می خواهی همه چیز را تمام کنی ؟
مگر اجازه ندادم روزهای تعطیل ماشینم را بشوئی؟
و مگر به تو اخطار ندادم که داری چاق می شوی؟
دیگر بیشتر از این چه می خواهی؟
چرا نمی فهمی که برای یک مرد این همه یعنی .....عشق؟
حالا بیا کنارم بنشین
البته پیش از آن لباسهایم را رفو کن
پیژامه ام را بیار
غذایم را بپز و یک قوری دیگر چای دم کن
وبعد بگو چرا می خواهی ترکم کنی؟
معنی این عصیان زنانه چیست؟
لعنت بر هر چه فمنیست.

karin
03-04-2007, 16:27
من خوشحالم که خودم هستم
زیرا شبیه تو نیستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا شبیه من نیستی
برای همین است که می توانیم با هم دوست باشیم
و چه خوب دوستی دوتا آدم مثل ما
که اصلا شبیه هم نیستند
اما همدیگر رو دوست دارند...............

karin
04-04-2007, 08:58
اين پلنگ چه مغرور به نظر مي رسد
چه كلاهي سرش گذاشته!
با آن خالهاي تنش ،
فكر مي كند خيلي قشنگ است،
حتماً از زندگي اش كاملاً راضي است!
بيچاره پلنگ!
نمي داند كه من او را با مدادم روي كاغذ كشيده ام
و هر وقت بخواهم مي توانم او را پاك كنم ...
اما واي ...
قبل از اين كه پاكنم را پيدا كنم،
حس مي كنم حالم دارد به هم مي خورد ...
نكند يك نفر هم دارد مرا پاك مي كند!

karin
04-04-2007, 09:02
باید می دانستم
که مادرم کلید یخچال را کجا می گذارد
اما نمی دانستم
باید می دانستم
که پدرم قرصهایش را کجا می گذارد
اما نمی دانستم
باید می دانستم
که وقتی خواهرم گم شد او را کجا پیدا کنم
اما نمی دانستم
باید می دانستم
که قلبم را کجا به چه کسی ببخشم؟
اما نمی دانستم...
برای همین در یخچال خانه ما همیشه بسته ماند
من بزرگ شدم
پدرم قرصهایش را پیدا نکرد ومرد...
خواهرم دیگر پیدا نشد
ومن هرگز
هرگز
عاشق نشدم.

karin
04-04-2007, 09:03
در كره مريخ
لباسها مثل لباس ما هستند
كفش ها همان بندها همان
قيافه ها همان، هيكل ها همان
سرها همان، صورتها همان ...
اما جايشان
كمي فرق مي كند.

karin
04-04-2007, 09:07
«جورج» رو زنبور نیش زد ؛ اون هم داد زد که
« اگه توی رختخواب مونده بودم ، زنبور نیشم نمی زد .»
« فرد » رو زنبور نیش زد ، جوری که بعدش صدای نعره ش می اومد که می گفت :
« آخه من چیکار کردم که این بلا سرم اومد ؟ »
« لو » رو هم زنبور نیش زد ؛ و ما شنیدیم که بر خلاف اون دوتا گفت ،
« امروز یه چیزی یاد گرفتم درباره ی زنبور ها .»

karin
04-04-2007, 09:08
شما تا حالا رفتید به سرزمین شاد ،
همون جایی که همه کس هر روز شادن و آزاد
همه لطیفه می گن و آواز می خونن
آواز های شاد می خونن
و همه چیز سر زنده س و پر نشاط ؟
توی سرزمین شاد هیچ کس ناشاد نیست
صدای خنده و شادی فراوون از همه جا میاد
من قبلا رفتم به سرزمین شاد
وای چه کسل کننده بود !

karin
05-04-2007, 16:46
ضیافت ِ شکر گزاری غمگین و ناشُکر می شه ،
شام شب کرسیمس ، سیاه و دلگیر می شه
اگه آدم یه امتحانی بکنه
و از دید ِ بوقلمون ببینه .
غذای روز تعطیل ، اونقدرها هم شاد نیست
جشن روز عید پاک ، خوش یُمن و دلشاد نیست
اگه ادم بخواد که ، از چشم مرغ و اردک
این چیزا رو ببینه .
آخ که من یه زمانی ، خیلی ماهی دوست داشتم
برای میگو و گوشت بره می مُردم ؛
تا اینکه یه بار از خوردن دست کشیدم ، به شام نگاه کردم
از دید ِ خود شام البته .

karin
05-04-2007, 16:49
عموم گفت : « چطوری می ری مدرسه ؟ »
گفتم : « با اتوبوس »
عموم لبخند زد و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، ده کیلومتر رو با پای پیاده می رفتم »
عموم گفت : « چقدر بار می تونی بلند کنی ؟ »
گفتم : « قد ِ گونی گندم »
عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، می تونستم یه گاری رو به حرکت درآرم - یه گوساله رو هم بلند کنم . »
عموم گفت : « تا حالا چند بار دعوا کردی ؟ »
گفتم : « دو بار - هر دو بار هم کتک خورده م »
عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، هر روز دعوا می کردم - هیچ وقت هم نمی خوردم .»
عموم گفت : « چند سالته ؟ »
گفتم : « نه سال و نیم »
عموم بادی به غبغب انداخت زود
و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ... ده سالم بود .»

Ar@m
05-04-2007, 18:56
ببخشید که وسط تاپیکت پریدم!
اگه صفحه اول یه فهرست می ذاشتی خیلی عالی می شد
به هر حال ممنون

karin
06-04-2007, 11:56
ببخشید که وسط تاپیکت پریدم!
اگه صفحه اول یه فهرست می ذاشتی خیلی عالی می شد
به هر حال ممنون

اتفاقا تو فکرش بودم
ممنون که گفتی
پست اول ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو یه نگاه بنداز :46: :20:

AaVaA
08-07-2007, 04:12
همه مي گويند من بدبينم
همه فكر مي كنند من ديوانه ام
ظاهراً به من لبخند مي زنند
اما از ته دل مي خواهند كه سر به تنم نباشد .
آنها در قهوه ام سم مي ريزند .
و در سوپ جو من خرده شيشه .
در كفش هاي تنيسم عنكبوت مي اندازند
و توي شيريني گردويي ا م كثافت كاري مي كنند .
سر درآوردن از همه اينها
كار مشكلي است .
ببين ، پدرم يك دختر كوچولو مي خواست
و مادرم دو قلو .
و پدربزرگم از هيتلر خوشش مي آمد ،
پس هر كاري كه من كرده ام اشتباه بوده .
اما حالا ديگر مي خواهم كار را تمام كنم ،
با اينكه لبخند مي زني ،
اما مي دانم از اين شعر بدت مي آيد .
آره ... مي دانم كه فقط گوش مي دهي
چون نمي خواهي احساساتم را جريحه دار كني
اما به محض اينكه رفتم
به زيپ شلوارم كه باز است ، مي خندي .
تو در قهوه ام سم مي ريزي.
و در سوپ جو من خرده شيشه .
تو در كفش هاي تنيسم عنكبوت مي اندازي ،
و توي شيريني گردويي ا م كثافت كاري مي كني
مي دانم !
خودت را به آن راه نزن .
مي دانم ...
مي دانم !
مي دانم .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
08-07-2007, 14:23
با تشکر از راهنمایی دوست خوبمmagmagf جان
ادامه ی مطالب را در این تاپیک ادامه میدم:
در خواست لطفا شما تاپیک اول و فهرست را ویرایش کنید..چون من به ویرایش پست اول دسترسی ندارم.
ممنون.
آوا
----

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پاهاي كثيف


آه ، پاهاي كثيفي دارم
نمي توانمتميزشان كنم.
پاهاي كثيفي دارم
براي اينكه
مدت زيادي
در خيابان هاي كثيف« با اين و آن » دست به يقه مي شدم
من با پاهايكثيف از آنجا مي آيم .
پاهايكثيفي دارم
كه به آنها افتخارنمي كنم .
پاهايم كثيف اند
ولي نمي توانم از آنها جدا شوم .
شايد كثيف كنم
ملافه هاي تميز و قشنگت را،عزيزكم
با پاهاي كثيفم .
در زنگيم ، در اين دنيا
تنها پاهاي كثيفي دارم .
از ميان تمامي آنچه مي توانستمبه دست آورم
تنها پاهاي كثيفيدارم .
شما افكار لطيف و مطبوعداريد
پاهاي كثيفي دارم ،
كه ديگر خيلي دير شده است آنهارا تميز كنم .
پاهاي كثيف
كثيف ، به نحوي كه نمي توان آنهارا سوهان كرد .
اما عزيزم ، ميداني چيزي كم خواهي داشت
بدونپاهاي كثيف من .
پاهاي كثيفيدارم
كه نمي توان آنها را به شكلاول در آورد .
پاهاي كثيفي دارم
كه از خود رد كثيفش به جا ميگذارند ،
به همين دليل ، در پيجايي هستم
كه برافروخته نشوم
بخاطر پاهاي كثيفم .
پاهاي بزرگ كثيفي دارم
كه همچنان بزرگ مي شوند
پاهاي كثيفي دارم
آنها هستند كه مرا راه مي برند
اكر زمين قلبي داشت ، مي توانستماحساس كنم
ضربانش را با كف پاهايكثيفم.

AaVaA
08-07-2007, 14:33
يكشنبه بانك رو زدم ،
بايد پول هايي كه نصيبم شده ببينين .
تا دوشنبه نتونستم اونا رو به خونه بيارم ،
خب ، معلومه ، براي اينكه وزنشون خيلي زياد بود .
بالاخره نشستم تا اونا رو بشمرم ،
برام خيلي عجيب بود ،
اون همه سكه كرد كوچولوي قهوه اي ،
جلو چشمام قل مي خوردن .
صد هزار دلار پول خرد دارم
دريغ از يك اسكناس يا پول درشت ،
فكر نمي كنم هيچ آدم پول داري ،
مشكل منو داشته باشه .
فكر نمي كنم كه اين
پايان خوبي براي دزدي باشه .
صد هزار دلار پول خرد دارم ،
و هر بار بايد يكي از اين پول خرد ها را خرج كنم !
استيك بايد خيلي خوشمزه باشه ،
طعم آبجو يادم رفته ،
چه كنم ، شايد به من شك كنن ،
وقتي كه هشتصد تا سكه براي غذا بپردازم .
انگار بايد دوباره اين پا و اون پا كنم ،
و يك بسته آدامس ديگه برا خودم بخرم ،
خدايا! صد هزار دلار پول خرد دارم ،
اما مثل بي پول هاي ولگرد زندگي مي كنم !
صد هزار دلار پول خرد دارم ،
دريغ از يك اسكناس يا پول درشت ،
فكر نمي كنم هيچ آدم پول داري ،
مشكل منو داشته باشه .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
08-07-2007, 14:36
نمي توانم به ابرها دست بزنم، به خورشيد نرسيده ام.
هيچ گاه كاري را كه تو مي خواستي انجام نداده ام.
دستم را تا جايي كه مي توانستم دراز كردم شايد بتوانم آنچه تو مي خواستي به دست آورم.
انگار من آن نيستم كه تو مي خواهي.
براي اينكه نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
نه ، نمي توانم ابرها را لمس كنم يا به خورشيد برسم.
نمي توانم به عمق افكارت راه يابم وخواست هاي تو را حدس بزنم.
براي يافتن آنچه تو در پي آني ، كاري از من بر نمي آيد.
مي گويي آغوشت باز است ،
اما خدا مي داند براي چه كسي.
نمي توانم فكرت را بخوانم يا با روياهاي تو باشم.
نمي توانم روياهايت را پي گيرم يا به افكارت پي ببرم.
دلم مي خواهد كسي را بيابي تا بتواند كارهاي ناتمام مرا به انجام برساند
راهي را كه من نيافتم ، او بيابد و براي تو دنياي بهتري بسازد.
كاش كسي را بيابي ، كسي كه بي پروا باشد و بر تو غلبه كند
انديشه هايت را كه همواره در تغير است ، به سمتي هدايت كند
و روح تو را كه همواره در پرواز است ، آزاد سازد.
اما من نمي توانم ... نمي توانم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم تا دوباره به شانزده سالگي پا بگذاري.
نمي توانم زمينهاي بي حاصلت را دوباره سبز كنم.
نمي توانم بار ديگر درباره آنچه قرار بود چنان باشد و اكنون نيست ، حرف بزنم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را به روزگار جوانيت.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را جوان كنم.
پس با من وداع كن و به پشت سرت نگاه نكن ،
هر چند در كنار تو روزهاي خوشي را پشت سر گذاشتم.
افسوس! من آن نيستم كه بتواند با تو سر كند.
اگر كسي از حال و روز من پرسيد بگو، زماني با من بود.
اما هيچ گاه دستش به ابرها و خورشيد نرسيد.
نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
08-07-2007, 14:49
بيرون پناهگاهت مي مانم و درون را نگاه مي كنم ،
در حالي كه در اطرافم ، از ، هر سو ، بمب مي ريزند ،
تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر مي آيي ،
آيا گفته بودم كه من به ين چيزها توجه مي كنم؟
آيا گفته بودم كه چه شگفت آور هستي؟
و چقدر ناراحتم كه از هم جدا شده ايم.
عزيزم ، من بيرون پناهگاه تو ايساده ام ،

اما اميدوارم كه در قلب تو باشم .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
08-07-2007, 15:00
حلقه هاي سبز و تاج هاي گل ،
از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
خزه هاي بافته شده در ساعت هاي نجوا ،
از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
او به جايي رفته كه حلقه هاي واقعي وجود دارند.
و خزه ها آن گونه گرما بخش اند كه زن نمي تواند آن را حس كند .
مي چرخند و مي چرخند.
چرخ ها مي چرخند.
و او رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته .
حلقه هاي سبز و تاج هاي گل
از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
او به جايي رفته كه رويا ها كوچك اند ،
ولي قلعه ها سنگي اند و هيچ وقت فرو نمي ريزند.
او مرا تنها گذاشت تا ميان چيزهايي زندگي كنم
كه از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
آه حلقه هاي سبز چرا پژمرده مي شوند ؟
از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
آه ساعت هاي نجوا به كجا پرواز مي كنند ؟
از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
و كجاست عقلي كه سر درآورد
سال هاي از دست رفته ، قلعه هاي شني را نابود مي كند
و گل ها و سبزه ها را در دستان ما مي خشكاند ،
وقتي كه همه چيز از دست رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
08-07-2007, 20:33
به خدا قسم مي توانستي مزه مرغ و گوجه فرنگي ،
رشته و قلم گوسفند را حس كني ،
اما آنچه مي خورديم آب و سيب زميني بود ،
و سنگ سوپ عجيب .
در روزهاي سخت گذسته ،
آويزان بود با نخي ، در آشپزخانه ،
سنگي كوچك و قديمي به اندازه يك سيب ،
صيقلي و فرسوده و خاكستري .
در آشپزخانه چيز زيادي نبود كه بخوريم ،
وقتي كه هوا پس مي شد ،
مادر كمي آب مي جوشاند و سنگ را توي آب مي انداخت
مي گفت : (امشب كمي سوپ مي خوريم .)
به خدا قسم مي توانستي مزه مرغ و گوجه فرنگي ،
رشته و قلم گوسفند را حس كني ،
اما آنچه مي خورديم آب و سيب زميني بود ،
و سنگ سوپ عجيب .
اين سنگ سال هاي دراز در خانه ما بود ،
مي دانستيم كه مغذّي است.
به ياد مي آورم كه مادر آن را در آب هم مي زد،
و اين ترانه را مي خواند :
( تا وقتي اين سنگ جادويي را داريم
هيچ شبي گرسنه نخواهيم ماند .
كافي است كمي عشق به آن اضافه كنيد ،
بعد همه چيز رو به راه مي شود .)
به خدا قسم مي توانستي مزه مرغ و گوجه فرنگي ،
رشته و قلم گوسفند را حس كني ،
اما آنچه مي خورديم آب و سيب زميني بود ،
و سنگ سوپ عجيب .
آن تكهسنگ باعث شد كه روزهاي تاريك را تاب بياوريم
تا بالاخره خورشيد طلوع كرد .
و سنگ سوپ خاك گرفته فراموش شد.
هر چند هنوز ، همانجا آويزان است.
خدايا ، از آن زمان به بعد ، غذا فراوان شد
اما گاهي
مادر را در آشپزخانه مي بينم
و سنگ سوپ عجيب به يادم مي آيد .
دوباره مي توانم مزه مرغ و گوجه فرنگي ،
رشته و قلم گوسفند را حس كنم .
اما آنچه مي خورديم آب و سيب زميني بود ،
و سنگ سوپ عجيب .
ما با يك سنگ سوپ عجيب تغذيه مي شديم .
آه ، سنگ سوپي عجيب .

AaVaA
08-07-2007, 20:37
از وقتي كه محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت
براي مشت كوبيدن ، چيزي ندارم جز ديوار .
وقتي كه كتكش مي زدم دوستم داشت ،
اما من شيوه بهتري را پيش گرفتم ،
اينكه هيچ گاه با او بر سر مهر نباشم .
بله ، او همان كسي است كه در روياهايم مي ديدم ،
و آدمي هميشه كسي را كه دوست دارد ، مي آزارد.
از وقتي محبوب آزارطلبم رفت و مرا تنها گذاشت ،
براي مشت كوبيدن ، چيزي ندارم جز ديوار آه...
براي له كردن جز تخم مرغ
براي كمربند بستن ، جز شلوار
براي پرت كردن ، جز بستني
براي زدن بر سرش ، جز ساعت
براي آتش زدن ، جز كبريت
براي مشت كوبيدن ، جز ديوار .

AaVaA
08-07-2007, 20:41
روز طولاني و سختي بود ، جوسي
انتهاي جاده ، جايي در آن طرف .
راهم را گم كرده بودم
وقتي آنجا رسيدم ،گفتند دير آمدي .
حالا تو تنها كسي هستي كه مي تواني مرا راهنمايي كني .
خب ، نمي خواهي ترانه رنگين كمان را بخواني ، جوسي؟
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
جوسي ، سايه هاي غم ،
در دل آدمي جا خوش كرده .
پس اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان .
قطاري را كه مي خواستم ببينم
رفته بود.
انگار تمام وقتم را
صرف سوار و پياده شدن كردم .
فكرم را فروختم .
روياهايم را بخشيدم .
و فردا ، به جستجوي
ديروز خواهم رفت ،
تا آن زمان ...
ترانه رنگين كمان را بخوان ، جوسي .
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
چه بسيار خواهش ها
كه انها را درك نمي كني ، جوسي
اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان...
اگر مي تواني ، اگر مي تواني .
ترانه رنگين كمان را بخوان ، اگر مي تواني

AaVaA
08-07-2007, 20:48
هر چه داشتم ، بخشيدم و تنها شدم .
عزيزم ، تو مرا مجبور كردي كه يكي از ترانه هاي غمگين راديو را به طور مرتب بشنوم .
هرچه موج راديو را عوض مي كنم ، باز همان ترانه را مي شنوم .
كاش مدت زيادي بهترين ترانه نباشد .
براي اينكه اگر مرتب آن را پخش كنند ، تاب تحمّل ندارم .
اين ترانه غمگين از حال و روز و روزگار ما حكايت مي كند .
و خواننده همچنان آن را مي خواند :
(عشقم را نثار تو كردم ... اما نپذيرفتي .
زندگيم را وقف تو كردم اما در كنارم نماندي ،
كاش روزي آن را به من برگرداني .)
گاهي عاطل و باطل مي نشينم و خيال مي بافم و باران را تماشا مي كنم.
يا يكي از مجله هاي قديمي ات را كه يادم رفته دور بيندازم ، ورق مي زنم
كمي مي خوابم يا در اتاق راه مي روم .
خيلي بيشتر از قبل سيگار مي كشم .
به كسي كه زماني مي شناختم تلفن مي زنم
تنها براي اينكه از شر راديو خلاص شوم ،
براي اينكه اگر مرتب آن را پخش كنند ، تاب تحمّل ندارم .
نمي خواهم آن را بشنوم .
اما خواننده همچنان آن را مي خواند :
(عشقم را نثار تو كردم ... اما نپذيرفتي .
زندگيم را وقف تو كردم اما در كنارم نماندي ،
كاش روزي آن را به من برگرداني
عشقم را نثار تو كردم ... اما نپذيرفتي .
عشقم را به تو هديه كردم آن را دور انداختي ،
كاش روزي آن را به من برگرداني ...)

AaVaA
08-07-2007, 20:50
بابا ، چي ميشه اگه خورشيد ديگه در نياد؟
چي پيش مياد؟
اگه خورشيد نتابه ، تعجب مي كني
و با چشمهاي از حدقه دراومده به آسمون خيره مي شي
و باد نور چشماتو به آسمونا مي بره
و خورشيد دوباره شروع به تابيدن مي كنه .
بابا ، چي ميشه اگه باد نوزه؟
اون وقت چي پيش مياد؟
اگه باد نوزه ، زمين خشك مي شه ،
قايقت ديگه حركت نمي كنه ، پسرم ، بادبادكت هم ديگه پرواز نمي كنه.
اون وقت چمن مشكل تو رو به باد مي گه ،
و باد دوباره شروع به وزيدن مي كنه .
بابا ، اگه چمن ديگه رشد نكنه چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه چمن رشد نكنه ، اشك هات سرازير مي شه ،
و زمين با اشك چشمهاي تو سيراب مي شه ،
بعد مثل محّبت تو به من ، چمن ها هم بزرگ مي شن ،
و دوباره شروع مي كنن به رشد كردن .
بابا ، اگه من تو رو دوست نداشته باشم چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه تو ديگه منو دوست نداشته باشي ، اون وقت ديگه چمن رشد نمي كنه ،
خورشيد نمي تابه و باد هم نمي وزه .
اگه مي خواي اين دنياي قديمي به كارش ادامه بده ،
بايد باز هم منو دوست داشته باشي ، باز هم ، باز هم ...
باز منو دوست داشته باشي
مي شنوي پسرم ؟
بهتره منو دوست داشته باشي
(تو منو دوست داري ، پسرم؟ بله)
بهتره منو دوست داشته باشي.

AaVaA
08-07-2007, 20:51
مي خواهم علفم «گراس» را از پنجره بيرون بيندازم ،
زرورقش را مچاله كنم ،
و از خير كيف و سر خوشي بگذرم، چون آنجه مي خواهم
سر سوزني از عشق توست.
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم.
و طولي نمي كشد
كه ديگر نيازي ندارم به چيزي متكي باشم
چيزي كه به آن علاقه داشته باشم
براي اينكه عشق تو براي سر مستي من كافي است.
حالا هريك از شما كه كمي گرد پانامارد مي خواهد ،
تنها كافي است دستش را دراز كند.
هر چه مواد مخدر دارم مي فروشم
تا بتوانم يك النگوي طلا براي عروسي بخرم .
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ،
به شرطي كه از من نپرسي چطور .
دليل مه بدبختي هايم همين بوده ،
ولي فكر مي كنم از فردا شروع خواهم كرد ،
چون حالا مي توانم يك بست بزنم .
اما روزي آن را از پنجره بيرون مي اندازم .
كوكائين را ترك مي كنم ،
هر چه را كه به آن مربوط مي شود ، از بين مي برم و هزار گرم
مخّدر اسيد را در چاه مي اندازم و رويش آب مي ريزم.
ما ، همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ، به شكل اول...

AaVaA
08-07-2007, 20:52
شب خوش ، سبزه
كه سر بر بالش گذاشته اي و در خوابي .
پرده ها را مي كشم
تا سرما نخوري.
فردا با هم
درباره كارهايمان حرف مي زنيم .
شب خوش، گياهك ...
در گلدانت آسوده بخواب .
مراقب باش ،
به مرض پژمردگي دجار نشوي !
اي سبزه تازه در آمده ، يادت باشد
از زنبور ها حذر كني .
شنيده ام كه آنها مي توانند
ناقل بيماري خطرناكي باشند.
شب خوش ، سبزه
گياهك ، شب خوش .
بيا ، اين هم ليوان آب.
مي خواهي چراغ را روشن بگذارم ؟
فردا صبح ،
سر ميز صبحانه مينشينيم
گوشت و تخم مرغ مال من
نيتروژن مال تو .
سبزه ، دوستت دارم
<مثل>كسي كه به زن و بچه نياز دارد.

AaVaA
08-07-2007, 20:54
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
فرزندم ، من در جاده هاي بيشتري قدم گذاشته ام ... فقط همين .
از دويدن خسته شده ام در حالي كه تو تازه خزيدن را ياد مي گيري .
به سمت جايي مي روي ...
كه من آنجا بودم ... و مي دانم كه در آنجا خبري نيست .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
حالا كه خداحافظي مي كني دخترم ، هيچ وقت از حرفت برنگرد .
بايد پرواز كني ، براي اينكه عقاب هاي جوان صدايت مي زنند.
و روزي ، وقتي پا به سن گذاشتي ، به يك جوان لبخند مي زني .
و به او مي گويي ، فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين.
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
مي گويي ، براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .

AaVaA
08-07-2007, 20:55
يك در قديمي چند بار محكم بسته مي شود؟
بستگي دارد كه چقدر محكم آنرا به هم بزنيم.
يك نان بين چند نفر قسمت مي شود؟
بستگي دارد كه تكه هاي آنرا چه اندازه ببريم.
در يك روز چقدر خوبي وجود دارد؟
بستگي دارد كه چقدر خوب زندگي كنيم.
از يك دوست خوب چقدر محبت مي بينيم؟
بستگي دارد كه چقدر به او محبت كنيم.

r3xaa
08-07-2007, 21:34
يك در قديمي چند بار محكم بسته مي شود؟
بستگي دارد كه چقدر محكم آنرا به هم بزنيم.
يك نان بين چند نفر قسمت مي شود؟
بستگي دارد كه تكه هاي آنرا چه اندازه ببريم.
در يك روز چقدر خوبي وجود دارد؟
بستگي دارد كه چقدر خوب زندگي كنيم.
از يك دوست خوب چقدر محبت مي بينيم؟
بستگي دارد كه چقدر به او محبت كنيم.

خيلي خيلي برام جالب بود و قشنگ - مرسي از كارهاي زيباتون

Jalal
08-07-2007, 22:06
خيلي خيلي برام جالب بود و قشنگ - مرسي از كارهاي زيباتون

کار این بنده خداس
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
09-07-2007, 02:15
ماشين مشق و تكاليف
بهترين دستگاهي است كه ساخته شده.
مشق ات را بگذار تو و يك سكه بيانداز.
دگمه را بزن و در ده ثانيه،
مشق تو بيرون مي آيد تميز و حل شده.
بفرما: «نه به علاوه چهار مي شود چند؟ جواب هست سه»
سه؟
اي واي ...
مثل اينكه ماشين
انقدرها هم كامل نيست.

AaVaA
09-07-2007, 02:17
مادربزرگ يك تاب برام فرستاد
خداي مهربان باد فرستاد
حالا من دلم مي خواهد تاب بخورم
چه كسي بايد درخت را تكان دهد؟

r3xaa
09-07-2007, 02:23
کار این بنده خداس

فكر كردين فقط خودتون بلدين كه كار كيه؟
منظور من اين بود كه كار گذاشتنتون زيباست

AaVaA
09-07-2007, 02:26
شلوارش نامرتب روي در
كتابهايش روي هم در كمد
جليقه اش تو اتاق پذيرائي
مارموكي روي رختخوابش
جورابهاي نشسته و بدبويش آويزان از ديوار
صاحب اين اتاق واقعا بايد خجالت بكشد
حالا مي خواهد دنالد باشد يا ربرت، ويلي باشد يا ...
چه؟ گفتي مال منه؟ خداي من
مي بينم چقدر همه چيز برايم آشناست!

AaVaA
09-07-2007, 02:38
تا چشمم به اين مرد كله معلق
كه توي آب است مي خورد
مي زنم زير خنده.
هر چند كه خوب نيست آدم به كس بخنده.
چه كي مي داند شايد روزي
در يك شهر ديگري
اين بار او سرپا باشد
و من كله معلق.

AaVaA
09-07-2007, 02:39
يادم است كه جوراب هايم را پوشيدم،
يادم است كه كفش هايم را پايم كردم،
يادم است كه كراواتم را زدم،
همان كراوات خوشگل آبي و ارغواني ام را،
يادم است كتم را پوشيدم
تا در مهماني حسابي شيك و مرتب باشم.
اما باز احساس مي كنم چيزي است كه
شايد از قلم افتاده.
چيه؟ آن چيز چيه؟

AaVaA
09-07-2007, 02:43
او مي خواست پيانو بزند
اما دستاش به شستي نمي رسيد
آخر سر وقتي رسيد
پاهاش به زمين نمي رسيد.
وقتي پاهاش به زمين
دستاش به شستي رسيد،
ديگه نمي خواست اين پيانوي قديمي را بزند.

AaVaA
09-07-2007, 02:48
دوست دارم بخورم زرشك تا اينكه برم پيش دندان پزشك.
دوست دارم هي بخورم سُر تا اينكه برم پيش دكتر.
دوست دارم بازي كنم شار تا اينكه برم سرِ كار.
شار؟ شار؟ شار ديگه چيه؟
نمي دونم. هر چيه بهتر از كاره!

AaVaA
09-07-2007, 02:49
يك سفر كوه نوردي
ما را به اين قله هاي دور رساند
جائي كه كسي پايش به آن نرسيده
خيالاتي شده ام؟
كوه دارد حركت مي كند؟
صداي خر و پف مي شنوم؟

AaVaA
09-07-2007, 02:51
بي نظيرترين شيرجه دنيا را
مليسا رفت
روي تخته كمي بالا و پائين رفت
سري تكان داد، موهايش را چرخ داد
و بعد پريد.
سي و چهار پشتك وارو زد
تا نزديكي خورشيد رسيد
بعد دستها را به هم چسباند
تا شيرجه بزند تو آب
اما پائين را كه نگاه كرد
ديد استخر آبي ندارد.

AaVaA
09-07-2007, 02:57
من همان هستم كه روي گورخر خط راه راه رسم مي كنم
روي قورباغه خال مي گذارم
و با اين قلم و اين رنگ
نقطه هاي خوشگل روي پلنگ نقاشي مي كنم.
پوست سمور را قشنگ تر مي كنم
قرمز خوشرنگي رو سينه سينه سرخ مي زنم
و وقتي پرهاي خرمگس تيره مي شود
رنگ نقره اي رويش مي پاشم
تا بهتر از پيش بدرخشد و برق بزند
جك فراست را مي گوئي؟ او پاره وقت كار مي كند
سرو كارش با برگها و درختها و چيزهاست
او از من معروف تر است
اما من از او خوشبخت ترم
چون من آنهايي را كه رنگ مي كنم كه مي پرند، مي دوند، آواز مي خوانند.

AaVaA
09-07-2007, 02:59
قصه تام قلقلكي را شنيده ايد؟
روزي مامانش قلقلكش داد
خنديد و خنديد و افتاد زمين
ريسه رفت و قل خورد و رفت به طرف در
تا مدرسه همينجوري قل خورد
آنجا هم دوستانش قلقلكش دادند
خنديد و قل خورد و رفت بيرون از مدرسه
از پله ها قل خورد پائين و ايستاد
تا اين كه پليس قلقلكش داد
هر چه بيشتر خنديد
مردم بيشتر قلقلكش دادند
جيغ زد و غش كرد و ريسه رفت
قل خورد و از شهر خارج شد
از توي ده رفت به جاده
تا اين كه لاك پشتي قلقلكش داد
از كوه ها گذشت از مزرعه ها گذشت
باران قلقلكش داد
ابرهاي درگذر قلقلكش دادند
غش و ريسه كنان قل خورد و
افتاد رو ريل قطار
تالاپ تولوپ سوت قطار و قي‍ ... ژ.
تام ديگه قلقلكي نيست.

AaVaA
09-07-2007, 03:02
كاش لااقل برايم ترانه اي مي خواندند
از آنهائي كه در تولد مي خوانند
ياهديه اي روي چمن مي گذاشتند
يك قطعه استخوان آبدار، يك تكه كباب
به جاي آين شمع و
يك مشت غذاي سگ تو بشقاب
اما چه كسي عين خيالش است كه
در چنين روزي سگي هم به دنيا آمده
و اين كه روي بشقابش است كيك نيست؟

AaVaA
09-07-2007, 03:07
در مسابقه با سايه ام
هر وقت آفتاب پشت سرم باشد
من مي توانم به او برسم
اما وقتي آفتاب رو صورتم مي تابد
هيچوقت بمن نمي رسد
من برنده مي شوم

AaVaA
09-07-2007, 03:10
اگر يك تكه ديگر از «پاي» بخورم مي ميرم.
اگر يك تكه از پاي نخورم مي ميرم.
حالاكه قرار است بميرم
بهتره يك تكه بخورم بعد بميرم.
هام ... م ...
قورت ... خداحافظ

AaVaA
09-07-2007, 03:12
اگه آدم يه سانت قد داشت، مي تونست سوار يه كرم، بره مدرسه.
اشك مورچه براش قد يه استخر مي شد
با يه ذره كيك
هفت روز مهماني مي داد
پشه براش يه غول بزرگ و وحشتناك مي شد
اگه آدم يه سانت قد داشت.
اگه آدم يه سانت قد داشت، مي تونست از زير در رد بشه
يك ماه طول مي كشيد تا به مغازه برسه.
يه تكه پنبه مي شد رختخوابش.
تار عنكبوت مي شد طناب براي تابش.
اگر آدم يه سانت قد داشت
سوار چوب آب نبات تو ظرفشويي آشپزخونه موج سواري مي كرد.
به جاي مامان انگشت شت اونو تو بغلش فشار مي داد.
از زير پاي آدما با وحشت و ترس و لرز در مي رفت.
براي برداشتن مداد يك روز و شب صرف مي كرد.
(اين شعر چهارده سال طول كشيد
چون من يك سانت قد دارم.)

AaVaA
09-07-2007, 03:18
تِدي گفت كه اون كلاهه
من هم گذاشتمش سرم
بابا حالا مي گويد
«اين چاله باز كن ديگه
كجا غيبش زده؟»

AaVaA
09-07-2007, 03:26
در تمام سالهائي كه سايه ام با من بود
اصلا نشسته بودمش
فكر كردم حتما ديگر خيلي كثيف شده.
اين است كه امروز
از روي ديواري كه رويش افتاده بود كندم اش
و انداختم توي لگن
با لباسهاي ديگر
پودر و صابون زدم به آن
ساعتها خيس اش كردم
شستم و چلاندمش
انداختم روي طناب خشك شود
چه كسي فكرش را مي كرد
كه سايه ام آب برود.
حالا سايه من
خيلي كوچكتر از خودم شده.

AaVaA
09-07-2007, 03:31
خدا به ما انگشت داده – مامان مي گه «با چنگال بخور»
خدا به ما صدا داده – مامان مي گه « داد نزن»
مامان مي گه «كلم بخور، هويج بخور، سبزي بخور»
اما خدا به ما بستني لذيد داده.
خدا به ما انگشت داده – مامان مي گه « از دستمال استفاده كني.»
خدا توي خيابان گودال هاي پر آب داده – مامان مي گه «شلپ شلپ نكن»
مامان مي گه «سرو صدا نكنيد باباتون خوابيده»
اما خدا به ما قوطي حلبي داده كه بازي كنيم.
خدا به ما انگشت داده – مامان مي گه « دستكش دستت كن»
خدا به ما باران داده – مامان مي گه «بيا خيس نشي»
مامان مي گه « مواظب باش، نزديك نشو
به اون سگاي خوشگل و بيگانه كه خدا به ما داده
خدا به ما انگشت داده – مامان مي گه «برو بشور دستاتو»
اما خدا به ما سطل زغال داده بدن كثيف داده.
حالا درسته كه من خيلي باهوش نيستم
اما اين را مي دانم بين اين دو حق با مامان نيست.

AaVaA
09-07-2007, 03:32
كاپيتان هوك بايد يادش باشه
پاهايش را نخارونه
انگشت توي دماغش نكنه.
كاپيتان هوك بايد مواظب باشه
وقتي مي خواد با آدم ها دست بده.
كاپيتان هوك بايد احتياط كند
وقتي قوطي كنسرو باز مي كنه
يا بازي مي كنه، چاي مي ريزه
كتاباشو ورق مي زنه.
چقدر خوب شد
خيلي ها كاپيتان هوك نشدن.

AaVaA
09-07-2007, 03:35
مي گويند « فكر تازه اي بكن
ببين چه بازار خوبي داره»
من چتري درست كردم از كاغذ
اما كسي نخريد.
آدامسي ساختم كه دوباره بشود استفاده كرد
كسي آن را نخريد.
بستني خردلي درست كردم
هيچكس آن را نچشيد
حالا قايقي ساخته ام با آب رويي در ته آن
اين ديگر چيزي است كه همه احتياج دارند
چون اگر آب بريزد توي قايق
درپوش آن را بردار تا خالي شود

AaVaA
09-07-2007, 03:41
همه مي دانند كه
شاخ گوزن ايستاده
چه جاي خوبي است
براي آويختن رخت شسته،
ارزان است و سريع خشك مي شود
اما راستش را بخواهيد
خيلي از لباس ها را
با اين روش از دست دادم.

AaVaA
09-07-2007, 03:43
مي خواهي هيپنوتيزم بشي؟
تو چشام خيره شو، عميق.
حالا سرت گيج مي ره، داري كم كم
كم كم به خواب عميق مي ري
حالا تحت قدرت مني.
خب حالا تا نيم ساعت حياط را جارو كن.
كفشامو واكس بزن.
لباسامو بشور.
مشقامو بنويس، پشتمو بخارون
برام كيك بزرگي درست كن.
حالا يواش يواش چشماتو واكن
ديدي هيپنوتيزم شدن چه لذتي داره؟

AaVaA
09-07-2007, 03:46
مداساز كودني اين مداد عوضي را ساخته
پاك كن اش پائين است به جاي نوك مداد
نوك اش بالاست به جاي پاك كن
بعضي آدمها چقدر احمقند!

AaVaA
09-07-2007, 03:49
چرا بعضي از صبح ها
لباس هاي آدم اندازه اش نيست؟
شلوار انقدر كوتاهه
نمي شه خم شد يا كه نشست.
آستين ها خيلي درازه
كلاه خيلي تنگه؟
چرا بعضي از صبح ها
لباس هاي آدم اندازه اش نيست؟

AaVaA
09-07-2007, 03:52
فكر مي كردم موهايم فر است
تا اين كه سرم را از ته تراشيدم
آن وقت ديدم كه موهايم صاف است
سرم بسيار فر است

AaVaA
09-07-2007, 03:54
واه چقدر گرمه
خنك نمي شم
يك عالمه نوشابه خوردم
بايد كفشامو در بيارم توي سايه بشينم.
واه چقدر گرمه
پيراهنم به پشتم چسبيده
عرق از چونه ام مي آد پائين
بايد لباسامو دربيارم
و لخت بشينم.
واه چقدر گرمه
پنكه را امتحان كردم
استخر و بستني را امتحان كردم
بايد پوستم را بكنم
و با استخوانهايم بشينم
واه بازم گرمه!

AaVaA
09-07-2007, 03:56
چقدر بچه تو وان هست
چقدر دست و پا براي شستن است
من يك پشت شستم
كه مطمئنم مال من نبود.
چقدر بچه تو وان هست.

AaVaA
09-07-2007, 04:01
غم انگيزترين چيزي كه ديدم
داركوبي بود روي درخت مصنوعي،
نگاهي به من كرد و گفت: رفيق
ديگه درختا هم همون درختاي قديمي نيستن.»

AaVaA
09-07-2007, 04:04
باب كت و شلوار صد دلاري خريد
اما پولش براي لباس زير نماند
گفت: اگر بيرون آدم خوب باشه
كسي نمي تونه بگه اون زير چيه؟
جك لباس زير صد دلاري خريد
و كت و شلوار پاره پوره اش را روي آن پوشيد
گفت: مهم نيست مردم چه مي بينند
من مي دونم اين زير چه پوشيده ام.
تام يك فلوت خريد، يك جعبه مداد روغني
كمي نان كمي پنير و يك گلابي زرد و خوشمزه
درباره كت و شلوار و لباس زير هم
راستش را بخواهيد زياد اهميتي نمي دهد.

AaVaA
09-07-2007, 04:09
هيشكي منو دوس نداره،
هيشكي به من توجه نمي كنه،
هيشكي به من ميوه نمي ده،
هيشكي شيرين و نوشابه تعارف نمي كنه،
هيشكي به جوك هام گوش نمي ده، نمي خنده،
هيشكي تو دعوا به كمكم نمي آد،
هيشكي دلش برام تنگ نمي شه،
هيشكي برام گريه نمي كنه
هيشكي نمي دونه چه آدم جالبي ام
حالا اگه از من بپرسي بهترين دوستت كيه
فورا مي گم هيشكي.
اما ديشب حسابي ترسيدم
بيدار شدم ديدم هيشكي دور و برم نيس.
صداش زدم دستمو به طرفش دراز كردم
به همانجايي كه هميشه بود
همه جاي خونه رو، همه گوشه هاشو دنبالش گشتم
اما هرجا كسي رو ديدم.
انقدر گشتم كه خسته شدم. حالا ديگه نزديك صبحه
حتم دارم كه ديگه
هيشكي رفته.

AaVaA
11-07-2007, 09:58
ايستادن احمقانه است
چهار دست و پا راه رفتن خجالت دارد.
ورجه و ورجه رفتن كار بي عقل هاست.
قدم زدن كه بدتر است.
جهيدن فايده اي ندارد.
پريدن خسته كننده است.
نشستن معنايي ندارد.
تكيه دادن حوصله آدم را سر مي برد.
دويدن مزخرف است.
دو و ميداني كار ديوانه هاست.
بهتره بروم بالا
و دوباره بخوابم.

AaVaA
11-07-2007, 09:59
فرشي داري جادوئي
كه تو را در دل آسمان مي برد
به اسپانيا به افريقا به همه جا،
اگر ازش بخواهي.
خوب مي خواهي با آن
به جائي بروي كه تا حال نديده اي
يا پرده اي بخري
كه با آن جور باشد
و بعد فرش را
زير پايت بياندازي؟

AaVaA
11-07-2007, 10:00
هيك ...
هيك ...
هيك ...
مي خواهي فوري از شر سكسكه خلاص شوي؟
زبانت را در بيار، لبت راگاز بگير،
نفست را نگه دار، كمرت را تكان بده
پاي چپت را ببر عقب، حالا لگد بزن
ديگه تمام شد، خوب سكسه رفت؟
هيك ...
خوب پس ...

AaVaA
11-07-2007, 10:04
چه باد عجيبي وزيد امروز
زوزه كشان، سوت زنان، ناله كنان
مثل پيرزن نگران، نق زنان، غرغركنان
چه باد عجيبي وزيد امروز،
خنك و صاف از آسماني خاكستري
كلاهم را نبرد اما سرم را برد
چه باد عجيبي وزيد امروز.

AaVaA
11-07-2007, 10:10
گولوي پرنده
پا ندارد
نه مي تواند توي خيابان
راه برود
نه مي تواند روي درختان
لانه بسازد
و نه مي تواند جائي بنشيند
و استراحتي بكند.
هميشه گريه كنان
از ميان آسمان پر از رعد و برق
پرواز مي كند
و در آسمان تخم مي گذارد
و دعا مي كند
كه آنها سالم به زمين بيافتند.

AaVaA
11-07-2007, 10:16
بعضي ها ناخن هايشان را مانيكور مي زنند
بعضي خوب كوتاهش مي كنند
بعضي ها سوهان مي زنند
اما من همه شان را كاملا مي جوم.
درسته عادت خيلي بديه
اما قبل از اين كه ملامتم كنيد
يادتان نرود كه تا حال حتي
يك نفر را هم با ناخن خراش نداده ام.

AaVaA
11-07-2007, 10:18
هميشه در موهايتان فلفل بپاشيد!
آنوقت اگر روزي يك بار بازوي وحشي دزديدتان،
او هم شما را به يك غول خونخوار فروخت،
كه با شما سوپ درست كند،
غول شما را بلند مي كند و بو مي كشد،
بعد عطسه مي كند: « ها ا ا چي ي ي ي »
و به شما مي گويد: « كوچولوي من تو خيلي بوي تندي مي دهي!
فكر نمي كنم بتوانم تو را بخورم »
و با يك فرياد، غول شما را دور مي اندازد.
و شما سريع از آنجا فرار مي كنيد.
زود به خانه مي رسيد و در صندلي خودتان استراحت مي كنيد.
البته اگر هميشه هميشه هميشه،
هميشه هميشه توي موهايتان فلفل بپاشيد.

karin
11-07-2007, 19:15
خیلی خوب ... خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود.
هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم
که خیلی خوب چقدر زود تبدیل می شود به خیلی بد.

آفتاب ... تبدیل شد به سایه، به باران
شور و شوق ... تبدیل شد به لذت ، به درد

ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرود های غم انگیز
خیلی زود.

با " تا ابد " شروع شد
و ابد تبدیل شد به گاهی، به هیچ وقت
و " مرا دوست داشته باش " تبدیل شد به " در قلبت جایی هم برای من در نظر بگیر "
خیلی زود.

خیلی خوب ... زود تر از آن که فکر می کردیم تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود.
اگر هیچ کس به تو نگفته باشد حالا دیگر باید بدانی
که خیلی خوب، خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد.

خیلی زود

AaVaA
12-07-2007, 00:34
همبرگر روي بالشتان است
تخم مرغ روي ملافه
شيريني ها زير پايتان
شير روي تشك
آب پرتقال روي پنيز
خب خودتان خواستيد
صبحانه را تو رختخواب بخوريد.

AaVaA
12-07-2007, 00:35
يك تكه طالبي را
زير ميكروسكوپ گذاشتم.
يك ميليون چيز عجيب خوابيده بودند،
هزار ميليون چيز غريب مي خزيدند،
چندين هزار چيز سبز رنگ وول مي خوردند،
از اين به بعد ديگر طالبي نمي خورم.

AaVaA
12-07-2007, 03:22
هارولد هدفون شب و روز
گوشي به گوشش مي گذاشت
مي گفت: « بهتره به جاي حرفهاي احمقانه مردم موسيقي گوش كنم»
در هياهوي ترافيك شهر
به جاي صداي كاميون ها صداي ترومپت مي شنيد.
در جاده هاي آرام روستا
به جاي صداي غازها، طبل موسيقي مي نشنيد.
در رگبار بهاري
به جاي باران گيتار مي شنيد.
و روي ريل قطار
شيپور مي شنيد نه سوت قطار

AaVaA
12-07-2007, 03:23
در درياچه آبي وقتي ماهي مي گرفتم
ماهي نقره اي زيبائي به قلاب افتاد
به من گفت: « مرا آزاد كن
تا آرزويت را برآورده كنم.
مي خواهي شاه كشوري شوي
قصر پُر از طلا مي خواهي؟»
گفتم «باشه» بعد ولش كردم تو دريا
او شناكنان دور شد و به سادگيم خنديد
و آرزوهايم را توي گوش دريا پچ پچ كرد.
امروز همان ماهي را دوباره گرفتم
آن ماهي زيبا و نقره اي را
باز هم به من قول داد ...
اگر آزادش كنم ...
من به يكي از آرزوهايم رسيدم.
چقدر ماهي خوشمزه اي بود.

AaVaA
12-07-2007, 03:24
اي آنگوس بيچاره
وقتي گرسنه هستي كم مانده كه بميري
چه چاره اي مي كني؟
« از ابراي چون پنبه
از آسمون آبي
املت درست مي كنم»
اي آنگوس بيچاره
وقتي كه باد و توفان
از پشت كوه مي رسه
چه چاره اي مي كني؟
« از گل قاصدك ها، از پارچه هاي اميد
پالتوي گرم مي دوزم.»
اي آنگوس بيچاره
وقتي كه محبوب تو
تركت كنه هميشه
چه چاره اي مي كني؟
«اين ديگه تنها وقتيه كه
حسابي و حسابي بدبخت و بيچاره ام.»

AaVaA
12-07-2007, 03:25
اون باورش نمي شه
كه اين مداد
پاك كن جادوئي داره.
اون بمن گفت: « تو احمقي»
اون بمن گفت: « دروغگوئي»
حتي مي خواست اينها رو
برام ثابت بكنه.
خوب، چه مي تونستم بكنم؟
پاكش كردم.

AaVaA
12-07-2007, 03:26
اگر بمن بگوئي گراز وحشي
بيست تا دندان دارد مي گويم « حتما درست است»
يا بگوئي سي و سه تا دارد
از نظر من حق با توست
يا داد بزني نود و نه دندان دارد
هيچوقت نمي گويم داري دروغ مي گي
چون خوشحالم كه تعداد دندان هاي گراز وحشي
موضوعي نيست كه من بخوام
چيزي درباره اش بدونم.

AaVaA
12-07-2007, 03:27
باشه، طبل نداري اگه، بزن رو شكمت
من هم شيپور ندارم، دماغم را مي زنم
سنج هم اگه نداريم
دستهامان را مي زنيم به هم
درسته كه اركسترهاي ديگه
يه خورده صداشون بهتره
اما خرجشون هم خيلي بالاست.
با اين سازهائي كه داريم
آهنگ ما صد دفعه بهتر از مال اوناست.

AaVaA
12-07-2007, 03:28
خوابي را كه ديشب ديدم بر مي دارم
و مي گذارم توي فريزر
تا اين كه روزي خيلي دور از امروز
وقتي پير و ناتوان شدم
آن را آبش كنم
بعد گرمش كنم و بنشينم
و پاهاي سردم را توي آن فرو برم.

AaVaA
12-07-2007, 03:28
اگر سرمان لولا داشت
ديگر گناهي از ما سر نمي زد.
براي اين كه مي توانستيم بازش كنيم
چيزهاي بد را دور بريزيم و چيزهاي خوب را نگه داريم

AaVaA
12-07-2007, 03:29
از گورخر پرسيدم
آيا تو سياه هستي با خط هاي سفيد
يا كه سفيدي با خط هاي سياه؟
و گورخر از من پرسيد
آيا تو خوبي با عادت هاي بد
يا بدي با عادت هاي خوب؟
آيا آرامي اما بعضي وقتها شلوغ مي كني
يا شلوغي بعضي وقتها آرام مي شوي؟
آيا شادي بعضي روزها غمگين مي شوي
يا غمگيني بعضي روزها شاد؟
آيا مرتبي بعضي روزها نامرتب
يا نامرتبي بعضي روزها مرتب؟
و همچنان پرسيد و پرسيد و پرسيد.
ديگر هيچوقت
از گورخري درباره خط روي پوستش
نخواهم پرسيد.

AaVaA
12-07-2007, 03:30
رفتم دكتر
ته گلويم را ديد
يك لنگه كفش بيرون كشيد
يك قايق اسباب بازي
يك كفش اسكيت
يك زين دوچرخه
و گفت: «از اين به بعد وقتي غذا مي خوري
كمي بيشتر احتياط كن.»

magmagf
12-07-2007, 07:26
لیست برخی آازآثارشل سیلوراستاین

ده را بگیر 1955

جوراب هایت را بچسب 1956

گزارشی از هیچ کجا 1960

کتابی پر از بیهودگی 1960

کتاب Abz عمو شلبی 1961

لافکادیو ، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد 1963

یک زرافه و نیم 1964

درخت بخشنده 1964

کسی یک کرگدن ارزان نمی خواد ؟ 1964

باغ وحش عمو شلبی ( به گلامپ تنه نزنید ) 1964

تی وی جیبی 1965

جایی که پیاده رو تمام میشه 1974

قطعه گم شده 1976

رقص های مختلف 1979

نوری در اتاق زیر شیروانی 1981

ملاقا ت قطعه گم شده با دایره بزرگ 1981

بالا افتادن 1996

برخی از آثار سیلور استاین که به فارسی ترجمه شده‌است:

شیری که جواب گلوله را با گلوله داد
درخت بخشنده
جایی که پیاده‌رو تمام می‌شود
نوری در اتاقک زیر شیروانی
بالا افتادن
یک زرافه و نصفی
در جستجوی قطعه گمشده
کسی یک کرگدن ارزان نمی‌خواد؟

Ahmad
12-07-2007, 17:41
بابا دمتون گرم.

عجب تاپيك توپيه!

اصلا نميشه گفت كدوم پست قشنگتره.

بازم تشكر از همه

استحقاق [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رو داره.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AaVaA
12-07-2007, 21:25
يك تور ماه گيري ساخته ام
امشب مي خواهم ماه را شكار كنم.
آن را دور سرم چرخ خواهم داد
و قرص بزرگ ماه راخواهم گرفت
فردا نگاهي به آسمان بكن،
اگر ماه در آن نديدي
بدان كه آخر سر شكارش كردم
و انداختمش توي تور
امااگر ماه همچنان ميدرخشد
يك ذره پائين تر را نگاه كن
و مرا ببين كه با ستاره اي
در تور ماه گيري ام در آسمان پرواز مي كنم.

AaVaA
12-07-2007, 21:41
لباس هاشو گذاشت
تو ماشين رختشويي
فكر كرد خودش هم بره اون تو
يه حموم مجاني بكنه.
الان داره دور مي گرده، دور مي گرده
شلپ شلوپ، شلپ شلوپ
مثل اينكه تميز شده
اما زياد سرحال نيست.

AaVaA
12-07-2007, 21:49
بيائيد با غذاهايمان رنگ كنيم.
براي قرمز آب اين آلبالوها
براي صورتي اين انگورها
براي آبي كدو،
براي سياه بادمجان،
براي قهوه اي آب گوشت برداريم،
براي زرد هم نوك قلم را
بزن به زرده تخم مرغ،
زيرش اسم مان را امضاء كنيم
و اسم تابلو را بگذاريم: «ناهارمان»
و بزنيم به ديوار تا كه همه
بايستند، نگاه كنند ... و نوكي بزنند

AaVaA
12-07-2007, 21:55
بله درسته، ما اون غاز تپل رو پختيم و بعدش خورديم
مي گيد ديوانه ايم ما
چون كه اون غاز طلايي بود، تخم طلا مي گذاشت.
اما خبر ندارين
وقتي شكم گرسنه اس
پختن تخم طلا
چقدر عذاب آوره
اگه غاز عزيزم
تخم هاي عادي مي كرد.
حالا ديگه زنده بود
تو حياط بازي مي كرد

AaVaA
12-07-2007, 21:57
باز اين گارسون زبون نفهم غذاي منو دير آورد!
حالا واقعاً عصباني هستم
از اون نفرت دارم
و اين نفرت رو به بچه هام هم ياد مي دم
و اونام به بچه هاشون
اصلاً ديگه با اين گارسون ابله كاري ندارم
چون خيلي عصباني هستم
حالا فقط يك مسئله مي مونه
" از اين به بعد كجا غذا بخورم؟"
بچه هام چطور؟
بچه هاي اونا چطور؟...

mehrdad21
12-07-2007, 23:54
امیدوارم تکراری نباشه

===


از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم
فرصت بیشتری برای آن که پرواز کنم
وبعد زمین بخورم!
و این عالی ست..!
هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد
تو این شانس را به من بخشیدی
متشکرم!

AaVaA
13-07-2007, 01:11
پرنده ها در زمستان به سوي جنوب پرواز مي كنند
اما اين پرنده عجيب به طرف شمال مي رود.
بال زنان با منقارش به جلو
سرش در سرما پائين و بالا مي رود.
مي گويد: « فكر نكنيد عاشق يَخَم
يا باد سرد و زمين يخ زده دوست دارم.
فقط فكر مي كنم چقدر خوب است
تنها پرنده شهر باشي.»

AaVaA
13-07-2007, 01:14
به جاي اين كه بگه: « لطفاَ نمك رو بدين»
دراز مي كرد دستش رو، نمك رو زود ورمي داشت.
به جاي اين كه بگه: «يه تيكه گوشت مي خوام من»
رو گوشت مي زد چنگالش رو، او تيكه رو ور مي داشت.
هر چه بابا بهش مي گفت
هر چه مامان بهش مي گفت
اين كارشو بازم مي كرد.
با هر دراز كردن دست، بازوش كمي دراز مي شد.
تا اين كه روزي رسيد كه دستش به ده متر رسيد.
اما ريچارد حالا مي گه: « درسته كه يه ذره عجيبه و غريبه
اماواسه ور داشتن حرف نداره دست من»

AaVaA
13-07-2007, 01:19
لاري خيلي دروغگوهِ
دروغ هاي گنده مي گه.
مي گه نود و نه سالشه
در حاليكه پنج سالشه،
مي گه تو ماه زندگي مي كنه،
مي گه تونست يه بار بپره،

مي گه دو متر قدشه
مي گه يك ميليون پول داره
در حاليكه همش يه تومن داره
مي گه خيلي سال پيش
سوار دايناسور شده.
مي گه مادرش ماهه
جادو بهش ياد داده
مي گه توفان پدرشه
صبح ها زنگ ها رو اون ميزنه
مي گه كه مي تونه سنگ ها رو صخره ها رو
تبديل به طلا بكنه
مي گه شعله آتش رو
تبديل به يخ مي كنه
مي گه برام هفت كوتوله مي فر سته
تا كارهامو بكنن
اما لاري دروغگوهِ
همه اش چهار تا فرستاد

AaVaA
13-07-2007, 01:20
امروز اولين روز نگهباني ام است
امشب شب كريسمس است
بچه ها بالا گرم خوابند
من درخت كاج و جورابها را نگهباني مي كنم.
چي بود؟ صداي پا رو پشت بام؟
شايد سگه شايد گربه است.
اين كيه از جا بخاري مي آيد تو
يك دزد با ريش سفيد
و يك كيسه پشتش برا دزدي؟
پارس مي كنم، خرخر مي كنم، دنبالش مي دوم، پاچه اش را مي گيرم،
مي پرد هوا، بر مي گردد مي نشيند رو سورتمه اش
اسبهاي نجيبِ سورتمه اش را مي ترسانم و آنها مثل باد مي دوند
همه شان را حسابي ترسانده ام.
حالا ديگر خانه ساكت و آرام
جوراب ها همه سالم
بچه ها چقدر خوشحال مي شوند فردا صبح
وقتي از خواب بلند شوند و ببينند
درخت و جوراب ها سالم هستند.

AaVaA
14-07-2007, 05:19
پشت او مي پرم و زير لب سوت مي زنم،

و ما با هم به دورترين نقطه ماه پرواز مي كنيم،

پرنده زينتي و من،

من چند شيريني، يك توپ و كمي آلو خشكه برمي دارم،

و ما امروز عصر، درست سر ظهر حركت مي كنيم،

چون من مي خواهم با پرنده زينتي پرواز كنم،

البته به محض اين كه او پرواز كردن را ياد بگيرد!

AaVaA
14-07-2007, 05:22
خدايا

براي سال نو

ازت شيريني مي خوام

با يه لباس قشنگ

يه عروسك گنده

و اگه ممكنه "يه ذره عشق"،

حتي اگه فقط،

يه ذره كوچولو مونده باشه!

AaVaA
14-07-2007, 05:24
خزنده ولگرد، سينه خيز از دريا بيرون آمد

او ممكن است هر كسي را بگيرد،

اما دستش به من نمي رسد،

نه! تو مرا نخواهي گرفت، خزنده ولگرد!

ممكن است ديگران را بگيري، اما مــــــــــــرا ...(اي واي كمك!)

AaVaA
14-07-2007, 06:10
هشدار براي كساني كه شانس ديدن يك گلامپ وحشي را دارند

در حالي كه در دير وقت شب، از خياباني تاريك، پشت گورستان

به سوي خانه اش مي رود و در طوفان تنهاست،

حواستان باشد!

يك وقت به گلامپ تنه نزنيد!

AaVaA
14-07-2007, 18:20
اين جانور شناس را مي بينيد؟

سالهاست كه مي خواهد بداند رنگ چشمان مار آفريقايي چه رنگي است!

سالهاست كه خواب ندارد

سالهاست كه براي يافتن جواب

از اين جنگل به آن جنگل مي رود.

حالا فكر مي كنم به جواب سوالش رسيده...

پس بايد آدم خوشبختي باشد!

شما اينطور فكر نمي كنيد؟

AaVaA
15-07-2007, 10:11
خوب گوش كنيد بچه ها!
كبوتر نماد صلح است،
براي همين ما در اينجا يك عالم كبوتر داريم،
فقط يك چيز كم داريم و آن صلح است،

حالا كي مي داند "صلح" كجاست؟

AaVaA
21-07-2007, 19:57
اين پلنگ چه مغرور به نظر مي رسد
چه كلاهي سرش گذاشته!
با آن خالهاي تنش ،
فكر مي كند خيلي قشنگ است،
حتماً از زندگي اش كاملاً راضي است!
بيچاره پلنگ!
نمي داند كه من او را با مدادم روي كاغذ كشيده ام
و هر وقت بخواهم مي توانم او را پاك كنم ...
اما واي ...
قبل از اين كه پاكنم را پيدا كنم،
حس مي كنم حالم دارد به هم مي خورد ...
نكند يك نفر هم دارد مرا پاك مي كند!

Ahmad
21-07-2007, 20:50
بچه‌ها ،

بهترين كتابهاي سيلوراستاين رو به ترتيب براي خريد ميتونين معرفي كنيد ؟

sise
21-07-2007, 21:04
بچه‌ها ،

بهترين كتابهاي سيلوراستاين رو به ترتيب براي خريد ميتونين معرفي كنيد ؟

البته به سلیقه افراد داره ولی به نظر من:
"اشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ"
" تور ماهگیری"
"لافکادیو"
من این 3 تا را خیلی دوست دارم.
"لافکادیو" داستان هست و خیلی قشنگ.

AaVaA
22-07-2007, 00:48
من يك آدم كاملاً تازه شده ام

به من گفتند:

"چشمانت را عوض كن،

گوشهايت را عوض كن

قلبت را هم عوض كن"

حالا يك آدم نو هستم

فقط مشكل كوچك اينجاست كه اصلاً نميدانم كه هستم؟!

Creeping Death
22-07-2007, 11:58
واقعا از همتون ممنونم . من از طرفدارای اون مرحوم هستم ولی تا به حال فقط اشعار کودکان و نوجوانانش را می خواندم. بقیه اش را هیچجا پیدا نکرده بودم . واقعا ممنون . مخصوصا : ۲۵ دقیقه به رفتن - حرف هایی که نگفتم - پسری به نام سو . اگه میشه متن انگلیسی هم بذارید و یا سایتی معرفی کنید که متن اینگلیسیش در آن باشد.

AaVaA
22-07-2007, 13:30
وقتي بزرگ شدم،


ميخواهم هركسي باشم



به جز يك پدر بد اخلاق
،

يك راننده اتوبوس بي حوصله،



يك آدم عصباني،



يا يك آدم نااميد كه با همه دعوا دارد،



و يا آدم گنده اي كه بيهوده باد توي دماغ مي اندازد،



خب مثل اينكه ديگر آدمي نمانده...



پس بهتر است فعلاً بزرگ نشوم
،

تا ببينم بعد چه مي شود!

AaVaA
22-07-2007, 17:50
آيا دوست من مي شوي؟


آره يا نه؟



اگر جوابت "آره" است،



لطفاً زود بگو!



اگر جوابت "نه" است


لطف كن و باز هم زود بگو!

karin
22-07-2007, 19:57
ماری ! اگه منو میخای
می مونم
من تنها کسی هستم
که اشکاتو با بوسه پاک میکنه .
ماری ! حیفه چیزی رو که داریم
از دست بدیم
اینه که می خام اونو نیگه دارم
تا ابد نگه دارم .
ماری ! دیگه به فکر کوهت نباش
کوهی که بلنده
و نمی تونی از اون بالا بری
ماری ! دیگه پی کوهت نگرد
تخته سنگی که به جست و جوش بودی ،
همین جاست .
ماری ! می دونم تو ذهنت
یه جایی دارم .
ماری ! یه کوه پشت سرت
سر به فلک کشیده
اگه می تونی از اون بالا
برو ، امتحان کن
اما همیشه وقتی که بالا می ری خوشحالی
و وقتی که پایین می یای غمگین .
ماری ! دیگه به فکر کوهت نباش
کوهی که بلنده و نمی تونی از اون بالا بری
ماری ! دیگه پی کوهت نگرد
تخته سنگی که به جست و جوش بودی ،
همین جاست




Mountain Mary

Mary, if you ever want me,


I'll be right here


And, Mary, I'm just the one


To kiss away all your tears


And, Mary, this thing we got


Is too good to throw away


So Mary, I'm gonna keep it right here


And keep it warm every day


Stop lookin' for your mountain, Mary


The one that's too high for you to climb


Stop lookin' for your mountain, Mary


The rock that you wanted was right here all the time


Mary, I know that somewhere,


I'm in your mind


Mary, there's a mountain


Rising high behind


And, Mary, you think you can climb it,


Go ahead and try


But, Mary, you go up laughing


But you always come down crying


Stop lookin' for your mountain, Mary


The one that's too high for you to climb


Stop lookin' for your mountain, Mary


The rock that you wanted was right here all the time

AaVaA
22-07-2007, 20:51
رفتم پيش فالگير

تا بپرسم

عاشق بشم يا نشم

فالگيره اول پولشو گرفت

بعد تو چشام نگاه كرد

و يه نگاه به كف دستم انداخت

بعدش يه ليوان چايي تلخ بهم داد

بعدشم يه قهوه بد مزه

بعدم يه شمع روشن كرد، بعد يه چوب بد بو سوزوند

و بعد شروع كرد به ورد خوندن

حالا نخون ، كي بخون...

هي ورد مي خوند و دور خودش فوت مي كرد...

من خوابم گرفت

وقتي بيدار شدم

فالگيره رفته بود

نمي دونم چقدر خوابيدم

نمي دونم چند وقت گذشته،

اما بالاخره نفهميدم عاشق بشم يا نشم؟

AaVaA
23-07-2007, 20:18
واي!


ببين آنجا چه خبر است!



- وحشتناك است!



- نه ، مضحك است!



- نه ، وحشتناك است!



- نه ، مضحك است!



"هر دو ساكت! به نظر من فوق العاده است !"



- چي؟



" همين كه به نظر شما وحشتناك و مضحك است!"

Ahmad
23-07-2007, 20:19
من لئوناردو داوينچي هستم

بزرگترين نابغه قرن

در زندگي ام، هرگز فرصت شوخي نداشتم،

من ماشينهاي پرنده را طراحي كردم ،

مجسمه ساختم ، نقاشي كشيدم ،

و خيلي كارهاي ديگر كه شما نمي دانيد...

اما مهم تر از همه اينكه من موناليزا را كشيدم،

با لبخندي كه هيچ كس معني اش را نمي داند، حتي خودم!

مي بينيد كه چطور بعد از مرگم سركارتان گذاشتم

اين هم به تلافي جبران همه شوخيهايي كه هرگز فرصتش نبود!

Ahmad
23-07-2007, 20:23
من و دوستم امروز با يك قاتل محكوم به اعدام قرار ملاقات داريم

قراره كه با اون مصاحبه كنيم

اگه اين مصاحبه رو چاپ كنيم، هر دو پولدار مي شيم،

اما مشكل اينجاست كه نمي دونيم وقتي وارد سلول شديم،

بايد به قاتل سلام كنيم يا نه؟

بايد حلش رو بپرسيم يا با اون دست بديم؟

اگر چيزي تعارفمون كرد چي؟

بخوريم يا نخوريم؟

به چشمهاش نگاه كنيم يا به ميكروفن؟

نزديكش بشينيم يا دور ؟

اگه نزديكش باشيم كه خطرناكه،

اگر هم فاصله بگيريم، ممكنه ناراحت بشه!

اي كاش كتاب آداب معاشرت با قاتلا رو پيدا مي كرديم

مي گم اصلاً چطوره فعلاً از مصاحبه با قاتل محكوم به اعدام ، صرف نظر كنيم!

براي شهرت و ثروت، هميشه فرصت هست!

Ahmad
23-07-2007, 20:24
شتر حيوان صبوري است

هميشه آدم را از وسط صحرا عبور مي دهد.

هر چند كه مي داند در صحرا چيزي نيست

او هميشه دلش مي خواهد بپرسد:

" مگر در صحرا چه چيزي است،

كه آدم هميشه مي خواهد از وسط آن بگذرد؟"

اما او اين سوالش را نمي پرسد،

چون شتر حيوان صبوري است!

AaVaA
23-07-2007, 20:39
مكَ ني قليوني


آنقدر لاغر بو
د

كه شب يكشنبه


وقتي داشت حمام مي كرد


در فاضل آب را كه برداشت


شلپ شلوپ


قلپ قلوپ


با آب رفت تو لوله


و ناپديد شد.


حالا ني قليوني عزيز كجاست؟


كجا دارد حمام مي كند؟


در استخري زير زمين؟


يا آن بالاها


در واني در آسمان


آن جا كه


آدم هاي خيلي تميز مي روند؟

Ahmad
25-07-2007, 17:08
اين پل فقط تا وسط راه ادامه دارد.

راهي كه به سرزمينهاي اسرار آميز منتهي مي شود.

سرزمين هايي كه عاشق ديدارشان هستي.

آنجا كه چادر كوليها و فروشنده هاي دوره گرد عرب قرار دارد.

محل چوبهايي كه زير نور مهتاب برق مي زنند.

و اسبهاي تك شاخ افسانه اي گشت مي زنند.

پس با من بيا و همه اين لذتها را با من شريك شو.

اما اين پل فقط ما را تا وسط راه مي رساند.

چند قدم آخر را بايد به تنهايي طي كنيم.

Ahmad
25-07-2007, 17:10
من يك اژدها در گريندلي گران هستم.

نفسم آتشي دارد كه از خورشيد داغ تر است.

وقتي شواليه اي به جنگم مي آيد،

در يك چشم بهم زدن مثل كلوچه دارچيني

برشته اش مي كنم.

وقتي كودك معصومي از نزديكم مي گذرد،

آهي آتشين مي كشم و او مي پزد.

بعدها در حاليكه اشكي از افسوس در چشمانم است،

به آن كودك معصوم فكر مي كنم.

من يك اژدها در گريندلي گران هستم،

اما ناهار خيلي به من نمي چسبد.

براي اينكه من بچه نسبتا خام دوست دارم

اما آنها هميشه كاملا مي پزند.

Ahmad
25-07-2007, 17:12
در بعدازظهر خسته كننده اي،

هشت بادكنك كه كسي آنها را نمي خريد.

با نخهاشون تصميم به پرواز گرفتند.

پروازي آزاد و به هر جا كه دلشان مي خواست!

يكي بالا رفت كه خورشيد را لمس كند – پاپ!

يكي فكر كرد سري به بزرگراهها بزند – پاپ!

يكي خواست روي كاكتوسها چرتي بزند – پاپ!

يكي ايستاد كه با بچه بي حواسي بازي كند – پاپ!

يكي خواست تخمه داغ بكشند – پاپ!

يكي عاشق يك جوجه تيغي شد – پاپ!

يكي دندانهاي يك كروكديل را معاينه كرد – پاپ!

يكي هم آنقدر معطل كرد كه بادش در رفت – ووش!

هشت بادكنك كه كسي نمي خريد،

آزاد بودن پرواز كنند و در هوا معلق باشند.

آزاد بودند هر موقع خواستند بتركند!

Marichka
25-07-2007, 21:17
سلام دوستان

لطفا بر طبق قوانين انجمن علمي از قرار دادن پستهايي كه كمكي به غني تر شدن مطلب نمي كنن در ادامه ي تاپيك ها خودداري بفرماييد.

تاپيك ويرايش شد؛

موفق باشيد

AaVaA
27-07-2007, 22:00
يك مارماهي بردار


و با آن يك حلقه بساز.


بعد بذار كه دور بدنت بپيچه!


تنگ تر و تنگ تر و تنگ تر.


به نظرت مارماهي،


خيلي حيوان دوست داشتنيي نيست؟


هي! جواب منو بده.


چرا وايسادي اونجا و آبي مي شي؟

AaVaA
31-07-2007, 21:05
مربع ساكت گوشه اي نشسته بود



كه يك مثلث محكم با آن تصادف كرد.



مربع زخمي فراد زد:



بايد هر چه زودتر به بيمارستان برسم.



زود يك دايره قلقلي سر رسيد،



مربع را برداشت و چرخ زنان به بيمارستان برد.

Ahmad
02-08-2007, 09:48
من نتونستم تكليفمو انجام بدم

چون يك اتفاقي افتاده

من نتونستم سر وقت بيام

چون يك اتفاقي افتاده

من نتونستم با كسي مهربون باشم

چون يك اتفاقي افتاده

من نتونستم كاري رو شروع يا تموم كنم

چون يك اتفاقي افتاده

اصلاً من نتونستم زندگي كنم،

چون يك اتفاقي افتاده

مي پرسيد"چه اتفاقي افتاده؟"

خب من از كجا بدونم؟!

شما بايد بگين آقاي دكتر!

آخه ناسلامتي شما پول مي گيريد كه همين چيزا رو بفهميد ديگه!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
02-08-2007, 10:09
بايد خانه جانسون راخراب مي كرديم.

من بولدوزر آوردم، بيل مكانيكي آوردم، جرثقيل آوردم

سقف ها را كنديم، ديوارها را خراب كرديم

جاي بخاري را كوبيديم، لوله ها را كنديم

پنجره ها را خرد كرديم، زنگ ها را پاره كرديم

شيرواني ها رادر آورديم، كف چوبي اتاق را اره كرديم

به زيرزمين كه رسيديم تا آن را هم بكوبيم

يكنفر داد زد:

« هي اينجا خانه جانسون نيست، خانه آنها بغل دستي است»

(شايد به اين دليل است كه ديگر معمار نيستم)

sise
02-08-2007, 12:40
یک گلوله ی برفی برای خودم درست کردم،

آنقدر گرد و خوشگل که فکرش را هم نمی توانی بکنی.

بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم،

و پیش خودم بخوابانمش.

برایش لباس خواب درست کردم،

یک بالش هم برای زیر سرش.

دیشب دیدم گذاشته رفته،

اما پیش از رفتن، جایش را خیس کرده بود!

AaVaA
04-08-2007, 13:36
پسر كوچولو گفت: «گاهي وقتها قاشق از دستم مي افتد.»


پيرمرد بيچاره گفت: «از دست من هم مي افتد.»


پسر كوچولو آهسته گفت: « من گاهي شلوارم را خيس مي كنم.»


پيرمرد خنديد و گفت: «من هم همينطور»

پسر كوچولو گفت: « من اغلب گريه مي كنم»


پيرمرد سر تكان داد: «من هم همين طور»

پسر كوچولو گفت: « از همه بدتر بزرگترها به من توجهي ندارند.»


و گرماي دست چروكيده را احساس كرد: «مي فهمم چه مي گويي كوچولو، مي فهمم.»

--------


یک پیشنهاد!!

سلام دوستان


و اما ماجرای پست تکراری در تاپیک شل سیلور استاین..
از اونجاییکه پستها در این تاپیک روز به روز بیشتر میشه(ماشاالله:31:)
و اگه یه پستی هم چند بار تکرار بشه دیگه چی میشه...و فهرست هم برامون مهمه..امکان سرچ هم خیلی کمکی نمیکنه و ووو..
از دوستان میخوام خودمون اگه دیدیم یکی پست تکراری داده تا وقتی فهرست دوباره ویرایش نشده..بگیم تا پستشو ویرایش کنه
با اینحال حتما پست اولو در نطر داشته باشید

ممنون


:11:

AaVaA
04-08-2007, 18:07
شايد انگشت شست كسي


كه عادت به مكيدنش دارد


خيس و چروك باشد


و رنگش سفيد و پريده مثل برف


اما از مزه انگشت


شيرين تر تو دنيا نست


( اين را ما مي دانيم كه انگشت شست مي مكيم)

AaVaA
05-08-2007, 13:09
گربه پيدايش نيست



نمي دانم كجا هست


يا كجا رفته؟


كسي مي داند؟


بگذار از اين كلاهي كه مي رود بپرسم
.

karin
05-08-2007, 14:05
اگه من به جای پا چرخ داشتم
یا به جای چشمام گل سرخ داشتم
اون وقت می تونستم به مسابقه ی پرورش گل برم
و چه بسا جایزه هم ببرم





If I had wheels instead of feet
And roses’ stead of eyes
Then I could drive to the flower show
And maybe win a prize

karin
05-08-2007, 14:07
هر وقت توی آب یه آدمی رو می بینم

که سر و ته ایستاده

نگاهش می کنم و هر هر می خندم

البته نباید این کارو بکنم

چون شاید تو یه دنیای دیگه ای

در زمان دیگه ای

در جای دیگه ای

چه بسا همون آدم درست ایستاده
و این منم که سر و ته ایستاده ام

karin
05-08-2007, 14:09
بحث این نیست که من به مارها محل نذارم

اما واقعا چه کاری می تونه بکنه آدم
وقتی یه مار بوآی هفت هشت متری عاشقت بشه و بهت بگه...

AaVaA
05-08-2007, 20:33
ديشب مثل هميشه


زيب پوستم را باز كردم


پيچ سرم را شل كردم


و رفتم تو رختخواب


شب كه خواب بودم


يك احمقي آمد تو


پوستم را تن اش كرد


سرم را روي سرش پيچ كرد.


حالا با پاهاي من تو خيابان ها مي دود
.

كارهائي مي كند كه من نمي كنم


حرفهائي مي زند كه من نمي زنم.


بچه ها را قلقلك مي دهد


به مردها لگد مي زند


دست خانم را مي كشد.


حالا اگر اشك به چشمان خوشگل شما بياورد


يا سرتان رادرد آورد


بدانيد من نيستم


همان ديوانه اي است


كه پوست مرا تنش كرده.

karin
06-08-2007, 15:01
این فایل صوتی حاوی 3 تا از شعرای شل سیلور استاین است با صدای خودش


حجم 400kb

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


متن اشعار:

A LIGHT IN THE ATTIC

There's a light on in the attic.
Thought the house is dark and shuttered,
I can see a flickerin' flutter,
And I know what it's about.
There's a light on in the attic.
I can see it from the outside.
And I know you're on the inside... lookin' out

BEAR IN THERE
There's a Polar Bear
In our Frigidaire--
He likes it 'cause it's cold in there.
With his seat in the meat
And his face in the fish
And his big hairy paws
In the buttery dish,
He's nibbling the noodles,
He's munching the rice,
He's slurping the soda,
He's licking the ice.
And he lets out a roar
If you open the door.
And it gives me a scare
To know he's in there--
That Polary Bear
In our Fridgitydaire

ROCK 'N' ROLL BAND
If we were a rock 'n' roll band,
We'd travel all over the land.
We'd play and we'd sing and wear spangly things.
If we were a rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band,
And we were up there on the stand,
The people would here us and love us and cheer us.
Hurray for that rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band,
Then we'd have a million fans.
We'd giggle and laugh and sign autographs,
If we were a rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band.
The people would all kiss our hands.
We'd be millionaires and have extra long hair,
If we were a rock 'n' roll band.
But we ain't no rock 'n' roll band,
We're just seven kids in the sand.
With homemade guitars and pails and jars
And drums of potato chip cans.
Just seven kids in the sand.
Talk'n and waven' our hands.
And dreamin' and thinkin' oh wouldn't it be grand,
If we were a rock 'n' roll band.

karin
06-08-2007, 15:06
رفتم یک گربه کوچک بخرم
تا از تنهائی نجات پیدا کنم
به صاحب مغازه گفتم:
یک گربه می خواهم که با همه گربه های دیگه فرق کند
یک گربه خوشگل و مامانی به من داد
گربه را به خانه آوردم
هنوز پایم را داخل خانه نگذاشته بودم که
چنگالهایش بلند شد
روی پله ها، چشمهایش سرخ شد
پشت در خانه،موهایش سیخ شد
و هنوز پایم را داخل خانه نگذاشته بودم که مرا تکه پاره کرد...
حالا از تنهایی نجات پیدا کرده ام
چون دیگر اصلا وجود ندارم که تنها باشم....
گربه فروش راست می گفت:
"این گربه واقعا استثنائی است
این گربه با همه گربه های دنیا فرق دارد........"

AaVaA
07-08-2007, 01:15
در يك غروب


مه آلود و سرد پائيز


سرما از كنارم گذشت


سعي كردم آن را بخورم


اما آنقدر سريع رفت


كه دستم به آن نرسيد.


خوشحالم كه مي گويند تو سرما خورده اي.

--------------------

ممنون از karin عزیز برای پست :40::11:175

AaVaA
08-08-2007, 23:54
مادربزرگ ننو را فرستاد.


و خداي مهربان باد را.


من هم براي لالا كردن آماده ام!


اما چه كسي مي تواند درخت ديگر را بياورد؟

karin
09-08-2007, 19:31
اگه نمی تونم همیشه خدا مال تو باشم
حداقل اجازه بده یه وقتایی مال تو باشم
اگه نمی تونم گاهی وقتی مال تو باشم
اقلا بذار هروقت که تو میخوای کنارت باشم
اگه نمی تونم دوست خوبت باشم
اقلا بذار دوست بدت باشم
اگه نمی تونم عشق اول وآخرت باشم
اقلا بذار باعث سرگرمی ات بشم
اما منو همین طوری ول نکن
حداقل بذار توی زندگی تو دست کم یه چیزی باشم

----------------------------------------
خواهش می کنم آوا جان، قابل شما رو نداشت:11:

AaVaA
12-08-2007, 13:19
مو فرهنگ لغت را از سر تا ته حفظ كرد.


اما نمي تونه شغل خوبي پيدا كنه،


و هيچكس هم دلش نمي خواد


با حافظ فرهنگ لغت ازدواج كنه!

Ahmad
15-08-2007, 08:22
به به، چه مار با شكوهي

حلقه اش را ببينيد،

مثل اين كه همين حالا ازدواج كرده!

حالا بين شما كسي هست كه بداند

چطور به يك مار تازه عروس ، تبريك مي گويند؟

Ahmad
15-08-2007, 08:24
خورشيد را مي دزدم

فقط براي تو!

ميگذارم توي جيبم

تا فردا بزنم به موهايت

فردا به تو مي گويم چقدر دوستت دارم!

فردا تو مي فهمي

فردا تو هم مرا دوست خواهي داشت . مي دانم!

آخ ... فردا!

راستي چرا فردا نمي شود؟

اين شب چقدر طول كشيده...

چرا آفتاب نمي شود؟

يكي نيست بگويد خورشيد كدام گوري رفته؟

AaVaA
16-08-2007, 21:13
پريروز، كلاه مزرعه دارها را به سر گذاشتم،

ولي اندازه نبود.

يه كم بزرگ بود، فقط كمي

و خيلي شل مي افتاد.

نتونستم بهش عادت كنم

و از سر برش داشتم.

ديروز كفشهاي عمه ام را به پا كردم.


يه كم بزرگ بود

و براي راه رفتن خوب نبود

در آن راحت نبودم و درشان آوردم.

امروز آفتاب تابستان را تنم كردم.

خيلي خوب بود.

قشنگ و گرم

و علفهاي سبز را به پا كردم

واقعاُ لذتبخش بود.

بالاخره احساس كردم لباسهاي خوبي به تن دارم.

در لباس طبيعي از هر لباسي راحت ترم.

AaVaA
25-08-2007, 10:31
بيلي وارونه، بيلي وارونه،
او روي تپه اي وارونه زندگي مي كنه،
كه در واقع گودالي در زمينه
(اما تپه ايست وارونه!)
بيلي وارونه كلبه اي وارونه داره،
با دالاني كه پشت خونه باز مي شه.
از پنجره رفت و آمد مي كنه و از در به بيرون نگاه مي كنه.
و زيرزمين، اون بالا در طبقه آخره.
بيلي وارونه مثل باد سواري مي كنه.
اون نمي دونه به كجا مي ره، ولي مي بينه كجا بوده،
او به اسبش مي گه هش و اسبش راه مي افته!
و ششلولش مي گه «گنب» و هيچوقت نميگه «بنگ»
بيلي وراونه يه سگ وارونه داره به اسم لي لي وارونه
بيلي وارونه مي گه: «اون اولين تنفر منه»
بليي وارونه كلاهش رو روي پاش مي ذاره.
و زيرپوششو روي كتش مي پوشه.
و سرماه به رئيسش حقوق مي ده
و با لبخند به اسب عزيزش سواري مي ده!

Ahmad
25-08-2007, 11:23
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :

( آيا بايد به اين جنگ احمقانه رو ادامه بدهيم ؟

آخه ، كشتن و مردن حال و روزي براي آدم باقي نمي ذاره .)

فرمانده گور گفت : ( حق با شماست .)

فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :

( امروز مي توانيم به كنار دريا بريم

و تو راه چند تا بستني هم بخوريم .)

فرمانده كلي گفت : ( فكر خوبيه .)

فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :

( تو ساحل يه قلعه شني مي سازيم .)

فرمانده گور گفت : ( آب بازي هم مي كنيم .)

فرمانده كلي گفت : (پس آماده شو بريم .)

فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :

( اگه دريا طوفاني باشه چي ؟

اگه باد شنها رو به هر طرف ببره ؟ )

فرمانده كلي گفت : ( چقدر وحشتناكه ! )

فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :

(من هميشه از درياي طوفاني مي ترسيدم .

ممكنه غرق بشيم .) فرمانده كلي گفت :

(آره شايد غرق بشيم . حتي فكرش هم ناراحتم مي كنه .)

فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :

( مايوي من پاره است .

بهتره بريم سر جنگ و جدال خودمون .)

فرمانده گور گفت : ( موافقم .)

بعد فرمانده كلي به فرمانده گور حمله كرد ،

گلوله ها به پرواز در آمد ، توپخانه ها به غرش .

و حالا متاسفانه ،

نه اثري از فرمانده كلي باقي مانده و نه از فرمانده گور .

Ahmad
25-08-2007, 11:27
او مرد نقاب آهني است.

او از عهده سخت ترين كارها بر مي آيد.

او مي تواند دوئل كند.

او مي تواند هر چيزي را شكار كند.

او مي تواند قله ها را فتح كند

او مي تواند كشتي بگيرد و مسابقه دو بدهد ...

او جرأت و قدرتش را به شما نشان مي دهد.

اما هرگز صورتش را ظاهر نمي كند.

اصلاً مهم نيست چقدر اصرار كنيد.

او شجاع و نترس است.

او هرگز نمي گريد.

« او مرد ” نقاب آهني“ است. »

Ahmad
25-08-2007, 11:29
در يخچال ما يك خرس قطبي زندگي مي كنه.

اون يخچالو دوست داره چون «اونجا خنكه»

روي گوشتها مي شينه

و صورتش رو در ماهيها فرو مي بره.

و پنجه بزرگ پر موشو،

در ظرف كره فرو مي بره

به سس دستبرد مي زنه

و لف و لف پلوها رو مي خوره

سودا رو دسمالي مي كنه

و يخ ها رو ليس مي زنه

و اگر در يخچالو باز كنيم،

غرش بلندي مي كنه.

من از فكر اينكه اون اونجاست وحشت مي كنم.

همون خرس قطبي كه توي يخچال زندگي مي كنه!!

AaVaA
26-08-2007, 02:28
يك صورت روي شست منه.


من خودم نكشيدمش


صورت روي شستم چشم و گوش تيزي داره.


با موهاي سبز و زبر و وز كرده!


هميشه صورت روي دستمو از دوستهام پنهان مي كنم،


چون نمي خوام دوستهام بهش خيره بشن.


او يك دهان كوچك جمع و جور داره،


با دندانهاي زرد.


وقتي چنگال به دست مي گيرم قاه قاه مي خنده.


و وقتي پكرم بهم ريشخند مي زنه،


و مي خنده و مي خنده و مي خنده.


و به هر كاري كه سعي مي كنم انجام بدم مي خنده!

sise
26-08-2007, 11:47
بچه كه بودم ، هر جا مي رفتم

مي گفتن :"هجده سال به پايين ممنوع"

حالا كه بزرگ شدم هر جا كه مي رم مي گن:

" هجده سال به بالا ممنوع"

اصلاً نمي دونم چرا هميشه بايد يه چيزي ممنوع باشه؟

تازه مگه هجده ساله ها چه گناهي كردن

كه همه چيزاي آزاد و ممنوع روي سر اونا خراب مي شه؟

AaVaA
26-08-2007, 11:59
تق تق!


كيه؟


من!


من، كي؟


درسته!


چي درسته؟


منكي!


اين همون چيزيه كه من مي خوام بدونم.


چي مي خواي بدوني؟


من، كي؟


بله، دقيقاً !


دقيقاً چي؟


بله، من يك دقيقنچي هم به همراه دارم!


دقيقاً چي به همراه داري؟


بله.


بله، چي؟


نه، دقيقنچي.


اين چيزيه كه من مي خوام بدونم.


عرض كردم دقيقنچي.


دقيقاً چي؟


بله!


بله، چي؟


بله، همراهمه


چي همراهته؟


دقيقنچي، دقيقنچي چيزيه كه همراهمه.


من، كي؟


بله!


برو بابا!

تق تق ...

sise
26-08-2007, 14:18
روزي روزگاري، دختري به نام ابيگل

با پدر و ماردش به ماشين سواري رفته بود.

آنروز ابيگل يك كره الاغ ديد.

با چشماني زيبا، سفيد و خاكستري رنگ

در كنار كره الاغ تابلويي بود:

فروشي – ارزان

ابيگل گفت: «خداي من!»

« بابا مي شه اون كره الاغ رو برام بخري؟»

« مامان خواهش مي كنم.»

و پدر و مادرش گفتند: « نه خوب! نمي شه»

« اما مي تونيم برات گردو يا بستني بخريم.»

اما ابيگل گفت:

« من گردو بستني نمي خوام.

من اون كره الاغو مي خوام.»

و پدر و مادرش گفتند:

«ساكت! انقدر نق نزن!

به هيچوجه اون كره الاغو برات نمي خريم.»

ابيگل شروع به گريه كرد و گفت:

«اگر اون كره الاغو برام نخريد، مي ميرم!»

پدر و مادرش گفتند: «نمي ميري

هيچ بچه اي از نداشتن كره الاغ نمرده! »

ابيگل خيلي ناراحت شد.

وقتي به خانه رسيدند، يكراست به رختخواب رفت

و اصلاً نتوانست چيزي بخورد

و حتي نتوانست بخوابد.

« دل ابيگل شكسته بود»

و او واقعاً مرد!

فقط بخاطر يك كره الاغ

كه پدر و مادرش برايش نخريدند!

(اين قصه خوبيست كه براي بزرگترها،

وقتي چيزي كه مي خواهيد نمي خرند، بخوانيد.)

Ahmad
27-08-2007, 11:14
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني

( واي چه كار بي مزه و مزخرفي )

اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني

( عوض اينكه سري به كوچه بزني )

اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني ...

و يك روز يكي از اونها رو بندازي و بشكني

ديگه كسي اجازه اينكار رو بهت نمي ده

و ديگه مجبور نيستي هر روز ظرفها رو خشك كني.

Ahmad
27-08-2007, 11:17
من يه كتاب خيلي قشنگ براتون نوشته بودم.

پر از آفتاب و رنگين كمان.

و آرزوهايي كه برآورده مي شدند ...

ولي بزي رفت و كتاب را خورد.

( حتماً ميدونيد كه ازش بعيد نبود. )

براي همين هر چه سريعتر

اين كتاب جديد را نوشتم.

البته اين كتاب اصلاً نمي تونه

به قشنگي كتاب قبلي باشه.

هموني كه بزي احمق خورد.

حالا اگر اين كتاب را دوست نداريد،

مي دونيد كه تقصير من نيست.

تقصير بزيه.

Ahmad
27-08-2007, 11:19
يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

آخه اين روزها ستاره ها خيلي كدر شدن.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

براي اينكه عقابها و سارها و پرستوها

از اينكه ستاره ها گرد گرفتن ناراحتن.

مي گن ستاره نو مي خوان، اما نمي تونيم براشون ستاره هاي نو بخريم.

پس خواهش مي كنم دستمالهاي گردگيري رو برداريد.

سطلها رو پر آب كنيد.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

AaVaA
28-08-2007, 23:23
باور نمي كني از صبح تا حالا دارم يه بند جون مي كنم.


خيلي هم خسته ام،


وقت خيلي كم است و چيزهاي زيادي است كه بايد به آنها

برسم.


خيلي هم خسته ام.


از صبح اينجا دراز كشيدم كه علفها رو سرجاشون نگه دارم


سيبها را چشيدم ببينم شيرين هستن يا نه؟


انگشتهاي پاهاي هزاپاها را شمردم.


به گنجشكها تذكر دادم كه خيلي جيك جيك نكنند.


پروانه ها را از روي گوجه فرنگيها پراندم.


مواظبم يه بار خداي نكرده، سيلي، طوفاني نياد.


مديريت كارهاي مورچه ها را هم به عهده داشتم.


به هرس گياهان هرزه فكر مي كردم.


مواظبم خورشيد بي موقع غروب نكنه.


ماهيها رو صدا كردم توي جويهايي كه من درست كردم


شنا كنن.


همه اينها به كنار، دوازده هزار و چهل يكبار نفس كشيدم.



و خيلي خسته شدم!

Ahmad
02-09-2007, 11:33
يك نقاشي احمقانه بكش.

يك شعر لي لي لولو بگو

يك آواز لالا لي لي بخون.

توي آشپزخانه، ديرام درامي برقص!

چيز جديدي به جا بگذار.

كه قبلاً توي دنيا نبوده.

AaVaA
04-09-2007, 18:23
نوزاد خفاش،

با ترس فرياد زد:

كليد تاريكي را بزن!

من از روشنايي مي ترسم.

AaVaA
30-09-2007, 00:22
كلارنس لي اهل تنسي،


عاشق آگهيهاي تلويزيوني بود.


او همه آگهي ها رو،


با چشمهاي مشتاق نگاه مي كرد.


هر تبليغي رو باور مي كرد


و هر چيزي كه آگهي مي كردند، مي خريد:


” كرم براي لطافت پوست ... “

” شامپو براي لطافت مو “

” مايع سفيد كننده براي اينكه همه چيز به سفيدي برف باشه“

” جين آبي تنگ و خوش دوخت ... “

” خميردندان براي سلامتي دهان و دندان “

” دهان شويه براي رفع بوي دهان ... “

خلاصه كلارنس كوچولو،

هر جور كنسروي كه نشون مي دادن مي خريد

و هر بازيي كه اختراع مي كردن مي گرفت.

تلويزيونو روشن كرد و يه آگهي تازه ديد.

مدل جديد مادر! پدر با كيفيت بهتر!

جديد، قابل اطمينان از هر جهت،

عجله كنيد، امروز سفارشتان را فاكس كنيد.

بعد، البته كلارنس كوچولو،

يه جفت پدر و مادر شيك جديد سفارش داد ...

پست فوري هم كار خودشو كرد.

و والدين نو فردا با پست صبحگاهي رسيدند.

كلارنس پدر و مادر قديمي رو به سمساري سپرد.

حالا همه خوشحال و راضي هستند.

والدين جديد كلارنس مهربان و خوش اخلاقند.

و قديمي ها هم در يك معدن ذغال سنگ مشغول كارند.

خوب حالا اگر پدر و مادر شما خسيسند.

و مجبورند غذاهايي كه دوست نداريد بخوريد،

و نمي ذارن شب تا ديروقت بيدار بمونيد،

اين فقط يعني اينكه از مد افتادن

و شما به جاي اينكه حرص بخوريد

همون كار كلارنس رو بكنيد.

حتماً اندازه كلارنس فايده مي بريد.

مداد نوك كرگدني

اصلاً بگو ببينم!

تو كه اينهمه ادعاي دانايي داري.

چي مي تونه از اينكار چرندتر باشه،

كه مدادتو جا بذاري،

بعد با شاخ يك كرگدن

يك مقاله بنويسي؟

karin
10-10-2007, 20:58
وقتی بزرگ شدم دلم میخواهد هرکسی باشم جز یه بابای بداخلاق

جز یه آدم عصبانی

یه آدم گنده که الکی فیس وافاده داره

یه آدم ناامید که با همه سر جنگ داره

یه….

مثل اینکه کسی دیگه باقی نموند

بنابراین بهتره فعلا بزرگ نشم

تا ببینم بعد چی میشه !

karin
20-10-2007, 13:26
شاید تعجب کنید

وقتی که بدانید با اینکه مدت زیادی است که مرا می شناسید

با اهنگ هایم شما را فریب داده ام

و با شعر هایم شما را دست انداخته ام .

حالا دیگر ماموریت من تمام شده

برای این که جماعت ادمی زاد را دیده ام .

حالا دیگر اشکالی ندارد که همه بدانند

من از سیاره دیگر امده ام .

اسم واقعی من گیلپیج است

قدم ۸۴ سانتی متر است

وقتی که تصور می کنی با من دست دادی

در واقع در گوشم زدی .

من پسر زرب هفتم هستم

از نژادی قدیمی و در شرف انقراض

مرا به اینجا فرستادند تا ببینم

ایا سیاره شما برای زندگی کردن جای امنی هست یا نه .



صبح فردا

من با یک کیو - الکترا - بلو از اینجا می روم

همچنان که از ماه دور می شوم

به سمت راست می پیچم به طرف سیاره مشتری

و به خدمت ریش سفید ها می رسم

و انها درباره این امکان یعنی زمین

که ایا می تواند جایی مناسب برای زندگی مردم سیاره دیگر باشد

از من سوال می کنند .



خواهم گفت که شما تا چه حد

به جنگ و جدال علاقه دارید

و این که هیچ گاه نمی خواهید

از اشتباه تان درس عبرت بگیرید

خواهم گفت که با پیرها چگونه رفتارمی کنید

و به جوان چه چیز ها یاد می دهید

و گاو اهن تان را چگونه ذوب می کنید

تا از ان تفنگ بسازید .



از اینکه با شما اشنا شدم خوشحالم

اما به زودی به هم نژادهایم خواهم پیوست

و دیر یا زود

سیاره شما را ترک خواهم کرد .

شاید بار دیگر همدیگر را ملاقات کنیم

در زمانی دیگر و در جایی دیگر

برای این که هوای اینجا

برای مردمی که از سیاره دیگر می ایند سازگار نیست .



من با کیو - الکترا - بلو می روم

فردا صبح .

همچنان که از ماه دور می شوم

به سمت راست می پیچم به طرف سیاره مشتری

و به خدمت ریش سفید ها می رسم

وقتی که از من درباره اینجا سوال می کنند

خواهم گفت که اینجا

برای مردمی که از سیاره دیگر می ایند جای مناسبی نیست



Well, I know this may surprise you
For you've known me for so long
But I've trickded you with my music
And I've fooled you with my song
But my mission her is over
And I've watched the Human race
And now the truth can be revealed
i'm from Outer Space

And my given name is Gilpage
And I'm really 2 foot 8
And when you think you've shook my hand
You've really slapped my face
And I'me the son of the seventh Zorb
From a distant dying race
sent to see if it was safe
For us from Outer Space

But I'm leaving in the mornin'
On a Q_Electra-Blue
I'll hang a right at Jupiter
On the far side of Moon
And I'll stand befor the Eldres
And they'll ask me of this place
And if the Earth could be a home
for folks from Outer Space

But I'll tell 'm how you love to fight
And how you love to war
And how
you never seem to learn
From mistakes you made before
And I'll tell 'em how you treated the old
And what you teach the young
And how you've melted down your plows
And turned them into guns

So it's been real fine to know you
But I'll soon be with my own
And I guess we'll take your chances
And leave your world alone
And perhaps we'll even meet again In another time and place
But this ain't a healthy atmosphere
For folks from Outer Space

So I'm leaving in the mornin'
On a Q_Electra_blue
And I'll hang a right at Jupiter
On the far side of the moon
And I'll stand before the Elders
And when they'll ask me of this space
I'll tell 'em that ther ain't no room
For folks from Outer Space

karin
20-10-2007, 13:45
قطاری را که می‌خواستم ببینم
رفته بود
انگار تمام وقتم را
صرف سوار و پیاده شدن کردم
فکرم را فروختم
رویاهایم را بخشیدم
و فردا به جستجوی
فردا خواهم رفت
تا آن زمان...



The train I want to meet
Had come and gone
seems like I spend all my time
Getting off and getting on
I sold my mind
And gave my dreams away
and tomorrow i'll start looking
Round for tomorrow
but til then...

AaVaA
30-10-2007, 03:06
اگر من به جاي پا چرخ داشتم


و عوض چشم دو تا گل سرخ زيبا.


اونوقت مي تونستم در مسابقه زيباترين گل،


برنده جايزه اول بشم.

AaVaA
30-10-2007, 03:07
يك درخت بلوط و يك گل سرخ، هر دو جوان و سبز،


در كنار هم روييدند و با هم دوست شدند.


هر روز صبح بزگتر شدن را مي كردند


و از زمين و هوا و در و ديوار حرف مي زدند.


وقتي گل سرخ مي شكفت،


درخت بلوط قد مي كشيد.


حالا بلوط از چيزهاي تازه اي حرف مي زد.


از عقابها، قله كوهها و آسمان آبي.


گل با تمام توان فرياد زد:


«فكر مي كني خيلي مهمي نه؟»


درخت بلوط صداي گل را شنيد كه ادامه داد:


«چقدر بزرگ شدي! يه چيزي بگو كه منم بفهمم.»


درخت بلوط جواب داد:


« من خيلي بزرگ نشده ام،


به نظرم تو خيلي كوچيك موندي.»

Anahita va Mehr
13-11-2007, 02:40
سنتور*



رو اون تپه سنتوری ایستاده، نیمی از اسب و نیمی انسان

سمهایش، سمهای یک اسب،

قدرتش قدرت یک اسب،

و غرورش، غرور یک اسب،

اما اشکش، اشک یه مرده



بالای تپه سنتوری در حال تاختنه

دور کوه گشتی می زنه و دوباره بر می گرده

دور از دنیای رویاها،

و ماورای دنیای آدمها.



یه بار سنتور عاشق مادیانی شد که همه جا در کنارش می تاخت،

تو دشت و صحرا با حم مسابقه می دادند، و دنبال هم می کردند

سنتور و مادیان وحشی.



امّا بعد از مسابقه و دنبال هم دویدن

ساکتِ ساکت همونجا ایستادند.

هر چند سنتور، حرفهایی برای گفتن داشت

امّا مادیان فقط می تونست فکرو احساس یک اسب رو داشته باشد.



بالای تپه سنتوری در حال تاختنه

دور کوه گشتی می زنه و دوباره بر می گرده

دور از دنیای رویاها،

و ماورای دنیای آدمها.



یک بار سنتور عاشقِ دختری شد که احساسات طلائیش رو درک می کرد.

قدم می زدند و میون جنگل آروم آروم صحبت می کردند

سنتور و اون دختر دوست داشتنی.



امّا وقتی قدم زدن و نجوا کردن به پایان رسید،

ساکت ایستادند و بعد با هم گریه کردند.

چون سنتوری که وزش نسیم رو حس می کنه

به کسی نیاز داره که باهاش مثل اسب بدوه.

رو اون تپه، از کوه بالا و پایین میره،

دور از دنیای رؤیاها

و ماورای دنیای آدمها.



روی اون تپه سنتوری ایستاده.





*_موجودی افسانه ای به شکل اسب که به جای سرو گردن اسب دارای سر و تنه و دستهای انسان است.

«شل سیلوراستاین»

Anahita va Mehr
13-11-2007, 02:44
بگذار چیزی باشم



اگر نمی توانم همیشه مالِ تو باشم


اجازه بده گاهی ، زمانی از آنِ تو باشم


و اگر نمی توانم گاهی زمانی از آنِ تو باشم


بگذار هر وقت که تو می گویی کنارِ تو باشم


اگر نمی توانم دوست خوب و پاکِ تو باشم


اجاز بده دوست پست و کثیفِ تو باشم


اگر نمی توانم عشق راستینِ تو باشم


بگذار باعث سرگرمیِ تو باشم


امّا مرا این گونه ترک نکن


بگذار در زندگی تو، دستِ کم چیزی باشم...


«شل سیلوراستاین»

Anahita va Mehr
13-11-2007, 02:48
«من آزادم، هر کجا که دلم می خواهد می روم و هر کاری که دلم می خواهد انجام می دهم و معتقدم هر کسی باید چنین زندگی کند.نباید به هیچ کس وابسته بود»

«شل سیلوراستاین»
:21:

Anahita va Mehr
13-11-2007, 02:57
گیتار قدیمی


اونجا کنار پنجره می شینه
و تو دنیای دیگه ای...سیر می کنه
دستشو به طرف گیتارش دراز می کنه
وقتی داره بیرون به بارش برف نگاه میکنه،
آروم برش می داره
و محکم در آغوشش می گیره،
خدایا، کاش من رو هم
همونجوری که اون گیتار قدیمی رو در آغوش میگیره، بغل می کرد.
از کوههای جادویی می خونه
وقتی بالا به آسمون نگاه می کنه
مثل پرنده ای که سراسرِ زمستون صبر می کنه

تا قدرتِ پرواز پیدا کنه.
الان درست اون طرفِ اتاقه
امّا بینمون دنیا دنیا فاصله است.

خدایا، کاش منم
همونطوری که اون گیتارِ قدیمی رو نوازش می کرد لمس میکرد.
گیتارِ قدیمی مدام اونو به سمت سرزمینهای دوردست گمراه می کنه
به آن سوی سرزمین ماسه های سفید و دریاهای درخشان.
بیشتر اوقات که فکر میکنم، ترجیح میدم اونو ببینم که زن دیگه ای رو در آ غوش گرفته
تا اینکه به چیزی بچسبه که من هرگز نمی تونم بشم.
یک صبح آفتابی...بیدار میشم
تا به آهنگش گوش بدم،
پنجرهء بازرو می بینم
و می فهمم که بلاخره رفته.
سوت زنان روونهء یک بزرگراهِ غبارآلود می شه
واسه یه سواری دست تکون می ده،
خدایا، کاش منم می برد
همونجایی که اون گیتارِ قدیمی رو می بره،
کاش منم
همونطوری که عاشق اون گیتار قدیمیه، دوست داشت.



«شل سیلوراستاین»

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:34
بچه خفاش
نوزاد خفاش ،
با ترس فریاد زد :
کلید تاریکی را بزن !
من از روشنایی میترسم

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:36
از سیاره ی دیگر امده ام
شاید تعجب بکنید
وقتی که بدانید، با این که مدت زیادی است مرا می شناسید،
با اهنگ هایم شما را فریب داده ام
و با شعرهایم شما را دست انداخته ام.
حالا دیگر ماموریت من تمام شده
برای این که جماعت ادمی زاد را دیده ام.
حالا دیگر اشکالی ندارد که همه بدانند
من از سیاره ی دیگر امده ام.

اسم واقعی من گیلپیج است
قدم 84 سانتی متر است
وقتی که تصور می کنی با من دست دادی
در واقع در گوشم زدی.
من پسر زرب هفتم هستم
از نژادی قدیمی و در شرف انقراض
مرا به اینجا فرستادند تا ببینم
ایا سیاره ی شما برای زندگی کردن جای امنی هست یا نه.

صبح فردا
من با یک کیو-الکترا-بلو از اینجا می روم
همچنان که از ماه دور می شوم
به سمت راست می پیچم، به طرف سیاره ی مشتری
و به خدمت ریش سفیدها میرسم
و انها درباره ی این مکان، یعنی زمین،
که ایا می تواند جایی مناسب برای زندگی مردم سیاره ی دیگر باشد،
از من سوال می کنند.

خواهم گفت که شما تا چه حد
به جنگ و جدال علاقه دارید
و این که هیچ گاه نمی خواهید
از اشتباه تان درس عبرت بگیرید
خواهم گفت که با پیرها چگونه رفتار می کنید
و به جوانان چه چیزها یاد می دهید
و گاو اهن تان را چگونه ذوب می کنید
تا از ان تفنگ بسازید.

از این که با شما اشنا شدم، خوشحالم
اما به زودی به هم نژادهایم خواهم پیوست
و دیر یا زود
سیاره ی شما را ترک خواهم کرد.
شاید بار دیگر همدیگر را ملاقات کنیم
در زمانی دیگر و در جایی دیگر
برای این که هوای اینجا
برای مردمی که از سیاره ی دیگر می ایند، سازگار نیست.

من با کیو-الکترا-بلو می روم
فردا صبح.
همچنان که از ماه دور می شوم
به سمت راست می پیچم، به طرف سیاره ی مشتری
و به خدمت ریش سفیدها می رسم
وقتی که از من درباره ی ینجا سوال کنند
خواهم گفت که اینجا
برای مردمی که از سیاره ی دیگر می ایند، جای مناسب نیست

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:37
زندگی اسان نیست

خب، دوباره در باد قرار گرفته ام
و به هرجا که مرا ببرد، با او می روم
در افتاب تابستان می خندم و تن به اب می زنم
تا هنگامی که زنگ ساعت بیدارم می کند.

بعد از دو فنجان قهوه و یک بوسه و دو نخ سیگار
به هوایی سرد بر می گردم
در پی رویاهایم
شاید پولی در بیاورم.

(همسرایان)
زندگی اسان نیست{هیچ گاه نگفتند اسان است}
زندگی اسان نیست{ چه کسی گفته است که باید اسان باشد}
زندگی اسان نیست.
و هیچ چیز مفت به دست نمی اید.
زندگی اسان نیست{از ان هر چه می دانی به من بگو}
زندگی اسان نیست{نه،نه،نه،نه}
زندگی اسان نیست.
هیچ چیز مفت به دست نمی اید، نه برای تو و نه برای من.

زن نمی داند
که فکرم به اختیار خودم نیست
و خدا هم به دادم نمی رسد
وقتی که قلب بیچاره ام نیاز به کمک دارد.

ایا زندگی خلاصه شده است در زن و بچه
یا چیزهای دیگری هم هست؟
یک بی سروپای اسمان جل چقدر باید از جانش مایه بگذارد
تا بتواند کمی پول در بیاورد؟

نمی دانی...

(همسرایان)
زندگی اسان نیست{نه،نه،نه}
زندگی اسان نیست{چه کسی گفته است که می تواند اسان باشد}
زندگی اسان نیست.
و هیچ چیز مفت، مفت، مفت،مفت به دست نمی اید
زندگی اسان نیست{صدایم را می شنوی}
زندگی اسان نیست{از ان هر چه می دانی به من بگو}
زندگی اسان نیست
و هیچ چیز مفت،مفت،مفت
زندگی اسان نیست
زندگی اسان نیست
زندگی اسان نیست.

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:38
هواپیما

در ساعت پررفت و امد
مرد می ترسد که نکند دیر به مقصد برسد
برای اینکه هواپیما ساعت هفت وده دقیقه به زمین می نشیند.
می داند که زن از انتظار بدش می اید
و به یاد می اورد که چگونه از او جدا شده
و اینکه التماس کرده است که به او یک فرصت دیگر بدهد
حالا نمی داند چه بکند
لحظه ای که به انتظارش بود اکنون فرا می رسد.

زن کمربندش را محکم می کند
نوشیدنی اش را، با نگرانی، می نوشد
پرواز شبانه ی لوس انجلس این امکان را برای او فراهم کرده
که بیشتر فکر کند.
امیدوار است که رفتار مرد تغییر کرده باشد
اما می داند که او مثل گذشته خواهد بود
با خود می گوید، ای کاش مهماندار لطف کند و به او
اجازه بدهد که از هواپیما پیاده نشود.

هواپیما به فضای پر از گرد و غبار شهر نزدیک می شود
جایی که زن شب های پر از اشتباه
و روز های عزیزم مرا ببخش را به یاد می اورد
هواپیما صفیر می کشد
به بلندای فریادی که انها در وجود خود احساس می کنند
زن کمربندش را به ارامی شل می کند
و مرد فرمان را محکم می چسبد.
مرد به یک مایلی فرودگاه می رسد
ترافیک بیشتر و بیشتر شده است
زن پنج دقیقه صبر می کند، نفسی تازه می کند
دور میزند و به هواپیما بر می گردد
تا به دنور برود
در انجا دوستانی دارد و می تواند مدتی را با انها سر کند
می دانست که مرد هرگز به انجا نمی اید
و مرد هم می داند که او هیچ گاه منتظر نمی ماند.

هواپیما بلند می شود و وارد فضای پر از گرد و غبار شهر می شود
جایی که او شب های پر از اشتباه
و روزهای عزیزم مرا ببخش را به یاد می اورد.
هواپیما صفیر می کشد
به بلندای فریادی که انها در وجود خود احساس می کنند
زن کمربندش را به ارامی شل می کند
و مرد فرمان را محکم می چسبد.

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:39
پل لندن

پل لندن
در حال ریختنه
در حال ریختن
در حال ریختن
پل لندن
داره میریزه......
امشب

پس مطمئن شو که دینامیت ها رو
کاملا درست کار گذاشته باشی![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:41
مادرسیلویا

مادر سیلویا می گه، سیلویا کارداره
اونقدر سرش شلوغه که نمی تونه بیاد پای تلفن
مادر سیلویا می گه، سیلویا داره
یه زندگی تازه رو شروع می کنه.
مادر سیلویا می گه:"سیلویا الان خوش بخته
چرا نمی ذاری به حال خودش باشه؟"
تلفن چی می گه:
"چهل سنت دیگه، برای سه دقیقه ی بعدی."

خواهش می کنم خانم ایوری
من باید باهاش حرف بزنم
فقط یه دقیقه
خواهش می کنم خانم ایوری
فقط می خوام بهش بگم :
خداحافظ.

مادر سیلویا می گه، سیلویا داره چمدونشو می بنده
اخه امروز از اینجا می ره.
مادر سیلویا می گه، سیلویا شوهر می کنه
به یه ادمی از گالستون وی.
مادر سیلویا می گه:"چیزی بهش نگین...
که اشکاش سرازیر می شه و از اینجا جنب نمی خوره."
تلفن چی می گه:
"چهل سنت دیگه، برای سه دقیقه ی بعدی."

خواهش می کنم خانم ایوری
می خوام باهاش حرف بزنم
فقط یه دقیقه
خواهش می کنم خانم ایوری
فقط می خوام بهش بگم:
خداحافظ.

مادر سیلویا می گه:سیلویا عجله داره.
قراره با قطار ساعت نه حرکت کنه.
مادر سیلویا می گه:"چتر تو بردار، سیلویا
{بیرون} بارون می باره."
مادر سیلویا می گه:" از اینکه تلفن کردین ممنونم، اقا!
لطفا دیگه زنگ نزنین."
تلفن چی میگه:
"چهل سنت دیگه، برای سه دقیقه ی بعدی."

خواهش می کنم خانم ایوری
می خوام باهاش حرف بزنم
فقط یه دقیقه
خواهش می کنم خانم ایوری
فقط می خوام بهش بگم:
خداحافظ.

بهش بگین خداحافظ.
خواهش می کنم بهش بگین خداحافظ
خداحافظ...

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:42
نمی توانی ان را با خودت ببری

نمی توانی ان را با خودت ببری
برای این که تو ان را نیاورده ای
تا وقتی در اینجا هستی می توانی از ان استفاده کنی
اما وقتی که خواستی بروی حق نداری ان را با خودت ببری.
ان ترانه را تو ننوشته ای
فقط یاد گرفته ای که چطور ان را بخوابی
شاید بتوانی کمی نور بتابانی
اما نمی توانی یک روز افتابی خلق کنی.

کفش هایم را
دیگری خواهد پوشید
جاده ای که در ان قدم می زنم
دیگری خواهد پیمود
معشوقه هایم را
دیگران تصاحب خواهند کرد
تنها چند تا اهنگ و چیزهای دیگر
برای دوستانی که با دقت انتخاب شده اند، باقی خواهد ماند.

دوستانی که زیاد نیستند اما با دقت انتخاب شده اند
دوستانی که زیاد نیستند اما با دقت انتخاب شده اند
چند تا اهنگ و چیزهای دیگر
برای دوستانی که با دقت انتخاب شده اند، باقی خواهم گذاشت.
حالا دیگر نیازی نیست بگویی
نخستین کسی هستم که عاشقت شده است، برای این که چنین نیست
انقدر خام نیستم که فکر کنم
اخرین عشق تو من خواهم بود
پس قولی نمی دهم.
شاید حرفم را باور کنی
و اجازه بدهی ترانه ای بخوانم
قبل از این که از هم جدا شویم.

قبل از این که از هم جدا شویم
قبل از این که از هم جدا شویم
قبل از این که از هم جدا شویم
گروهی درست می کنیم و ترانه ای می خوانیم
قبل از این که از هم جدا شویم.

اه ، نمی توانی ان را با خودت ببری
برای این که تو ان را نیاورده ای
تا وقتی در اینجا هستی می توانی از ان استفاده کنی
اما وقتی خواستی بروی حق نداری ان را با خودت ببری
ان ترانه را تو ننوشته ای
فقط یاد گرفته ای که چطور ان را بخوانی
شاید بتوانی کمی نور بتابانی
اما نمی توانی یک روز افتابی خلق کنی.

شاید بتوانی کمی نور بتابانی
اما مسلما نمی توانی یک روز افتابی خلق کنی.

اه، نمی توانیم ان را با خودمان ببریم
برای این که ما ان را نیاورده ایم
تا وقتی در اینجا هستیم می توانیم از ان استفاده کنیم
اما وقتی که خواستیم برویم، حق نداریم ان را با خودمان ببریم
نه، ان ترانه را ما ننوشته ایم
فقط یاد گرفته ایم که چطور ان را بخوانیم
شاید بتوانیم کمی نور بتابانیم
اما مسلما نمی توانیم یک روز افتابی خلق کنیم.

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:42
ماهی کوچولو

میشه بپرسم که ماهی کوچولوی منو
که داشت توی این لیوان شنا میکرد رو
دیدی یا ندیدی؟
از اونجاییکه تو رفتی و همه لیوانت رو سر کشیدی
و ماهی کوچولوی من توی لیوان نیست عزیزم
و هیچ جای دیگه هم نیست عزیزم
فکر نمی کنی که غرق شده باشه عزیزم؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:43
لاک پشت



لاک پشت ما امروز هيچي نخورده .
از صبح تا حالا به پشت افتاده ،
و اصلا حرکتي نداره !
هر چي قلقلکش مي دم ،
هلش مي دم ،
تکه نخ جلوي چشماش تکان مي دم ،
انگار نه انگار !
اونجا افتاده ، سرد و بي حرکت
و خيره به جلو نگاه مي کنه !
جيم مي گه حتما مرده .
آخه مگه لاک پشت هاي چوبي هم مي ميرن ؟![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



از کتاب چراغي در زير شيرواني[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:45
25 دقیقه به رفتن

چوبه ی دار بر پامی کنند، بیرون سلولم.
25 دقیقه وقت دارم.

25 دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود.
24 دقیقه وقت دارم.

اخرین غذای من کمی لوبیاست.
23 دقیقه مانده است.

هیچ کس نمی پرسد چه احساسی دارم.
22 دقیقه مانده است.

به فرماندار نامه نوشتم، لعنت خدا به همه ی انها .
اه... 21 دقیقه ی دیگر باید بروم.

به شهردار تلفن می کنم، رفته ناهار بخورد.
20 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

کلانتر می گوید:" پسر، می خواهم مردنت را ببینم."
19 دقیقه مانده است.

به صورتش نگاه می کنم و می خندم... به چشم هایش تف می کنم.
18 دقیقه وقت دارم.

رییس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرف هایم گوش بدهد.
17 دقیقه باقی است.

می گوید:"یک هفته، نه،سه هفته ی دیگر خبرم کن.
حالا فقط 16 دقیقه وقت داری"

وکیلم می گوید، متاسفانه نتوانستم کاری برایت انجام بدهم.
م م م م ... 15 دقیقه مانده است.

اشکالی ندارد، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض کن.
14 دقیقه وقت دارم.

پدر روحانی می اید تا روحم را نجات دهد،
در این سیزده دقیقه ی باقی مانده.

از اتش و سوختن می گوید، اما من احساس می کنم که سخت سردم است.
12 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

چوبه ی دار را ازمایش می کنند، پشتم می لرزد.
11 دقیقه وقت دارم.

چوبه ی دار عالی است و کارش حرف ندارد.
10 دقیقه دیگر وقت دارم.

منتظرم که عفوم کنند...ازادم کنند.
در این 9 دقیقه ای که باقی مانده.

اما این که فیلم سینمایی نیست، بلکه... خب، به جهنم.
8 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

حالا از نردبان بالا می روم تا بر سکوی اعدام قرار گیرم.
7 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

بهتر است حواسم جمع قدم هایم باشد وگرنه پاهایم می شکند.
6 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

حالا پایم روی سکوست و سرم در حلقه ی دار...
5دقیقه ی دیگر باقی است.

یالا،عجله کنید، چیزی بیاورید و طناب را ببرید.
4 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم، اسمان را ببینم.
3دقیقه ی دیگر باقی مانده.

مردن،مردن انسان، به راستی نکبت بار است.
2 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

صدای کرکس ها را می شنوم...صدای کلاغ ها را می شنوم.
1دقیقه ی دیگر مانده است.

و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی روم م م م م م م م م م ....

Anahita va Mehr
13-11-2007, 03:48
مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید

در خانه ای سرد، بالای خیابان سالیوان،
اخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید، در شرف مردن بود
عینک افتابی به چشم داشت و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص بدهد
که او گریه می کرد یا نه.
همه ی معتادها و همه ی علاف ها
و همین طور همه ی کافه دارها
دور تختش جمع شده بودند.
وصیت کرد
تا تکلیف اموالش را روشن کند
و اخرین کلمه ها را به زبان اورد؛

گفت:" کفش های راحتیم را برای مادرم بفرستید،
بلوزم را به جالباسی اویزان کنید.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
برای اینکه هیچ گاه یاد نگرفتم که ان را چگونه بننوازم.
خانه ام را
به یک ادم مستمند بدهید
و بگویید که اجازه ی ان تمام وکمال پرداخت شده.
پول ها و موادم را خودتان بردارید،
ولی مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید.
مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید، دوستان،
با عینک افتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
ولی مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید."

گفت:"جوجه خروس هایم را
به کسی بدهید که انها را می خواهد.
شعرهایم را
به کسی بدهید که انها را میخواند.
زیر کافه برایم قبری بکنید،
و اهنگ غم انگیز پخش کنید.
همه را شاد و شنگول کنید
در لحظه ای که مردم،
و مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید.
مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید، دوستان،
با عینک افتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
ولی مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید."

کفش های راحتی اش را پرت کردیم وسط خیابان،
بلوزش را گذاشتیم همانجا، روی زمین.
گیتارش را فروختیم
در کافه ی گوشه ی خیابان
به کسی که می دانست چگونه ان را بنوازد.
موادش را دود کردیم.
پول هایش را خرج کردیم،
شعرهایش را دور ریختیم.
باب، نوارهایش را برداشت،
و اد کتابهایش را،
و من هم عینک افتابی فکسنی ان بدبخت را برداشتم.

گفت:" مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید، دوستان
با عینک افتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
و مرا با عینک افتابیم به خاک بسپارید."

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:04
بدبین

همه می گویند من بدبینم
همه فکر می کنند من دیوانه ام
ظاهرا به من لبخند می زنند
اما از ته دل می خواهند که سر به تنم نباشد.
انها در قهوه ام سم می ریزند.
و در سوپ جو من خرده شیشه.
در کفش های تنیسم عنکبوت می اندازند
و توی شیرینی گردویی ام کثافت کاری می کنند.

سر در اوردن از همه اینها
کار مشکلی است.
ببین، پدرم یک دختر کوچولو می خواست
و مادرم دوقلو.
و پدربزرگم از هیتلر خوشش می امد،
پس هر کاری که من کرده ام اشتباه بوده.
اما حالا دیگر می خواهم کار را تمام کنم،
با اینکه لبخند می زنی،
اما می دانم از این شعر بدت می اید.
اره.... می دانم که فقط گوش می دهی
چون نمی خواهی احساساتم را جریحه دار کنی
اما به محض اینکه رفتم
به زیپ شلوارم که باز است، می خندی.

تو در قهوه ام سم می ریزی.
و در سوپ جو من خرده شیشه.
تو در کفش های تنیسم عنکبوت می اندازی،
و توی شیرینی گردویی ام کثافت کاری می کنی
می دانم!
خودت را به ان راه نزن.
می دانم...
می دانم!
می دانم.

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:05
بالاخره می میری

خب، می بینم که حسابی به خودت می رسی
از خودت مراقبت می کنی.
نیازهایت را براورده می کنی.
خوب گوش می دی یا می خونی، درباره ی رژیم غذایی،
تغذیه، خواب و سم زدایی از بدن،
همین طور خریدن وسایلی که می گن به درد ورزش می خوره.
و گیاهان دارویی برای تجدید قوا، وقتی که اسیب ببینی.

صابون هایی که تن را تمیز می کنن.
افشانه هایی که بوی بد را از بین می برن.
مایعاتی که اسیدها و حشره کش هارا خنثی می کنن.
اضافه وزن مجاز برای افزایش قدرت و اندازه ی عضلات.
زدن امپولهای ایمنی.
و خوردن قرص های نیروزا.
اما یادت باشه که بعد از همه ی اینها
بالاخره قصه به پایان می رسه...

می تونی سیگار رو ترک کنی، اما اخر می میری.
دور مواد را خط بکشی،اما اخر می میری.
خود را از خوردن غذاهای چرب و سرخ کردنی منع کنی،
و در سلامت کامل باشی، اما باز می میری.
می گساری هم که نکنی، باز می میری.
دور کارهای خلاف رو خط بکشی، باز می میری.
از نوشیدن قهوه صرف نظر کنی و کیفور نشی،
باز می میری، اخرش می میری.

بالاخره می میری، دست اخر می میری.
اخرش می میری.

می تونی نرمش کردن رو از سر بگیری،
اما وقتی موسیقی تموم بشه، می میری.
توی اتومبیل کمربند ایمنی هم ببندی، باز می میری.
از نیکوتین فاصله بگیری، باز می میری.
می تونی ورزش کنی تا چربی رانهات اب بشه،
خوش تیپ تر و تودل بروتر می شی، اما باز می میری.
حمام افتاب هم که نگیری، باز می میری.
می تونی اون بالا، تو اسمون، پی بشقاب پرنده بگردی
شاید اونا تو رو به مریخ ببرن، اما اونجا هم بالاخره می میری.

بالاخره می میری، در نهایت می میری.
اخر، یک زمانی ، می میری.
با کفش های ریبوک و نایک و ادیداس
می تونی تو اسمونا سیر کنی، اما اونجا هم بالاخره می میری.

داروهای نیروبخش هم که بخوری، بالاخره می میری.
روده ات رو هم که سالم نگه داری، باز می میری.
می تونی خودت رو منجمد کنی و در زمان معلق بمونی،
اما همین که یخت رو باز کنن، بالاخره می میری.
می تونی ازدواج کنی، اما باز هم می میری.
به نقطه ی اوج هم که برسی، بالاخره می میری.
می تونی خودت رو از شر فشار های روحی خلاص کن، استراحت کنی،
ازمایش ایدز، وتست ورزش بدی،
به غرب، اونجا که هوا افتابی ست و از رطوبت خبری نیست نقل مکان کنی

و تا صد سال زنده بمونی
اما بالاخره می میری.

سر انجام، در اخر کار می میری.
در نهایت، خواه ناخواه می میری.
پس بهتره حالا که زنده هستی از زندگی لذت ببری
قبل از اینکه غزل خداحافظی رو بخونی،
چون بالاخره ، در اخر کار می میری.

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:07
« من و تو »

یاد می گیرم تو چه هستی،
تو یک دریای طوفانی هستی!
تو هم یاد بگیر من چه هستم
من یک مرغ دریایی هستم…

می بینی!
خیلی از هم، دور نیستیم…



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:15
غاز طلائی



بله درسته ما او غاز تپل رو پختيم و بعدش خورديم.
می گيد ديوانه ايم ما
چون که آن غاز طلائی بود تخم طلا می گذاشت.
اما خبر ندارين
وقتی شکم گرسنه اس
پختن تخم طلا
چقدر عذاب آوره
اگه غاز عزيزم
تخم های عادی می کرد.
حالا ديگه زنده بود
تو حياط بازی می کرد.:20:

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:24
ما همديگر را دوست داريم


من خوشحالم که خودم هستم
زيرا من شبيه تو نيستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا ً شبيه من نيستی
برای همين است که ما می توانيم با هم دوست باشيم
و چه خوب است دوستی دو تا آدم مثل ما
که اصلا ً شبيه هم نيستند
اما همديگر را دوست دارند ...:10:

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:32
يک زرافه و نيم


اگر شما يک زرافه و نيم داشتيد
و او به اندازه ی يک نصف ديگر کش می آمد ...
آن وقت شما صاحب يک زرافه و نيم می شديد ...

Anahita va Mehr
13-11-2007, 05:34
ماجرای معمار سابق


بايد خانه ی جانسون را خراب می کرديم ۰
من بولدزر آوردم بيل می کانيکی آوردم جرثقيل آوردم
سقف ها را کنديم ديوارها را خراب کرديم
جای بخاری را کوبيديم لوله ها را کنديم
پنجره ها را خرد کرديم زنگ ها را پاره کرديم
شيروانی ها را در آورديم کف چوبی اتاق را اره کرديم
به زير زمين که رسيديم تا ان را هم بکوبيم
يکنفر داد زد:

«


هی اينجا خانه ی جانسون نيست خانه ی آنها بغل دستی است .»


«شايد به همين دليل است که ديگر معمار نيستم .»

Anahita va Mehr
13-11-2007, 18:04
حلیم نخود سبز

حلیم نخود سبز داغه
حلیم نخود سبز سرده
حلیم نخود سبز
نُه روزه که
تو قابلمه س
بنابراین تو بوفهء مدرسه
یه کاسش رو امتحان کن،
باا ااون باکتریهای سبزِ
نُه روزهء توش.

karin
13-11-2007, 20:33
بانوی مشعل به دست



کنار خلیج ایستاده، در سپیده دمی غمگین



و نظاره کرد سرزمین آشفته را



به جنوب، جایی که خیابان ها به سرخی می زد



به فرزندانش که رنج می بردند و جان بر کف دست می نهادند



روی برگرداند، بانو.



آن گاه به مشرق نگریست، آنجا که سربازان رژه می رفتند



تلخی و نفرت را



در چشمان آنها که مصمم بودند و



نمی توانستند منتظر بمانند، دید



سیمای سیاهان را دید، بانو



اندوهشان را حس کرد، ناله و زاری شان را شنید



و درد را دید، در یک میلیون چشم



روی برگرداند.



آن گاه عهدی را که بیش از صد سال پیش بسته بود و



از یاد برده بود، به یاد آورد



ناله ها و زاری ها و فریادهای آزادی



طنین می اندازند، طنین می اندازند، در گوشهایشان



بانوی مشعل به دست



به رویایی اندیشید که از دست رفته بود



به آسمان ذچشم دوخت و آنگاه، شرمسار ، سرش را

خم کرد و اشک از دیدگانش جاری شد




The lady with the torch in her hand
Stood in the bay on a cold grey dawn
Stood in the bay and looked out upon her troubled land.
The lady looked over the bay,
Looked to the south where the streets ran red
Looked to her children who suffered and bled,
And the lady looked away.

Then she looked to the east where men were marching,
And saw the bitterness and hate
In the eyes of those who wouldn't change
And those, who couldn't wait.
The lady saw faces of black,
Felt the anguish and heard the cries
Saw the pain in a million eyes,
But the lady turned her back.

Then she remembered a promise forgot
For over a hundred years
And the cries and shouts of freedom now
Come ringin', ringin' in her ears.
The lady with the torch in her hand
Looked to a dream that had almost died
Looked to the heavens then bowed her head
In shame and cried

Anahita va Mehr
14-11-2007, 11:57
صد هزار دلار پول خرد

یکشنبه بانک رو زدم،
باید پول هایی که نصیبم شده ببینین.
تا دوشنبه نتونستم اونا رو به خونه بیارم،
خب، معلومه، برای اینکه وزنشون خیلی زیاد بود.

بالاخره نشستم تا اونا رو بشمرم،
برام خیلی عجیب بود،
اون همه سکه ی گرد کوچولوی قهوه ای،
جلو چشمام قل می خوردن.

صدهزار دلار پول خرد دارم،
دریغ از یک اسکناس یا پول درشت،
فکر نمی کنم هیچ ادم پولداری،
مشکل منو داشته باشه.

فکر نمی کنم که این
پایان خوبی برای ذزدی باشه.
صد هزار دلار پول خرد دارم،
و هر بار باید یکی از پول خرد ها را خرج کنم!


استیک باید خیلی خوشمزه باشه،
طعم ابجو از یادم رفته،
چه کنم، شاید به من شک کنن،
وقتی که هشتصد تا سکه برای غذا بپردازم.

انگار باید دوباره این پا ان پا کنم،
و یک بسته ادامس دیگه برا خودم بخرم،
خدایا!صدهزار دلار پول خرد دارم،
اما مثل بی پول های ولگرد زندگی میکنم!


صد هزار دلار پول خرد دارم،
دریغ از یک اسکناس یا پول درشت،
فکر نمی کنم هیچ ادم پولداری،
مشکل منو داشته باشه.

Anahita va Mehr
14-11-2007, 12:39
تحقیق





اوه، با چاقو وسیم چین

داس، شمشیر و چوب بیسبال:

با چکش، تبر، قیچی معمولی، قیچی باغبونی

تیغ برقی، اسکنه و نیزه هم امتحان کردم،

و عزیزانم، می تونم این رو بگم که
به هر حال گربه رو فقط یک جور می شه پوست کند.

Anahita va Mehr
15-11-2007, 11:18
« من و تو »

یاد می گیرم تو چه هستی،
تو یک دریای طوفانی هستی!
تو هم یاد بگیر من چه هستم
من یک مرغ دریایی هستم…

می بینی!
خیلی از هم، دور نیستیم…



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
17-11-2007, 21:06
تام تام




تام تام پسر فلوت زن


یه خوک دزدید و بدو بدو در رفت.




خوکه خورده شد،


تام هم کتک خورد،






بنابراین تام رفت تو کوچه


زار زار گریه کرد.


پس بچه ها همتون


این درسو یاد بگیرین:




هیچوقت یه خوک نباشین



چیزهای کوچک هم ندزدین.

Anahita va Mehr
17-11-2007, 21:07
تحقیق

اوه، با چاقو وسیم چین

داس، شمشیر و چوب بیسبال:

با چکش، تبر، قیچی معمولی، قیچی باغبونی

تیغ برقی، اسکنه و نیزه هم امتحان کردم،

و عزیزانم، می تونم این رو بگم که

به هر حال گربه رو فقط یک جور می شه پوست کند.

Anahita va Mehr
17-11-2007, 21:08
جا اُفتاده



یادمه که جورابهامو پام کردم.

کفشهام را هم پوشیدم.

کراوات هم که زده ام.

کراواتم با رنگ های آبی و ارغوانی نقّاشی شده.

کت هم پوشیدم که در مهمانی عالی به نظر بیام...

ولی هنوز فکر می کنم یه چیزی یادم رفته.*

اون چیه؟ اون چیه؟



*_« شلوار »

Anahita va Mehr
17-11-2007, 21:08
ماشین دراز




حاضرم قسم بخورم که درازترین ماشین دنیاست.


طولش از خیابان بیل تا میدانِ واشَنگتُنه.


وقتی آدم سوارش می شه که به جایی بره،


بلافاصله پیاده می شه: « چون به مقصد رسیده »

Anahita va Mehr
17-11-2007, 21:09
جریمهء کتاب



چیکار کنم؟



چیکار کنم؟



چهل و دو ساله که این کتابو امانت گِرفتم!



سالها از تاریخِ تحویلش می گذره.



قبول دارم که اِشتِباه از من بوده،


امّا از کجا بیارم این همه جریمه بدم؟!


به نظرِ شما چیکار کنم؟


برش گردونم یا دو باره قایمش کنم؟!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Anahita va Mehr
18-11-2007, 08:49
رژیم غذایی



صبحانه:قهوهء تلخ، یه تکه نان برشته

نه کره، نه ژله، نه مربّا.

ناهار: چند پر کاهو دو ساقه کرفس

نه مشروب، نه سیب زمینی، نه گوشت.

شام: یه بال جوجهء کبابی، سرخ نشده

نه سُس گوشت، نه بیسکویت، نه کیک.

و این رژیم، رژیم، رژیم

جون آدم به لب می رسونه.

یه هویج به من بده و یه آلو برام پوس بکن

یه لیوان شیر کم چرب هم به من بده، همین.

تلویزیون رو خاموش کن که تبلیغ غذاهای مک دونالد

اعصابمو داغون می کنه.

به سیب زمینی سرخ کرده و سوسیس و نان پنجره ای فکر می کنم

همین طور به ماکارونی، کلوچه و کیک

هر شب خواب بستنی شکلاتی میبینم

امّا وقتی بیدار می شم، خیلی گرسنه ام، همش برای خاطر تو.



پورهء سیب زمینی درست می کنی با خامه، برای بچه ها

وبرای من کمی آبِ گوشتِ رقیق.

درِ یخچالو قفل می کنی

خدا می دونه کلیدو کجا می ذاری

تا آخر شب گرسنگی می کشم

همه اش به خاطر تو.

می گی وقتی بتونم زیر شکممو ببینم

اونوقت تو راضی می شی.



شام: دو تکه گُلِ کلمِ خام

چند تکه گوشت، به قدر ناخن

یه ورقه گوجه فرنگی ... یه تکهء کوچک کلم

به خدا خوراکِ زندونی ها بهتر از اینه.

اون پیتزا رو جلو چشمم نخور

دختر! این کمترین لطفیه که به من می کنی

وقتی حرف می زنم، اون آب نباتو ولش کن

جونم به لبم رسیده و روده هامو خالی نگه داشتم، برای خاطر تو.



وقتی، مُردم، پولِ بیمهء عمرمو تو جیبت می ذاری

نعشم و نگاه می کنی و پوزخندی می زنی

می گی، خُب، سعی شو کرد، خیلی چیزهارو تحمّل کرد تا مرد

امّا اونوقت اه که لاغر بود، هیکلش بهتر نبود؟

Anahita va Mehr
18-11-2007, 09:42
شب های فراوان تنهایی
Too MANY NIGHTS ALoNE

سفرهای نیمه شب و روشنایی های میخانه
و سه روزو سه شب ماشین سواری
و اتاق های مُتل که تنها خونهء من بوده ن
این چشم های آگاه و غم زده
و خطوط پیری زودرس رو بهم دادن.
گمون کنم که شب های خیلی زیادی رو تنهایی گذرونده م.
تو قطارهایِ دِنوِر و بازی های لوس آنجلس
و تاکسی های مسیر بارونی نیویورک
با شریک زندگیِ همه بجز خودم همسفر بودم هم.
به خودم می گم می تونم باز هم عشقو علاف کنم
دخترک! شاید خیلی دیر امده باشی
ممکنه شب های خیلی زیادی رو تنهایی گذرونده باشم.
هیچوقت به هیچ کس اجازه نمی دم از بدنم به خودم نزدیک تر باشه
و هیچوقت هم تا حالا به هیچ کس احتیاج پیدا نکرده م
می دونی خیلی دلم می خواد
روحموبفرستم پیشت و لمست کنم
امّا نمی دونم تواناییش رو دارم یا نه
به خاطر سفرهای نیمه شب و روشنایی های میخانه
و سه روز و سه شب ماشین سواری.
م جاده های بیرون شهر که تنها خونهء من بوده ن.
روش های خداحافظی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](14).gifو آهنگهایی رو فقط یاد گرفته م که عشکمو در میاره
به گمونم شب های خیلی زیادی رو تنها گذرونده م
شبهای خیلی زیادی رو.

Anahita va Mehr
18-11-2007, 09:47
تابستون میاد




آخ جون تابستون میاد!


تابستون میاد!


سینه سرخ آواز خون میاد!


تابستون میاد!


تابستون با لباس های تابستونی ...


تابستون میاد!


تابستون میاد!


ووش _ چقدر زود گذشت!

Anahita va Mehr
18-11-2007, 10:08
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تقصير


من يه كتاب خيلي قشنگ براتون نوشته بودم.

پر از آفتاب و رنگين كمان.

و آرزوهايي كه برآورده مي شدند ...

ولي بزي رفت و كتاب را خورد.

( حتماً ميدونيد كه ازش بعيد نبود. )

براي همين هر چه سريعتر

اين كتاب جديد را نوشتم.

البته اين كتاب اصلاً نمي تونه

به قشنگي كتاب قبلي باشه.

هموني كه بزي احمق خورد.

حالا اگر اين كتاب را دوست نداريد،

مي دونيد كه تقصير من نيست.

تقصير بزيه.

Anahita va Mehr
18-11-2007, 10:11
يك نفر بايد بره...


يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

آخه اين روزها ستاره ها خيلي كدر شدن.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

براي اينكه عقابها و سارها و پرستوها

از اينكه ستاره ها گرد گرفتن ناراحتن.

مي گن ستاره نو مي خوان، اما نمي تونيم براشون ستاره هاي نو بخريم.

پس خواهش مي كنم دستمالهاي گردگيري رو برداريد.

سطلها رو پر آب كنيد.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

Anahita va Mehr
18-11-2007, 10:30
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

shel silverstein

Anahita va Mehr
18-11-2007, 10:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


shel silverstein

Anahita va Mehr
18-11-2007, 11:20
خانه ي درختي
خانه اي درختي، خانه اي آزاد
خانه اي سّري،براي تو و من
آن بالا، در شاخه هاي پربرگ
گرم، چون هر خانه ي روشن
خانه اي شهري، خانه ي هرچيزي جايخودش
خانه ي مراقب باش و پاک کن پاها يتو دمِدرِش
چنين خانه اي را دوست ندارم اصلا
بيا زندگي کنيم در خانه اي درختي وروشن. سيلور استاين
من آزادم كه هر جا دوست دارم بروم و هر كاري كه دوست دارم انجام بدهم و بر اين باورم كه هر انساني نيز بايد چنين كاري كند و نبايد به هيچكس وابسته بود پس من آزادم تا . . .
شل سيلوراستاين در 25 سپتامبر 1932 در ايلي‎نوي شيكاگو متولد شد. بعضي از منابع سال تولد اورا 1930 ذكر كرده اند. پدرش ناتان و مادرش هلن نام داشت و نام خودش شلدون آني سيلوراستاين بود. وي در سال 1950 در ارتش آمريكا به خدمت فرا خوانده شد و از همان زمان كار نقاشي كارتوني را براي برخي از مجلات مثل «استريپس» strips ، «استارس» stars ، «پاسيفيك» pasific آغاز كرد.
«سيلور استاين» از كودكي استعداد ذاتي خاصي در نقاشي و نوشتن داشت. خودش بعدها در جايي مي‎نويسد كه اين دو كار نقاشي و نوشتن تنها اموري بودند كه وي در آنها موفق بود:
وقتي بچه بودم - حدود 12 الي 14 سالگي - بيشتر ترجيح مي دادم كه يك بازيكن بيس بال باشم و با دوستانم معاشرت داشته باشم. اما بيس بال بلد نبودم و خوشبختانه دختران و پسران دور و برم هم چندان از من خوششان نمي آمد. در اين صورت ،كاري از دست من بر نمي آمد. بنابراين شروع به نوشتن و نقاشي كردم و خوشبختانه در اين دو زمينه كسي را نداشتم كه از او تقليد كنم و يا تحت تأثيرش قرار بگيرم. بنابراين كم كم به سبك خودم دست پيدا كردم و قبل از اينكه با آثار نويسندگان و هنرمندان ديگر آشنا شوم مشغول كار خلاقه شدم. در واقع حدود سي سالگي بود كه به طور جدي با آثار نويسندگان ديگر آشنا شدم. در آن زمان با وجود اينكه مورد توجه مردم قرار گرفته بودم اما باز هم كار را به هر چيز ديگري ترجيح مي‎دادم. چون ديگر برايم كار كردن به شكل عادت در آمده بود
سيلوراستاين مي گويد: «من دلم مي خواهد كه هر كس بتواند در آثارم مطلبي نزديك به حس خود پيدا كند و سعي در كشف حس موجود متن بكند و لذت ببرد»
معروفترين آثار سيلوراستاين آثاري است كه او براي كودكان نوشته است. هر چند بيشتر آثار او در گروه سني خاصي نمي گنجد ولي به نظر مي رسد باز هم از سوي مخاطبان بزرگسال مورد توجه زيادي قرار مي گيرد و اين از ويژگيهاي خاص اشعار اوست كه همه گروههاي سني مي توانند با آن هم ذات پنداري كنند. چرا كه اشعار او در عين برخورداري از عنصر طنز، صريح ، ساده و تكان دهنده هستند و هر يك جنبه اي از زندگي را از بعدي جديد به نمايش مي‎گذارند. بعدي كه با نظريات شناخته شده فلسفي، روانشناختي و جامعه شناختي كاملاً تفاوت دارد و نوع نگاه و فلسفه جديدي را به زندگي مطرح مي‎كند. فلسفه اي كه طي آن انسان با ابزار طنز و سادگي، به درك صادقانه اي از خود و جهانش نايل مي شود. سبك نگارش سيلوراستاين سرشار از شور و انرژي، احساس ريتميك، نجوا و فرياد است. ويژگي اساسي نگاه او، آزادي و رهايي از هر گونه قيد و بندي است كه احساس و ادراك انسان را دچار قالبها و كليشه هاي از پيش تعريف شده مي كند.
بسياري از كساني كه فكر مي كنند سيلوراستاين تنها نويسنده اي براي كودكان است ، وقتي مي فهمند كه بزرگسالان بيشتر از كودكان از آثار او استقبال مي كنند بسيار متعجب مي‎شوند. بزرگترها سيلور استاين را بخشي از وجود خود مي دانند،چرا كه حرفهاي ناگفته آنان را با زبان طنز بيان مي كند.
وقتي كه سيلوراستاين در سال 1960 نخستين كتاب كودكش را با نام «درخت بخشنده» به چاپ رساند خيلي زود به عنوان نويسنده موفق كودكان به شهرت رسيد. هجو؛ نوعي حماقت ماهرانه و بازي استادانه با لغات ، از ويژگيهاي كار اوست. گويي كه او با طبيعت انسانهاي هر سني آشناست و جالب اينجاست كه سيلوراستاين هرگز از قبل تصميم نگرفته بود نويسنده يا تصويرگر كتابهاي كودكان شود. يكي از دوستانش به نام »توني آن گرر« اورا به دفتر دوستش «اورسلا نوردستام» برد و او سيلوراستاين را قانع كرد كه براي كودكان بنويسد. اولين كتاب او »درخت بخشنده« كه بعدها با موفقيت زيادي روبرو شد ابتدا توسط يكي از دوستانش به نام «ويليام كول» كه ويراستار بود مردود شناخته شد. چون او معتقد بود كه كتاب، ميان ادبيات كودكان و بزرگسالان دست و پا مي زند و چون مخاطب مشخصي ندارد فروش خوبي نخواهد داشت. اما از ديد سيلور استاين اين داستان درباره دو گروه از آدمهاست : يك نوع از آدمها دهنده و نوع ديگر گيرنده هستند و البته بعدها هر دو گروه كودك و بزرگسال از اين كتاب استقبال كردند. كتاب »رقصهاي مختلف« نيز حاوي مجموعه شعرها و قصه هايي براي كودكان است كه بزرگسالان نيز به نوعي مخاطب آن هستند. چون نويسنده از وراي طنز نگاهي به پوچي و هرج و مرج حاكم بر جامعه بزرگسالان دارد. سيلوراستاين با نگاه دوگانه و طنزآميز خود، نويسنده اي است كه تحت هيچ قالب معين و برچسب خاصي نمي گنجد، همان گونه كه روح جسور و آزادش هيچگونه محدوديتي را برنمي تابد. او بي گمان نويسنده، طنزپرداز، شاعر و فيلسوف بزرگ دلهاي شاد و پرتپش و سرزنده است. حال اين دلها چه در سينه كودكان جاي داشته باشد و چه در سينه بزرگترها.
سبك بدعت گذاري او نو و منحصر به فرد است چرا كه به قول خودش:
«خوشبختانه كسي در اطرافم نبود كه از او تقليد كنم، پس راه خودم را دنبال كردم»
سبك سيلوراستاين امروزه در تمام جهان علاقه‎مندان و طرفداران فراواني دارد. از كودك و نوجوان گرفته تا پير و بزرگسال آثار او را مي خوانند و مخاطبان او از فرهنگهاي مختلف جهان دوست دارند در اين مسير شادمانه و پر از كشف و شهود با شاعر همراه شوند، مسيري كه از دنياي بديع و پرشگفتي كودكي آغاز مي شود و از نگاه يك كودك خلاق و كنجكاو به ما مي آموزد كه هرگز به چيزي عادت نكنيم و از وراي طنز وادار به تفكر شويم و هميشه از پوسته ظاهر واقعيت نقبي به درون آن بزنيم و در واقع فريب ظواهر و پوسته ها را نخوريم, با قلب جهان و چيزها ارتباط برقرار كنيم و هميشه و در هر لحظه منتظر وقوع شگفتيها در زندگي باشيم.سيلوراستاين تعداد زيادي آلبوم ترانه و موسيقي ساخته است كه از بين آنها موسيقي فيلم »كارت تبريكهايي از مرز« كانديد دريافت اسكار بهترين موسيقي متن فيلم شده است.
من يك عقيده شخصي دارم كه از صميم قلب به آن معتقدم: دوست دارم به شيوه خودم و با واژه ها با مردم صحبت كنم. كساني هستند كه مي گويند براي دل خودمان كار مي‎كنيم براي آنها اهميت ندارد كه كارشان منتشر شود و ديگران هم آن را ببينند. من با اين فكر مخالفم ، اگر براي دلت كار كردي خيلي خوب، ولي حق نداري ديگران را هم در آن سهيم نكني. اين احساسي است كه من درباره كارهايم دارم
آثار شاد و غير معمول و مصور او فقط در آمريكا بيش از۱۴ ميليون نسخه چاپ شده وسالهاست كه مورد توجه همه گروههاي سني قراردارد
«شل سيلوراستاين» در تاريخ يكشنبه 10/مي /1999 بر اثر حمله شديد قلبي در »كي وست« ايالت فلوريداي آمريكا در منزل خود در گذشت.
اگرمي خواهيد اطلاعات بيشتري دررابطه با اين نويسندهكسب كنيد به كتاب نقد وبررسي آثار شل سيلوراستاين (نويسنده: روت مك دونالد ،مترجم: رضي خدادادي ، ناشر:نشر هواي تازه، تهران )مراجعهكنيد
مطالعه کتابهای این نویسنده را به همه توصیه می کنم ؛ بخوانيد ، پشيمان نمي شويد.
كتابشناسي شل سيلوراستاين :
جورابهايت را بچسب (1956)
گزارشي از هيچ كجا (1960)
كتابي پر از بيهودگي (1960)
لافكاديو، شيري كه جواب گلوله را با گلوله داد (1963)
يك زرافه و نصفي (1964)
درخت بخشنده (1964)
كسي يك كرگدن ارزان نمي خواهد (1964)
باغ وحش رويايي (1964)
گفتگوي آزاد در تئاتر آخر شب (تي وي جيبي) (1965)
جايي كه پياده رو تمام مي شود (1974)
آشنايي با قطعه گمشده (1974)
رقصهاي مختلف(دنياي ديوانه ديوانه شل سيلوراستاين) (1979)
چراغي زير شيرواني (1981)
آشنايي قطعه گمشده با دايره بزرگ (1981)
ده را بگير (1955)
الفياي عمو شلبي (1961)
راهنماي پيشاهنگي عمو شلبي(۱۹۶۴)
بابانوئل نو
بالا افتادن (1996)...(آخرين كتاب شل سيلور استاين).

Anahita va Mehr
18-11-2007, 11:54
من می دونم که تو خوبی

اما می دونم که خيلی خوب نيستی
می دونم که دوست دارم
اما مطمئنم که خيلی دوست ندارم
می دونم که خيلی قشنگی
اما باور دارم که خوشکل تر از تو زياد هست
می دونم که عاشقتم
ولی اگه يکی پيدا بشه می تونم دوباره عاشق بشم
اما تم نمی دونی که من گاهی ٬بيشتر وقتا٬ هميشه ٬
دلم واست تنگ می شه...

Anahita va Mehr
19-11-2007, 03:28
شعر



لطفاً مرا


مَس


خَره


نکنید


ولط


فاً


بِه من


نخند


ید.آسا


ن نیست


نوشت


ن شعرر


وی گردنِ


زرافه ای


که در حا


لِ فرار کَر


دَن است.

Anahita va Mehr
20-11-2007, 10:27
_من نبودم


کسی کهدر خانه ات را کوبید


من نبودم


کسیکه به تو سلام داد


من نبودم


کسی کهسالها عاشق تو بود


و هر کجا که می رفتی


دنبالت می کرد


دروغ گفتم


منبودم!.


من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستیببینی.


با این حال


آری!من بودم کهعاشق تو بودم


هنوز هم عاشقت هستم


حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم


و تو گریه میکنی و می گویی

"چرا این را زودتر نگفتی؟!"

Anahita va Mehr
20-11-2007, 10:39
_اگر می خواهی با من ازدواج کنی

اگر مي خواهي با من ازدواج كني، اينچيزها را بايد انجام دهي:


بايد يادبگيري چطوري سوپ مرغعالي درست كني


بايد جورابهايم را وصله كني


بايد نازم را بكشيبايد خوب ياد بگيري چطوريپشتم را بخاراني

بايد كفشهايم را برق بياندازي


وقتي من استراحت مي كنم حياط را جارو كني


وقتي برف وتگرگ مي آيد جلو در را پارو كني


وقتي حرف مي زنم ساكتباشي

وقتي ... هي ... كجا داري مي ري؟

Anahita va Mehr
20-11-2007, 11:26
معنی این عصیان زنانه چیست؟
لعنت برهر چه فمنیست.

Anahita va Mehr
20-11-2007, 16:49
الیس

او بطري « مرا بنوش » راسر كشيد

قدش يكدفعه بزرگ شد.

از بشقاب « مرا بچش » خورد

قدش يكدفعه كوچك شد.

و به اين ترتيب او عوض شد

اما ديگران

اصلا هيچ چيزي را امتحان نكردند.

Anahita va Mehr
20-11-2007, 17:24
ضیافت

ِ شکر گزاری غمگین و ناشُکر می شه ،


شام شبکرسیمس ، سیاه و دلگیر می شه


اگه آدم یه امتحانی بکنه


و از دید ِ بوقلمونببینه .


غذای روز تعطیل ، اونقدرها هم شاد نیست


جشن روز عید پاک ، خوش یُمن ودلشاد نیست


اگه ادم بخواد که ، از چشم مرغ و اردک


این چیزا رو ببینه .


آخکه من یه زمانی ، خیلی ماهی دوست داشتم


برای میگو و گوشت بره می مُردم ؛


تااینکه یه بار از خوردن دست کشیدم ، به شام نگاه کردم
از دید ِ خود شام البته .

Anahita va Mehr
20-11-2007, 17:29
سنگ سخنگو

از كجا بفهميم كه پنجره اي بازه يا نه ؟

كافيه يه سنگ به طرفش پرتاب كنيم

صدايي ازش در اومد ؟

در نيومد ؟

خوب پنجره باز بود

حالا بذار يكي ديگه رو امتحان كنيم . . .
شترق . . .

اين يكي بسته بود !

shakahislap
22-11-2007, 17:29
فكر كنم جاي اين اثر زيبا تو اين تاپيك خاليه :



لافكاديو (شيري كه جواب گلوله را با گلوله داد )


لينك دانلود :



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید